جلسه درس اخلاق آیت الله صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۱:۳۰ در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مَولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
آخرت محیط بر عالم
خداوند عزیز حکیم، عالم را با همهی شئون خود برای بشر فلش قرار داده است؛ تک تک موجودات هادی هستند، راهنمای صاحب دلان هستند. «قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ»[۲] در راه یابی از همهی راهها به مقصد اعلی بصیرت میخواهد. خداوند منّان به ما بصری داده است و برای ما بصیرتهایی را فرستاده است. مأموریت بصر دیدن ظواهر اشیاء است. «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ»[۳] ظاهری از زندگی نزدیک را، زندگی دم دست را، زندگی ملموس و محسوس را، مُبصَر را میداند. «وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ» ولی اینها از آخرت غافل هستند. یکی از آیاتی که وجود فعلی آخرت را به ما گوشزد میکند همین آیه است. اینطور نیست که ما میرویم به آخرت میرسیم. الآن زندگی ما دنیا است و آخرت. آخرت محیط به این عالم است. ما دنیا را ظاهری، ظاهری از دنیا را میبینیم و میدانیم ولی نسبت به باطن دنیا، باطن عالم که آخرت است غافل هستیم.
علّت غفلت انسان از آخرت
علّت آن این است که درک آخرت، چشم آخرت بین میخواهد. خدا چشم خدا بین میخواهد. ولایت چشم ولی بین میخواهد. نبوّت به حقایق باطنی، ادراک خاصّ مربوط به آن باطن است و وسیلهی خاصّ خود را میطلبد. لذا این کسانی که اینجا چشم حق بین ندارند، چشم خدا بین ندارند، چشم باطنی برای آنها باز نشده است، در آخرت هم کور هستند. «وَ مَنْ کانَ فی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبیلاً»[۴] دستیابی به اسرار عالم، محرم شدن با عالم سر را لازم دارد. محرم شدن با عالم سر، نامحرم شدن نسبت به امور طبیعی، حیوانی، هوسی و شیطانی این عالم را دارد، قابل جمع نیستند. دنیا حجاب است، خود ما حجاب هستیم. مادامی که با این عالم مأنوس هستیم.
انس با خود حیوانی، انس با خود طبیعی، دور شدن از خود واقعی است. انس با عالم کثرت فاصله گرفتن با عالم وحدت است. لذا اگر انسان بخواهد چشم باطن پیدا بکند، انسان طالب باشد که نادیدنیها را ببیند، باید از دیدنیها صرف نظر بکند. وجود نازنین امام جعفر صادق علیه السّلام از جدّ بزرگوار خود، نبی مکرّم اسلام صلوات الله علیه بر حسب نقل در مصباح الشّریعه فرمود: «غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ تَرَوُا الْعَجَائِبِ»[۵] بصر خود را باید فرو بنشانید تا بصیرتی که میتواند عجایب را شهود بکند برای شما حاصل شود. دنیا مجاز است، پل است، باید از مجاز عبور کرد به حقیقت رسید. باید پل را طی کرد تا به مقصد نائل آمد. فلسفهی نزول قرآن کریم و دستورات الهی در فقه اکبر و فقه اوسط و فقه اصغر عبور عزّت مندانه از این حجابها و رسیدن به پس پرده است.
دنیا متاع غرور و قلیل
دنیا متاع غرور است و قلیل هم است. خدای متعال هم دنیا را به عنوان کالای فریب معرّفی کرده است و هم فرموده کم است. این دنیا با همهی وسعتی که شما فکر میکنید، بسیار محدود ناچیز و بیقیمت است. لذا گذر از این عالم با اینکه خیلی محدود است، به پایان خط که میرسیم به عقب برمیگردیم میبینیم انگار هیچ نبوده است. «وَ أَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ»[۶] و آخرت به قدری وسیع است «کَأنَّ الاخرهَ لَم تَزَل»[۷] گویا همه آخرت بوده است. امّا در این أمد کوتاه، در این عمر سریع السّیر آدم وقتی اهل غفلت بود، کثرات ذهن او را پراکنده میکند و آدمی که گرفتار اغلال است، برای او طولانی مینمایاند. لذا شیطان هم آرزوهای طولانی را برای او تزیین میکند و هم انسان از همهی لذائذ و از همهی مواهب عالم دنیا میخواهد بهره بگیرد. آن وقت برای او طولانی میشود، گذرا نیست. آدم خیال میکند که خیلی میتواند در اینجا کیف بکند، خیلی میتواند رئیس باشد، خیلی میتواند مطرح باشد.
کسانی که توانستند در چهارچوب قوانین و قواعد زندگی که خدا برای انسان فرستاده است بگنجد، از مرز بندگی تجاوز نکنند، گرفتار ظلم و فجور و عصیان نشوند، پروردگار متعال چشمی به اینها میدهد که اینها حقیقت آخرت و حقیقت دنیا را شهود میکنند. وقتی به مرحلهی شهود رسیدند، شهرت گریزی، دنیا گریزی، لذت گریزی نه برای آنها میسور میشود، بلکه برای آنها تعیّن پیدا میکند. هر کسی لذّت برتری را چشیده باشد، لذّت پایین برای او لذّت نیست، توجّه نمیکند، همیشه حالت اعراض از او دارد.
لذائذ عالم آخرت مصون از کثرت است، تمام لذائذ متمرکز است. چون متمرکز است، شدید است، قوی است. امّا لذائذ عالم ماده پراکنده است، برای هیچ کسی تمحّض پیش نمیآید. هر لذّتی بخواهد ببرد، باید از یک لذّتی عبور بکند تا به لذّت جدید دست یابد. در آخرت اینطور نیست لذائذ جمع است. کسی میوهای در آنجا لازم دارد، لازم نیست همهی میوهها را بخورد. در آن یک میوه همهی میوهها جمع است، همه چیز آنجا جمع است. کثرت آنجا نمود است، بلکه واقعیت آن وحدت است. لذا شما به هر چیزی توجّه بکنید، همه چیز در آنجا است. هر جاذبهای که در بهشت، وجود بهشتی را به خود معطوف میدارد، شما فکر میکنید که یک چیزی است غیر از یک چیز دیگری؛ لذا «کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَهٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ»[۸] ولی آن نیست. «أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً» در بهشت هر چیزی همه چیز است. امّا در عالم دنیا اینطور نیست، چون هر چیز همه چیز نیست. شما به هر چیزی بخواهید دست پیدا بکنید، باید از همه چیز صرف نظر بکنید.
چه بکنیم که هر چیز ما همه چیز بشود؟ «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[۹] بهشت سفرهی خدا است، بهشت جلوهی خدا است، بهشت پذیرایی حق تعالی است، بهشتی به خدا رسیده است؛ لذا در هر نعمتی خدا است. چون خدا است، همه چیز است. هر کسی خدا ندارد، هیچ چیزی برای او نمیتواند باقی باشد، کام او را سیراب نمیکند، شیرین نمیکند. تمام شیرینیهای این عالم سرگرمی است، حقیقت ندارد، خواب است. عین لذّتی است که انسان در خواب وقتی میآید لذّت را برای خود منظور بکند، میبیند بیدار شد. میگوید: عجب خوابی بود، ای کاش حقیقت داشت.
مرگ راه بیداری
تمام امور این عالم رؤیا است، زندگی این عالم جز یک خواب چیز دیگری نیست. لذا فرمودند: «النَّاسُ نِیَامٌ»[۱۰] انسانها در عالم رؤیا زندگی میکنند. «فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا» راه بیداری او مرگ است. مرگ دفعی نیست، مرگ تدریجی است. شما منتظر نباشید و نباشیم حضرت عزرائیل بیاید آن وقت بگوییم: «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ»[۱۱] شما را به حقیقتی که شما را به اینجا کشانده است گاهی بنشینیم تأمّل بکنیم. دیروز شما به هر کیفیتی گذشت؛ الآن «رَبِّ ارْجِعُونِ» نیست؟! نمیگویید ای کاش دیروز من برمی گشت، میتوانستم کارهای بهتری بکنم، میتوانستم ضایع نشوم. میتوانستم همهی لحظات خود را به خدا بدهم با خدا باشم؟ غفلتی نداشته باشم. ما الآن نسبت به گذشته «رَبِّ ارْجِعُونِ» داریم. بخشی از زندگی خود را از ظاهر گذراندیم، در عالم باطن ذخیره شد، متوجّه نشدیم که در آخرت هستیم. ظاهر آن را گرفتیم، دنیا شد. دنیا شد، یعنی غفلت شد؛ غفلت شد یعنی به خواب گذراندیم. الآن که بیدار میشویم، میگوییم: «رَبِّ ارْجِعُونِ» اینها که درس خود را خوب نمیخوانند، اینها که نمازهای خود را اوّل وقت نمیخوانند، این کسانی که سحر ندارند، اینها که کنترل زبان ندارند، اینها که برای لحظات خود قیمت قائل نیستند، مفت دارند عمر خود را از دست میدهند، یک نگاهی به پشت سر بکنند، ببینند که برای آنها دنیا بود، غفلت بود، ضایع شد از این به بعد در آخرت زندگی بکنیم.
رجعت به سمت خدا در باقی ماندهی از عمر
وجود مبارک امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: «کُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَهِ»[۱۲] فرزند آخرت باشید، دست از دامن مادر خود برندارید. فرزند دنیا نباشید، مادر کسی دنیا باشد، او را ضایع میکند؛ چون متاع الغرور است و قلیل هم است. هیچ میشوید، بیجهت از دست میدهید. این است که باید پناه به خدا برد. باید با خدا دوست شد. باید دل شکسته پیش خدا برد. باید اشک زلال به خدا تحویل داد. باید بیچارگی خود را بفهمیم که سرمایهی خود را بیچاره بودیم، بلد نبودیم چگونه ذخیره بکنیم، هزینه کردیم، همهی آن «رَبِّ ارْجِعُونِ»[۱۳] است. خیلی ما بهتر از اینها میتوانستیم باشیم. ولی گذشته گذشت، دیگر هم برنمیگردد. «کَلاَّ إِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها»[۱۴] قبل از آن که اختیار از ما سلب بشوید، بقیهی آن را «رَبِّ ارْجِعُونِ» بگوییم. خدایا حالا که بقیهی فرصت را به من دادی به من بیداری بده، «وَ بارِکْ لَنا فِیما قدّرت کَتَبْتَهُ لَنا مِنْ أَعْمارِنا،»[۱۵] خدایا عمری که برای ما مقدّر کردی برکت بده، آن را ضایع نکن. «وَ أَصْلِحْ لَنا خَبِیئَهَ أَسْرارِنا» آخرت ما را اصلاح بکن. «وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیَاهُ»[۱۶] شما اگر آخرت خود را، باطن خود را، سرّ خود را، حقیقت خود را به اذن الله، به عون الله اصلاح بکنید، دنیا اصلاً اهمّیّتی ندارد که بگویید چگونه اصلاح بکنیم. دنیا قابل اعتنا نیست. دنیا آفل است. لحظه به لحظهی آن افول کرده است، از دست شما رفته است. ما که همهی آن را از دست دادیم. بقیهی آن را هم به همین مفتی از دست میرود. «وَ بارِکْ لَنا فِیما قدّرت کَتَبْتَهُ لَنا مِنْ أَعْمارِنا وَ أَصْلِحْ لَنا خَبِیئَهَ أَسْرارِنا».[۱۷]
تبدیل تهدیدها به فرصت
این حوادث و حوادث مشابه آن میتواند برای ما فرصت باشد. میتواند برای ما زنگ بیدار باش باشد. میتواند برای ما مذکّر باشد. ما را با خدا نزدیک بکند و میتواند برای ما تهدید باشد، ما را مرعوب بکند، حواسّ ما را پرت بکند و ما را از آن حرکت متمرکزی که به سوی خدا داریم باز بدارد. «وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً»[۱۸] در این چهار دههای که از انقلاب میگذرد، اگر کسی اهل بصیرت باشد، علاوه بر بصر اهل بصیرت باشد، میبیند که ما کارهای نبودیم، همه جا ما خراب کردیم ولی دست غیبی مراقبت از این انقلاب و این نظام کرده است. هم رفتن شاه عادی نبود. شما که آن روزگار را ندیدید، چه خفقانی بود. چه سیطرهی اطّلاعاتی بود. چه حالت روانی برای عموم مردم ما پیش آورده بودند. اشخاص در خانههای خود احتمال میدادند یکی از اعضای خانواده مأمور اطّلاعاتی دستگاه باشد. مگر کسی در اتوبوس تاکسی جرأت داشت شطر کلامی علیه نظام حکومتی بزند. یک مرگ بود، زندگی نبود، گورستان بود. در آن شرایط عدّهای قیام بکنند، از خون خود بگذرند و شاه با همهی نفوذ و سلطهای که دارد، اربابهای او صلاح بدانند که او را ببرند و نتوانند به جای او یک کسی را بگذارند.
الآن طیّ این سنوات متمادی ما شکست سیاسی، نظامی، فرهنگی آمریکا را یکی بعد از دیگری میبینیم. ولی آن روز بت بزرگ بود، شاه برود کسی بیاید که ارتباط با آمریکا نداشته باشد. جز یک معجزه هیچ چیز نبود. دست خدا بود، خدا بود و خدا بود. جریان طبس یک مقدار روشنتر است که این حملهی آمریکاییها به ایران از طریق پایگاه طبسی که خود آنها درست کرده بودند، ما اطّلاع نداشتیم که یک چنین پایگاهی در طبس داریم؛ اینها با محاسبات دقیق علمی، هواشناسی دقیق دارند رصدهای دقیق دارند امکانات آنها دقیق است به فضا میروند، با همان دقّتی که از جوّ زمین خارج میشوند، با همان دقّت این مسائل را محاسبه میکنند با همهی محاسباتی که داشتند «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیلِ * أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فی تَضْلیلٍ».[۱۹]
ما خدا را میبینیم امّا محجوب هستیم، تحویل نمیگیریم. عاشق نمیشویم. آن کسی که اینطور از ما حمایت میکند، هشت سال جنگ، جنگ چه کسی با چه کسی بود، جنگ چه با چه بود؟ اگر با محاسبات مسئولین امروزی ما باشد که در جریان برجام عمل شد، باید از ابتدا ما تسلیم میشدیم جنگ نمیکردیم. ما هیچ بودیم و همهی دنیا، همهی امکانات خود را برای نابودی ما به میدان آوردند. شوروی و آمریکا همه با هم بودند. چه کسی ما را نجات داد؟ چه کسی آتش جنگ هشت ساله را خاموش کرد؟ چه کسی ما را یاری کرد که حتّی یک وجب از خاک ما در اختیار دشمنی که همهی دنیا است، همهی قدرتهای بزرگ است، حتّی یک وجب از خاک ما را نتوانستند در اختیار داشته باشند. ما بودیم؟ ما خیلی گردن کلفت هستیم ما خیلی قوی هستیم؟ نه.
پیوستگی یاد خدا در انسان
فتنهی ۸۸ از همهی اینها سختتر بود. در همهی این سوابق خطرناک یک طرف آن دشمن شناخته شده بود امّا در فتنهی ۸۸ کسانی که یک روزی رکن انقلاب بودند، رکن نظام بودند، فرماندهی جنگ را به عهده داشتند، محرم اسرار کشور بودند، خود اینها مقابل انقلاب ایستادند و همهی دنیا هم به آنها کمک کردند. همهی دنیا هم به آنها کمک کردند امّا «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى»[۲۰] این فتنهی اخیر هم فتنهی حساب شدهای بود. بنا نبود ما الآن آرام اینجا بنشینیم، یاد خدا باشیم. این حلقهی ذکر است، این دایرهی توحید است، شما دور هم جمع میشوید و به من هم میگویید: خدا است. ای کاش میدانستیم خدا هست. آدم خدا را درک بکند ذوب میشود. در محضر خدا حرف زدن کار سختی است. خدا را ندیدیم با اینکه خود را نشان داد و مرتّب دارد خود را نشان میدهد. قدرت خود را، نصرت خود را، هدایت خود را دارد نشان میدهد. ما چرا نمیبینیم، چرا به او نزدیک نمیشویم؟ چرا نمیخواهیم لحظه به لحظهی خود را با او باشیم، مگر شما بهتر از او دارید؟ با خدا باشید در کلاسهای خود، در رفت و آمدهای خود، در شبانه روز خود. او با ما است، ما هم با او باشیم.
نعمت رقّت قلب
«فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ»[۲۱] در این جهت هم این نکتهای از این آیهی کریمه به تازگی به ذهن من میآید. ما که عارف نیستیم ولی عرفا دلال عارف دارند که ائمّه علیهم السّلام در رأس آن هستند. ما هم اگر نیستیم «إِذَا لَمْ تَکُنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ»[۲۲] اگر حلیم نیستید، ولی تشبّهی به افرادی که ملکهی حلم دارند، داشته باشید. شما تمرین بکنید شما این کاره نیستید ولی در یک جا ادا دربیاورید. یک جا کوتاه بیایید خود را آماده بکنید که عصبانی نشوید. تحلّم برای غیر حلیم است، غیر حلیم میتواند تحلّم بکند. خوشا به حال بعضیها، خدا به آنها قلب رقیق داده است. در روایت داریم: «مَا ضُرِبَ عَبْدٌ بِعُقُوبَهٍ أَعْظَمَ بصوت اشدّ مِنْ قَسْوَهِ الْقَلْبِ»[۲۳] خدا بخواهد کسی را بزند، چوبی سختتر از قساوت قلب نیست. اگر دیدید قلب کسی را قساوت گرفته است، خدا زده است و عجب هم زده است. «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً»[۲۴] عکس آن چه میشود؟ معلوم میشود خدا به هر کسی قلب رقیق داده است، بهترین نعمت را به او داده است. رقّت قلب نشان میدهد که خدا لطیف است.
استقرار خدا با اسم لطیف خود در دل انسان
خدا با اسم لطیف خود در آن دل مستقر است. «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»[۲۵] لذا اگر کسی گریه ندارد، رقّت قلب ندارد، گفتند: تباکی بکند. او هم سیاهی لشکر بشود. گاهی هیچ کاری از انسان ساخته نیست ولی همراه جمعی میشود که خود او در این جمع نیست ولی خود را همراه جمع میکند. ما یک طوری خود را همراه بکنیم، اگر گریه نداریم تباکی بکنیم. در دلال عارف هم همینطور است. «إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ»[۲۶] خدایا تو من را مؤاخذه بکنی من هم بلد هستم، تو اگر من را به جرم خود بگیری، من هم یقهی تو را میگیرم، میگویم: عفو تو باعث شد، تو چرا اینقدر خوب بودی که مهلت ندادی من که بد هستم، همینطور بد بشوم. در این آیهی کریمهی «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ»[۲۷] مثل مادری که چشم به راه فرزند خود دوخته است. بچّه رفته است و پیش مادر خود نمیآید، میآید میگوید: بچّه جان وقت آن نشده است که به خانه بیایی؟ میخواهم از تو پذیرایی بکنم. خدا گویی اینطور منتظر ما است.
«أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ» وقت آن نشده است که دل مؤمن نرم بشود؟ من در مقابل جسارتاً جهالتاً به خدا عرض کردم که خدایا وقت آن نشده است، نوبت به من نرسیده است؟ «مَا أَنَا بِأَوَّلِ مَنْ عَصَاکَ فَتُبْتَ عَلَیْهِ، وَ تَعَرَّضَ لِمَعْرُوفِکَ فَجُدْتَ عَلَیْهِ»[۲۸] خدایا در طول جریان خلقت اینقدر گنه کارها، آلودهها مجذوب رحمت تو نشدند من اوّلین کسی نیستم که در خانهی تو را میزنم. «مَا أَنَا بِأَوَّلِ مَنْ عَصَاکَ فَتُبْتَ عَلَیْهِ، وَ تَعَرَّضَ لِمَعْرُوفِکَ فَجُدْتَ عَلَیْهِ». ولی جملهی امیر المؤمنین علیه السّلام در مناجات شعبانیّه «إِلَهِی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ»[۲۹] خدایا عاجز بودم، توان مقابله با خود را نداشتم. «لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلَّا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ» خدایا بعضیها خواب را با لگد بیدار میکنند امّا باید بعضی خواب رفتهها را… مادر بالای سر او میآید، او ناز میکند و بیدار میکند خدایا ما را با ناز بیدار بکن ما را با چوب غضب خود بیدار بکن.
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی انعام، آیه ۱۰۴٫
[۳]– سورهی روم، آیه ۷٫
[۴]– سورهی اسراء، آیه ۷۲٫
[۵]– مصباح الشریعه، ص ۹٫
[۶]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۹۵٫
[۷]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ۱۱، ص ۱۴۹٫
[۸]– سورهی توبه، آیه ۲۵٫
[۹]– سورهی حدید، آیه ۳٫
[۱۰]– مجموعه ورام، ج ۱، ص ۱۵۰٫
[۱۱]– سورهی مؤمنون، آیات ۹۹ و ۱۰۰٫
[۱۲]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۵۳۳٫
[۱۳]– سورهی مؤمنون، آیه ۹۹٫
[۱۴]– همان، آیه ۱۰۰٫
[۱۵]– الإقبال بالأعمال الحسنه (ط – الحدیثه)، ج ۳، ص ۲۱۵٫
[۱۶]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸۳٫
[۱۷]– الإقبال بالأعمال الحسنه (ط – الحدیثه)، ج ۳، ص ۲۱۵٫
[۱۸]– سورهی انبیاء، آیه ۳۵٫
[۱۹]– سورهی فیل، آیات ۱ و ۲٫
[۲۰]– سورهی انفال، آیه ۱۷٫
[۲۱]– سورهی ذاریات، آیه ۵۰٫
[۲۲]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۱۱۲٫
[۲۳]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۲، ص ۹۳٫
[۲۴]– سورهی بقره، آیه ۷۴٫
[۲۵]– سورهی طه، آیه ۵٫
[۲۶]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۴۸٫
[۲۷]– سورهی حدید، آیه ۱۶٫
[۲۸]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۴۰۷٫
[۲۹]– همان، ص ۴۹٫
پاسخ دهید