جلسه درس اخلاق آیت الله صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۱:۳۰ تا ۱۲:۳۰ در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ الإستِشْهَادَ بَینَ یَدَیهِ وَ رأفَتَهُ و أعَاذَنَا الله مِنْ شُرورِ أنْفُسِنَا وَ مِنْ فِتَنِ زَمَانِنَا».
تبریک میلاد حضرت صاحب الزّمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف
ایّام نورانی میلاد قلب دایرهی امکان، رئیس ما، سرپرست ما، ولی نعمت ما، پناه ما، امید ما، زندگی ما، عشق ما، دل ما، همه کس ما و همه چیز ما، حضرت ولیّ الله الاعظم، امام زمان عجّل الله فرجه را به شما سربازان، افسران، یاران و خدمتگزاران بارگاه آن بزرگوار تهنیت و تبریک عرض میکنم.
انسان، موجودی است که خام به دنیا آمده است و فاقد هر نوع فعلیتی در آغاز حرکت خود در میان موجودات، منظور شده است. قدرت خدا، لا یتناهی است، همچنین خلقت او هم لا یتناهی است. خدا همه نوع مخلوقی دارد. ملائکه بر حسب آنچه از آیهی قرآن استفاده میشود، تکامل ندارند و چون تکامل ندارند، آرزو هم ندارند. وقتی خدای متعال فرمود: «أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ»[۲] نگفتند: بار الها، پروردگارا، «رَبِّ زِدْنی عِلْماً»[۳] بلکه گفتند: «لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا»[۴] همین است که هست. در آیهی دیگر فرمود: «وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ»[۵] فرشتگان، نور هستند ولی در همان حدّی که نور هستند، ظرف آنها همانقدر نور است، جای خالی ندارند که اضافه بشود. ولی انسان خلیفهی خدا است. خدا لا یتناهی است و استعداد و ظرفیت این وجود باید لا یتناهی باشد. به همین دلیل هم آرزوی بشر، آرزوی لا یتناهی است. بشر به هیچ محدودهای راضی نیست، همیشه محدودیت را برای خود، زندان میداند.
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود از آنچه رنگ تعلّق پذیرد آزادم
رنگ، محدود است. هر رنگی از رنگ دیگر جدا است. این آن نیست و آن هم این نیست. اگر وجدانی دارند، فقدانی هم دارند. وقتی بشر رنگ گرفت، دلیل بر تنگنا است و انسانی که دعا میکند «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری» یعنی خدایا، من را رنگ نکن تا رنگ تو را داشته باشم، «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً»[۶] رنگ خدا، بیرنگی است، بیمرزی است، نامحدودی است و خدا این ظرفیت را به بشر داده است، اوّلین انسان را موهبتی نمایندهی خود قرار داده است و آنچه در خزائن پروردگار عالم از اسماء بوده است همه را در ظرف وجود آدم به صورت یکجا بدون هیچ دردسری قرار داد. آدم به مدرسه نرفت، کتابی ورق نزد، جور استاد ندید، به قول معروف خاک قم و نجف و جاهای دیگر را هم نخورد ولی خدا «خَلَقَهُ عَالِماً».
رسول الله و اهل بیت علیهم السّلام، مظهر اسماء خدا
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»[۷] نه اینکه آدم فاقد بود و بعد واجد شد، خیر بلکه به این معنا ست که خلقت او خلقت علمی بود. خدا آدم را جام جهاننما آفرید. او مظهر همهی صفات بود، ولیدهی اسماء الهی بود ولی به بچّههای آدم، جز به انبیاء علیهم السّلام و سالار انبیاء، حضرت خاتم و ائمّهی هدی و سیّد اوصیاء و خاتم اوصیاء حضرت حجّت که اینها فوق آدم هستند، آدم از مجرای وجود آنها… آنها قبل از آدم بودند، در یک مرتبهی قبل بودند که هنوز هم در آن مرتبه هستند. اینها همان کلمات هستند که حضرت آدم به آن کلمات متوسّل شد تا درِ بسته به روی او باز شد. پشت در توبه اشک میریخت ولی این اشکها یخ این در را باز نمی کرد تا «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ»[۸] این کلمات همین خمسهی طیّبه بودند که برق آن، دل آدم را گرفت و او را آب کرد. و مخصوصاً با امام حسین علیه السّلام مناسبت پیدا کرد و نجات او نجات حسینی است. نجات حضرت آدم علیه السّلام هم نجات حسینی است و هم قرآن کریم علاوه بر اینکه کلماتی که حضرت آدم تلقّی کرد و سابق بر آدم بودند، بودند که تلقّی کرد، بنابراین اینها عالین هستند که خدا باز هم روزنهای باز کرد که ما متوجّه بشویم که قبل از پدر ما آدم، یک سری عالین هم وجود داشتند. «أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالینَ»[۹] این عالین که مأمور به سجده نبودند، فوق أسجُد ملائکه بودند و اساساً توجیه مسجود بودن حضرت آدم علیه السّلام به خاطر آنها است. اینها جلوههای الهی هستند، هم ازلی هستند و هم ابدی هستند، «کُنتُ مَعَ الأنبیاء سرّاً» اینها قبل از زمان، در لا زمان، در ازل بودهاند و تا ابد هم خواهند بود، «بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ اللَّهُ»[۱۰].
امّا ما سوای اینها «وَ اسْتَخْلَفَکُمْ» خدای متعال از ما خواست که ما هم خلیفه بشویم. در مورد آنها «جَاعِلٌ»[۱۱] خدا، جعل خلافت کرد امّا در مورد ما، از ما خواست «وَ اسْتَخْلَفَکُمْ» خدا میخواهد که شما هم خلیفهی او بشوید. گوهر خلافت الهی، علم است. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» چون دقیقاً در توجیه خلافت است. حضرت آدم علیه السّلام که ملائکه عرضه داشتند: «أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ»[۱۲] خداوند متعال در توجیه و تبیین اینکه ما خلافت خود را به مقدّس صرف نمی دهیم ولو موجودی کاملاً مقدِّس و مقدَّس باشد، شرط لازم هست ولی شرط کافی نیست. آن چیزی که باعث شد حضرت آدم علیه السّلام به عنوان مسجود، وجود برتر، محور قرار بگیرد، امامت عالم به عهدهی او باشد، علم او بود. منتها ملاحظه میکنید که این علم، دو بُعد دارد، یک بُعد ثبوتی و یک بُعد اثباتی دارد. بُعد ثبوتی، همان «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» است. بُعد اثباتی آن، إنباء بود. گزارش داد، متعدّی بود، لازم نبود، نور را به دیگران هم اضائه کرد. بر همین مبنا است که شما این آیهی کریمهی «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ»[۱۳] این راه خلافت الهی است. آنجا خدا او را موهبتی فقیه کرد ولی شما باید بروید تفقّه کنید «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ» ولی تفقّه شما مقدّمه است. اگر خودتان عالم شدید ولی در تعلیم بندگان خدا کوشش نکردید، شما نمی توانید خلیفهی خدا بشوید چون خلیفهی خدا باید انباء داشته باشد، باید اطراف خود را -که همهی جهان اطراف او است- روشن کند. اگر کسی علّامهی دهر است ولی در خانهی خود نشسته و اهتمامی به نجات بندگان خدا، به تعلیم سایر انسانها ندارد… «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»[۱۴] اصلاً مسلمان نیست. به آیات کریمهی سورهی امام زمان عجّل الله فرجه… که سورهی و العصر را که در روایت دارد سورهی حضرت حجّت سلام الله علیه است. چون یکی از مصادیق عصر، همان امام عصر است. امام زمان عجّل الله فرجه، امام عصر است، به معانی مختلف، امام عصر است. امامت همهی عصارهها و همهی زلالها به حضرت حجّت سلام الله علیها مستحی میشود. هر کسی که صاف است، هر کسی که عصاره است، هر کسی که تردیدههایش از او گرفته شده، زوائد وجود او از او گرفته شده است، پشت امام زمان عجّل الله فرجه قرار گرفته است. او ولیّ است؛ در ولیّ یک ارتباط تعاقبی وجود دارد. یلیه حاضر امر و او ولیّ ما است «و نَلیهُ»، و إنشاءالله ما هم دنبال او حرکت میکنیم. این «وَ العَصرِ»[۱۵] به همهی معانیش، وجود مقدّس جان ما است، خدا جان ما را به قربان خاک قدم او و قربان قربانیان او کند. چه عصری و چه امام عصری!
لزوم تفقّه در دین و راهنمایی افراد غیر آگاه
در این سوره، خداوند متعال کسانی را نجاتیافته از ورشکستگی، سقوط معرفی میکند که این چهار شرط را داشته باشند: یکی ایمان است، دوم عمل صالح است و سوم دستگیری است، «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِ»[۱۶] باید آدرس بدهند، باید کسانی که در بیراهه هستند را تقاصی کنند. این همان «وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ»[۱۷] است. تفقّه، مقام ثبوتی ما است که خدا از ما خواسته است. خدا سرزنش میکند جامعهای که گروهی از این جامعه نمی روند تا فهم دینی پیدا کنند و دین را آنگونه که هست بیابند، وجدان کنند و بشناسند. «وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ» حالا که عالم شدی، نگذار جامعه در جهل فرو برود.
لذا کسانی که به عالم دسترسی ندارند، آنها خودشان روز قیامت معذور هستند ولی عالمی که خود را در معرض قرار نمی دهد، در پیش پروردگار متعال، معذور نیست. عالم باید سراغ دیگران برود و چراغ دل آنها را روشن کند که تزریق ایمان و واقعیت است، «کُونُوا دُعَاهَ النَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ»[۱۸] است و هم اینکه فکر مردم را روشن کند، به آنها تعلیم بدهد. تعلیم جاهل، واجب است چه اینکه ارشاد ضال هم واجب است. چه اینکه تنبیه غافل هم واجب است. اینها شئون طلبه است، شئون عالم است که در قدم اوّل خودش فقیه بشود، نه فقط فقیه در احکام عملی بلکه فقه فکری، فقه اخلاقی و ابعاد مختلفی که دین، عهدهدار آن است. به طور واجب کفایی است و بر حوزهها است که در همهی اینها فقیه بشوند. الآن چند فقیه اخلاقی داریم که درس خارج اخلاق بگوید؟ البته این درس خارج گفتن به معنی فقیه بودن نیست. فقه، چیز دیگری است، «وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ»[۱۹] آدم وقتی به علم عمل میکند، خدا به او علمی میدهد. علم، یک اصطلاح است و یک صنعت که اگر نتیجهی آن سیر عملی ما بود، خدا به ما علم میدهد، آن علم حقیقی که با عمل حاصل میشود. کتاب خواندن، سر درس رفتن اگر عبادت بود عمل به علم است. کسی که بازیگوشی میکند، دیر میآید، زود میرود، مباحثه نمی کند، عبادتی را پشت سر گذاشته، پشت به عبادت کرده است. این عبادتی است که با هیچ عبادتی قابل مقایسه نیست، همهی عبادتها بر مبنای علم، عبادت میشود و کسی که در علم خود، در تعلّم خود، در جویایی خود متوقّف است، ترک واجب کرده و گرفتار ظلمت میشود. اگر طلبه وقت خود را به غیر از علم صرف کند، گرفتار ظلمت میشود ولی اگر عمل کردیم و قصد ما خدا بود، «وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ»[۲۰] این همان فقه است، «یُفْهِمْکَ». فقه به معنای فهم است. امام صادق علیه السّلام به عنوان بصری فرمود: «وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ» اوّل فرمود: علم با قدم عبودیت است، «فَإِنْ –إذا– أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ –فی نفسک-» این قدم اوّل است و بعد فرمود: علم را با استعمال طلب کن که این کار مقدّمهی فقیه شدن است و بعد فرمود: «وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ» استفهام کن تا خدا به تو فهم بدهد. فقه همان فهم است.
خیلی افراد، ملّای نفهم هستند. آقای فیّاضی میگفت: خود من در قرآن تحقیق کردم و متوجّه شدم بیش از نهصد آیه در مورد برائت در قرآن آمده است. بعضی از فقها اصلاً با برائت سرسازگاری ندارند. در زمینهی تولّی هر چیزی بگویی ولی به دشمن کاری ندارد، غیرت ندارد. این انسان، فهم ندارد، قرآن را نفهمیده است. قرآن یک مجموعه است، یک نظام است، یک نظام فکری، اخلاقی و عملی است. اگر یک نظام بود قابل تجزیه نیست، «أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ»[۲۱] این حقیقت را خداوند به صورت علم در وجود ائمّهی هدی صلوات الله علیهم أجمعین قرار داده است. اینها حقیقت علمی هستند، حقیقت نوری هستند، «خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً»[۲۲] خدا آنها را نور خلق کرده است. تازه ما میخواهیم به این نور برسیم، «لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ ِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ»[۲۳] این نورانیت به تعلّم نیست، خدا آنها را نور آفریده ولی ما باید کاری کنیم که خدا باید به ما نور بدهد. نورانیت اکتسابی است امّا نورانیت آنها اکتسابی و ذاتی آنها است. «خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً»، «خَلَقَ نُوراً»[۲۴] و «خُلِقَ نوریاً» خدا اینطور آفریده است. اصلاً طبع و هویت وجود نازنین امام، نور است و نور هم فی نفسه روشن است و برای دیگران هم روشنگر است، ذات آن روشن است و برای دیگران هم منوِّر است. این حقیقت که انسان میخواهد خلیفهی خدا بشود، گوهر وجود انسان، با دو غذا تغذیه میشود؛ در قدم اوّل علم است و در قدم دوم عمل است لذا فرمود: «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»[۲۵] ایمان که یک سیر است، یک سیر اعتقادی، اخلاقی و عملی است، «الْإِیمَانُ –اعتقادٌ بالجنان- إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَان»[۲۶] ولی مبنای آن، آن چیزی که انسان را با درجات همراه میکند، علم است، آن بال، بسیار مهم است. «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ».
برکت وجود امام حسین علیه السّلام
همهی اینها مقدّمه است که گاهی برای امام حسین علیه السّلام… «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لِأَمْرِنَا عِبَادَهٌ»[۲۷] آدم آهی برای امام حسین علیه السّلام میکشد، راه میانبر میشود. آدم با علم خود، با ملّا شدن خود بزرگ میشود ولی سوز امام حسین علیه السّلام انسان را ذوب میکند، حجاب وجود انسان را کم میکند.
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی بقره، آیه ۳۱٫
[۳]– سورهی طه، آیه ۱۱۴٫
[۴]– سورهی بقره، آیه ۳۲٫
[۵]– سورهی صافّات، آیه ۱۶۴٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۱۳۸٫
[۷]– سورهی بقره، آیه ۳۱٫
[۸]– همان، آیه ۳۷٫
[۹]– سورهی ص، آیه ۷۵٫
[۱۰]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۴، ص ۵۷۶٫
[۱۱]– سورهی بقره، آیه ۳۰٫
[۱۲]– همان.
[۱۳]– سورهی توبه، آیه ۱۲۲٫
[۱۴]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۱۶۳٫
[۱۵]– سورهی عصر، آیه ۱٫
[۱۶]– همان، آیه ۳٫
[۱۷]– سورهی توبه، آیه ۱۲۲٫
[۱۸]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۷، ص ۳۰۹٫
[۱۹]– همان، ج ۱، ص ۲۵۵٫
[۲۰]– همان.
[۲۱]– سورهی بقره، آیه ۸۵٫
[۲۲]– من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۳٫
[۲۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۱، ص ۲۲۵٫
[۲۴]– همان، ج ۲۴، ص ۸۸٫
[۲۵]– سورهی مجادله، آیه ۱۱٫
[۲۶]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۲۶۸٫
[۲۷]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۲۲۶٫
پاسخ دهید