«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

پیروی از دین و دوری از ضلالت و گمراهی

از کجا متوجّه شویم که خداوند از دست ما رضایت دارد یا این‌که دچار سنّت استدراج شده‌ایم؟ مسئله‌ی خیلی دقیق و حسّاسی است. خداوند متعال دینی را به ما ارائه فرموده است، دستور العملی در اختیار ما قرار داده است، برنامه‌ای به عنوان وحی به ما داده است و ما را به پیغمبر و امامان ارجاع داده است که ما طرز تفکّر خود را و نحوه‌ی تعلّقات خود را و عمل جوارحی خود را با نقشه‌ی الهی محقّق کنیم، عمل کنیم.Sadighi-13961023-Hoze-ThaqalainSite (5)

«فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقى‏»[۱] فرمود کسی که از هدایت من تبعیّت کند دو اثر بزرگ را خواهد دید. یکی این‌که دچار سرگردانی نمی‌شود. «فَلا یَضِلُّ» گم نمی‌شود. آدم بی‌برنامه، آدم بی‌هدف که همیشه گرفتار حیرت است و سرگردان است. اگر کسی از برنامه‌های الهی تبعیّت کند این درد سرگردانی را نخواهد داشت. از مهم‌ترین برکاتی که دینداری دارد آدم دیندار در تشخیص وظیفه و عمل به وظیفه قرص و محکم است. غیر از این است که فلان فیلسوف، فلان شخصیّت به آدم برنامه دهد. «أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ»[۲] او خود آفریده است و خود او می‌داند برای آفرید‌ه‌ی او چه چیزی مفید است و چه چیزی مضر است. چون خالق است عالم است و چون عالم است هدایت او عالمانه است، اطمینان بخش است. «فَلا یَضِلُّ‏».[۳]

 برکت دیگری که در دین شناسی برای دین داری وجود دارد «لا یَشْقى‏» است. دین برای تسهیل زندگی است، دین برای باز کردن گره‌ها است. دین برای همواره کردن مسیر است. دین بار بشر را بر می‌دارد. «الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی‏ کانَتْ عَلَیْهِمْ»[۴] قرآن کریم می‌گوید آوازه‌ی وجود نازنین حضرت رسول صلوات الله علیه و آله و سلّم در میان گذشتگان هم بوده است. شخصیّتی است که سایه‌ی رحمت او برای گذشته و آینده گسترده است. «الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجیلِ».

رسالت‌های پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم

 از ویژگی‌های این پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم یکی وضع «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ»؛ «إصر» چیز سنگینی است که بر دوش انسان سنگینی می‌کند. «رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا»[۵] پیغمبر آمده چیزی که بر دوش ما سنگینی می‌کند و ثقل او مانع حرکت ما است، این ثقل را «یَضَعُ»[۶] وضع کردن یعنی به زمین گذاشتن، بار را برمی‌دارد و به زمین می‌گذارد. آدم را سبک بال می‌کند، سبک بار می‌کند. دین به آدم قدرت پرواز می‌دهد و پر و بال او با دین داری آزاد می‌شود. آدم می‌تواند پرواز کند. «یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُم وَ الْأَغْلالَ الَّتی‏ کانَتْ عَلَیْهِم‏». علاوه بر این‌که باری که آدم نتواند بکشد پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم از دوش ما برمی‌دارد. «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»[۷] به ما برنامه و تکلیف در خور طاقت می‌دهد نه فوق طاقت. آنچه که ما لا یطاق است ما را گرفتار بن بست‌ها نمی‌کند که گیر کنیم و نتوانیم خود را حرکت دهیم. ما آمده‌ایم که برویم، باید توان رفتن داشته باشیم. تکلیف ما لا یطاق حرکت را از انسان می‌گیرد و پیغمبر آمده تسهیل کند. کاری به ما بگوید که کارستان است. ما می‌توانیم انجام دهیم.

از دیگر رسالت‌های نبیّ رحمت که «رَحْمَهً لِلْعالَمینَ»[۸] گسستن غل‌ها است. «وَ الْأَغْلالَ الَّتی‏ کانَتْ عَلَیْهِم‏»[۹] این اغلال عادت‌های بدی است که به صورت زنجیر انسان را زمین‌گیر می‌کند. انسان اسیر عادت‌ها است. لذا فرمودند «تَرکُ العادَهِ إعجاز» افرادی که با فرهنگ منحط جاهلی خو گرفته بودند، گرفتار اعتقادات خرافی بودند، فرهنگ جاهلی سایه‌ی شوم خود را بر زندگی آن‌ها مستولی کرده بود که پیغمبر با هنر خود آن‌چنان اقتدار و روحیه‌ای به متدیّنین داد که از بت‌هایی که مدّت‌ها می‌پرستیدند و عشق می‌ورزیدند، قربانی می‌دادند گسستند. پیغمبر کمک کرد که انسان از زنجیر توهّمات، تخیّلات، خرافات، عادات زشت رهایی پیدا کند و هم از تعلّقات نفسانی، جاذبه‌های زودگذر هوسی.

پناه بردن به خدا از سختی‌ها و امور ناپسند اخلاقی در دعای امام سجّاد علیه السّلام

 انسان‌ها اسیر تمایلات خود هستند. «اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ، وَ سَوْرَهِ الْغَضَبِ، وَ غَلَبَهِ الْحَسَدِ»[۱۰] حضرت سجّاد (علیه السّلام) دعایی دارند که در استعاذه است، پناه گرفتن است. کسی که در چاه افتاده است می‌گردد تا رشته‌ای را ببیند، دست خود را به آن رشته بگیرد و بالا بیایید. کسی است که گرفتار طوفان دریا شده است، منتظر کشتی است که دست به سکّان کشتی بزند و به محلّ نجات ارتقاء پیدا کند. کسی که در بیانانی گرفتار طوفان است، تندبادها او را در خطر قرار داده است، دنبال یک کهف است، یک کوه است که تکیه کند و نیفتد. هم اعتصام استعاذه است و هم پناه گرفتن از طوفان‌های دریا استعاذه است و هم در برابر تندبادها یک تکیه‌گاه ثابت خلأ ناپذیر تکیه دادن استعاذه است. در این دعای شریف امام سجّاد (علیه السّلام) از سیّئ اخلاق، از خلق‌ها، خویی‌هایی که زشت است و از مذامّ افعال، کارهای مذموم، نکوهیده، پناه به خدا می‌برد که یک بعد این‌ها جاذبه‌ها است و بعد دیگر آن دافعه‌ها است. این‌ها انسان را در زندگی گرفتار می‌کند. این‌ها باتلاق است، این‌ها لجن زار است، این‌ها دام است و پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم آمده است که این اغلال را برمی‌دارد و ما را از این باتلاق‌ها و دام‌ها که پای ما گیر می‌کند و نمی‌توانیم به سوی مقصد حرکت کنیم، از تعلّقات که در رأس آن حرص است، افزون طلبی است و در برابر خشم گرفتار شدّت غضب شدن و خشم شدن است، نجات دهد.Sadighi-13961023-Hoze-ThaqalainSite (3)

حبّ و بغض در راه خدا

هم جاذبه‌های برای انسان زنجیر است و هم دافعه‌ها. زندگی انسان را حبّ و بغض تشکیل می‌دهد. حبّ و بغض انگیزه است. اندیشه‌ی بدون انگیزه برد ندارد. انسان می‌تواند علّامه شود، خوب بفهمد، خوب بخواند و خوب بگوید، ولی قدرت رفتن نداشته باشد. این شعر (توانا بود هر که دانا بود) برای علوم رسمی نیست. برای علوم الهی است. خیلی‌ها می‌دانند، ولی نمی‌توانند. بلد است، ولی شَل است. بلد است ولی دست او فلج است، می‌بیند حسرت هم می‌برد ولی نمی‌‌تواند برود. این انگیزه یک امر مرموزی است. چطور می‌شود «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ»[۱۱] یا تعبیر قرآن شریف این است که «مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْم‏»[۱۲]، «فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ».[۱۳]

 خیلی‌ها در علم خود گرفتار بیراهه می‌شوند. خیلی از علماء گرفتار سوء عاقبت می‌شوند. با این‌که راه را بلد بوده است راه را نرفته است. انگیزه مسئله‌ی مرموزی است. عزم، اراده، انگیزه با علم و اندیشه و معرفت دو وادی است. هر عالمی عامل نیست «اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ»[۱۴] آن چیزی که انسان را در انگیزه‌ی خود محکم می‌کند قطع تعلّقات است. انسان اگر در انگیزه‌ی خود آگاه باشد، متخصّص باشد، راه بلد باشد ولی زنجیر داشته باشد نمی‌تواند برود. آدمی که آدرس بهشت را از خدا گرفته است، آدرس ذات ذو الجلال را خدا داده است، آدم صالحین و انبیاء را خدا ارائه فرموده است. ولی این کسانی که از کتاب و سنّت آدرس گرفته‌اند راه بهشت را می‌روند؟ راه خدا را می‌روند؟ راه انبیاء را می‌روند؟ معلوم نیست.

این همه مذمّت از علمای سوء، از دانشمندان فاجر، فاسق، ظالم «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً»[۱۵]، «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها * وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ»[۱۶]؛ «آتَیْناهُ آیاتِنا»[۱۷] ‏با داشتن آیات الهی «فَانْسَلَخَ مِنْها» انسلاخ، پوست انداخت. اگر می‌خواستیم او را بالا می‌بردیم، امّا چون تابع هوا بود و تعلّقات داشت خلود إلی الارض پیدا کرد. مقصد او آسمان بود و دهان به زمین باز کرده بود. از این جهت نتوانست بالا بیاید. پیغمبر آمده این تعلّقات را، این زنجیرها را، این اغلال را از دست و پای ما باز کند.

گاهی برادران عزیز من بنشینید و ببینید که خود شما چقدر می‌توانید از هوا و هوس و امیال و خواسته‌ها بگذرید. تمرین کنید. وگرنه عالم می‌شوید ولی نمی‌توانید عامل باشید! انگیزه‌ها را میل‌ها ایجاد می‌کند. اگر کنار علم عشق نباشد، محبّت به خدا نباشد، حبّ فی الله نباشد، بغض فی الله نباشد، انسان در علم خود سقوطی پیدا می‌کند که به هیچ وقت این‌قدر سقوط برای درس نخوانده‌ها پیش نمی‌آید.

نزول آیه جهنّم

علمای سوء یکی از عذاب‌های جهنّمیان است. جهنّم خیلی خطرناک است. حضرات انبیاء مثل داوود علیه السّلام با شنیدن اسم جهنّم سر به بیابان‌ها و کوه‌ها می‌گذاشتند و غش می‌کردند. خود حضرت صدیقه‌ی طاهره سلام الله علیها آمدند خبر دادند که بی ‌بی وجود نازنین پیامبر صلوات الله علیه و آله و سلّم در مسجد آمده، معتکف شده است ولی قبض است. این‌قدر وجود نازنین او را غم گرفته است که نمی‌توانیم به حریم او وارد شویم. می‌دانستند که کلید قلب پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم حضرت زهرا سلام الله علیها است. بی بی چادر سر خود کردند و به مسجد آمدند و از پدر بزرگوار خود احوال پرسی کردند. أبتاه چه مشکلی پیش آمده است؟ چرا این‌طور غم زده هستید؟ فرمود آیه‌ی جهنّم نازل شده است؛ «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ * لَها سَبْعَهُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»[۱۸] بی ‌بی عالم با شنیدن آیه‌ی جهنّم صیحه‌ای زد و از هوش رفت. «کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ»[۱۹] با تلاوت آیه‌ی جهنّم بی ‌بی جهنّم را دید و طاقت او تمام شد و افتاد. جهنّم خیلی خطرناک است. «لا عِیشَ فی عِیشٍ بَعدَهُ النّار» هیچ وقت عیش و زندگی که پایان آن جهنّم باشد، لذّتی که پایان آن بی‌آبرویی باشد، کتک خوردن باشد، هر قدر طولانی باشد ارزش نداشته است «لَا عَیشَ فِی عِیشٍ بَعدَهُ النَّار» عیشی که آدم با آن عیش به جهنّم برسد عیش نیست، بدبختی است.Sadighi-13961023-Hoze-ThaqalainSite (1)

پرهیز از دل بستن به دنیا

 با این‌که جهنّم خطرناک است، ولی چرا کسانی که آیات جهنّم را می‌خوانند کارهای جهنّمی‌ها را انجام می‌دهند؟ این دقّت لازم دارد. منشأ انگیزه حبّ و بغض است. اگر عشق و محبّت انسان به خدای متعال علی رغم معرفت و علم او، غالب بر محبّت‌های دیگر بود، تمام محبّت‌‌ها را فدای محبّت الله می‌کند. و بغض فی الله… آدم بهترین شخص خود را، مفیدترین شخص را در مسیر مادیّت ببیند ولی چون در خطّ خدا نیست، دشمن خدا است و آدم با او دشمنی می‌کند. این حبّ و بغض است که ایجاد انگیزه می‌کند. علم راه را نشان می‌دهد. علم راه نمی‌‌برد. محبّت راه می‌برد. بغض راه می‌برد. لذا «وَ الْأَغْلالَ الَّتی‏ کانَتْ عَلَیْهِمْ»[۲۰] پیغمبر آمده این انگیزه‌ها را درست کند. به ما دلبر نشان دهد که دل خود را به هر کسی و ناکسی ندهیم، به هر زرق  و برقی ندهیم. به کسی دل بدهیم که دلدار باشد. آمده آفلین را به ما معرّفی کرده است که ما هم از حضرت ابراهیم بیاموزیم، نه این‌که مجذوب ابراهیم شویم. «لا أُحِبُّ الْآفِلینَ»[۲۱] چیزی که از دست شما می‌رود، برای چه به این… منصب می‌ماند، شهرت می‌ماند، ثروت می‌ماند، چرب و شیرین دنیا می‌ماند! این‌ها همه آفل هستند. چرا خود را گرفتار این‌ها کردید. رختخواب بعضی‌ها جا به جا شود نمی‌خوابند. چه اسارتی، چه گرفتاری که آدم در همین زندگی دنیا هم… همه جا سختی می‌کشد چون دل به یک چیزی داده است که نمی‌تواند همیشه کنار آن باشد. آن چیزی که همیشه در کنار شما است، با شما است خدا است. به او دل بدهید که افول ندارد.

بنابراین «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ»[۲۲] اگر زندگی انسان بر اساس و مبنا و مسیری باشد که خدا معیّن کرده است، خدا انسان را از حیرت نجات می‌دهد و گرفتار شقاوت می‌کند. شقاوت همان مشقّت است. انسان یک آرامشی پیدا می‌کند که این دردسرها و گرفتاری‌ها برای او تداعی مشقّت نمی‌کند.

        در بلا هم می‌چشم لذّات او         مات اویم، مات اویم، مات او

این اساس قضیّه است.

معنا و مفهوم استدراج

امّا استدراج… وجود نازنین حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند که اگر شما معصیّت خود را ادامه می‌دهید و خدا نعمت‌های خود را از تو قطع نمی‌کند بدان که گرفتار استدراج هستید. آدم گناه کند، ولی ببینید که آب از آب تکان نمی‌خورد و زندگی و سلامتی دارد. امکانات مالی دارد و دارد زندگی می‌کند. استدراج در مسائل رعایت حلال و حرام است که کسانی که رعایت حرمات الله را می‌کنند اگر سختی‌ها، فشارها، داغ‌ها و بیماری‌ها هم باشد این‌ها در نعمت هستند. خدای متعال به این‌ها یک آرامش و رضایتی می‌دهد. گرفتار شقاوت نیستند. امّا کسانی که همه چیز دارند، امّا گرفتار معصیّت هستند، گرفتار رذالت هستند، این علامت استدراج است.

نقش یاد خدا و مرگ در بیداری انسان

غفلت طبیعی آدم است. انسان در دنیا دارد زندگی می‌کند. دنیا دار الغرور است. این‌جا خانه‌ی غرور است، خانه‌ی غفلت است و کسی بخواهد تنبّه داشته باشد مجاهده لازم دارد. انسان تا گرفتار دنیا است دنیا در و دیوار نیست. دنیا همین هوس‌ها است. همین خودبینی‌ها، خودخواهی‌ها، خود بزرگ کردن‌ها، توقّع‌ها دنیا است. این‌ها آدم را غافل می‌کند. «لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»[۲۳] درمان غفلت دست خود انسان است (تا یار که را خواهد و میلش به که باشد). «وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَهِ الْغافِلِین‏»[۲۴] خدا باید آدم را بیدار کند.

 امّا آنچه که به ما دستور دادند یکی یاد مرگ است. مرگ را نباید از یاد برد. یکی یاد خدا است. مبدأ و معاد… یاد خدا با تمرین، با خلوت، یاد مرگ با تمرین و محاسبه و خلوت. گفتند هر صبح که بلند می‌شوید چند دقیقه فکر کنید. شاید امروز آخرین روز عمر من باشد. هیچکسی نمی‌داند که سالم به خانه برمی‌گردد یا نه. خیلی از جوان‌ها را به بهشت زهرا می‌برند. آدم گاهی آن‌جا برود و ببیند که چه تابوت‌هایی می‌آورند، چه جنازه‌هایی می‌آورند.

رفتن به قبرستان جزء خودسازی‌ها است. این‌طور که انسان سر قبرها درس می‌گیرد در جلسات این‌طور تنبّه پیدا نمی‌کند. مخصوصاً این قبرستان‌هایی که پارک نیست، مثل وادی السّلام نجف، مثل قبرستان‌های روستاها. آدم برود و بداند که در آخر جای او این‌جا است.

یاد مرگ غفلت را می‌زداید. یاد خدا جلای قلب است. همیشه در کمون قلب آدم خدا باشد. خدا را بر خود حاضر و ناظر ببیند. پس یکی یاد خدا، دوم یاد مرگ و رفتن به قبرستان‌ها و سوم زیارت صالحین مانند حضرت عبدالعظیم، بزرگانی که در جوار حضرت عبدالعظیم هستند، خود این‌ها مذکّر هستند، حیّ و میّت هم ندارند. اولیاء الهی مقام عند رب دارند و این‌ها بیدارگر هستند.

در بعد سلبی ترک گناه، حسّاس بودن به خطّ قرمزهای شهر و پرهیز از نشست و برخاست با اهل غفلت، با اهل دنیا، دوست آدم باید اهل الله باشد. با کسانی رفت و آمد کنند که گرفتار زرق و برق دنیا نباشند. باید از این‌ها پرهیز کرد. رفتن سراغ قرآن، مناجات‌های حضرات ائمّه‌ی معصومین (علیهم السّلام) انس با روایات این‌ها هم دواهای غفلت است. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنینَ».[۲۵]Sadighi-13961023-Hoze-ThaqalainSite (1)

توبه‌ی حر نزد امام حسین علیه السّلام

امروز ما از شما بهره گرفتیم و شما سفره باز کردید. من هم به امیدی پیش شما می‌آیم که خدا قبول کند. اگر یأس از گناهان کبیره نبود بلکه از اکبر کبائر است، سنّ من در حدّی نیست که امید داشته باشم. هر چه داشتیم از دست دادیم. نقد جوانی را باختیم، عمر خود را تلف کردیم. الآن من دیگر چه کار می‌توانم بکنم، عمر ما گذشت. حرّ پیش امام حسین علیه السّلام آمد و عرض کرد «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه‏» توقّع نداشت امام حسین علیه السّلام به او جواب دهد. کاری نبود که حرّ انجام نداده باشد! این همه ناموس پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم را در این بیابان گرفتار کرده بود، لذا توقّع سلام نداشت. نقل کردند که سپر خود را واژگون کرده بود؛ یعنی مستحقّ حمله هستم، دفاع ندارم. کاری که کردم دفاع نیست. عذری نمی‌توانم داشته باشم. حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام جواب داد «وَ عَلَیْکَ السَّلَام‏».

وقتی جواب شنید زبان باز کرد. عرضه داشت یا ابا عبدالله «قَد کانَ مِنّی ما کان» حسین جان نباید این‌طور می‌شد. من خراب کردم، پل‌های پشت سر خود را خراب کردم، خود را ذلیل کردم، ساقط شدم، افتادم، سقط شدم امّا زمان دیگر برنمی‌گردد، از من گذشت، دست من به گذشته‌ها نمی‌رسد، زمان برنمی‌گردد «قَد کانَ مِنّی ما کان» از من گذشت ولی حسین جان دست تو باز است. «هَلْ لِی مِنْ تَوْبَهٍ»[۲۶]، سیّد الشّهداء فرمودند آری توبه‌ی تو هم قبول است «إنزِل». «إنزِل» به کسی می‌گویند که بر آدم وارد می‌شود، یعنی می‌پذیریم، در را به روی تو باز کردیم، بیا.Sadighi-13961023-Hoze-ThaqalainSite (2)

شهادت حضرت علی اصغر سلام الله علیه

امّا خاصیّت توبه و خاصیّت عنایت کریم به آدم ورشکسته، آدم پر شکسته چیست. حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام بر بالین تک تک شهداء رفتند. به بالین حضرت علی اکبر علیه السّلام رفت، زخم سر حضرت علی اکبر را دید. به بالین حضرت قاسم علیه السّلام رفت، بدن پر زخم بود. به بالین حضرت اباالفضل علیه السّلام آمد دست‌ها بریده بود. این شش ماهه در بغل او بود، روی دست او بود. یک زخم بیشتر نداشت. تنها شهیدی که کمترین زخم را دارد حضرت علی اصغر علیه السّلام است. تمام شهداء جریح بودند، مجروح بودند. جراحت روی جراحت بود. حتّی به عبدالله علیه السّلام که دست او بریده بود و روی سینه‌ی پدر خود جان داد هم تیر زدند و هم سر بریدند. تنها شهیدی که یک جراحت بیشتر نداشت و جراحت کاری بود… «رَماهُ حَرمَلَه»[۲۷] خیلی دل از امام سجّاد علیه السّلام سوزانده بود. دل از امام حسین علیه السّلام سوزانده بود. دل از همه‌ی مردان عالم، عاطفی‌های عالم سوزانده است. این جراحت را به همه‌ی دل‌ها وارد کرد. کسی این‌قدر بی‌رحم باشد و به بچّه‌ای که دارد جان می‌دهد امان ندهد. این جمله‌ی حضرت ابی عبدالله علیه السّلام است. «أما تَرَونَهُ کَیفَ یَتَلَظّی» تَلَظّی همان دست و پا زدن بود. در حال جان دادن دست و پا می‌زد. «أما تَرَونَهُ کَیفَ یَتَلَظّی» داشت تَلَظّی می‌کرد. حرمله تیری را به گلوی این طفل تشنه، این طفل در حال جان دادن رها کرد، امّا این تیر کار تیر را نکرد، کار تیغ را کرد. «فَذُبِحَ» بر ارباب ما چه گذشت! «فَذُبِحَ الطِّفْلُ مِنَ الْوَریدِ اِلَی الْوَریدِ اَوْ مِنَ الْاُذُنِ اِلَی الْاُذُن».


[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۳٫

[۲]– سوره‌ی ملک، آیه ۱۴٫

[۳]– سوره‌ی طه، آیه ۲۳٫

[۴]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۵۷٫

[۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۸۶٫

[۶]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۵۷٫

[۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۸۶٫

[۸]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۱۰۷٫

[۹]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۵۷٫

[۱۰]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۵۶٫

[۱۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸۷٫

[۱۲]– سوره‌ی جاثیه، آیه ۲۳٫

[۱۳]– همان، آیه ۱۸٫

[۱۴]– سوره‌ی سبأ، آیه ۱۳٫

[۱۵]– سوره‌ی جمعه، آیه ۵٫

[۱۶]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۷۵ و ۱۷۶٫

[۱۷]– همان، آیه ۱۷۵٫

[۱۸]– سوره‌ی حجر، آیه ۴۳ و ۴۴٫

[۱۹]– سوره‌ی تکاثر، آیات ۵ و ۶٫

[۲۰]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۵۷٫

[۲۱]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۷۶٫

[۲۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۸٫

[۲۳]– سوره‌ی منافقون، آیه ۹٫

[۲۴]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۱۴۴٫

[۲۵]– سوره‌ی إسراء، آیه ۸۲٫

[۲۶]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۱۵۹٫

[۲۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏ ۴۵، ص ۴۶٫