روز شنبه مورخ ۱۳ مهر ماه ۱۳۹۸ جلسه درس اخلاق آیت الله صدیقی از ساعت ۰۹:۰۰ تا ۱۰:۰۰ در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- مقدّمه
- گریهی حضرت یعقوب علیه السلام صرفاً گریهی عاطفی نبود
- حسد بذرِ کفر است
- خطرِ عالمِ فاسد
- میدان دادنِ آیت الله بروجردی اعلی الله مقامه الشّریف به آیت الله طباطبایی رحمه الله علیه
- هدف نهایی بشر
- اهمیّتِ پخته شدنِ انسان
- گاهی مرض نعمت است
- تغییرِ حاج هادی ابهری در چهل سالگی
- نفحاتی برای انسانها
- روضه حضرت رقیّه سلام الله علیها
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
به حول و قوّت الهی حدیث عنوانِ بصری را آغاز کردیم که ان شاء الله منظور نظرِ آقاجانمان، صاحبمان، تربیتکنندهمان امام زمان ارواحنا فداه باشد.
مرحوم مجلسی اعلی الله مقامه الشّریف سلام الله علیه فرمودند که «وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا البَهائِی – قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ – ما هذا لَفْظُهُ: قالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍ: نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیخِ اَحْمَدَ الفَراهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوانِ البَصْرِی – وَکانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْأَتی عَلَیْهِ اَرْبَعَ وَتِسْعُونَ سَنَهً – قالَ: کُنْتُ اَخْتَلِفُ اِلی مالِکِ بْنِ اَنَسٍ سِنِینَ؛ فَلَمّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصّادِقُعلیه السلام المَدِینَهَ اخْتَلفْتُ اِلَیْهِ وَاَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَما أَخَذْتُ عَنْ مالِکٍ. فَقالَ لِی یَوْماً: اِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَمَعَ ذلِکَ لِی اَوْرادٌ فِی کُلِّ ساعَهٍ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ، فَلا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی».
گریهی حضرت یعقوب علیه السلام صرفاً گریهی عاطفی نبود
نکاتی که در این فراز هست یکی این است که خدای متعال بشر را برای قربِ خود، رسیدن به جوارِ قربِ ربوبی خلق کرده است، مقصدِ اعلای بشر خدای متعال است، ولی چون خدای متعال مادّی نیست «لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَىٰ»[۲] است، «لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ»[۳] است، حرکتِ انسان به سوی خدای متعال حرکتِ ماورای مادّی است.
انسان نماز میخواند، حج میرود، با دستِ خود به دشمن حمله میکند، از خود دفاع میکند، پول درمیآورد و زکات میدهد، همهی این اعمالِ جوارحی که با عنایتِ حق تعالی افتخاری برای اعضاء و جوارحِ ماست که مأمورِ الهی شدهاند، خدای متعال این بدنِ مادّیِ زوالپذیرِ قابلِ فرسایش را افتخار داده است که در جهتِ رسیدنِ روح و جان به خدای متعال کاری انجام بدهد، نقشِ آن نقشِ مرکب است، لکن خودِ مرکبِ یک مجاهد قداست پیدا میکند و دلیلِ روشنِ آن هم قسمهایی است که خدای متعال به مراکبِ رزمندگان یاد کرده است، «وَالْعَادِیَاتِ ضَبْحًا * فَالْمُورِیَاتِ قَدْحًا * فَالْمُغِیرَاتِ صُبْحًا»[۴]، قسم به این دوندگان، اسبهای جنگی که مجاهدین بر روی آنها سوار بودند آنقدر قداست پیدا کردهاند که خدای متعال به اینها قسم میخورد، به این برقی که از سُمِ آنها هنگامِ دویدن جهش پیدا میکند قسم میخورد، خدای متعال به نفس نفس زدنِ اینها قسم میخورد، و ملاحظه میفرمایید که خداوند علی حکیم ودود شکور رئوف در جریان حضرت یعقوب علیه السلام و حضرت یوسف علیه السلام که چهل سال یک پیغمبرِ مقرّبِ خدای متعال قرینِ عصمت ثوابِ انتظارِ دیدنِ یک ولی را داشت، گریههای حضرت یعقوب علیه السلام صرفاً گریههای عاطفی نبوده است، همانطور که گریههای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریههای عاطفیِ صرف نبود، همانطور که گریههای حضرت سجّاد علیه السلام گریهی عاطفیِ محض نبود؛ این گریهها عبادت بود، پیغمبران علیهم السلام، اولیاء الهی هیچ کاری را بدونِ اخلاص و بدونِ انگیزهی الهی مطلقاً انجام نمیدهند، لذا چهل سال گریهی فراقِ حضرت یعقوب علیه السلام برای حضرت یوسف علیه السلام موردِ رضای خدای متعال بود که ایشان گریه میکردند و حضرت یوسف علیه السلام هم جهتِ رضای خدای متعال عشقِ به جلوهی خدای متعال، عشقِ به مظهرِ خدای متعال، عشقِ به آیهی خدای متعال، ایشان هم دائماً اشک میریختند، ولی بعد از چهل سال که این فشارِ زندگی فرزندانِ حضرت یعقوب علیه السلام را پُخت، خام بودند، متوجّه نبودند، آفتابگریز بودند، حضرت یوسف علیه السلام آفتابِ معنویّت بودند، حضرت یوسف علیه السلام شمسِ جذبِ اقمارِ قلوبِ برادرانِ خود به ساحتِ ربوبی بود ولی دلِ آنها سنگ شده بود، دلِ آنها سخت شده بود و از جاذبهی خورشید فرار میکرد، قدرتِ گریز از مرکزِ آنها قویتر از جذبهی به کانونِ حق بود، چون خام بودند، سنگدل بودند، نپخته بودند، حرارتِ ولایتِ حضرت یوسف علیه السلام اینها را مجذوب نکرد، به عبارتِ دیگر چون متّصف به صفتِ حسد بودند و حسد بذری است که از آن کفر میروید.
حسد بذرِ کفر است
در روایات سه چیز را دارند که اینها بذرِ کفر هستند، یکی کبر است، یکی حسد است و دیگری حرص. از خدای متعال بخواهید هم این گوینده از خود غافل نباشد، هم شما که فرزندانِ امام زمان ارواحنا فداه هستید، نوکرانِ حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف فرزندانِ حضرت حجّت ارواحنا فداه هستند، پدرِ شما توقّع دارد که شما برادرانِ حضرت یوسف علیه السلام نباشید، حسد در زندگیِ شما نباشد، خودتان را بررسی کنید و ببینید اگر از اینکه یک هممباحثهای دارید، یک همحجرهای دارید، رفیقی دارید، فامیلی دارید، او از شما موفقتر است، اگر ناراحت شدید که چرا او جلو رفته است معلوم میشود که از این بیماری یک علامتی داده است، باید به فکرِ علاج باشید، حرص و کبر هم قابل شناخت است، اینها بیماریهای خطرناک است، بیماریهای مهلک است، رذائلِ خبیثه است، تنها خودِ انسان را بیچاره نمیکند، بلکه جوامعِ بشری را میسوزاند، میخواهد همهی خیرات را ببلعد، همانطور که ایمانیِ درونیِ خود را میخورد «اَلْحَسَدَ یَأْکُلُ اَلْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ»[۵]، وقتی آتش به جانِ این هیزمِ خشک میافتد بعد از ساعتی دیگر اثری از آن نیست، به خاکستر تبدیل شده است، ایمان مانندِ چوبی است که با آتشِ حسد خاکستر میشود و چیزی باقی نمیماند.
لذا هم مسئولین در مسئولیتهای خاصّ خودشان در این مؤسسه و در هر کجایی که هستند اگر دیدند هر کسی ابتکارِ جدیدی دارد یا نوآوری دارد نکند میدان ندهند تا او ابتکارِ خود را ظاهر کند که مدیریتِ او با بروزِ این شخص کمرنگ بشود، ما باید در زندگیمان خودمان را محک بزنیم، وگرنه عالِمِ فاسد میشویم، «اِذا فَسَدَ العالِم، فَسَدَ العالَم».
خطرِ عالمِ فاسد
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «زَلَّهُ الْعالِمِ کَإنْکِسارِ السَّفِینَهِ تَغْرَقُ وَ تُغَرِّقُ»[۶]، لغزشِ عالِم، مدّعیانِ هدایت و رهبریِ جامعه اگر لغزیدند مثلِ لغزشِ کشتی میماند، هم خودِ کشتی غرق میشود و هم هر کسی در کشتی هست را غرق میکند، یک آخوندِ فاسد تنها نیست، او جمعی را فاسد میکند، همه به این شخص نگاه میکنند و میگویند معلوم میشود که خبری نیست و آنها هم فاسد میشوند.
میدان دادنِ آیت الله بروجردی اعلی الله مقامه الشّریف به آیت الله طباطبایی رحمه الله علیه
مرحوم آیت الله بروجردی اعلی الله مقامه الشّریف در میانِ فقهای شیعه جزوِ نقاطِ عطف است، هم نحوهی پژوهش و تدریس و مدیریت و شخصیت و متانتِ ایشان خیلی فوق العاده بود، و خیلی همّتِ بالایی داشتند، همّتِ ایشان فقط ادارهی حوزهی علمیّهی قم نبود، او کسی بود که در دانشگاه الأزهر برای شیعه کرسی بدست آورد، فقهِ جعفری در آنجا تدریس شد، ایشان با سیاست و مدیریتِ خودشان با شیخ محمود شلتوت ارتباطاتِ مؤثری برقرار کرد و مذهبِ شیعه تا آن روز در طول قرونِ متمادی فقه جعفری به رسمیت شناخته نشده بود.
مرحوم سیّد مرتضی اعلی الله مقامه الشّریف که متمکّن بودند و خدای متعال ثروتِ فراوانی به ایشان داده بود، پولِ هنگفتی را به حکومت وقتِ سنّیها پیشنهاد داده بود که آنها مذهبِ شیعه را به رسمیّت بشناسند اما قبول نکرده بودند، اولین کسی که در جهانِ اسلام برای مذهبِ شیعه جبهه باز کرد و این علم را در جهانِ اسلام به رسمیت به مرحلهی پذیرش درآورد مرحوم آیت الله بروجردی اعلی الله مقامه الشّریف بود و آقای بروجردی در میانِ علما و زعمای شیعه اولین کسی است که برای تسخیر دنیای اروپا و اشتعالِ شعلهی اسلام در قلبِ ظلماتِ دنیای مادّیِ غرب سفیر به آلمان فرستاد، اولین روحانی که به آنجا رفته است سفیر آقای بروجردی اعلی الله مقامه الشّریف بوده است.
این آقای بروجردی از نظرِ معنوی هم مراتبی را طی کرده بودند، هم مرحوم جهانگیرخانِ قشقایی را و هم آخوند ملامحمد کاشی را درک کرده بودند و از خرمنِ حکمت و عرفانِ این دو علم بهرهها برده بودند و فرموده بودند قبل از تصدّی زعامت صداهایی را میشنیدم اما حال دیگر نمیشنوم، معلوم میشود که اهلِ راه بوده است و این مسیر را تا حدّی پیموده بوده است.
این بزرگوار با این موقعیّتشان برای اصلاحِ حوزه به آقای طباطبایی میدان داده بودند تا هم بحثِ اخلاق را، هم بحثِ عقلانیّت را که از طریقِ خواندنِ فلسفه عقل پخته میشود، و هم حدیث را، حوزههای علمیّه از نظرِ توجّه به احادیث به بخشِ محدودی از احادیث در بُعدِ فقهِ مرسوم توجّه داشتند، ولی روایاتی که در بابِ اعتقادات، معارف، اسرار، عرفان و اخلاق وجود دارد، یا در موردِ جهانبینی و اسرارِ عالَمِ خلقت وجود دارد در حوزهها مرسوم نبوده و هنوز هم مرسوم نیست که آقای طباطبایی شروع کردند اما به نتیجه نرسید و مخالفتها شد، ایشان به بررسیِ بحارالأنوار را شروع کرده بودند اما پیش نرفت، و قرآن کریم، قرآن کریم هم در حوزهها مهجور بوده است، حال هم که با همّتِ علامه بزرگوار آقای طباطبایی تفسیر مطرح شد هنوز به فقهِ مرسوم نرسیده است و قدمهایی عقبتر است، در حالی که قرآن کریم اساسِ دینِ ماست، محور قرآن کریم است، قرآن کریم سفرهی خدای متعال است، فقهِ ما فقهِ قرآنی نبوده است، بدونِ قرآن کریم هم فقهای ما فتوا میدادند، ادبیاتِ ما هم کاری به قرآن کریم نداشته است، علومِ حوزوی با قرآن کریم آمیخته نبوده است و یکی از همّتهای آقای طباطبایی این بود اما همراهیِ آقای بروجردی سبب شد که این مسیر هموار بشود.
هدف نهایی بشر
اجمالاً این مسئلهی قربِ به خدای متعال هدفِ نهاییِ بشر است و این قرب با بدن انجام نمیشود، بدن فانی است، بدن از بین میرود، اما اگر همین بدن در خدمتِ دین بود، اگر در خدمتِ خدای متعال بود، «قوّ عَلی خدمتک جوارحی»، طلبه چشمِ خود را با مطالعهی کتب هزینه میکند، اما با چه انگیزهای؟ اگر وضو گرفت، اگر امرِ خود را الهی دانست، اگر به عشقِ خدای متعال به مطالعه کردن نشست، چشم در حالِ مطالعه است اما حاکم دینِ اوست، روحِ اوست، قلبِ نورانیِ اوست، این چسم با اینکه مادّی است مانندِ پیراهنِ حضرت یوسف علیه السلام میماند که این حسد در فرزندانِ حضرت یعقوب علیه السلام حضرت یوسف علیه السلام را مانندِ گرگ درید و ایشان را دور کرد و چهل سال گریهی حضرت یعقوب علیه السلام و گریهی حضرت یوسف علیه السلام اینها را پخت، این تأثیر دارد.
اهمیّتِ پخته شدنِ انسان
میگویند مرحوم آقا شیخ محمد حسین مفسّرِ اصفهانی که از ایشان یک جلد تفسیر مانده است و حضرت امام رضوان الله تعالی علیه میفرمودند اگر ایشان موفق میشد تفسیر را به پایان میرساند و همهی قرآن کریم را تفسیر میکرد بهترین تفسیری بود که تاکنون نوشته شده است؛ میگویند مرحوم آقا شیخ محمد حسین مفسّر اصفهانی جزوِ اولیاء بوده است، مائدهی آسمانی برای ایشان میآمده است، گاهی هفتهها غذای این عالَم را میل نمیکردند لکن از عالم بالا برای ایشان خوراک میآمده است، یکی از امتیازاتِ این بزرگوار گریهی زیاد بوده است، گریه دل را میپزد، خام بودم، پخته شدم، سوختم، مرحوم آقا شیخ محمد حسین گریههای ممتد داشتهاند و در حالاتِ ایشان نقل شده است که در توقّفِ کوتاهِ ایشان برای سفرِ عتبات با گریهی ایشان شیطانپرستها در کِرِند و اطرافِ کرمانشاه هدایت شده و مسلمان شده بودند.
تا زمانی که انسان پخته نشود ولو اینکه پسرِ پیغمبر باشد، ولو اینکه برادرِ ولیّ خدا باشد، انسان از معنویت، از اخلاق، از شنیدن، از مطالعه بهرهای نمیبرد و این از اساسیترین رموزِ تربیت است که در روایاتِ ما آمده است: «مَن لَم یَجعَلِ اللّهُ لَهُ مِن نفسِهِ واعِظا ، فإنَّ مَواعِظَ النّاسِ لَن تُغنیَ عَنهُ شیئا»[۷]، اگر خودِ کسی از درون بیدار نشود حتّی اگر خودِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یا خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که جانِ رسول الله است موعظه کنند در دلِ اینها اثر نمیکند
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره بوم خس[۸]
بنابراین پختگی، نرم شدن، از خامی بیرون آمدن شرطِ اول تأثر در برابرِ انوارِ الهی است.
لذا این عنوان بصری نود و چهار سال خام بود، چرا در نود و چهار سالگی سراغِ امام صادق علیه السلام را گرفته است؟ نمیدانیم چرا.
برادرانِ حضرت یوسف علیه السلام گرگ بودند، اما تحت تأثیرِ این گریهها و این تجربهای که دیدند حسدِ آنها خودِ آنها را بیچاره کرد و حضرت یوسف علیه السلام با همین توطئههای اینها در آسمان تک ستارهی عزّت و سرافرازی شد.
وقتی درون آماده شد و پخته شد آمدند و دامانِ پدرشان را گرفتند، «قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ»[۹]، از درون میجوشید و واعظ درونی پیدا کرده بودند اما چون حجاب خیلی سخت بود و پرونده خیلی سنگین بود شفاعتِ پیغمبر به دادِ آنها میرسد.
حال این پختگی برای بعضیها در دورانِ جوانی پیش میآید و یک جذبههایی انسان را به جاهایی میبرد که انسان فکر و پیشبینی نمیکرد و غالباً اینهایی که برای خودشان برنامهریزی میکنند و به دنبالِ استاد و اینها هستند نمیرسند، اما اگر زمینه بود، عطش بود، بیداری بود، آن احساسِ درد در وجودِ انسان پیش آمد معلوم میشود که دسترسی به درمان نزدیک است.
گاهی مرض نعمت است
مریض گاهی اصلاً حالِ دعا و نیایش و انقطاع به خدای متعال ندارد، لذا معلوم هم نیست که به جایی برسد، ولی گاهی مرض باعث شده است که دل بهانهی خدای متعال را میگیرد، آنچنان رقیق شده است، آنچنان گریه میکند، آنچنان امیدِ بالایی دارد که خدای متعال او را شفاء بدهد، این ایجادِ زمینهی شفاء با این احساسِ درد و درمانی است که در وجودِ خدای متعال میبیند، این درد سفیرِ خدای متعال است که شفاء در انتظارِ اوست.
وقتی مریض به گدایی درِ خانهی خدای متعال ملحم میشود خودِ این موضوع اذنِ دخولِ وادیِ حضرت شافی است، «یا مَنْ اِسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفآءٌ»، این شخص خود به خود به آن اسم میرسد.
در وادیِ معنویت هم خیلیها خیلی تلاشها کردند، استاد هم دیدند، اما جز غرور و خودبینی در مسیرِ عرفان با مکاشفاتشان، با همهی پیشرفتهایشان زمین خوردند.
اما «کُنْ لِمَا لاَ تَرْجُو أَرْجَى مِنْکَ لِمَا تَرْجُو»[۱۰]، به آنچه که امید ندارید امیدِ بیشتری داشته باشید تا به آن چیزی که امید دارید. آن راهی که شما میروید نمیشود، «مَا شاءَ اللّهُ کانَ ، وَمَا لَمْ یَشَأْ لَمْ یَکُنْ»، اگر خدای متعال بخواهد میشود، چیزی به خواستِ ما انجام نمیشود.
لذا گاهی خدای متعال در سنینِ مختلف عطش ایجاد میکند، طرف تابحال پرت بود اما ناگهان بهانهای پیش میآید و انسان تغییر میکند.
تغییرِ حاج هادی ابهری در چهل سالگی
مرحوم حاج هادی ابهری… این بزرگانی که دستِ ما به دامانِ آنها رسید، مرحوم آقا شیخ علی آقای پهلوانی، مرحوم آقا شیخ حسن پهلوانی، مرحوم آیت الله خوشوقت، مرحوم حاج اسماعیل دولابی و اشخاصی از این قبیل که همه از دستِ ما رفتند و دستِ ما از محضرِ آنها کوتاه شد، اینها حاج هادی ابهری را راهیافته میدانستند.
میگفتند مرحوم آقای انصاری همدانی که شمعِ محفلِ این پروانههای عشقِ خدای متعال بوده است میفرمودند که سر به سرِ حاج هادی نگذارید، او رهیافته است، مجذوب بود، یک جذبه او را میبرد و درست هم میبرد و خطا نداشت، این بزرگوار سابقاً مانندِ همین عنوانِ بصری بوده است منتها در چهل سالگی بیدار شده است، عنوان بصری در نود و چهار سالگی بیدار شده است، به ما هم امید میدهد، اینکه خدای متعال بابِ توبه را تا آن زمانی که مرگ گلوی انسان را میگیرد باز گذاشته است، اگر یک لحظه از این مستیِ جهانی بیدار شدی و یک «یا الله» با همهی وجودِ خودت گفتی تمامِ وجودِ تو شعله میشود و تغییر میکند.
لذا مرحوم حاج هادی ابهری در چهل سالگی… او که نمیدانست آیت الله آقا شیخ جواد همدانی اهلِ باطن است، ظاهرِ داستان تصادفی بوده است که به یکدیگر میرسند، اما ایشان میبینند که حاج هادی ابهری دلِ بیقراری دارد ولی شکار را عوضی گرفته است، یک نگاهی به او میکند…
خودِ حاج هادی به خدای متعال عرض کرده بود: خدایا! این دختر را از دلِ اوستا اکبر بردار و خودت را در دلِ او بگذار، خدای متعال هم برداشته بود، با همین خواهش دلِ اوستا اکبر را از آن زن پاک کرده بود و نورِ خود را در این دل گذاشته بود، او رفت، زنی که عشقِ او بود را رها کرد، گفت: حاج هادی! آیا میشود مرا به کربلا بفرستی؟ اصلاً اهلِ این حرفها نبود، کربلایی نبود، امام حسینی نبود، اهلِ هوس بود، به یک دختر بند بود، اما یک نفس او را تغییر داد، خدای متعال دلِ او را آسمانی کرد و دیگر زمینی نبود، نزدِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام رفت که عرشی باشد، «مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بِشَطِّ اَلْفُرَاتِ کَانَ کَمَنْ زَارَ اَللَّهَ فَوْقَ [فِی] عَرْشِهِ»[۱۱].
این توضیحاتِ وسیعی که در این زمینه به مناسبتِ یقظهی نود و چهار ساله عنوانِ بصری برای این بود که بگویم ائمهی ما علیهم السلام که دلسوزِ ما هستند… خیلی از جوانهای ما نپختگی دارند، جوانی گرفتاری است، اگر یک نفسی، یک حرارتی، یک صاحب باطنی، یک بقعهای از بقاع متبرّکه، یک امام رضا علیه السلام، یک حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام، یک حضرت عبدالعظیم علیه السلام، یکی از اولیائی که از دنیا رفته است، به آنها سر بزنید، تا نگاه نکنند جوانی با این غرائضی که بشر دارد انسان را بدبخت میکند، تا آن پختگی پیش نیاید انسان همواره در حالِ سقوط است.
نفحاتی برای انسانها
این است که ائمهی ما علیهم السلام به ما اینطور فرمودند: «انَّ لِرَبِّکُمْ فی ایامِ دَهْرِکُمْ نََفَحاتٌ فَتَعَرَّضُوا لَها»[۱۲]، خدای متعال یک نفحاتی دارد، یک نسیمهایی، همین نسیمِ بهاری که زمین را زنده میکند، این زمینِ دلِ من هم مرده است، یک نسیم نیاز است که این دلِ مرده را بیدار کند و به انسان حالتِ یقظه بدهد و آن مطلوبِ انسان را تغییر بدهد. یک زمانی مطلوبِ انسان مالک بن انس است و حال تبدیل میشود به امام صادق علیه السلام، مطلوبِ کسی یک دختر است حال مطلوبِ او حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام میشود، این مطلوب و دلبرِ انسان را تغییر میدهند، اگر دلبرِ انسان تغییر کرد آن دلبر دل را مطابقِ خواستِ خود درست میکند، ما که نمیتوانیم درست کنیم، ما فاقد هستیم و نمیتوانیم معطی باشیم، اما آن کسی که دلِ ما را میبرد، اختیارِ دل در اختیارِ خودِ اوست، او میداند چکار کند.
لذا ما به ائمه علیهم السلام در زیارت جامعه اینطور خطاب میکنیم: «أَنّی وَ لَکُم الْقُلُوبُ الَّتِی تَوَلَّی اللهُ رِیاضَتَهَا بِالْخَوْفِ وَ الرَّجاء»، دلِ شما وقفِ خدای متعال است، خودِ خدای متعال متولّیِ قلبِ شماست و خودِ خدای متعال دلِ شما را ریاضت میدهد، تمرین میدهد، دین در اختیارِ دلبر است، ببینید دلبرتان چه کسی است، پیدا کنید، اگر دلبرِ نامناسبی دارید حیف است، اگر جوانی برود دیگر بعد مشکل است، این جریان عنوانِ بصری جزوِ استثنائاتِ تاریخ است، وگرنه انتخابِ دلبر در جوانی است، حال چه کنیم؟ زیاد با قرآن انس داشته باشیم، در خلوتها نماز بخوانیم، ایثار را تمرین کنیم، «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[۱۳]، با همین درآمدِ کمِ طلبگیمان ایثار داشته باشیم، «وَفِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ»[۱۴]، اینها را در زندگی خودمان برنامه کنیم، یک برنامهی دقیق، هر اندازه که شهریه داریم، هر اندازه که درآمد داریم، مقداری از آن را بطورِ مستمر… برای شما واجب هم نیست، ولی مدام این زنجیرها را قطع کنید، باید بارِ دل را آرام آرام سبک کرد، تا آن جذبه آن را ببرد، و اینها نسیمهای رحمتِ الهی است، مهمتر از همهی اینها ارتباطِ مستمر ما با امام زمان ارواحنا فداه است، خیلی با آقای خودتان خلوت کنید، با آقای خودتان خیلی انس بگیرید، خیلی ایشان را التماس کنید، به ایشان خیلی اظهار علاقه کنید، خودِ تلقین واقعیّت میآورد، مَجاز وسیلهی این میشود که آرام آرام آن چیزی که برای انسان در ابتدا مَجاز است به حقیقت تبدیل شود.
لذا دعای عهد را که صبحها میخوانید با یک توجّهی بخوانید، مخصوصاً آن قسمتی را که میگویید «اللَّهُمَّ إِنِّی أُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبِیحَهِ یَوْمِی هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَیَّامِی عَهْدا وَ عَقْدا وَ بَیْعَهً لَهُ فِی عُنُقِی» با تأمّل، با دل بگویید.
این جذبهی ولایت مطلقهی حجّتِ خدای متعال آخرین دوایی است که میتواند هر آلودهای را منقلب و متحوّل کند.
در لحظاتِ درستان، وقتی به کلاس میروید به حسابِ حضرت بروید، چه اشکالی دارد؟ هیچ وقت بدونِ وضو به کلاس نروید، هیچ وقت هم بدونِ حضور به کلاس نروید، درس و کلاسِ خودتان را به محضرِ حضرت تقدیم کنید، مدام برای حضرت هدیه بفرستید، اگر صلوات میفرستید برای حضرت بفرستید، اگر «لا اله الا الله» میگویید برای حضرت بگویید، مدام سیمهای دلِ خودتان را بیشتر کنید و خودتان را به حضرت وابسته کنید.
روضه حضرت رقیّه سلام الله علیها
روز گذشته روزِ حضرت رقیّه سلام الله علیها بود، بالاخره این سه ساله یک حقیقتی است، این که قراردادی نیست، قبرِ شریفی که در آنجا پناهگاهِ گرفتارانِ عالَم شده است، از همه جای عالَم میآیند و از یک سه ساله حاجت و شفاء میخواهند، آنجا که باب المراد است، آنجا که دارالشفاء است، این شخص آیت کبری است، حضرت رقیّه سلام الله علیها آیت الله العظمی است، ایشان عادی نیستند.
اینطور که میگویند ایشان خیلی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شبیه بودند، میگویند ایشان خیلی بابایی بودند، میگویند پدرشان هم خیلی به این دختر علاقه داشته است، شاید همان کسی بوده است که آمد و دستهای خود را انداختند و پای ذوالجناح را در آغوش گرفتند تا پدر یک مرتبه دیگر هم بیایند و ایشان را در آغوش بگیرد، و وضعیّتِ این دختر به قدری در دلِ پدر اثر داشت امام التماس کردند «لا تُحرِقی قَلبی»… دخترم! گریه نکن بابا! من طاقتِ گریهی تو را ندارم…
حال همچنین دخترِ مهربانی در خرابهی شام چطور سرِ بریدهی پدر را ببیند؟ معلوم بود که طاقت نمیآورد… این سر را روی دامانِ خویش گذاشت… أبَتاه… ای کاش نابینا بودم… ای کاش تو را اینطور نمیدیدم… «مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ؟»… پدرِ من! میبینم که رگهای تو را بریدهاند… تنها رگ نبود… یک مرتبه به پیشانیِ مقدّسِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام سنگ زدند… سرِ مبارکِ ایشان شکسته بود… خون صورتِ ایشان را گرفته بود… قبل از آنکه خنجر به حلقِ مبارکِ ایشان کشیده بشود با نیزه… به دهانِ مبارکِ ایشان تیر زده بودند… یک دختر با چه دلی این صحنهها را ببیند؟…
این بود که افتاد… فکر کردند که یا مدهوش شده است و یا خوابیده است، اما آمدند و دیدند که دیگر روحِ لطیفِ ایشان پرواز کرده است و با پدر رفته است… اینجاست که باید گفت «امان از دل زینب»…
لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم
الا لعنت الله علی القوم الظّالمین
دعا
نَسئَلُک و نَدعُوک بِاسمِکَ العَظیمِ الاَعظَم الاَعَزِ الاجَّلِ الأکرم اِلَهَنا بِمُحَمَّدٍ وَ عَلیٍ وَ فاطِمَهَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَین وَ بِدَمِ الشُّهَداء یا الله…
خدایا! ما را از خوابِ غفلت بیدار کن.
خدایا! آن پختگی که مایهی جذبِ ما به اولیاء الهی میشود به ما روزی بفرما.
خدایا! بحقّ محمد و آله محمّد علیهم السلام عمرِ ما را طعمهی شیطان و نفسِ أمّاره مگردان.
خدایا! به این جوانهای ما رحم کن.
خدایا! جوانیِ آنها را وقفِ امام زمان ارواحنا فداه و دینشان قرار بده.
خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم میدهیم جوانهای بیکار، جوانهای سرگردان، جوانهای بیصاحب، جوانهایی که نیاز به ازدواج دارند و مشکل دارند، تو را به این باب الحوائج قسم میدهیم که گرهی همهی آنها را باز بفرما.
خدایا! گرفتارانِ مورد نظر، گرفتارانِ ملتمس دعا را از گرفتاری نجات بده.
خدایا! عاقبتِ امرمان را ختم به خیر بفرما.
خدایا! آقای ما را برسان.
خدایا! ما را در زمینهسازیِ ظهور پُر نقش قرار بده.
خدایا! به ما مهارتِ لازم برای کمک به حکومتِ جهانیِ حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف نصیب بگردان.
خدایا! سفرِ اربعین را برای زائرینِ ما امن و نورانی قرار بده.
خدایا! عوارضِ پیش آمده را به سرعت برطرف بفرما.
خدایا! کشورهایی که شیعیان در آن کشورها هستند از شرّ منافقینِ آن کشورها و حکومتهای طاغوت نجات عنایت بفرما.
خدایا! کشورِ شیعهی ما، کشورِ ولاییِ ما را از لوث وجودِ نفوذیها، سکولارها، بیولایتها، خیانتکارها پاک بگردان.
خدایا! سایهی پُر برکتِ رهبرِ بزرگوارمان، نایبِ امام زمان ارواحنا فداه را با اقتدار، با کفایت، با کرامت مستدام بفرما.
خدایا! این شیخ گرفتارِ پدرِ شهدا را در نیجریه به همین زودی نجات و شفاء بده و بر عزّتِ او بیفزاء.
خدایا! سفرهی شیعیانِ نیجریه را گستردهتر بگردان.
خدایا! کشمیر را نجات بده.
خدایا! بحرین را نجات بده.
خدایا! آل سعود را به سرعت زایل بفرما.
خدایا! عمومِ مریضها، آقای مرتضوی، آقای میرزاهمدانیِ ما که الحمدلله جزوِ موفقین است، این عوارضِ پیش آمده را به سرعت برطرف بفرما.
خدایا! به این عزیزانِ ما منّت گذاشتهای و به آنها نور دادهای، به آنها عشق به طلبگی دادهای، سلامت و عافیت دادهای، تو را به حق محمد و آل محمد علیهم السلام قسم میدهیم توفیقِ شکر آن را مرحمت بفرما.
خدایا! این نعمتها را از آنها نگیر.
خدایا! آنچه نداریم به ما بده.
برای شادی روح حضرت امام رحمه الله تعالی علیه و همهی شهیدان صلوات ختم بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره مبارکه روم، آیه ۲۷ (وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ ۚ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَىٰ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ)
[۳] سوره مبارکه اخلاص، آیه ۳
[۴] سوره مبارکه عادیات، آیات ۱ تا ۳
[۵] إرشاد القلوب ، جلد ۱ ، صفحه ۱۳۰ (وَ قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : وَ لاَ تَحَاسَدُوا فَإِنَّ اَلْحَسَدَ یَأْکُلُ اَلْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ.)
[۶] بحارالانوار، جلد ۲، صفحه ۵۸
[۷] تحف العقول، صفحه ۲۹۴
[۸] گلستان سعدی
[۹] سوره مبارکه یوسف، آیه ۹۷
[۱۰] مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، ج ۱، ص ۲۲۷ (عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ کُنْ لِمَا لاَ تَرْجُو أَرْجَى مِنْکَ لِمَا تَرْجُو فَإِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ خَرَجَ یَقْتَبِسُ لِأَهْلِهِ نَارا فَکَلَّمَهُ اَللَّهُ وَ رَجَعَ نَبِیّا وَ خَرَجَتْ مَلِکَهُ سَبَإٍ کَافِرَه فَأَسْلَمَتْ مَعَ سُلَیْمَانَ وَ خَرَجَ سَحَرَهُ فِرْعَوْنَ یَطْلُبُونَ اَلْعِزَّ لِفِرْعَوْنَ فَرَجَعُوا مُؤْمِنِینَ.)
[۱۱] کامل الزیارات، جلد ۱ ، صفحه ۱۴۷
[۱۲] الوافی، جلد ۹، صفحه ۱۳۱۰
[۱۳] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۹۲ (لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ۚ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ)
[۱۴] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۱۹
پاسخ دهید