روز یکشنبه مورخ ۱۶ بهمن ماه ۱۴۰۱ جلسه درس اخلاق «آیت الله صدیقی» از ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۰۰ در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- مساجد خانهی پروردگار بر روی زمین هستند
- انسان وقتی وارد خانهی خدا میشود باید همهی تعلّقاتش را کنار بگذارد
- ادامه شرح حدیث شریف «عنوان بصری»
- انسان باید همیشه از امانت الهی بیشترین بَهره را ببرد
- انسان باید خاک باشد تا او را به اَفلاک برسانند
- انسان باید بداند که هیچ چیزی از خودش ندارد
- روضه و توسّل به اُمّالمصائب حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مساجد خانهی پروردگار بر روی زمین هستند
ایّام الله نور، ماه خدا، ماه عبودیّت حقّ، ماه توفیق و ماه پَناهجویی در بُیُوت حقتعالی را تبریک عرض میکنم. خداوند متعال فرموده است: «أَنَّ بُیُوتِی فِی اَلْأَرْضِ اَلْمَسَاجِدُ فَطُوبَى لِعَبْدٍ تَطَهَّرَ فِی بَیْتِهِ ثُمَّ زَارَنِی فِی بَیْتِی[۲]»؛ کسی که به مسجد میآید، به خانهی دوست آمده است، به خانهی حَبیب آمده است، به خانهی خالق و مالک و همهکارهی خودش مُشرّف میشود و تشرّف به یک خانهای که مقصد صاحبخانه است.
«أَمُرُّ عَلی جِدارِ دِیارِ لَیْلی ***** أُقَبِّلُ ذَا الجِدارَ وَذَا الدِّیارا
فَما حُبُّ الدِّیارِ شَغَفْنَ قَبْلِی ***** وَ لکِنْ حُبُّ مَنْ سَکَنَ الدِّیارا[۳]»
اگر خداوند معرفتش را به ما بدهد، معرفت اموری که به خداوند انتصاب دارد، نصیب ما بشود، همانگونه که به حرم مطهّر ولینعمتمان حضرت امام رضا (علیه السلام) مُشرّف میشویم، درب را میبوسیم، آستانه را میبوسیم، ضریح را میبوسیم که بارگاه امام رضا (علیه السلام) بوسیدن دارد؛ مطمئن باشید وقتی درب مسجد میایستیم مانند حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) اشک میریزیم. هر وقت آن بزرگوار به مسجد میآمدند، با اشک چشم عرضه میداشتند: «یَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ اَلْمُسِیءُ[۴]»؛ و اگر کسی با پای دل به مسجد آمده باشد، خداوند را زیارت خواهد کرد، خداوند را شهود خواهد کرد و با خداوند متعال دیدار خواهد داشت. هر نمازی که در مسجد خوانده میشود، مسجد بارگاه است، حَرم است، خانهی اوست و نماز نیز نحوهی صحبتکردن با صاحبخانه است. به تعبیر استاد ما نماز زیارتنامهی خداوند متعال است. بر حسب نقل وجود مقدّس حضرت امام جعفر صادق (علیه الصلاه و السلام) فرمودند: شما را چه میشود که وقتی به مشکل برمیخوردید، خودتان را طاهر نمیکنید و به خانهی خداوند (مسجد) نمیروید و در آنجا نماز نمیخوانید و مشکل خود را با صاحبخانه مطرح نمیکنید. این عبارت «أَنَّ بُیُوتِی فِی اَلْأَرْضِ اَلْمَسَاجِدُ» خیلی عبارت عجیبی است. خداوند متعال در آسمان دارای عَرش است، بیتالمأمور دارد و در زمین هم علاوه بر کعبه، مسجد کوفه، مسجدالاقصی و مسجد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، همهی مساجد بُیوت خداوند هستند و پروردگار متعال نیز در همهجا خداست. «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ[۵]»؛ ما در یکجا میتوانیم حضور داشته باشیم، ولی حضور خداوند در مکانی دونَ مکانی تفاوتی ندارد. از این رو پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «جُعِلَتْ لِیَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً اَلْخَبَرَ[۶]»؛ همهی زمین برای نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و امّت ایشان مسجد است. مسیحیها در غیر از کلیسا عبادت ندارند؛ ولی ما در خانههای خودمان نیز نماز میخوانیم و آنجا نیز برای ما مانند مسجد است و اتّخاذ مسجد در بیت هم جزء مستحبّات است که انسان در خانهی خودش اتاق و محلّی را مخصوص نمازخواندن قرار بدهد و هنگامی که حضرت عزرائیل (علیه السلام) میآید و اهل خانه دیدند که جان دادن برای انسان سخت است، او را به جایی منتقل کنند که در آنجا نماز میخوانده است. این جزء آداب و جزء سُنَن است.
انسان وقتی وارد خانهی خدا میشود باید همهی تعلّقاتش را کنار بگذارد
لکن مسجدی که به عنوان مسجد بنا شده است، «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ[۷]»؛ که مبنای این بنا بر عبودیّت و تقوا بوده است. «یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا[۸]»؛ رِجالی به این مسجد میآیند که اینها عاشق طهارت هستند؛ «أَنْ یَتَطَهَّرُوا». تعلّقات به غیر خداوند انسان را آلوده میکند، نجس میکند؛ ولی وقتی انسان به مسجد میآید، «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى[۹]»؛ خداوند متعال به حضرت موسی (علیه السلام) خطاب کرد: (به تعبیر بنده) ای موسی! میدانی که پیش چه کسی آمدهای؟ «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ»؛ هرچه در دل داری، دور بریز.
«ای یک دله صد دله! دل یکدله کن ***** مهر دگران را ز دل خود یله کن»
در اینجا نباید به فکر همسر و فرزند خود باشی. در مورد عبارت «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» از حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) در دوران طفولیت ایشان که در زیر سایهی پدرشان حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) هم بودند، سؤال پرسیدند. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) خودشان عُلمای شهر قُم را در سؤالاتی که داشتند به آقازادهی خود ارجاع دادند که در محضرشان حاضر شده بودند. یکی از سؤالات عُلمای شهر قُم همین بود که آیا حضرت موسی (علیه السلام) به لباس و یا کفشی از اجزای حیواناتی که اَکل آن حرام است و نماز را باطل میکند، مُبتلا بودند؟ آیا چیزی بود و مشکلی وجود داشت؟ حضرت حجّت (ارواحنا فداه) فرمودند: خیر؛ مقام موسی (علیه السلام) اَجل از این است که لوازم نماز خود را نداند و یا پوشش مناسب در نماز به او الهام نشده باشد و از جانب خداوند به او تعلیم داده نشده باشد. چون موسی (علیه السلام) همسر و فرزند خود را در بیابان گذاشته بود و به امید آتش آمده بود و با مُلاقات خداوند متعال مُواجه شد، نگرانی جزئی در آنجا برای او به وجود آمده بود. خداوند متعال به او دستور داد که پایگیر نداشته باش. وقتی پای انسان در جایی بند باشد، نمیتواند سرعت بگیرد. این علاقه سرعت را از انسان سَلب مینماید. حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) به موسی (علیه السلام) گفتند که نزد ما آمدهای و دیگر فقط ما را داشته باش و کاری به دیگران نداشته باش. در هر مسجدی که وارد میشوید، حقّ این است که انسان این خطاب را به خودش بگیرد؛ «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى». «وَ قَدْ أَتَیْتُکَ یَا إِلهِى[۱۰]»؛ هرگاه در هرجایی به خانهی خداوند رفتید، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سخن را در دهان شما قرار داده است که بگویید: «وَ قَدْ أَتَیْتُکَ یَا إِلهِى»؛ «تَرَکْتُ الْخَلْقَ طُرّا فی هَواکا[۱۱]»؛ همه را ترک گفتهام و به خانهی تو آمدهام. تضییع عُمر با این و آن بَس است. حال دیگر میخواهم برای تو باشم. یکی از آثار و برکات اعتکاف، تَعمُّق در این مسائل است. چرا در مسجد مُعتکف میشویم؟ چرا سه شبانهروز در اینجا میمانیم؟ آن حضرت موسی (علیه السلام) بودند که در یک لحظه مشمول خطاب «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» میشوند و انقطاع برای ایشان پیش میآید. ولی برای ما کار دارد تا انقطاع برایمان پیش بیاید. تا زنجیرها را از بال جانمان بَرگیریم و از قَفسِ تن آن را خَلاص کنیم و او را به بَر یار پَرواز دهیم. «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى».
ادامه شرح حدیث شریف «عنوان بصری»
در حدیث شریف «عنوان بصری» که دستور مُراقبهی حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) است به یک طَلبهی سالخورده و دنیادیده که همهجا را گَشته بود، در پاسخ به این سؤال که پرسید: «مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ[۱۲]» عبودیّت چه چیزی است؟ حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً[۱۳]»؛ مُعتکف آمده است تا خودش را به خداوند بدهد و بگوید که من متعلّق به تو بودم، ولی غافل بودم و روی خودم حساب کرده بودم و گمان میکردم که من کَسی هستم. ایّام اعتکاف رسید و آمدهام تا من را از این توهّم بیرون بیاوری. من را بگیر، من را از خودم بگیر. «خُذْ لِنَفْسِک مِنْ نَفْسِی مَا یخَلِّصُهَا[۱۴]»؛ من را بگیر و خودت را به من بده. من که نیستم، ولی گرفتار سَراب هستم. من به دنبال آب بودم، ولی عُمرم را به طلب سَراب ضایع کردم. حال آمدهام تا مرا نگاه کنی. من تو را گُم کردم و به این دلیل خودم هم گُم شدم. آمدهام تا بگویم: ای صاحب من! به دنبال من بیا. تا به حال لاشخورها وجود من را تجزیه کردهاند و در هر گوشهی دل من یک اِشغالگری بساط خودش را پَهن کرده است. جاذبههای دنیا «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ[۱۵]»، برگشتهام، وحشتناک شدهام، خودم برای خودم خطرناک شدهام. چیزی از من باقی نمانده است، پس به دادم بر(سلام الله علیها) من متعلّق به تو بودم، ولی دیگران من را به عنوان اسیر بردند و وجود من تحت اِشغال جُنود اِبلیس قرار گرفته است. خودم نمیتوانم خودم را نجات بدهم. خودم، خودم هستم. خودم نمیتوانم از خودم بیخود بشوم. این تو هستی که نگاه به اولیای خود میکنی تا آنها در مقام صَعقه برمیآیند.
انسان باید همیشه از امانت الهی بیشترین بَهره را ببرد
قرآن کریم در مورد حضرت موسی (علیه السلام) کلیم که در آنجا آنگونه او را تحویل میگرفت و میفرمود: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ»؛ حواس تو باشد که وقتی نزد ما آمدهای، باید هیچ غیری در تو وجود نداشته باشد، زیرا من کسی را با اَغیار نمیپذیرم، باید دربست خودم و خودت باشی. در جریان سلوک اربعینی حضرت موسی (علیه السلام) در اربعین موسویّه، آنجا هم فرموده است: «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقًا[۱۶]»؛ حضرت امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) که خودشان هم اهل بودند و همیشه از خود بیخود بودند و شیدا بودند و دربهدَر خداوند بودند و خودی نداشتند، ایشان هم در مورد این آیهی کریمه که میفرماید: «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا»، میفرماید که مُراد از این جَبل کوه اَنانیّت حضرت موسی (علیه السلام) بود. خداوند متعال جلوه کرد و او را نابود کرد. تا زمانی که چیزی از دست ندهی، چیز دیگری به دست نخواهی آورد. مبادله است و باید خودت را بدهی تا خداوند متعال خودش را بدهد. تو هنوز خودت هستی و خیلی روی خودت حساب میکنی و خیلی پُر توقّع هستی، نسبت به دیگران خیلی با چشم حقارت مینگری که من طلبه هستم، من درس خواندهام، من مسأله بَلدم، من به اعتکاف آمدهام؛ تا زمانی که این «منها» وجود داشته باشد، خداوند متعال به تو اجازهی تشرّف نخواهد داد. خداوند متعال اوّل کوه اَنانیّت را به طور کُلّی نابود میکند و هیچ چیزی از این کوه باقی نماند. اوّلین چیزی که به چشم میآید را میگیرد. کسانی که خودشان را بسیار مُلّا میدانند و یا خودشان را خیلی نُخبه میدانند، لذا یک خودبرتربینی نسبت به دیگران دارند. گاهی نُخبگی انسان را بدهکار خداوند میکند و میگوید: خدایا! من چه کسی بودم که این توجّه را نسبت به من رَوا داشتهای و این امانت را به من سپردهای؟ شرمندهی تو هستم و هوای من را داشته باش که من این نُخبگی را در مسیر شیطنت به کار نبرم و برای تو باشم. اما گاهی خودش را با ضعیفترها مقایسه میکند و میگوید که ما زُبده هستیم و آنها نتوانستند و ما بودیم که با سرعت در حال رفتن هستیم. اگر این مقایسه پیش بیاید، شیطان آمده است. اگر شیطان بیاید، خداوند متعال تو را رها میکند. یا خداست و یا هوی است که هوی همان شیطان است. شیطان دشمن خداوند است. انسان دشمنترین دشمن خداوند را در حَرم الهی مُستقر کند و بعد توقّع داشته باشد که خداوند به او نگاه کند؟! خداوند انسان را رها میکند. «لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ[۱۷]»؛ و در میان کسانی که «مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» هستند، همهی این خداستیزان و دینستیزان زیر پَرچم اِبلیس قرار دارند و به امامت اِبلیس با خداوند به دشمنی میپردازند، با دین خداوند دشمنی میکنند. شما با دشمن خدا مُرتبط هستید و سازش دارید، آن وقت توقّع دارید که خداوند شما را تحویل بگیرد؟ مشخّص است که تحویل نمیگیرد. «أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ[۱۸]»؛ هرچه نُخبهتر باشید و بزرگتر باشید، باید مقدار خاکی بودنتان در برابر بندگان خداوند بیش از دیگران باشد.
انسان باید خاک باشد تا او را به اَفلاک برسانند
خدمت شما عرض کردهام که حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) که رضوان و سلام خداوند بر این دههی فجر باشد و سلام خداوند در آناءِ اللَّیل و اطراف النَهار بر روح بلند حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) باد که جلوهی خداوند بودند، مظهر عزّت خداوند بودند، مظهر قدرت خداوند متعال بودند و پروردگار متعال مُعجزهی دین خود را به دست ایشان انجام دادند. نه شرقی، نه غربی و کشوری را در میان قدرتهای بزرگ در زیر پَرچم اسلام یاری کرد که دولت تشکیل بدهد و در برابر شرق و غرب سَر خم نکرد. حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) خودشان نبودند و اگر خودشان بودند، چنین قدرتی نداشتند. ایشان به عیادت استاد اخلاقشان آیت الحقّ مرحوم آقای «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی[۱۹]» (اعلی الله مقامه الشریف) رفته بودند. ایشان بیمار بودند. تعریف کرده بودند که مرحوم «میرزای نائینی[۲۰]» (رضوان الله تعالی علیه) در خدمت میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) بودند و ایشان نیز برای عیادت آمده بودند. ولی نحوهی برخورد این اصولیِ نقطهی عطف در حوزههای علمیه و این تکستارهی آسمان فقاهت و اصول و عرفان با مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) مانند برخورد یک غُلام زَرخرید با ارباب خودش بود. حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) این موضوع را نقل کرده بودند و فرموده بودند: گویا اینها قَسم خوردهاند که خودشان را خاک کنند. گویا مرحوم میرزای نائینی (رضوان الله تعالی علیه) خاک زیر پای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) بودند. مرحوم میرزای نائینی (رضوان الله تعالی علیه) در حوزهی نجف اهمیت بسیاری دارد. مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) برای اینکه بر مبانی مرحوم نائینی (رضوان الله تعالی علیه) در مقاطعی که درس ایشان را ندیده بودند، بیشتر واقف بشوند، نزد مرحوم «آیت الله خویی[۲۱]» (رحمت الله علیه) میرفتهاند و مبانی مرحوم نائینی (رضوان الله تعالی علیه) را اخذ میکردهاند و بسیار اهمیّت دارند. چنین شخصیّت و مرجع و زَعیمی در برابر یک عَبد صالح گویا مانند یک بَردهی زَرخرید است و تعبیر مرحوم امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بسیار تعبیر دقیقی است که فرموده بودند: گویا اینها قَسم خوردهاند که خاک بشوند و خودشان را خاک کنند و خاکی بودند و خاک بودند. هرگاه به سَجده میروید، این عبارت را در یاد داشته باشید: «مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَ فِیهَا نُعِیدُکُمْ[۲۲]»؛ خیلی خودتان را بزرگ نبینید، زیرا مُشتی از خاک را به این صورت درآوردهایم و مجدداً نیز شما را خاک میکنیم. حال بیایید و خودتان، خودتان را خاکی کنید تا زمانی که به خاک بازمیگردید، من شما را اَفلاکی میکنم.
انسان باید بداند که هیچ چیزی از خودش ندارد
وجود مبارک حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) این را از ما میخواهند که باید این موضوع در اعتکاف به دست بیاید، باید در نماز شب سَحر به دست بیاید، باید انسان آن را زیر قُبّهی حضرت امام حسین (علیه السلام) جستجو کند و به انسان بدهند. «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ[۲۳]»؛ تو بَرده هستی، مَملوک هستی، تار و پود وجودت به او وابسته است، به تعداد سلولهای وجود خود وابستگی داری، به تعداد همهی موجودات وابسته هستی؛ چگونه تکبّر میکنی؟ چگونه سلام دادن برای تو سخت میشود؟ چگونه اگر کسی چیزی سنگینتر از گُل به تو میگوید، کینه میکنی و به دنبال فرصت هستی تا این را در جایی تلافی کنی؟ «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ[۲۴]»؛ هرچه خداوند به آنها داده است، میگویند: علم من، کتاب من، بیان من، جایگاه من؛ آنچه را که مال خود میشمارد، «یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ»، هیچیک از آنها متعلّق به تو نیست و تو امانتدار هستی و خداوند در حال آزمودن توست. این را خداوند به تو داده است و منتظر است تا ببیند با آن چه کار میکنی. «یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ»، هرچه خداوند به شما داده است، متعلّق به اوست. «یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ»؛ وقتی مال متعلّق به انسان نباشد، چشمش به دست صاحب مال است و از او میپرسد که دوست داری این را در کجا قرار بدهم؟ «یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ»؛ اگر این حقیقت از جانب حقتعالی برای انسان موهبت بشود، آن زمان «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ[۲۵]» تحقّق مییابد. هم نماز او نماز خاشعانه میشود؛ بعضی از اولیای الهی و انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) هنگام نماز چنان رَعشه بر اندامشان میافتاد که استخوانهای آنها بهم میخورد. ما سابق دیده بودیم که بعضیها در سرمای سخت میلرزیدند و دندانهای آنها تکان میخورد و انسان صدای دندانهایشان را میشنید. تمام بدن اینها حالت آن دندانها را داشت. از جمله حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) که بدن مبارکشان هنگام نماز ارتعاش داشت و میلرزید. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ[۲۶]»؛ کسی میتواند از لَغو اِعراض کند که هرچه دارد را متعلّق به خداوند متعال بداند. انسان نمیتواند مالِ خداوند را در جایی به صورت بیهوده هزینه نماید. هیچ چیزی ندارید و چون چیزی ندارید، «وَ ابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ وَ لَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا[۲۷]»؛ در آنچه خداوند به تو داده است، دارِ آخرت را طلب کن و تحصیل کند. «وَ لَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا»؛ این دنیا نصیب آخرت توست که به تو داده شده است؛ دنیا برای دنیا نیست و برای آخرت است. احتمال دیگری نیز که در تفاسیر آمده است، این است که بعضی تفسیر زندگی کردهاند و گفتهاند: «وَ لَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا»؛ یعنی دنیا را نابود کن. ولی ما از روح آیه اینگونه متوجّه میشویم: «وَ لَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا»؛ این روز و شب و امکاناتی که داری، متعلّق به اینجا نیست و برای آنجاست. هیچ چیز را در این دنیا جا نگذار. به همهی امکانات دُنیویتان رنگ خدا بدهید. مانند مادرتان حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) باشید که دیدید از مال خودش حتّی یک کَفن نیز برای خودشان برنداشتند. دار و ندارشان را دادند و تو نیز به همین صورت باش. «وَ لَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا».
روضه و توسّل به اُمّالمصائب حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)
من به قُربان بیبی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بشوم که بنا به قولی فردا که نیمهی ماه رجب است، در آستانهی روز وفات و یا شهادت پیامآور کربلا، نائبهالحسین (علیه السلام) و «عالِمَهٌ غَیرَ مُعَلَّمَه[۲۸]» است. به خداوند قَسم که ما هرچه داریم از حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) داریم. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) چه مقامی دارند که بر حسب نقل امام زمانش، خامس آلعبا هنگام خداحافظی میفرماید: زینبم! حسین را در نماز شب خود فراموش نکن. این چه کسی است که امام حسین (علیه السلام) دوست دارد تا در نماز شب او امام حسین (علیه السلام) را فراموش نکند؟! شب یازدهم محرّم چه نماز شبی خواندند. با آن همه داغ که کوهها را آب میکرد، مادر چند شهید است، خواهر چند شهید است، داغ ۱۸ جوان را دیده است، آشیانهی او به آتش کشیده شده است، امانتهای برادرش دَربهدَر بیابان شدهاند، حجّت خدا در میان آتش مانده است؛ در این غوغا به اندازهی سر سوزنی حواسش از محبوبش کم نشده است و در همان شب، نماز شبشان را خواندند. اما بر حسب نقل از امام سجاد (علیه السلام) میگویند که ایشان فرمودند: عمّهام زینب (سلام الله علیها) نماز شبشان را به صورت نشسته خواندند. گویا دیگر توان بلندشدن برای حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) نمانده بود.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۲۹]».
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! چشم ما را به همین زودی به جمال امام زمانمان (ارواحنا فداه) روشن بفرما.
خدایا! قلب ما را مالامال محبّت خودت و اولیای خودت قرار بده.
خدایا! اَغیار را از دل ما بیرون بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم همیشه خودت دل ما را تدبیر بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم وجود ما را برای دین خود مفید قرار بده.
خدایا! ما را منشأ هدایت نسل جوان و همهی مردم قرار بده.
خدایا! ویروسها و میکروبهایی که در دانشگاهها، در آموزش و پرورش و در حوزهها رُسوخ کردهاند، هرچه زودتر اینها را ریشهکَن بفرما.
خدایا! محیطهای علمی را با قِداست دینی و خداتَرسی مُزیّن بفرما.
الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم سایهی پُر برکت نایب امام زمانمان (ارواحنا فداه)، عالِم وارستهی بیهوای عاشقِ امام زمانمان (ارواحنا فداه) و خدمتگزار خَلق خود، رهبرمان را تا ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) با اقتدار و عزّت، صحّت و نشاط، کفایت و کِرامت لازم مُستدام بدار.
خدایا! دولت ما را در رفع مشکلات کشور یاری بفرما.
خدایا! این مملکت را از خطر تبلیغات سوء دشمن در اَمان بدار و ما را در پاسخگویی به شُبهات و هدایت دلهای غُبارگرفته مُجهّز بفرما.
الها! پروردگارا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای ما، گذشتگان و حقّداران ما را در این ماه رجب که ماه ضیافت خودت است، بر سر سُفرهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمهی طاهرین (سلام الله علیهم اجمعین) مُتنعّم بفرما و ارواحشان را از ما راضی بدار.
الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم بیماران عموماً، بیماران مورد نظر خصوصاً از بیماریهای روحی، اخلاقی و جسمی نجات عنایت بفرما.
خدایا! خودت توفیق شُکر سلامتی را که به ما دادهای، عنایت بفرما.
خدایا! سلامتی، تدیّن، تعبّد و خداتَرسی به ما مرحمت و برای ما تثبیت بفرما.
الها! پروردگارا! حوائج همهی مؤمنین، مؤمنات، کسانی که با ما عهد دعا دارند، کسانی که دعاگوی ما هستند، همهی مُعتکفین، همهی زائرین در اَعتاب عالیات، همهی عبادتکنندگان، مُلتمسین، حاضرین و حوائج منظوره را برآورده بفرما.
الها! آنچه مُقتضای کَرَم خودت هست، به ما لُطف بفرما.
الها! آنچه مُقتضای عَفو خودت هست، نسبت به ما گذشت رَوا بدار.
خدایا! عاقبت امرمان را با مُهر شهادت مُزیّن بگردان.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] من لا یحضره الفقیه، جلد ۱، صفحه ۲۳۹.
حدیث قدسی: وَ رُوِیَ: «أَنَّ فِی اَلتَّوْرَاهِ مَکْتُوباً أَنَّ بُیُوتِی فِی اَلْأَرْضِ اَلْمَسَاجِدُ فَطُوبَى لِعَبْدٍ تَطَهَّرَ فِی بَیْتِهِ ثُمَّ زَارَنِی فِی بَیْتِی أَلاَ إِنَّ عَلَى اَلْمَزُورِ کَرَامَهَ اَلزَّائِرِ أَلاَ بَشِّرِ اَلْمَشَّاءِینَ فِی اَلظُّلُمَاتِ إِلَى اَلْمَسَاجِدِ بِالنُّورِ اَلسَّاطِعِ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ».
[۳] سلمان ساوجی، جمشید و خورشید، بخش ۷۲، غزل.
[۴] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۴، صفحه ۱۴۳.
«اَلشَّهِیدُ اَلثَّانِی فِی شَرْحِ اَلنَّفْلِیَّهِ: وَ رَوَى اَلدُّعَاءَ عَقِیبَ اَلسَّادِسَهِ بِقَوْلِهِ- یَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ اَلْمُسِیءُ وَ قَدْ أَمَرْتَ اَلْمُحْسِنَ أَنْ یَتَجَاوَزَ عَنِ اَلْمُسِیءِ وَ أَنْتَ اَلْمُحْسِنُ وَ أَنَا اَلْمُسِیءُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا تَعْلَمُ مِنِّی».
[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۵٫
«اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لَا نَوْمٌ ۚ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۗ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ ۖ وَ لَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ ۖ وَ لَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ».
[۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۸۰، صفحه ۲۷۷.
«وَ مِنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَمَاعَهٍ عَنْ أَبِی اَلْمُفَضَّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَبْدِ اَلسَّلاَمِ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ عَنْ مُوسَى بْنِ أَعْیَنَ قَالَ أَبُو اَلْمُفَضَّلِ وَ حَدَّثَنِی نَصْرُ بْنُ اَلْجَهْمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمِ بْنِ وَارَهَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَطَاءِ بْنِ سَائِبٍ عَنِ اَلْبَاقِرِ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: جُعِلَتْ لِیَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً اَلْخَبَرَ».
[۷] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۰۸٫
«لَا تَقُمْ فِیهِ أَبَدًا ۚ لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَىٰ مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ ۚ فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا ۚ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ».
[۸] همان.
[۹] سوره مبارکه طه، آیه ۱۲٫
«إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى».
[۱۰] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.
«وَ قَدْ أَتَیْتُکَ یَا إِلٰهِى بَعْدَ تَقْصِیرِى وَ إِسْرافِى عَلىٰ نَفْسِى، مُعْتَذِراً نادِماً مُنْکَسِراً مُسْتَقِیلاً مُسْتَغْفِراً مُنِیباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً، لَاأَجِدُ مَفَرّاً مِمَّا کَانَ مِنِّى وَ لَا مَفْزَعاً أَتَوَجَّهُ إِلَیْهِ فِى أَمْرِى، غَیْرَ قَبُو لِکَ عُذْرِى وَ إِدْخالِکَ إِیَّاىَ فِى سَعَهِ رَحْمَتِکَ. اللّٰهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرِى، وَ ارْحَمْ شِدَّهَ ضُرِّى، و َفُکَّنِى مِنْ شَدِّ وَثاقِى یَا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنِى، وَ رِقَّهَ جِلْدِى، وَ دِقَّهَ عَظْمِى، یَا مَنْ بَدَأَ خَلْقِى وَ ذِکْرِى وَ تَرْبِیَتِى وَ بِرِّى وَ تَغْذِیَتِى، هَبْنِى لِابْتِداءِ کَرَمِکَ وَ سالِفِ بِرِّکَ بِى».
[۱۱] سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله ، ص ۳۶۵٫
«تَرَکْتُ الْخَلْقَ طُرّا فی هَواکا وَاَیْتَمْتُ الْعِیالَ لِکَیْ اَراکا
وَلَوْ قَطَّعْتَنی فِی الْحُبِّ اِرْبا لَما حَنَّ الْفُؤادُ اِلی سَواکا».
[۱۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى».
[۱۳] همان.
[۱۴] صحیفه سجادیه، فرازی از دعای بیستم.
«اللَّهُمَّ خُذْ لِنَفْسِک مِنْ نَفْسِی مَا یخَلِّصُهَا، وَ أَبْقِ لِنَفْسِی مِنْ نَفْسِی مَا یصْلِحُهَا، فَإِنَّ نَفْسِی هَالِکهٌ أَوْ تَعْصِمَهَا».
[۱۵] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴٫
«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْحَرْثِ ۗ ذَٰلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۖ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ».
[۱۶] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۴۳٫
«وَ لَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِیقَاتِنَا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ ۚ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَ لَٰکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ».
[۱۷] سوره مبارکه مجادله، آیه ۲۲٫
«لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ ۚ أُولَٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ۖ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَٰئِکَ حِزْبُ اللَّهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».
[۱۸] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۴٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ».
[۱۹] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. گفته شده امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان اوست اما به گفته آیتالله خامنهای (مدّ ظله العالی) رهبر جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فقط دو بار درس وی حاضر شده است. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه)، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بودهاست. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملکالتجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیریهای تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همانجا ماند. میرزا جواد آقا (رضوان الله تعالی علیه) در ۱۱ ذیالحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.
[۲۰] محمدحسین غروی نایینی(۱۲۷۶-۱۳۵۵ق/۱۲۳۹-۱۳۱۵ش)، از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم و از طرفداران نهضت مشروطه. نائینی دانشآموخته حوزههای علمیه اصفهان، سامرا و نجف بود و نزد جهانگیرخان قشقایی، میرزای شیرازی، آخوند خراسانی شاگردی کرد. وی پس از محمدتقی شیرازی، به همراه سید ابوالحسن اصفهانی عهدهدار مرجعیت شیعه شد. شهرت علمی نایینی بیشتر به خاطر اصول فقه است. او از شارحان مکتب شیخ انصاری است و سید ابوالقاسم خویی شاگردش بود. همراهی با میرزای شیرازی در نهضت تنباکو، همکاری با آخوند خراسانی در نهضت مشروطه، و اعلام جهاد علیه انگلیس در عراق از فعالیتهای سیاسی میرزای نایینی است. او کتاب معروف تنبیه الامه و تنزیه المله را در دفاع از مشروطه و نفی استبداد نوشت.
محمدحسین غروی نائینی، در ۱۵ ذیالقعده سال ۱۲۷۶ قمری در نائین به دنیا آمد. پدرش عبدالرحیم و جدش محمدسعید هر دو از طرف سلطان وقت به شیخالاسلامی اصفهان منصوب شده بودند. محمدحسین تحصیل را از کودکی، در زادگاهش آغاز کرد و پس از فراگیری مقدمات، در هفده سالگی راهی اصفهان شد. پدرش با هدف تعلیم و تربیت وی، او را به شیخ محمدباقر اصفهانی سپرد. نائینی، هم در حوزه درس اصفهانی حاضر میشد و هم در خانه او و تحت سرپرستیاش زندگی میکرد. افزون بر آن، وی در اصفهان نزد میرزا ابوالمعالی کلباسی، میرزا محمدحسن هزارجریبی و جهانگیرخان قشقایی، در رشتههای مختلف علمی مانند فقه، اصول، کلام و حکمت، تحصیلاتش را دنبال کرد. همچنین با ادبیات فارسی و عربی و ریاضی نیز آشنا شد. میرزای نائینی در سال ۱۳۰۳ راهی عراق شد و به حوزه سامرا رفت. او در درس میرزا محمدحسن شیرازی، رهبر نهضت تنباکو حاضر میشد، در اواخر عمر میرزای شیرازی، کاتب و محرر او نیز بود و در امور سیاسی و اجتماعی نیز طرف مشورت استاد قرار میگرفت. پس از وفات میرزای شیرازی، در سال ۱۳۱۲ق، مدتی نزد سید محمد فشارکی شاگردی کرد؛ اما با پراکندگی حوزه سامرا، او مدتی در کربلا اقامت کرد سپس در سال ۱۳۱۴ راهی نجف شد و در درس آخوند خراسانی، حاضر و از خواص و اصحاب مجلس استفتای او گشت. محمدحسین نایینی ۲۶ جمادیالاول ۱۳۵۵ق در ۸۲ سالگی در نجف درگذشت و در حرم امام علی (علیه السلام) دفن شد.
آقابزرگ تهرانی، او را «ورِع، پرهیزگار، صالح، بیاعتنا به زخارف دنیا و بیتوجه به مقام و ریاست» معرفی کرده است. شاگردانش از تقوا و وارستگی، صفای باطن، خوشرویی و مهربانی، فروتنی و رهایی او از غرور و خودبینی، سخن گفتهاند. در سامرا و نجف، با ملا حسینقلی همدانی و شاگردانش، همچون سید احمد کربلایی مأنوس بود. نائینی هر گاه از سامرا به نجف سفر میکرد، با آخوند همدانی دیدار میکرد. سید احمد کربلایی، او را وصی و مسئول کارهای خود، پس از وفات قرار داد. در زمان حیات آخوند خراسانی، در نجف، تدریس را آغاز کرد که بیش از سیصد تن از شاگردان خراسانی، در درس او نیز حاضر میشدند. اگرچه شهرت نائینی در علم اصول است، به گونهای که به «مجدد علم اصول» شهرت یافته، اما در رشتههای دیگر، همچون فقه، کلام، حکمت، ریاضی، اخلاق و عرفان نیز صاحبنظر بوده است. حوزه درس او را، به علت دقتها و غموض تحقیقات، محل اجتماع خواص و فضلای برجسته و صاحبنظر دانسته و مجلس درسش را از بزرگترین مجالس تدریس در نجف اشرف معرفی کردهاند.
او از دوران تحصیل در اصفهان، سامرا و نجف، مورد توجه اساتید خود بود. به گفته خود وی، از دو فقیه مشهور، میرزا حسین طهرانی نجفی، فرزند میرزا خلیل و محمد طه نجف، اجازه نقل روایت داشت و بر همین اساس، به برخی شاگردانش اجازه اجتهاد و نقل حدیث میداد. علمای بسیاری از او تجلیل کردهاند. سید محسن امین، او را «عالم جلیل، فقیه، اصولی، حکیم، عارف، ادیب، عابد و مدرس» معرفی کرده است. مدرس تبریزی وی را از «فحول علما و فقهای امامیه عصر حاضر، که به کثرت تحقیق و زیادت تدقیق شهرت دارد» شمرده است. پس از وفات میرزا محمدتقی شیرازی و شیخالشریعه اصفهانی، میرزای نایینی همزمان با سید ابوالحسن اصفهانی مرجعیت را بر عهده گرفت. گفته میشد که مرجعیت نایینی در میان فضلای حوزه بیشتر از اصفهانی بود و مرجعیت اصفهانی در میان عامه مردم. پس از وفات نایینی، مرجعیت منحصره به سید ابوالحسن اصفهانی مختص شد. گفته شده است او بسیار از آراء پیشین خود عدول و رأیی نو اختیار میکرد.
کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» دربردارنده نگرشهای سیاسی وی است. نائینی با بهرهگیری از آیات و روایات در صدد آن است که در مخالفت با نظام و آموزه استبدادی، به تأسیس نظام مشروطه دست یابد. «تنبیه الامه» به معنای آگاه کردن امت اسلام به ضروریات شریعت و «تنزیه المله» به معنای منزه دانستن دین اسلام از بدعت استبداد است. وی در این کتاب حکومتها را به عادل و غیرعادل تقسیم میکند و حکومت مشروطه را حکومتی غیر عادل میداند؛ ولی به نظر او حکومتی که در غیرعادل بودن از مشروطه بدتر است، حکومت استبدادی و مطلقه است. از این رو در زمانی که امر ما دایر مدار بین حکومت مشروطه و حکومت مستبده باشد، چون ضرر و فساد حکومت مشروطه کمتر است، باید بدان امید بست و حکومت استبدادی را طرد و نفی کرد. این مبنا از جهت دفع افسد به فاسد معنا پیدا میکند.
نائینی در نهضت تنباکو، در کنار میرزای شیرازی بود. نقل شده است که شیخ حسن کربلایی، همبحث قدیمی و دوست صمیمی نائینی، اثر معروف خود، تاریخ دخانیه را به سفارش نائینی، در تشریح نهضت تنباکو به رشته تحریر در آورده است. در ماجرای اهانت عدهای از اراذل و اوباش، به تحریک بعضی از جریانات سیاسی، به رهبر نهضت تنباکو در داخل کشور، میرزا حسن آشتیانی و عزیمت او به مشهد، برای اعتراض، نائینی در نجف نامهای را در محکوم کردن این حرکت، به امضای چهار تن از مراجع بنام حوزه، یعنی محمدحسن مامقانی، سید اسماعیل صدر، شیخ محمد طه نجف و آخوند ملا محمدکاظم خراسانی رساند و نامهای نیز به میرزا حسن آشتیانی، در مشهد نوشته و از او دلجوییکرد.
[۲۱] سید ابوالقاسم موسوی خویی (۱۲۷۸-۱۳۷۱ش) از مراجع تقلید شیعه، رجالی و نویسنده مجموعه ۲۳ جلدی معجم رجال الحدیث و همچنین صاحب اثر تفسیری البیان فی تفسیر القرآن بود. میرزای نائینی و محقق اصفهانی دو تن از برجستهترین استادان او در فقه و اصول فقه بودهاند. آغاز رسمی مرجعیت خویی پس از درگذشت سید حسین طباطبایی بروجردی دانسته شده و درگذشت سید محسن طباطبائی حکیم، آغاز مرجعیت وی مخصوصاً در عراق خوانده شده است. خویی، در طول هفتاد سال تدریس، یک دوره کامل درس خارج فقه و شش دوره درس خارج اصول فقه را تدریس کرده و یک دوره کوتاه هم به تدریس تفسیر قرآن پرداخت. عالمانی از جمله محمد اسحاق فیاض، سید محمدباقر صدر، میرزا جواد تبریزی، سید علی سیستانی، حسین وحید خراسانی، سید موسی شبیری زنجانی، سید موسی صدر و سید عبدالکریم موسوی اردبیلی از شاگردان خویی معرفی شدهاند. آیتالله خویی در فقه و اصول فقه، نظرات و آرای قابل توجهی داشته که گاه با نظرات مشهور فقیهان شیعه متفاوت است. برخی منابع، فتاوای متفاوت او را تا ۳۰۰ مورد دانستهاند. مخالفت با مکلف بودن کافران به انجام فروع دین، عدم پذیرش نسبی بودن آغاز ماه قمری و مخالفت با اعتبار شهرت فتوایی و اجماع، برخی از نظرات متفاوت او در فقه و اصول فقه است. خویی در دوران مرجعیت خود، اقداماتی در راستای تبلیغ دین، ترویج تشیع و یاری رساندن به نیازمندان کرده است؛ از جمله ساختن کتابخانه، مدرسه، مسجد، حسینیه و بیمارستان در کشورهای ایران، عراق، مالزی، انگلستان، امریکا، هندوستان و…
خویی در دهه ۱۳۴۰ش، مواضع و بیانیههایی علیه دولت پهلوی داشته است؛ اعتراض به واقعه فیضیه در سال ۱۳۴۲ش از این جملهاند. وی پس از شروع انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در ایران و دیدار فرح دیبا، همسر محمدرضا پهلوی با او و شائبههای پیش آمده پس از این دیدار، در مواردی از جمله همهپرسی تعیین نظام جمهوری اسلامی و همچنین جنگ عراق علیه ایران، به حمایت از انقلاب و جمهوری اسلامی ایران پرداخت. او در جریان انتفاضه شعبانیه شیعیان عراق و تعیین شورای رهبری برای اداره مناطق تحت مدیریت شیعیان، تحت فشار حکومت صدام حسین قرار گرفت و تا پایان عمر در حصر خانگی بود. سیدابوالقاسم موسوی خویی در ۱۵ رجب ۱۳۱۷ق مطابق با ۲۸ آبان ۱۲۷۸ش در شهر خوی از توابع آذربایجان غربی به دنیا آمد. پدرش سید علیاکبر خوئی، از شاگردان عبدالله مامقانی بود که به دلیل عدم موافقت با مشروطه غیرمشروعه، در سال ۱۳۲۸ق از ایران به نجف مهاجرت کرد. خویی، شنبه ۸ صفر ۱۴۱۳ق مطابق با ۱۷ مرداد ۱۳۷۱ش، در ۹۶ سالگی (۹۳ سالگی بر اساس تاریخ شمسی) به علت بیماری قلبی در کوفه درگذشت و در کنار مسجد الخضراء در صحن حرم امیرالمؤمنین دفن شد.
ابوالقاسم خویی سال ۱۳۳۰ق در ۱۳ سالگی، همراه با برادرش عبدالله خویی به پدر خود در نجف پیوست. او شش سال به تحصیل مقدمات و سطوح عالی حوزه پرداخت و سپس ۱۴ سال در درس استادان علوم مختلف از جمله فقه و اصول شرکت کرد. از این میان، چنانکه خود او در زندگینامه خودنوشت آورده، بیشترین استفاده را از محمدحسین نائینی و محمدحسین غروی اصفهانی داشته است. سیدابوالقاسم خویی، علاوه بر آنکه به گفته خود، از محمدحسین نائینی و محمدحسین اصفهانی بیشترین استفاده علمی را برده و دورهای کامل از علم اصول و برخی کتابهای فقهی را از آنان آموخته، از اساتید دیگری از جمله شیخ الشریعه (درگذشته ۱۳۳۸ق)، مهدی مازندرانی (درگذشته ۱۳۴۲ق) و آقا ضیاء عراقی نیز یاد کرده است. برخی دیگر از استادان خویی عبارتند از محمدجواد بلاغی در علم کلام، عقاید و تفسیر، سید ابوتراب خوانساری در علم رجال و درایه، سید ابوالقاسم خوانساری در علم ریاضیات، سید حسین بادکوبهای در فلسفه و عرفان و همچنین سید علی قاضی.
سیدابوالقاسم در طول دوران تحصیل خود در حوزه علمیه نجف، با سید محمدهادی میلانی (درگذشته ۱۳۹۵ق)، سید محمدحسین طباطبایی (درگذشته ۱۴۰۲ق)، سید صدرالدین جزایری، علیمحمد بروجردی (درگذشته ۱۳۹۵ق)، سید حسین خادمی و سید محمد حسینی همدانی مباحثه میکرده است. خویی در سال ۱۳۵۲ق از بسیاری از استادان حوزه علمیه نجف اجازه اجتهاد دریافت کرده است؛ محمدحسین نائینی، محمدحسین غروی اصفهانی، آقا ضیاء عراقی، محمدحسین بلاغی، میرزا علی آقا شیرازی، و سید ابوالحسن اصفهانی از این جملهاند. آغاز مرجعیت خویی به روشنی مشخص نیست، اما بسیاری از منابع، آغاز جدی مرجعیت او را پس از درگذشت بروجردی دانسته و تاکید کردهاند که پس از درگذشت سید محسن طباطبائی حکیم، خویی مخصوصاً در عراق، مرجع برتر شناخته میشد و جایگاه مرجعیت او در میان شیعیان ایران هم مهم گزارش شده است. خویی، از جمله مراجعی دانسته شده که در میان اکثر شیعیان، اعم از عرب و غیرعرب، نفوذ چشمگیری داشته است.۱۴ نفر از مجتهدین نجف از جمله صدرا بادکوبهاى، سید محمدباقر صدر، سید محمد روحانی، مجتبى لنکرانى، موسی زنجانی، یوسف کربلائی، سید یوسف حکیم، و سید جعفر مرعشی اعلمیت خویی را اعلام کردند. سید موسی صدر از سوی مجلس اعلای اسلامی شیعیان لبنان، خویی را مرجع اعلم معرفی کرد.
[۲۲] سوره مبارکه طه، آیه ۵۵٫
«مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَ فِیهَا نُعِیدُکُمْ وَ مِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَى».
[۲۳] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
[۲۴] همان.
[۲۵] سوره مبارکه مؤمنون، آیات ۱ و ۲٫
[۲۶] سوره مبارکه مؤمنون، آیات ۱ الی ۳٫
[۲۷] سوره مبارکه قصص، آیه ۷۷٫
«وَ ابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ ۖ وَ لَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا ۖ وَ أَحْسِنْ کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ ۖ وَ لَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ».
[۲۸] بحار الانوار ج ۴۵ ص ۱۹۹٫
امام سجاد (علیهالسّلام) در حق حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَهٌ غَیرَ مُعَلَّمَه وَ فَهِمَهٌ غَیرَ مُفَهَّمَه».
[۲۹] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
پاسخ دهید