روز شنبه مورخ ۰۸ بهمن ماه ۱۴۰۱ جلسه درس اخلاق «آیت الله صدیقی» از ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۰۰ در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- حقیقت عبودیّت سپردن خود به خالق است
- کسانی که خداوند متعال راه را برای بازگشت آنها بسته است
- مقامی که بَلا برای انسان شیرین میشود
- خاطرهای از مرحوم علّامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه)
- انسان باید بَلا را هدیهای از جانب پروردگار متعال ببیند
- طلبه روی پَر ملائکه سِیر الیالله دارد
- خوف انسان از باطن اعمال خود
- انسان هیچ تضمینی برای قبولی اعمال خودش ندارد
- توصیههایی در مورد مُراقبات ماه رجب
- روضه و توسّل به حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
حقیقت عبودیّت سپردن خود به خالق است
در محضر خلیفهی مُطلق خداوند، سُفرهگُستر علوم و معارف، مؤسس حوزههای علمیه، پَرچمدار نشر معارف مربوط به امامت و ولایت و بازکنندهی پَروندهی مَتروک قتل حضرت زهرا (سلام الله علیها)، آموزگار عملی عشق به امام زمان (ارواحنا فداه) و انتظار، مولا و سیّدمان حضرت امام جعفر صادق (علیه صلواه المُصلّین و ارواحنا فداه) به طلبهی کُهنسال و سالخورده دستور مُراقبه دادند و نُسخهای را که هیچگاه کُهنه نمیشود و عَلاج دردهاست را ارائه فرمودند. سؤال این طلبهی تشنه که تازه به چشمهی زُلال رسیده بود، این بود که پرسید: «مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ[۲]» عبودیّت چه چیزی است؟ تا زمانی که انسان مقصد را نشناسد، نمیداند از چه راهی برود. لذا هَنجارشناسی، مقصدشناسی، هدفداری و هدفشناسی جزء معارف ضروری آحاد عُقلاء است. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: اگر تو طالب علم هستی، اگر واقعاً عطش علم داری، باید حقیقت عبودیّت را در جان خودت جُستجو کنی. حال که متوجّه شد این مسألهی بیرونی نیست و مسألهی دورنی است، مسألهی سَریره است و اصلاح عَلانیه است، این یک روپوش است؛ اگر باطن نداشته باشد، دیر یا زود این روپوش به کنار خواهد رفت و آن حقیقت خودش را نشان میدهد؛ لذا حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) این طلبه را توجّه دادند که درون خودت را اصلاح کن. اَغیار را به خانهی یار راه نده. یک دل داری و بیشتر از یک دلبر وجود ندارد. دل تو مرتکب اشتباه نشود. این دل را به دلدار و دلآفرین بده. حقیقت عبودیّت این است که انسان خودش را به کسی که خالق و مالک و اصل اوست، بدهد. حال طریقهی رسیدن به این حقیقت در درون خودش را از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) جویا شد. «مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ»؛ عبودیّت چه چیزی است؟ از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند که یک معجون است و باید سه عُنصر در کنار یکدیگر قرار داشته باشند تا این حقیقت عبودیّت محقّق بشود و پدید بیاید و جلوه کند و انسان آن را دارا بشود. اوّلین مورد آن این است که انسان از خودش سَلب مالکیّت کند و خودش را مالک چیزی نبیند. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در اینجا اقامهی دلیل و بُرهان کردند. با وجود اینکه این مقام ارشاد است، مقام هدایت و نُسخه است، ولی حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در اینجا استدلال فرمودند. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ[۳]»؛ این رهنمود است و باید به کشف و شُهود برسی. بسیاری از انسانها هستند که ذهنشان بیشتر از شما پُر است، از آیات قرآن کریم و روایت، مسائل عرفانی، عرفان نظری، حِکَم و نصایح غنی هستند و هنگامی که حرف میزنند، خیلی پُر هستند و بلدند که چگونه سخن بگویند. ولی اینها کافی نیستند و باید خودت به آن برسی. «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ»؛ انسان با داشتن آدرس تا زمانی که حرکت نکند، نمیرسد. نُسخهی طبیب را تا زمانی که اجرا نکند و به آن عمل نکند، از شفا خبری نخواهد بود. نُسخه برای عمل کردن به آن است و آدرس هم برای حرکت به سوی مقصد است. باید مسیری را بروید که آن را به شما نشان بدهند که آن را به همه نشان نمیدهند. برای بعضیها ایجاد حجاب نیز میکنند. وجود نازنین حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) خودشان به پیامبرشان میفرمایند: «وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ حِجَابًا مَسْتُورًا[۴]»؛ نه تنها راه را نشان نمیدهیم، بلکه پَردهای قرار میدهیم تا آن را نبیند. «کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ[۵]»؛ انسان این حجاب را از اینجا میبَرد. آنجا باطن اینجاست. «لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى[۶]»؛ هرچه در اینجا انجام داده است، در آنجا برایش روشن میشود. «فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ[۷]».
کسانی که خداوند متعال راه را برای بازگشت آنها بسته است
برخی از حجابها قابل رفع هستند. ولی خدانکند که انسان کاری انجام بدهد و خداوند متعال دل را مُهر بزند. «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ[۸]»؛ مُهر را در پایان صفحه میزنند. یعنی کار به آخر رسیده است و دیگر فایدهای ندارد. «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ[۹]»؛ برای همیشه او را مُرخص میکنند. دیگر راه بازگشت نخواهد بود. «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَ کَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ[۱۰]»؛ از وضعیّت خودمان مطمئن نباشیم. افرادی که با ما بودند، با ما بودند. چه عوالِمی داشتند، چه تعصّباتی داشتند. ولی در حال حاضر در جای دیگری هستند و خودشان، خودشان را خَلع لباس کردند و بلندگوی شیاطین مَحض هستند. خداوند میداند که تن انسان میلرزد و باید هم بلرزد. یعنی میشود که انسان در ابعاد مختلف مُلّا شده باشد؟ عوالِمی داشته باشد، حالاتی داشته باشد؛ ولی خداوند که او را با مقامات بسیار بالا برده است، از آنجا چنان او را رَجم کند که هیچ چیزی از او باقی نماند. «وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ[۱۱]»؛ خداوند متعال این ترس را از ما نگیرد.
مقامی که بَلا برای انسان شیرین میشود
این سه جمله در دعای ماه رجب که دعای بسیار جامعی است و وجود مقدّس حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) به «مُعَلّی بن خُنَیس[۱۲]» فرمودند: از خَلیل خداوند حضرت ابراهیم (علیه السلام) تا به امروز هرچه بود در این دعا خلاصه کردهام. «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ صَبْرَ الشَّاکِرِینَ لَکَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِینَ مِنْکَ وَ یَقِینَ الْعَابِدِینَ لَکَ[۱۳]»؛ دعای بسیار دلنشینی است، دعای سازنده و عجیبی است. یکی هماهنگی صبر و شُکر است که انسان همهی صعوبتها، مشقّتها و مشکلاتی که برایش به وجود میآید و او اینها را تلخ میبیند و برای خداوند متعال صبر مینماید، اینها برایش شیرین میشود. وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وقتی توصیهی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را در مورد شهادتشان شنیدند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به ایشان فرمودند صبر کن، کُمون نیّت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و سرّ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به زبان آوردند و گفتند که این موضع، موضع صبر نیست و موضع شُکر است. تمام مشکلات برای مؤمن مدارج و پلّههاست.
«هر که در این بزم مقرب تر است ***** جام بلا بیشترش می دهند»
این جام بَلا برای اینها خیلی شیرین است.
شنیدهاید که مرحوم «محقّق اصفهانی[۱۴]» (رحمت الله علیه) که هم در علمیّت جزء نقاط عطف حوزههای علمیه شیعه هستند و شاگردان ایشان همگی از بزرگان عصر ما بودهاند؛ مرحوم «آیت الله خویی[۱۵]» (رضوان الله تعالی علیه)، مرحوم «آیت الله میلانی[۱۶]» (اعلی الله مقامه الشریف)، مرحوم «آیت الله بهجت» (رضوان الله تعالی علیه)، مرحوم «علّامه طباطبائی» (اعلی الله مقامه الشریف) و دیگر بزرگان و مراجع که در فقاهت قُلّه بودند. همهی اینها از شاگردان مرحوم کُمپانی محقّق اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) بودند. مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) میفرمودند که میگویند فُلانی توبه کرده است؛ ولی فایدهای ندارد. زیرا ذهنها را نسبت به اشخاصی که وقتی میخوابیدند، به اندازهای اشک میریختند که صبحها از کثرت اشک بالش آنها خیس بود و ذهنها را نسبت به اینها خراب کردند. خیلی مشکل است که انسان نسبت به اولیای الهی بدون آگاهی اظهار نظر کند و به خودش اجازه بدهد که آنها را محکوم و نقد نماید. مرحوم محقّق اصفهانی (رحمت الله علیه) متمکّن بوده است و پدر ایشان جزء تُجّار و ثروتمندان بزرگ بوده است. ایشان تسبیح بسیار قیمتی در دست داشتهاند و مشغول عبور از بازار نجف بودهاند. این تسبیح پاره میشود و در شأن ایشان نبوده که بنشینند ودانههای قیمتی این تسبیح را که بسیار قیمتی بوده است را جمع کنند؛ عبور میکنند و میگذرند. ولی پروردگار متعال به ایشان توفیق داده بود و هرچه داشتند در راه خداوند متعال داده بودند و دیگر چیزی برای ایشان باقی نمانده بود. حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) از طریق دخترشان حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) به پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیام دادند که هرچه بود در اختیار شما قرار گرفت و برای خداوند مصرف شد؛ حتّی یک کفن هم برای خودم ذخیره نکردهام. مرحوم محقّق اصفهانی (رحمت الله علیه) به اینجا رسیدند که دیگر هیچ چیزی نداشتند و آه در بساط نداشتند. این بزرگوار خودشان به بازار رفتند و مقدار کَمی پیاز خریدند و در گوشهی عَبای خود ریختند. در آن زمان هم کیسههای پلاستیکی وجود نداشت و باید با خودشان سَبدی میبردند و خرید میکردند. پیازها را در گوشهی عَبای خود ریختند تا به منزل بیاورند. در مسیر پیازها بر روی زمین ریختند. هیچ راهی وجود نداشت به جز اینکه روی زمین بنشیند و این پیازها را جمع نماید و به منزل بیاورد. ولی فرموده بودند که حال امروز من که ناچار هستم این پیازها را جلوی چشم همهی ناظرین جمع کنم، خوشتر از حالی است که از تسبیح قیمتی صرفنظر کردم و برای یک دانهی آن نیز ناراحت نبودم. انسان باید به اینجا برسد که بَلا برای او شیرین بشود و بَلا را هدیهی الهی ببیند و سختیها، جوّسازیها، فشارهای تبلیغاتی و نداشتن امکانات به اندازهی سر سوزن در او اثر نداشته باشد.
خاطرهای از مرحوم علّامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه)
مرحوم علّامهی بزرگوار آقای طباطبائی (اعلی الله مقامه الشریف) که مرحوم آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) در مورد ایشان فرموده بودند: در عصر ما آقای طباطبائی (اعلی الله مقامه الشریف) یا بینظیر هستند و یا کمنظیر هستند. مرحوم آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) عینالله بودند، به معنای ماقعی کلمه عینالله بودند، بر اسرار واقف بودند و خداوند متعال ایشان را صفحهی علم خودشان قرار داده بودند که فرموده بودند: هرچه را بخواهیم بدانیم، میدانیم. مرحوم آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) در مورد آقای طباطبائی (اعلی الله مقامه الشریف) این قضاوت را میکنند که ایشان در عصر ما یا بینظیر بودند و یا کمنظیر بودند. آقای طباطبائی (اعلی الله مقامه الشریف) میفرمایند که امروز ناشُکریها بسیار زیاد است؛ بنده خداوند را شاکر هستم که طلبهی بیبضاعتی بودم و سر سُفرهی هیچکسی جز امام زمان (ارواحنا فداه) ننشستهام. حتّی بر سر سُفرهی پدر خود نبودهام. شما امروز از سختیهایی که طلبهها در آن روزها متحمّل میشدند، اطلاعی ندارید. مردم هم از گذشتههای دور که سطح زندگیشان در کجا قرار داشت؛ همهی مردم مبتلا به فقر بودند، همه جز هزار فامیل در دوران طاغوت در فشار معیشتی بودند. اوضاع در آن زمان خوب نبود. علّامهی طباطبائی (اعلی الله مقامه الشریف) فرموده بودند که از تبریز برای من پول میفرستادند و آن پول قطع شد و جایی را نداشتم. نزد استادمان آیتالحقّ مرحوم آقای «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) رفتم که شِکوه یا استمداد کنم. ایشان فرمودند: بنده در مسجد کوفه بودم و پیام آمد که همسر شما در حال وضع حمل است. پول بدهید که برویم و ماما بیاوریم، ولی من پولی نداشتم. رفتند و برگشتند؛ گفتند که ماما آوردهاند، ولی او سیگار میکشد و مقداری از پول سیگار او را تأمین کنید؛ بنده بازهم گفتم پولی ندارم. ولی هنگامی که به منزل برگشتم دیدم که خداوند متعال گونی برنج برای ما فرستاده است. مرحوم آقای طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) فرموده بودند که از آن تاریخ به بعد، بنده هیچگاه نگران موضوع معیشتی خود نشدم. چه چیزی داشتم و چه نداشتم، بسیار آرام بودم.
انسان باید بَلا را هدیهای از جانب پروردگار متعال ببیند
در مورد این عبارت «صَبْرَ الشَّاکِرِینَ»، انسانی که با خداوند متعال رفیق است و میداند که این دوست نظیر ندارد و نَسی نیست و جافی نیست، خودش فرموده است: «وَ لَسْتُ بِرَبٍّ جَافٍ[۱۷]»؛ من پروردگاری نیستم که به دوست خود جَفا کنم. اگر او داراست، اگر او داناست، اگر او دوست است، اگر او نزدیک است، میشود با دوست خود کاری انجام بدهد که به او صَدمهای وارد بشود و به خیر او نباشد؟! «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ صَبْرَ الشَّاکِرِینَ لَکَ»؛ خدایا! صبری از تو میخواهم که نتیجهی آن برای من شُکر باشد. همهی مصیبتها و مشکلات را نعمت ببینم و از جانب تو هدیه ببینم. این خیلی جای توقّف است که انسان در این کلاس تعمّق کند و به عُمق آن برسد. هر کسی به جایی رسیده است، با تحمّل فشارها رسیده است و چه نعمتی است.
«لِلّهِ دَرُّ النُائباتِ فَاِنَّها ***** صَدَأُ اللِئّامِ و صَیقَلُ الاَحْرارِ»
سابقاً از ظروف حَلبی استفاده میکردند. آفتابههای حَلبی بود، ظرفهای حَلبی بود؛ اما امروز به این حرفها میخندند و همه از ظروف تزئینی استفاده میکنند. در گذشته حَلبی بود و ما خودمان نیز دیده بودیم و استفاده میکردیم. ولی حَلبی دَوام ندارد و اگر یک چکش به آن بزنید، خَم میشود و از بین میرود. اما طلا را هرچه چکش بزنند، قیمت آن بالاتر میرود.
«لِلّهِ دَرُّ النُائباتِ فَاِنَّها ***** صَدَأُ اللِئّامِ و صَیقَلُ الاَحْرارِ»
لذا بزرگان عالم از جوّسازی که علیه آنها صورت میگرفت، نه تنها ناراحت و نگران نمیشدند، بلکه آن را لطف خداوند متعال میدانستند. حضرات ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) که گاهی بعضیها به خودشان یا مادرشان جسارت میکردند، میفرمودند: اگر چنین است، خداوند مرا ببخشد و اگر چنین نیست، خداوند متعال تو را ببخشد. این چه حالتی است که انسان تغییر حالت ندهد و ثبات شخصیّت داشته باشد؟ همه چیز را خوب ببیند که جز خوب هم نیست. عُلمای قدیم در تربیت مهارت زیادی داشتند و همانگونه که حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) و مقام معظم رهبری (مُدّ ظله العالی) برخی از الفاظ را فرهنگسازی و ایجاد گُفتمان میکنند، آنها نیز به همین صورت بودند. در مورد برائت وقتی کشاورزان ما میخواستند کشاورزی کنند، به گونهای بود که باید حتماً غاصبین ولایت را نفرین میکردند تا کارشان برکت داشته باشد. حال نمیتوان بعضی از الفاظ را به کار برد. در مورد ولایت نیز هرگاه از جای خود بلند میشوند، «یا علی» میگویند، به این دلیل است که ما را تربیت کردهاند. خواستهاند تا همیشه دل ما وصل باشد، همیشه زیر خیمهی ولایت باشیم، بر سر سُفرهی اینها باشیم، با همهی وجودمان هر روز وابستگیمان را بیشتر احساس کنیم. صدا زدن حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) که فرمودهاند: «سمونّا»؛ هنگامی که میخواهید از خانه بیرون بروید، نام ما را بیاورید. اسماءالله است. «نَحْنُ وَ اَللَّهِ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَى[۱۸]»؛ اینها اسماءالله و اسم اعظم هستند. عُلمای قدیم این موضوعات را خیلی خوب تزریق میکردند. یکی از الفاظی که حکیمانه است و سابقاً در میان ما عُرف بود، این بود که میگفتیم: «بد آن است که نباشد». ولی نسبت به آنچه که شد، خصوصاً طلبهها این شعار را داشتند: «الخیر فی ما وقع»؛ هرچه شده است، خوب بوده است. بد آن چیزی است که نیست. اینها شُرور عَدمی هستند. در تحلیل فلسفی شُرور عَدمی هستند. لذا با این دیدگاه شیطان برای مؤمن جزء نعمتهای الهی است. اگر شیطان نبود، مبارزه وجود نداشت. اگر شیطان و وَسوسه نبود، مقاومت وجود نداشت، صبر وجود نداشت. بسیاری از فضائل اخلاقی با وجود دشمن برای انسان کسب میشود. به همین منظور حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودهاند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ صَبْرَ الشَّاکِرِینَ لَکَ».
طلبه روی پَر ملائکه سِیر الیالله دارد
«وَ عَمَلَ الْخَائِفِینَ مِنْکَ»؛ این خوفی که عرض میکنم، نه تنها خوف از غیبت و خوف از تُهمت است. بلکه آن چیزهایی است که به حریم طلبگی راه ندارد. طلبه چشمه است، طلبه میجوشد، طلبه فَوران دارد. طلبه اصلاً به زمین نمیآید. جولانگاه شیطان زمین است. طلبه بر روی پَر ملائکه است و هیچگاه به زمین نمیآید. لذا هیچگاه دست شیطان به طلبه نمیرسد. طلبه سِیر معراجی و سِیر آسمانی دارد. نمیخواهیم طلبه بشویم؟ «إِنَّ اَلْمَلاَئِکَهَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ اَلْعِلْمِ[۱۹]»؛ رسماً ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) به ما گفتهاند که پای طلبه روی زمین نیست. طلبه روی پَر ملائکه حرکت میکند. در کتاب «کافی» شریف آمده است که وقتی طلبه به نماز میایستد، با وجود نمازگزار عالِم فرشتگان میآیند و پَر خود را مُماس میکنند و خودشان را متبرّک میکنند. چرا ما گوهر طلبگی را نشناختهایم؟ چرا نمیخواهیم طلبهای باشیم که تعلّقی به زمین نداشته باشیم؟ این تعلّق به زمین ما را گرفتار به شیطان و وَسوسهها میکند. بیایید شیعهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشیم. «وَ إِنِّی لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِی اللَّهِ لَوْمَهُ لَائِمٍ، سِیمَاهُمْ سِیمَا الصِّدِّیقِینَ وَ کَلَامُهُمْ کَلَامُ الْأَبْرَارِ، عُمَّارُ اللَّیْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ، مُتَمَسِّکُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ، یُحْیُونَ سُنَنَ اللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ (صلی الله علیه وآله)، لَا یَسْتَکْبِرُونَ وَ لَا یَعْلُونَ وَ لَا یَغُلُّونَ وَ لَا یُفْسِدُونَ، قُلُوبُهُمْ فِی الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِی الْعَمَل[۲۰]»؛ اصلاً دل مولای ما به اینجا نیامده است، اصلاً در اینجا نبوده است؛ اصلاً این جایی نبوده است و به اینجا هم نیامده است. یک رَشحات و رشتههایی از دامن حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به اینجا آمده است تا طوفانزدهها دست به این رشتهها بگیرند و دامن حضرت علی (علیه السلام) اینها را بالا ببرد. والّا علی (علیه السلام) اینجایی نیست؛ هر کسی شیعهی علی (علیه السلام) باشد، اینجایی نیست؛ وقتی اینجایی نباشد، هر کسی به هر اندازهای که میخواهد سنگ بزند، او در حال زدن خودش است. اینهایی که اهانت به مقدّسات میکنند، نمیدانند که جای مقدّسات در اینجا نیست؛ «مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ[۲۱]»؛ است. «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ * لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۲۲]»؛ او آتش نمیگیرد، او نمیسوزد، این بدبخت خودش را میسوزاند. جسارت به مقدّسات به همین صورت است. انسانهای عَرشی بالا هستند. دست پایینیها به آنها نمیرسد؛ لذا هیچگاه آنها از زَمینیها نترسیدهاند. هیچگاه نترسیدهاند. «حَدُّ اَلْیَقِینِ قَالَ أَنْ لاَ تَخَافَ مَعَ اَللَّهِ شَیْئاً[۲۳]».
خوف انسان از باطن اعمال خود
اما این خوف از خداوند متعال است. «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا[۲۴]»؛ عمل الخائفین به این معناست. این عمل خائف که انسان هم بندگی را انجام بدهد و هم خوف داشته باشد. یکی این است که بندگی اینقدر او را مُستغتی میکند و متوجّه میشود که چه سرمایهای است و نگران میشود که دیگر به او ندهند. این آخرین نماز او باشد، این آخرین گِرهگُشایی او باشد، این آخرین سَحر رجب او باشد، این آخرین روزهی او باشد؛ نگرانی دارد و میترسد. میگویند که مرحوم آقای «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) میفرمودهاند که اگر در بهشت نماز نباشد، من چکار کنم؟ همهی لذّت ایشان به نماز بوده است و چیزی به جز برای ایشان لذّتی نداشته است. چنین کسی میترسد که چیزی را که به او دادهاند، از او بگیرند. اگر گرفتند، چه خاکی بر سرم کنم؟ اگر طلبگی را از ما بگیرند، اگر روح طلبگی را از ما بگیرند، اگر ایمان و اعتقاد را از ما بگیرند، اگر سیمی که با اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) داریم و وصل میشود را از ما بگیرند، اگر این دلهای شکسته را از ما بگیرند، ما چه داریم؟ چه تضمینی وجود دارد که اینها را از ما نگیرند؟ خوف از این داشته باشیم که اینها را از ما بگیرند. دوّم خوفی از این داشته باشیم که کارهایی که انجام دادهایم، باطن نداشته باشد. «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا[۲۵]»؛ او بُلبُلزبانی کرده است و گمان کرده است که کارهای خوب زیادی انجام داده است، ولی وقتی به آنجا رفته است، متوجّه شده است که باطن آن خاکستر است و سوخته است و ریا بوده است. این هُشدارهای روایات باید ما را بیدار کند. مَثل ریا آنگونه که در کتاب کافی شریف از حضرت امام (علیه السلام) نقل مینماید، اگر مورچهای در شب ظُلمانی روی صخرهای راه برود، هیچ اثر و ردّ پایی از او نخواهید یافت؛ ریا اینگونه است. ما در مورد خیلی از کارها نمیدانیم که در حال انجام ریا هستیم و خودمان هم متوجّه نمیشویم. آیا واقعاً این موضوع ترس ندارد؟ نگرانی ندارد؟ گریه ندارد؟ «اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً[۲۶]» ندارد؟
انسان هیچ تضمینی برای قبولی اعمال خودش ندارد
در این دعای امام زمان (ارواحنا فداه) در ماه رجب که «محمّد بن ابی الرّوّاد» و «ابن جعفر دهّان» نقل میکنند که حضرت حجّت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را دیدهاند و این مناجات را شنیدهاند، یا آن دعایی که «عثمان ابن سعید[۲۷]» نقل کرده است که در یکی از این دعاهاست که میفرماید: «وَ بَارِکْ لَنَا فِیمَا کَتَبْتَهُ لَنَا مِنْ أَعْمَارِنَا وَ أَصْلِحْ لَنَا خَبِیئَهَ أَسْرَارِنَا[۲۸]»؛ او خَبئ سِرّ ماست که ما از او غافل هستیم. لذا به اعمال خودمان تکیه میکنیم و گمان میکنیم که این روزهها و سَحرها و حرکتهای جهادی ما قابل قبول است؛ از کجا مشخّص است که همهی اینها مَردود نباشد؟ چه کسی تضمین دارد که همهی اینها خالص و برای خداوند متعال بوده است؟ به کدام تضمین مطمئن هستیم؟ دو خوف دیگر نیز وجود دارد؛ یکی این است که این عمل را در یک کَفه بگذارید و نعمتهای بیکران الهی را در کَفهی دیگر قرار بدهید؛ خجالت میکشید یا طلبکار میشوید؟ خداوند به شما چه داده است و شما برای خداوند چه میکنید؟ مهمتر از این، چه عظمتی است. وجود لایتناهی است، وجود مطلق است. من نیستِ مطلق هستم و او هستِ مطلق است؛ چه تناسبی بین من و او وجود دارد؟ لذا حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) مطابق توصیف پدر بزرگوارشان که عینالله بودند و حقایق را میدیدند. «مَتى حدیث قامَت فی مِحرابِها[۲۹]»؛ خداوند متعال به اصل نماز حضرت زهرا (سلام الله علیها) مُباهات نمیکرد. «تَرتَعِدُ فَرائِصُها مِن خیفَتی[۳۰]»؛ حضرت زهرا (سلام الله علیها) در آن حالات خلوتی که داشتند، چنان میلرزیدند؛ در حالات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و بعضی از ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) آمده است که صدای استخوانهایشان که بهم میخوردند، شنیده میشد. در مورد انبیاء سلف (سلام الله علیهم اجمعین) که گویا حضرت یحیی (علیه السلام) است که گفتهاند صدای سوز سینهی ایشان دل انسانها را میسوزاند. «وَ عَمَلَ الْخَائِفِینَ»؛ این لَحنی را که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دعای کُمیل دارند، کدام قاتل را دیدهاید که در مَحکمه اینگونه التماس کند و اینگونه بترسد؟ کمی به خودمان بیاییم، کمی بیشتر به خودمان بیاییم! خودمان را در این آستانه بیندازیم. ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) آستانهی خداوند متعال هستند. سر به این آستان بگذارید و بگویید: ما را ببرید و رهایمان نکنید؛ زیرا ما نمیتوانیم بیاییم. انسان باید به این برسد که من مالک هیچ چیزی نیستم. نه مالک کارهای خوب خود هستم و نه مالک چیز دیگری هستم. من هیچِ هیچ هستم. «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ»؛ انسان به این رؤیت برسد.
توصیههایی در مورد مُراقبات ماه رجب
انشاءالله در ماه رجب یک کاری کنید. رجب بَدل ندارد، یک کاری انجام بدهید. انشاءالله دعاهای رجب را که مخصوصاً در کتاب «اقبال[۳۱]» آمده است را تهیه کنید. مرحوم «سیّد ابن طاووس[۳۲]» (اعلی الله مقامه الشریف) شأن نزول ادعیه را هم آورده است و با آن شأن نزولها خیلی به انسان لذّت میبخشد که آن دعاها را بخواند و به گونهی دیگری میخواند. هر روز یکی از این دعاها، یک سطر از این دعاها را مَزمَزه کنیم، لَقلَقه نکنیم؛ مَزمَزه کنیم و بچِشیم. به خداوند قسم که اینها شَرابهای محبّت الهی است. این را برای پذیرایی ما آماده کرده است تا به خوردِ ما بدهد و ما را مَست خودش کند. ماه رجب ماه خراباتیهاست، ماه دلدادههاست، ماه بیابانیهاست. ببینید که میتوانید در این ماه با امام زمانتان (ارواحنا فداه) یک ارتباطی برقرار کنید؟ یک اَمانی بگیرید، یک تضمینی برای عاقبت به خیری داشته باشید. یک کاری انجام بدهید.
روضه و توسّل به حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
«السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الارْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ[۳۳]»
در یکجا مشاهده کردهاید که حضرت زینب (سلام الله علیها) که اُمّالمصائب هستند و ما در عالَم فقط یک اُمّالمصائب داریم و آن حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) است. شهادت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) نیز نزدیک است و در همین ماه رجب قرار دارد. دیدهاید که در یکجا فرموده باشند که چه بر سر ما آمد؟ گِلهای کرده باشند و فرموده باشند که خدایا تا چه زمانی اینگونه است؟ حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) فرمودند: «ما رَایْنا الّا جَمیلًا[۳۴]». عجیبتر از همهی اینها این است که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) مصیبتهای زیادی کشیدند، اگر بدانید چه اندازه کتک خوردهاند. همه را میزدند، ولی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) را به گونهی دیگری میزدند. به این دلیل نازدانه بر روی سینهی پدر ترحّم کرد و گفت: «اَبَتاه! وَ إلی عَمَّتِی المَضرُوبَه[۳۵]». نگهداری این فرزندان، جمع کردن آنها در آن آتشسوزی و مُراقبت در آن بیابانها بسیار سخت بود؛ ولی هیچیک از اینها برای حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) مانند داغ حضرت امام حسین (علیه السلام) نبود. هیچکسی مانند حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) عظمت امام حسین (علیه السلام) را نمیدانست. معرفت به ولایت داشتند، در اوج بودند، «عالِمَهٌ غَیرَ مُعَلَّمَه[۳۶]» بودند. جایگاه امام حسین (علیه السلام) را میدانستند. اما میبینید که وقتی در کنار بدن بیسر آمد، عرضه داشت: «تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ[۳۷]»؛ همه را بر عظمت تو اعلان کردم.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به صبر حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)، به شُکر حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)، به تقرّب محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! قلب مبارک امام زمانمان (ارواحنا فداه) را همیشه از ما راضی بفرما.
خدایا! به ما معرفت بده.
خدایا! به ما محبّت بده.
خدایا! ما را آشنا به بدهکاریهای خودمان بگردان.
خدایا! ما را از عُجب و استکبار دور نگاه دار.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم ما را طلبههای معراجی قرار بده.
خدایا! ما را از دَرکات جهنّم در همهی عوالِم حفظ بفرما و به اعلی درجهی بهشت و بهشتیان آشنا بگردان.
الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم ما را از نزدیکترین افراد امام زمانمان (ارواحنا فداه) قرار بده.
الها! حال ما را و روح ما را با نور خودت تحوّل ایجاد بفرما.
خدایا! جوانهای ما را به سامان برسان.
خدایا! مریضهای ما را شفا عنایت بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم رهبر خوب ما از ما نگیر.
خدایا! دشمنان ما را ذَلیل و خوار و مأیوس بگردان.
خدایا! جهان اسلام را از شرّشان اَمان عنایت بفرما.
خدایا! این تکفیریها و این تروریستها و این مُعاندین ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) و شیعیان ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) را که قابل هدایت هستند، هرچه زودتر به ما مُلحق بفرما و آنهایی قابل هدایت نیستند، بَعثشان را در میان خودشان قرار بده.
اَللّهُمَّ! وَ اجْعَلنا بَیْنَهمْ سالِمینَ غانِمینَ.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى».
[۳] همان.
[۴] سوره مبارکه اسراء، آیه ۴۵٫
[۵] سوره مبارکه مطففین، آیه ۱۵٫
[۶] سوره مبارکه نجم، آیه ۳۹٫
[۷] سوره مبارکه ق، آیه ۲۲٫
«لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ مِنْ هَٰذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ».
[۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۷٫
«خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَ عَلَىٰ سَمْعِهِمْ ۖ وَ عَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ ۖ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ».
[۹] همان.
[۱۰] سوره مبارکه روم، آیه ۱۰٫
[۱۱] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۶٫
«وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لَٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».
[۱۲] ابوعبدالله مُعَلّی بن خُنَیس بَزّاز کوفی، از راویان و اصحاب امام صادق (علیه السلام) بوده است. وی همچنین غلام و وکیل مالی امام ششم (علیه السلام) معرفی شده است. تاریخ ولادت معلی بن خنیس در منابع ذکر نشده است؛ اما شغل وی پارچهفروشی بوده است. معلی در سال ۱۳۱ق، به دستور داود بن علی، از فرماندهان حکومت عباسی کشته شد. امام صادق (علیه السلام) در پی قتل معلی، به داود بن علی اعتراض کرد و داود بن علی، قاتل معلی را که از زیردستانش بود، قصاص کرد. شیخ طوسی (۳۸۵-۴۶۰ق)، از مشهورترین محدثان و فقیهان شیعه، معلی بن خنیس را از اصحاب مورد اعتماد امام صادق (علیه السلام) و کارگزاران وی دانسته است. احمد بن محمد برقی، محدث و رجالی شیعه در قرن سوم قمری هم در کتاب رجال خود، معلی بن خنیس را از اصحاب امام صادق معرفی کرده است. همچنین بر اساس روایتی از امام ششم (علیه السلام)، معلی، کارگزار و وکیل مالی امام ششم بوده است. علامه حلی، با استناد به نظر شیخ طوسی، او را راوی عادل معرفی کرده است. بااینهمه نجاشی و ابنغضائری، از علمای رجال شیعه، او را در نقل حدیث، ضعیف و غیرقابل اعتماد دانستهاند. معلی بن خنیس را از حامیان اولیه مُغَیره بن سعید، از دعوتکنندگان به امامت محمد بن عبدالله (نفس زکیه) شمرده و گرایش به مغیریه را سبب قتل وی دانستهاند. همچنین گفتهاند: روایات وی مورداستناد غلات بوده است.
سید ابوالقاسم خویی (۱۲۷۸-۱۳۷۱ش)، فقیه و رجالشناس معاصر، با بررسی روایات مدح و ذم درباره معلی بن خنیس، روایات مدح را دارای هماهنگی دانسته و در نتیجه، او را مردی راستگو و مورد توجه امام صادق (علیه السلام) و همچنین از اهل بهشت معرفی کرده است. خویی، همچنین غالیدانستن معلی را از تهمتهای اهل سنت به وی دانسته است که برای خدشهکردن در وثاقت راویان شیعه به آن متوسل میشدهاند. حسین ساعدی، در کتابی به زبان عربی با عنوان «المعلی بن خنیس: شهادته و وثاقته و مسنده» که توسط انتشارات دارالحدیث چاپ شده، شخصیت و ثقهبودن وی را بررسی کرده است. از مُعلی بن خنیس، احادیثی در منابع روایی شیعه از جمله کتب اربعه نقل شده است. آیت الله خوئی تعداد روایات او را ۸۰ حدیث دانسته است. بیشتر احادیث او بیواسطه از امام صادق روایت شده است. راویانی چون ابن مسکان از اصحاب اجماع، حریز بن عبدالله سجستانی، و معلی بن عثمان از وی روایت نقل کردهاند. احادیث منقول از وی در زمینههایی چون فقه، اعتقادات، آداب اسلامی و تفسیر قرآن است. وی همچنین راوی روایاتی درباره نوروز است.
[۱۳] مصباح المتهجد، شیخ طوسی ۸۰۲؛ / اقبال الاعمال، طوسی، ص ۶۴۳؛ / مصباح الکفعمی، ص ۵۲۸٫
«قُلْ فِی رَجَبٍ- اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ صَبْرَ الشَّاکِرِینَ لَکَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِینَ مِنْکَ وَ یَقِینَ الْعَابِدِینَ لَکَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ وَ أَنَا عَبْدُکَ الْبَائِسُ الْفَقِیرُ أَنْتَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ وَ أَنَا الْعَبْدُ الذَّلِیلُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْنُنْ بِغِنَاکَ عَلَى فَقْرِی وَ بِحِلْمِکَ عَلَى جَهْلِی وَ بِقُوَّتِکَ عَلَى ضَعْفِی یَا قَوِیُّ یَا عَزِیزُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَوْصِیَاءِ الْمَرْضِیِّینَ وَ اکْفِنِی مَا أَهَمَّنِی مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ وَ یُسْتَحَبُّ أَنْ یَدْعُوَ أَیْضاً بِهَذَا الدُّعَاءِ کُلَّ یَوْمٍ اللَّهُمَّ یَا ذَا الْمِنَنِ السَّابِغَهِ وَ الْآلَاءِ الْوَازِعَهِ وَ الرَّحْمَهِ الْوَاسِعَهِ وَ الْقُدْرَهِ الْجَامِعَهِ وَ النِّعَمِ الْجَسِیمَهِ وَ الْمَوَاهِبِ الْعَظِیمَهِ وَ الْأَیَادِی الْجَمِیلَهِ وَ الْعَطَایَا الْجَزِیلَهِ یَا مَنْ لَا یُنْعَتُ بِتَمْثِیلٍ وَ لَا یُمَثَّلُ بِنَظِیرٍ وَ لَا یُغْلَبُ بِظَهِیرٍ یَا مَنْ خَلَقَ فَرَزَقَ وَ أَلْهَمَ فَأَنْطَقَ وَ ابْتَدَعَ فَشَرَعَ وَ عَلَا فَارْتَفَعَ وَ قَدَّرَ فَأَحْسَنَ وَ صَوَّرَ فَأَتْقَنَ وَ احْتَجَّ فَأَبْلَغَ وَ أَنْعَمَ فَأَسْبَغَ وَ أَعْطَى فَأَجْزَلَ وَ مَنَحَ فَأَفْضَلَ یَا مَنْ سَمَا فِی الْعِزِّ فَفَاتَ خَوَاطِرَ «۲۳» الْأَبْصَارِ وَ دَنَا فِی اللُّطْفِ فَجَازَ هَوَاجِسَ الْأَفْکَارِ یَا مَنْ تَوَحَّدَ بِالْمِلْکِ فَلَا نِدَّ لَهُ فِی مَلَکُوتِ سُلْطَانِهِ وَ تَفَرَّدَ بِالْآلَاءِ وَ الْکِبْرِیَاءِ فَلَا ضِدَّ لَهُ فِی جَبَرُوتِ شَأْنِهِ یَا مَنْ حَارَتْ فِی کِبْرِیَاءِ هَیْبَتِهِ دَقَائِقُ لَطَائِفِ الْأَوْهَامِ وَ انْحَسَرَتْ دُونَ إِدْرَاکِ عَظَمَتِهِ خَطَائِفُ أَبْصَارِ الْأَنَامِ یَا مَنْ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِهَیْبَتِهِ وَ خَضَعَتِ الرِّقَابُ لِعَظَمَتِهِ وَ وَجِلَتِ الْقُلُوبُ مِنْ خِیفَتِهِ أَسْأَلُکَ بِهَذِهِ الْمِدْحَهِ الَّتِی لَا تَنْبَغِی إِلَّا لَکَ وَ بِمَا وَأَیْتَ بِهِ عَلَى نَفْسِکَ لِدَاعِیک مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ بِمَا ضَمِنْتَ الْإِجَابَهَ فِیهِ عَلَى نَفْسِکَ لِلدَّاعِینَ یَا أَسْمَعَ السَّامِعِینَ وَ أَبْصَرَ النَّاظِرِین».
[۱۴] محمدحسین غروی اصفهانی، مشهور به کمپانی (۱۲۹۶-۱۳۶۱ق) فقیه، اصولی و فیلسوف قرن چهاردهم. او در کنار آقاضیاء عراقی و میرزای نایینی، یکی از سه مکتب اصولی در شرح و بسط مکتب اصولی آخوند خراسانی را ایجاد کرده است. کتاب نهایه الدرایه از مهمترین آثار او در اصول فقه و در شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی است. تلاش او برای تغییر در بابهای علم اصول با مرگ او ناتمام ماند. دیوان کمپانی در مدح و رثای اهل بیت از آثار اوست. تخلص او در شعر «مفتقر» است. محمدحسین اصفهانی، فرزند محمدحسن اصفهانی نخجوانی، در ۲ محرم سال ۱۲۹۶ق در نجف متولد شد. پدرش اصالتاً نخجوانی بود و پس از امضای قرارداد ترکمانچای نخست به تبریز و سپس به اصفهان مهاجرت کرد و سپس به کاظمین رفت. پدرش از تجار مشهور کاظمین بود. او دوست داشت محمدحسین راه او را در تجارت ادامه دهد؛ اما محمدحسین با توسل به امام کاظم (علیه السلام) رضایت پدر را به دست آورد و در حدود بیست سالگی برای تحصیل علم راهی حوزه علمیه نجف شد. وی به سبب شغل پدرش به «کمپانی» مشهور بود. گفته شده است وی از این نام ناخشنود بود. با این حال، دیوان اشعار او در یکی از چاپها به نام دیوان کمپانی منتشر شده است. محمدحسین غروی اصفهانی در ۵ ذیالحجه سال ۱۳۶۱ق درگذشت. پیکر او در حجرهای متصل به گلدسته شمالی ایوان طلای حرم امیرالمؤمنین، نزدیک مقبره علامه حلی به خاک سپرده شد. درگذشت او یک هفته پس از وفات آقاضیاء عراقی بود.
[۱۵] سید ابوالقاسم موسوی خویی (۱۲۷۸-۱۳۷۱ش) از مراجع تقلید شیعه، رجالی و نویسنده مجموعه ۲۳ جلدی معجم رجال الحدیث و همچنین صاحب اثر تفسیری البیان فی تفسیر القرآن بود. میرزای نائینی و محقق اصفهانی دو تن از برجستهترین استادان او در فقه و اصول فقه بودهاند. آغاز رسمی مرجعیت خویی پس از درگذشت سید حسین طباطبایی بروجردی دانسته شده و درگذشت سید محسن طباطبائی حکیم، آغاز مرجعیت وی مخصوصاً در عراق خوانده شده است. خویی، در طول هفتاد سال تدریس، یک دوره کامل درس خارج فقه و شش دوره درس خارج اصول فقه را تدریس کرده و یک دوره کوتاه هم به تدریس تفسیر قرآن پرداخت. عالمانی از جمله محمد اسحاق فیاض، سید محمدباقر صدر، میرزا جواد تبریزی، سید علی سیستانی، حسین وحید خراسانی، سید موسی شبیری زنجانی، سید موسی صدر و سید عبدالکریم موسوی اردبیلی از شاگردان خویی معرفی شدهاند. آیتالله خویی در فقه و اصول فقه، نظرات و آرای قابل توجهی داشته که گاه با نظرات مشهور فقیهان شیعه متفاوت است. برخی منابع، فتاوای متفاوت او را تا ۳۰۰ مورد دانستهاند. مخالفت با مکلف بودن کافران به انجام فروع دین، عدم پذیرش نسبی بودن آغاز ماه قمری و مخالفت با اعتبار شهرت فتوایی و اجماع، برخی از نظرات متفاوت او در فقه و اصول فقه است. خویی در دوران مرجعیت خود، اقداماتی در راستای تبلیغ دین، ترویج تشیع و یاری رساندن به نیازمندان کرده است؛ از جمله ساختن کتابخانه، مدرسه، مسجد، حسینیه و بیمارستان در کشورهای ایران، عراق، مالزی، انگلستان، امریکا، هندوستان و…
خویی در دهه ۱۳۴۰ش، مواضع و بیانیههایی علیه دولت پهلوی داشته است؛ اعتراض به واقعه فیضیه در سال ۱۳۴۲ش از این جملهاند. وی پس از شروع انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در ایران و دیدار فرح دیبا، همسر محمدرضا پهلوی با او و شائبههای پیش آمده پس از این دیدار، در مواردی از جمله همهپرسی تعیین نظام جمهوری اسلامی و همچنین جنگ عراق علیه ایران، به حمایت از انقلاب و جمهوری اسلامی ایران پرداخت. او در جریان انتفاضه شعبانیه شیعیان عراق و تعیین شورای رهبری برای اداره مناطق تحت مدیریت شیعیان، تحت فشار حکومت صدام حسین قرار گرفت و تا پایان عمر در حصر خانگی بود. سیدابوالقاسم موسوی خویی در ۱۵ رجب ۱۳۱۷ق مطابق با ۲۸ آبان ۱۲۷۸ش در شهر خوی از توابع آذربایجان غربی به دنیا آمد. پدرش سید علیاکبر خوئی، از شاگردان عبدالله مامقانی بود که به دلیل عدم موافقت با مشروطه غیرمشروعه، در سال ۱۳۲۸ق از ایران به نجف مهاجرت کرد. خویی، شنبه ۸ صفر ۱۴۱۳ق مطابق با ۱۷ مرداد ۱۳۷۱ش، در ۹۶ سالگی (۹۳ سالگی بر اساس تاریخ شمسی) به علت بیماری قلبی در کوفه درگذشت و در کنار مسجد الخضراء در صحن حرم امیرالمؤمنین دفن شد.
ابوالقاسم خویی سال ۱۳۳۰ق در ۱۳ سالگی، همراه با برادرش عبدالله خویی به پدر خود در نجف پیوست. او شش سال به تحصیل مقدمات و سطوح عالی حوزه پرداخت و سپس ۱۴ سال در درس استادان علوم مختلف از جمله فقه و اصول شرکت کرد. از این میان، چنانکه خود او در زندگینامه خودنوشت آورده، بیشترین استفاده را از محمدحسین نائینی و محمدحسین غروی اصفهانی داشته است. سیدابوالقاسم خویی، علاوه بر آنکه به گفته خود، از محمدحسین نائینی و محمدحسین اصفهانی بیشترین استفاده علمی را برده و دورهای کامل از علم اصول و برخی کتابهای فقهی را از آنان آموخته، از اساتید دیگری از جمله شیخ الشریعه (درگذشته ۱۳۳۸ق)، مهدی مازندرانی (درگذشته ۱۳۴۲ق) و آقا ضیاء عراقی نیز یاد کرده است. برخی دیگر از استادان خویی عبارتند از محمدجواد بلاغی در علم کلام، عقاید و تفسیر، سید ابوتراب خوانساری در علم رجال و درایه، سید ابوالقاسم خوانساری در علم ریاضیات، سید حسین بادکوبهای در فلسفه و عرفان و همچنین سید علی قاضی.
سیدابوالقاسم در طول دوران تحصیل خود در حوزه علمیه نجف، با سید محمدهادی میلانی (درگذشته ۱۳۹۵ق)، سید محمدحسین طباطبایی (درگذشته ۱۴۰۲ق)، سید صدرالدین جزایری، علیمحمد بروجردی (درگذشته ۱۳۹۵ق)، سید حسین خادمی و سید محمد حسینی همدانی مباحثه میکرده است. خویی در سال ۱۳۵۲ق از بسیاری از استادان حوزه علمیه نجف اجازه اجتهاد دریافت کرده است؛ محمدحسین نائینی، محمدحسین غروی اصفهانی، آقا ضیاء عراقی، محمدحسین بلاغی، میرزا علی آقا شیرازی، و سید ابوالحسن اصفهانی از این جملهاند. آغاز مرجعیت خویی به روشنی مشخص نیست، اما بسیاری از منابع، آغاز جدی مرجعیت او را پس از درگذشت بروجردی دانسته و تاکید کردهاند که پس از درگذشت سید محسن طباطبائی حکیم، خویی مخصوصاً در عراق، مرجع برتر شناخته میشد و جایگاه مرجعیت او در میان شیعیان ایران هم مهم گزارش شده است. خویی، از جمله مراجعی دانسته شده که در میان اکثر شیعیان، اعم از عرب و غیرعرب، نفوذ چشمگیری داشته است.۱۴ نفر از مجتهدین نجف از جمله صدرا بادکوبهاى، سید محمدباقر صدر، سید محمد روحانی، مجتبى لنکرانى، موسی زنجانی، یوسف کربلائی، سید یوسف حکیم، و سید جعفر مرعشی اعلمیت خویی را اعلام کردند. سید موسی صدر از سوی مجلس اعلای اسلامی شیعیان لبنان، خویی را مرجع اعلم معرفی کرد.
[۱۶] سید محمد هادی میلانی، در ۷ محرم ۱۳۱۳ق در نجف زاده شد. نسبش به علی بن حسین (علیه السلام) میرسد. پدرش سید جعفر حسینی از شاگردان محمدحسن مامقانی به شمار میرفت. سید محمدهادی در کودکی پدرش را از دست داد. مادرش، دختر محمدحسن مامقانی و همسرش، دختر عبدالله مامقانی (دایی سید محمد هادی) صاحب تنقیح المقال بود. میلانی تحصیلاتش را در نجف آغاز کرد، و در همانجا به تدرس مشغول شد. او بارها به ایران سفر کرد و در ۱۳۳۲ش که جهت زیارت قبر امام رضا (علیه السلام) به مشهد رفت، به درخواست مردم و برخی از علمای آن روز خراسان، در آنجا ماندگار شد و به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت. وی در ۲۹ رجب ۱۳۹۵ق برابر با ۱۷ مرداد ۱۳۵۴ش در ۸۲ سالگی در مشهد درگذشت و در حرم امام رضا (علیه السلام) به خاک سپرده شد. میلانی، سه پسر و یک دختر داشت. پسران وی سید نورالدین، سید عباس و سید محمد علی هستند.
[۱۷] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۶۰.
حدیث قدسی: «وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: یَقُولُ اَللَّهُ تَعَالَى : مَنْ أَحْدَثَ وَ لَمْ یَتَوَضَّأْ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ أَحْدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ لَمْ یُصَلِّ رَکْعَتَیْنِ وَ لَمْ یَدْعُنِی فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ أَحْدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ وَ دَعَانِی فَلَمْ أُجِبْهُ فِیمَا یَسْأَلُ عَنْ أَمْرِ دِینِهِ وَ دُنْیَاهُ فَقَدْ جَفَوْتُهُ وَ لَسْتُ بِرَبٍّ جَافٍ».
[۱۸] الکافی، جلد ۱، صفحه ۱۴۳.
«اَلْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْأَشْعَرِیُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : فِی قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ لِلّٰهِ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنىٰ فَادْعُوهُ بِهٰا» قَالَ نَحْنُ وَ اَللَّهِ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَى اَلَّتِی لاَ یَقْبَلُ اَللَّهُ مِنَ اَلْعِبَادِ عَمَلاً إِلاَّ بِمَعْرِفَتِنَا».
[۱۹] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۱، صفحه ۱۷۷.
«غو، [غوالی اللئالی] ، رُوِیَ عَنِ اَلْمِقْدَادِ بْنِ اَلْأَسْوَدِ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: إِنَّ اَلْمَلاَئِکَهَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ اَلْعِلْمِ حَتَّى یَطَأَ عَلَیْهَا رِضًا بِهِ».
[۲۰] نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ معروف به خطبه قاصعه.
[۲۱] سوره مبارکه نمل، آیه ۶٫
«وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ».
[۲۲] سوره مبارکه واقعه، آیات ۷۷ الی ۷۹٫
[۲۳] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۱۸۰.
«محص، [التمحیص] ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: مَا مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ وَ لَهُ حَدٌّ قُلْتُ فَمَا حَدُّ اَلْیَقِینِ قَالَ أَنْ لاَ تَخَافَ مَعَ اَللَّهِ شَیْئاً».
[۲۴] سوره مبارکه انسان، آیه ۷٫
[۲۵] سوره مبارکه کهف، آیات ۱۰۳ و ۱۰۴٫
[۲۶] تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج ۲، ص ۷۴ ؛ / تفسیر نورالثقلین، شیخ حویزی، ج ۳، ص ۴۵۱ ؛ / بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۱۷، ح ۶ ؛ / میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج ۴، ص ۳۲۳۲.
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَهَ فِی لَیْلَتِهَا فَفَقَدَتْهُ مِنَ الْفِرَاشِ فَدَخَلَهَا فِی ذَلِکَ مَا یَدْخُلُ النِّسَاءَ فَقَامَتْ تَطْلُبُهُ فِی جَوَانِبِ الْبَیْتِ حَتَّى انْتَهَتْ إِلَیْهِ وَ هُوَ فِی جَانِبٍ مِنَ الْبَیْتِ قَائِمٌ رَافِعٌ یَدَیْهِ یَبْکِی وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ لَا تَنْزِعْ مِنِّی صَالِحَ مَا أَعْطَیْتَنِی أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِی عَدُوّاً وَ لَا حَاسِداً أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَرُدَّنِی فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِی مِنْهُ أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً قَالَ فَانْصَرَفَتْ أُمُّ سَلَمَهَ تَبْکِی حَتَّى انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِبُکَائِهَا فَقَالَ لَهَا مَا یُبْکِیکِ یَا أُمَّ سَلَمَهَ فَقَالَتْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ لَا أَبْکِی وَ أَنْتَ بِالْمَکَانِ الَّذِی أَنْتَ بِهِ مِنَ اللَّهِ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ تَسْأَلُهُ أَنْ لَا یَشْمَتَ بِکَ عَدُوّاً أَبَداً وَ أَنْ لَا یَرُدَّکَ فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذَکَ مِنْهُ أَبَداً وَ أَنْ لَا یَنْزِعَ مِنْکَ صَالِحاً أَعْطَاکَ أَبَداً وَ أَنْ لَا یَکِلَکَ إِلَى نَفْسِکَ طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً فَقَالَ یَا أُمَّ سَلَمَهَ وَ مَا یُؤْمِنُنِی…».
[۲۷] عُثمان بن سعید عَمْری (متوفای قبل از ۲۶۷ق) مشهور به اَبوعَمرو، اولین نایب خاص از نواب اربعه امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در دوره غیبت صغری است. او از اصحاب امام هادی (علیه السلام)، امام حسن عسکری (علیه السلام) و امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دانسته شده، اما درباره اینکه از یاران امام جواد (علیه السلام) بوده، تردیدهایی وجود دارد. عثمان بن سعید پس از شروع امامت امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) (سال ۲۶۰ق)، تا پایان عمرش (حدود ۶ یا ۷ سال) نائب خاص امام بود و پس از او، پسرش محمد بن عثمان عهدهدار نیابت شد. عثمان در زمان نیابت به بغداد رفت و دوران وکالت خود را در آنجا گذراند. او در بغداد و سایر شهرهای عراق وکلایی داشته که وجوهات را از مردم اخذ کرده و سپس برای او میفرستادند. حضرت مهدی به هنگام وفات او، نامه تسلیتی برای فرزندش فرستاد. در متون روایی، از عثمان بن سعید با القاب متعددی همچون زَیّات و عَمْری یاد شده است.
درباره تاریخ تولد عثمان، اطلاع دقیقی در دست نیست و گفته شده که از ۱۱ سالگی، خادم امام جواد (علیه السلام) بوده اما بنابر نقل شیخ طوسی او از ۱۱ سالگی، خادم امام هادی (علیه السلام) بوده است. وی وکیل امام هادی و امام حسن عسکری (علیه السلام) و امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، و همواره مورد اعتماد آنان بود. عثمان بن سعید ابتدا در سامرا زندگی میکرد و بعد از شهادت امام یازدهم، به بغداد رفت. در آن زمان سامرا پایتخت و مقر لشکریان سلسله عباسی بود که از آغاز با امامان شیعه میانه خوبی نداشتند. برخی گفتهاند احتمالا به همین دلیل عثمان بن سعید به بغداد مهاجرت کرد و در آنجا منطقه کرخ را که محل سکونت شیعیان بود، مرکز رهبری امامیه قرار داد.
نام عثمان در منابع رجالی، «عثمان بن سعید» آمده، اما در رجال کشی با نام «حفص بن عمرو» نیز یاد شده که شاید اسم مستعار وى در دیدارهاى پنهانى با سایر وکلا باشد. کنیهاش در همه کتابها به اعتبار جد پدری، «ابوعمرو» ذکر شده، اما در کتاب بحارالانوار و سفینه البحار، ابومحمد نیز گفته شده، چون پسری به نام محمد داشت. مهمترین شهرت او عَمْری است و گفته شده او را به دو جهت به این لقب میخوانند؛ یکی اینکه امام عسکری اجازه نداد نام خلیفه سوم (عثمان) و لقب او (ابوعمرو) در عثمان بن سعید جمع شود و از آن پس او را عَمری خواندند. دیگر آنکه به «عمرو» جد پدریاش انتساب داشته و عمری خوانده شده است. محدث قمی هم علت عَمْری خواندن او را، انتساب وی از طرف مادر به عُمَر بْن اَطْرَف اَعْلی دانسته است. لقب عثمان را «سَمّان» و «زَیّات» گفتهاند. همچنین او را به دلیل انتساب به قبیله بنیاسد، اسدی نیز خواندهاند و عسکری هم گفتهاند؛ چون ساکن محله «عسکر» در سامرا بوده است. برای عثمان بن سعید دو فرزند پسر نام بردهاند: محمد بن عثمان که پس از وفات پدر دومین نائب امام زمان شد. احمد بن عثمان که نامی از او در کتب و منابع نیامده است. اما در زمره مدعیان دروغین نیابت، اسم فردی به نام «ابوبکر محمد بن احمد بن عثمان» آمده که تصریح شده برادرزاده محمد بن عثمان است.
زمان وفات عمری، مانند ولادتش مشخص نیست، اما دو قول در این باره نقل شده است: قبل از سال ۲۶۷ق: مورد اتفاق اکثر مورخان و عالمان رجال است. پس از سال ۲۸۰ق: استناد این قول به توقیعی است که در سال ۲۸۰ق نقل شده است. به تصریح شیخ طوسی، راوی این حدیث، روایت را در سال ۲۸۰ق شنیده و این، نمیتواند زمان وفات عثمان را روشن کند. پس از درگذشت عثمان بن سعید، فرزندش محمّد او را غسل داد و در غرب مدینه السلام، در محله معروفی به نام الدرب در بغداد دفن نمود. شیخ طوسی گفته که از زمان ورودش به بغداد در سال ۴۰۸ق تا پس از ۴۳۰ق، قبر عثمان بن سعید را در محل مذکور زیارت میکرده است. امروزه آرامگاه او در محله «رصّافه» واقع در شرق بغداد و در منطقهای به نام «بازار شورجه» معروف است.
بنا بر آنچه در کتب و منابع رجالی آمده، عثمان بن سعید، وکیل سه امام معصوم (امام هادی (علیه السلام)، امام عسکری (علیه السلام) و امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)) بوده است. با این حال برخی از متون دیگر او را در ۱۱ سالگی خدمتگزار امام جواد هم دانستهاند که از اعتماد امام برخوردار بود و برخی مأموریتهای مهم به او سپرده میشد.[۱۵] ابن شهرآشوب نیز او را باب امام جواد دانسته است. بعضی از عالمان شیعه، قول اخیر را نپذیرفته و با تکیه بر سن عثمان، غیرقابل قبول دانستهاند که از اصحاب امام جواد بوده باشد و این نظر را اشتباه عنوان کردهاند. عثمان بن سعید در شمار اصحاب امام هادی بوده و به وکالت او از سوی امام هم تصریح شده است. در روایتی که احمد بن اسحاق قمی از امام هادی نقل کرده، عثمان بن سعید مردی موثق و امین معرفی شده که آنچه به امام نسبت میدهد و به مردم میرساند، همگی از جانب امام هادی (علیه السلام) است. عثمان، علاوه بر امام هادی، از اعتماد امام حسن عسکری (علیه السلام) هم برخوردار بود. شیخ طوسی در رجال خود، عثمان بن سعید را وکیل امام عسکری معرفی کرده است. در روایات مختلفی نقل شده که امام عسکری عثمان را خطاب قرار داده و وکیل خود دانسته، و در جای دیگر، اطرافیان را شاهد میگیرد که عثمان بن سعید وکیل من است. امام او را به عنوان رئیس وکلا معرفی کرد؛ به این معنا که تمام وجوهاتی که شیعیان، توسط وکلا میفرستادند، به عثمان میرسید و او آنها را به امام میرساند. پس از شهادت امام عسکری (علیه السلام)، عثمان بن سعید، عهدهدار مراسم کفن و دفن امام شد. به اعتقاد امامیه، این نشانهها بر نمایندگی او از امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) گواهی میدهد.
امام عسکری (علیه السلام) به نیابت عثمان بن سعید تصریح کرده است. او فرزندش را به چهل نفر از اصحاب خود نشان داد و به آنها ابلاغ کرد که در طول غیبت امام دوازدهم، از عثمان، اطاعت کنند. بنابر روایتی دیگر، حضرت مهدی در دیدار با اهل قم، به نیابت عثمان بن سعید اشاره کرد و آنان را به او ارجاع داد. عثمان بن سعید، به علت سختگیریهای مأموران دولتی در سامرا و وجود دشمنان فراوان، به دستور حضرت مهدی به بغداد رفت. به گفته جاسم حسین در کتاب تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، با آنکه سامرا پایتخت بود، اما به دلیل وجود لشکریان سلسله عباسی که همواره مخالف ائمه بودند و او میخواست سازمان وکالت را به دور از چشم آنان رهبری کند، از این رو به بغداد رفت و محله شیعهنشین کرخ را محل سازماندهی امامیه قرار داد. عثمان در مدت نیابت، رهبری وکلای نواحی مختلف را بر عهده داشت و امانات، وجوهات و هدایای مردم را میگرفت و برای امام میفرستاد. او همچنین نامههای شیعیان به امام، دستنوشتهها و توقیعات حضرت مهدی در پاسخ به شیعیان را به صاحبان اصلی میرساند. وقتی جعفر برادر امام عسکری (علیه السلام) ادعای نیابت کرد، احمد بن اسحاق از اصحاب امام حسن عسکری برای اطلاع از درستی یا نادرستی ادعای جعفر، نامهای نوشت و به وسیله عثمان بن سعید برای حضرت مهدی فرستاد. امام در پاسخ نامه، امامت جعفر را رد کرد و او را مفسد و ترککننده نماز خواند.
امام زمان هنگام وفات عثمان بن سعید به فرزندش محمد بن عثمان نامهای نوشت و به او تسلیت گفت. امام دوازدهم در این نامه، رضایت کامل خویش را از عثمان بن سعید اعلام داشته و برای او طلب مغفرت کرده است. امام زمان همچنین از احساس غربت خود در نبود عثمان بن سعید سخن گفته و فرزندش محمد بن عثمان را به جای او منصوب کرده است. او به خرید و فروش روغن و زیتون میپرداخت و این تجارت، پوششی برای کار اصلیاش بود؛ چرا که وی مسئولیتهای وکالت و نیابت از جانب امام را مخفی میکرد تا از گزند حکومت محفوظ بماند. عثمان، اموال و نامههای شیعیان را در ظرفهای روغن میگذاشت و نزد امام میبرد تا کسی از وجود و محتوای آن باخبر نشود. از این رو لقب او را «سمّان» و «زَیّات» نیز گفتهاند. در دوره نیابت خاص عثمان بن سعید، سه تن از وکلای سرشناس به نامهای احمد بن اسحاق، محمد قطان و حاجز بن یزید وشّاء، از دستیاران عثمان به شمار میآمدند و کار ارتباط و نظارت بر سایر وکلای بلاد، از جمله وکلای کوفه را بر عهده داشتند. علامه مجلسی در بحارالانوار، زیارتنامهای برای عثمان بن سعید نقل و تصریح کرده که آن را در نسخهای قدیمی از یک عالم شیعه دیده است. مجلسی هیچ اشارهای به نام کتاب و نویسنده آن نکرده است.
[۲۸] سید مرتضی مجتهدی سیستانی در کتاب «صحیفه مهدیه» در باب دعاهای منسوب به حضرت حجت علیه السلام می نویسد: ابن عیاش می گوید: از اموری که از ناحیه مقدسه امام عصرعلیه السلام به دست شیخ ابوجعفرمحمد بن عثمان بن سعید رسیده، دعایی است که در هر روز از ماه رجب خوانده می شود: و دعا این است:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَانِی جَمِیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلاهُ أَمْرِکَ الْمَأْمُونُونَ عَلَى سِرِّکَ الْمُسْتَبْشِرُونَ بِأَمْرِکَ الْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِکَ الْمُعْلِنُونَ لِعَظَمَتِکَ أَسْأَلُکَ بِمَا نَطَقَ فِیهِمْ مِنْ مَشِیَّتِکَ فَجَعَلْتَهُمْ مَعَادِنَ لِکَلِمَاتِکَ وَ أَرْکَانا لِتَوْحِیدِکَ وَ آیَاتِکَ وَ مَقَامَاتِکَ الَّتِی لا تَعْطِیلَ لَهَا فِی کُلِّ مَکَانٍ یَعْرِفُکَ بِهَا مَنْ عَرَفَکَ لا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُکَ فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِیَدِکَ بَدْؤُهَا مِنْکَ وَ عَوْدُهَا إِلَیْکَ أَعْضَادٌ وَ أَشْهَادٌ وَ مُنَاهٌ وَ أَذْوَادٌ وَ حَفَظَهٌ وَ رُوَّادٌ فَبِهِمْ مَلَأْتَ سَمَاءَکَ وَ أَرْضَکَ حَتَّى ظَهَرَ أَنْ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ فَبِذَلِکَ أَسْأَلُکَ وَ بِمَوَاقِعِ الْعِزِّ مِنْ رَحْمَتِکَ وَ بِمَقَامَاتِکَ وَ عَلامَاتِکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تَزِیدَنِی إِیمَانا وَ تَثْبِیتا یَا بَاطِنا فِی ظُهُورِهِ وَ ظَاهِرا فِی بُطُونِهِ وَ مَکْنُونِهِ یَا مُفَرِّقا بَیْنَ النُّورِ وَ الدَّیْجُورِ یَا مَوْصُوفا بِغَیْرِ کُنْهٍ وَ مَعْرُوفا بِغَیْرِ شِبْهٍ حَادَّ کُلِّ مَحْدُودٍ وَ شَاهِدَ کُلِّ مَشْهُودٍ وَ مُوجِدَ کُلِّ مَوْجُودٍ وَ مُحْصِیَ کُلِّ مَعْدُودٍ وَ فَاقِدَ کُلِّ مَفْقُودٍ، لَیْسَ دُونَکَ مِنْ مَعْبُودٍ أَهْلَ الْکِبْرِیَاءِ وَ الْجُودِ یَا مَنْ لا یُکَیَّفُ بِکَیْفٍ وَ لا یُؤَیَّنُ بِأَیْنٍ یَا مُحْتَجِبا عَنْ کُلِّ عَیْنٍ یَا دَیْمُومُ یَا قَیُّومُ وَ عَالِمَ کُلِّ مَعْلُومٍ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَلَى عِبَادِکَ الْمُنْتَجَبِینَ وَ بَشَرِکَ الْمُحْتَجِبِینَ وَ مَلائِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَ الْبُهْمِ الصَّافِّینَ الْحَافِّینَ وَ بَارِکْ لَنَا فِی شَهْرِنَا هَذَا الْمُرَجَّبِ الْمُکَرَّمِ وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الْأَشْهُرِ الْحُرُمِ وَ أَسْبِغْ عَلَیْنَا فِیهِ النِّعَمَ وَ أَجْزِلْ لَنَا فِیهِ الْقِسَمَ وَ أَبْرِرْ لَنَا فِیهِ الْقَسَمَ بِاسْمِکَ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَجَلِّ الْأَکْرَمِ ؛ الَّذِی وَضَعْتَهُ عَلَى النَّهَارِ فَأَضَاءَ وَ عَلَى اللَّیْلِ فَأَظْلَمَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا تَعْلَمُ مِنَّا وَ مَا لا نَعْلَمُ وَ اعْصِمْنَا مِنَ الذُّنُوبِ خَیْرَ الْعِصَمِ وَ اکْفِنَا کَوَافِیَ قَدَرِکَ وَ امْنُنْ عَلَیْنَا بِحُسْنِ نَظَرِکَ وَ لا تَکِلْنَا إِلَى غَیْرِکَ وَ لا تَمْنَعْنَا مِنْ خَیْرِکَ وَ بَارِکْ لَنَا فِیمَا کَتَبْتَهُ لَنَا مِنْ أَعْمَارِنَا وَ أَصْلِحْ لَنَا خَبِیئَهَ أَسْرَارِنَا وَ أَعْطِنَا مِنْکَ الْأَمَانَ وَ اسْتَعْمِلْنَا بِحُسْنِ الْإِیمَانِ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ الصِّیَامِ وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الْأَیَّامِ وَ الْأَعْوَامِ یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ».
[۲۹] أمالی الصدوق : ۱۰۰ / ۲ ، الفضائل لشاذان بن جبرئیل : ۸ کلاهما عن ابن عبّاس.
«رسول اللّه صلی الله علیه و آله: أمَّا ابنَتی فاطِمَهُ … مَتى قامَت فی مِحرابِها بَینَ یَدَی رَبِّها جَلَّ جَلالُهُ ، ظَهَرَ نورُها لِمَلائِکَهِ السَّماءِ کَما یَظهَرُ نورُ الکَواکِبِ لِأَهلِ الأَرضِ، ویَقولُ اللّه ُ عَزَّوجَلَّ لِمَلائِکَتِهِ : یا مَلائِکَتِی ، اُنظُروا إلى أمَتی فاطِمَهَ سَیِّدَهِ إمائی قائِمَهً بَینَ یَدَیَّ تَرتَعِدُ فَرائِصُها مِن خیفَتی ، وقَد أقبَلَت بِقَلبِها عَلى عِبادَتی».
[۳۰] همان.
[۳۱] دو مجلّد اقبال الاعمال دو جزء از مجموعه ده جزئی دعا و زیارات و عبادات است که به عنوان تتمه و تکمیل کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی (ره) تنظیم شده است. اقبال الاعمال که در سه مجلّد توسط انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی و به تحقیق آقای جواد قیّومی اصفهانی منتشر شده، به ترتیب جزء ششم، هفتم، هشتم و نهم مجموعه فوق است که اعمال و عبادات کل ماههای سال را در بردارد. بخش اوّل کتاب که به ماه رمضان اختصاص دارد، مشتمل بر فضیلت و اهمیّت این ماه، آمادگی برای ورود به آن و اعمال هریک از روزها و شبهای آن است و با وظایف روز عید فطر پایان می پذیرد. بخش دوّم کتاب در فصل کوتاهی به بیان ادعیه و اعمال ماههای شوال، ذیقعده و ذی الحجه پرداخته است. در بخش سوّم اعمال و وظایف بقیه ماههای سال آمده است. در لابلای اعمال ماه محرم، ابن طاووس رساله کوچکی در توصیف وقایع روز عاشورا نگاشته و آن را اللطیف نام نهاده است. مؤلّف چون گنجینه عظیمی از منابع روایی و کتابخانه ای منحصر به فرد در اختیار داشته، در گردآوری این مجموعه بسیار موفق بوده و با ذوق سلیم خود در ترتیب کتاب اثر بدیعی به یادگار گذاشته است. بعضی از علما اقبال را بالاترین مرتبه عرفان معرفی می کنند. نام کامل کتاب الاقبال بالاعمال الحسنه فیما یعمل مره فی السنه است.
[۳۲] سید علی بن موسی بن جعفر بن طاووس مشهور به سید ابن طاووس (۵۸۹-۶۶۴ ق)، از عالمان شیعه در قرن هفتم هجری، صاحب کتاب لُهوف (مقتل امام حسین (علیه السلام)) و نقیب شیعیان در زمان حکومت مغول بر بغداد. برخی به او به سبب تقوا، مراقبه فراوان و حالات عرفانی «جمال العارفین» گفتهاند. گرایش ابنطاووس بیش از هر موضوعی به مسائل اخلاقی و معنوی و بخصوص دعا و زیارت بود و مجموعه آثاری با عنوان “تتمات مصباح المتهجد” به رشته تحریر در آورد که تکمیل مصباح المتهجد، اثر شیخ طوسی در موضوع دعاست. علامه حلی و شیخ یوسف سدیدالدین (پدر علامه حلی) از شاگردان علی بودند. کتابخانهی سید بن طاووس که بالغ بر ۱۵۰۰ کتاب داشته است یک مجموعه شخصی قابل توجه است.
ابوالقاسم علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن طاووس ملقب به رضیالدین، از خاندان طاووس بود؛ از این رو به سید ابن طاووس مشهور است. ابن طاووس پنج شنبه ۱۵ محرم سال ۵۸۹ق در شهر حلّه، سرزمین عراق متولد شد. او را ذوالحسبین (کسی که دو نسب شریف دارد) نیز خواندهاند؛ زیرا جد اعلای او داود بن حسن مثنی، نوه پسری امام حسن (علیه السلام) و نوه دختری امام سجاد (علیه السلام) است و از سادات حسنی ـ حسینی به حساب میآید. پدرش، موسی بن جعفر، از راویان حدیث است که روایات خود را در ورقههایی نوشته بود و بعد از او، فرزندش آنها را جمعآوری نمود و با نام فرقه الناظر و بهجه الخاطر مما رواه والدی موسی بن جعفر منتشر نمود. مادر او دختر ورام بن ابی فراس، از علمای امامیه بود. همچنین مادر پدرش از نسل شیخ طوسی بود، سید بن طاووس، هنگام اشاره به ابن ابیفراس و شیخ طوسی، آنان را پدربزرگ خود مینامید. برادرش احمد بن طاووس نیز از علمای دوران بود و پس از وفات سید بن طاووس، نقابت شیعیان را بر عهده گرفت.
ابن طاووس تحصیلات خود را در حله آغاز نمود و پس از چندی از حله به کاظمین هجرت کرد. او سپس با دختر وزیر ناصر بن مهدی ازدواج نمود و آن گونه که خود میگوید به سبب این ازدواج مدتی طولانی در بغداد سکونت گزید. طبق گزارشی او ۱۵ سال در بغداد اقامت داشته است. که برخی آن را از حدود سال ۶۲۵ هجری تا سال ۶۴۰ هجری دانستهاند. پس از آن به حله بازگشت و فرزند او محمدمصطفی در آنجا به دنیا آمد چند سال بعد به همراه خانواده خود به شهر نجف و پس از آن به کربلا هجرت کرد و در هر کدام سه سال اقامت نمود. فرزند او با نام علی در سال ۶۴۷ در نجف به دنیا آمد و کتاب فرج المهموم را در سال ۶۵۰ در کربلا به اتمام رساند. ابنطاووس در سال ۶۵۲ق بار دیگر به بغداد بازگشت. و در سال ۶۶۱ق سرپرستی و نقابت علویان را از طرف هولاکو خان مغول به عهده گرفت و تا زمان وفات خود این منصب را بر عهده داشت. او در روز دوشنبه ۵ ذیالقعده، ۶۶۴ق در بغداد درگذشت. مقبرهای در حله منسوب به سید بن طاووس است اما ابن فوطی (م ۷۲۳ق) در کتاب حوادث جامعه گفته است که جنازه ابن طاووس پس از مرگ به نجف منتقل شد و در کنار مرقد امام علی (علیه السلام) دفن شد. و سید ابن طاووس نیز در کتاب فلاح السائل نوشته است که برای خودش قبری در کنار مرقد امام علی (علیه السلام) آماده کرده و بر آمادهسازی آن نظارت کرده است. برخی احتمال دادهاند که بارگاه با نام سید بن طاووس در حله متعلق به فرزند همنام او یعنی رضیالدین علی بن علی بن موسی باشد، که در نام، کنیه و لقب، با پدرش، اشتراک داشته است.
[۳۳] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).
[۳۴] صحیفه امام، ج۲۰، ص: ۲۰۴٫
[۳۵] مقتل مقرم، ص۴۹۱٫ / العیون العبری، ص ۱۹۸٫
[۳۶] بحار الانوار ج ۴۵ ص ۱۹۹٫
امام سجاد (علیه السّلام) در حق حضرت زینب (علیها السلام) فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَهٌ غَیرَ مُعَلَّمَه وَ فَهِمَهٌ غَیرَ مُفَهَّمَه».
[۳۷] شیخ محمّد مهدى حائرى، شجره طوبى، ج ۲، ص ۲۹۴. / علامه بیرجندی، کبریت الاحمر، ص ۳۷۶٫
«اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ الْقُرْبَانَ».
پاسخ دهید