«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

موجود مُمکن ذاتاً فقیر قرار گرفته است

فرمایش سُفره‌گُستر حوزه‌های علمیه، مُقتدای ما، کَشّاف حَقایق حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در دستور سُلوکی که به یک طلبه‌ی سالخورده القاء فرمودند، این بود که اگر خداوند بنده‌ای را اِکرام کرد، «بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ[۲]»؛ تَعبیر بسیار تَعبیر دَقیقی است. اگر کسی فَضیلتی دارد و یکی از ارزش‌های والای مَعنوی نَصیبش شده است، این را از خودش نبیند؛ خداوند می‌دهد. «وَ مَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ[۳]»؛ یا می‌فرماید: «مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ[۴]»؛ یا می‌فرماید: «قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ[۵]». در تَکوین و تَشریع هر خیری به شما می‌رسد، از جانب خداست. حالا اگر کسی در آن سه ماده‌ی مَعجون سُلوکی که خودش را مالک نبیند، مَملوک مالک نمی‌شود. چیزی که گوهر آن فقر و ناداری است، ذات که تغییر نمی‌کند؛ «الذّاتی لایُعَلَل»؛ هم دلیل و بُرهان برنمی‌دارد و هم تبدیل نمی‌شود. «لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ[۶]»؛ پروردگار متعال موجود مُمکن را ذاتاً فقر قرار داده است. چون فقر است، نمی‌تواند دارا بشود. و این را بیابد: «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ[۷]».

Sadighi-14030125-Hoze-Thaqalain_IR (1)

برنامه‌ی اسلام برای زندگی بَشر، بهترین برنامه برای اوست

مورد دوّم آن این بود که بنده در اُمور خودش، خودش را دارای تَدبیر نبیند. یعنی هیچ‌وقت، «إِلهِى أَغْنِنِى بِتَدْبِیرِکَ لِى عَنْ تَدْبِیرِى[۸]»؛ اگر آدم مِنهای دستورات خداوند در شَرع اَنور که این دستورات همان تَدبیر ماست، یک برنامه‌ریزی است؛ خداوند متعال به ما برنامه داده است، دینی داریم که یکی از جهات اِعجاز آن این است که هیچ‌جای زندگی را بی‌برنامه رَها نکرده است؛ برای جُزئیات زندگی ما، برای سفر ما، برای غذا خوردن ما، برای ازدواج ما، برای تجارت، برای تَعلیم و تَعلُّم، این کتاب «مُنْیهُ المُرید[۹]» خیلی کتاب جامعی است؛ یا «آدابُ المُتَعَلِّمین[۱۰]» که همه‌ی این‌ها چیزهایی که بعدها در دنیا رشته‌ها پیدا شده است، سبک درس‌خواندن و روش‌دادن و روش‌مَند کردن هرکاری پیدا شده است. ولی اسلام از آن روزی که سُفره‌ی دین قَویم اسلام پَهن شده است، دستورات فَراگیر، حتی در اُمور باطنی ما، برای فکر ما، برای احساس ما، «وَ لَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا[۱۱]»، نه تنها جَوارح ما برنامه دارد، جَوانح ما هم برنامه دارد؛ «اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ[۱۲]»؛ گُمان اَمر جَوارحی نیست، ارتباطی به اَعضای ما که ندارد؛ ولی خداوند متعال ما را نسبت به ظُنون‌مان مُکلّف کرده است. در حُبّ و بُغض هم همین‌گونه است. بنابراین ظاهر و باطن، فکر و انگیزه و عمل همه در چارچوب طرح و برنامه‌ی الهی قرار گرفته است. اگر شما فقه به معنای واقعی کلمه را تَعقیب کنید و فقیه بشوید، سبک زندگی را در تمام شُئون زندگی‌تان به بهترین وَجه می‌توانید بهترین سَبک را نَصب‌العین خودتان قرار بدهید و راه میانبُر را برای رسیدن به قُلّه پیش ببَرید و زود و سَریع هم به «سابِقُوا» عمل کنید و هم به «سارِعُوا» عمل کنید. در مسابقات همیشه نفرات اوّل باشید، در سرعت هم همیشه سریع کارهای خوب را انجام بدهید، تأخیر نداشته باشید. یک چنین دینی که یک برنامه‌ی فَراگیر دارد، حالا شما از شَرق یا از غَرب یا از مُتفکّرین نوع‌آور می‌خواهید سَبک یاد بگیرید، می‌خواهید برنامه داشته باشید؟ اسلام تمام برنامه‌ها را برای شما به صورت رایگان پیش‌بینی کرده است که به آن عمل کنید. یکی این جهت را قبلاً نگفته بودیم؛ ولی واقعاً شایان توجّه، تأمّل و مُطالعه است. آن موقع انسان خیلی از دین خود لذّت می‌بَرد. یک دینی که دینِ خداست؛ زیرا غیرِ خدا این نوع مُحیط نیست که نیازهای بَشر، زَوایای زندگی بَشر را ببیند و برای هر گوشه و زاویه برنامه بدهد. بنابراین «لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً[۱۳]»؛ آدم خودش را این‌گونه نبیند که می‌تواند بهتر از برنامه‌ریزی و سَبک زندگی که خداوند برای انسان مَنظور کرده است، یک برنامه‌ای از شَرق یا از غَرب یا از شمال و جُنوب و از آدم‌های مثلاً فیلسوف و حکیم بتواند برنامه‌ای را برای خودش داشته باشد.

Sadighi-14030125-Hoze-Thaqalain_IR (3)

پایبند بودن بزرگان و عُلما به مُستحبّات و سُنن دینی

و نکته‌ی عَمیق‌تر آن توحید اَفعالی است. «لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً»، یعنی همه‌‌ی کارهایمان از خداست. «وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ[۱۴]»؛ خداوند متعال هم خالق خودتان است، هم خالق اَعمالتان است. «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ رَمَى[۱۵]»؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نه از خودش سُخنی داشت، نه از خودش کاری داشت. «مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى[۱۶]»؛ و نه از خودش علمی داشت. نه علم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای خودشان بود، نه حرف ایشان برای خودشان بود، نه جنگ‌شان برای خودشان بود و نه صُلح ایشان برای خودشان بود. همه‌اش خداوند برای ایشان قرار می‌داد. حالا در یک شأنی از شُئون این روایت «قُرب نَوافل» برای ما خیلی می‌تواند منشأ بَرکات باشد؛ «لاَ یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ[۱۷]». فَرائض مَحدود است. فَرائض بالاَصاله مَحدود است؛ اما اگر انسان به فَرائض قناعت نکند، برای رسیدن به قُرب الهی نَوافل همه‌ی زندگی را می‌پوشاند. نَفل یعنی زیاد است. آنچه زائد بر واجبات هست، انسان جهات قُربی آن را در نظر بگیرد و قُربهً ِالی‌الله کار را انجام بدهد، خداوند متعال حضرت آقای «فیاضی» خودمان را سلامت بدارد. در این چند روزی که گاهی افطارها خدمت‌شان بودیم، بدون استثناء با نمک شروع می‌کردند. این جُزء سُنَن است. مرحوم آقای «شیخ مرتضی طالقانی[۱۸]» (رحمت الله علیه) استاد «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) که هم فقیه بوده است، هم عارف بوده است، هم واصل بوده است و هم جُز بندگی چیزی نداشته است، بنده‌ی مَحض بوده است. جُزء افتخارات آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) که گاهی به زبان می‌آوردند، می‌فرمودند: این روزهای آخر عُمر مرحوم آقای شیخ مرتضی طالقانی (رحمت الله علیه) من سرپَرست بودم، از ایشان پَرستاری می‌کردم. فرمودند: بعضی از صُلحای نجف آمدند و ایشان را دعوت کردند که ببَرند و در منزل‌شان از ایشان پَذیرایی کنند؛ اما ایشان حاضر نشدند. فرمودند: ما مُسافر هستیم، فُرصتی نداریم که به خانه‌ی کسی برویم. مرگ‌شان را می‌دیدند و می‌فرمودند: ما مُسافر هستیم. بعد فرمودند: شب آخر عُمر اَسراری در اختیار ما گذاشت. آن چه کسی بوده است که آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) از او اَسرار دریافت می‌کند؟! از موفّقین تاریخ مرحوم آقای شیخ مرتضی طالقانی (اعلی الله مقامه الشریف) بوده است. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) فرمودند: در یک ضیافتی خدمت ایشان بودیم و مرحوم «آقای خویی[۱۹]» (رضوان الله تعالی علیه) هم بودند. مرحوم آقای طالقانی (رحمت الله علیه) دست به غذا نبُردند و گفتند: نمک بیاورید. آقای خویی (رضوان الله تعالی علیه) حالا یا مَصلحت‌اندیشی کردند یا می‌خواستند سربه‌سَر ایشان بگذارند، گفت: آقای شیخ! اگر این‌گونه باشد، همه‌جا آمادگی نیست که نمک بیاورند، باید همه‌جا نمک همراه خود ببَرید. شما که مُقیّد هستید که بدون نمک شروع نکنید و دست به غذا نبَرید، باید همراهتان باشد. به مَحض این‌که آقای خویی (رضوان الله تعالی علیه) این مطلب را گفتند، مرحوم شیخ مرتضی طالقانی (رحمت الله علیه) دست‌شان را به عَمامه‌ی خود بُردند و نمک درآوردند. گفت: من همیشه نمک همراهم هست؛ ولی این‌که می‌گویم به این دلیل است که این موضوع رَواج پیدا کند. این‌ها به همه‌ی سُنّت‌ها، به همه‌ی مُستحبّات، به همه‌ی آداب که در شُئون زندگی شَرع اَنور پیش‌بینی کرده است، به همه‌ی این‌ها پایبند بودند.

Sadighi-14030125-Hoze-Thaqalain_IR (2)

کسی که بنده‌ی خدا باشد، خداوند او را کفایت خواهد کرد

خداوند متعال شیخ ما شهید «آیت الله قُدوسی[۲۰]» (اعلی الله مقامه الشریف) را رحمت کند. می‌فرمودند: این‌هایی که به تَرک مَکروهات تَقیُّدی ندارند، یک شَقاوتی در آن‌ها هست. خیلی عَجیب بود. مثل این‌که حَسّاس بودند و بعضی‌ها را دیده بودند. آدم باید به مَکروهات حَسّاس باشد؛ کما این‌که باید به انجام مُستحبّات حَسّاس باشد. تَرک مَکروهات حَریم واجبات است. قُرُق است. آدمی که مَکروه را انجام نمی‌دهد، حتماً خودش را به حَرام آلوده نمی‌کند. از آن طرف مُستحبّات پاسدار و قُرُقگاه واجبات است. آن کسی که نماز شب را در سَحَر می‌خواند، قطعاً نماز صُبح هم از دستش نمی‌رود. بنابراین انجام مُستحبّات بیمه‌گَر واجبات است و تَرک مَکروهات تَضمین تَرک مُحرّمات هم هست و بنده می‌دانم که آقای قُدوسی (رضوان الله تعالی علیه) آدم دَقیقی بودند؛ هم مُلّا بودند، مُجتهد بودند. تَقریرات درس ایشان از دُروس مرحوم «آیت الله بروجردی» (اعلی الله مقامه الشریف) اَخیراً این فاضل گرامی، رَفیق مدرسه‌ی حَقّانی ما آقای «رفیعی» که در دوران نِقاهت‌شان آمدند و چند روزی هم در این مدرسه ماندند و خیلی از همه‌ی فُضلای مدرسه، از طُلاب مدرسه و از اساتید مدرسه راضی بودند. خدا را شُکر همه‌ی شما خوب هستید و آوازه هم دارید. به همین دلیل مُنتظر باشید که بُخورید. «هرکه در این بَزم مُقرب‌تر است[۲۱]»، شما را می‌زنند. ولی اگر صبر کنیم، این زَدن‌ها به نَفع‌مان تمام می‌شود. حیف که صبر نداریم، دَستپاچه هستیم، عَجول هستیم و به خداوند واگذار نمی‌کنیم. خیال می‌کنیم آبرویمان را می‌توانیم نگاه داریم. مگر دست ماست که بتوانیم آبرو را حفظ کنیم؟ آن کسی که آبرو داده است، باید خودش هم حفظ کند. علّت مُحدثه، علّت مُبقیه است و همه‌چیز هم خودش است. همه‌چیز خودش است. هیچ‌کسی نمی‌تواند هیچ‌کاری انجام بدهد. فقط دعا کنید این حرف حقّ ما باور حقّ برای ما باشد. لذا در زندگی به فَراز و نَشیب و اِقبال و اِدبار خیلی اعتنا نکنیم، مهمّ نیست. واقعاً مهمّ نیست، ولی باور آن در من هست؟ خداوند متعال بدهد. گاهی که به آدم سخت می‌گذرد، انسان فکر می‌کند که ایمانش قَوی نیست؛ وَگرنه همه‌ی این اَمواج مَقطعی است. خداوند متعال شَرح‌صَدر بدهد، خداوند متعال صبر بدهد، خداوند متعال انگیزه‌ی الهی به آدم بدهد. آدمی که نوکر باشد، نوکر خدا را بزنند؛ این حُبّ فی‌الله اقتضاء می‌کند که خداوند هوای نوکرش را داشته باشد و در قرآن کریم آیات مُتعددی هست که اگر کسی بنده باشد، خداوند او را کفایت می‌کند. شاید عرض کرده‌‌ام که بنده از مرحوم «آقای کشمیری[۲۲]» (اعلی الله مقامه الشریف) چند ذکر درخواست کردم. یکی از آن‌ها بدون این‌که من بگویم، ایشان گفتند: بعد از نماز صُبح ۷ مرتبه این آیه را بخوانید: «فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ[۲۳]»؛ این حرف «سین» به مَعنی «قَد» هست. «فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»؛ اگر همه‌ی عالَم دشمن آدم بشود، ولی آدم نوکر خدا باشد، مُجری فرمان خداوند باشد، باکی ندارد. هیچ‌کسی زورش به خدا نمی‌رسد. خداوند متعال عزیز مُطلق است. عزیز کسی است که مَغلوب نمی‌شود، همیشه غالب است. «وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ[۲۴]»؛ قاهرِ فوق عِباد است.

Sadighi-14030125-Hoze-Thaqalain_IR (4)

جایگاه والای مرحوم «شیخ صدوق» (اعلی الله مقامه الشریف)

این حضرت آقای رَفیعی یک مُؤسسه‌ای به نام مُؤسسه‌ی «الهادی» دارند که گفت سر قَبر مرحوم ابن بابویه «شیخ صدوق[۲۵]» (رضوان الله تعالی علیه) قرار دارد. در این جهت بحمدالله «آقای مُرادی» توفیقاتی دارند که گاهی مجموعه را به آن‌جا هم ببَرند. هم اِحیاء یاد یکی از عَلمدارانِ موفّق نظرکرده‌ی مُوجّه پُر برکت است که سِیر زمان آثار ایشان را کُهنه نکرده است، شیخ صدوق (رضوان الله تعالی علیه) حاکم عَلی‌الاطلاق بر فُقها و مُحدّثین است. همیشه عَلمدار است و خودش هم افتخار می‌کرده که من مولود دعای امام زمان (ارواحنا فداه) هستم. خداوند متعال ایشان و اَخوی‌شان «حسین بن علی بن بابویه[۲۶]» را با دعای حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) به پدرشان داده است. مُدّت‌ها ازدواج کرده بودند و فرزند نداشتند. به حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) نامه نوشته بودند و از ایشان درخواست کرده بودند که از خداوند برای من فرزند بخواهید. آقا هم مَرقومه‌ی ایشان را پاسخ کَتبی داده بودند. ای قُربان قَلم‌شان، خط مبارک‌شان، امضاء ایشان! یعنی می‌شود که ما یک زمانی خط آقایمان را ببینیم؟! اصلاً چنین چیزی در ذهن‌مان آمده است؟ بعد حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) مَرقوم فرمودند: از این زنی که داری، دارای فرزند نمی‌شوی؛ ولی تَجدید فَراش کُن و خداوند دو فرزند به تو می‌دهد که هر دو برای عالَم اسلام برکت می‌کنند. یکی از آن‌ها شیخ صدوق (اعلی الله مقامه الشریف) شدند. آقای رَفیعی می‌گفتند: بنده در ارتباط با مؤسسه از شیخ صدوق (اعلی الله مقامه الشریف) چیزی خواستم و عملی شد. این‌ها مُقرّب خداوند هستند، این‌ها آبرومَند بارگاه حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هستند و چون نزد خداوند آبرو دارند، شفاعت‌شان مَقبول است؛ لذا به این‌ها مُراجعه کنیم و قطعاً جواب هم می‌گیریم. مَخصوصاً شیخ صدوق (اعلی الله مقامه الشریف) جایگاه بسیار ویژه‌ای دارد. هم کَثرت آثار ایشان و هم اِتقان نوشته‌های ایشان و هم تنوّع مطلب و فُصولی که دارند. این «توحیدِ صدوق» سُفره‌ی حُکما و عُرفاست. شیخ صدوق (اعلی الله مقامه الشریف) خیلی برجسته است.

Sadighi-14030125-Hoze-Thaqalain_IR (5)

انسان باید تمام اَفعال خود را از جانب خدا بداند

خداوند متعال آقای رَفیعی را سلامت بدارد. ایشان گفتند: فرزند آیت الله قُدوسی (رضوان الله تعالی علیه) تَقریرات درس آقای بُروجردی (اعلی الله مقامه الشریف) را دادند که ما تَصحیح کنیم و به چاپ برسانیم. این را چاپ کرده‌اند و ۳ جلد هم برای ما فرستادند. آقای قُدوسی (رضوان الله تعالی علیه) مُجتهد بودند، آقای قُدوسی (رضوان الله تعالی علیه) مُجاهد بودند، آقای قُدوسی (رضوان الله تعالی علیه) مُخلص بودند، آقای قُدوسی (رضوان الله تعالی علیه) شُهرت‌گُریز بودند، آقای قُدوسی (رضوان الله تعالی علیه) مَظهر اراده بودند. حرف ایشان دوتا نمی‌شد. چیزی را که اراده می‌کردند، باید می‌شد. خیلی امتیازات خاص که لازمه‌ی تربیت توحیدی بود، در آقای قُدوسی (رضوان الله تعالی علیه) وجود داشت. ایشان وارد یک مجلسی شده بودند، یک آقایی وارد شده بود که ادّعای مَرجعیّت می‌کرد و آقای قُدوسی (رضوان الله تعالی علیه) او را در حَدّ مَرجعیّت نمی‌دانست. همه‌ی عُلما بلند شده بودند، ولی آقای قُدوسی (رضوان الله تعالی علیه) بلند نشده بودند و همان‌جا نشسته بودند. این نوع شُجاعت‌ها، جرأت‌ها و جسارت‌ها در همه‌کَس نبود؛ ولی آقای قُدوسی (رضوان الله تعالی علیه) همه‌ی این‌ها را داشت. لذا اگر ایشان می‌گوید: کسانی که به مَکروهات اعتنا نمی‌کنند و در عمل به مَکروهات جَسور هستند، یک شَقاوتی در وجودشان هست. این‌ها را جدّی بگیریم. در زندگی‌مان در همه‌جا ما مُجری باشیم و خداوند متعال فرمانده‌ی ما باشد. چه‌قَدر زیبا می‌شود. آن‌گاه این جمله‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در قلب ما شیرین می‌شود: «إِلَهِی کَفَى بِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رِبّاً[۲۷]»؛ چه عزّتی بالاتر از این‌که تو بالای سر من هستی؟! تو فرمانده‌ی من هستی. و چه افتخاری بالاتر از این‌که من بنده‌ی تو هستم؟! لذا این اللهُمَّ! «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ[۲۸]»، بعضی‌ها در جنگ‌ها رَمز پیروزی را این می‌دانستند: اللهُمَّ! «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ». باید همه‌ی زندگی را زیر پوشش دین بُرد و بعد هم به مرحله‌ی توحید اَفعالی رسید که نه کارمان از خودمان باشد، نه حرفی از خودمان داشته باشیم. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نه حرف داشتند و نه کار داشتند؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده بودند، طوطیِ خداوند بودند. «وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى[۲۹]» ؛ «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ رَمَى» ؛ «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ[۳۰]». این خیلی مهمّ است که انسان به یک جایی برسد که نه تنها تَکوین نظام عالَم را از خداوند بداند، بلکه کارهایی را هم که ما می‌کنیم، خودش را کاره‌ای نبیند. این خیلی مهمّ است.

دستور خداوند به دنیا برای سخت گرفتن به کسانی که دنبال آن هستند

سوّمین مورد هم این بود که فرمودند: «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ[۳۱]»؛ دَغدغه داشته باشد که نکند در یک‌جایی، در یک لحظه‌ای، در یک آنی غافل بودم و با غَفلت کاری کردم که خداوند متعال خوشش نمی‌آمد. این «جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ» مُراقبه است. مُراقبه‌ی دائم است که هیچ‌گاه انسان از اَمر و نَهی خداوند غافل نباشد. چون سراسر زندگی تحت پوشش برنامه و نظم الهی است. اگر آدم در یک‌جا غفلت کند، از پیش خودش یک کاری می‌کند. یا مُنغعل می‌شود و با فشار یک کاری را می‌کند. بعد هم در سختی قرار می‌گیرد. ما خودمان اخیراً این را دیده‌ایم. هرجا خواستیم دست و پا بزنیم، بدتر شد. مگر خدا نداری که این‌قَدر دَستپاچه می‌شوی؟ چه خبرت هست؟ این «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ» دستور مُراقبه است. مُراقبه‌ی دائم است. اگر این‌جور شد، چه بَرکاتی، چه میوه‌هایی از این درخت پیوند نَصیب انسان می‌شود؟ گفته شد که اوّلاً دنیا برایش موهون می‌شود. برای اِقبال و اِدبار دنیا ارزشی قائل نمی‌شود. هیچ‌وقت از این‌که چیزی از دنیا نَصیبش نشده است، ناراحت نمی‌شود. اگر دارای امکانات، شُهرت یا چیزی بود، اصلاً به اندازه‌ی ناچیزی برایش مهمّ نیست. هیچ‌ برایش مهمّ نیست. حالا بعضی از چیزها را بعضی از اساتید‌مان می‌گویند که بنده رویم نمی‌شود که عُلمای برجسته‌ای که خودشان را ساخته بودند، برای طَرد مُرید چه کارهایی می‌کردند که در شأن‌شان نبود. اصلاً برایشان مهمّ نبود که اطرافشان شُلوغ باشد، از آن‌ها تَعریف کنند یا تَحویل‌شان بگیرند. به اندازه‌ی سر سوزن به این‌ها اعتنا نمی‌کردند. «هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا[۳۲]»؛ دنیا برایش موهون می‌شود. هم پَست می‌شود و هم آسان می‌شود. دنیا مشکلی نیست. دنیا برای ما همه‌چیز است. لذا ما بیچاره‌ایم، همیشه مَهموم هستیم؛ چون دلمان به دنیا گِره خورده است. دنیا هم مأمور است که هرکسی دل به او بدهد، باید او را ناراحت نگاه دارد. «أَتْعِبِی مَنْ خَدَمَکِ[۳۳]»؛ دستور خداوند به دنیاست. هرکسی با تو بود، خادم تو بود، دنیاپَرست بود، «أَتْعِبِی»؛ او را به تَعَب و گرفتاری بینداز. تجربه هم هست و دیده‌اید که هرچه به دنبال دنیا بروید، به هرجایی از آن هم برسید، ابتدای گرفتاری‌تان است. هیچ‌وقت دنیا کسی را سیر و سیراب نکرده است و اصلاً ماهیّتش این است. آن روزی راحت هستیم که دل از دنیا برکَنیم. آن روز اوّلین فُرصت‌ نَفس‌کشیدن و استراحت ماست. تا تَعلُّق به دنیا داریم، در هر شأنی از شُئون زندگی هستیم، بدانید که گرفتار هَمّ و غَم هستیم و غُصّه از ما جُدا نخواهد شد.‌ تَشویش، نگرانی و همه‌چیز هست. ولی آدم دنیا را پُشت سرش بیندازد و روی به خداوند بیاورد، «هرچه از دوست می‌رسد، نیکوست»؛ والله قَسم که نیکوست؛ هرچه از دوست می‌رسد، نیکوست.

انسان نباید به شیطان و اُمور شیطانی اعتنا داشته باشد

«هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ»؛ شیطان را ما مهم می‌گیریم که به پَر و بال ما می‌پیچد. وقتی دشمن را لِه کردی و اعتنا به او نکردی، او هم سُراغ شما نمی‌آید. «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا[۳۴]»؛ اما ما مُدام او را بزرگ می‌کنیم، بی‌خودی او را بزرگ می‌کنیم. شیطان سگ کُجا باشد؟ شیطان نباید جُرأت کند به ما نزدیک بشود. بداند که ما خیلی بی‌اعتنا هستیم، حَقیر است. نمی‌تواند در اطراف ما بچَرخد. این بُعد روانی دارد. انسان به هرچیزی حَسّاس باشد، گرفتارش می‌شود. ولی اگر بی‌اعتنا باشید، خیلی کاری به کار شما ندارد. آدم وقتی مریض هم هست، اگر به مَرَض خودش خیلی توجّه نکند، خیلی درد نمی‌کِشد. این حَساسیّت‌ها، وَسواسی‌گَری‌ها برای توجّه است. اگر شما توجّه‌تان را کم کنید، خود به خود برایتان آسان می‌شود، دیگر مشکلی ندارید. اُموری هم که مُرتبط به شیطان است را خیلی جدّی نگیرید. بعضی‌ها از این جوان‌ها می‌آیند و مثلاً می‌گویند: ما به فُلان رفیق‌مان خیلی وابسته شدیم. اصلاً توجّه نکُنید که وابسته شده‌اید. اصلاً همین توجّه دارد وابستگی را بیشتر می‌کند. او را رَها کُن. خداوند متعال مرحوم «حاج اسماعیل دولابی» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت کند. یک طلبه‌ای به خواهر زن خودش علاقه‌مَند شده بود. خیلی هم بد بوده است، مشکل بوده است. گفته بود: در حال طَواف بودم و در آن‌جا مُدام ذهنم دَرگیر بود. یک‌مرتبه حاج اسماعیل دولابی (رضوان الله تعالی علیه) از کنارم رَد شد و با یک اَخمی گفت: ولش کُن! تا گفت ولش کُن، رفت. دیدم دلم پاک شد. می‌گفت که به ایشان نگفته بودم، ولی خودش گفت: ولش کُن. تا ولش کردم، جُدا شد. تمام شد و رفت. شیطان و اُمور شیطانی هم همین‌گونه است. اگر رها کنید، جُدا می‌شود؛ اما وقتی خیلی حَسّاس شدید، مُدام گرفتار می‌شوید. بعد هم خَلق است. اگر آدم برای خالق حساب باز کند، برای خَلق خیلی نباید حساب باز کند. چه کسی خوشش آمد، چه کسی بدش آمد، چه کسی می‌رَنجد، چه کسی نمی‌رَنجد، چه کسی به ما پول می‌دهد، چه کسی به ما امکانات می‌دهد؛ این‌ها دیگر برایش آسان می‌شود.

بنده در ماه مبارک رمضان همنشین پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) می‌شود

خیر مَقدم، تقبَّل الله اَعمالکم. الحمدلله خوبان عالَم هستید. ماه مبارک رمضان هم خداوند متعال که خوبان را بر سر یک سُفره نشاند. می‌دانید بعضی‌ها وقتی نماز می‌خوانند و به «اَلسَّلامُ عَلَیک اَیُهَا النَّبِیُّ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ» می‌رسند، چه احساسی دارند؟ این رفتن نزد خداوند متعال آدم را همنشین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کرده است. آدم توجّه ندارد. آن آخر کار که می‌خواهد خداحافظی کند، یک نگاهی به حاضرین می‌کند و می‌بیند که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم در این‌جا بوده‌اند. این سُفره‌ی رمضان شما را در کنار امام زمان (ارواحنا فداه) قرار داد. شما میهمان خداوند بودید، تمام اَنبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) میهمان خداوند بودند، خاتَم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) میهمان خدا بود، شهدا همه بودند، امام زمان (ارواحنا فداه) بودند. کُجا بودید؟ نزد چه کسی بودید؟ قَدر دانستید؟ چه گرفتید؟ جایزه‌ی شما در روز عید چه بود؟ چه دریافت کردید؟ خوشا به حالتان. و خوشا به حال بنده که الحمدلله پادوی شما هستیم و افتخارمان هم شما هستید. ان‌شاءالله بعد از مرگ‌مان هم حساب جاری ما را نگاه خواهید داشت. خیلی خوشحالم. خداوند متعال ماه رمضانی به ما داد و بعد از ماه رمضان هم همه صیقَل‌شده، دل‌ها بی‌زَنگار شده، آیینه‌های خدانَما شده، ان‌شاءالله بوی خدا می‌دهید، ان‌شاءالله خوی خداوند را دارید.

روضه و توسّل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)

یک سلامی هم به اَرباب‌مان بدهیم. «أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ[۳۵]»؛ این کَلام عینِ کَلام امام زمان (ارواحنا فداه) است. گاهی در تنهایی‌هایتان هم این کلمه‌ی امام زمان‌تان را مَزه‌مَزه کنید. «أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ»؛ خیلی سخت بود که کسی مَحاسن حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را غَرق به خون ببیند. برای حضرت زینب (سلام الله علیها) در همه‌جا سخت گذشته بود؛ «دَخَلَتْ زَیْنَبُ عَلَی ابنِ ‏زِیادٍ[۳۶]»؛ حضرت زینب (سلام الله علیها) را وارد مجلس شراب کردند. ولی چند جا حضرت زینب (سلام الله علیها) خیلی بیقرار بود. یکی آن‌جایی بود که فرمودند: «ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی کانَ هذا مُقَدَّراً مَکتوبا[۳۷]»؛ همه‌ی مُصیبت‌ها را پیش‌بینی کرده بودم و در همه‌ی مُصیبت‌ها با تو شرکت کردم؛ ولی فکر نمی‌کردم که سر تو بالای نیزه باشد و مَحاسنت غَرق به خون باشد. آن سه‌ساله هم در خَرابه به این نکته خیلی دلش سوخت. «أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ[۳۸]»؛ کدام ظالم مَحاسنت را غَرق به خون کرده است؟

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! در همین ایّام لباس ظُهور بر قامت صاحب ما بپوشان.

خدایا! سعادت تماشای جَمال امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، اِستماع کلمات شیرین و رَوان ایشان، تَلقّی نظر لُطف و محبّت ایشان و دریافت مدال رضایت ایشان را روزی ما بگردان.

خدایا! زندگی ما را سنگرنشینی قرار بده.

خدایا! ثَواب مُجاهدین در ثُغور را به ما عنایت بفرما.

خدایا! روحیه‌ی جهادی به مَعنای واقعی کلمه را به ما مَرحمت بفرما.

خدایا! رشته‌ی گِرایش به دنیا را از دل‌های ما بَرکَن.

بارالها! پروردگارا! عُلقه‌ی ما را به خودت و اولیائت و به امام زمانت (ارواحنا فداه) تَشدید بفرما.

خدایا! ما را بیقرار حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) قرار بده.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت نایب امام زمان‌ (ارواحنا فداه) را بر سر ما مُستدام بدار.

خدایا! به عصمت و شرافت حضرت زهرا (سلام الله علیها) قَسمت می‌دهیم ما را شِین انقلاب قرار مَده.

خدایا! ما را شِین نظام و ولایت قرار مَده.

خدایا! ما را زین دین و مَکتب قرار بده.

خدایا! مجموعه‌ی این سربازان امام زمان‌ (ارواحنا فداه) و اَفسران امام زمان‌ (ارواحنا فداه) را در علم و عمل جُزء مُوفّقین عالَم مُقرّر بفرما.

خدایا! اَمر شهادت را برای ما مُقدّر و مَحتوم بفرما.

الها! پروردگارا! ما را دشمن‌شاد نکُن.

الها! پروردگارا! نظام ما و رهبر ما را دشمن‌شاد نکُن.

خدایا! این طلبه‌های خوب ما را دشمن‌شاد نکُن.

خدایا! دشمنان غَدّار ما که قَصد بی‌اعتبار کردن نظام و مُقدّسات را دارند، شیشه‌ی عُمرشان را بِشکَن.

خدایا! آن‌ها را بر ما مُسلّط نکُن.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۳] سوره مبارکه نحل، آیه ۵۳٫

«وَ مَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ».

[۴] سوره مبارکه نساء، آیه ۷۹٫

«مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ وَ مَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ ۚ وَ أَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا ۚ وَ کَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِیدًا».

[۵] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۶۲٫

[۶] سوره مبارکه روم، آیه ۳۰٫

«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ».

[۷] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

[۸] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای عرفه حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).

«…إِلٰهِى أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَى الْآثارِ فَأَرْجِعْنِى إِلَیْکَ بِکِسْوَهِ الْأَنْوارِ وَ هِدایَهِ الاسْتِبْصارِ حَتَّىٰ أَرْجِعَ إِلَیْکَ مِنْها کَما دَخَلْتُ إِلَیْکَ مِنْها مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَیْها، وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّهِ عَنِ الاعْتِمادِ عَلَیْها، إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ. إِلٰهِى هٰذَا ذُلِّى ظاهِرٌ بَیْنَ یَدَیْکَ، وَ هٰذَا حالِى لَایَخْفىٰ عَلَیْکَ، مِنْکَ أَطْلُبُ الْوُصُولَ إِلَیْکَ، وَ بِکَ أَسْتَدِلُّ عَلَیْکَ، فَاهْدِنِى بِنُورِکَ إِلَیْکَ، وَ أَقِمْنِى بِصِدْقِ الْعُبُودِیَّهِ بَیْنَ یَدَیْکَ. إِلٰهِى عَلِّمْنِى مِنْ عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ، وَ صُنِّى بِسِتْرِکَ الْمَصُونِ؛ إِلٰهِى حَقِّقْنِى بِحَقائِقِ أَهْلِ الْقُرْبِ، وَ اسْلُکْ بِى مَسْلَکَ أَهْلِ الْجَذْبِ. إِلٰهِى أَغْنِنِى بِتَدْبِیرِکَ لِى عَنْ تَدْبِیرِى، وَ بِاخْتِیارِکَ عَن اخْتِیارِى، وَ أَوْقِفْنِى عَلَىٰ مَراکِزِ اضْطِرارِى. إِلٰهِى أَخْرِجْنِى مِنْ ذُلِّ نَفْسِى، وَ طَهِّرْنِى مِنْ شَکِّى وَ شِرْکِى قَبْلَ حُلُولِ رَمْسِى، بِکَ أَنْتَصِرُ فَانْصُرْنِى، وَ عَلَیْکَ أَتَوَکَّلُ فَلا تَکِلْنِى، وَ إِیَّاکَ أَسْأَلُ فَلا تُخَیِّبْنِى، وَ فِى فَضْلِکَ أَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْنِى، وَ بِجَنابِکَ أَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنِى، وَ بِبابِکَ أَقِفُ فَلا تَطْرُدْنِى؛ إِلٰهِى تَقَدَّسَ رِضاکَ أَنْ یَکُونَ لَهُ عِلَّهٌ مِنْکَ فَکَیْفَ تَکُونُ لَهُ عِلَّهٌ مِنِّى؟ إِلٰهِى أَنْتَ الْغَنِىُّ بِذاتِکَ أَنْ یَصِلَ إِلَیْکَ النَّفْعُ مِنْکَ فَکَیْفَ لَا تَکُونُ غَنِیّاً عَنِّى؟ إِلٰهِى إِنَّ الْقَضاءَ وَ الْقَدَرَ یُمَنِّینِى، وَ إِنَّ الْهَوىٰ بِوَثائِقِ الشَّهْوَهِ أَسَرَنِى، فَکُنْ أَنْتَ النَّصِیرَ لِى حَتَّىٰ تَنْصُرَنِى وَ تُبَصِّرَنِى، وَ أَغْنِنِى بِفَضْلِکَ حَتَّىٰ أَسْتَغْنِىَ بِکَ عَنْ طَلَبِى، أَنْتَ الَّذِى أَشْرَقْتَ الْأَنْوارَ فِى قُلُوبِ أَوْلِیائِکَ حَتَّىٰ عَرَفُوکَ وَ وَحَّدُوکَ، وَ أَنْتَ الَّذِى أَزَلْتَ الْأَغْیارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِکَ حَتَّىٰ لَمْ یُحِبُّوا سِواکَ وَ لَمْ یَلْجَأُوا إِلىٰ غَیْرِکَ، أَنْتَ الْمُؤْنِسُ لَهُمْ حَیْثُ أَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ، وَ أَنْتَ الَّذِى هَدَیْتَهُمْ حَیْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ، مَاذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَ مَا الَّذِى فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ؟ لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِىَ دُونَکَ بَدَلاً، وَ لَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغىٰ عَنْکَ مُتَحَوِّلاً، کَیْفَ یُرْجىٰ سِواکَ وَ أَنْتَ مَا قَطَعْتَ الْإِحْسانَ؟ وَ کَیْفَ یُطْلَبُ مِنْ غَیْرِکَ وَ أَنْتَ مَا بَدَّلْتَ عادَهَ الامْتِنانِ؟ یَا مَنْ أَذاقَ أَحِبَّاءَهُ حَلاوَهَ الْمُؤانَسَهِ فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُتَمَلِّقِینَ، وَ یَا مَنْ أَلْبَسَ أَوْلِیاءَهُ مَلابِسَ هَیْبَتِهِ فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُسْتَغْفِرِینَ، أَنْتَ الذَّاکِرُ قَبْلَ الذَّاکِرِینَ، وَ أَنْتَ الْبادِئُ بِالإِحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعابِدِینَ، وَ أَنْتَ الْجَوادُ بِالْعَطاءِ قَبْلَ طَلَبِ الطَّالِبِینَ، وَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ثُمَّ لِما وَهَبْتَ لَنا مِنَ الْمُسْتَقْرِضِینَ…».

[۹] مُنْیهُ المُرید فی أدَبِ المُفیدِ وَ المُسْتَفید کتابی است در حوزه اخلاق اسلامی و به زبان عربی، اثر شهید ثانی (شهادت ۹۶۶ق) در موضوع آداب متقابل شاگرد و استاد و آداب تعلیم و تعلم در اسلام. این اثر منبع بسیاری از آثار پس از خود در این موضوع بوده و به جهت اهمیت و شهرت آن دارای نسخه‌های فراوان، ترجمه، تلخیص و شروح متعددی است. این رساله موجز، از قدیم در کانون توجه طلاب علوم دینی شیعه قرار داشته است. زین‌الدین بن نورالدین علی بن احمد عاملی جُبَعی معروف به شهید ثانی از نوادگان علامه حلی و از علما و فقهای نامدار شیعه در قرن دهم هجری قمری است. از او تألیفات بسیاری بر جای مانده که کتاب الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه معروف‌ترین آنها در فقه جعفری است. او در سال ۹۶۶ق به دست افراطیون مذهبی به قتل رسید و بدین رو به شهیدثانی شهرت یافت. شهید ثانی، تألیف این رساله کوچک پنج‌شنبه ۲۰ ربیع الاول سال ۹۵۴ق یعنی یازده سال پیش از شهادتش و در سن چهل‌وپنج سالگی به پایان رسانده است.

[۱۰] آدابُ المُتَعَلِّمین کتابی مشهور درباره آداب علم‌آموزی، منسوب به خواجه نصیرالدین طوسی، متکلم شیعه. آداب المتعلمین همواره موردتوجه و اقبال اهل علم قرار گرفته و بارها در مجموعه مشهور جامِعُ المُقَدَّمات از کتاب‌های درسی حوزه علمیه چاپ شده است. برخی پژوهشگران با استناد به شواهدی، در نسبت کتاب به خواجه نصیر طوسی اشکال کرده و برخی نیز اصل کتاب را کتاب تعلیمُ المُتَعلِّم اثر عالم سنّی قرن هفتم، برهان‌الدین زَرنوجی حَنَفی دانسته‌اند. در این کتاب، در دوازده فصل، به مباحثی مانند فضیلت علم و نیت دانش‌اندوزی، چگونگی انتخاب رشته علمی و استاد و هم‌درس، توکل و شیوه استفاده از استاد پرداخته شده است. شرح‌ها و ترجمه‌هایی بر آداب المتعلمین نوشته شده که از آن جمله است: اَللُّؤلُؤ الثَّمین فی شرحِ آداب المتعلمین نوشته سلیمان بن عبدالله ماحوزی و ترجمه اَنیسُ الطالبین به فارسی اثر سید محمد‌جواد ذهنی تهرانی. نسخه‌های چاپی و خطی فراوانی از کتاب در کتابخانه‌های ایران، پاکستان، مصر و غیره وجود دارد. کتابچه آداب المتعلمین، به رغم اختصار، از مشهورترین آثار در زمینه آداب علم‌آموزی به شمار می‌رود. این رساله از همان ایام تألیف، با استقبال اهل‌علم به صورت کتاب درسی، در مدارس و حوزه‌‌های علمی درآمده و بارها در مجموعه مشهور جامِعُ المُقَدَّمات، از کتب مقدماتی حوزه‌های علمیه به چاپ رسیده است. گفته شده منسوب‌بودن کتاب به خواجه نصیر‌الدین طوسی، بیان ساده و روان و دربرداشتن اکثر مطالب مهم در موضوع خود از عوامل توجه و اقبال دانش‌اندوزان به آداب المتعلمین بوده است.

به‌گزارش آقا‌بزرگ تهرانی، کتاب‌شناس شیعه، بنا‌بر انتساب مشهور، خواجه نصیر‌الدین طوسی (درگذشت: ۶۹۲ق) نویسنده کتاب آداب المتعلمین است. بیشتر مؤلفان مانند علامه مجلسی در بِحارُ الاَنوار، سید محمدباقر خوانساری در روضات الجَنّات و مُدرِّس تبریزی در ریحانَه الاَدَب کتاب را اثر خواجه نصیر طوسی دانسته‌اند. اما برخی پژوهشگران، با استناد به شواهدی، در نسبت کتاب به خواجه نصیر طوسی اشکال کرده و برخی نیز اصل کتاب را کتاب تَعلیم المُتَعَلِّم اثر عالم سنّی قرن هفتم، برهان‌الدین زَرنوجی حَنَفی دانسته‌اند. آنها بیان حرمت علم نجوم در فصل اول کتاب با وجود منجم بودن خواجه و نبود نام وی در نسخه‌های خطی کتاب را از قرائن نادرستی انتساب آن به خواجه شمرده‌اند. گفته شده مؤلف به لحاظ محتوا مهم‌ترین مطالب کتاب زرنوجی را آورده و حتی عناوین فصل‌ها را تغییر نداده است؛ ولی بیشتر اشعار، حکایات و توضیحات کتاب زرنوجی حذف شده است. سید محمد‌رضا حسینی جلالی، نسخه‌شناس معاصر، در تحقیق خود برگزیده‌ای از مطالب زرنوجی را آورده است. آداب المتعلمین در ضمن مجموعه کتاب جامع المقدمات به چاپ رسیده و دارای نسخه‌های چاپی و خطی فراوانی در کتابخانه‌های ایران (تهران، مشهد، قم و همدان)، پاکستان، مصر و جز آن است. نسخه‌ای از کتاب با تحقیق یحیی خَشاب، پژوهشگر مصری، در مجله «معهد المخطوطات العربیه» در سال ۱۳۷۶ق در قاهره به چاپ رسیده است. سید محمد‌رضا حسینی جلالی با استناد و اشاره به مجموعه‌ای از نسخه‌های خطی و چاپی، در سال ۱۴۱۶ق، کتاب را به صورت مستقل از جامع المقدمات به چاپ رسانده است.

[۱۱] سوره مبارکه هود، آیه ۱۱۳٫

«وَ لَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ مَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ».

[۱۲] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۲٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَ لَا تَجَسَّسُوا وَ لَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا ۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ ۚ وَ اتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ».

[۱۳] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

[۱۴] سوره مبارکه صافات، آیه ۹۶٫

[۱۵] سوره مبارکه انفال، آیه ۱۷٫

«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».

[۱۶] سوره مبارکه نجم، آیه ۳٫

[۱۷] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۹۱٫

«وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ: لاَ یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِی حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ اَلَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ یَدَهُ اَلَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ إِنِ اِسْتَعَاذَنِی أَعَذْتُهُ».

[۱۸] مرتضی طالقانی (۱۳۶۳-۱۲۷۴ ق) عارف، حکیم، فقیه و از شخصیت های معنوی قرن چهاردهم هجری شیعه است. آیت الله مرعشی نجفی و علامه جعفری از شاگردان او هستند. شیخ مرتضی طالقانی در مورد انگیزه خود برای تحصیل علم می گوید: «من برهه ای از عمر خودم را در دیزین چوپانی می کردم، روزی که در دشت به دنبال گوسفندان بودم، آوای تلاوت قرآن به گوشم رسید. شنیدن این آیات، در جان من تأثیر ژرفی گذاشت و مرا تحت تأثیر قرار داد. آنگاه با خودم زمزمه کردم: پروردگارا! نامه خویش بر من فرو فرستادی؛ کتابی که راهنمای سعادت انسانهاست، آیا تا آخر عمر آن را درنیابم!؟ بدین سبب بود که تصمیم گرفتم برای فهم دانش دین، از روستا هجرت کنم؛ بنابراین گوسفندان را به صاحبانش برگرداندم و از چوپانی دست برداشتم». مرتضی طالقانی با این انگیزه مقدس، از زادگاهش طالقان، هجرت کرد و به سوی تهران ـ که در آن عصر، جمعی از بزرگان فقه و فلسفه و عرفان در آن زندگی می کردند و حوزه تدریس داشتند ـ رهسپار شد. او در این شهر با کمال جدیت شروع به تحصیل نمود و مقدمات را نزد استادان فن فراگرفت و هفت سال در تهران از محضر بزرگان بهره مند شد. وی، فقه را نزد میرزا مسیح طالقانی، حکمت و عرفان را نزد مشهورترین فلاسفه و عرفای تهران مانند: میرزا ابوالحسن جلوه و آقا محمدرضا قمشه‌ای فراگرفت. این دانشمند نستوه، که مایه های علمی فراوانی از فقه، عرفان، حکمت و اصول در جان خویش ذخیره داشت، در حالی که ۳۳ بهار از عمرش می گذشت، به سوی حوزه نجف ـ که در سده چهارده هجری قمری سرآمد حوزه های جهان تشیع بود ـ رهسپار شد. او که هنوز ازدواج نکرده بود، در آغاز، در مدرسه خلیلی، حجره‌ای گرفت و در آن مدرسه به تحصیل پرداخت.

بعد از تأسیس مدرسه سید محمدکاظم یزدی، به آن مدرسه رفت و تا آخر عمر در کمال زهد و تقوا، در این مدرسه زندگی کرد. او با این که از عالمان بزرگ بشمار می آمد، لحظه‌ای از یادگیری و رسیدن به مقام منیع تخصص و اجتهاد کوتاهی نکرد؛ بدین خاطر، در محضر درس استادان برجسته نجف زانوی یادگیری و آموختن مراتب عالیه، بر زمین نهاد. اصول فقه را در محضر سید محمدکاظم یزدی، صاحب «عروه الوثقی» و میرزا محمدتقی شیرازی و روایت را از محدث معروف، میرزا حسین نوری، صاحب «مستدرک الوسایل» آموخت و به مدارج بلند علمی دست یافت. بعضی از صاحبان تراجم نوشته اند: این فقیه وارسته، نزد میرزا حبیب الله رشتی و ملا لطف الله لاریجانی نیز حاضر شده، و از آن ها کسب فیض کرده: ولی این نظر درست نیست؛ زیرا میرزا حبیب الله در سال (۱۳۱۲ هـ.ق) و ملا لطف الله در سال (۱۳۱۱ هـ.ق) وفات یافته اند، در حالی که مرتضی طالقانی، در سال (۱۳۱۷ هـ.ق) از اصفهان به حوزه نجف عزیمت نمود. شیخ مرتضی طالقانی گرچه رشته اصلی و تخصص و تبحرش در فقه، اصول، حکمت و عرفان بود؛ اما از فراگرفتن علوم دیگر نیز غافل نبود، چنان چه شاگردانش نوشته‌اند او در دانش هیئت، نجوم، علوم غریبه، طلسم ها تخصص داشت و این نشان دهنده وسعت دانش و فکر و عشق راستین او به دانشهای گوناگون بود. شیخ مرتضی طالقانی، این عارف و سالک راحل، که دانش را با عمل درآمیخت، در محرم الحرام سال (۱۳۶۳ هـ.ق) در ۸۹ سالگی، در حجره خود در مدرسه سید محمدکاظم یزدی، واقع در نجف اشرف که سالیان درازی در آن جا به تدریس، عبادت و ریاضت مشغول بود، مرغ جانش از قفس تنگ دنیا به سوی جهان بی نهایت پرواز کرد. شب رحلتش، هنگام طلوع فجر صادق، شیخ بر بام مدرسه رفت و اذان گفت و پایین آمد و به حجره خود رفت. هنوز آفتاب طلوع نکرده بود که دیدند شیخ در حجره رو به قبله خوابیده و پارچه ای روی خود کشیده و جان تسلیم کرده است.

[۱۹] سید ابوالقاسم موسوی خویی (۱۲۷۸-۱۳۷۱ش) از مراجع تقلید شیعه، رجالی و نویسنده مجموعه ۲۳ جلدی معجم رجال الحدیث و همچنین صاحب اثر تفسیری البیان فی تفسیر القرآن بود. میرزای نائینی و محقق اصفهانی دو تن از برجسته‌ترین استادان او در فقه و اصول فقه بوده‌اند. آغاز رسمی مرجعیت خویی پس از درگذشت سید حسین طباطبایی بروجردی دانسته شده و درگذشت سید محسن طباطبائی حکیم، آغاز مرجعیت وی مخصوصاً در عراق خوانده شده است. خویی، در طول هفتاد سال تدریس، یک دوره کامل درس خارج فقه و شش دوره درس خارج اصول فقه را تدریس کرده و یک دوره کوتاه هم به تدریس تفسیر قرآن پرداخت. عالمانی از جمله محمد اسحاق فیاض، سید محمدباقر صدر، میرزا جواد تبریزی، سید علی سیستانی، حسین وحید خراسانی، سید موسی شبیری زنجانی، سید موسی صدر و سید عبدالکریم موسوی اردبیلی از شاگردان خویی معرفی شده‌اند. آیت‌الله خویی در فقه و اصول فقه، نظرات و آرای قابل توجهی داشته که گاه با نظرات مشهور فقیهان شیعه متفاوت است. برخی منابع، فتاوای متفاوت او را تا ۳۰۰ مورد دانسته‌اند. مخالفت با مکلف بودن کافران به انجام فروع دین، عدم پذیرش نسبی بودن آغاز ماه قمری و مخالفت با اعتبار شهرت فتوایی و اجماع، برخی از نظرات متفاوت او در فقه و اصول فقه است. خویی در دوران مرجعیت خود، اقداماتی در راستای تبلیغ دین، ترویج تشیع و یاری رساندن به نیازمندان کرده است؛ از جمله ساختن کتابخانه، مدرسه، مسجد، حسینیه و بیمارستان در کشورهای ایران، عراق، مالزی، انگلستان، امریکا، هندوستان و…

خویی در دهه ۱۳۴۰ش، مواضع و بیانیه‌هایی علیه دولت پهلوی داشته است؛ اعتراض به واقعه فیضیه در سال ۱۳۴۲ش از این جمله‌اند. وی پس از شروع انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در ایران و دیدار فرح دیبا، همسر محمدرضا پهلوی با او و شائبه‌های پیش آمده پس از این دیدار، در مواردی از جمله همه‌پرسی تعیین نظام جمهوری اسلامی و همچنین جنگ عراق علیه ایران، به حمایت از انقلاب و جمهوری اسلامی ایران پرداخت. او در جریان انتفاضه شعبانیه شیعیان عراق و تعیین شورای رهبری برای اداره مناطق تحت مدیریت شیعیان، تحت فشار حکومت صدام حسین قرار گرفت و تا پایان عمر در حصر خانگی بود. سیدابوالقاسم موسوی خویی در ۱۵ رجب ۱۳۱۷ق مطابق با ۲۸ آبان ۱۲۷۸ش در شهر خوی از توابع آذربایجان غربی به دنیا آمد. پدرش سید علی‌اکبر خوئی، از شاگردان عبدالله مامقانی بود که به دلیل عدم موافقت با مشروطه غیرمشروعه، در سال ۱۳۲۸ق از ایران به نجف مهاجرت کرد. خویی، شنبه ۸ صفر ۱۴۱۳ق مطابق با ۱۷ مرداد ۱۳۷۱ش، در ۹۶ سالگی (۹۳ سالگی بر اساس تاریخ شمسی) به علت بیماری قلبی در کوفه درگذشت و در کنار مسجد الخضراء در صحن حرم امیرالمؤمنین دفن شد.

[۲۰] علی قُدّوسی (۱۳۰۶- ۱۳۶۰ ش) روحانی شیعه و از مبارزان علیه حکومت پهلوی. وی از مؤسسان و مدیران مدرسه علمیه حقانی بود. همچنین وی بنیانگذار مکتب توحید بود که بعد از انقلاب اسلامی ایران تبدیل به حوزه علمیه خواهران شد. شاگردان و تربیت‌شدگان مدرسه تحت مدیریت او سمت‌ها و مسئولیت‌های مهمی را بعد از انقلاب به عهده گرفتند. بعد از انقلاب اسلامی، دادستان انقلاب شد. در جریان بمب‌گذاری دادستانی در ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ش به شهادت رسید. وی داماد علامه طباطبایی است. یکی از فرزندان قدوسی در جنگ ایران و عراق به شهادت رسید. قدوسی شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ش بر اثر انفجار بمبی در دادستانی به شهادت رسید. پیکر او پس از تشییع در تهران به قم منتقل و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) دفن شد. امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) شهادت او را تسلیت گفت.

[۲۱] ملا احمد نراقی، معراج السعاده، باب چهارم، صفت سیزدهم، شماتت کردن.

[۲۲] یکی از علمای عامل که شخصیت و سیره او همواره مورد توجه و اعجاب اهل نظر بوده، آیت الله سید مرتضی کشمیری است. ذکر فضائل و مناقب او ورد زبان بزرگانی از اهل معرفت و نقل محافل اهل سلوک بوده و هست و خواهد بود. سید مرتضی رضوی کشمیری در هشتم ربیع الاول سال ۱۲۶۸ هـ . ق در ایالت کشمیر، در خانواده ای روحانی از سلسله سادات رضوی، به دنیا آمد. پدرش سید مهدی شاه، فرزند سید محمد، عالمی زاهد بود که در ایالت کشمیر به تبلیغ معارف اسلامی و تدریس علوم دینی، اشتغال داشت. مادرش بانویی دانشمند و با کمال بود. وی دوشا دوش همسرش سید مهدی شاه به تبلیغ و تدریس علوم مختلف می پرداخت که در تدریس و تعلیم دانش ریاضی دارای احاطه خاص و در این زمینه شهرت فراوانی داشت. سید مرتضی کشمیری از نوادگان امام رضا ـ علیه السلام ـ بوده که نسبش با چند واسطه درخشان به آن حضرت می رسد، از این رو به «رضوی» مشهور است. نسبت دیگر او، «قمی» است چه این که اجدادش از مدینه به قم مهاجرت نمودند و در آن شهر ماندگار شدند. جد بزرگش سید محمد اعرج فرزند احمد ابی المکارم فرزند ابو جعفر موسی مبرقع، اولین فرزند از این خاندان بود که در سال ۲۵۴ هـ . ق به قم آمد. او در شب چهارشنبه ۲۱ ماه ربیع الاول ۲۹۶ هـ . ق در قم وفات یافت و در خانه ای که برایش خریده بودند، به خاک سپرده شد. محل دفن او هم اکنون به نام مقبره موسای مبرقع در محل چهل اختران قم معروف است. او را «کشمیری» می گویند، چون جد هفتم وی سید ابوالحسن شاه از عالمان و فقیهان قمی بود که برای ترویج احکام دین به مشهد رضوی و از آن جا به ایالت کشمیر هندوستان هجرت کرده و در همان جا ماندگار شد و سلسله خاندان کشمیری را تأسیس کرد. قبر سید ابوالحسن رضوی قمی در محلی به نام «بلبل لنکر» یا «بلبل لانکر» واقع است که یکی از زیارت گاه های معروف کشمیر به حساب می آید.

سید مرتضی رضوی کشمیری، بعد از فراگیری خواندن و نوشتن و قرائت قرآن، مقدمات علوم دینی را از همان کودکی آغاز نموده و تا نوجوانی در کشمیر ادامه داد. او نهج البلاغه، شرح هدایه ملاصدرا،ریاضیات، منطق و فلسفه را زیر نظر مدرسان، فقیهان و دانشمندن ماهر کشمیر و با کمک فهم سرشار، استعداد فراوان و حافظه قوی، به خوبی فرا گرفت. وی در سال ۱۲۸۴ هـ . ق در سن ۱۶ سالگی همراه دایی خود سید محمد کشمیری متوفای ۱۳۱۳ هـ . ق برای تکمیل یافته های خود راهی شهر های کربلا و نجف اشرف، شهر علم و فقاهت شد و در آن دو شهر نزد عالمان و فقیهان نامدار به کسب علوم عقلی و علوم نقلی پرداخت و پس از سال ها تحصیل و تحقیق و تهذیب نفس، به درجه بلند اجتهاد و کمال نایل آمده، در ردیف دانشمندان آن عصر قرار گرفت.  سید مرتضی کشمیری، در میان عالمان و فقیهان نجف و کربلا ازجایگاه علمی خاص برخوردار بود. وی علاوه بر احاطه بر زبان های فارسی، عربی و هندی در علوم حدیث، فقه، اصول، اخلاق، فلسفه، رجال و سایر علوم اسلامی داشت. به طوری که می توان گفت در همه آن دانش ها دارای تخصص و تبحر بود. آن گونه که در وصفش گفته اند؛ با هیچ کدام از فقیهان، فیلسوفان، عالمان اخلاق، روایت شناسان و دیگر دانشمندان نمی نشست. مگر آن که آن ها اعتراف می کردند که وی در همه دانش های اسلامی، دارای تخصص و احاطه کامل است. تحصیلات علمی و اخلاقی سید مرتضی کشمیری تا سال ۱۳۱۱ هـ . ق ادامه پیدا کرد و با وفات استاد اخلاق و عرفانش آیه الله ملا حسین قلی همدانی در این سال، تدریس علوم دینی را به طور رسمی آغاز و تا آخر عمر با برکتش ادامه داد. بسیاری از دانشمندان و جویندگان علوم اسلامی در درس های فقه، اصول و اخلاق وی حاضر شده، از اقیانوس دانش وی، گوهر های علم و معرفت به دست آورده، بهره های فراوان بردند.

جامعیت در علوم اسلامی، احاطه بر اصول و فروع در آن علوم، اطلاع از مبانی و اقوال و نیز تقوای عالی و وجود کمالات معنوی، عامل جذب شاگردان بزرگ به مکتب علمی او بود. شیخ آقا بزرگ تهرانی از دانشمندان اسلامی در این باره می گوید: من چندین سال در محضر آیه الله سید مرتضی کشمیری به تحصیل پرداختم. او را عالمی ربانی، جامع علوم فقه، اصول، حدیث، تفسیر و دیگر علوم رسمی و غیر رسمی حوزه یافتم.  سید مرتضی کشمیری نیز از زمره عرفای بزرگ عصر خویش بود که در سایه تربیت و ارشاد عارف بزرگی همچون ملا حسین قلی همدانی (متوفای ۱۳۱۱ هـ . ق) به درجات عالی عرفان رسید. این عالم ربانی در نهایت ورع و تقوا و پیوسته در جهاد نفس و ریاضت، عبادت سیر و سلوک عرفانی بود. سید مرتضی رضوی کشمیری علاوه بر آن که یک چهره علمی بزرگ بود، به عنوان عالمی ربانی در اذهان عوام و خاص کربلا، دارای تقدس خاصی بود. از این رو از او در خواست کردند تا در کربلا به اقامه جماعت بپردازد. او نیز درخواست آنان را پذیرفته، در حرم مقدس حسینی به اقامه جماعت پرداخت که تا آخر عمر شریفش ادامه داشت. مردم کربلا، خصوصا اهل علم آن شهر، علاقه خاصی به وی داشتند و در نماز جماعت به او اقتدا می کردند. آیت الله عارف سید مرتضی کشمیری بعد از سال ها تحصیل، تدریس و تهذیب نفس، در تاریخ ۱۳ شوال سال ۱۳۲۳ هـ . ق. در شهر مقدس کاظمین دار فانی را وداع گرفت و به دیار باقی شتافت. پیکر پاک او بعد از غسل و کفن و اقامه نماز بر آن، به کربلای معلی انتقال داده شد و بعد از تشییع در حجره سوم بیرون از باب زینبیه موسوم به حجره کابلیه به خاک سپرده شد.

[۲۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۳۷٫

«فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا ۖ وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ ۖ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ ۚ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ».

[۲۴] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۸٫

«وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ ۚ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ».

[۲۵] ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، مشهور به شیخ صدوق، از علمای قرن چهارم قمری بوده است. پدر وی علی بن حسین، در زمان خویش، شیخ و ثقه (مورد اعتماد) و فقیه و پیشوای قمی‌ها بود. هرچند بزرگان و محدثان بسیاری در آن زمان در قم حضور داشتند، او با وجود مرجعیت و جایگاه علمی، مغازه‌ای در بازار داشت و زاهدانه و با پاکدامنی و قناعت به تجارت مشغول بود. او در رشته‌های مختلف کتاب‌ها و رساله‌هایی داشت که شیخ طوسی و نجاشی آنها را ذکر کرده‌اند. ابن‌ندیم در الفهرست، به دستخطی از شیخ صدوق اشاره کرده است که حاوی اطلاعاتی درباره آثار خود و پدرش بوده است: «کتاب‌های پدرم را که دویست کتاب است برای فلانی پسر فلانی اجازه دادم و نیز کتاب‌های خودم را که هجده کتاب است.» سال ولادت شیخ صدوق به نحو دقیق مشخص نیست، اما آنچه از کتاب وی، کمال الدین، و کتاب غیبت شیخ طوسی و کتاب فهرست نجاشی استفاده می‌شود این است که وی پس از مرگ محمد بن عثمان عَمْری، دومین سفیر از سفرای چهارگانه امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، در سال ۳۰۵ق و در اوائل سفارت ابوالقاسم حسین بن روح، سومین سفیر، متولد شده است. بنابر نقل شیخ صدوق از ابوجعفر محمد بن علی بن اسود، علی‌ بن حسین بن موسی بن بابویه (پدر شیخ صدوق که صدوق اول نیز خوانده می‌شود)، پس از مرگ محمد بن عثمان عَمْری از ابوجعفر خواسته است که از حسین بن روح نوبختی (سومین سفیر) بخواهد که او از امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) بخواهد که دعا کند تا خدا به او پسری بدهد. ابوجعفر می‌گوید من نیز از حسین بن روح درخواست کردم و او این درخواست را به امام زمان رساند و پس از سه روز به من گفت که امام برای علی بن حسین دعا کرده است و برایش فرزندی مبارک متولد می‌شود که خدای عزوجل به سببش او را سود می‌رساند. وی در سال ۳۸۱ق با بیش از هفتاد سال سن در شهر ری درگذشت. قبر او امروزه در قبرستانی با نام قبرستان ابن‌بابویه معروف و زیارتگاه مردم است. تجدید عمارت قبر وی در زمان فتحعلی شاه قاجار در سال ۱۲۳۸ق. انجام گرفت. پیش از این تاریخ، قبر او در اثر سیل شکافته شد و آشکار شدن جنازه سالم وی پس از گذشت قرن‌ها مایه حیرت همگان شد. مرحوم آقا علی حکیم از کسانی است که در رساله سبیل الرشاد فی علم المعاد می‌گوید: خودش بدن سالم شیخ صدوق را در این حادثه دیده است.

[۲۶] اِبْن بابِوَیه‌ْ، حسین بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی‌ (زنده در ۳۷۸ق‌)، فقیه، محدث‌ و متکلم‌ شیعی است. او برادر شیخ صدوق است. از خصوصیات وی، داشتن حافظه‌ای قوی بوده است. وی از پدرش علی بن بابویه‌ که از برجسته‌ترین فقها و محدثان عصر خویش بود، اجازه نقل حدیث داشت. از این رو می توان گفت او از مجلس درس پدر استفاده می‌کرده است. علمای امامی‌ او را ثقه‌ و روایتش را مقبول دانسته‌اند. او به کثرت نقل اخبار و روایات مشهور بود.

[۲۷] کنز الفوائد، جلد ۱، صفحه ۳۸۶٫

«وَ أَخْبَرَنِی شَیْخِی أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عُبَیْدِ اَللَّهِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْوَاسِطِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ هَارُونُ بْنُ مُوسَى اَلتَّلَّعُکْبَرِیُّ قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سَهْلٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مَالِکٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلزَّیَّاتُ قَالَ حَدَّثَنَا حَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : کَانَ مِنْ دُعَاءِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ إِلَهِی کَفَى بِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رِبّاً إِلَهِی أَنْتَ لِی کَمَا أُحِبُّ وَفِّقْنِی لِمَا تُحِبُّ».

[۲۸] سوره مبارکه فاتحه، آیه ۵٫

[۲۹] سوره مبارکه نجم، آیات ۳ و ۴٫

[۳۰] سوره مبارکه انفال، آیه ۱۷٫

[۳۱] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

[۳۲] همان.

[۳۳] کلیات حدیث قدسی، جلد ۱، صفحه ۲۸۱٫

«وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی اَلْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْقُرَشِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ اَلصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى اَلدُّنْیَا أَنْ أَتْعِبِی مَنْ خَدَمَکِ وَ اُخْدُمِی مَنْ رَفَضَکِ، وَ إِنَّ اَلْعَبْدَ إِذَا تَخَلَّى بِسَیِّدِهِ فِی جَوْفِ اَللَّیْلِ وَ نَاجَاهُ أَثْبَتَ اَللَّهُ اَلنُّورَ فِی قَلْبِهِ، فَإِذَا قَالَ: «یَا رَبِّ یَا رَبِّ» نَادَاهُ اَلْجَلِیلُ جَلَّ جَلاَلُهُ: لَبَّیْکَ عَبْدِی سَلْنِی أُعْطِکَ وَ تَوَکَّلْ عَلَیَّ أَکْفِکَ. ثُمَّ یَقُولُ لِمَلاَئِکَتِهِ: مَلاَئِکَتِی، اُنْظُرُوا إِلَى عَبْدِی فَقَدْ تَخَلَّى بِی فِی جَوْفِ اَللَّیْلِ اَلْمُظْلِمِ وَ اَلْبَطَّالُونَ لاَهُونَ، وَ اَلْغَافِلُونَ نِیَامٌ، اِشْهَدُوا أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُ».

[۳۴] سوره مبارکه نساء، آیه ۷۶٫

«الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ ۖ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا».

[۳۵] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف ناحیه مقدسه.

«أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ابآئِک َ الطّاهِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى أَبْنآئِکَ الْمُسْتَشْهَدینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ذُرِّیَّتـِک َ النّـاصِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلَى الْمَلآئِکَهِ الْمُضاجِعینَ، أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتیلِ الْمَظْلُومِ، أَلسَّلامُ عَلى أَخیهِ الْمَسْمُومِ ، أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْکَبیرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ، أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّلیبَهِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَهِ الْقَریبَهِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلینَ فِى الْفَلَواتِ، أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحینَ عَنِ الاَْوْطانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونینَ بِلا أَکْفان ، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَهِ عَنِ الاَْبْدانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر، أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ التُّرْبَهِ الزّاکِیَهِ، أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّهِ السّامِیَهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِی الْمَهْدِ میکآئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُکِثَتْ ذِمَّـتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُریقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتینِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامی بِلا مُعین، أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِیَهِ فِى الْفَلَواتِ، تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِیاتُ، وَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهَا السِّباعُ الضّـارِیاتُ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ یا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِکَهِ الْمُرَفْرِفینَ حَوْلَ قُبَّتِک َ ، الْحافّینَ بِتُرْبَتِک َ، الطّـآئِفینَ بِعَرْصَتِک َ ، الْوارِدینَ لِزِیارَتِک َ ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ فَإِنّی قَصَدْتُ إِلَیْک َ ، وَ رَجَوْتُ الْفَوْزَ لَدَیْک َ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ سَلامَ الْعارِفِ بِحُرْمَتِک َ ، الْمُخْلِصِ فی وَِلایَـتِک َ، الْمُتَقَرِّبِ إِلَى اللهِ بِمَحَبَّـتِک َ ، الْبَرىءِ مِنْ أَعْدآئِـک َ ، سَلامَ مَنْ قَلْبُهُ بِمُصابِک َ مَقْرُوحٌ ، وَ دَمْعُهُ عِنْدَ ذِکْرِک َ مَسْفُوحٌ ، سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزینِ ، الْوالِهِ الْمُسْتَکینِ ، سَلامَ مَنْ لَوْ کانَ مَعَکَ بِالطُّفُوفِ ، لَوَقاک َ بِنَفْسِهِ حَدَّ السُّیُوفِ ، وَ بَذَلَ حُشاشَتَهُ دُونَکَ لِلْحُتُوفِ ، وَ جاهَدَ بَیْنَ یَدَیْک َ ، وَ نَصَرَک َ عَلى مَنْ بَغى عَلَیْک َ ، وَ فَداک َ بِرُوحِهِ وَ جَسَدِهِ وَ مالِهِ وَ وَلَدِهِ ، وَ رُوحُهُ لِرُوحِک َ فِدآءٌ ، وَ أَهْلُهُ لاَِهْلِک َ وِقآءٌ ، فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِى الدُّهُورُ ، وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِک َ الْمَقْدُورُ ، وَ لَمْ أَکُنْ لِمَنْ حارَبَک َ مُحارِباً، وَ لِمَنْ نَصَبَ لَک َ الْعَداوَهَ مُناصِباً ، فَلاََ نْدُبَنَّک َ صَباحاً وَ مَسآءً ، وَ لاََبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً ، حَسْرَهً عَلَیْک َ ، وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاک َ وَ تَلَهُّفاً ، حَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَهِ الْمُصابِ ، وَ غُصَّهِ الاِکْتِیابِ ، أَشْهَدُ أَ نَّک َ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلوهَ ، وَ اتَیْتَ الزَّکوهَ ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ ، وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْعُدْوانِ، وَ أَطَعْتَ اللهَ وَ ما عَصَیْتَهُ، وَ تَمَسَّکْتَ بِهِ وَ بِحَبْلِهِ فَأَرْضَیْتَهُ، وَ خَشیتَهُ وَ راقَبْتَهُ وَ اسْتَجَبْتَهُ ، وَ سَنَنْتَ السُّنَنَ ، وَ أَطْفَأْتَ الْفِتَنَ ، وَ دَعَوْتَ إِلَى الرَّشادِ ، وَ أَوْضَحْتَ سُبُلَ السَّدادِ ، وَ جاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ الْجِهادِ ، وَ کُنْتَ للهِِ طآئِعاً ، وَ لِجَدِّک َ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ تابِعاً ، وَ لِقَوْلِ أَبـیک َ سامِعاً ، وَ إِلى وَصِیَّهِ أَخیک َ مُسارِعاً ، وَ لِعِمادِ الدّینِ رافِعاً ، وَ لِلطُّغْیانِ قامِعاً ، وَ لِلطُّغاهِ مُقـارِعاً ، وَ لِلاُْ مَّهِ ناصِحاً ، وَ فی غَمَراتِ الْمَوْتِ سابِحاً ، وَ لِلْفُسّاقِ مُکافِحاً ، وَ بِحُجَجِ اللهِ قآئِماً ، وَ لِـلاِْسْلامِ وَ الْمُسْلِمینَ راحِماً».

[۳۶] ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۱۴۱ و بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۶٫

«دَخَلَتْ زَیْنَبُ عَلَی ابنِ ‏زِیادٍ وَ علیها  اَرْذَلُ ثِیابِها وَ هِیَ مُتَنَکِّرَهٌ وَ کانَتْ تَتَخَفَّی بَیْنَ النِّساءِ وَ هِیَ تَسْتُرُ وَجْهَها بِکُمِّها لِاَنَّ قِناعَها اُخِذَ مِنْه».

[۳۷] الإرشاد، ج ۲، ص ۱۱۷؛ بحارالأنوار، ج ۴۵، ص ۵۸-۱۷۹، باب ۳۹؛ لهوف، ص ۱۹۰؛ کامل الزیارات، ص ۲۶۰-۲۶۱، باب ۸۸؛ ناسخ التواریخ، ص ۳۰۳٫

[۳۸] نفس المهموم، صفحه ۴۵۶.

«یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمه حَتّی تَکْبُر».