جلسه درس اخلاق آیت الله صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۱:۳۰ در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- تسلیت به مناسبت ایّام شهادت حضرت فاطمهی زهرا سلام الله علیها
- جایگاه والای شهیدان راه خدا
- حسّ مطلقگرایی در انسان
- مقام شهود و صاحبان مقام شهود
- حلقههای اتّصال بنده با خدا
- شهدا، برکت دین
- خلّاقیت و شجاعت امام خمینی رحمه الله علیه در برپایی انقلاب
- تعریف امام خمینی رحمه الله علیه از روحانیت
- محبوبیت جناب سلمان رحمه الله علیه در بین اهل بیت علیهم صلوات الله
- توصیه به کسب علم
- برنامههای عملی در جهت پرورش نفس در برابر سختیها
- توصیه به پرورش روحیهی شجاعت
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عِلِی سَیِّدُ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أروَاحُ مَن سِواهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
تسلیت به مناسبت ایّام شهادت حضرت فاطمهی زهرا سلام الله علیها
ابتدا ایّام شهادت جانگداز مادرمان، مادر امامانمان، حضرت فاطمهی زهرا سلام الله علیها، محدّثهی علیمه و کوثر قرآن و رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم را تسلیت عرض میکنم. از برادران عزیز و بزرگواری که در این ایّام موفّق بودند در کانونهای مختلف و هم خود حضرت زهرا سلام الله علیها سمت خادمی پیدا کردند و در رونق تجلّیات حضرت زهرا سلام الله علیها، ایفای نقش کردند. در تأسیس روضههای خانگی تحمّل زحمت کردند، تقدیر و تشکّر میکنم و امیدوار هستم حضرت زهرا سلام الله علیها مادری بفرماید، این بزرگوارانی که به میدان آمدند و در سنگر نشستند و از مدافع حریم حرم دفاع کردند را نوازش کند.
اوّلین مدافع حریم حرم، حضرت زهرا سلام الله علیها است و شما از این مدافع دفاع کردید. جزاکم الله عن فاطمه الزّهراء خیراً جزا. کسانی که توفیق تبلیغ و تبیین و عرض ادب نداشتند، حضور آنها در مجالس حضرت زهرا سلام الله علیها، در اقامهی عزای این بانوی مجاهدهی مظلومهی شهیده توفیق تجلیل و تکریم و عرض ادب و اتّصال سیم دل داشتند «طُوبی لَهُم» خدا از شما نیز عزاداریهای شما را قبول کند.
جایگاه والای شهیدان راه خدا
تشکّری داریم از همهی عزیزانی که در تکریم شهیدین که بحمد الله ما این را به فال نیک میگیریم، این مدال لیاقت شما است، مدال شایستگی طلبهها و خدمتگزاران و مشایخ این مدرسه است. شهید، مقام عندیت دارد، شهید برترین است، شهید مقام شهود دارد، شهید مشهد است، شهید مرآه است، شهید جلوهی خدا است و شهید چشمهی حیات است، هم خود، مرگ را خورد و زنده شد و هم زندگیساز است. خدای متعال در مورد این بزرگواران فرمود: «أَحْیاءٌ»[۲] و مهمتر از حیات آنها این است که «عِنْدَ رَبِّهِمْ» بالاتر از این مقامی نیست که خدا به کسی بدهد، «عِنْدَ رَبِّهِمْ». آنها به خدا پیوستهاند، آنها به مقصد اعلی رسیدهاند، آنها دوست خدا شدهاند، انیس خدا شدهاند و مجرای فیوضات ربوبی حضرت حق برای عوالم امکان گردیدهاند. آنها هم از قفس زمان و هم از قفس مکان رهیدهاند. لذا دیگر هیچ زمانی آنها را محدود نمیکند و در هیچ مکانی هم محدود نیست. لا مکان و لا زمان، مشرف بر هر زمانی از گذشته و آینده و مشرف بر هر مکانی از هر قریه و مصر و نقطهای از عالم حضور دارند، در عوالم حضور دارند، در عوالم امکان حضور دارند. کسی که مقام عندیت پیدا کرد، هر جا خدا باشد همانجا است، جدا نیست، با خدا است. خدا که همه جا حضور دارد، شهدای ما نیز همه جا حضور دارند.
حسّ مطلقگرایی در انسان
آنچه همهی ما بالفطره دنبال آن هستیم و از محدودیت گریز داریم، انسان محدودیت را نمیپذیرد، در شأن انسان نیست که محدود باشد. لذا یک کشش مرموز قوی و نیرومند در وجود انسان است که انسان در هر چیزی مطلق آن را میخواهد. لذّت محدود به یک زمان، به یک مکان، به یک حد، بشر را قانع نمیکند. آدم لذّت مطلق میخواهد. علم محدود، آدم را قانع نمیکند، آدم علم مطلق میخواهد. قدرت محدود در یک منطقه، هیچ کسی را قانع نمیکند. آدم قدرت مطلق میخواهد. این خواسته هم خواستهی اکتسابی ما نیست، همهی انسانها این را دارند، مخصوص یک منطقهی جغرافیایی نیست، قدیم و جدید ندارد. همهی انسانها لا یتناها میخواهند، تعبیری از آن ندارند ولی اگر محدودیتهای بیرونی نباشد آدم از خوراکیها وقتی لذّت میبرد محدویت ندارد، هر چقدر میخواهد میخورد منتها خدا براساس حکمتی که دارد، دستگاه گوارش انسان را طوری آفریده است که مبتلا به خودکشی برای خوراک نشود! آدم وقتی بیش از حد میخورد عکس العمل مزاجی پیدا میکند. اگر این محدودیتهای نبودند، انسان هر چقدر میخواست میخورد.
در مسائل جنسی نیز همینطور است؛ یک نوع زیادهخواهی در بشر وجود دارد. کسی که تربیت دینی پیدا میکند، با ارزشهایی برتر از مسائل جنسی آشنا میشود، خود را کنترل میکند. امّا انسان باشد و غریزهی او، غریزه ترمز ندارد، حد نمیشناسد. اینکه انسان در تمام خواستها به میزان بیحد میخواهد، معلوم میشود که این، به قلم صنع در وجود ما قرار داده شده است و اگر خدا عطشی میدهد خود این عطش دلیل بر این است که آبی وجود دارد که ما عطش داریم، این بینهایت وجود دارد که ما بینهایت میخواهیم؛ این انگیزهای که پیدا میکنیم، کششی که پیدا میکنیم، براساس واقعیت موهوم نیست، حقیقت مطلق وجود دارد. حقیقت مطلق، خدا است. بشر اگر اینجا محدودیتها را بپذیرد، خدا او را نامحدود میکند.
مقام شهود و صاحبان مقام شهود
«عَبدی أَطِعْنِی حتَّی أَجْعَلَکَ مثلی»[۳] اگر انسان خود را به قوانین الهی محدود کرد خداوند متعال او را نامحدود میکند. در قدرت نامحدود میشود، «لَهُمْ ما یَشاؤُنَ»[۴] هر چه خواست میشود، «ما یَشَاء» هیچ استثنائی ندارد. در بهشت، انسان مظهر قدرت لایتناهی خدا است، علم او نیز همینطور است؛ خدای متعال به او اشراف و اشراق میدهد «سابِقُوا إِلى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[۵] این چیزی است که جولانگاه علم و قدرت بشر است، آدم به اینجا میرسد. لذا چنین کسانی که به آن مقام رسیدهاند و حالا یادی از این حوزه کردند، به اینجا آمدند و کدی برای ارتباط شما با خدای خود فراهم کردند. قبور شریف حضرات ائمّهی معصومین علیهم السّلام که آنها قبل از شهات شاهد هستند، مقام شهود ذات دارند، آنها عوالم امکان را در آیینهی ذات الهی میبینند؛ برهان صدّیقین همین است، قبل از همه چیز خدا را میبینند و هر چه میبینند در آیینهی علم خدا میبینند و با لوح محفوظ متّصل و متّحد هستند. مع ذلک ما به کربلا میرویم، ما به مشهد میرویم، با اینکه امام حسین ما علیه السّلام نه در کربلا شهید شده است، شاهد به دنیا آمده است. همیشه شهید بوده است، «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ»[۶] هم این آیهی کریمه که مشهور به آیهی شهادت است در سورهی مبارکهی آل عمران و إنشاءالله شما هم بعد از نمازهای خود به عنوان تعقیبات از آن چهار مقطع قرآنی، یک مورد خواندن آیهی شهادت است و خدا هم ۷۰ مرتبه به کسی که بعد از نماز این چهار چیز را جزء تعقیبات قرار داده است، خدا ۷۰ مرتبه به او نظر میکند. ۷۰ مرتبه حاکی از این است که خدا دیگر هیچ وقت نظر خود را از شما بر نمیدارد، (یا رب نظر تو برنگردد) خدا نظر خود را بر نمیگرداند. دائماً عنایت و نظر او به شما خواهد بود. آیهی شهادت به انسان خیلی همّت میدهد که انسان از حجابها عبور کند و چشم دلش جمال یار را ببیند. «شَهِدَ اللَّهُ» خدا خودش شهود دارد و ملائکه هم حجاب ندارند، آنها هم شهود دارند، «أُولُوا الْعِلْمِ» هم شهود دارد. اینها شهید هستند. حضرات معصومین علیهم السّلام اوّلین گروه شاهدان اولو العلم هستند و إنشاءالله شما هم در آن مسیر به آن عمل دسترسی پیدا کنید، شما هم اهل شهود میشوید، مثل آقای بهجت میشوید، مثل خود امام میشوید و مثل اختران دیگری که در آسمان معرفت درخشیدند، مثل آنها میشوید. خدای متعال در سورهی مبارکهی حدید فرمود: «وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ»[۷] کسانی که ایمانشان ایمان واقعی است، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا»[۸] مقام شهادت را قبل از قتل فی سبیل الله میشود به دست آورد، میشود به شهود رسید، میشود به جهاد اکبر دست یافت، میشود در جهاد اکبر فتح الفتوح را به دست آورد و پردهها را کنار زد و جلوهی خدا شد.
حلقههای اتّصال بنده با خدا
حضرات ائمّه علیهم السّلام از اوّل اینطور بودهاند، «خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً»[۹] آنها نور الله هستند، خودشان نور الله هستند. پس چرا ما به کربلا میرویم؟ او همه جا حضور دارد ولی ما همه جا ارتباط پیدا نمیکنیم مثل ارتباط با خدا است، خدا همیشه خدا است ولی نماز، کد ارتباطی است. خدا روزی پنج بار کد ارتباطی را به ما میدهد و میگوید: بیایید و با این وضع با من مرتبط بشوید. حرمهای حضرات معصومین علیهم السّلام، نقش نمازها را دارند.
خدا لا زمان است، خدا لا مکان است، چرا در وقت معیّن، چرا در مسجد، چرا در جماعت؟ این برای آمادگی ما است، خدا همیشه با ما بوده است ولی ما که خدا را مورد محبّت دائم قرار نمیدهیم، دل ما همیشه پیش خدا نیست. در دل ما همه چیز و همه کسی وجود دارد. خدا خواسته است که به ما ارفاق کند. شما که اینقدر غافل هستید، نماز وقت بیداری شما است، بیایید یک زمانی هم با من باشید، چرا همیشه با دیگران هستید؟ من هم شما را دوست دارم بیایید با من باشید. همینطور که نماز در وقتهای معیّنی است و ما تشویق شدهایم که در مکانهای معیّنی این نماز را بخوانیم با اینکه خدا همیشه خدا است و همیشه با ما است، حرمهای حضرات معصومین، حکم همین نماز را دارد؛ هم در زمانهای خاص مثل نیمهی شعبان، مثل لیالی قدر، زیارت امام حسین علیه السّلام، ۱۲۴ هزار پیغمبر با انسان مصافحه میکنند. این مقام بسیار بالا است. این از این طرف چون قابل، قابل نبود، ولی حالا خودش را آماده میکند و با یک نوع آمادگی میرود و خدا هم دست او را میگیرد. این شهدا که تجلّیات ائمّهی ما هستند و جلوهی خدا شدهاند و از مقام عندیت بهره گرفتهاند، اینها در همه جای عالم حضور دارند و در همهی زمانها جریان نور هستند، اینها جریان نور هستند. شهید، چشمهی حقیقت است، جریان نور خدا است، همه جا حضور دارد. امّا اگر بدن نازنین این نور در جایی قرار گرفت، عین حرمهای امامان ما و امامزادههای ما، خدا به ما عنایت کرد و یک کد ارتباطی در نزدیکی شما قرار داد. هر وقت یاد خدا میکنید، سر قبر شهید بروید. به همین جهت حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها روزهای دوشنبه و روزهای پنجشنبه، با همان حال جانبازی که داشتند به قبرستان احد میرفتند و بر سر قبر حمزه سیّد الشّهداء علیه السّلام و شهدا مینالیدند و از تربت قبر شریف حضرت حمزه خاک گرفته بودند و تسبیح درست کرده بودند. مادر ما به ما درس میدهد. میگوید: از شهدا غفلت نکنید، هم از این جهت که شما هرچه دارید از شهدا دارید. اگر شهید نبود، دین نبود، باقی نمیماند.
شهدا، برکت دین
خدا با خون شهدا باغ دین را آبیاری کرده است، درخت احکام، میوههای دین است، معارف حق است، اینها آثار و برکات و سایهها و شاخههای دین است. اینها به برکت خون شهید آبیاری شده، دوام پیدا کرده، بقا پیدا کرده. و همینطور دفع فتنهها، «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ»[۱۰] حالا آنها را اسم برده ولی تنقیح مناط اقتضا میکند که بگوییم مدارس علمیه مثل مساجد هستند. اگر خون شهدا نبود، هیچ کانون فرهنگی امروز نبود، «لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً» اینها مایهی دوام و استمرار مجاری تبلیغی، تعلیمی، تعلّمی و نشر نور شدند. به علاوه اگر شهدا نبودند، «لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ»[۱۱] عالم، فاسد میشد، به هم میریخت. این وزین بودن عالم که به هم نمیریزد، در زلزلهها، در طوفانهای جنگ و داعش و… از بین نمیرود و به فساد عالم منجر نمیشود برای این است که خون شهدا مثل کوه، ضربگیر است، بیمه میکند، «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ» هم فساد عالمی بدون خون شهید قطعی بود و هم هدم بنیانهای دین، اعم از مساجد و مدارس و حوزهها از بین میرفت و هم فتنهها، ناامنیها، یکی بعد از دیگری، بشر را بیچاره میکرد، «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ»[۱۲].
این آثار را این شهدای عزیز ما دارند و هر جا شهید قدم گذاشته، «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»[۱۳] این مغناطیس است، شما هر چقدر خود را به آن نزدیک کنید، او شما را جذب خدا میکند، «وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ». این سرزمینی که شهید به آن تشریف فرما شده است و بدن نازنین او که در راه خدا به خون آغشته شد و به اینجا آمد و آشیانه کرد، این نشان میدهد که اینجا زمینهای داشت که طهارت و پاکی پیدا کند. ما هم خدا را شکر میکنیم و هم از این شهیدین بزرگوار واقعاً تشکّر میکنیم که منّت بر ما گذاشتند و اینجا تشریف آوردند و سایهی آنها بر سر این طلبههای ما، سایهی خدا است، سایهی شهید، سایهی خدا است، سایهی سیّد آنها است. سایهی امام حسین علیه السّلام به اینجا آمده است، سایهی حضرت علی اکبر علیه السّلام به اینجا آمده است، سایهی حضرت ابا الفضل علیه السّلام به اینجا آمده است، سایهی حضرت قاسم علیه السّلام به اینجا آمده است. اینها قماش آنها هستند، اینها نمایندهی آنها هستند. آن شجرهی طیّبه است که برگهای آن، اینها هستند و بر ما سایه افکنده است.
شما برادران عزیز ما، فضلا، طلّاب، اساتید بزرگوار که تاج سر من هستید، جان من هستید و من به تک تک شما مشایخ و طلّاب عشق میورزم و شب و روز دعاگوی شما هستم و بحمد الله در عرصههای مختلف، در میدانهای مختلف، حرکت مجاهدانهی شما چشمگیر است. هر جا اسلام لازم دارد کمر ببندید و در عرصه حضور پیدا کنید، بحمد الله خط شکن هستید، یک فضای پر از جنب و جوش که دارای شور و شعور بالا است، حضور دارید و چه صحنهی زیبایی آفریدید، این جمعیت عظیم هم با تبلیغ شما بحمد الله توفیق پیدا کردند. اگر اینها شهید هم نبودند، کسی در تشییع جنازه حضور پیدا میکند، خدا تمام گناهان او را میبخشد تا چه رسد شما سبب خیر شدید که تشییع جنازهی شهید بیاید. خیلی کار بزرگی بود و بحمد الله بسیار زیبا عمل کردید و نشانهی کفایت شما است، نشانهی جهادی بودن شما است، نشانهی زنده بودن شما است، نشانهی شور و عشق شما است. شما طلبههای عاشقی هستید، با روح هستید، روح و ریحان از وجود شما، بحمد الله مشام جامعه را معطّر میکند. هم زبان رو سیاهی مثل من از سپاس شهدا قاصر است و هم نسبت به تقدیر شما خادمان شهدا، مروّجان شهدا، علاقمندان به شهید و شهادت واقعاً زبان من قاصر است. ولی صحنه بسیار دلانگیز بود، رؤیاهایی که هم حضرت آقای حسینی عزیز خودمان، این خوابی که ایشان در شب ورود شهدا به اینجا دیده بودند که مرحوم آیت الله العظمی آقای بهجت، دو چراغ دادند و فرمودند: این چراغها را به این مدرسه ببرید. دو شهید، دو چراغ روشن است. هم همسر برادر عزیز و بزرگوار، عالم بسیار دوستداشتنی، حضرت آقای میری که از افتخارات این مدرسه است که چنین اساتیدی دارد، او هم خواب دیده بود. او در مورد تشییع جنازه چیزی نمیدانست، قبل از اینکه بیاید، خواب دیده بود که در ازگل تشییع جنازه است و مرحوم حاج اسماعیل دولابی… (حاج اسماعیل دولابی جزء افراد صالح بود، با مرحوم حاج هادی ابهری، با مرحوم علّامه تهرانی، اینها جزء مجذوبین مرحوم آیت الله شیخ محمّد جواد انصاری همدانی بودند، اهل معنا بودند، اهل خرابات بودند، در مسیر جذبه قرار گرفته بودند، مجذوب بودند و مرحوم حاج اسماعیل، پدر شهید بود. علاوه بر اینکه مرحوم حاج اسماعیل از صالحین بود، سابقهی طلبگی در نجف داشت و در این فضا مجذوب عارفی شده بود که فوق تفکّر ما است، فوق دریافت ما است، خود او هم پدر شهید بود. حالا قضایایی هم دارد…) مرحوم حاج اسماعیل دولابی در این جمع بوده و ما را هم دیده بودند که در این مجموعه هستیم و سالار شهیدان، حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام تشریف فرما شدند و بر این جنازه نماز خواندند.
اینها به آدم خیلی نور میدهد، امید میدهد، چنین شهدایی! این نشان میدهد که آنها مورد توجّه خاصّ حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام هستند. آمدن آنها قدوم امام حسین علیه السّلام را به محیط شما، با حوزهی شما آشنا کرده است، به خود ببالید و قدر این نورها را بدانید و در خطّ آنها باشید تا إنشاءالله برای تشییع جنازه ما هم امام حسین علیه السّلام بیاید. آنها نوکران خود را تنها نمیگذارند، إنشاءالله ما هم در همین خط برویم که آقا سیّد الشّهداء صلوات الله علیه در نماز ما هم حضور داشته باشند. این نکتهی دوم عرایض من است.
خلّاقیت و شجاعت امام خمینی رحمه الله علیه در برپایی انقلاب
بخش سوم عرایض ما، منشور روحانیتی است که حضرت امام در آخرین ماههای عمر خود با یک دغدغهای که نسبت به روحانیت داشتند، این انقلاب، انقلاب مکتب است، انقلاب قرآن است، انقلاب تشیّع است، اسلام ناب است، انقلاب فقاهت است، انقلاب عرفان است، انقلاب حکمت است، انقلاب تقوا و معنویت است، کاری است که فقط از دست انبیاء ساخته است و امام به خلافت از انبیاء چنین توفیقی پیدا کرد. عادی نبود، یک بشر عادی نمیتواند چنین انقلابی کند. به طور طبیعی و عادی، با محاسبات علمی محال است یک جمعیت بدون آمادگیهای قبلی، بدون ساز و برگ نظامی، بتواند دست آمریکا را کوتاه کند، دست شوروی را کوتاه کند، دست انگلیس را کوتاه کند. یک مملکتی که هزاران سال وابسته بوده، این مملکت را مستقل کند. مملکتی که شاه آن، نفسها را خفه کرده و فرهنگ منحطّی بر جامعه حاکم است و باور جامعه و بخشی از روحانیت این شده است که دین از سیاست جدا است، اگر کسی علیه قدرتی یا جامعهای قیام کند، آخوند سیاسی میشود و از نظرها میافتاد. بعضیها هنگام غسل دادن مرحوم آیت الله کاشانی میگفتند ببینید آیا او ختنه شده است یا نه؟! آیا مسلمان بوده یا نبوده؟ چنین فضای فرهنگی فاسدی بیش از یک قرن تبلیغات، مغزها را پر کرده بود. امام در چنین فضایی یک حرکت تمام عیار سیاسی و الهی را آغاز کنند و در مدّتی که هیچ کسی فکر آن را نمیکرد، در این مدّت کوتاه، بتواند قدرتی را سرنگون کند و قدرتهایی را از مملکت بیرون کند و توان ساختن یک نظام جدید با آهنگ جدید با مدل جدید را از خود نشان بدهد و نظام دینی را به جای نظام طاغوتی برقرار کند. والله بدون عنایت خدا برای احدی، برای هیچ گروهی، چنین چیزی امکان ندارد. ولی خدا قول داده است شما آن مختصر نعمتی که به شما دادیم را به من بدهید، من کمبود شما را جبران میکنم، «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ»[۱۴] چون کاری از شما ساخته نیست ولی آن مقداری که ساخته است، نگویید نمیشود، شما بیایید، ما (بقیهی کار را) برای شما انجام میدهیم. همهی کار شما را ما انجام میدهیم ولی هر جا آمدید ما به شما کمک کردهایم اگر نیایید که ما کاری به شما نداریم، «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»[۱۵].
تعریف امام خمینی رحمه الله علیه از روحانیت
من در این منشور حضرت امام رضوان الله تعالی علیه نکاتی را علامتگذاری کردهام که با همدیگر بر آنها مروری داشته باشیم. میفرمایند: صدها سال است که روحانیت، تکیهگاه محرومان بوده است. همیشه مستضعفان از کوثر زلال معرفت فقهاى بزرگوار سیراب شده اند، از مجاهدات علمى و فرهنگى آنان که به حق از جهاتى افضل از دماء شهیدان است که بگذریم، آنان در هر عصرى از اعصار براى دفاع از مقّدسات دینى و میهنى خود مرارتها و تلخیهایى متحمّل شده اند و همراه با تحمّل اسارتها و تبعیدها، زندانها و اذیّت و آزارها و زخم زبانها، شهداى گرانقدرى را به پیشگاه مقدّس حق تقدیم نموده اند.
این یک قسمت بود. نکته این است که «تکیهگاه محرومان بودهاند». این امام، هم عمری تجربه دارد و هم حکیم بود، اهل برهان بود، اهل عقل بود و هم اهل مطالعه بود و هم اهل شهود بود، امام به امدادهای غیبی مجهّز بود. امام بدون منظور صحبت نمیکرد، «یَنْطِقُ بِإِلْهَامٍ مِنَ اللَّهِ» آن روزی که روحانیت از طبقهی مستضعف و محروم فاصله بگیرد، دیگر تنها مجسّمهای از روحانیت بودن است و حقیقت خود را از دست داده است. روحانیت برای نجات محرومان و مستضعفان است و در طول تاریخ، پناه محرومان جامعه بوده است. این را باور کنیم که ما خودمان از قشر مستضعف هستیم و باید پناه مستضعفان و محرومان باشیم. علاوه بر اینکه اساساً یکی از امتیازاتی که حضرت امیر علیه السّلام
داشت و پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آن را بروز و ظهور داده است این است که فرمود: علی جان، فقرا تو را دوست دارند. یکی از امتیازات امیر المؤمنین علیه السّلام این است که مطلقاً رنگ اشرافیت نگرفت.
محبوبیت جناب سلمان رحمه الله علیه در بین اهل بیت علیهم صلوات الله
وقتی از امام صادق علیه السّلام پرسیدند و درخواست کردند که رمز محبوبیت جناب سلمان چیست… جناب سلمان فارسی که سلام خدا بر او باد که رمز اینکه امام صادق علیه السّلام و همهی ائمّه علیهم صلوات الله از جناب سلمان یاد میکرد. حضرت صدّیقهی طاهره سلام الله علیه مانند فرزند خود به او علقهی عاطفی داشت. حضرت زهرا سلام الله علیها به امیر المؤمنین صلوات الله علیه گفتند: مردم مدینه ترک ما را گفتهاند ولی سلمان چرا؟! او چرا نمیآید من را ببیند؟ مانند مادری که دو، سه روز است فرزند خود را ندیده و گلهمند شده است، رسماً لب به شکوه گشود و به امیر المؤمنین صلوات الله علیه فرمود: چرا سلمان من را از یاد برده است؟ وقتی حضرت امیر سلام الله علیه سلمان را دیدند، فرمودند: سلمان، به دیدن فاطمه سلام الله علیها برو. بیبی از تو گلهمند است که به دیدن او نمیروی. وقتی جناب سلمان آمد به حضرت زهرا سلام الله علیها عرض کرد: به خدا من شما را فراموش نکردهام ولی داغ پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم من را خانهنشین کرده است و دیگر توان بیرون آمدن ندارم. خیلی عزیز است، حضرت فاطمهی زهرا سلام الله علیها، عصمت کبری است و همیشه از نامحرمان فاصله دارد ولی توقّع دارد سلمان هر روز پیش حضرت زهرا سلام الله علیها برود. سلمان، نور خدا است، او از قماش خود فاطمه سلام الله علیها است، مثل فرزند خود او است. حضرات معصومین علیهم السّلام، همه برای سلمان، جایگاه خاصّی قائل بودند.
ما امیدوار هستیم که همّت شما بلند باشد. چرا شما سلمان نشوید؟ مگر خدای متعال در فیض خود بخلی دارد؟ خدا که قول داده است: «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»[۱۶] چرا علم خود را عاشقانه به عنوان یک عبادت تقدیم خدا نکنید؟ چرا عبادتهای شما، عبادتهای عارفانه و عاشقانه نباشد؟ چرا راه سلمان را نمیرویم؟
وقتی از امام صادق علیه السّلام پرسیدند: سلمان فارسی چه ویژگیهایی دارد که شما اینقدر از او یاد میکنید؟ حضرت فرمودند: اوّلاً سلمان فارسی نگویید، بگویید سلمان محمّدی. اوّلین امتیاز سلمان، این بود. کسانی که میخواهند راه سلمان را بروند، این نکته را با گوش جان گوش کنند و در عمل هم به کار بگیرند. «کَانَ»… «کَانَ» یعنی همیشه اینطور بود نه اینکه یک مرتبه اینجا این کار را انجام داده باشد. «کَانَ یُؤْثِرُ هوا أمیر المؤمنین عَلَى هواه» «لَا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَایَ عَلَى هَوَاهُ» قطبنمای قلب او، امیر المؤمنین علیه السّلام بود. علی علیه السّلام به هر چیزی میل داشت، میل قلب سلمان به همان طرف میرفت. مغناطیس ولایت علوی، قلب او را گرفته بود. نمیشد چیزی را علی بخواهد و سلمان غیر از آن را بخواهد. جناب سلمان با امیر المؤمنین صلوات الله علیه همدل شده بود، پیرو شده بود، ذوب شده بود، ذوب ولایت علی بود. اگر شما هم ترک گناه کنید خدای متعال این مقام را به شما میدهد.
دوم «کان» -باز هم «کان است»- «کَانَ یُحِبُّ»، «کَانَ یُؤثِرُ»، «کَانَ یُحِبُّ» یعنی این، فرهنگ زندگی او بود، فرهنگ تفکّر او بود. سیرهی سلمان این بود، شیوهی سلمان این بود، «کَانَ یُحِبُّ العُلماء» کسی که عاشق علم نباشد، نمیتواند عاشق عالِم باشد. «کَانَ یُحِبُّ العُلماء» عطش علم داشت. با اینکه سلمان… امیر المؤمنین صلوات الله علیه میفرماید: چه بگویم در مورد کسی که علم اوّلین و علم آخرین به او داده شده است؟ در تعبیر دیگری دارد، «بَحْرٌ لَا یُنْزَحُ»[۱۷] دریایی است که با دلو کشیدن و مصرف کردن، هیچ چیزی از آن کم نمیشود. دریا است، خدای متعال به او علم لدنّی داده بود. صاحب سرّ امیر المؤمنین صلوات الله علیه و حتّی صاحب سرّ پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بود. وجود نازنین پیغمبر خاتم صلوات الله علیه و آله شبها سلمان را در سرّ به حضور میپذیرفت و اسرار را به سلمان میگفت.
سلمان، عالِم دوست بود، عشق به علما داشت. خود شما جزء علما هستید، باید محبّت شما نسبت به همدیگر، محبّت الهی و علمی باشد نه محبّت جوانی و دوستی و از این چیزهای بیارزشی که فقط وقتگیر است و دل را خراب میکند و دل را به بیراهه میکشد، آثار تخریبی هم دارد و هیچ فایدهای هم ندارد. ولی اگر عاشق علم بودی، هر جا علم دیدی به آنجا کشیده میشوی. عاشق علم، هر جا علم بود به آنجا کشیده میشود. «کَانَ یُحِبُّ العُلماء» چون خدا اینطور است، او هم رنگ خدا را داشت. اینها را جدّی بگیرید.
توصیه به کسب علم
شما جوان هستید، فراغت دارید، بحمد الله خدمتکارهای خوبی دارید، مبادا وقت خود را به غیر از علم بگذرانید. «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ بُغَاهَ الْعِلْمِ»[۱۸] تو محبوب خدا هستی، خدا به تو عشق دارد. چرا این عشق را کمرنگ کنید؟ اگر در طلبگی خود، در تعلیم و تعلّم خود کم بگذارید دارید محبّت خدا را نسبت به خودتان کمسو میکنید، «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ بُغَاهَ الْعِلْمِ». هم خدا دوست دارد و هم ملائکه وقتی طلبه نماز میخواند –در کتاب شریف کافی آمده است- ملائکه میآیند به لباس شما به عنوان تبرّک دست میکشند و اگر شما در طلب علم خود جدّی باشید، طالب علم باشید، این وصف شما باشد، این عطش همیشگی شما باشد وقتی که شما راه میروید، روی زمین راه نمیروید، روی پر ملائکه راه میروید؛ یعنی شما دیگر زمینی نیستید، بلکه عرشی میشوید. طلبه زمینی نیست، مُلکی نیست، در این زندان نگنجیده است. دل او در آسمان پرواز میکند.
امام صادق علیه السّلام فرمودند: وقتی بدن تو طواف کعبه میکند، دل تو طواف بیت المعمور کند و با ملائکه بالا برود. بدن طلبه اینجا است ولی روح و دل او اینجا نیست. آیا حیف نیست اینطور نباشید؟ اگر کم بگذارید، جدّی نباشید، عشق به تحصیل نداشته باشید… پیش کار مرحوم آیت الله بروجردی اعلی الله مقامه الشّریف تعریف میکند من در بروجرد برای آقا شام میبردم. آن وقتها لولهکشی نبود. سحر هم برای ایشان آب میبردم که تجدید وضو کنند –آفتابهی ایشان را پر میکردند- شب برای ایشان شام گذاشتم. سحر که آفتابه را بردم و به ایشان سر زدم دیدم غذا همانجا است و ایشان دارد مطالعه میکند. صدا زدم و گفتم: آقا، وقت سحر است. ایشان اصلاً شام را فراموش کرده بود! به حدّی که عشق به علم او را متمرکز کرده بود. و بزرگانی بودند که -در این منشور روحانیت امام هم گاهی مثالی آمده است- گاهی از نور ماه استفاده میکردند، چراغ نبود، حتّی چراغ پیسوز هم نداشتند، در فقر محض بودند، شبها در نور ماه مطالعه میکردند، یا پای یک شمع مطالعه میکردند. امروز خیلی کفران نعمت است. همه چیز وجود دارد، گرما وجود دارد، نور وجود دارد، همه چیز وجود دارد و طلبه در طلبگی خود جهشی حرکت نکند، عاشقانه حرکت نکند. این جفای به اسلام است، جفای به امام صادق علیه السّلام است، جفای به خودمان است. به پا خیزید: «سلمان کانَ یُحِبُّ العُلماء» چون علما محبوب خدا هستند، چون علما محبوب ملائکه هستند، ملائکه، ماهیان دریا، طیر در هوا برای شما استغفار میکنند، یک دور باب علم کافی شریف را یا جلد دوم و جلد اوّل بحار الأنوار را مطالعه بفرمایید. ما یک وقتی منیه المرید را بحمد الله برای بعضی از دوستان گفته بودیم، الآن هم تدریس میشود. منیه المرید را ببینید، کتاب شریف بحار را ببینید، اصول کافی را ببینید، هم محبوب خدا است و هم محبوب ائمّهی هدی سلام الله علیهم اجمعین است و هم محبوب ملائکه الله است و ملائکه برای او استغفار میکنند.
سوم «کان یُحبُّ الفُقراء»؛ علامت محبّت این است که سراغ آنها بروید، به آنها سر بزنید. الحمدلله این تبلیغ جهادی شما که در ماه محرّم رفتید و حضرت آقای مرادی بحمد الله باب رحمتی را باز کردند قدر بدانید. این همان چیزی است که امام صادق علیه السّلام از شما توقّع دارد و امام راحل روی این جهت حساس هستند. امام رحمه الله علیه یک تار موی زاغهنشینها را با مرفّهین بیدرد با همهی ثروت آنها عوض نمیکند. این یک نکته بود.
برنامههای عملی در جهت پرورش نفس در برابر سختیها
نکتهی بعدی هم تحمّل سختیها، اسارتها، تبعیدها، زندانها، اذیّتها، آزارها، زخم زبانها، شهدای گرانقدری که به پیشگاه مقدّس حق تقدیم نمودند. حوزهی علمیه یعنی این! یعنی انسانهای درد کشیده، درد چشیده، با دردمندان جوشیده، برای اسلام خطر کرده، تبعید و زندان و اسارت و جنگ برای او حل شده، این جزء منشوری است که امام از آن یاد کردهاند.
باز به این قسم دقّت بفرمایید: روحانیت متعهّد، به خون سرمایهداران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتى نداشته و نخواهد داشت. آنها با زهد و تقوا و ریاضت درس خواندهاند.
انتظاراتی که ما از شما نور چشمان امام زمان ارواحنا فداه داریم این است که برای ریاضت خود برنامههای عملی قرار بدهید. چه میشود که نظافت مدرسه را بین خودتان تقسیم کنید؟ چه میشود که گاهی به بیمارستانها بروید و از بعضی از پرستارها نیابت بگیرید و خودتان به بیمار رسیدگی کنید؟ این نفس را در چنگ خود بگیرید. مرحوم حاجی سبزواری، سه سال خادم مدرسه شد. او بعد از گذراندن دورهی حکمت و عرفان، سه سال به طور ناشناخته خادم مدرسه شد. این افراد میتوانند برای شما الگو باشند. این کارها را انجام بدهید، با زهد…
اینقدر رفاهطلبی! من هیچ خوشحال نمیشوم که گاهی در انس با مدیریت حوزهها وقتی صحبت پول و رفاه و این مسائل مطرح میشود یک عدّه هیجانی میشوند! امّا برای نماز شب اینطور هیجانی نمیشوند، برای جبهه رفتن اینطور هیجانی نمیشوند. این بسیار حیف است، خیلی از ممشای گذشتگان فاصله دارد. آنها با زهد و تقوا و ریاضت درس خواندهاند. حالا من بین خود و خدا، هیچ از خودم راضی نیستم. نه نماز من… اگر خدا نبود که یأس را جزء گناهان کبیره قرار داده است و الّا ما واقعاً هیچ عمل قابل عرضهای به بارگاه پروردگار متعال در طول زندگی از خودمان سراغ نداریم.
ولی خود ما در زمان طلبگی عالمی داشتیم. ما پنکه نداشتیم، ما شوفاژ نداشتیم، ما روی چراغهای سه فتیله غذا میپختیم. ما نه نفر بودیم و یک کیلو بادمجان گرفتیم و یک وعده غذا خوردیم. گاهی خود من سه روز لقمه نانی از گلویم پایین نمیرفت ولی خسته نشدیم، زده نشدیم، نگفتیم این طلبگی یعنی چه. گاهی یک مقدار… الحمدلله شما اهل هستید، با خودتان در عرصههای مختلف ولی یک نفر باید به شما برنامه بدهد. به لذّتجویی و رفاهطلبی عادت نکنیم، این عادات طلبه را بدبخت میکند. مرفّه بیدرد، هیچ چیزی به جز درد به جامعه اضافه نمیکند. «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً»[۱۹] چه میشود در هفته، یک وعده غذای خود را نخورید و آن را به فقرا بدهید؟ به خاطر خدا هفتهای یک وعده غذا نخورید، برای تشبّه به حضرات خاندان عصمت و طهارت «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً».
اینها ریاضتی که حضرت امام رضوان الله تعالی علیه میگویند زهد، نه اینکه نداشته باشند، زهد، دل نبستن است. شما دارید، حضرت امیر علیه السّلام هم دارا بود، فقیر نبود. قناتهایی که امیر المؤمنین علیه السّلام جاری کرد، نخلستانهایی که به وجود آورد، تولیداتی که داشت مثال زدنی بود. امّا خودش نمیخورد و به دیگران میداد. زهد یعنی بیتعلّق بودن نسبت به دنیا. فردا بزرگ میشوید، منصب پیدا میکنید، مورد بیمهریها قرار میگیرید، جا به جا میشوید. باید دل نبندید تا اگر از شما گرفتند ناراحت نشوید. همهی اینها باید امانت در عنق ما باشد، مسئولیتها، شهرتها باید گردنگیر ما باشند، برای ما مایهی خودنمایی نباشد. زهد، تقوا، تقوا در مراحل مختلف، تقوای الهی، تقوای از جهنّم، تقوای از فتنه، در همهی این عرصهها طلبه باید مقام اوّل را کسب کند.
به هر حال خصوصیات بزرگی چون قناعت، شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگی به قدرتها و مهمتر از همه، احساس مسئولیت در برابر تودهها. این موارد را امام میگوید، اینها رموز هستند. یک طلبه مثل من نمیگوید امام میگوید، جوشش وجود خودش است، «اتَّقُوا فِرَاسَهَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ»[۲۰] او با نور خدا میدید. إنشاءالله این توصیهها را نصب العین زندگی خود قرار بدهید، تابلو کنید و در صفحهی دل خود بزنید:
۱- قناعت، قناعت مالی است که تمام نمیشود، ثروتی است که همیشه مایهی عزّت شما است، هر چقدر آن را خرج کنید تمام نمیشود. «الْقَنَاعَهُ مَالٌ لَا یَنْفَدُ»[۲۱]. مقابل قناعت، طمع و حرص است. دو عامل بدبختی برای همهی جامعه، خصوصاً برای طلب همین عوامل است؛ طلبه طمّاع باشد، طلبه حرص داشته باشد، طلبه منتظر آمدن فامیل ثروتمند خود باشد. طلبه در تبلیغ برود با کسانی که ثروت بیشتری دارند بجوشد. اینها طلبگی نیست. این کتاب نان و حلوا از شیخ بهایی را بخوانید. آنجا یک داستان راهب و عابد و قطع شدن مائدهی او را میگوید که بعد به درِ خانهی یک زرتشتی مراجعه میکند و بعد هم سگ او را تعقیب میکند و نانهایی که از او گرفته بود را یکی بعد از دیگری میگیرد و در آخر این آقای عابد میگوید: عجب بیحیا هستی! من که هر چیزی داشتم به تو دادم، چرا من را رها نمیکنی؟ سگ به زبان آمد و گفت: آیا من بیحیا هستم یا تو؟! یک عمر عبادت میکرد و خدا از غیب به تو غذا میداد، حالا دو روز به تو غذا نداد، درِ خانهی دشمن او رفتی. امّا مکرّر شده است که صاحب من چیزی به من نداده است و با چوب هم من را زده ولی درِ خانهی صاحب خود را رها نکردهام.
توصیه به پرورش روحیهی شجاعت
شما در خانهی امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف هستید، صاحب شما آقا است. مبادا برای آقا کسری به وجود بیاورید، قناعت، شجاعت در برابر این لیبرالها، سکولارها، نفوذیها، باید بلد باشید، نترسید، إنشاءالله یک جایی منبری میشوید، یک چیزی میگویید دیگر شما را دعوت نکنند. دعوت نکنند، شجاع باشید، حق را بگویید، افشاگری کنید، تبیین کنید، جریانها را روشن کنید، دعوای شخصی نکنید، جریانهای انحرافی را برای مردم بازگو کنید. آنچه در مملکت میگذرد… این نفوذیها از کجا نشأت میگیرند؟ چه فضایی را آماده میکنند؟ جریانشناسی و قدرت بازگو کردن این مطالب در هر زمان به تناسب آن زمان و به تناسب مخاطبینی که در اختیار شما قرار میگیرند.
شجاعت؛ جبهه رفتن شجاعت میخواهد. آدم ترسو که نمیتواند جبههای باشد. امر به معروف شجاعت میخواهد، مبارزه با فساد، شجاعت میخواهد. در برابر همسر و فرزند که زیادهخواهی میکنند، وقتی آدم پولی ندارد، شجاعت میخواهد که بگوید ندارم، نمیتوانم. این شجاعت میخواهد. آدم اشتباه میکند، شجاعت میخواهد که بگوید: اشتباه کردم. آدم کار خلاف انجام میدهد، شجاعت میخواهد که غذرخواهی کند و بگوید: من خلاف کردهام. شما ادب را از بیادبان یاد بگیرید.
وجود نازنین حضرت امام در پایان این منشور از ملّت عذرخواهی میکند که چرا به ملّیگراها اعتماد کرده است. میگوید: اشتباه کردم. آنها قابل اعتماد نبودند. این لیبرالها در نظر من نبودند امّا دوستان گفتند و من به گفتهی آنها عمل کردم ولی اشتباه کردم. امام میتواند بگوید من اشتباه کردم، میتواند از مردم عذرخواهی کند، این شجاعت میخواهد. اینکه آدم عیب خود را بشنود، اصلاً ناراحت نشود و از کسی که عیب ما را به ما گفته است تشکّر هم بکند. این شجاعت میخواهد.
هم جهاد، شجاعت میخواهد، هم شنیدن انتقاد، شجاعت میخواهد و هم قبول اشتباه و عذرخواهی شجاعت میخواهد. «خَلقَانِ یَحُبَّهُمَا الله الشَّجَاعَه وَ السَّخَاء»[۲۲] دو خصلت، محبوب خداوند متعال است: یکی شجاعت و دیگری سخاوت است. شجاعت، از جان گذشتن است، نترسیدن است، سخاوت هم از گذشتن از مال است. هر دو، بُعد ایثار را دارد.
۲- صبر؛ وجود نازنین حضرت امیر علیه الصّلاه و السّلام فرمودند: «الصَّبْرُ مِنَ الْإِیمَانِ بِمَنْزِلَهِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ»[۲۳]. صبر را تجربه کنید، دستپاچه نشوید، عجله نکنید، در برابر هر پیشنهادی تسلیم نشوید، عفّت خود را حفظ کنید، صبر کنید، شرافت خود را حفظ کنید، صبر کنید، دیانت خود را حفظ کنید، صبر کنید، مناعت طبع و عزّت نفس خود را با صبر حفاظت کنید. صبر، سنگر است، سنگر را حفظ کنید.
صبر، زهد، طلب علم؛ طلب علم، برترین عبادت است. از عبادت، افضل است. فرمود: فضل عالِم بر عابد «کفضلی علی من سوای» پیغمبر چقدر با امّت فاصله دارد؟ عالِم با عابد اینقدر فاصله دارد. بر حسب روایت، عالِم بر قلّهای است که سالها و سالها با عابد فاصله دارد و عابد باید صدها سال زحمت بکشد تا به عالِم برسد. عمل کم با علم، برتر است از عمل زیاد بدون علم. علم، شرافت دارد، علم به عبادت کیفیت میدهد، «بِالْعِلْمِ یُعْرَفُ اللَّهُ»[۲۴] به علم، حلال و حرام شناخته میشود، به علم، «تُوصَلُ الْأَرْحَامُ» صلهی رحم با علم است، همهی اینها با علم و معرفت است. طلب علم، عدم وابستگی به قدرتها است. فردا مشهور میشوید، اطرافیان شما نفوذی میشوند و به تدریج شما را به مسیر وابستگی میبرند. وابستگی به قدرتها و مهمتر از همه، احساس مسئولیت. «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ».
منشور روحانیت را إنشاءالله یک دور بخوانید. من یک قسمتها و فرازهایی را در این محفل بر اساس اینکه سوم اسفند، روز اعلان این منشور از جانب امام بود و ایشان روزهای آخر عمر این منشور را دادند. این نشان میدهد نسبت به حوزهها دغدغه داشتند، نگرانی داشتند و خود ایشان هم تصریح میکنند و خواستهاند خط را روشن کنند من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم، حالا اینکه چه کسی پند میگیرد و چه کسی پند نمیگیرد، خدای متعال حساب همه را دارد.
پی نوشت:
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی آل عمران، آیه ۱۶۹٫
[۳]- منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ۱۵، ص ۳۶۱٫
[۴]– سورهی زمر، آیه ۳۴؛ سورهی شوری، آیه ۲۲؛ سورهی ق، آیه ۳۵٫
[۵]– سورهی حدید، آیه ۲۱٫
[۶]– سورهی آل عمران، آیه ۱۸٫
[۷]– سورهی حدید، آیه ۱۹٫
[۸]– سورهی نساء، آیه ۱۳۶٫
[۹]- من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۳٫
[۱۰]– سورهی حج، آیه ۴۰٫
[۱۱]– سورهی بقره، آیه ۲۵۱٫
[۱۲]– همان، آیه ۱۹۳؛ سورهی انفال، آیه ۳۹٫
[۱۳]- زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۵۱۰٫
[۱۴]– سورهی محمّد، آیه ۷٫
[۱۵]– سورهی عنکبوت، آیه ۶۹٫
[۱۶]– سورهی عنکبوت، آیه ۶۹٫
[۱۷]- الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۲۵۲٫
[۱۸]- الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۳۰٫
[۱۹]– سورهی انسان، آیه ۸٫
[۲۰]- الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۲۱۸٫
[۲۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۷۸٫
[۲۲]- شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۳، ص ۲۸۸٫
[۲۳]- الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۸۷٫
[۲۴]- الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۶۱۶٫
پاسخ دهید