جلسه درس اخلاق آیت الله صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۱:۳۰ در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللََّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاهُ عَلَى رَسُولِ وَ آلِهِ الْمَعْصومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِم أَجْمَعِینَ».
مسئلهی علم به قصد اطاعت پروردگار متعال از افضل عبادات است. مرحوم نراقی اعلی الله مقامه الشّریف در جامع السّعاده عباراتی دارند خیلی زیبا است؛ میفرمایند: علم افضل فضایل کمالیّه است و اشرف نعوت جمالیّه است. افضل فضایل کمالیّه است؛ یعنی انسان بخواهد در کمال وجودی توسعهی وجودی پیدا بکند. مظهر اسم محیط پروردگار عزیز بشود، راهی جز علم ندارد. اشرف نعوت جمالیّه است؛ خدای متعال صفات جمالیّه و صفات جلالیّه دارد و اگر کسی بخواهد به صفات جمالیّهی پروردگار متعال دسترسی پیدا بکند یا نه متخلّق به صفات جمالیّهی پروردگار متعال بشود، تنها راه آن علم است و اجلّ صفات ربوبیّه است.
مکتب اسلام مروّج علم
خدا که رب است ربوبیّت خدا خیلی از صفات را همراه دارد. رازقیّت از شئون ربوبیّت خدا است و پروردگار عزیز عفوّ است و غفور است، توّاب است؛ همهی اینها از شئون ربوبیّت پروردگار عالم است و در میان صفات ربوبی آن که جلیلترین آن است، علم ربّ العالمین است. خدا خود را به علم ستوده است، خدا علیم است، خدا علّام است و این از جلوههای ربوبیّت خود خدا است و بشر بخواهد رنگ خدا بگیرد، صبغه الله بشود باید راه علم را در پیش بگیرد. روایات در ارتباط با علم خوب… هیچ مکتبی به اندازهی مکتب اسلام مروّج علم نیست. هم در قرآن کریم آیاتی که مربوط به علم است، بیشترین حجم آیات قرآن را تشکیل میدهد و این از مسائل قابل توجّه است که اصلاً آغاز رسالت نبیّ مکرّم اسلام در نزول وحی با قرائت و علم شروع شده است. «اقْرَأْ»[۱] با خواندن. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ» اینها لطایف دارد. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ» کأنّه خدای متعال آفریده است تا قرائت شما را ببیند. شما مخلوق هستید، برای چه خلق شدید؟ خلق برای رسیدن به علم است امّا علمی که اسم خدا همراه آن نیست، نه اسم لفظی خدا، اسم عینی خدا؛ با خدا بخوانید، خدا معلّم است، خدا مربّی است، خدا همه علم است. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ» با را به هر معنایی بخواهید بگیرید سبیّت است یا هر چیز دیگر است این مصاحبت است، ملاصقت است. کسی که میخواهد عالم بشود، قرائت میکند، باید از خدا فاصله نگیرد، حجابی بین او و خدا نباشد. به اسم او بخوانید، شما در قرائت خود هم مستقل نیستید. شما کسی نیستید بتوانید قرائت بکنید. امّا اسم علیم، اسم علّام، اسم معلّم، اسم حکیم وقتی شما تقارن پیدا میکنید به او دل میدهید، آن وقت قرائت شما قرائت است و در مسیر خلقت قرار میگیرید. در مسیر وجود قرار میگیرید. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ» قدرتنمایی میکند.
مقام بالای انسان به واسطهی علم
انسانی که بدو او علق است؛ ختم او مظهریّت علم پروردگار متعال است. ببین همین عنصر گندیدهی در رحم به کجا میرسد. علم آدم را به کجا میرساند. از فرشتهای که مجرّد است، از او برتر میشود. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» در همین جمله یک دنیا نکته است. «اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ» آدمی که ربّ اکرم دارد، اگر اهل قرائت نباشد، انصاف است؟ «اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» خدا در میان صفات خود کرامت خود را مطرح کرده است و لازمهی کرامت هم تعلیم است. آدم کریم نمیتواند سفرهی علم گسترده نکند. «اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» خدا حقیقت آن را به همهی ما بدهد، اینها باید دل را آب بکند و انسان در محضر خدا یک لحظه توقّف ورای حجابهای جهل نداشته باشد. خدا سفرهی کرامت برای شما پهن کرده است؛ هر لحظهی شما باید عروج علمی باشد و در مسیر مظهریّت علم الهی باید سر از پا نشناسید؛ هم کرامت اقتضا میکند که ما عالم بشویم و هم اینکه دیگران را با علم آشنا بکنیم.
معرفت الهی مبدأ تمام کمالات
وجود نازنین پیامبر خدا به جناب ابیذر… حدیث یک مقداری با ذهنهای محدودی مثل من گاهی آدم در تنگنا و ضیق روحی است و از سعهی رحمت و قدرت و فضل خدا بیخبر است؛ لذا بعضی ثوابها، بعضی آثار محیر العقول که به بعضی از اعمال نیک، عبادتها و قدمهای قربی و حبّی بیان شده است، همه نمیتوانند هضم بکنند. ولی حدیث است دیگر. اگر هم نفهمیدیم «رُدُّوهُ إِلَیْنَا»[۲] به خود ما برگردانید. نسبت به آن ناسازگاری نشان ندهید یا میفهمید هضم میکنید، جزء جان شما میشود یا نه به خود ما برگردانید. فرمود: «الْجُلُوسُ سَاعَهً عِنْدَ مُذَاکَرَهِ الْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ قِیَامِ أَلْفِ لَیْلَهٍ»[۳] آدم اینها را بشنود و هیچ تغییری در حرکت علمی او پیش نیاید، نمیدانم اسم آن را چه میشود گذاشت. «یُصَلَّى فِی کُلِّ لَیْلَهٍ أَلْفُ رَکْعَهٍ … أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ أَلْفِ غَزْوَهٍ وَ قِرَاءَهِ الْقُرْآنِ کُلِّهِ… اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ مَرَّهٍ … خَیْرٌ لَکَ مِنْ عِبَادَهِ سَنَهٍ صِیَامٍ نَهَارُهَا وَ قِیَامٍ لَیْلُهَا … وَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ لِیَلْتَمِسَ بَاباً مِنَ الْعِلْمِ کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ ثَوَابَ نَبِیٍّ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ … ثَوَابَ أَلْفِ شَهِیدٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْرٍ» خدا چه دری به روی شما باز کرده است، خدا چه سفرهای برای شما پهن کرده است. خدا چه نگاهی بوده است به شما کرده است. اگر آدم حقیقت علم را کشف بکند، هضم این نوع روایات خیلی مشکل نیست. مبدأ تمام کمالات معرفت واقعی است. علم منشأ قدرت است، بهشت محلّ بروز قدرت الهی بشر است. «وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعیماً وَ مُلْکاً کَبیراً»[۴] در بهشت انسان قدرت لایتناها پیدا میکند. «لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فیها»[۵] است و راه این علم است. «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ»[۶] خدای متعال میخواهد به ما هشدار بدهد، علمی وجود دارد که اگر شما حتّی یک قطره از آن به دست بیاورید، از بیرون بینیاز میشوید. جناب آصف برای آوردن تخت و تاج بلقیس قشون نفرستاد ولی عالم بود، یک علم داشت. همان یک علم به ایشان قدرتی داده بود که از ماسوا بینیاز بود نه قشونی، نه سلاحی، نه لشکری، نه امکاناتی، نه منجنیقی هیچ چیزی لازم نداشت. هر چه انسان دارد، در خودش است. آدم خود را کشف بکند، علم به خود پیدا بکند، معرفت به خود پیدا بکند، معرفت واقعی به خدا پیدا کرده است.
معرفت به خدا به علوم حصولیّه نیست. معرفت به خدا معرفت وجودی است و آنچه را که در سورهی مبارکهی طلاق خدای متعال فرموده است: «اللَّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً»[۷] یعنی شما راه دارید که وارد سفرهی قدرت بیکران و علم بیکران بشوید. از این قدرت و از این علم متنّعم بشوید؛ اینکه با علوم ذهنی کسی کن فیکون نمیکند. تمام کتابها در ذهن شما باشد. مفهوم ماهیّات وجود شما که بالا نرفته است. یک انفعال است. علم اینطور، آدم را فعّال نمیکند، ما منفعل هستیم، تحت تأثیر هستیم. امّا اگر علم نور بود، وجود تاریک ما با علم روشن شد. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[۸] الله نور آسمان و زمین است. وجود مؤثّر است. نور، نور وجود است، وجود پیدا میکند. وجود ما فعلاً جزء توهّم و تخیّل سرابی بیش نیست. اگر وجود واقعی با اشراق الهی در ما پیش بیاید، ما مظهر قدرت الهی میشویم.
محبوب شدن انسان عالم
حدیث دیگری برای خود من جالب بود، إنشاءالله برای شما هم جالب خواهد بود. باز از وجود مبارک نبیّ مکرّم اسلام است. فرمود: «وَ طَالِبُ الْعِلْمِ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ أَحَبَّهُ الْمَلَائِکَهُ وَ أَحَبَّهُ النَّبِیُّونَ»[۹] ۱- محبوب خدا میشود. ۲- معشوق ملائکه میشود. ۳- مجذوب انبیاء میشود. علم آدم را با اینها محبوب میکند. سنخیّت محبّت میآورد؛ بین محبوب و محب یک امر مشترکی است که این رشته اینها را به همدیگر مرتبط میکند. یک نور الهی در وجود انسان میتابد، یک سنخیّتی با خالق خود در صفات الهی پیدا میکند. لذا محبوب خدا میشود. با فرشتگان حدّ مشترکی پیدا میکند، ملائکه طالب علم را دوست میدارند. محبوب فرشتگان میشود و انبیاء علیهم السّلام. هم علم خدا اکتسابی نیست. هم علم ملائکه اکتسابی نیست. هم علم انبیاء موهبتی است. آنچه را که ما میخوانیم مقدّمه است ولی مقدّمهی با ارزش است.
علم مدرسهای مقدّمهی علم موهبتی
ما یاد میگیریم بندگی میکنیم. «مَنْ عَمِلَ بِمَا یَعْلَمُ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَم»[۱۰] این علم مدرسهای مقدّمهی علم موهبتی است. آدم سراغ این را نگیرد، آن را به دست نمیآورد. لذا فرمودند: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَهٌ»[۱۱] این شرع است، این تکوین نیست. ولی او تکوین است. تشریع مقدّمهی تشریف است. تشریع مقدّمهی تکوین است. همهی اینها میخواهد کمک بکند، ما در کینونیّت خود یک وجود الهی بشویم، وجود نوری بشویم. وجود ملکوتی و عرشی بشویم و این شدنی است. علم تمام اثر را دارد. منتها خوب کافی نیست. علوم مدرسهای، علوم رسمی پلهی اوّل است، شرط لازم است. همین چیزهایی که در حوزهها دایر است.
اگر آقا سیّد علی شوشتری اعلی الله مقامه الشّریف، آیت الله الحق آن فقیه نامداری که در خطّهی خود هم شهرت داشته است و هم مدرسه داشته است، تدریس داشته است، ملجأ مردم بوده است، برای مردم قضاوت میکرده است. تا این مقدّمات را فراهم نمیکرد که امام عصر اروحنا له الفداء ملّا قلی جولا را به سراغ او نمیفرستاد. او را چشمهی جاری قرار نمیداد. بزرگان ما اعجوبههای عالم هستند امّا همه با طیّ مدارس، همین علوم مدرسهای با رعایت شرایط بندگی رسیدند به جایی که باید برسند. این سیّد بحر العلوم، این شیخ انصاری اعلی الله مقامه الشّریف و در معاصرین ما امام رضوان الله تعالی علیه؛
اثرات عالم بر جامعه
امام در این منشور روحانیّت ایشان بر فقه جواهری تأکید میکند. این را یک آدم سیاسی محض نمیگوید، یک عارف میگوید: فقه جواهری. یک کسی میگوید که خود او چشیده است، راه را پیموده است و با همهی اصطلاحات آشنایی دارد ولی از اصطلاح عبور کرده است، عبرت، عبارت همهی اینها نشان میدهد که آدم باید بگذرد. علم آدم را متوقّف نکند. کتاب آدم را متوقّف نکند. ما میخواهیم مجاهد بشویم ولی مجاهدهی عالم اگر علم ما علم جهادی باشد، آن الف شهید از میوههای ما است. امام به ظاهر مقتول نیست ولی امام هزاران شهید را به پرواز درآورده است. اگر امام عالم نبود، حوزهای نبود میتوانست این کار را بکند؟ قطعاً نمیشد، این احادیث برای ما در زمان ما قابل فهم است. عالم میتواند عالم را تکان بدهد. عالم میتواند دلها را شکار بهشت بکند شهد شهادت را برای آنها آنچنان شیرین بکند که یک جوان سر از پا نشناسد. این از برکات علم است، از برکات عالم است. لذا عالمی که به علم خود عمل میکند، میخواند تا برود، نمیخواند تا رکود پیدا بکند، سکوت پیدا بکند، سکون پیدا بکند «وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ»[۱۲] عالمی که زکات علم خود را نمیدهد، در نشر علم خود کوتاهی میکند، این از آن مانع زکات بدتر است. مانع الزّکات مسلمان نمیمیرد. عالمی هم که به فکر دیگران نیست، آن هم معلوم نیست مسلمان بمیرد. «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»[۱۳] لذا علم جهاد نیست.
عظمت میرزای شیرازی
علم جبهه تولید میکند علم سنگر میسازد. علم در زشتی آنچنان ظلم را قبیح نشان میدهد که مردم علیه ظلم و ظالم بتوانند قیام بکنند. لذا این حدیث با این ثوابهای محیّر العقولی که بخشی از آن را شنیدید و بالاتر از اینها را ما در روایات در مورد علم داریم. اینها باور بکنیم مقدّمهی آن همین مدرسهها است. همین کتابهایی است که امام خوانده است و امام شده است. شیخ انصاری با همین کتابها شیخ اعظم شده است. میرزای شیرازی اعلی الله مقامه که هم از نظر مدیریّت کم نظیر است، قبل از امام نقطهی عطف است، از نظر نفوذ اجتماعی سیاسی نفر بعد از امام زمان ارواحنا و ارواح العالمین لتراب مقدمه القداء اوّل زمان خود است و کسی است که آقای بهجت میفرمودند: مکرّر حوالههایی با امضای خود امام زمان علیه السّلام در اختیار ایشان بود. امّا از همین مدرسهها است، از نوع حرکت همین طلبگی است که الآن شما مشغول هستید.
لذا این مسئلهی حب یک چیز دیگر است. اینکه فرمود: «وَ طَالِبُ الْعِلْمِ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ أَحَبَّهُ الْمَلَائِکَهُ وَ أَحَبَّهُ النَّبِیُّونَ»[۱۴] محبوبیّت این جذب و انجذاب وجودی است. طلبه به هر قیمتی است، باید عاشق بشود. طلبهای که عاشق نیست، واقعاً برای طلبگی مناسب نیست. در راه میماند. بعضیها تحیّر دارند، تردید دارند ثم ماذا حالا ما دروس عالی را هم کسب کردیم، بعد از آن میخواهیم چه بشویم، چه کسی بشویم. این دلیل بر این است که اصلاً او ارزش علم را نفهمیده است. علم را مقدّمهی درآمد و معیشت فکر میکند. لذا میگوید: حالا بعد از آن من پایهی ده شدم، حالا میخواهم چه کار بکنم؟ دانشگاه بالاخره یک معالی دارد، یک مدرکی میگیرد، یک جایی مشغول میشود. ولی من میخواهم چه بشوم؟ خوب مؤمن
ته که ناخواندهای علم سماوات ته که نابردهای ره در خرابات
… به جنان کی رسی هیهات هیهات
تو در مقام وصال محبوب بودی، راه عشق تو را آورده است که این کوه را از جا برکنی، کوه وجود خود را برداری یا خدا و دین و علم را مقدّمه قرار دادی که معیشتی، بخور و نمیری پیدا بکنی و زندگی بکنی کدام یک از اینها است؟ همّت چه بوده است؟ برای چه آمدیم؟ این مسئلهی حب رمز موفّقیّت طلبگی است. هر قدمی در علم برمیداری، یک درجه محبوبیّت تو پیش خدا بیشتر میشود. پیش ملائکه بیشتر میشود، علم هم حدّ یقف ندارد که بعد از پایهی ده چه میشوم «اطلُبُوا العِلم مِنَ المَهدِ إلى اللَّحد»[۱۵] علمای ما، آقای بهجت خوب در زمان ما، ما که نظیری برای او نمیشناسیم، هم در علوم رسمی این را مرحوم آیت الله افتخاری میگفتند، میگفتند: من هم در جلسهی استفتای مرحوم آقای گلپایگانی بودم و هم چند مرجع دیگر ولی همهی مراجع به آنجا میآیند، این صاحب نظرانی که سؤالات استفتاء کنندگان را بررسی میکنند، بعد نظرات خود را اعلان میکنند با مرجع مطرح میکنند، آن مرجع یک تعداد کتابی آنجا گذاشته است، معمولاً مراجعاتی دارد، از وسائل الشّیعه، کتابهای دیگر کتب فقها مراجعه میکنند، بعد جرح و تعدیل میکنند و نظر نهایی را میگویند. ولی ایشان میگفت: آقای بهجت هیچ گاه نیازی به کتاب نداشت، حضور او حضور عجیبی بود. مع ذلک آقای بهجت ساعاتی از شبانه روز به همین کتابهای فقهی اختصاص میدادند. هم نوشتهها را دارد و هم غور میکرد، تحقیق میکرد، نوشتههای فراوانی دارد، بیست و چند کتاب فقهی از ایشان باقی مانده است.
این عارفی که در زمان ما حضرت آقا اطال الله عمره الشّریف -با یک واسطه نقل میکنم- فرموده بودند من هشت تا سؤال داشتم که از آقای بهجت بپرسم، وقتی با ایشان ملاقات پیش آمد بدون اینکه من برای سؤالات خود زبان باز بکنم، ایشان پاسخ هر هشت تا سؤال را گفت و این درس پر برکتی که الآن حضرت آقا دارند، این از تأکیدات و از مطالبات جدّی آقای بهجت از ایشان بود. در اوج رهبری با این مسئولیت عالمی که بعد از امام زمان علیه السّلام هیچ کسی باری سنگینتر از بار حضرت آقا بر دوش ندارد ولی این درس برکت رهبری ایشان است. این نورانیّت ایشان است، همین درس فقه ایشان و چه درس پر برکت و درس پخته و هم تتبّع دارد. هم تحقیق دارد. هم تحلیل دارد. هم نقد دارد. بررسی دارد. این است که اگر بخواهید محبوب خدا، محبوب ملائکه، محبوب انبیاء علیهم السّلام واقع بشوید؛ فکر نکنید درس میخوانم که چه کار بکنم، بگویید کار میکنم که چه کار بکنم. خود علم مقصد است، وسیله نیست. علم جلوهی خدا است، علم مقصد اعلی است. خدا عالم را برای علم آفریده است. یک مقداری در خلوتها با خدا باشیم تا خدا به ما بصیرت بدهد. ما علم را ارزان نفروشیم. «اللَّهُمَّ … لَا تَجْعَلِ الدُّنْیَا أَکْبَرَ هَمِّنَا وَ لَا مَبْلَغَ عِلْمِنَا»[۱۶] خدایا دنیا را قیمت علم ما قرار نده. آخوند شدیم که زندگی بکنیم. چرا آنجا نرفتی بازاری بشوی؟ اگرچه بازار را هم به هم ریختند، خبری آنجا هم نیست امّا راه رسیدن به حطام دنیا طلبگی نیست، این اشتباهی گرفتن است. بعد هم میآید چند سال در حوزه میماند اوّل سرگردانی او است. این از اوّل اشتباهی آمده است. کسی میخواهد، به خدا دست پیدا بکند، جز راه علم توأم با عمل راه دیگری وجود ندارد. وقتی مقصد خدا است، این راه حدّ یقف ندارد. تا آخر باید برویم و بزرگان ما تا دم مرگ خود آقای بهجت فرمودند: استاد ایشان آقا شیخ محمّد حسین غروی تا آخر عمر درس خود را تعطیل نشد.
شرح این هجران و این خون جگر. این زمان بگذار تا وقت دگر
پی نوشت:
[۱]– سورهی علق، آیه ۱٫
[۲]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۲۲۲٫
[۳]– جامع الأخبار(للشعیری)، ص ۳۸٫
[۴]– سورهی انسان، آیه ۲۰
[۵]– سورهی ق، آیه ۳۵٫
[۶]– سورهی نمل، آیه ۴۰٫
[۷]– سورهی طلاق، آیه ۱۲٫
[۸]– سورهی نور، آیه ۳۵٫
[۹]– جامع الأخبار (للشعیری)، ص ۳۸٫
[۱۰]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۰، ص ۱۲۸٫
[۱۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۳۰٫
[۱۲]– سورهی توبه، آیه ۱۲۲٫
[۱۳]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۱۶۳٫
[۱۴]– جامع الأخبار(للشعیری)، ص ۳۸٫
[۱۵]– نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله)، ص ۲۱۸٫
[۱۶]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۵۹٫
پاسخ دهید