جلسه درس اخلاق آیت الله صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۱:۳۰ در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِنَا حَبِیبِ قُلوبِنَا أَبِی الْقَاسِم مُحَمَّد وَ آلِهِ الْمَعْصومِین سِیَّمَا الْحُجَّه بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِین عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِم أَجْمَعِین».
بیپایان بودن راه علم و حکمت
ایّام ماتم حجّت خدا، ولیه الله، حضرت زهرا سلام الله علیها را به محضر امام زمان و شما افسران، سربازان و یاران آن حضرت تسلیت عرض میکنم.
در قرآن شریف نسبت به مقام علمی حجج بالغهی الهیّه آیاتی وجود دارد. اوّلین انسی خلیفهی خدا است و خلیفهی خدا ولیدهی اسماء الله است و معلَّم خدا است، خدا معلّم او است. خدا هم در تعلیم او محدودیّتی برای خلیفهی خود قائل نشده، فرمود: «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها».[۲] اسماء جمع است، با الف و لام افادهی استغراق میکند. خدا به آدم هر چه اسم بود، به هر معنایی که شما بگیرید، «الْأَسْماءَ کُلَّها». «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَهِ»، این ظرفیّت آدم است و این ظرف باید با آن مظروف پر شود. انسان ظرفیّت جهان شمول دارد، همینطور که آرزوی بشر مطلق است، انسان حدّ یَقِف در علم و کمال و لذّت و جمال برای خود قائل نیست، این در فطرت همه وجود دارد. کسی نمیگوید اینقدر دانش برای من کافی است، دوست ندارم بیشتر داشته باشم، مگر کسی غافل باشد و از روی غفلت اینطور صحبت کند. وگرنه عطش علم فطری انسان است، انسان میخواهد که همه چیز را بداند، هیچ محدودیّتی در اشراف، اطّلاع، نظر، توجّه نمیپسندد، برای خود روا نمیبیند.
در کمال هم همینطور است؛ شما هر صاحب کمالی را در عرصهی زندگانی سراغ دارید متوقّف نبوده است. «قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً»[۳] «رَبِّ هَبْ لی حُکْماً وَ أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ».[۴] این آرم حرکت تکاملی است، خدا اشرف خلایق را مأمور کرده است، او که «أَوَّلُ مَا خَلَق» است و آنچه یک موجود ممکن باید داشته باشد خدا به او داده است. ولی این «رَبِّ زِدْنی عِلْماً» توجیهات مختلفی دارد، یکی این است خدایا آنچه دادی همیشه بده، قطع نکن، «رَبِّ زِدْنی»، این ازدیاد به معنی استمرار است. کما اینکه در «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» هم یکی از وجوه همین است. خدایا تو که ما را هدایت کردی، تو که دل ما را با خودت آشنا کردی، تو که جان ما را با خودت آشتی دادی، بیا مواظب ما باش، ما را رها نکن که از خط خارج شویم.
ما استمرار عنایت حق و هدایت ذات ربوبی را در همهی نمازها حداقل دو مرتبه درخواست میکنیم. یکی از وجوه «رَبِّ زِدْنی عِلْماً» پیغمبر هم همین است، خدایا آنچه باید داشته باشم تو کم نگذاشتی، به من دادی. ولی خدا نکند من را رها کنی، به من ندهی. «قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً» «رَبِّ هَبْ لی حُکْماً وَ أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ»، این هم نشان میدهد که صالحین قطعاً عالم هستند، نمیشود کسی صالح باشد ولی عالم نباشد. بعد از «رَبِّ زِدْنی عِلْماً» «أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ» پیام دارد، هر کس دنبال این است که صالح شود قطعاً باید عالم شود، از نظر کیفی و کمّی باید علم او رو به ازدیاد باشد.
نمیدانم به محضر شریف شما عرض کردهام یا نه، در محضر آیت الله بهجت عزیز ما – سلام خدا بر ایشان باد و خدا ما را با ایشان محشور بدارد- گفته شده بود در فلان مجلس مثلاً فلان آدم صالح بود. به علم و به لباس و اینها نیست، آنها خیلی عالم خوبی دارند، خیلی وضع آنها خوب است، انسان غبطه میخورد. همینطور هم بود، انصافاً اینها که ما از آنها اطّلاعاتی داریم، با اینکه در کسوت اهل علم نبودند و علم رسمی حوزوی را دارا نبودند، مثل حاج هادی ابهری، مثل شیخ رجبعلی خیّاط. مرحوم حاج اسماعیل دولابی فی الجمله حوزه دیده بود، ولی ملّای حوزوی نبود. دیده بود ولی در آن حد نبود، یا مرحوم آقا جعفر مجتهدی. اینها انسانهایی بودند که کوچکترین ناپاکی در وجود آنها نبود، آیینه بودند، شفّاف بودند، افراد درستی بودند، ولیّ خدا بودند. برای آقای بهجت گفته بودند که وضع اینها خوب است.
آقای بهجت فرمودند: اگر عالم بودند چه میشدند. این است که کمال بدون علم نیست، خدا اراده نکرده است کسی عالم نباشد ولی کامل باشد، به درجاتی از کمال نائل میشود ولی به قلّهی کمال نائل نمیشود. این یک واقعیّت است. از طرفی کسی که «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى»[۵] را لمس کرده و به آن عمل کرده، معرفت به وجود نازنین پیغمبر، امیر المؤمنین، حضرت زهرا و ائمّهی هدی علیهم السّلام را کسب کرده است.
کمال وجودی در ائمّه علیهم السّلام
کسی اینها را بشناسد نمیشود عاشق نباشد، چون آنچه لازمهی دلبری است خدا در وجود اینها به صورت کامل قرار داده است. از نظر علم، از نظر اقتدار، از نظر سخاوت، از نظر کمال، از نظر محبّت، از نظر جمال، حُسن. اینها در همه چیز اوّل هستند، هیچ کمبودی ندارند. «بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِم… آتَاکُمُ اللَّهُ مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ»،[۶] خدا یک چیزهایی به شما داده که به احدی از عالمین آن چیزها را نداده است. اینها خزائن الهی هستند، کسی به خاطر غنا هم دنبال اینها برود، به خاطر علاقهای که به سرمایه دارد، به خاطر غنا به سراغ اینها برود، غنا بینیازی است، غنا داشتن سرمایه است، در همهی اینها، اینها کسانی هستند که به تعبیر حافظ: آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند.
مدائنی نقل میکند، هم مرحوم شیخ حرّ عاملی در «اثبات الهداه» نقل کردهاند، هم مرحوم مجلسی نقل کرده، علّامه بحرانی نقل فرموده است. مدائنی میگوید: در صحرای عرفات یک نفر سائل بود، از این و آن کمک میخواست، چند نفری دور هم نشسته بودند، به آنجا رفت. فرد جوانی در آن جمع بود یک مشت خاک برداشت در دست این سائل ریخت. این سائل خیلی هیجان زده شد، به هم ریخت و شروع به دعا و اظهار عشق و شیدایی کرد. ما تعجّب کردیم که ما به او کمک مالی دادیم اینقدر احساسی نشد، ولی آن جوان خاک برداشت به او داد. جلو رفتیم گفتیم: چه اتّفاقی افتاد که این بندهی خدا به تو خاک داد اینطور شیدا شدی؟ دست خود را باز کرد دیدیم اشرفی است، خاک نیست. فهمیدیم این جوان کسی است دست او میتواند خاک را طلا کند، اشرفی کند، تا ما برویم دستی به دامن او برسانیم فاصله گرفت و ما به او نرسیدیم.
از این کسانی که بودند پرسیدیم این آقا که بود؟ گفت: «هَذَا شَابٌّ قُرَشِیٌّ یَأتِ الحَج کُلِّ سَنَهٍ مَاشِیاً»، این یک آقایی است، این یک جوانی است قرشی هم هست، همه ساله حاجی است و با پای پیاده هم میآید. «هَذَا شَابٌّ قُرَشِیٌّ یَأتِ الحَج کُلِّ سَنَهٍ مَاشِیاً». وجود نازنین امام زمان عجّل الله تعالی فرجه خزینهی خدا است و خزائن الهی نفاد ندارد. لذا مرحوم آیت الله بهجت اعلی الله مقامه الشّریف میفرمودند: مرحوم میرزای شیرازی مکرّر حوالههای مالی با امضای خود حضرت داشتند. در جریان سیّد بحر العلوم هم شنیدهاید که سیّد یک سال در مکّه ماند، در آنجا درس شروع کرد و فرقههای گوناگون مذاهب اسلامی هم در درس او حضور پیدا میکردند، ایشان هم به همه شهریه میداد. ولی یک وقت پیشکار ایشان میگوید: دیدیم خبری نیست، الآن پولی نداریم سر ماه میرسد شهریهها داده شود. میگوید مرحوم سیّد بحر العلوم میرفتند طواف انجام میدادند، برای صبحانه برمیگشتند، یک قلیان هم مرسوم ایشان بود.
صبح اوّل وقت که وقت ناشتایی ایشان بود در زده شد، من دیدم که ایشان سراسیمه شد به سرعت قلیان را کنار زد و پشت در دوید. در را باز کرد، یک آقایی وارد شدند. در کنار آن آقا مثل غلام بود، تمام وجود او تواضع بود، برای او مثل خاک میشد. در نهایت ادب و احترام آقا را همراهی کردند، داخل آمدند، مقداری صحبت کردند. بعد که آقا تشریف بردند ایشان یک حوالهای به من داد، گفت: به بازار صفا ببر آنجا زرگری هست، این حواله را بگیر و بیاور. ما رفتیم حواله را به آن زرگر دادیم، این زرگر دو کیسه، یک کیسه -دقیقاً به یاد ندارم- اشرفی به ما داد، پول داد، آوردیم. وقتی من آوردم به ذهن من رسید ما مکرّر در این بازار رفت و آمد کردهایم، چنین مغازهی زرگری ندیده بودیم، برویم ببینیم قضیّه چیست. آمد که ببیند چه کسی است دید چیزی وجود ندارد.
خود اینها در کرسی کن فیکون نشستهاند، کسی به امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف وصل باشد هیچ نگرانی ندارد، برای دنیای خود هم نگرانی ندارد. لذا چون اینها خزائن الهی هستند و خزائن الهی نفاد ندارد، در این بُعد هم اگر کسی بخواهد به کسی دل بدهد به خاطر اینکه مشکلات مادی او حل شود، هیچکس مثل اینها دارا نیست، هیچکس مثل اینها کرامت ندارد. «عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ».[۷] از بس از این کارها انجام دادهاند عادت آنها است. عادت در اثر تکرار است، فرمودهاند: «إِنَّ خَیرَ العَادَه»… انسان باید اینقدر نماز شب را تکرار کند تا برای او عادت شود، صداقت را باید ملکه کرد، عدالت را باید ملکه کرد، چشم پاکی را باید اینقدر تکرار کرد که خدا تحویل بگیرد.
مرحوم میرزا علی آقای قاضی یک ذکری داده بودند انسان نامحرم را نبیند. باور نکنید که انسان نامحرم را نبیند، چشم انسان که کور نیست، امّا انسان را عاشق یک چیزی میکنند… «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّه»،[۸] یوسف یک چیزی میدید که زلیخا منظور او واقع نمیشد. انسانی که خورشید بر او تابیده، یک شمعی، فانوسی، کنار آفتاب روشن باشد گویا اصلاً آن را نمیبیند. کور نیست ولی اینقدر نور شدید است که انسان گویا اصلاً این را نمیبیند.
مرحوم آقای قاضی وجود انسان را بالا میبرد، یک چیزهایی دل انسان را میبرد اینها برای او بیارزش میشد، دیگر به آنها نگاه نمیکرد. هر چه میخواهید در محضر اهل بیت عصمت و طهارت است، هر چه میخواهید. اینها هم دارند هم عادت آنها احسان است و هم سجیهی آنها این است، خصلت آنها این است. خصلت ارثی هم هست؛ در زیارت مخصوصهی جمعه میخوانیم: «وَ أَنْتَ یَا مَوْلَایَ کَرِیمٌ مِنْ أَوْلَادِ الْکِرَامِ»،[۹] هم خود تو آقا هستی و هم پدران شما همه آقا بودند.
هم عادت هم سجیّه در وجود نازنین اینها موج میزند، سخاوت، سماحت، کرامت، عزّت، آبرو، همه چیز در وجود اینها است، همه چیز در وجود نازنین این بزرگواران است. کسی که دل به اینها میدهد که اگر دل نداده باشد این دل را باید گِل گرفت و گِل گرفته شده است. کسی علی علیه السّلام را داشته باشد به یک شخص بیارزش علاقمند شود معلوم است که خدا دل او را بسته است. اصلاً تشخیص ندارد، این شخص نه عقل دارد نه فطرت او فطرت سالمی است. کسی در مقایسه… «لَا یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّهِ أَحَدٌ»،[۱۰] احدی با اینها مقایسه نمیشود. چطور میشود انسان چشم ببندد، آفتاب روشن را نبیند، پرده بکشد، فضا را تاریک کند تا شمع خود را به فروش برساند؟ کسی که در آفتاب باشد خریدار شمع نمیشود، احتیاج به شمع ندارد. ولی همهی درها را میبندند، فضا را ظلمانی میکنند تا شمعهای خود را به فروش برسانند. «بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً»،[۱۱] کفران نعمت این است.
آیهی شهادت دربارهی صاحب علم
یکی از ویژگیهایی که دل میبرد علم مطلق خلیفهی خدا و خلفای الهی است. در آیهی شهادت «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ».[۱۲] اولوا العلم در مرحلهی توحید صاحب شهود هستند، اینها شهود دارند، اینها برهان صدیقین را در اختیار دارند. برهان صدیقین برهان ذهنی نیست، اینها ذوب شدند و وجود حق تعالی را یافتند. تا آدم هست، تا چیزی مستقل است حجاب است، به واقعیّت نمیرسد. انسان وقتی به واقعیّت میرسد که یا ذوب در او شود یا اگر محدودتر از خود او است در وجود انسان هضم شود. تا چیزی خود انسان نشود یا انسان، آن نشود آن را درک نمیکند. لذا در زیارت جامعهی کبیره ما میگوییم: «وَ التَّامِّینَ فِی مَحَبَّهِ اللَّهِ»،[۱۳] محبّت الهی در وجود اینها تکمیل بوده، تامّ در محبّت خدا بودند.
محبّت هم عالمسوز است، محبّت غیرت میآورد و غیرت غیر را میسوزاند، غیرپذیر نیست. خاصیّت غیرت این است که غیرپذیر نیست. کسی غیرت ناموسی دارد به هیچ قیمتی، جان خود را میدهد ولی در ناموس خود شریک قرار نمیدهد، غیرت این است. کسی در محبّت حق تعالی تام باشد غیر خدا اصلاً در حریم دل او راه پیدا نمیکند، میشود «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً».[۱۴] شراب عشق را که خدا به خورد آنها داد همه چیز آنها را سوزاند، «المُحَبَّهُ نَارٌ تُحرِقُ مَا سِوَی الحَبِیب». آنچه غیر حبیب است همه خاکستر شد، هیچ چیز دیگری نداشتند. خود آنها غیر بودند خود را هم سوزاندند.
اینها یک چیز بیشتر در عالم نمیبینند و آن هم حق تعالی است، «مَا رَأَیتُ شَیئاً إِلَّا وَ رَأَیتُ اللّه قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ».[۱۵] اگر کسی با چنین تابلوهایی، با چنین کانونهای حسن و جمالی آشنا شود، عاشق شود، نمیتواند مشابه آنها نشود، نمیتواند رنگ آنها را نگیرد. حبیب همیشه با محبوب خود همراه و هماهنگ است، اینکه قرآن تعبیر «صِبْغَهَ اللَّهِ»[۱۶] میکند از ما محبّت میخواهد، عشق میخواهد. محبّت و عشق انسان را همرنگ محبوب میکند، همرنگ معشوق میکند. تخلّق به اخلاق او پیدا میکند، خاصیّت او را پیدا میکند، رنگ او را پیدا میکند، اخلاق او را پیدا میکند.
علم بیپایان معصومین علیهم السّلام
تعبیرات مختلفی در مورد علم وجود نازنین حضرات معصومین علیهم السّلام وجود دارد. یکی «عَیْبَهِ عِلْمِهِ»،[۱۷] اینها صندوق علم خدا هستند، خدا به هر کسی علم میدهد از این صندوق برداشت میکند به دیگران هم میدهد. تعبیرات مختلف، متنوّع، در علم حضرات ائمّهی معصومین داریم. در اصول شریف کافی چند باب در کمالات حضرات معصومین وجود دارد. ای کاش از دوستان عزیزان ما حلقههایی پیدا شوند باب اعتقادات جلد اوّل کافی را یک دور مرور کنند، یک کسی هم راهنمای آنها باشد، یک دور خواندن روایات برای ما ضروری است. الآن هم وقت آن هست، هم فارغ هستید، مسئولیّتی ندارید، سمتی ندارید، منصبی ندارید، زن و فرزند زیاد ندارید، مسئولیّتهای سیاسی و اجتماعی ندارید. لذا الآن اگر استفاده نکردید دیگر از دست شما رفته است.
یکی از ابوابی که در اصول کافی وجود دارد اینها «عَالِمٌ بِمَا کَان وَ مَا یَکون وَ بِمَا هُوَ کَائِن»[۱۸] هستند. اگر محبوب شما، دلبر شما، عشق شما، اینطور است شما نباید به این خط بروید، تالی تلو آنها شوید؟ تا آنجا که میشود عالم شوید؟ آیت الله بهجت اعلی الله مقامه در یک جریانی یک ذکری را به کسی… ایشان به یک بندهی خدایی گفته بودند سورهی مبارکهی «إِنَّا أَنْزَلْناهُ» را از اوّل ماه رمضان تا شب قدر، هر شب هزار مرتبه بخوانی شب قدر را درک میکنی. او هم هزار مرتبه را گفته بود ولی بخشی را در سورهی نمازها به حساب آورده بود. آن شب به شب قدر دسترسی پیدا نکرده بود. خدمت حضرت آیت الله بهجت آمده بود که گله کند این نسخه مؤثّر نبود، درد ما دوا نشد. قبل از آنکه آن بزرگوار، مرحوم آقای حجّتی، چیزی به آقای بهجت بگوید آقای بهجت فرموده بودند من که نگفتم إنّا انزلناه را در نمازهای خود بخوانی. این بندهی خدا خیلی تعجّب کرد که من میخواستم بگویم او قبل از ما گفت.
مقام معظّم رهبری هم فرموده بودند من هشت سؤال داشتم، رفته بودم که با آقای بهجت سؤالات خود را مطرح کنم. ولی قبل از آنکه من مطرح کنم ایشان هر هشت مسئله را برای من توضیح دادند. گفت من به آقای بهجت گفتم: شما همه چیز را میدانید؟ گفت: هر چه را بخواهیم بدانیم میدانیم.
آقای بهجت تا روزهای آخر عمر درس فقه خود را حفظ کرد، مطالعهی او دقیق بود، تحقیقات و نوشتههای او عمیق بود، مراتب معنوی او هم آنطور بود. ولی اگر این علوم را نداشت به آنجا هم دسترسی پیدا نمیکرد.
خسارت حسرت دارد، جوانی را برنامهریزی کنید، در درسهای خود، در مباحثات خود، برای رضای خدا همّت کنید عالم شوید. عالم حسابی نه عالم نمرهای، نه عالم مدرکی، خدا راضی باشد خود شما هم راضی باشید. ببینید مثل چشمه دارید میجوشید، ببینید وجود شما دارد ثمرات علمی میدهد، نوآور شدهاید، پاسخگوی همهی شبهات شدهاید. در این ابواب کار نشدهی فقه که جامعهی ما نیازهای ضروری زیادی دارد و هنوز موضوع شناسی نشده که چه موضوعاتی داریم، حوزهها باید پاسخ بگویند. هنوز نه اسم موضوع را میدانند، نه نیاز را شناختهاند، نه برای رفع نیاز نسخهای توانستهاند بپیچند. زمان وقت گذرانی نیست، به پا خیزید، جهاد علمی کنید، امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف میخواهد شما در جنگ فرهنگی، در جنگ علمی، در جنگ اخلاقی، در جنگ عقلی پرچمدار شوید، مجهّز شوید، مسلّح به سلاح علم شوید.
هم عقل این را میگوید، هم عشق این را میگوید، چون عاشق علی علیه السّلام هستید، عاشق ائمّه علیهم السّلام هستید. وجههی غالب اینها علمی است که از آن قدرت میجوشد. کرامتهای آنها ناشی از علم آنها بود. «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ»،[۱۹] در مورد اینها «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب»[۲۰] هستند نه «عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ». «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب» همهی اینها هستند. شما هم اگر عطش علمی پیدا کنید، بدانید از چشمهی علم خود شما را سیراب میکنند، شما هم آیت الله بهجت اعلی الله مقامه الشّریف میشوید.
در مورد تاریخ مطلبی پیش میآمد آقای بهجت مطالبی در تاریخ داشت که هیچ کس نداشت، مخصوص خود ایشان بود. در حکمت حکیم بود، در کلام متکلّم بود، در فقه فقیه نامداری بود، فوق العاده بود. در اصول اصولی بود، تبلور مکتب شیخ محمّد حسین غروی ایشان بود، شاگرد مرحوم شیخ محمّد حسین غروی بودند.
اجمالاً به خودتان ظلم نکنید، به خودتان جفا نکنید، امام زمان علیه السّلام هستید، کم نگذارید. با جدّیّت خود در درس و از آن بالاتر در تهذیب، در معنویت، در صفای باطن، در معصیتگریزی، در ورع. نه تنها اهل تقوا باشید اهل ورع باشید. از گناه فاصله بگیرید، حول و حوش آن نگردید، جوان هستید در بعضی مسائل خیلی احتیاط کنید، شوخی ندارد، نفس درّندهای برای شما کمین کرده دنبال بهانه است. بعضی چیزها که وسوسهگر است مبادا در جوانی بیاحتیاطی کنید، دوستیهای افراطی داشته باشید، کارهایی انجام بدهید که شیطان دخالت کند تحریک کند. اینها خیانت به خانهی امام زمان علیه السّلام است، خیانت به عمر عزیز شما است، خیانت به جامعهی اسلامی است که اینقدر از نظر علمی فقیر است، اینقدر جا مانده است. هجوم بیامان است، جبههی دفاعی خیلی قلیل است. «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا وَ غَیْبَهَ وَلِیِّنَا… وَ کَثْرَهَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّهَ عَدَدِنَا».[۲۱]
شما از آن «قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ»[۲۲] باشید، هم خیلی ملّا شوید، عالم شوید، هم خیلی خوب باشید. خوب بدون ادا و اطوار، زهد فروشی نکنید، خودنمایی و خودفروشی نکنید. خوب باشید، خوب بینام و نشان باشید، خدا شما را نشاندار میکند، اگر برای خدا باشید خدا شما را نشاندار میکند. خدا کم نمیگذارد. «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ * وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ * الَّذی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ * وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ».[۲۳] خدا همین خدا است، خدا همه جا با بندگان خود اینطور رفتار کرده است.
شما عاشق علم شوید به خاطر علم ائمّه علیهم السّلام، میخواهید با آنها همرنگ شوید، عاشق تقوا و معنویّت شوید به خاطر معنویّت و عصمت آنها. شما نباید به عدالت قانع شوید، باید دنبال عصمت باشید. عصمت عملی مقدور است، عصمت علمی بنا نیست امّا عصمت عملی مقدور است. آقای بهجت یک نمونهی آن است، چه کسی یک گناهی از آقای بهجت در طول عمر ایشان سراغ دارد؟
مرحوم شیخ محمّد حسین مفسّر اعلی الله مقامه الشّریف فرمودند: -ایشان در ۴۰ سالگی بوده، در این حدود اینطور که در ذهن من است- تاکنون گناهی از خودم سراغ ندارم. إنشاءالله هفتهها بگذرد دلِ شیطان را خون کنید که یک گناه نتوانسته باشد در شما به وجود بیاورد، دشمن خود را ذلیل کنید، خود را دشمن شاد نکنید. هر غفلتی، هر صغیرهای، هر کبیرهای، دشمن شاد شدن است، شیطان را از خود شاد نکنید، نفس امّاره را از خود شاد نکنید. اینجا باید مدینهی فاضله باشد، شما باید فرزندان حضرت حجّت باشید، خَلَف باشید، ناخلف نباشید. «کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْناً».[۲۴]
نکتهی آخر که میخواهم عرض کنم روز شهادت بیبی در پیش است، عجب تقارن خوبی است این دو کبوتر خونین بالی که به ما منّت میگذارند، بنا است به اینجا بیایند پناه ما باشند، مذکِّر ما باشند. إنشاءالله خود را آماده کنید، دارید به استقبال اولیای خدا میروید، به استقبال کسانی میروید که اینها مقام «عندیّت» دارند، اینها صاحبان بهشت هستند، اینها بیمهگران دین هستند، اینها ضمانت امنیّت ما را با خون خود فراهم کردند. اینها به ما قدرت دادند، اینها به ما عزّت دادند، اینها معجزه خلق کردند.
یاری خداوند پس از استقامت
هشت سال جنگ، هم با شوروی هم با آمریکا هم با قدرتهای اتمی، اصلاً معقول نیست یک ملّت نوپا، تازه انقلاب کرده، نابسامانی اقتصادی دارد، ارتش به هم ریخته دارد، سپاه غیر مجرّب دارد، سلاح او در برابر دشمنان خیلی ضعیف است. در این شرایط هشت سال مقاومت کردند. وجود نازنین حضرت امیر علیه السّلام در نهج البلاغه دارند که با قوم و خویشهای خود، با عموهای خود، با نزدیکان خود که آنها کافر بودند، مشرک بودند، ما مؤمن بودیم، مصاف دادیم، گاهی آنها پیروز میشدند گاهی ما پیروز میشدیم. آنقدر استقامت کردیم «فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْکَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَیْنَا النَّصْرَ»،[۲۵] خدا دید ما عقبگرد نداریم. «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا».[۲۶] خدا استقامت ما را دید «أَنْزَلَ عَلَیْنَا النَّصْرَ»، نصرت خود را بر ما نازل کرد و کَبت و شکست را نصیب دشمنان ما کرد.
اینها همان کسانی هستند که امیر المؤمنین علیه السّلام دارد آنها را توصیف میکند، اینها ایستادند تا نصر الهی بر اینها نازل شد. نصر بدون مقاومت نازل نمیشود، مقاومت کلید نصر الهی و فتوحات است. شما بزرگواران در میدانهایی که الآن دشمن دارید و در جبههی علم مشغول مجاهدت هستید، به این مجاهدانی که پیشگام شما هستند، پیش قراول شما هستند، دارند فریاد میزنند من و شما نمیشنویم. «وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ».[۲۷] این شهدا یک نمادی از تشییع جنازهی مادر شما حضرت زهرا سلام الله علیها باشند.
یک دختر بیشتر از پیغمبر صلّی الله علیه و آله باقی نمانده بود، آن هم چه دختری، عزیز کردهی خدا بود. «إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَر»[۲۸] بود، جان پیغمبر بود، «رُوحِیَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَی».[۲۹] مادر خلقت بود، سفره گستر رحمت بود، زمینهساز شفاعت کبری پیغمبر خدا است. در روز قیامت «أَینَ فَاطمه» میگوید، تا فاطمه نیاید بساط شفاعت خود را پهن نمیکند. کسی است که هر کسی انتساب به حضرت زهرا سلام الله علیها دارد آنجا سربلند است، آنجا ندا میآید «أَینَ الفَاطِمیّون».
کلام امیر المؤمنین در شب شهادت فاطمه سلام الله علیها
فرمود: علی جان وقتی من را به خاک میسپاری زود از پیش من نرو، کنار مزار من بنشین، برای من قرآن بخوان. عاشق ولایت بود، دار و ندار او علی بود، ولی بود، امام بود. همهی دارایی خود را داده بود مع ذلک عذرخواهی میکرد، میگفت: علی من را حلال کن. میخواست بگوید حقّ تو بالاتر از اینها است. پهلو دادهام، سینهی من سوخته، دست من شکسته، صورت من کبود شده است، ولی هنوز هم شرمندهی ولیّ خود هستم. ای کاش هزار جان داشتم فدای علی میکردم. امیر المؤمنین علیه السّلام بدن نحیف فاطمه را کنار قبر آورد، دو دست پیغمبر صلّی الله علیه و آله ظاهر شد. یک روز دست علی علیه السّلام را گرفت، دست فاطمه سلام الله علیها را در دست او گذاشت، گفت: «هَذِهِ وَدِیعَهُ اللَّهِ وَ وَدِیعَهُ رَسُولِهِ».[۳۰] حالا هم دستهای خود را باز کرد، علی امانت من را آورده خود من آمدم آن را بگیرم.
امیر المؤمنین علیه السّلام وقتی خاک روی بدن فاطمه سلام الله علیها ریخت، «هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ»،[۳۱] دریای غم در وجود او طوفانی شد. میگویند هر جا بیچاره شدید «فَافْزَعْ إِلَى رَسُولِ اللَّه»،[۳۲] به پیغمبر صلّی الله علیه و آله پناه ببرید یا «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ».[۳۳] علی علیه السّلام بیچاره شد لذا به هر دو سنگر پناه برد، هم بلند شد کنار قبر فاطمه سلام الله علیها نماز خواند، هم به پیغمبر صلّی الله علیه و آله رو کرد، فرمود: «عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَهِ فِی جِوَارِکَ وَ السَّرِیعَهِ اللَّحَاقِ»،[۳۴] یا رسول الله زود بود. من به فاطمه تکیه کرده بودم، به او احتیاج داشتم، همه کس من بود، قشون من بود، لشگر من بود، سلاح من بود، همه کس و همه چیز من بود. «فِی جِوَارِکَ وَ السَّرِیعَهِ اللَّحَاقِ»، دارم شفاف اعلان میکنم «قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِی». «أَمَّا حُزْنِی»،[۳۵] غم وارد دل من شده و خیمه زده، دیگر خیمهی خود را جمع نمیکند، «أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ»، یا رسول الله دیگر هیچ شبی به خواب نمیروم. «أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّد». اینها را گفت، بعد از پیغمبر یک درخواست کرد، یا رسول الله فاطمهی تو را حذف کردند، یعنی دیگر نگذاشتند از او چیزی بماند، بدن او هم آب شد. یا رسول الله، فاطمه دردهای خود را به من نگفت، «فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَال».
پی نوشت:
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی بقره، آیه ۳۱٫
[۳]– سورهی طه، آیه ۱۱۴٫
[۴]– سورهی شعراء، آیه ۸۳٫
[۵]– سورهی شوری، آیه ۲۳٫
[۶]– من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۵٫
[۷]– من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۶٫
[۸]– سورهی یوسف، آیه ۲۴٫
[۹]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۹۹، ص ۲۱۶٫
[۱۰]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۷٫
[۱۱]– سورهی ابراهیم، آیه ۲۸٫
[۱۲]– سورهی آل عمران، آیه ۱۸٫
[۱۳]– من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۰٫
[۱۴]– سورهی انسان، آیه ۲۱٫
[۱۵]– عقائد الإمامیه الإثنی عشریه، ج ۲، ص ۴۷٫
[۱۶]– سورهی بقره، آیه ۱۳۸٫
[۱۷]– من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۱ .
[۱۸]– شرح الکافی-الأصول و الروضه (للمولى صالح المازندرانی)، ج ۶، ص ۷۴٫
[۱۹]– سورهی نمل، آیه ۴۰٫
[۲۰]– سورهی رعد، آیه ۴۳٫
[۲۱]– کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۵۱۴٫
[۲۲]– سورهی سبأ، آیه ۱۳٫
[۲۳]– سورهی شرح، آیات ۱ تا ۴٫
[۲۴]– الأمالی (للصدوق)، ص ۴۰۰٫
[۲۵]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۹۲٫
[۲۶]– سورهی فصّلت، آیه ۳۰، سورهی احقاف، آیه ۱۳٫
[۲۷]– سورهی آل عمران، آیه ۱۷۰٫
[۲۸]– سورهی مدّثر، آیه ۳۵٫
[۲۹]– الأمالی (للصدوق)، ص ۱۱۳٫
[۳۰]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۲۲، ص ۴۸۴٫
[۳۱]– الأمالی (للطوسی)، ص ۱۰۹٫
[۳۲]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۳، ص ۴۷۶٫
[۳۳]– سورهی بقره، آیات ۴۵ و ۱۵۳٫
[۳۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۱۹٫
[۳۵]– همان، ص ۳۲۰٫
پاسخ دهید