جلسه درس اخلاق آیت الله صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۱:۳۰ در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- لزوم توجّه به هدف از خلقت
- مستشار نداشتن خدا برای خلق خود در عالم دنیا
- لزوم آگاه شدن انسان به علّت خلقت خود
- امتحان الهی علّت خلقت انسان
- امتحان جوان با غریزهی جنسی
- تلاش شیاطین برای به ابتذال کشیدن طلّاب
- توجّه به نکات تربیتی قرآن در مورد غریزهی جنسی
- سختی امتحان جوان
- پناه بردن به خدا در مواجه با خطرات هوای نفس
- خطر امتحان شهرت
- سختی دوران طلبگی در زمان قبل از انقلاب
- رعایت نظم در حوزههای علمیّه
- غبطهی آیت الله بهجت به اساتید خود
- عبادت کم نظیر آقا شیخ محمّد حسین استاد آقای بهجت
- نظم دنیای غرب علّت سلطهی بر جهان
- سفارش آقای قدّوسی به طلبهها در مورد دچار غرور نشدن
- علاقهی اولیای خدا به ناشناخته بودن
- رازداری یکی از امتیازارت طلبگی
- خطرناک بودن شهرت طلبی آخوندی
- مهربانی خدا بر بندهی خود
- دو خطر جوانی و شهرتطلبی
- متفزّع بودن امام سجّاد (علیه السّلام) به خداوند
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی سَیِّدِ المُرسَلینَ طِیبِنَا حَبیبِنَا شَفیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مُولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ (ارواحنا فداه) وَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
لزوم توجّه به هدف از خلقت
خدا را شکر بازار یاران امام زمان (علیه السّلام)، سربازان امام زمان (علیه السّلام) رونق دارد، حضرت الحمدلله بدون مشتری نیست. ما برای اینکه بدانیم چرا طلبه هستیم، کافی است که توجّه داشته باشیم چرا آفریده شدیم. هدف خلقت در کل و هدف خلقت برای آدم چه بوده است؟ آنچه را که میتوانیم توقّع داشته باشیم، خبر دقیقی از چرایی سفر ما به این عالم به ما بدهند، تنها وحی الهی است. چون هیچ کسی با او مشورت نشد که میخواهی بیایی یا نه، همه را آوردند.
مستشار نداشتن خدا برای خلق خود در عالم دنیا
دعای یستشیر را بخوانید. من هم گاهی میخوانم؛ یک وقتی مرحوم آقای کشمیری به ما گفتند: صبح و شام بخوانید و خوشا به حال کسانی که موفّق میشوند صبح و شام دعای یستشیر میخوانند. آثار عجیبی دارد. فلسفهی این اسم هم این است که ما در این دنیا میبینیم خدای متعال برای این خلق خود مستشار ندارد، با کسی مشورت نکرده است. (من به خود نامدم اینجا) خدا نه در آوردن ما به اینجا مشورت کرده است، نه در بردن ما با ما مشورت میکند. مرگ و حیات به دست او است. «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ»[۲] «لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یُحْیی وَ یُمیتُ»[۳] چون مالک است، اختیار در دست او است، ملک خودش است. خواست حیات میدهد، خواست میمیراند، دست او باز است. خدا شریک ندارد، خدا بدیل ندارد، خدا عِدل ندارد، خدا احد است و واحد است. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»[۴] لذا همه کاره خود او است. هیچ ارادهای در کنار ارادهی خدا نقشی ندارد.
لزوم آگاه شدن انسان به علّت خلقت خود
در عالم یک اراده بیشتر نیست آن هم ارادهی قاهر حضرت حق سبحانه و تعالی است. چون خود ما نیامدیم که از ما بپرسند برای چه آمدی؟ جواب میدهی: من که نیامدم، باید بپرسند: برای چه شما را آوردند؟ این سؤال را هم که باید از کسی پرسید که او آورده است که برای چه ما را آوردید. این مطالب، مطالب متعارفی است. شاید شنیده باشید، هزاران بار هم باید بشنوید، مثل غذا است، باید مرتّب تکرار کرد. ز کجا آمدهام، بهر چه کار آمدهام به کجا میروم. اینها مسائل مهمّ زندگی یک انسانی است که میخواهد آگاهانه زندگی بکند، خود او انتخاب بکند تا اینها برای او روشن نباشد، انسان آزاد در انتخاب خود حتماً بد انتخاب میکند چون نفهمد و انتخاب کرد.
امتحان الهی علّت خلقت انسان
خدا در چرایی آمدن ما، مراتب را منظور فرموده است. در یک مرتبه فرموده است که شما را برای امتحان آوردم. «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ»[۵] بنابراین طلبه آمده است که امتحان بشود. آدم تا طلبه نشده است، خیلی به آزمون الهی اشراف ندارد که خدا چطور دارد از ما امتحان میگیرد و ما چطور میتوانیم از عهدهی امتحان بیرون بیاییم. هر کسی بهتر درس خوانده باشد، بهتر امتحان میدهد همه جا همینطور است. در این کلاس الهی هم هر کسی با فلسفهی آفرینش، با دادههای حق بیشتر آشنا باشد آمادگی او برای امتحان بیشتر خواهد بود. آمدیم دوره ببینیم، در امتحان خود رد نشویم. امتحان عمر، امتحان جوانی، امتحان کششهای درونی. خدا یک غرائز نیرومندی در وجود ما قرار داده است.
امتحان جوان با غریزهی جنسی
غریزهی جنسی برای جوان اهرم بسیار قدرتمندی است؛ «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی»[۶] امتحانات حضرت یوسف (علیه السّلام) خیلی زیاد بوده است، همه جا هم قهرمان است ولی این جمله را در امتحان جوانی و خلوت با نامحرم اعلان کرده است: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ» خدا را خدا را گوهر جوانی خود را نجس نکنید. خیلی دقّت داشته باشید ما در دوران طلبگی خود مثل شما در معرض خطر نبودیم. طلبه همه جا حضور نداشت، منزوی بود. در جامعه نبود، اینقدر رفت و آمد نداشت، تلویزیون نمیدید، رادیو گوش نمیکرد، روزنامه نمیخواند تا چه برسد به این شبکههای مجازی با انواع امواج خطرناکی که شیاطین روزگار برای شما جوانها تدارک دیدند و برای همهی اصناف هم برنامه دارند.
تلاش شیاطین برای به ابتذال کشیدن طلّاب
شیطان بزرگ و شیاطین برای حوزهها برنامههای ویژهی طلبهها را دارند. یکی از بزرگان خدا ایشان را رحمت بکند چهرهی شاخصی بود یک خانمی مدّتی به عنوان مرید رفت و آمد کرد و بالاخره هم با او محرم شد، بعد هم اسرار او را به بیگانهها داد. بدانید گاهی تعمّداً ممکن است سراغ شما را بگیرند بنا دارند که طلبهها را هم به ابتذال بکشند. قبح گناه را از ذهن طلبه پاک بکنند. به اباحیگری، ابتذال دعوت میکنند، امتحان بسیار بزرگی است. یک وقت دست آدم نمیرسد، یک وقت در شبکهها مراکز فساد را اعلان میکنند، شماره تلفن هم میدهند. این فرق دارد با آن دورهای که طلبهها از این قیافهها نمیدیدند، اصلاً با جایی نمیتوانستند ارتباط برقرار بکنند. امروز سیل آمده است. سیل مسائل مخرّب آمده است که ایمان شما جوانها را ببرد، دقّت داشته باشید اگر مقاومت کردید، خدا شما را مقتدر میکند، خدا شما را قهرمان میکند. «أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ»[۷] ولی نگویید من میروم به جنگ آن و نمیکنم.
توجّه به نکات تربیتی قرآن در مورد غریزهی جنسی
قرآن کریم را با دید تربیتی مطالعه بکنید فرمود که: «اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُماوَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ»[۸] نفرمود: «لَا تَأْکُلَا» فرمود: «لا تَقْرَبا» نزدیک آن نشوید. در مورد مسئلهی جنسی قرآن همین تعبیر را دارد تنها جایی که «لا تَقْرَبُوا» آدم احساس میکند خیلی مهم است، یکی از آنها است؛ یکی حرامخواری است، یکی «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ»[۹] است؛ یکی «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ کانَ فاحِشَهً وَ ساءَ سَبیلاً»[۱۰] نگویید حالا اینکه حلال است، مشکلی ندارد. این حلالها ارادهی شما را از بین میبرد. کامجویی، لذّتگرایی ولو حلال آن، بعد دیگر نمیتوانید صاحب خانواده باشید، دیگر آدم حسابی نمیتوانید باشید.
سختی امتحان جوان
این امتحان الهی است و امتحان جوان، امتحان سختی است و اگر سخت نبود حضرت یوسفی که دارای ولایت است و خدا همه چیز را از قبل به او اطّلاع داه است: «إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً»[۱۱] حضرت یوسف (علیه السّلام) ماورای خود را میدانست. در چاه افتاد، صبر کرد. برادرها او را به ثمن بخس فروختند چیزی نگفت، صبر کرد. در زندان از این حرفها نزد ولی آنجایی که این زن با او خلوت کرده است، آنجا میگوید: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی»[۱۲] چون نفس اژدها است، نباید بگذارید آفتاب به آن بخورد، آفتاب هوس به آن بخورد، دهان باز میکند و شما را میبلعد، آبروی شما را، حیثیّت شما را، علم شما را، آیندهی شما را، همهی را از بین میبرد.
پناه بردن به خدا در مواجه با خطرات هوای نفس
به خدا پناه ببرید کما اینکه حضرت یوسف (علیه السّلام) به خدا پناه برد تا آن خلوت پیش آمد، «وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ»[۱۳] همهی درها را به روی یوسف بست، یک در بیشتر نبود و آن هم آلودگی بود. امّا یوسف آنجا گفت: «مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ» نگفت: من پناه میبرم. اگر یک مقدار من داشت، نجات پیدا نمیکرد. دید خیلی بیچاره است، خیلی بیپناه است، حتّی اینقدر توان ندارد که بگوید: من به خدا پناه میبرم. دید هیچ چیزی نیست امّا پناهگاهی وجود دارد، او را دید. اگر او را نمیدید، این را میدید و اگر این را دیده بود افتاده بود. میگویند: وقتی خطر آمد، دارید فرار میکنید، برنگردید پشت خود را نگاه بکنید، معطّل نکن، به سرعت فرار بکن. یوسف معاذالله را گفت و دوید. هیچ معطّل نکرد. «مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی» به کجا میدوی؟! درها که بسته است. او از زلیخا که فرار نمیکرد، از او که نمیترسید، از خود فرار میکرد. از خود فرار کرد، خدا هم او را تحویل گرفت. چه مدالی گرفت. امتحان جوانی، امتحان سختی است.
خطر امتحان شهرت
بعد از مسئلهی شهوت که در جوانی است، مسئلهی شهرت است؛ بعد از شهوت، شهرت است ولی ردهی آن بالاتر است. خطر آن بیشتر است، یک آدم بوالهوس خود را خراب میکند، خود را از اعتبار میاندازد، از چشمها میافتد. یک کسی ملّا میشود، مدرّس خوبی میشود، مدیر خوبی میشود، مشهور میشود. دیگر نمیشود به او اشکال گرفت. خود را به جای خدا و دین جا میزند میگوید: من نباشم اصلاً اسلام در خطر است. جمعیت را علیه یک جریانی ، علیه یک مکتبی، علیه یک علیه یک کار خوبی بسیج میکند.
سختی دوران طلبگی در زمان قبل از انقلاب
من در سنّ شما بودم سفر تبلیغی رفته بودم و در آنجایی که رفتم به قول ما عوامها منبر ما گرفت، آنجا شلوغ شد. قبل از انقلاب بود، در زمان شاه بود. آرزوی یک چنین جاهایی را داشتیم، آرزوی یک چنین جوانهایی را داشتیم، یک جوان دانشجو یا محصّل پای منبر ما میآمد، بسیار برای ما خوشحال کننده بود. ما چه کسی هستیم که چند تا دانشجو میآیند و با ما ارتباط دارند. این خبرها نبود. با آخوند بسیار بد بودند. مگر در دانشگاه معمّم راه پیدا میکرد. دانشجو اگر میآمد در یک مسجد یا با ما ارتباط داشت، به عنوان عقب افتاده با او رفتار میکردند، بایکوت میشد. مورد استهزا قرار میگرفت. برداشتن چادر در زمان محمّد رضا شاه اجباری نبود ولی هیچ بانویی با چادر نمیتوانست در فضای دانشگاه برود. نمیدانید انقلاب چه کرده است، نمیدانید سر سفرهی چه شهیدانی نشستید و اینطور بحمد الله دنیا اقبال به دین دارد. قدر این روزهای خود را بدانید.
رعایت نظم در حوزههای علمیّه
آنجا که کار ما گرفت دههی عاشورا که تمام شد من میخواستم برگردم، مردم آن محیط گفتند: نمیگذاریم تو بروی. گفتم: مدرسهی ما حضور و غیاب دارد. یکی از اموری که ما از عزیزان خود توقّع جدی داریم رعایت نظم است. طلبه باید منظّم باشد؛ مرحوم آقا شیخ محمّد حسین غروی اصفهانی آیت حق به تمام معنا است. هم در فقاهت اگر نگوییم بینظیر است، کم نظیر است. یکی از نقاط عطف در مسائل اصول، اصولی است، فقیه است، متکلّم است، فیلسوف است، عارف است، آدم فوق العادهای است.
غبطهی آیت الله بهجت به اساتید خود
خود آقای بهجت جزء اعجوبههای عالم است، آقای بهجت خود را نشان نداد. با اینکه خود را نشان نداد، هر کسی آقای بهجت را میشناسد یک چیزی میداند که غیر از آن چیزی است که دیگری میداند. هر کسی یک چیز خارق عادتی از آقای بهجت سراغ دارد. آقای بهجت اقیانوسی بود که ساحل آن را کسی ندیدید. آقای بهجت گاهی برای اساتید خود پیش ما غبطه میخورد، حسرت میبرد. آنها را خیلی بزرگتر از خود میدانست. البتّه در علمیّت هم آقای بجهت با اینکه واقعاً خدا رحمت بکند آیت الله افتخاری گلپایگانی را، صاحب نظر بود، جزء اصحاب استفتای آقای گلپایگانی و حاج آقا موسی شبیری و خیلی از مراجع بود، میگفت: ما در تمام این جلسات علمی مراجع که حضور پیدا میکردیم، مرجع میآمد برای رسیدن به نظر نهایی در برابر استفتائاتی که شده است به چند مرجع روایی فقهی اقوال علما مراجعه میکرد، با ما صحبت میکرد تا نظر نهایی خود را بدهد ولی در مورد آقای بهجت یک بار نیاز به مراجعه در ایشان ندیدیم، حالا ملهم بود خدا میداند، حافظه خیلی فوق العاده بود خدا میداند. اجمالاً جزء افرادی است که ناشناخته آمد و ناشناخته رفت. پشت سر خود را هم نگاه نکرد. ما را یتیم کرد و رفت.
عبادت کم نظیر آقا شیخ محمّد حسین استاد آقای بهجت
آقای بهجت میفرمودند که اگر کسی آقا شیخ محمّد حسین را در عبادت خود میدید، فکر میکرد این یکی از رهبانهایی است که جز عبادت هیچ کار دیگر نمیکند، همهی کار او عبادت است. اینها را این بزرگان ما که در این جلسه هستند و إنشاءالله بنا دارند به اذن امام زمان (علیه السّلام) دست شما را بگیرند و امانتداری بکنند؛ اینها را گاهی از ما و گاهی از دیگران شنیدند امّا شما که نشنیدید بیشتر به شما توجّه دارد آقای بهجت میفرمودند: آقا شیح محمّد حسین روزی هزار تا «إِنَّا أَنْزَلْناهُ» میخواند (همت بلند دار). به خدا اگر به دنبال هوا و هوس نروید و با خدا معامله بکنید و منظّم خدا را بندگی بکنید، خدا یک برکتی به شما میدهد که شما هم میتوانید از این کارها بکنید. روزی هزار بار سورهی قدر میخواند. نماز جعفر طیار او مطلقا ترک نشده است. نوافل او، نوافل شب و نوافل یومیّهی او مطلقا از او فوت نشده است. زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام مطلقا از او فوت نشده است؛ این بخشی از عبادتهای مرحوم آقا شیح محمّد حسین استاد آقای بهجت استاد آقای میلانی استاد علّامهی طباطبایی است. این بخشی از عبادتهای او است. حالا شما همینها را حساب کنید. چه زمانی وقت برای مطالعه دارد؟ آن وقت درس او چه درسی بوده است؟ یک درس اصول، یک درس فقه ایشان میگفتند؛ حاصل درس ایشان شده است مرحوم آقای خویی، یکی از پرورش یافتههای درس او مرحوم آقای خویی است. یکی از آنها مرحوم آقای میلانی است، یکی از آنها علّامهی طباطبایی است، یکی از آنها خود آقای بهجت است. یعنی یکی دو نفر نبود، فقهایی پرورش داد که همه اختران آسمان فقه بودند، درخشیدند و دریا شدند. همه جرعه نوشیدند ولی دریا شدند در کنار این دریا همهی آنها دریا شدند یک چنین برکتی در عمر اینها بوده است. در وقت اینها بوده است.
اهمّیّت حضور منظّم بر سر کلاسها یکی از مسائلی که آقای بهجت در مورد ایشان میگفت. ایشان میگفت: این چند سال.. –حالا سال را من به یاد ندارم ایشان فرمودند- در این چند سالی که آقای بهجت در محضر ایشان بودند، ایشان در مدّت عمر خود یک بار درس را تعطیل نکرده است. چه میشود آدم اینطور باشد؟ از اوّل تا آخر یک غیبت برای شما نوشته نشود. منتظر بهانه نباشیم، استاد نیاید، هوا سرد شده است، ماشین پیدا نکردم. اروپاییها یک نکتهای دارند البتّه از دیدگاه آنها خروج از مسیر عاطفه و مسائل انسانی است؛ آنها عین ماشین میمانند. نظم آنها نظم مکانیکی است. عین پیچ و مهرههای ماشین، یک نظم مکانیکی بیرونق افسردهای را به وجود اوردند منظّم هستند امّا این آقای آقا تهرانی از روحانیون خوب و صالح از دوستان قدیم ما است. اینها هم دورههای مرحوم شهید ردانیپور (رحمه الله علیه) عبدالله میثمی این شهدای برجسته بودند. اینها افضل الشّهداء هستند چون من اینها را میشناختم میدانم چه طلبههای باصفایی بودند؛ چه آدمهای درس خوانی بودند، چه عاشقهای جمکران امام زمان (علیه السّلام) بودند. این سه نفر چند سال با هم مأنوس بودند؛ اوّل طلبگی آنها هم ما برای آنها رساله میگفتیم. این آقا تهرانی جزء آنها است. مؤسسهی علّامهی آیت الله مصباح اینها را به آمریکا فرستاد. آنجا درس میخواندند و دکترا گرفتند و برگشتند. گفت من یک جلسه دیر رفتم، استاد من را بعد از درس احضار کردند. گفت: میدانی چیست؟ اگر مریض شده باشی، اگر ماشین خراب شده باشد، اگر نمیدانم فلان مشکل پیش آمده باشد، اینها مشکل ما نیست، اینها مشکل تو است. اگر بخواهی اینجا درس بخوانی، باید به شرایط اینجا عمل بکنی. اینجا هیچ عذری پذیرفته نیست یا میتوانی باید بیایی یا نمیتوانی نباید بیایی.
نظم دنیای غرب علّت سلطهی بر جهان
این دنیای غرب این سلطهای که امروز دارند دنیای شرق را اسیر کردند خیال کردید با عیّاشیهای خود… عیّاشیهای آنها برای ما است، جدیّت آنها برای خودشان است. دانشمندان آنها اصلاً در این وادیها نیستند. بیخوابیها دارند، تحمّلها دارند، زحمتها دارند و یکی از مهمترین رمزهای موفّقیّت آنها همین نظم آنها است.
سفارش آقای قدّوسی به طلبهها در مورد دچار غرور نشدن
این از درسهای اخلاق مرحوم آقای قدوسی است که به یاد دارم خدمت شما عرض میکنم حالا آن داستان را هم برای شما بگویم که آموزنده است، خلاصه مدرسهی حقّانی منظّم بود، حضور و غیاب داشت، درس زبان انگلیسی داشت، روانشناسی داشت، جامعهشناسی داشت، طبیعی داشت، محاورهی عربی داشت، مرحوم آقای بهشتی علوم روز را در آنجا گذاشته بودند و ابتکاری هم بود و اگر ما حضور پیدا نمیکردیم دیگر مثل درسهای حوزه نبود برویم استادی پیدا بکنیم. یکی از اساتید از اصفهان میآمد، یکی از اساتید از تهران میآمد. روانشناس، جامعهشناس، علمای طبیعی اینها از دانشگاههای اصفهان و تهران تأمین میشدند، در اختیار ما نبودند. لذا ما آنجا عذر آوردیم، گفتیم که: ما نظم خاصّی داریم و زبان داریم. گفتند: رئیس آموزش و پرورش را میآوریم، بیاید برای شما زبان بگوید و همین کار را هم کرد. هر عذری آوردیم، اینها یک گروهی بودند پیش آقای قدوسی آمدند که مدیر مدرسهی حقّانی بود. مرحوم آقای قدوسی یک نامهای نوشته بودند، داده بودند اینها برای من آورده بودند. در صدر نامه –من نامهی ایشان را دارم، گاهی نگاه میکنم- آقای قدّوسی حجّت بود، هم بر مسئولین حجّت بود، هم بر آخوندها حجّت بود. یک کسی که یک مقدار وابستگی به هیچ چیزی نداشت، در وجودش خدا بود و خدا بود و خدا بود. آقای قدوسی در صدر نامه نوشته بودند که این محبوبیّت و این نفوذ اجتماعی را به شما تبریک میگویم. یک خط بعد آن نوشته بودند که این مردمی که اطراف شما را گرفتند و اینطور اظهار علاقه میکنند یک وقت امر بر شما مشتبه نشود، اینها به خاطر شما است که اینطور به شما علاقه دارند، اینها شما را طلبهی متدیّن میدانند، این احترام به دین شما است، نه به شخص شما است و اگر وجاهتی، آبرویی از دین کسب میکنی مصرف شخصی نکن، مصرف دین خود بکن. این نکته را اوّلاً مغرور نشوی، خیال نکنی که تو کسی هستی به خاطر تو اینها اینطور دل میدهند و اظهار علاقه میکنند بعد هم هشدار داده بود نکند این چیزها برای تو شیرین باشد. این حدیث را آنجا اورده بود: «آخَرُ مَا یَخرِجُ مِن رءوسِ الصِّدیقین حُبُّ الرّئاسه»[۱۴] نمیدانید این مسئولیت، این ریاست، چه درد بیدرمانی است و آقای قدوسی یکی از سلیقههای نورانی که داشت اگر میدید یک طلبهای به یک امری خیلی علاقه دارد، قطعاً مانع میشد نمیگذاشت به آنجا برسد. به یک پستی، به یک مقامی، به یک چیزی. اصرار داشت این را بشکند. «آخَرُ مَا یَخرِجُ مِن رءوسِ الصِّدیقین حُبُّ الرّئاسه» تا دیروز رئیس بود، منصب داشت، تعریف میکرد، میپرستید حالا یک مقدار مقام او را کم بکن، مینشیند بدگویی میکند. علیه تو فضاسازی میکند. توجیه هم میکند. مرحوم آقای حجّت (رضوان الله تعالی علیه) گفته بود: هر کسی غیبت من را کرده است، همه را حلال میکنم غیر از طلبه. چون طلبه اوّل آدم را جایز الغیبه میکند، بعد غیبت او را میکند. دقّت داشته باشید نیامدید رئیس بشوید، آقا بشوید رئیس عقیدتی سیاسی بشوید، فردا نمایندهی مجلس بشوید، برادر من خدا شما را آورده است، امتحان میکند، میخواهد ببیند میتوانی بنده باشی، بندهی خدا باشی یا بندهی نفس هستی، بندهی شیطان هستی و هر چه علم انسان، امکان انسان بیشتر باشد زمینهی شیطنت او و رفوزگی او بیشتر میشود.
علاقهی اولیای خدا به ناشناخته بودن
خدا آقای خوشوقت ما را هم با اولیاء محشور بدارد؛ حیف شد که شما ایشان را ندیدید؛ طلبههای دورههای قبل آقای خوشوقت را دیده بودند؛ اینجا میآمدند، یکی از پاتوقهای ایشان همینجا بود. زیاد حرف نمیزد، مختصر حرف میزد؛ بعد طلبهها سؤال میکردند جواب میداد. خیلی هم حکیمانه جواب میداد، خیلی عاقل بود، خیلی متین بود، خیلی هم رند بود. مرحوم آقای آقا شیخ حسن پهلوانی خود او جزء اوتاد اولیاء و در شهرت گریزی و انزوا تک بود، تازه ایشان از مرحوم آقا رضای دربندی و بعضیهای دیگر یاد میکرد میگفت: خوش به حال آنها این مقداری که ما شناخته شدیم آنها این مقدار هم شناخته شده نبودند. او میگفت که آقای خوشوقت در کتمان افراط داشت؛ خیلی کتوم بود. اینها اصلاً خود را نشان ندادند. اهل باطن بودند، اهل شهود بودند، اهل تشرّف بودند ولی میگفت در کتمان افراط داشت «استَر ذَهَبک وَ ذِهابَک وَ مَذهبَک».
رازداری یکی از امتیازارت طلبگی
رازداری یکی از امتیازات طلبگی است. تا یک خواب خوب میبینی، تا یک موفّقیّت به دست میآورید اینها را در معرض عموم قرار ندهید، مدام برای خود رونق درست نکنید، با خدا معامله بکنید، خود را به خدا بدهید. به خدا، خدا برای بندهی خود کم نگذاشته است و کم نمیگذارد؛ کم ندارد که کم بگذارد. دیگران کم دارند و کم میگذارند با شما مصلحتی برخورد میکنند؛ خدا اینطور نیست. شما مال خدا هستید، خدا مال خود را دوست دارد. مال او را به خودش بدهید، خود را به غیر او ندهید، ضرر میکنید.
خطرناک بودن شهرت طلبی آخوندی
آیت الله خوشوقت -رضوان خدا بر ایشان باد- میگفت: این جوانهای جامعه میروند خوشگذرانیهای خود را میکنند، جوانیهای خود را میکنند، بعد زن میگیرند، میروند توبه میکنند مسجدی میشوند، میآیند برای امام حسین (علیه السّلام) گریه میکنند امّا این آخوندها در جوانی خود مقدّس هستند با یک تقدّسی آمده است، طلبه شده است بعد یک مقدار که علم او بالا میرود موقعیت اجتماعی پیدا میکند، تازه میخواهد بت جامعه بشود. بیا تو این بت را بشکن، خطرناک تر از همه این شهرت طلبی آخوندی است این رقابت آخوندی است، جامعه را نابود میکند. قسمتی از دعای بیست و هشتم صحیفهی سجّادیّه را امروز به خاطر شما یک مروری کردیم، به قدری از خود ناامید هستم و به رحمت خود امید دارم در عمر خود اطمینان به یک حرف برای خدا زده باشم ندارم. لذا فقیر فقیر هستم؛ اگر امروز حضرت عزرائیل به سراغ من بیاید.
مهربانی خدا بر بندهی خود
من این عبارات حضرت سجّاد در دعای ابوحمزه را میگویم؛ «فَمَنْ یَکُونُ أَسْوَأَ حَالًا مِنِّی إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَالِی إِلَى قَبْرِی»[۱۵] چه کسی بدبختتر از من است اگر با این حال حضرت عزرائیل بیاید، من را ببرد، با چه رویی دارم میروم. (نه در غربت دلم شاد نه روی بر وطن دارم) هیچ چیزی ندارم. امّا «رَفَدْتُ عَلَى الْکَرِیمِ بِغَیْرِ زَادٍ»[۱۶] میزبان ما کریم است. در مستحبّات نماز میّت است «اللُّهم إنَّ هذا المسَجَّی قُدامَنا عَبدُک وَ ابن عَبدِک … نَزَلَ بِک» خدا این بندهی تو است، مهمان تو شده است «نَزَلَ بِک» یعنی مهمان تو شده است. «اللَّهَم إنَّک قَبضتُ رُوحَه إلیک» خدایا جان او را گرفتی. «وَ هُوَ فَقیرٌ إلی رَحمَتِک وَ أنتَ غَنیٌ عَن عَذابِه» خدایا او فقیر رحمت تو است. تو احتیاج نداری، او را عذاب بکنی.
دو خطر جوانی و شهرتطلبی
لذا این دعای بیست و هشتم صحیفهی سجّادیّه را به خاطر دارید؛ یک جملهی آن را برای شما میخوانم امّا دیگر روزی شما یک چیزهای دیگر بوده است که شاید این حرفها برای خود من هم در این دورهی پیری و واماندگی که فرصتها را از دست دادم و شما را به خدا قدر خود را و فرصتهای خود را بدانید، خود را ضایع نکنید. میتوانید آقای بهجت بشوید. میتوانید آقا شیخ محمّد حسین غروی بشوید. میتوانید جزء مقرّبین خدا بشوید، خود را ضایع نکنید، با شیطان معامله نکنید. امروز دو تا خطر مطرح شد یکی خطر جوانی و شهوت است و یکی خطر شهرت است، جاه است، ریاست است، موقعیت است. دقّت داشته باشید دو تا گودال جهنّم است؛ آدم داخل آن بیفتد، گرفتار میشود و دیگر نمیتواند بیرون بیاید. «لا تَقْرَبا» مواظب باشید اطراف اینها نباشید. دقّت داشته باشید که گزیده نشوید.
متفزّع بودن امام سجّاد (علیه السّلام) به خداوند
امّا دعای بیست و هشتم «وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ مُتَفَزِّعاً إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[۱۷] «کَانَ مِنْ دُعَائِهِ» یعنی این سیرهی او بوده است، نه اینکه این دعا را خوانده است. «کَانَ مِنْ دُعَائِهِ» این برنامهی روزانهی حضرت بوده است، همیشه این کار را میکرده است «مُتَفَزِّعاً» مفزع یعنی ملجأ؛ کسی که بیپناه است، پناه خود را پیدا کرده است، دارد از خطر میگریزد به آغوش او پناه میبرد، متفزّع. امام سجّاد (علیه السّلام) متفزّع بودند و به دامن رحمت خدا التجاء داشتند، پناه میبردند. «اللَّهُمَّ إِنِّی أَخْلَصْتُ بِانْقِطَاعِی إِلَیْکَ» خدایا در انقطاع من به تو همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد. من در انقطاع خود کاملاً منقطع هستم، از همه بریدم، هیچ چیزی قاطی ندارم. خدایا دارم اعلان میکنم جز تو کسی را ندارم هیچ کسی ندارم و من هیچ چیزی ندارم، فقط تو را دارم؛ «أَخْلَصْتُ بِانْقِطَاعِی إِلَیْکَ».
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی ملک، آیه ۲٫
[۳]– سورهی حدید، آیه ۲٫
[۴]– سورهی اخلاص، آیه ۱٫
[۵]– سورهی ملک، آیه ۲٫
[۶]– سورهی یوسف، آیه ۵۳٫
[۷]– من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۹۵٫
[۸]– سورهی اعراف، آیه ۱۹٫
[۹]– سورهی انعام، آیه ۱۵۲ و سورهی اسراء، آیه ۳۴٫
[۱۰]– سورهی اسراء، آیه ۳۲٫
[۱۱]– سورهی یوسف، آیه ۴٫
[۱۲]– همان، آیه ۵۳٫
[۱۳]– همان، آیه ۲۳٫
[۱۴]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۲، ص ۱۸۱٫
[۱۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۹۵، ص ۸۹٫
[۱۶]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۵۷۵٫
[۱۷]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۱۳۴٫
پاسخ دهید