بسیار علاقه دارم که به حضور امام و محبوبم مشرّف شوم ؛ آیا چله ها و ختم هایى که براى مشاهده و دیدار امام زمان(عج) در بعضى از کتاب ها نقل شده، درست است و مى توان از این طریق به محضر آن حضرت شتافت. در غیر این صورت از تشرّفات و دیدارهاى کدام افراد صحیح و درست است و مى توان به داستان آنها باور داشت؟
ابتدا باید بدانیم که وظیفه و تکلیف ما در عصر غیبت کبرى، زمینه سازى براى ظهور و قیام امام زمان(عج) و آمادگى براى همراهى با او، ترویج و تبلیغ آرمان هاى والاى امام (علیه السلام) ، هم سنخى و ارتباط روحى و قلبى با آن حضرت، عمل به دستورات دینى، شناخت خواسته هاى او از ما و رفع موانع ظهور است.
دوران ما، عصر انتظار پویا و سازنده است و معناى آن چشم به راه بودن، دعا کردن، صبر و تحمّل داشتن و تقویت ایمان و یقین است. ما از این طریق مى توانیم ارتباط روحى و قلبى عمیقى با امام (علیه السلام) برقرار سازیم و همیشه و در همه جا، به فکر و یاد او باشیم و براى سلامتى و فرج آن حضرت دعا کنیم. بر این اساس در کتاب هاى معتبر روایى، سفارش و دستورى مبنى بر زیارت و ملاقات با امام زمان(عج) نرسیده است. چنین خواسته اى، خارج از وظایف ما و الزامات غیبت کبرى است و حتّى با آن منافات دارد.
آرى اگر درخواست ملاقات با حضرت در عصر غیبت، به جهت بهره مندى از وجود او و مورد عنایت خاص او قرار گرفتن است، مطلوب و پسندیده است و چنانچه همراه با اخلاص، ورع، معرفت، تسلیم و عشق باشد، عنایاتى به انسان خواهد شد و به کمالاتى دست خواهد یافت.
*مى جویم از کوى شفق آواى دیدار
مى خواهم او را در دل سیناى دیدار
آئینه اشکم شده پژواک افسوس
مى میرم از این حسرت پیداى دیدار
هر بامداد از یاس هاى آسمانى
مى پرسم از هنگامه زیباى دیدار
مى بینمش در خواب شیرین بهارى
کى مى شود تعبیر این رؤیاى دیدار…*
اصل امکان تشرّف به خدمت حضرت مهدى(عج)، به نصّ خاصّى ثابت نشده، جز به تواتر اجمالى که از ادّعاى صالحان و عالمان (داستان هاى دیدار)، به دست آمده است ؛ آنچه از چله ها و ختم ها و اذکار در کتاب هایى دیده مى شود که اهلیّت تألیف ندارند، اصلى ندارد. زیرا بناى اصلى بر غیبت است، نه بر رؤیت ؛ البته دیدن ممکن است ؛ ولى به شرط اقتضاى مصلحت. آن هم امرش به دست امام(عج) است، نه به خواسته من و شما!! پس نباید پى این و آن رفت و درخواست ختم و چله و راه کرد که هر چه گفته شود، بى اصل است! کسانى که رسیده اند، با این ختم ها و چله ها نرسیده اند!![۱]
ممکن است برخى از روى خلوص، عملى را شروع کرده باشند و مدّتى ادامه داده اند و بسیار جدیّت کرده اند (از روى رجا و امید) ؛ بدون اینکه نظرى به ختم داشته باشند یا آن را چلّه حساب کنند و چون جدیّت بسیار کرده اند، عاقبت برقِ لطف جستن کرده و شامل حال ایشان شده است. مانند اینکه شخصى، احیانا در شب هاى چهارشنبه به مسجد سهله رفته و براى انجام دادن عمل مخصوصى که در شب چهارشنبه رسیده، در آنجا حاضر شده است ؛ به این امید که شاید به ملاقات مشرّف شود، چند مدّتى این رنج را به خود داده تا اینکه بالاخره نایل شده است و چون او، از این راه به مقصود رسیده، دیگران نیز به طمع افتاده اند!! کم کم آن را به صورت چله در آورده اند و پس از مدّتى شهرت یافته که: «هر کس چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله برود، امام خود را خواهد دید» ؛ کم کم عمل مجرّب خوانده شده و… در حالى که این هیچ موضوعیّت و سندى ندارد. آرى به وسیله عمل و جدیّت، با صفاى باطن و نیّت پاک و عمل صالح، مى توان به خدمت امام(عج) رسید ؛ به شرط اینکه نظر علیّت به آن نداشته باشد ؛ یعنى، این طور نباشد که عمل خود را علّت بداند که در آن تخلّف نخواهد بود ؛ زیرا عمل و جدیّت مقتضى است، علّت نیست بلکه باید به قصد رجا باشد و به شرط اینکه اعمالش مطابق دستور شرع و صلاح و تقوایش مورد پسند باشد.
اظهار اشتیاق:
اظهار علاقه و اشتیاق به دیدار آن بزرگوار، از نشانه هاى دوستان و موالیان آن حضرت است و در خوبى و استجابت آن تردیدى نیست ؛ چون در دعاها، این معنا آمده است و چه خوب سروده اند:
قلبى الیک من الأشواق محترق
و دمعُ عینى من الآماق مُندفق
الشوق یُحرقُنى و الدمعُ یُغرقِنى
فهل رأیت غریقا و هو محتَرقُ
* * *
ز آتش دل سوزم و در سیل اشکم غوطه ور
کس غریقى همچو من دیده در آتش شعله ور
شوق روى انورت آرد شگفتى ها به بار
از ظهور طلعتت گردد زمستان ها بهار
شوق دیدار یار را شاید نتوان براى همگان یک وظیفه شمرد ؛ این وظیفه عاشقى است ؛ این تکلیف سوختگان هجران است. آن کس که فراق حضرت مهدى(عج) بى تابش کرده ؛ آن کس که دورى رخ زیباى یوسف فاطمه علیهاالسلام، خواب را از چشمانش گرفته و آن کس که غیبت مولایش راحت و آرامش و آسایش را از او سلب کرده، به چیزى جز دیدار نمى اندیشد:
«عزیزُ عَلَىّ اَن اَرَى الخلق و لاترى»؛[۲] «بر من دشوار است که مردم را ببینم اما تو دیده نشوى».[۳]
مولایمان امیر مؤمنان (علیه السلام) نیز – با اینکه دو قرن پیش از تولّد امام مهدى(عج) مى زیست – اظهار اشتیاق به دیدارش داشت ؛ چنان که در حدیثى آمده است: امام على (علیه السلام) پس از آنکه قسمتى از صفات و نشانه هاى او را بیان فرمود و به بیعت با او و اجابت دعوتش، امر کرد ؛ فرمود: «آه و به سینه اش اشاره کرد و شوق دیدارش را اظهار داشت».
در حدیثى دیگر از احمد بن ابراهیم نقل شده که مى گوید: «به جناب ابو جعفر محمد بن عثمان، اشتیاقم را به دیدار مولایمان بیان کردم ؛ به من فرمود: با وجود اشتیاق مایل هستى او را ببینى؟! گفتم: آرى، فرمود: خداوند پاداش شوق تو را عنایت فرماید و دیدن رویش را به آسانى و عافیت، به تو روزى کند! ابوعبداللّه ! التماس نکن که او را ببینى ؛ زیرا در ایام غیبت، به او اشتیاق دارى و درخواست مکن که با او همنشین گردى که این از عزایم الهى است و تسلیم بودن به آن بهتر است ؛ ولى با زیارت به سوى او توجّه کن…».[۴]
بر این اساس نیک و پسندیده بودن اشتیاق به آن حضرت، امر واضح و روشنى است ؛ زیرا این از لوازم محبّت است که از دوستان جدا نمى گردد و عبارت «خداوند پاداش شوق تو را عنایت فرماید»، اشاره به ثواب ارزنده اى است که بر آن مترتّب مى شود.
اینکه در روایت آمده است: «اى ابوعبداللّه التماس مکن که او را ببینى…»، منظور دیدن آن حضرت به گونه امامان گذشته است ؛ یعنى، هر وقت خواسته باشى، این امر برایت فراهم باشد. جمله «به او اشتیاق دارى…»، در حقیقت، امر به شوق دیدار آن حضرت است و بر فضیلت اشتیاق اهلِ اخلاص به دیدار آن حضرت دلالت مى کند.[۵] این اظهار اشتیاق و علاقه، منافاتى با درخواست دیدار آن حضرت با عافیت و ایمان ندارد و درخواست و دعا غیر از چله نشینى و ختم گرفتن و… است.
در دعاى عهد از خداوند مى خواهیم: «اللّهُم أرنى الطلعه الرَّشیده و الغُرَّه الحمیده»؛[۶] «بار خدایا! آن طلعت رشید و آن چهره نازنین را به من بنماى…».
در دعایى دیگر مى گوییم: «اللّهم انّى اسئلک اَن تُرینى ولىَّ امرک ظاهرا نافذَ الامَر…»؛[۷] «بار خدایا! از تو مسئلت دارم که ولىّ امرت را به من بنمایانى، در حالى که فرمانش نافذ باشد…».
البته منظور از این دعاها و درخواست ها، مى تواند دیدار و مشاهده آن حضرت در عصر ظهور و اشتیاق به همراهى و نصرت او باشد. این را هم باید بدانیم که – به فرض صحّت این دعاها و حکایات نقل شده در رابطه با ملاقات و مشاهده حضرت – تشرّف به محضر حجّت حقّ و آیت عظماى الهى بر روى زمین، به آسانى و به طور عادى، امکان پذیر نیست و شرایط دشوار و طاقت فرسایى دارد.
مهم ترین شرط، رفع موانع و حجاب هایى است که بین انسان و امام زمانش وجود دارد و او را دلبسته مادیات، شهوات، نفسانیات و… مى کند. در داستان تشرّف على بن مهزیار آمده است که او نوزده بار به عزم زیارت امام مهدى(عج) به سفر حج مشرّف شد ؛ ولى توفیقى به دست نیاورد ؛ تا اینکه در سفر بیستم، لطف الهى شامل حال او گردید و با اذن و اراده امام توفیق دیدار یافت. وقتى که قاصد مى خواست على بن مهزیار را به محضر امام ببرد، پرسید: چه مى خواهى و دنبال چه مى گردى؟! وى جواب داد: من به دنبال امامى هستم که محجوب و غایب از دیده ها است «ارید الامام المحجوب عن العالم»! قاصد گفت: پاسخ اشتباهى دادى ؛ چه کسى مى گوید که حضرت محجوب از عالم است؟ بلکه این اعمال بد شما او را محجوب کرده است «و ما هو المحجوبُ عن العالم و لکن حَجَبه سوءُ اعمالِکم»[۸] و نمى توانید به محضرش بشتابید؟
خود على بن مهزیار نقل مى کند که امام زمان(عج) علّت عدم توفیق دیدار را چنین دانسته بود: «لا و لکنّکُم کَثَّرتُم الأموالَ و تَجَبَّرتُم على ضُعفاء المؤمنین و قطّعتم الرّحم الّذى بینکم فاَىُّ عُذر لَکُم؟» ؛ «شما اموالتان را زیاد کردید و بر مؤمنان ضعیف کبر و بزرگى نمودید و قطع رحم کردید ؛ پس هیچ عذرى براى شما نیست». مهم تر از این، کسب لیاقت و شایستگى در پرتو تهذیب و تزکیه نفس و در نتیجه جلب رضایت و عنایت الهى است. اگر لطف و کرامت آفریدگار شامل حال انسان گردد، پرده ها و حجاب ها زایل و رخساره ماه محمّدى (صلی الله علیه وآله) وسلم نمایان مى شود ؛ چنان که ابن طاووس خطاب به فرزندش سید محمد مى نویسد: «اعلم انّ الطریقَ الى امامک مفتوحُ لمن یُریُد اللّه عزّوجل کرامَتَه علیه»؛[۹] «راه به سوى امامت گشوده است ؛ بر کسانى که خداوند اراده کرده، آنان را گرامى مى دارد».
در داستان تشرّف علامه حلّى به محضر امام زمان(عج) آمده است: «علامه حلّى در شبى از شب هاى جمعه تنها به زیارت قبر مولایش ابى عبداللّه الحسین (علیه السلام) مى رفت. ایشان بر حیوانى سوار بود و تازیانه اى براى راندن آن در دست داشت. اتفاقا در اثناى راه شخص پیاده اى در لباس اعراب به او برخورد کرد و با ایشان همراه شد. در بین راه شخص عرب مسئله اى را مطرح کرد، علامه حلّى(ره) متوجه شد که این مرد عرب، انسانى است عالم و با اطلاع ؛ بلکه کم مانند و بى نظیر، لذا بعضى از مشکلات خود را از ایشان سؤال کرد تا ببیند چه جوابى براى آنها دارد، با کمال تعجب دید آن مرد حلاّل مشکلات و معضلات و کلید معماها است. باز مسائلى را که بر خود مشکل دیده بود ؛ سؤال نمود و از شخص عرب جواب گرفت و خلاصه متوجّه شد که این شخص علامه دهر است. چون ایشان تا به آن وقت کسى را مثل خودش ندیده بود و خودش هم که در آن مسائل متحیر بود. بالاخره در اثناء سؤال ها، مسئله اى مطرح شد، او در آن به خلاف نظر علامه حلّى فتوا داد. ایشان قبول نکرد و گفت: این فتوا بر خلاف اصل و قاعده است و دلیل و روایتى که مدرک آن باشد، نداریم. آن جناب فرمود: «دلیل این حکم که من گفتم حدیثى است که شیخ طوسى در کتاب تهذیب نوشته است».
علامه گفت: چنین حدیثى در تهذیب نیست و به یاد ندارم دیده باشم که شیخ طوسى یا غیر او نقل کرده باشند. آن مرد فرمود: «آن نسخه از کتاب تهذیب را که تو دارى از ابتدایش فلان مقدار صفحه را بشمار، در فلان صفحه و فلان سطر حدیث را پیدا مى کنى». علامه با خود گفت: شاید این شخص که در رکاب من مى آید، مولاى عزیزم حضرت بقیّه اللّه روحى فداه باشد، لذا براى اینکه واقعیّت امر برایش معلوم شود، پرسید: آیا ملاقات با حضرت صاحب الزّمان(عج) امکان دارد یا نه؟ در همین حال تازیانه از دست او افتاد و آن شخص خم شد و آن را برداشت و با دست با کفایت خود در دست علامه گذاشت و در جواب پرسش او فرمود: «چطور نمى توان او را دید و حال آنکه الان دست او در دست تو است؟»
همین که علامه این کلام را شنید، بى اختیار خود را از روى حیوانى که بر آن سوار بود، بر پاهاى آن امام مهربان انداخت تا پاى مبارکشان را ببوسد و از کثرت شوق بى هوش گردید. وقتى به هوش آمد کسى را ندید و افسرده و ملول گشت. بعد از این واقعه وقتى به خانه خود بازگشت، کتاب تهذیب خود را ملاحظه کرد و حدیث را در همان جایى که آن بزرگوار فرموده بود، مشاهده نمود. پس در حاشیه کتاب تهذیب خود نوشت: این حدیثى است که مولایم صاحب الامر(عج) مرا به آن خبر دادند و حضرتش به من فرمودند: «در فلان صفحه و فلان سطر مى باشد».
آقا سیّد محمّد، صاحب مفاتیح الاصول فرمود: من آن کتاب را دیدم و در حاشیه آن به خط علامه مضمون این جریان را مشاهده کردم».[۱۰]
نمونه دیدار کنندگان:
در رابطه با دیدار عده اى از شیعیان با امام زمان(عج) داستان هاى زیادى نقل شده که نمى توان به راحتى از آنها چشم پوشید و آنها را نادیده گرفت ؛ به عنوان نمونه: حضرت مهدى(عج) در شهر سامرا، اسماعیل هرقلى را شفا مى بخشد و به او خبر مى دهد که به زودى خلیفه ستمکار عباسى، به او مبلغ بزرگى خواهد داد و به او هشدار مى دهد که نپذیرد.
آن حضرت، در نجف اشرف، مرد مسلول و گرفتارى را به دیدار خویش مفتخر مى سازد و بیمارى سخت را بر طرف مى کند و به او خبر مى دهد که به آرزویش خواهد رسید.[۱۱]
آن حضرت در تنگناها، به فریادشان مى رسد، شرّ دشمنان را از آنان بر طرف مى سازد و به آنان از توطئه ها، حیله ها و نقشه هایى که براى اذیّت و آزارشان مى کشند، خبر مى دهد. آن گاه به صورت ناگهانى، از برابر دیدگانشان پنهان مى گردد تا غیبت او به صورت ناگهانى دلیل این باشد که او همان مهدى(عج) است نه دیگرى.
در بعضى منابع معتبر، جریان ملاقات عده اى از صالحان و عالمان نقل شده که به اسامى آنان اشاره مى شود:
ابراهیم بن ادریس ابو احمد، ابراهیم بن عبده نیشابورى، ابراهیم بن محمد تبریزى، ابراهیم بن مهزیار ابواسحاق اهوازى، احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى، احمد بن حسین بن عبدالملک ازدى، احمد بن عبداللّه هاشمى، احمد بن هلال ابوجعفر عبرتایى، احمد بن محمدبن مطهّر ابو على، اسماعیل بن على نوبختى ابوسهل، ابو عبداللّه بن صالح، ابو محمد حسن بن وجناء نصیبى، حکیمه خاتون (دختر امام جواد)، الزهرى، رشیق صاحب المادرانى، ابوالقاسم الروحى، على بن ابراهیم بن مهزیار اهوازى، على بن محمد شمشاطى، غانم ابو سعید هندى، ابوعمر و عثمان سعید عمرى، محمد بن احمد انصارى، ابو نعیم زیدى، محمد بن اسماعیل بن موسى الکاظم، محمد بن جعفر ابوعباس حمیدى، محمدبن حسن بن عبیداللّه تمیمى زیدى، محمد بن صالح بن على بن محمد و…[۱۲].
جالب تر اینکه دانشمند بزرگى چون ابن عربى نیز ادعاى ملاقات و دیدار با امام (علیه السلام) را کرده است.
وى مى گوید: «براى ولایت محمدیه – که تنها اختصاص به شریعت نازل شده بر [حضرت] محمّد (صلی الله علیه وآله) وسلم دارد – نشانه خاصى هست… همانا او در زمان ما متولّد شده و من نیز او را دیدم و با او همنشین شدم و نشانه خاتمیت را در او دیدم. هیچ ولىّ اى بعد از او نیست ؛ مگر اینکه به او رجوع مى کند، همچنان که هیچ پیامبرى بعد از محمد (صلی الله علیه وآله) وسلم نیست، مگر اینکه به او رجوع کند».[۱۳]
وى در جاى دیگرى از کتاب فتوحات مکیّه مى گوید: «اما نشان ولایت محمدیه از آنِ مردى از عرب است که از شریف ترین اصل و نسب برخوردار است. او در همین زمان ما موجود است. من در سال ۵۹۵ ه .ق با او آشنا شدم و نشانه اى را که او دارا است دیدم ؛ همان نشانه اى که [حضرت] حقّ آن را از دید بندگانش پوشیده داشته و براى من در شهر فاس آشکار ساخت و دریافتم که او خاتم ولایت است…».[۱۴]
در قرن هاى بعد نیز بزرگان، صالحان و علماى وارسته اى به محضر امام زمان(عج) مشرّف شده که تردیدى در بیشتر این دیدارها و ملاقات ها وجود ندارد.
برخى از این افراد رستگار عبارت اند از: ابن طاووس، علامه بحرالعلوم، مقدّس اردبیلى، علامه حلّى، آیه اللّه مرعشى نجفى، آیه اللّه نمازى شاهرودى، حاج على بغدادى، ابو راجح حمّامى، سید مهدى قزوینى، آیه اللّه امین عاملى، ملا هاشم قزوینى، شیخ حسنعلى نخودکى، شیخ مرتضى انصارى، آیه اللّه بهاءالدینى، شیخ حرّ عاملى، شیخ محمد تقى بافقى و… .
داستان تشرّفات این بزرگان در منابع معتبر نقل شده و مطالعه شرح حال آنان و نحوه ملاقاتشان با امام زمان(عج)، نشانگر درستى این دیدارها است ؛ به خصوص آنکه بسیارى از این حکایت ها، بعد از وفات آنان نقل شده است و در اکثر موارد این عنایت و تفضّل خود امام (علیه السلام) بوده که شامل حال آنان گردیده است.
چنان که خود آن حضرت مى فرماید: «ما بر اوضاع و اخبار شما و جامعه شما، به خوبى آگاهیم و چیزى از اخبار شما بر ما پوشیده نمى ماند «فانّ نحیط علما بانبائکم و لا یعزب عنّا شى ء من اخبارکم» ؛ ما از سرپرستى و رسیدگى به کارهاى شما، کوتاهى نورزیده و یاد شما را از صفحه خاطر خویش نزدوده ایم که اگر جز این بود، امواج سختى ها بر شما فرود مى آمد و دشمنان کینه توز، شما را ریشه کن مى ساختند «انّا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم و لو لا ذلک لنزل بکم اللأوّاء». ما پشت سر مؤمنان شایسته کردار، به وسیله نیایش و راز و نیازى که از فرمانرواى آسمان ها و زمین پوشیده نمى ماند، آنان را حفاظت و نگه دارى مى کنیم «لأنّا من وراء حفظهم بالدّعا الّذى لا یحجب عن ملک الأرض و السماء». اگر شیعیان ما – که خداوند آنان را در فرمان بردارى خویش توفیقشان ارزانى دارد – به راستى در راه وفاى به عهدى که بر دوش دارند، همدل و هماهنگ بودند، هرگز سعادت دیدار ما از آنان به تأخیر نمى افتاد و سعادت دیدار ما زودتر روزى آنان مى گشت «و لو اَنّ اَشیاعنا – وفّقهم اللّه لطاعته – على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد علیهم… لمّا تأخّر عنهم الیمن بلقائنا».[۱۵]
پی نوشت ها
[۱] – ر.ک: محمد جواد خراسانى، مهدى منتظر، ص ۹۵ و ۹۶٫
[۲] – دعاى ندبه.
[۳] – ر.ک: مکیال المکارم، ج ۲، ص ۲۴۶ ؛ وظایف منتظران، ص ۲۹٫
[۴] – بحارالانوار، ج ۱۰۲، ص ۹۷٫
[۵] – مکیال المکارم، ج ۲، ص ۲۴۶ و ۲۴۷٫
[۶] – بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۱۱٫
[۷] – همان، ص ۹۰٫
[۸] – دلائل الامامه، ص ۲۹۷٫
[۹] – کشف المحجّه، ص ۱۶۸٫
[۱۰] – قصص العلماء، ص ۳۵۹ ؛ العبقرى الحسان، ج ۲، ص ۶۱ و… .
[۱۱] – ر.ک: امام مهدى از ولادت تا ظهور، ص ۴۴۰٫
[۱۲] – ر.ک: کتاب الغیبه، ص ۲۵۹، ۲۷۲، ۲۷۱، ۳۲۰ و… ؛ کمال الدین، ج ۲ ؛ ارشاد مفید، ج ۲ ؛ نجم الثاقب، به نقل از: موعود نامه، ص ۶۹۴ و ۶۹۵٫
[۱۳] – ابن عربى، فتوحات مکیه، ج ۱، ص ۱۸۵٫
[۱۴] – همان، ج ۲، ص ۴۹٫
[۱۵] – بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۵ و ۱۷۷٫
پاسخ دهید