«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلاه عَلی خَاتَمِ‏ الْمُرْسَلِینَ‏ طَبیبِنَا أَبِی القَاسِم مُحَمَّدٍ و آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الحُجَّهِ مَوْلَانا بَقِیَّهِ اللَّهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا فِدَاهُ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ و خِدمَتَه وَ رِضَاهُ وَ رَأْفَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِم أَجْمَعِینَ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ».

دعا نیل به مقام انسانیّت

ابتدائاً موفّقیّت عزیزان را در مراقبات رجبیّه که ما نسبت به عزیزان خود حسن ظن داریم و فکر می‌کنیم که جلوتر از ما هستید تبریک عرض می‌کنم. «مَنِ اتَّخَذَ اخیً فِی اللهِ فَقَدِ اتَّخَذَ بَیتاً فِی الجَنَّه» شما پناهگاه‌های بهشتی من هستید. و امّا علی الرّسم که باید در این جلسه یک چیزهایی عرض بکنیم، دعا را گفتیم که دعا نیل به مقام انسانیّت است. هویت و حقیقت انسان یاد خدا است. از یاد ما نرفته است «یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ»[۲] بدون ذکر الهی بشر شرفی ندارد. چون تمام موجودات وسم هستند و آن موجوداتی که همه در خدمت ما هستند، ما قطع باشیم، «شَرَّ الدَّوَابِّ»[۳] می‌شویم، ما از آن موجودات کمتر می‌شویم، چیزی که به ما ارزش می‌دهد هم عنوان ذکر است که در عبارت دعای صحیفه‌ی نوریّه‌ی امام سجّاد علیه السّلام مکرّر با هم تماشا کردیم و هم در قرآن کریم آمده است که «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ»[۴] خیلی آشکار واضح خدا با کسی تعارف ندارد. پیامبر من بگو: شما چه ارزشی پیش خدا دارید، اگر دعای شما نباشد، حالا «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ» یعنی دُعاؤُکُمْ» إیاه یا دعای ربکم ایاکم. دعا را فاعل بگیرید یا خود را. مفعول بگیرید هر دو وجه است و به نظر قاصر ما این است که استعمال لفظ در اکثر از معنا یکی از آن‌ها هم همین‌جا است که دعا طرفینی است. (ای دعا از تو اجابت هم ز تو) آن که خدا را می‌خواند، عین توبه می‌ماند. تاب علیه و تاب إلیه. آن توبه‌ی علای خدا اگر نباشد، توبه‌ی إلای ما نیست.

Sadighi-13950211-HozeElmiye-ThaqalainSite (2)

ذکر یاد خدا

در مسئله‌ی ذکر هم او ما را یاد می‌کند. لطف خدا ابتدائی است و توجّه ما بازتاب یاد حق است و هر وقت ما حال دعا داشتیم، باید بدانیم که خدا ما را صدا می‌زند. خیلی وقت‌ها آدم یک حالی پیدا می‌کند؛ وقتی دعا می‌خواند ما فکر می‌کنیم که ما خدا را می‌خوانیم ولی متن دعای ما، اگر به این حقیقت متوجّه باشیم یا کسانی رسیده باشد که اصلاً ما کسی نیستیم که دعا بکنیم، او دارد ما را می‌خواند. ذکر و ذاکر و مذکور یکی است. عشق و عاشق و معشوق یکی است. که چه چیزی دارد، چه وجودی دارد، که آوایی دارید، که صدایی دارد، که زبانی دارد که با ما حرف بزند. هر چه است خود او است ولی این لطف خدا است که به ما نظر تربیتی دارد و می‌خواهد بگوید تمام ارزش شما در این ارتباط است. «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ» ارزش اعتنای خدا به شما در دعا است، دعائی که خدا نسبت به شما دارد، دعائی که شما نسبت به خدا دارید. دعا جلوه‌های مختلفی دارد که حالا بعضی از آن‌ها را من به مناسبت این ایام که سر سفره هستیم.

Sadighi-13950211-HozeElmiye-ThaqalainSite (3)

رجب ماه خدا

 خدا یک رجب دیگر برای پهن کرد، مهمان او هستیم «الشَّهْرُ شَهْرِی»[۵] سفره‌ی خصوصی خدا است. إن‌شاءالله عبد باشیم، ما هم مشمول این «وَ الْعَبْدُ عَبْدِی» خدایا من هم بنده‌ی تو هستم، خدا نکند عبد الهوی باشیم. خدا نکند عبد الدّنیا باشیم. عبد الشّهره باشیم، عبد الشّهوه باشیم. «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ»[۶] این «أَضَلَّهُ اللَّهُ» نمی‌دانید چه مجازات سنگینی است. یک کسانی را خدای متعال از روی لطف خود، در یک آناتی در یک مواقعی رها می‌کند تا آن وارد وادی گناه می‌شود. تا افتاد، خدای متعال برقی را در نفس لوامّه‌ی او قرار می‌دهد شروع می‌کند به ملامت کردن، سرزنش کردن و وادار کردن به جبران، حالت توبه، انکسار، سوز، آه، جد، جهاد پیش می‌آید و این تهدید تبدیل به یک فرصت جدی می‌شود که در یک روایت دارد اگر مسئله‌ی غرور نبود، ما اجازه نمی‌دادیم بندگان ما به گناه آلوده بشوند.

Sadighi-13950211-HozeElmiye-ThaqalainSite (4)

گناه لطف خدا برای بازگشت

 گاهی خود گناه لطف خدا است. امّا عالم هواپرست را خدا از روی لطفی که می‌خواهد ضعف او را به او بفهماند که انسان تا لغزش نکند، خیلی مغرور است. ولی وقتی می‌لغزد می‌افتد، می‌فهمد که چقدر ضعیف بوده است. اگر نیفتاده است یک کسی او را نگه داشته است و الّا تا به حال با این ضعفی که انسان در خود یافت، تا آدم نلغزیده، سر او به سنگ نخورده است، نمی‌داند چقدر ضعیف است، چقدر بدبخت است، چقدر ناتوان است.

Sadighi-13950211-HozeElmiye-ThaqalainSite (5)

ناتوانی وهابیّت در شناخت ولایت مطلقه

در این دعای خاصّ امام زمان که از دعاهای بسیار بلند است که ابتدای آن هم خداشناسی و هم انسان شناسی است، «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ … جَمِیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلَاهُ أَمْرِکَ الْمَأْمُونُونَ عَلَى سِرِّکَ الْمُسْتَبْشِرُونَ»[۷] این دعا از آن دعاها است به خصوص این قسمت آن که این هم تعبیر ولاه امر را دارد، هم مأمونون سر را دارد، هم این‌ها بشارت دهندگان از آن سو هستند و هم این‌که «َلَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ» دیگر هیچ چیزی جا نگذاشته است، بشر یعنی خدا، بشر یعنی اسم اعظم، بشر یعنی گنجینه‌ی همه‌ی اسمای الهی، همه‌ی صفات الهی. «َلَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ» در برابر این متحجرین بی‌دین متنسّک که فرمود: «قَطَعَ ظَهْرِی اثْنَانِ عَالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ»[۸] این وهابی‌ها و این‌ها جاهل متنسّک هستند، کمر پیغمبر را شکستند، هیچ معرفتی علمی ندارد. یک مفاهیم القائی که سراسر جهل است. این‌ها انسان را باز ظرفیت خود امکان ندارد بشناسند، ولایت مطلقه را امکان ندارد بشناسند.

Sadighi-13950211-HozeElmiye-ThaqalainSite (1)

آدم و علم اسمای الهی

 ولی ما معتقد هستیم انسان بر حسب نصّ صریح قرآن کریم ولی اسماء الهی است، «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»[۹] مقام انسانیّت است نه آدمیّت. مقام است نه شخص. بشر یک ظرفیت یک شکلی دارد که همه‌ی اسماء را به تعلیم الهی تکوینی است، اعتباری نیست. وجود او را پر علم کرده است، نه این‌که ذهن او را پر علم کرده است. این ذهن برای ما است، برای این مدرسه است. در ۱۳:۵۰؟؟ عندیّتی علوم لدی اللّه، علوم بی‌واسطه آن‌جا مفهوم و ماهیت وجود ندارد، نور اسماء است، اسماء هم لفظ نیست «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ» این اسماء حقایق خارجیّه هستند و تعلیم الهی ایجاد است، نه گفت و شنود است. آن مقام آدمیّت انسان کامل است.

همه چیز برای خدا و بی‌چیزی انسان

در این دعا دعا از ناحیه‌ی مقدّسه‌ی امام زمان است- «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ … جَمِیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلَاهُ أَمْرِکَ … لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ» هر چه خدا از صفات علیا و اسماء حسنی دارد همه را در وجود این‌ها به ودیعت گذاشته است، این‌ها را خزینه‌ی خود قرار داده است، خزینه‌ی اسماء الهی هستند، خزینه‌ی اسرار الهی هستند و خدا از دارایی خود برای این‌ها هیچ کم نگذاشته است. پس تفاوت آن در چیست؟ تفاوت آن‌ها در این است که این‌ها هیچ چیزی ندارند. هر چه دارند برای آن‌ها نیست، برای خدا است. خدا هر چه دارد برای خود است. امیر المؤمنین دارایی خدا را دارد ولی برای او نیست. حضرت علی هیچ چیزی ندارد. عبد است، «العَبدُ وَ مَا فِی یَدِهِ لِمولَاه» هر چه دارد برای خود او نیست، برای خدا است.

مستقل نبودن پیامبران و ائمّه از خدا

لذا ما هیچ گونه شرکی نداریم، امیر المؤمنین لحظه‌ای استقلال ندارد. مستقلاً قدرتی داشته باشد، علمی داشته باشد، ابدا؛ این‌که قرآن کریم به پیغمبر می‌گوید: «قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا»[۱۰] نه علم غیب، نه قدرت، اصلاً مالک نفع و زیان خود نیستم، اصلاً کاری از من ساخته نیست. این است لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ»

دعا صرف ارتباط بنده با خدا

در این دعای شریف خواست‌هایی که انسان دارد دیگر امام زمان بر زمان مبارک خود جاری شده است که انسان از خدای متعال چه چیزهایی بخواهد. یکی از جلوه‌های دعا صرف ارتباط است که تأمین ارزش است، ارتباط انسان قطع بشود، بی‌ارزش است. مادامی که انسان با خدا است، تحصیل ارزش می‌کند. هر لحظه‌ای به هر کاری مشغول باشد، ولی بعد الهی نداشته باشد، بی‌ارزش است، درس بخواند، درس بدهد، خدمت بکند، احسان بکند. اگر خدا در آن نباشد، نور در آن نیست، ارزشی هم ندارد. «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ»[۱۱] چیزی که نفاد دارد که قیمت ندارد، تمام می‌شود. آن چیزی که می‌ماند و ارزش دارد، آن چیزی است که پیش خدا است.

دعا، خواندن خدا است.

دعا تأمین ارزش است ولی یک جلوه‌ی آن همان «ادْعُونی‏»[۱۲] است. وقتی شما دعای جوشن کبیر می‌خوانید، صرف نظر از آن ترجیع‌بندهایی که «خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ» ولی دعای جوشن کبیر خواندن خدا است، دعای کمیل خواندن خدا است. ادم خدا را می‌خواند. یا الله یا رحمان، یا کریم، یا رئوف، یا رحیم، یا عفوّ، یا غفور، این دعا است. در دعا چیز خواستن نیست، خواندن است، ارتباط است، با او حرف زدن است. «ادْعُونی» آن چیزی که خدا بر ما واجب کرده است، این است که او را بخوانیم، با او حرف بزنیم.

خدا صحبت بندگان را دوست دارد

به من رسیدید، لب باز بکنید، من صدای شما را دوست دارم، با من حرف بزنید. سبحان الله مثل این‌که به ما نیاز دارد. پدر که بچّه زبان باز می‌کند، چقدر ذوق می‌کند، فرزند او دارد حرف می‌زند. خدا دوست دارد بنده با او حرف بزند. «ادْعُونی» با من حرف بزنید.

دستور خداوند به بندگان برای دعا کردن

جلوه‌ی دوم این است که «َوَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِه‏‏»[۱۳] این‌جا صرف خواندن و حرف زدن نیست، بلکه از فضل من سائل باشید. از من بخواهید. امّا تعبیر فضل خیلی تعبیر لطیف و دارای پیام است، هیچ کسی، هیچ استحقاقی ندارد. خدا بزرگان ما را، واصلین ما را، از جمله مرحوم آیت الله بهاءالدّینی با پیامبر خود، با ائمّه‌ی خود محشور بکند و ما را هم با آن‌ها محشور بکند. ایشان می‌فرمودند: لازم نیست که آدم همه‌ی دعای کمیل را بخواند، یک بخش آن را بخواند ولی بفهمید، برسید.

اقرار امیر المؤمنین به ناتوانی ثنای خدا در دعای کمیل

در دعای کمیل امیر المؤمنین (علیه السّلام) یک جمله‌ای دارد که «وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلًا لَهُ نَشَرْتَهُ» این را علی می‌گوید، برای ما نمی‌گوید. دعای جناب حضر است و امیر المؤمنین با همه‌ی وجود خود می‌گفت: «وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلًا لَهُ نَشَرْتَهُ» علی که مظهر خدا است، علی که مُظهر ربوبیّت است، مُظهر توحید است، اعجوبه است، مجمع همه‌ی این فضائل است، ولی می‌گوید: من استحقاق این ثنا را ندارم. «وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلًا لَهُ نَشَرْتَهُ» تو منتشر کردی، برای تو است.

طلبکار نبودن بندگان از خدا

لذا ما در سوره‌ی مبارکه‌ی فاطر و در سوره‌های دیگر آموختیم که بگوییم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ»؛ حد ثنای جمیل اختیاری است. هر جمالی از هر جمیلی برای او است. هیچ کسی هیچ چیزی ندارد. حتّی حضرت علی هیچ چیزی ندارد. بنابراین اگر ما چیزی از خدا می‌خواهیم، طلبکار نیستیم که اگر نداد، بگوییم چرا نداد؟ هیچ کسی، هیچ طلبی از خدا ندارد. نه پیغمبر، نه علی با آن همه مجاهدت، با آن همه خون جگر، با آن همه زخم‌ها، با آن همه جنگ‌ها، با آن همه زخم زبان هایی که تحمّل کردند و برای خدا هم تحمّل کردند، هیچ طلبی از خدا ندارد. هر چه خدا به آن‌ها بدهد، فضل است. نه مزد است، نه استحقاق است، هیچ کسی، هیچ طلبی از خدا ندارد. لذا قرآن کریم می‌فرماید:«وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِه‏»[۱۴] از فضل خدا درخواست بکنید، طلبکار نباشید. شما چیزی ندارید، برای خدا کاری نکردید که مزدی استحقاق داشته باشید.

همه چیز انسان برای خدا است

 کار شما برای خود شما نیست، وجود شما برای شما نیست. نفس شما برای خود شما نیست. انرژی و نیروی شما برای خدا است. دم به دم خدا به شما می‌دهد، شما که چیزی ندارید. خدا به شما وجود داده است، سلامتی داده است، اعضا و جوارج داده است که بتوانید کاری انجام بدهید. چشم داده است، گوش داده است، مغز داده است، اعصاب داده است. همه‌ی این‌ها را داده است، خدا به شما نماز داده است، روزه داده است، جهاد داده است، درس داده است، علم داده است، همه‌ی این‌ها برای خدا است. شما چه چیز دارید؟ شما الآن درس می‌دهید. فرضاً خدا به شما نیّت هم دارد، برای خدا درس دادید، مگر برای تو است به کسی می‌دهی، برای خدا است، تو که چیزی نداری. معلّم خدا است، علم هم برای او است، شما چه کاره هستید. بنابراین «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِه» از فضل خدا دریافت بکنید، درخواست بکنید، بخواهید.

عطش خواندن خدا

نکته‌ی سوم مسئله‌ی خواندن و مسئله‌ی خواستن فضل نیست، تو او هستی، چرا او را نمی‌خواهی؟ «َإِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی»[۱۵] نه «عَن فضلی». پیامبر من وجود این‌ها عطش من را دارد. سراغ من را می‌گیرند.

توسّل به ائمه و وصل به آن‌ها

 شده بدون این‌که هیچ نیازی، گرفتاری داشته باشید، امام زمان را یاد بکنید، دل شما تنگ بشود، خود را ناخن امام زمان بدانید، عضو کوچک حضرت بدانید، خاک زیر پای ایشان بدانید و خود او را بخواهید، نه حاجت خود را. «وَ اقبَل بِهِ صَلاتَنا وَقتَ بِهِ حاجاتُنَا» آن به است، جایگاه خود او کجا است؟ شما آن را مقدّمه قرار دادید، حاجات خود را بخواهید، یا او اصل است؟ خدا این حاجت را مقدّمه قرار داد، تا با او وصل بشوید.خدا گاهی گرفتاری می‌کند، «البَلَاءُ لِلوِلَاء» برای همین است، همین‌طور پیش ما نمی‌آیی. ما به تو فشار وارد می‌کنیم که تو پیش ما بیایی. تو برای من هستی، من تو را دوست دارم، تو هم خود من را دوست داشته باش.

نزدیک بودن خدا به بنده

«إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ» آدرس من از همه نزدیک‌تر است. کجا به سراغ من می‌گردی؟ کجا من نبودم، چرا خود را کنار نمی‌زنی، با من باشی؟ «إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی» «إِنِّی» این‌جا دیگر با تأکید می‌گوید: «فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ» اگر وجود تو داعی باشد، من در عمق جان تو، جواب تو را می‌دهم. «أُجیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ».

نشان دادن خدا در آیات با ذات او

 غیر از دعا فضلی است، خود او را، آن هم با متکلّم وحده می‌آورد و هیچ اسمی نمی‌آورد. در تمام آیه‌ی کریمه بیش از ده بار خدا خود را نشان داده است، هیچ کجا هم اسم خود را نمی‌آورد. همیشه ذات خود را بی‌پیرایه نشان می‌دهد.

 آئینه شو جمال پری‌طلعتان طلب                    جارو کن خانه آن‌گاه میهمان طلب

اهمّیّت دعاهای رجبیّه

رجب دارد تمام می‌شود. دعاهای رجبیّه را جدّی بگیرید. گنجینه‌ی معارف حقّه است. «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ، وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلَّا لَکَ»[۱۶] این حقیقت‌ها «إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِفَلْیَسْتَجیبُوا لی‏ وَ لْیُؤْمِنُوا بی‏» همه‌ی این‌ها متکلّم وحده است. چطور می‌شد که دل ببرد که نبرده است؟ چطور می‌شد، دل را آب بکند که نکرده است. چه دل‌های سنگی ما داریم. این همه چشمه‌ها، این همه شعله‌ها هیچ کدام ما را آباد نمی‌کند. خدایا آن هم به دست خود تو است. «لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ»[۱۷] خود من معصیت هستم، نه اعمال من. «فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ» دلیل آن هم این جمله‌ی بعدی آن است «إِلَّا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ» این وجود من که حجاب است و حجاب که معصیت است، «وجُودُکَ ذَنبٌ لَا یُقَاسُ بِهِ ذنب» اصلاً وجود ما گناه است. وجود ما حجاب است.

از بین رفتن حجاب با محبّت

 این حجاب را محبّت آب می‌کند. «إِلَّا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ» مگر خود تو من را بیدار بکنی. خواب من بسیار سنگین است. این خواب مرگبار است. هیچ احساسی ندارم، «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ» مسئله‌ی ازدواج و خانه و گرفتاری‌ها نیست. «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلَّا لَکَ».

 این‌ها دیگر سفره‌ی رجب است و دارد به پایان می‌رسد. ما هم گرفتار طغیان و طوفان نفس هستیم و نتوانستیم با قافله‌ی رجبیّون راه برویم. کاروان رفت و… چه کار بکنیم؟ به کشتی نجات… مگر طوفان زده نیستیم. بروید دامن امام حسین را بگیرید.

تجلیل از آیت الله مطهّری

در آستانه‌ی روز معلم و یاد یک عنصر عرشی، انسان صاحب دل، عالم به معنی واقعی کلمه ربّانی، ربّی، الهی، تناسب سخن داشت، لکن هم گوینده‌ی قبلی به این مناسبت صحبت کرده بود و هم سیر کلام ما اقتضای آن معنا را پیش نیاورد هم از شهید عذرخواهی می‌کنم و هم به شما عزیزانی که خدا می‌داند آرزوی ما و امید ما به این است که شما مطهّری پرور بشوید، نه مطهّری بشوید. إن‌شاءالله تالی تلو خود امام زمان بشوید، إن‌شاءالله از رجال الغیب باشید. یک دانه ملّا قلی جولا یک فقیه ملجایی مثل آقا سیّد علی شوشتری را شارژ کرد. نتیجه آن این شد که ظرفیت بی‌کران شیخ انصاری او سیراب شد، از طریق مرحوم آقا سیّد علی شوشتری و هم این‌که ملّا حسینقلی همدانی جلوه‌ی خدا شد و این همه شموس طالعه در آسمان معرفت امثال آقا میرزا جواد آقای ملکی،  آقا شیخ محمّد بهاری و دیگر اختران و شموسی که این‌ها آسمان را روشن کردند. آسمان انسانیّت را، آسمان معرفت و عشق را و اگر نبود حوزه‌ها هم مرده بود. این‌ها تزریقات حضرت ولیعصر ارواحناه فداه) به حوزه‌ها است. مرحوم علّامه، شهید مطهّری از برکات و حسنات عصر بود. خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود.

سیر فلسفی استاد مطهّری

ایشان در عین این‌که پاسخ‌گوی شبهات و تهاجم مارکسیزم بود، ولی مع ذلک سیر او سیر فلسفی و کلّی بود. کتاب‌های مختلف ایشان را مطالعه بفرمایید حتّی روش رئالیسم را. مطالب پاسخ‌گوی همه‌ی ظلمات ماتریالیستی است، نه مارکسیستی. هم تیرهای آن‌ها را دفع کرده است و هم هجوم برده است. آقای مطهّری مهاجم است. نور درخشان است.

شناخت محور زندگی آقای مطهّری

در ابعاد مختلف علّامه‌ی مطهّری جلوه کرد ولی آن که خیلی برای ما مهم است که ما محور زندگی آقای مطهّری را بشناسیم. آقای مطهّری یک‌جا برای نشان دادن  علمیّت خود درس نگفت، مقاله ننوشت. یک‌جا برای مقام اثبات خود، مناظره نکرد. آقای مطهّری جلوه‌ی پیغمبر بود. پیغمبر چه کاره بود؟ پیغمبر خود را منها کرده بود. کمر بسته بود، دنبال مریض بود. «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ»[۱۸] عالم زمان‌شناس یعنی این. اقتضائات زمان، نیازهای زمان، آسیب‌های زمان، بیماری‌های زمان. انسانی که وجود او در اثر «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَجَّرَ اللَّهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَهِ»[۱۹] چشمه‌های حکمت وقتی از وجود انسان می‌جوشد «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ»[۲۰] می‌شود. ؟؟ ۳۸:۵۳ این مرهم‌های خود را همراه خود داشت، هر جا جراحتی دید، به تناسب جراحت، به تناسب تقاضا عرضه داشت و یک عالم دین‌شناس که فقط فقه نمی‌گوید، بلکه صاحب فکر و اندیشه است و به کسانی که نیاز به فکر صحیح دارند، می‌تواند عطش فکری آن‌ها را رفع بکند.

آشنایی با خدا غیر از خداشناسی مفهومی

در بعد اعتقادی، بینشی آقای مطهّری در قله بود، هم چشمه‌های تفکّر ناب توحیدی ولایی از قلم و بیان او جریان پیدا می‌کرد و بر دل‌های آماده اشراب می‌کرد و بذرهای اعتقادی را رویش می‌داد. مهم این است که آدم با حقیقت دین خود آشنا بشود، با خدا آشنا بشود. آشنایی با خدا غیر از خداشناسی مفهومی است. با خدا آشنا بود، با خدا بیگانه نبود. از خود بیگانه نبود. علّامه‌ی مطهّری هم استعداد فوق العاده داشت و هم عطش سیری ناپذیر. از این جهت خدا او را با منابع وصل کرد، هم علّامه‌ی طباطبایی (اعلی الله مقامه الشّریف) که جزء وجودهای ناشناخته است. این‌هایی که بیکران هستند، بی‌مرز هستند، آدم‌های محدود و مرزدار نمی‌توانند این‌ها را بشناسند. علّامه‌ی طباطبایی خود را به کلّی حذف کرده بود، خدا در وجود او بود. از این جهت مرز نداشت، زمان نداشت و عجیب دل‌ آقای مطهّری را برده بود.

استادان آیت الله مطهّری

تنها کسی که آقای مطهّری تعبیر (روحی فداه) در مورد او دارد، علّامه‌ی بزرگوار آقای طباطبایی است. به علاوه تحت تأثیر نورانیّت و معنویّت و رقّت قلب و کثرت بکاء استاد اخلاق و نهج البلاغه‌ی خود آقا میرزا علی آقای شیرازی قرار گرفته است. به علاوه در سحرها خدمت آن عارف نگار من که به مکتب نرفت، درس نخواند یعنی آقای بهاءالدّینی، ایشان هیچ استاد عرفانی نداشت، مصباح الانسی دیده باشد، تمهیدی دیده باشد. فتوحات مکّی خوانده باشد، ابدا؛ ولی کدام عارف به شفافیّت آقای بهاءالدّینی بود. ایشان سحرها خدمت آقای بهاءالدّینی درس می‌خواند. عطش فقاهت او از قم به بروجرد سفر می‌کرده است، آن‌جا مرحوم آیت الله العظمی بروجردی برای آقازاده‌ی خود درس می‌گفتند- درس خارج، درس فقه- آقای مطهّری از این‌جا به آن‌جا می‌رفته است و درس می‌خوانده است. تابستان‌ها اصفهان می‌رفته است مخصوصاً برای آقا میرزا علی آقای شیرازی که از فیوضات او بهره بگیرد. هر جا یک چشمه‌ای، یک دریایی سراغ داشته است، هیچ مانعی نمی‌شناخت که خود را به آن‌جا برساند و این ظرفیت خود را تکمیل بکند. کسی این‌طور بی‌قرار باشد، وعده‌ی خدا هم حق است «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»[۲۱] حالا آقای مطهّری فیلسوف، فقیه، محقّق، پژوهشگر، مدرّس، آشنای با دانشگاه، با حوزه آن هم در سطح عالی و قلّه که همه را تحت الشّعاع خود قرار داده است، نزد یک عارفی می‌آید که به ظاهر فقهی، کتابی پشت سر نگذاشته است. آقای علّامه‌ی تهرانی را واسطه قرار می‌دهد تا پیش آن عارف برود و جرعه‌هایی از او…

نبود عنانیّت در وجود آقای مطهّری

 یعنی سر سوزنی عنانیّت در وجود او نیست، این همه علم، این همه شهرت، این همه مجاهدت و آوازه این همه توجّه افکار به ایشان، امام خوب بعد از شهادت ایشان این تعبیر پاره‌ی تن من بود، حاصل عمر بود را به کار برد. این‌ها را برای احدی به جز آقای مطهّری نگفت ولی این موقعیت سر سوزنی منیّت در وجود او ایجاد نکرد. من نماز آقای مطهّری را دیده بودم، درس آقای مطهّری رفته بودم. آدم در نماز او حضور می‌یافت، یعنی یک کسی می‌خواست ببیند حضور قلب در نماز یعنی چه، باید می‌نشست، نماز آقای مطهّری را تماشا می‌کرد.

توقّع امام زمان از طلبه‌ها

حداقل آن چیزی که امام زمان (ارواحنا فداه) از شما توقّع دارد مطهّری شدن است. یعنی عالم جامع، عالم پر فایده، عالمی که به فریاد اسلام برسد، آقای مطّهری رهبانیّت نداشت ولی زلال بود، آیینه‌ی توحید محض بود.


 

[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۶۲٫

[۳]– سوره‌ی انفال، آیه ۲۲ و ۵۵٫

[۴]– سوره‌ی فرقان، آیه ۷۷٫

[۵]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۷، ص ۵۳۵٫

[۶]– سوره‌‌ی جاثیه، آیه ۲۳٫

[۷]– إقبال الأعمال، ج ‏۲، ص ۶۴۶٫

[۸]– بحار الأنوار، ج ‏۱، ص ۲۰۸٫

[۹]– سوره‌‌ی بقره، آیه ۳۱٫

[۱۰]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۸۸ و سوره‌ی یونس، آیه ۴۹٫

[۱۱]– سوره‌ی نحل، آیه ۹۶٫

[۱۲]– سوره‌ی غافر، آیه ۶۰٫

[۱۳]– سوره‌ی نساء، آیه ۳۲٫

[۱۴]– سوره‌ی نساء، آیه ۳۲٫

[۱۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۸۶٫

[۱۶]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۲۰۶٫

[۱۷]– بحار الأنوار، ج ‏۹۱، ص ۹۸٫

[۱۸]– نهج البلاغه، ص ۱۵۶٫

[۱۹]– عده الدّاعی و نجاح السّاعی، ص ۲۳۲٫

[۲۰]– نهج البلاغه، ص ۱۵۶٫

[۲۱]– سوره‌ی عنکبوت، آیه ۶۹٫