روز شنبه مورخ ۰۷ خرداد ماه ۱۴۰۱ جلسه درس اخلاق «آیت الله صدیقی» از ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۰۰ در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
شهادت کشّاف حقائق و مبیّن الدّقایق امام به حق ناطق مولایمان حضرت جعفر بن محمد الصادق علیه الصلاه و السلام را به محضر مبارک صاحب عالم و صاحب ماتم امام زمان ارواحنا فداه و به شما عزیزان خودمان تسلیت عرض میکنم.
نکتهای در مورد شهید صیاد خدایی رضوان الله تعالی علیه
شهادتِ شهید بزرگوار، یکی از پاسداران مخلص، زاهد، مجاهد به معنی واقعی کلمه، شهید صیاد خدایی را، آنگونه که برادران و آشنایان ایشان از نقش ایشان و صفای باطن ایشان نقل کردهاند، ما غبطه میخوریم، ما گرفتاریم و آنها آزاد بودند، ما زنجیریِ دنیا هستیم، ما کشتهی نفس هستیم، ما اسیرِ زندگی هستیم، ولی جذبه ولایت زنجیرها را از پر و بال اینها گسست، آزاد شدند و پرواز کردند و به جانان رسیدند.
یک کسی که در همین عملیاتهای خطیر در کشورهای مختلف حضورِ میدانی داشته است و کارهای خطیر کرده است، ولی در یک خانه استیجاری، با یک ماشین پراید زندگی میکند، به راحتی هم میشود مظلومانه خون او را ریخت.
من به نوبه خودم خجل هستم، خدا میداند در برابر اینها اظهار شرمندگی میکنم.
طلبهای که امام صادق علیه السلام میپسندند
در ارتباط با وجود مقدّس امام جعفر صادق علیه الصلاه و السلام و ارواحنا فداه چند نکته را به محضر شریف شما عرض میکنم.
امام جعفر صادق علیه الصلاه و السلام وسیعترین حوزه را در ارتباط با نشر معارف دینی بعهده گرفتند و سفره معرفتی امام جعفر صادق علیه السلام در علوم مختلف، گستردهترین سفره است، و از نظر ژرفا از عمیقترین دریاهاست.
هم دریای بیساحل است، هم دریایی است که کسی به قعر آن نمیرسد.
وجود مقدّس امام صادق علیه الصلاه و السلام هم در بُعدِ معنوی افرادی را تربیت کردهاند که اینها جلوههای خدا بودند، اهل الله بودند، در عبادت سرآمد بودند، در علم هم سرآمد بودند.
راوی میگوید من کنار «ابن ابی عُمیر» بودم و دیدم سجدهی ایشان خیلی طول کشید، بعد از فراغت از سجده گفتم که چه سجدهی با حال و ممتدی داشتی! گفت: اگر سجدهی «جمیل بن دُرّاج» را میدیدی سجدهی من را به حساب نمیآوردی.
نزد او رفته بود و او گفته بود اگر فلان شاگرد امام را میدیدی…
اینها رقابت در عبودیت داشتند، در عین حال «ابن ابی عُمیر»، «جمیل بن دُرّاج» و سایرِ محدّثین از نظر حدیثی و روایتی جزو برجستگان هستند، ولی علمشان با زلالِ عشقِ به خدا و صفای عبودیتِ حق تعالی ارزش پیدا میکرد.
دیگر از شاگردان ممتازِ وجودِ نازنینِ حضرت امام جعفر صادق علیه الصلاه و السلام «محمد بن مسلم» است. «محمد بن مسلم» در تراز بالایی از تقرّب به امام صادق علیه السلام در ابعاد مختلف است، و از جانب حضرت صادق علیه السلام پرچمِ مرجعیّت را در کوفه بعهده دارد و ملجع و مرجع معارف و فتاوا است.
حضرت به ایشان پیغام دادند: همه چیز تو را میپسندم ولی دوست ندارم که شما حشمتی داشته باشید، دوست دارم خودت را بشکنی.
وقتی دور یک مرجع تقلید شلوغ است، ما که مایهای نداریم، وقتی چند نفر سلام گرمی به ما کنند، چیزیمان میشود و خیال میکنیم آدم شدهایم، تا چه برسد به کسی که امام او به او نمره داده است و مستقیماً از چشمهی علمِ عرشی امام صادق علیه السلام جرعه نوشیده است و خود او دریا شده است.
این بزرگوار برای اینکه امام زمان خودش را راضی کند، در شأن شهرت عالی مرجعیتی، جلوی مسجد آمد و بساط پهن کرد و خرمافروشی کرد.
شنیدنِ اینها آسان است، الآن شما طلبه هستید، بعد ان شاء الله به مقامات میرسید، ان شاء الله بعضی از شما مسئولیتهایی بعهده میگیرید، اینها در ذهن شما باشد، اگر کسی بخواهد امام زمانش از او راضی باشد، امام به علم تنها راضی نمیشود، از ما انکسار میخواهند، از ما تعبّد میخواهند، از ما طهارت از کبر و غرور و أنانیّت مطالبه میکنند، «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا».[۲]
حضرت هوای شاگردانی که زمینهی آدم شدن داشتند، اینطور اشراف داشتند، دستگیری میکردند، پیام میدادند، تصرّف میکردند، و کسانی هم که سوابق بدی داشتند، اگر به امام صادق علیه السلام وصل میشدند، این هم برای امیدِ امثالِ خودم عرض میکنم، اگر از دست خودش عاجز میشد و از عهدهی چموشیِ نفسِ خود برنمیآمد، به نحوی بیچارگی خودش را به امام میرساند، امام تصرّف میکرد و او را نجات میداد.
وفای امام صادق علیه السلام
ابوبصیر میگوید: همسایهای داشتم که عامل دستگاه ظلم بود، حقوقبگیرِ دستگاه ظلمه بود، امکانات وسیعی داشت، در منزل او بساط عیش و عشرت پهن بود، زنان خواننده و نوازندهها میآمدند و رقص و پایکوبی و انواع فحشاء را انجام میدادند و شراب میخوردند. چند مرتبه تذکر دادم که رعایتِ همسایه خوب است و ما در اذیت هستیم، این بساط خودتان را جمع کنید، نشد.
روزی خود او به من مراجعه کرد و گفت: فلانی! خستهام! ولی از دست خودم عاجز هستم. تو که با امام صادق علیه السلام ارتباط داری، گرفتاری من را به حضرت منعکس کن.
ابوبصیر میگوید: به مدینه مشرّف شدم و به محضر مبارک امام جعفر صادق علیه السلام مشرّف شدم و عرض حال کردم و عرض کردم: آقا! همسایهای دارم که بیچاره است، غرق در لجنِ انواع گناه است و من مکرر متذکر شدم که شاید تحت تأثیر قرار بگیرد، نهایتاً خود او آمد و اظهار عجز کرد، دست او به دامان شماست که شما کاری برای او کنید.
حضرت فرمودند: وقتی برگشتی به او بگو: «دَعْ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ»[۳] آنچه انجام میدادی را کناب بگذار، من «أَضْمَنُ لَکَ عَلَى اَللَّهِ اَلْجَنَّهَ» تضمین میکنم که تو را به بهشت برم.
میگوید: از سفر حج برگشتم و همسایهها به دیدن من آمدند، از جمله این مردِ فاسقِ فاجرِ گرفتار. وقتی میهمانها خواستند بروند به او گفتم تو بنشین، گفتم: من عرض حال و بیچارگی تو را به وجود مقدّس امام صادق علیه السلام تقدیم داشتم، حضرت فرمودند: به او بگو که گذشته را رها کن، من بهشت را برای تو تضمین میکنم.
گفت: آیا واقعاً امام اینطور ضمانت کردند و فرمودند که من ضمانت میکنم؟ گفتم: بله!
این خیلی عجیب است، انسان کاری کند که انواع وزر و وبال و بدبختیهایی که برای خودش تدارک دیده است و دست خودش از گذشتهی خودش کوتاه است، به تعبیر جناب حرّ سلام الله علیه در برابر امام حسین علیه السلام «از من گذشت، حالا نوبت شماست، من که نمیتوانم گذشتهی خود را درست کنم».
میگوید: این شخص بلند شد ولی حالی در او ایجاد شد و بلند شد و رفت، چند روز نگذشته بود، کسی از خانهی او آمد و در زد و گفت: این همسایه تو را کار دارد. رفتم و درِ خانهی او را زدم و دیدم خود او پشت در آمد ولی در را باز نمیکند، گفت: من هرچه از حرام داشتم و نداشتم بردم و الآن هم یک لباس مختصری به تن دارم و دیگر چیزی نمانده است، تو به داد من برس.
رفتم و برای او پوشاک تهیّه کردم. بعد خبر رسید که او مریض شده است و مرض او تشدید شد، برای عیادت او رفتم و دیدم در آخرین لحظات است و حالت غشوه به او دست داد که سکرات موت او بود، چشم خود را باز کرد و به من خطاب کرد و گفت: «یَا أَبَا بَصِیرٍ قَدْ وَفَى صَاحِبُکَ لَنَا» وعدهای که امام صادق علیه السلام داده بودند وفا کردند.
سال بعد به خدمت امام صادق علیه السلام رفتم، قبل از آنکه من چیزی بگویم حضرت به من فرمودند: ما به وعده خودمان وفا کردیم.
یابن رسول الله! آنجا ابوبصیر واسطه بود، شما را به مادرتان بدون واسطه… شما وضع ما را میبینید، مردم طلبه را شاگرد امام صادق علیه السلام میدانند، این لباس را به شما منتسب میدانند، راضی نشوید ما بد بمانیم، شما قدرتِ تصرّف دارید، «اُنظُر إلَینَا یَابنَ رَسُول الله»…
اخلاق در مناظره
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در ارتباط با هدایت مردم و مقابلهی با تهاجمِ شبهاتی و انحرافاتِ عقیدتی و معارفی، علاوه بر اینکه خودشان در میدان بودند، امام صادق علیه السلام سفره را باز کرده بودند، به افرادی که گرفتار الحاد بودند، زندقه بودند، بیدین بودند، راحت میآمدند و با امام جعفر صادق علیه السلام بحث میکردند. این برای شما طلبهها خیلی ضروری است، از بحث فرار نکنید، ولی امام به هر شاگردی اجازه مناظره نمیدادند.
حضرت خودشان در میدان بودند، وقتی «مفضل بن عمر» با یکی از این زنادقه برخورد کرد، او هم خیلی صاف مقدّسات را انکار میکرد، مفضّل ناراحت شد و گویا عصبی شد و درشتی کرد، او به رخ مفضّل کشید و گفت: استاد شما امام جعفر صادق علیه السلام است، ما حرفهای خیلی سختتر از این را به ایشان میگوییم، تابحال نشده است که ما ایشان را عصبانی ببینیم.
لذا در مسئله مناظره، مهمتر از عالم بودن، آرام بودن است، آرام بودن خیلی مهم است، انسان ظرفیت داشته باشد، بتواند مشکلات جوانها را از درونشان بیرون بکشد، آنها احساس راحتی کنند، بعد طبیبانه، «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ، وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ، یَضَعُ مِنْ ذَلِکَ حَیْثُ اَلْحَاجَهُ إِلَیْهِ».[۴]
لذا هم از خدا آن طمأنینه و آن آرامش را طلب کنید، برای ما هم بخواهید که در برابر مطالب نامربوط و ناهماهنگ با اعتقاداتمان، اولین حربه ما عصبانیت ما نباشد، اولین حربه ما این باشد که ما ذکرالله باشیم، «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»،[۵] دیدار ما، برخورد ما، متانت ما، سنگینی ما، مایه آرامشِ طرف مقابل ما باشد، تا زمانی که انسان خودش راحت نباشد و آرام نباشد، نمیتواند برای دیگران آرامش تحصیل کند.
دامان مولایتان، صاحب مدرسهتان، صاحب مذهبتان، امام جعفر صادق علیه السلام را بگیرید و بخواهید که ان شاء الله خدای متعال نفس ما را نفس مطمئنه قرار بدهد، نفس أمّاره ما را محکوم کند، در برابر ایمان ما، اعتقادات ما، خداترسی ما، خداباوری ما، حالت حضور ما…
کسی که خدا دارد آرام است، آنجا که انسان ناآرام است بدانید همانجایی است که خدای متعال او را رها کرده است و پشت او گرم نیست، اگر انسان در کشتی نشسته باشد، اگر دریا پر تلاطم هم باشد نگران نیست، کشتی کشتیای است که حسابشده است.
ولی کسی که در آب افتاده است، دست او از کشتی کوتاه است، معلوم است که این شخص مضطر و مضطرب میشود.
تا زمانی که دست ما از دامان ائمه علیهم السلام که مظاهر و مجالی خدای متعال هستند، اسماء حسنی خدای متعال هستند، تا با خدا و اسامی خدا هستیم آرام هستیم. اما اگر مفارقت حاصل بشود، مفارقت جسمی نیست، ارتباط قلبی است، نسیان است، غفلت است، بدبختیهایی است که ما را از کشتی جدا میکند و در گردابهای هولناکِ وسایل روحی و روانی غرق میشویم، نابود میشویم، هلاک میشویم.
بودنِ با صادقین، «کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»،[۶] با امام جعفر صادق علیه السلام همراه باشید.
نفس لوّامه را تقویت کنیم
لذا اگر نفس أمّار تحت تأثیر نفس لوّامه باشد، نه اینکه گناه کنیم و نفس ملامتگر ما را تحت ضربات شدید خودش قرار بدهد، تو طلبه هستی، تو نانخورِ امام زمان ارواحنا فداه هستی، تو در مدرسه امام صادق علیه السلام هستی، تو قال الصادق علیه السلام و قال الباقر علیه السلام میخوانی، تو دَم از قرآن میزنی، ای بدبخت! تو چرا این کار را کردی؟
نگذاریم کار به آنجا برسد، نفسِ لوّامهی دافعه داشته باشیم، نه تنها رافعه. دفع کند، نگذارد گناه به سراغ ما بیاید، همینکه یک غیبتی پیش میآید، همینکه خدای نخواسته یک بوالهوسی پیش میآید، ببینیم نفس لوّامه ما بیدار است، وجدان اخلاقی ما آگاه است، جلوی ما را میگیرد و به ما تذکّر میدهد.
این نفس لوّامه باید آنچنان تقویت بشود که جلوی گناه ما را بگیرد، در پناه نماز ما باشد، «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ»،[۷] همانطور که او نهی میکند و اجازه نمیدهد، این نفس لوّامهی ما رنگ نماز بگیرد و مانعِ گرفتاریهای نفسانی برای طلبه بشود.
اگر این مراقبتِ تقویتِ نفسِ لوّامه ادامه پیدا کند، خدای متعال به انسان نفس مطمئنه میدهد و او را با الهامات قرین میکند که نفس ملحمه و نفس مطمئنه، دو بالی میشوند که انسان را از همهی خطرات و ناگواریهای دنیا و آخرت نجات میدهد.
وجود مقدّس امام صادق علیه السلام در این عرصه برای شاگردان خود حساب باز کرده بودند، شما هم حسابی با امام جعفر صادق علیه السلام باز کنید و از ایشان کمک بگیرید.
راهکار امام صادق علیه السلام برای گرفتار نشدنِ مردم به آخوندِ فاسد
کسانی هم که در محضر امام صادق علیه السلام مایه علمی پیدا کرده بودند، ولی گرفتار فساد غرور شده بودند و بدعت میگذاشتند و از طریق قیاس و استحسان روشنفکری بعمل میآوردند و در احکام اسلامی دخل و تصرف بعمل میآوردند، حضرت با اینها هم برخورد خیلی شدیدی داشتند.
حضرت با ابوحنیفه که دو سال در خدمت حضرت درس خوانده بود و به این موضوع هم میبالید، «لو لا السنتان لهلک النعمان».
وجود مقدّس امام صادق علیه السلام چند مورد از قیاس و استحسان او به رخ او کشیدند و دست او را در ملأ عام خالی کردند و مشت او را باز کردند، ابو حنیفه دید امام صادق علیه السلام معسی هستند و با عسی حرکت میکنند، تعجّب کرد و عرضه داشت: شما در شرایط جسمی طوری نیستید که احتیاج به عصا داشته باشید، حضرت فرمودند: این عصای جدّم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم است و تبرکاً به دست خود گرفتهام.
ابوحنیفه هیجانزده شد و گفت: آقا! این عصا را به من بدهید تا این عصا را ببوسم. حضرت آستین مبارک خود را بالا زدند و فرمودند: پوست من پوست پیغمبر است، موی من موی پیغمبر است، تو میخواهی یک عصای بیجان را ببوسی ولی دست من را نمیبوسی.
حضرت با اینها برخوردی میکردند که هم اتمام حجّت بشود که شاید بیدار بشوند، هم مردم گرفتار آخوند فاسد نشوند.
پناه به خدا میبریم.
روضه و توسّل
دیگر نوعاً دلها هوای بقیع کرده است، ان شاء الله خدای متعال قسمت شما کند، دیدن بقیع خیلی سخت است، میگوید: مرحوم آیت الله العظمی آقای شاهروی که ساکن نجف بودند حاضر نبودند به مکه و مدینه بروند، بالاخره کویتیها آمده بودند و شرایط استطاعت را علی رغم میل خودش فراهم کرده بودند، ایشان را به سفر حج برده بودند.
اولین مرتبهای که ایشان وارد بقیع شدند، همینکه چشم ایشان به این قبرهای آفتاب خوردهی تحقیرشده میافتد، همانجا فریادشان بلند میشود و غش میکنند و میافتند. میگوید: آیا نگفتم مرا به مدینه نبرید که طاقتِ دیدنِ این صحنهها را ندارم.
شبها نورافکنهای قوی اطراف بقیع را روشن کرده است، ولی داخل قبرستان بقیع، چهار قبر امام معصومِ مظلومِ ما حتّی یک شمع هم ندارند.
گاهی به این قبور شریف اهانت میشود، روی این قبور گازوئیل میریزند. هم قبرشان غریب و مهجور است، هم خودشان مظلوم هستند.
در حال حیاتشان هم همینطور بودند، امام صادق علیه السلام این توسّلات به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را پُر رونق کردند، ملاحظه میکنید که روضههای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نوعاً از زبان مبارک امام صادق علیه السلام نقل میشود، امام صادق علیه السلام فرمودند: «أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَهَ اَلرَّأْسِ نَاحِلَهَ اَلْجِسْمِ مُنْهَدَّهَ اَلرُّکْنِ بَاکِیَهَ اَلْعَیْنِ مُحْتَرِقَهَ اَلْقَلْبِ یُغْشَى عَلَیْهَا سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ»،[۸] امام صادق علیه السلام فرمودند سبب قتل مادرم غلاف شمشیری بود که به پهلوی ایشان میزدند…
وجود نازنین امام جعفر صادق علیه السلام در شصت و پنج سالگی با پشت سر گذاشتنِ جفاها و ظلمهایی که از طرف خلفای بنی عباس به ایشان اعمال شده بود، دیگر آفتاب وجودشان غروب کرد، امام باقر علیه السلام دو تکه از احرامهایی که با آن مکرر حج انجام داده بودند و با یک بُردِ یَمانی و با عمامهی امام زین العابدین صلوات الله علیه مکفّن کردند و به خاک سپردند…
لا یوم کیومک یا اباعبدالله…
علّت اینکه حضرت زینب کبری سلام الله علیها آمدند و سرگردان شدند و به دنبال پیکر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میگشتند این بود که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هنگام وداع از حضرت زینب کبری سلام الله علیها یک پیراهن گرفته بودند که کفنِ تنشان باشد، حضرت زینب کبری سلام الله علیها به دنبالِ آن نشانی میگشت، اما پیراهن را به غارت بردند… بعضیها نوشتهاند اسم کسی که امام را برهنه کرده است و لباس حضرت را برده است… بعضیها هم میگویند اصلاً لباسی زیر سُمِ اسبها نماند…
دعا
أَسْتَغْفِرُ اللّه الَّذِی لَاإِلهَ إِلّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّوْمُ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ وَ أتوبُ إلَیه
خدایا! تو را به مظلومیت و وجاهت امام جعفر صادق علیه السلام، به عصمت و مظلومیت مادرشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و ضلع مکسوره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که مایه انکسار امام صادق علیه السلام بود قسم میدهیم امام زمان ارواحنا فداه را برسان.
خدایا! امام زمان ارواحنا فداه را از ما راضی نگه دار.
خدایا! تاکنون هر گناهی کردهایم، هر غلطی که من کردهام، خدایا! الساعه ما را با وساطت امام صادق علیه السلام ببخش و بیامرز.
خدایا! ما را مشغول الذّمه نمیران.
خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم میدهیم توفیق بندگی و ترک گناه در بقیه عمرمان به تک تکِ ما مرحمت بفرما.
خدایا! سایه پُربرکت نایب امام زمان ارواحنا فداه، رهبر عزیزمان را مستدام بدار.
خدایا! مشکلات معیشتی، فرهنگی، اعتقادی، اخلاقیِ این مردم را برطرف بفرما.
خدایا! همهی مریضها، مریض مورد نظر را شفاء عنایت بفرما.
[۱] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۸ (قُلْ هَٰذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلَىٰ بَصِیرَهٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی ۖ وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ)
[۲] سوره مبارکه قصص، آیه ۸۳ (تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ)
[۳] إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات ، جلد ۴ ، صفحه ۱۳۷ (وَ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی حَدِیثٍ: أَنَّهُ ذَکَرَ لَهُ رَجُلاً کَانَ یَشْرَبُ اَلْمُسْکِرَ وَ یَفْعَلُ اَلْمُحَرَّمَاتِ فَقَالَ لَهُ: إِذَا رَجَعْتَ إِلَى اَلْکُوفَهِ سَیَأْتِیکَ، فَقُلْ لَهُ: یَقُولُ لَکَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ دَعْ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ وَ أَضْمَنُ لَکَ عَلَى اَللَّهِ اَلْجَنَّهَ، قَالَ: فَلَمَّا رَجَعْتُ إِلَى اَلْکُوفَهِ أَتَانِی فِیمَنْ أَتَى، فَاحْتَبَسْتُهُ حَتَّى خَلاَ مَنْزِلِی فَقُلْتُ لَهُ ذَلِکَ، ثُمَّ ذَکَرَ أَنَّهُ فَعَلَ وَ تَرَکَ مَا کَانَ عَلَیْهِ إِلَى أَنْ قَالَ: ثُمَّ لَمْ یَأْتِ عَلَیْهِ إِلاَّ أَیَّامٌ یَسِیرَهٌ حَتَّى بَعَثَ إِلَیَّ أَنِّی عَلِیلٌ فَأْتِنِی، فَجَعَلْتُ أَخْتَلِفُ إِلَیْهِ وَ أُعَالِجُهُ حَتَّى نَزَلَ بِهِ اَلْمَوْتُ، فَکُنْتُ عِنْدَهُ جَالِساً وَ هُوَ یَجُودُ بِنَفْسِهِ، فَغُشِیَ عَلَیْهِ غَشْیَهً ثُمَّ أَفَاقَ، فَقَالَ لِی: یَا أَبَا بَصِیرٍ قَدْ وَفَى صَاحِبُکَ لَنَا ثُمَّ قُبِضَ، فَلَمَّا حَجَجْتُ أَتَیْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَاسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ، فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَیْهِ قَالَ لِیَ اِبْتِدَاءً مِنْ دَاخِلِ اَلْبَیْتِ وَ إِحْدَى رِجْلَیَّ فِی اَلصَّحْنِ وَ اَلْأُخْرَى فِی دِهْلِیزِ دَارِهِ: یَا أَبَا بَصِیرٍ قَدْ وَفَیْنَا لِصَاحِبِکَ . وَ رَوَاهُ اَلْحِمْیَرِیُّ فِی کِتَابِ اَلدَّلاَئِلِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ نَحْوَهُ کَمَا نَقَلَهُ عَلِیُّ بْنُ عِیسَى فِی کَشْفِ اَلْغُمَّهِ.)
[۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۳۴ ، صفحه ۲۳۹ (مِنْ خُطْبَهٍ لَهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ هِیَ مِنْ خُطَبِ اَلْمَلاَحِمِ: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ، اَلظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ، خَلَقَ اَلْخَلْقَ مِنْ غَیْرِ رَوِیَّهٍ، إِذْ کَانَتِ اَلرَّوِیَّاتُ لاَ تَلِیقُ بِذَوِی اَلضَّمَائِرِ، وَ لَیْسَ بِذِی ضَمِیرٍ فِی نَفْسِهِ. خَرَقَ عِلْمُهُ بَاطِنَ غَیْبِ اَلسُّتُرَاتِ وَ أَحَاطَ بِغُمُوضِ عَقَائِدِ اَلسَّرِیرَاتِ. [وَ] مِنْهَا فِی ذِکْرِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: اِخْتَارَهُ مِنْ شَجَرَهِ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ مِشْکَاهِ اَلضِّیَاءِ وَ ذُؤَابَهِ اَلْعَلْیَاءِ وَ سُرَّهِ اَلْبَطْحَاءِ وَ مَصَابِیحِ اَلظُّلْمَهِ وَ یَنَابِیعِ اَلْحِکْمَهِ. [وَ] مِنْهَا: طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ، وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ، یَضَعُ مِنْ ذَلِکَ حَیْثُ اَلْحَاجَهُ إِلَیْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْیٍ، وَ آذَانٍ صُمٍّ، وَ أَلْسِنَهٍ بُکْمٍ، مُتَّبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ اَلْغَفْلَهِ وَ مَوَاطِنَ اَلْحَیْرَهِ. لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِأَضْوَاءِ اَلْحِکْمَهِ وَ لَمْ یَقْدَحُوا بِزِنَادِ اَلْعُلُومِ اَلثَّاقِبَهِ، فَهُمْ فِی ذَلِکَ کَالْأَنْعَامِ اَلسَّائِمَهِ وَ اَلصُّخُورِ اَلْقَاسِیَهِ. قَدِ اِنْجَابَتِ اَلسَّرَائِرُ لِأَهْلِ اَلْبَصَائِرِ، وَ وَضَحَتْ مَحَجَّهُ اَلْحَقِّ لِخَابِطِهَا، وَ أَسْفَرَتِ اَلسَّاعَهُ عَنْ وَجْهِهَا، وَ ظَهَرَتِ اَلْعَلاَمَهُ لِمُتَوَسِّمِهَا. مَا لِی أَرَاکُمْ أَشْبَاحاً بِلاَ أَرْوَاحٍ! وَ أَرْوَاحاً بِلاَ أَشْبَاحٍ! وَ نُسَّاکاً بِلاَ صَلاَحٍ! وَ تُجَّاراً بِلاَ أَرْبَاحٍ! وَ أَیْقَاظاً نُوَّماً! وَ شُهُوداً غُیَّباً وَ نَاظِرَهً عَمْیَاءَ! وَ سَامِعَهً صَمَّاءَ! وَ نَاطِقَهً بَکْمَاءَ!. رَایَهُ ضَلاَلَهٍ قَدْ قَامَتْ عَلَى قُطْبِهَا، وَ تَفَرَّقَتْ بِشُعَبِهَا، تَکِیلُکُمْ بِصَاعِهَا وَ تَخْبِطُکُمْ بِبَاعِهَا، قَائِدُهَا خَارِجٌ مِنَ اَلْمِلَّهِ عَلَى اَلضَّلَّهِ، فَلاَ یَبْقَى یَوْمَئِذٍ [مِنْکُمْ] إِلاَّ ثُفَالَهٌ کَثُفَالَهِ اَلْقِدْرِ، أَوْ نُفَاضَهٌ کَنُفَاضَهِ اَلْعِکْمِ، تَعْرُکُکُمْ عَرْکَ اَلْأَدِیمِ، وَ تَدُوسُکُمْ دَوْسَ اَلْحَصِیدِ، وَ تَسْتَخْلِصُ اَلْمُؤْمِنَ مِنْ بَیْنِکُمُ اِسْتِخْلاَصَ اَلطَّیْرِ اَلْحَبَّهَ اَلْبَطِینَهَ مِنْ بَیْنِ هَزِیلِ اَلْحَبِّ! أَیْنَ تَذْهَبُ بِکُمُ اَلْمَذَاهِبُ! وَ تَتِیهُ بِکُمُ اَلْغَیَاهِبُ وَ تَخْدَعُکُمُ اَلْکَوَاذِبُ! وَ مِنْ أَیْنَ تُؤْتَوْنَ! وَ أَنَّى تُؤْفَکُونَ! فَ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتٰابٌ ، وَ لِکُلِّ غَیْبَهٍ إِیَابٌ، فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِیِّکُمْ، وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَکُمْ، وَ اِسْتَیْقِظُوا إِنْ هَتَفَ بِکُمْ، وَ لْیَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ، وَ لْیَجْمَعْ شَمْلَهُ، وَ لْیُحْضِرْ ذِهْنَهُ؛ فَلَقَدْ فَلَقَ لَکُمُ اَلْأَمْرَ فَلْقَ اَلْخَرَزَهِ وَ قَرَفَهُ قَرْفَ اَلصَّمْغَهِ. فَعِنْدَ ذَلِکَ أَخَذَ اَلْبَاطِلُ مَآخِذَهُ وَ رَکِبَ اَلْجَهْلُ مَرَاکِبَهُ، وَ عَظُمَتِ اَلطَّاغِیَهُ وَ قَلَّتِ اَلدَّاعِیَهُ، وَ صَالَ اَلدَّهْرُ صِیَالَ اَلسَّبُعِ اَلْعَقُورِ، وَ هَدَرَ فَنِیقُ اَلْبَاطِلِ بَعْدَ کُظُومٍ، وَ تَوَاخَى اَلنَّاسُ عَلَى اَلْفُجُورِ، وَ تَهَاجَرُوا عَلَى اَلدِّینِ، وَ تَحَابُّوا عَلَى اَلْکَذِبِ، وَ تَبَاغَضُوا عَلَى اَلصِّدْقِ. فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ کَانَ اَلْوَلَدُ غَیْظاً، وَ اَلْمَطَرُ قَیْضاً، وَ تَفِیضُ اَللِّئَامُ فَیْضاً، وَ تَغِیضُ اَلْکِرَامُ غَیْضاً. وَ کَانَ أَهْلُ ذَلِکَ اَلزَّمَانِ ذِئَاباً، وَ سَلاَطِینُهُ سِبَاعاً، وَ أَوْسَاطُهُ أُکَّالاً، وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتاً، وَ غَارَ اَلصِّدْقُ وَ فَاضَ اَلْکَذِبُ، وَ اُسْتُعْمِلَتِ اَلْمَوَدَّهُ بِاللِّسَانِ، وَ تَشَاجَرَ اَلنَّاسُ بِالْقُلُوبِ، وَ صَارَ اَلْفُسُوقُ نَسَباً، وَ اَلْعَفَافُ عَجَباً، وَ لُبِسَ اَلْإِسْلاَمُ لُبْسَ اَلْفَرْوِ مَقْلُوباً!.)
[۵] سوره مبارکه رعد، آیه ۲۸ (الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)
[۶] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۹ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ)
[۷] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۴۵ (اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاهَ ۖ إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ ۗ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ)
[۸] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۳ ، صفحه ۱۸۱ (وَ رُوِیَ: أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَهَ اَلرَّأْسِ نَاحِلَهَ اَلْجِسْمِ مُنْهَدَّهَ اَلرُّکْنِ بَاکِیَهَ اَلْعَیْنِ مُحْتَرِقَهَ اَلْقَلْبِ یُغْشَى عَلَیْهَا سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ وَ تَقُولُ لِوَلَدَیْهَا أَیْنَ أَبُوکُمَا اَلَّذِی کَانَ یُکْرِمُکُمَا وَ یَحْمِلُکُمَا مَرَّهً بَعْدَ مَرَّهٍ أَیْنَ أَبُوکُمَا اَلَّذِی کَانَ أَشَدَّ اَلنَّاسِ شَفَقَهً عَلَیْکُمَا فَلاَ یَدَعُکُمَا تَمْشِیَانِ عَلَى اَلْأَرْضِ وَ لاَ أَرَاهُ یَفْتَحُ هَذَا اَلْبَابَ أَبَداً وَ لاَ یَحْمِلُکُمَا عَلَى عَاتِقِهِ کَمَا لَمْ یَزَلْ یَفْعَلُ بِکُمَا ثُمَّ مَرِضَتْ وَ مَکَثَتْ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ثُمَّ دَعَتْ أُمَّ أَیْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ وَ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ أَوْصَتْ إِلَى عَلِیٍّ بِثَلاَثٍ أَنْ یَتَزَوَّجَ بِابْنَهِ أُخْتِهَا أُمَامَهَ لِحُبِّهَا أَوْلاَدَهَا وَ أَنْ یَتَّخِذَ نَعْشاً لِأَنَّهَا کَانَتْ رَأَتِ اَلْمَلاَئِکَهَ تَصَوَّرُوا صُورَتَهُ وَ وَصَفَتْهُ لَهُ وَ أَنْ لاَ یَشْهَدَ أَحَدٌ جَنَازَتَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ أَنْ لاَ یَتْرُکَ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیْهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ .)
پاسخ دهید