در این متن می خوانید:
      1. کشته‌شدن کعب بن أشرف

در منابع اهل سنت آمده است: وقتی کعب بن أشرف به دستور پیامبر گرامی اسلام(ص) کشته شد، ایشان فرمودند: «مَنْ ظَفَرْتُمْ بِهِ  مِنْ رِجَالِ یَهُودَ فَاقْتُلُوهُ»؛ به هر یک از بزرگان یهود دست یافتید، او را بکشید.

با توجه به نکات زیر می‌توان به دست آورد ‌که آیا پیامبر اکرم(ص) دستور قتل رجال یهود را داد، یا خیر:
۱ – عبارت «مَنْ ظَفَرْتُمْ بِهِ مِنْ رِجَالِ یَهُودَ فَاقْتُلُوهُ»، قطعاً عمومیت نداشته و همه یهود و یا حتی همه بزرگان یهود آن زمان را شامل نمی‌شود؛ زیرا در این صورت، مسلمانان به دستورات پیامبر در مورد کشتن رجال یهود عمل ‌کرده و یا دست کم تلاشی در این مورد انجام می‌دادند، اما در تاریخ هیچ نقلی در این مورد وجود ندارد، جز این‌که بعد از این گفتار پیامبر، یکی از یهودیان به نام ابن سنینه که از تُجّار یهود بود، به دست یکی از مسلمانان به نام محیصه کشته شد. بنابر این، می‌توان نتیجه گرفت که این کلام – بر فرض پذیرش – تنها در مورد تعداد معدودی از یهودیان بوده که مدیریت دشمنی با اسلام را در دست داشتند و مخاطبان پیامبر نیز به این حقیقت پی برده و بر اساس آن عمل ‌کردند.
۲ – از ظاهر این داستان به دست می‌آید؛ قبیله کعب نیز با او همراه بوده‌اند و از او دفاع می‌کردند و به نوعی دشمن و مخالف پیامبر به حساب می‌آمدند و شاید گفتار پیامبر اینان را دربر بگیرد.
۳ – این داستان در منابع اهل سنت آمده و تقریباً تواتر محتوایی در میان آنها وجود دارد. اما در میان منابع شیعی، دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که در پاسخ تفصیلی خواهد آمد.
 

پیامبر گرامی اسلام(ص) بعد از هجرت به مدینه، با توطئه‌های مختلفی از طرف مشرکان و یهودیان که در داخل و خارج مدینه زندگی می‌کردند، مواجه شد و خداوند، پیامبر(ص) را به صبر و تقوا سفارش فرمود:[۱] «یقیناً در اموال و جان‌هایتان امتحان خواهید شد، و مسلماً از کسانى که پیش از شما کتاب آسمانى به آنان داده شده و [نیز] از کسانى که شرک ورزیدند، سخنان رنج‌آور بسیارى خواهید شنید، و اگر [در برابر آزار اینان‏] شکیبایى ورزید و [از تجاوز از حدود الهى‏] بپرهیزید [سزاوارتر است.] این امورى است که ملازمت بر آن از واجبات است».[۲] اما با گذشت زمان و اوج گرفتن دشمنی و حتی گاه خیانت آنان، پیامبر در دوره‌های زمانی مختلف دستور به جنگ و یا قتل آنها را داده است.

بنابر روایتی، یکی از موارد فوق، کشتن شخصی به نام کعب بن أشرف می‌باشد. کعب، مردى از قبیله طى بود و مادرش نیز از یهودیان بنى نضیر[۳] بود، اما با گذشت زمان تبدیل به یکی از بزرگان مدینه و عضوی از قبیله بنی نضیر شد.[۴] او خیانت‌ها و دشمنی‌های بسیاری نسبت به مسلمانان و پیامبر داشت که در اینج‌ا به تعدادی از آنها به صورت مختصر اشاره می‌شود:
۱ – پیمان بستن با مشرکان مکه علیه مسلمانان: «وقتی در جنگ بدر، گروهی از قریش کشته شدند و مسلمانان به پیروزی رسیدند، پیامبر(ص) زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه را به مدینه فرستاد تا مژده آن پیروزى را به مردم دهند. کعب وقتی این را شنید، گفت: واى بر شما! راست می‌گویید؟ اینان اشراف عرب و پادشاهان مردم بوده‌اند. اگر محمّد اینان را کشته باشد، زیر زمین بهتر از روى زمین است. سپس به مکه رفت.
[۵] او در واکنش به این حادثه، بر کشته شدگان مشرکان مکه در بدر نیز عزاداری و گریه کرد و در مکه، مشرکان را بر جنگ با پیامبر تهییج کرد و حتی آنان را بر سرودن شعر علیه پیامبر اسلام ترغیب می‌نمود.[۶] حتی در برخی منابع نقل شده است که در سؤال کفار مکه که آیا دینِ آنان را برتر می‌داند یا دین محمد؛ دین کفار مکه را برتر دانسته و با آنان پیمان بست و خداوند در آیه‌ای این عمل آنان را سرزنش کرد:[۷] «آیا به کسانى که بهره‌اى اندک از [دانش‏] کتاب [تورات و انجیل‏] به آنان داده شده ننگریستى که به هر معبودى غیر خدا، و هر طغیان‌گرى ایمان می‌آورند؟! و درباره کسانى که کافر شده‌اند، می‌گویند: آنان از کسانى که ایمان [به قرآن و پیامبر] آورده‌اند، هدایت یافته‌ترند».[۸]

۲ – شعر او در تمسخر و اهانت به پیامبر اکرم(ص): در تاریخ نقل شده است کعب در بسیاری از مواقع اشعاری را بر علیه پیامبر اسلام می‌سرود و از آن‌جا که شخص شاعر و فصیحی بود؛[۹] لذا گسترش و نفوذ شعر او نیز بیشتر بوده است. البته توجه به این نکته ضروری است که، نقش شعر در آن زمان بسیار پر رنگ‌تر از نقش امروزی آن است. شاید نقش شعر در میان عرب جاهلی را بتوان به مانند صنعت و هنر فیلم‌سازی امروز دانست. اگر در آن روز شخص قدرتمند و فصیحی مانند کعب، شعری بر علیه پیامبر اسلام سرود مانند این است که امروزه کسی به دروغ و با استنادات باطل، فیلمی را بر علیه آن‌حضرت ساخته باشد و طبیعتاً شیوع و نفوذ این شعر بسیار بیشتر از گفتارها و حتی شعرهای افراد عادی بوده است.

۳ – اذیت، تهمت و تمسخر مسلمانان:‌ کعب، مسلمانان را نیز بسیار اذیت و آزار می‌داد.[۱۰] در مورد او گفته شده اسست که اسم زنان مسلمان را می‌آورد و آنان را به تمسخر می‌گرفت[۱۱] و علیه مسلمانان شعر می‌سرود.[۱۲]

کشته‌شدن کعب بن أشرف

در مورد کشته شدن کعب اختلافاتی وجود دارد که در ذیل بیان می‌شوند:
الف. نظریه رایجی در میان اهل سنت پیرامون قتل کعب وجود دارد که هیچ منبع شیعی این داستان را به صورت مستقل نقل نکرده است و تنها در معدودی از کتاب‌های شیعی با استناد به منابع اهل سنت آن‌را این‌گونه ذکر کرده‌اند:
[۱۳] بعد از اذیت و آزارهای کعب، پیامبر(ص) فرمود: «چه کسی شَرّ فرزند اشرف را کوتاه می‌کند؟» محمد بن مسلمه گفت: اى پیامبر خدا! من این کار را می‌کنم و او را می‌کشم. پیامبر فرمود: «انجام بده» … در نهایت محمد بن مسلمه، ابو نائله که برادر رضاعی کعب بود و عباد بن بشر و حارث بن اوس و ابو عبس بن جبر بر کشتن کعب بن اشرف هم‌سخن شدند، آنها ابو نائله را  پیش وى فرستادند که با او سخن گفت و شعرى خواند و پس از آن گفت: اى ابن أشرف! من به حاجتى پیش تو آمده‌ام آن‌را نهان دار، کعب گفت: چنین کنم، (در ادامه ابو نائله به بدگوئی از پیامبر پرداخت و برای تعدادی از افراد که مانند او فکر می‌کردند، درخواست کمک از کعب کرد) … در نهایت تصمیم بر این شد که ابو نائله به همراه تعدادی پیش کعب بیایند و او به آنها کمک کند. سپس همگان پیش پیامبر رفتند و آن‌حضرت آنها را روانه کرد و فرمود: «به نام خدا بروید» و دعا کرد: «خدایا! کمکشان کن». آن‌گاه پیامبر به خانه بازگشت و آنها به سمت قلعه کعب رفتند و ابو نائله بانگ زد و کعب از بستر برخواست و زنش به او گفت: «انک امرؤ محارب، و ان صاحب الحرب لا ینزل فی مثل هذه الساعه»؛ تو در حال جنگى و مرد جنگی در چنین وقتى پایین نمی‌رود. آن‌گاه از جاى خویش بلند شد و ساعتى با آنها سخن گفت سپس به راه افتادند تا این‌که محمد بن مسلمه ضربتی بر کعب زد و او را کشت. سپس پیش پیامبر خدا رفته و خبر کشته شدن دشمن خدا را به او دادند. وقت صبح، یهودیان از کشته شدن دشمن خدا هراسان شدند و هیچ یهودى نبود که بر جان خویش نترسد. پیامبر فرمود: «مَنْ ظَفَرْتُمْ بِهِ مِنْ رِجَالِ یَهُودَ فَاقْتُلُوهُ»؛ به هر یک از بزرگان یهود دست یافتید، او را بکشید.[۱۴]

 

با توجه به نکات زیر می‌توان به دست آورد ‌که آیا پیامبر اکرم(ص) دستور قتل رجال یهود را داد، یا خیر:
۱ – عبارت «مَنْ ظَفَرْتُمْ بِهِ مِنْ رِجَالِ یَهُودَ فَاقْتُلُوهُ» قطعاً عمومیت نداشته و همه یهود و یا حتی همه بزرگان یهود آن زمان را شامل نمی‌شود؛ زیرا در این صورت، مسلمانان – که در آن زمان، دست برتر را داشتند – به دستورات پیامبر در مورد کشتن مردان یهود عمل می‌کردند و یا دست کم تلاشی در این مورد انجام می‌دادند، اما در تاریخ هیچ نقلی در این مورد وجود ندارد جز این‌که بعد از این ماجرا، یکی از یهودیان به نام ابن سنینه که از تُجّار یهود بود، به دست یکی از مسلمانان به نام محیصه کشته شد.
[۱۵] بنابر این، می‌توان نتیجه گرفت که مراد از این کلام تنها تعداد معدودی از سران یهود می‌باشد که مانند کعب، توطئه‌های ضد اسلامی را مدیریت می‌کردند و مخاطبان پیامبر نیز به این حقیقت پی برده و بر همین اساس رفتار کردند.

۲ – از ظاهر این داستان به دست می‌آید که قبیله کعب نیز با او همراه بوده‌اند و از او دفاع می‌کردند؛ لذا مسلمانان مجبور شدند با حیله او را بیرون آورده و از آنجا دور کنند تا او را بکشند و کعب و قبیله او نیز در حال صلح و دوستی نبودند؛ لذا زن کعب به او می‌گوید: «تو در حال جنگى و مرد در حال جنگ در چنین وقتى پایین نمی‌رود». بنابر این، قبیله کعب نیز به نوعی دشمن و مخالف پیامبر به حساب می‌آمدند و شاید گفتار پیامبر اینان را دربر بگیرد.

۳ – همان‌گونه که گفته شد این داستان در منابع اهل سنت آمده و تقریباً تواتر محتوایی در میان آنها وجود دارد و برخی از محدثان شیعه نیز این داستان را از قول اهل سنت نقل کرده‌اند.
ب. منابع شیعی عموماً کشتن کعب را در زمان درگیری پیامبر(ص) با قبیله بنی نضیر دانسته‌اند که البته در میان این منابع نیز اختلاف نظر وجود دارد:
برخی منابع شیعی اشاره کرده‌اند: در شبی که مسلمانان بر قبیله بنی نضیر پیروز شدند، کعب نیز کشته شد.
[۱۶] البته در نقل‌ها آمده که علت این‌که پیامبر با بنی نضیر وارد جنگ شد نیز به جهت کعب بوده و در واقع کعب آتشی را روشن کرد که خود و قبیله‌اش در آن سوختند: «حضرت رسول(ص) نزد کعب بن اشرف رفت تا از وى قرض بگیرند، او ابتدا به پیامبر احترام نمود و از وى تجلیل کرد، پس از این‌که حضرت با اصحاب خود نشستند، کعب به بهانه فراهم کردن غذا از مجلس بیرون شد، ولى در نظر داشت آن‌جناب را به قتل برساند. در این هنگام، جبرئیل فرود آمد و پیامبر(ص) را از نیّت او مطلع ساخت، حضرت رسول از خانه کعب بیرون رفت و چنین وانمود کرد که براى قضاى حاجتى می‌رود، پیامبر چون می‌دانست اطرافیان کعب اصحاب او را نخواهند کشت؛ لذا به تنهایى راه مدینه را در پیش گرفت. (زیرا خانه و قبیله کعب در خارج مدینه بود) هنگامى که پیامبر به مدینه مراجعت می‌کردند یکى از اصحاب کعب که براى کمک و یارى او می‌آمد در راه، رسول خدا را دید و جریان را به کعب اطلاع داد و پیامبر محمد بن مسلمه را نزد بنی ‌نضیر فرستاد و آنان را میان کوچ کردن از آنجا و یا جنگ مخیّر ساخت».[۱۷]
اما در برخی منابع دیگر آمده است: کعب و افراد قبیله او کشته نشدند، بلکه تنها اموال آنان مصادره شده و از آن‌جا بیرون رانده شدند و کعب نیز طبیعتاً با آنها از آن‌جا خارج شده است.
[۱۸]

 

منبع: اسلام کوئست


[۱]. واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، تحقیق: زغلول، کمال بسیونی، ص ۱۳۸ – ۱۳۹، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.

[۲]. آل عمران، ۱۸۶ : «لَتُبْلَوُنَّ فىِ أَمْوَالِکُمْ وَ أَنفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشرکُواْ أَذًى کَثِیرًا  وَ إِن تَصْبرِواْ وَ تَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَالِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ».

[۳]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون(دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر)، تحقیق: خلیل شحاده، ج ۲، ص ۴۳۱، دار الفکر، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.

[۴]. ابن کثیر دمشقی‏، البدایه و النهایه، ج ۴، ص ۶، دار الفکر، بیروت، بی‌تا.

[۵]. تاریخ‏ ابن‏ خلدون، ج ‏۲، ص ۴۳۱٫

[۶]. ابن جوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن على، المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: عبد القادر عطا، محمد، عبد القادر عطا، مصطفى، ج ۳، ص ۱۵۸، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

[۷]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: بلاغی‏، محمد جواد، ج ۳، ص ۹۲ – ۹۳، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ۲، ص ۱۷۱، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۴ق.

[۸]. نساء، ۵۱: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ أُوتُوا نَصیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى‏ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا سَبیلاً».

[۹]. المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، ج ‏۳، ص ۱۵۸٫

[۱۰]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، أسد الغابه فى معرفه الصحابه، ج ۳، ص ۳۲۷، دار الفکر، بیروت، ۱۴۰۹ق.

[۱۱]. بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، تحقیق: المهدی‏، عبدالرزاق، ج ۱، ص ۵۵۰،‌ داراحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.

[۱۲]. بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ج ۱، ص ۲۸۴، ریاض، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.

[۱۳]. ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۲۰، ص ۱۰ – ۱۲، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

[۱۴]. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۱۴۳ – ۱۴۴، دار صادر، بیروت، ۱۳۸۵ق؛ کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، ج ۲، ص ۲۴ – ۲۵، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد أبو الفضل ابراهیم، ج ۲، ص ۴۹۰ – ۴۹۱، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق؛ با کمی تفاوت در: بخاری، محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، محقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،  ج ۵، ص ۹۰ – ۹۱، دار طوق النجاه، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.

[۱۵]. مقریزی، تقی الدین‏، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع‏، ج ۱، ص ۱۲۵ – ۱۲۶، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.

[۱۶]. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج ۱، ص ۹۲ – ۹۳، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، ۱۴۱۳ق؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، ج ۱، ص ۲۰۱، نشر بنی هاشمی، تبریز، چاپ اول، ۱۳۸۱ق.

[۱۷]. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۱، ص ۱۸۸، مؤسسه آل البیت، قم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق؛ بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۵، ص ۳۳۲ – ۳۳۳، بنیاد بعثت، تهران، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.

[۱۸]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوی جزائری، طیب،‏ ج ۲، ص ۳۵۹، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق؛ فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، ج ۵، ص ۱۵۴، تحقیق: اعلمی، حسین، انتشارات الصدر، تهران، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق.