اگر براى دوستان خداوند؛ نه خوفى است و نه حُزنى، پس چرا در دعایى خطاب به امام زمان(عج) عرض میکنیم: «سلام بر تو اى پاک نهاد هراسان»؟
مگر نه اینکه براى دوستان خداوند به فرموده قرآن کریم، نه خوفى است و نه حُزنى. (سوره یونس، آیه ۶۲) حال چرا در دعاى روز جمعه خطاب به امام زمان(عج) عرض میکنیم: «السلام علیک ایّها المهذب الخائف»؛ سلام بر تو اى پاک نهاد هراسان؟
پاسخ اجمالی
خوف و هراس دو گونه است: ممدوح و مذموم. خوف و هراس مذموم مانند: خوف از روزگار، خوف از مردم، خلایق و… براى دوستان خداوند معنا ندارد. از اینرو؛ امام صادق(ع) فرمودند: «مؤمن، غیر از خدا از احدى نمیترسد». و به فرموده قرآن کریم: «این فقط شیطان است که پیروان خود را میترساند. از آنها نترسید و از من بترسید اگر ایمان دارید».
اما خوف ممدوح و ارزشمند خوف از جلال و عظمت الهى است در این باب پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «هر کس به خداوند عارفتر باشد نسبت به حضرتش هراسانتر است».
خوف ممدوح، خوف خواص و بزرگان است که از مشاهده عظمت و جلال و تجلى اسما در قلب حاصل میگردد و خوف حاصل از عظمت حق از لذایذ معنوى است و منافاتى با آیه کریمه: «الا إنّ اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» ندارد، بلکه از صفات کمال کاملان میباشد. از اینرو؛ خطاب به حضرت صاحب الزمان(عج) عرضه میداریم: «سلام بر تو اى پاک نهاد هراسان و خائف از جلال و جبروت حضرت حق».
پاسخ تفصیلی
خوف و هراس دو گونه است: خوف و هراس ممدوح و خوف و هراس مذموم.
خوف و هراس مذموم که براى دوستان خداوند معنا ندارد، خوف از روزگار، خوف از مردم، خوف از دشمن و خلاصه، خوف از خلایق است:
قرآن کریم: «این فقط شیطان است که پیروان خود را [با سخنان و شایعات بیاساس] میترساند. از آنها نترسیده و از من بترسید، اگر ایمان دارید».[۱]
از جناب ابوذر نقل شده که فرمود: «پیامبر اکرم(ص) مرا وصیت نمود که در راه خداوند از ملامت هیچ ملامت کنندهاى خوف نداشته باشم».[۲]
امام صادق(ع) فرمود: «مؤمن غیر از خداوند، از احدى نمیترسد».[۳]
اما خوف و هراسى که ممدوح است و ارزشمند، خوف از جلال و عظمت الهى است:
رسول مکرم اسلام(ص): «هر کس به خداوند عارفتر باشد، نسبت به حضرتش هراسانتر است».[۴] از اینرو؛ آن پیامبر بزرگوار فرمود: «ترس من از خدا از همه شما بیشتر است».[۵]
امام على(ع): «خوف، لباس عارفان است».[۶]
ثمره این خوف ارزشمند و ممدوح این است که انسان، پناهنده درگاه الهى میگردد. به فرموده امیرالمؤمنین على(ع): «اگر از مخلوقات ترسیدى از آنها فرار میکنى، اما اگر از خالق ترسیدى به او پناه میبرى».[۷]
مراتب خوف
به گفته جناب خواجه عبدالله انصارى: از میدان تواضع میدان خوف زاید. قوله تعالى: «و امّا من خاف مقام ربّه»؛ خوف ترس است و ترس، حصار ایمان است. و تریاق تقوى و سلاح مؤمن است. و آن سه قسم است: یکى خاطر و دیگر مقیم و سوم غالب. آن ترس که خاطر است، در دل آید و بر گذرد. آن کمینه، ترس است که اگر آن نبود، ایمان نبود. که بى بیم، ایمنى روى نیست و بى بیم را ایمان نیست. هر کس را ایمان چندان است که بیم است. دیگر، ترس مقیم است، که آن ترس، بنده را از معاصى باز دارد و از حرام وى را دور کند و اَمَل مرد کوتاه کند. سوم، ترس غالب است و آن ترس مکر است که حقیقت، بدان ترس درست آید و راه اخلاق بدان گشاده آید. و مرد را از غفلت آن باز رهاند و نشان مَکْر دَه چیز است: طاعت بیحلاوت، و اصرار بیتوبه، و بستن دَرِ دعا، علم بیعمل، حکمت بینیّت، صحبت بیحرمت، بستن دَرِ تضّرع و صحبت با بدان؛ و برتر از این همه، دو چیز است: بنده را ایمان دهد بیتعیّن یا بنده را به وى باز گذارد؛ و این بیم تائبان است.[۸]
توضیح اینکه: حقیقت خوف آن است که سالک به واسطه نومیدى از حصول مطلوب یا انتظار وقوع مکروهى در آینده، از اطمینان حال بیبهره شود و به اضطراب گرفتار آید. خوف از لحاظ ارتقاى حالِ سالک بر سه وجه است: اول خوف عامّه، و آن بیم از عقوبت الهى است که چون سَطْوَت معبود خویش را دریافتهاند، مضطرب و پریشانند. خداى تعالى فرمود: «یخافون یوماً تَتَقَّلَبُ فیه القلوب والابصار»؛[۹] از روزى که دلها و دیدهها در آن روز حیران و مضطرب است ترسان و هراسانند.
دوم: خوف متوسّطین و آن بیم از مکر الهى است که ارباب مراقبه و دلشدگانى که ذوق حضور دریافتهاند، بدان مبتلا و گرفتارند و پیوسته بیمناکند که فیضان ربّانى پایان پذیرد و لذت صفاى حضور محو شود. هرچند واقفان این منزل، خود دچار استدراجند که از فیّاض باز مانده و به فیض پرداختهاند. خداى بزرگ فرمود: «وَ لمن خاف مقام رَبّه جَنتّان»؛[۱۰] و براى هر که از مقام قهر و کبریایى خدا بترسد، دو باغ بهشتى است.
سوم: خوف بزرگان و صاحبدلان. و آن اجلال از حریم حضرت الهى است که سلطان مشاهده جمال محبوب به رجاى شیداى عاشق چیره گشته و در آن زیبایى جمال، رعنایى جلال نیز در کار آمده، جمال با کمالش جلوه ناز گرفته و حضرت با عزتش رایت بینیازى برافراشته. توسن هیبت بر جان حیران قتیل عشق خویش تاخته و سعدى شیراز از آن گلستان جان، در بی نشان، نشانى یافته که سروده است:
گر کسى وصف او زِ مَن پُرسد
بیدل از بى نشان چه گوید باز؟
عاشقان کشتگان معشوقند
بر نیاید ز کشتگان آواز[۱۱]
پس حال خواص و اولیا، غیر از احوال دیگران است. خوف حاصل از مشاهده عظمت و جلال، و تجلى اسماى الهى بر قلب آنان، دم به دم افزونتر گشته و در لذت روحانى آن غوطهورند. چنین خوفى با کریمه سوره یونس که فرمود: «بدانید که بر دوستان خداوند ترسى نیست و اندوهى ندارند» منافات ندارد.[۱۲]
از اینرو؛ خطاب به مولاى بزرگوارمان آقا امام زمان(ع) عرض میکنیم: سلام بر تو اى پاک نهاد هراسان و خائف از جلال و جبروت حضرت حق.
منبع:اسلام کوئست
[۱]. آل عمران، ۱۷۵.
[۲]. مجلسى، بحار الانوار، ج ۷۱، ص ۳۶۰.
[۳]. رى شهرى، محمد، میزان الحکمه، ج ۳، روایت شماره ۵۲۵۸.
[۴]. همان، روایت شماره ۵۱۹۵.
[۵]. نراقى، ملااحمد، معراج السعاده، باب چهارم، صف پنجم، مقام سوم، خوف الهى.
[۶]. همان، روایت شماره ۵۱۷۸.
[۷]. رى شهرى، محمد، حسینى، سید حمید، منتخب میزان الحکمه، روایت شماره ۲۰۰۰.
[۸]. انصارى، خواجه عبدالله، صد میدان، میدان سى و سوم، ص ۳۶، به اهتمام قاسم انصارى، کتابخانه طهورى، چاپ سوم.
[۹]. نور، ۳۷.
[۱۰]. الرحمن، ۴۶.
[۱۱]. دامادى، سید محمد، شرح بر مقامات اربعین یا مبانى سیر و سلوک عرفانى، ص ۱۴۵.
[۱۲]. ر.ک: امام خمینى، شرح چهل حدیث، ص ۲۳۰ – ۲۳۱.
پاسخ دهید