«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

مقدّمه

«فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ»[۲].

«عنوان بصری» می‌گوید که من جلوی دربِ منزلِ امام صادق علیه السلام حاضر شدم و استیذان کردم و اجازه خواستم، خادمی بیرون آمد و گفت که کارِ تو چیست؟ گفتم: مقصدِ من سلام بر شریف است، با این تعبیرِ متین از امام صادق صلوات الله علیه یاد کرد، «السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ»، خادم گفت: «هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ»، ایشان در جایی که آنجا را محل عبادت قرار داده است، در مصلّای خانه‌ی خود قائم هستند، یعنی مشغولِ عبادت هستند.

من برنگشتم، «فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ»، در مقابلِ دربِ خانه نشستم، ولی خیلی طول نکشید که خادم بیرون آمد و گفت: «ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ»، به داخل بیا که بر تو مبارک باشد، «فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ»، من هم شرفیاب شدم و به محضرِ امام صادق سلام الله علیه سلام عرض کردم و حضرت هم جوابِ سلامِ مرا دادند و فرمودند که بنشین «غَفَرَ اللَّهُ لَکَ».

چند نکته قابل توجه است.

اهمیّتِ «اذن گرفتن»

یکی مسئله‌ی «نیاز به اذن» است. وقتی انسان به محضرِ اولیای الهی و بزرگانِ اهلِ معرفت و معصومین و صالحین و علمای ربّانی و حرم‌های شریف که حیّ و میّت ندارند رسید، از لوازمِ ادب و معرفت این است که انسان بدونِ اذن وارد نشود. در قرآن کریم هم تصریح شده است که «لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ»[۳].

در قرآن کریم در مورد افراد جامعه هم آمده است که وقتی می‌خواهید به خانه‌ای وارد بشوید اذن حاصل کنید، «وَإِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا»[۴]، اگر اذن هم ندادند نرنجید و برگردید.

قرآن کریم کتابِ زندگی است، کتابِ اجتماع است، کتابِ اخلاق است، کتابِ فرهنگ است. مکتبِ ما مکتبِ ارزش‌هاست، و مکتبِ تلطیفِ روابط با یکدیگر است. لذا یک نکته این است که اخلاق اقتضاء می‌کند که اگر انسان می‌خواهد به حجره‌ی کسی برود یا اگر می‌خواهد به خانه‌ی کسی وارد بشود سرزده وارد نشود، در بزند، اجازه بگیرد، زنگ بزند.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وقتی می‌خواستند به خانه‌ای وارد بشوند بیرونِ در می‌ایستادند و سلام می‌کردند، سه مرتبه سلام می‌کردند و اگر صاحبخانه می‌آمد و درب را باز می‌کرد به داخل می‌رفتند و اگر اینطور نبود برمی‌گشتند.

«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»[۵].

گاهی اشخاص برنامه دارند، گاهی آمادگی برای ورود افراد را ندارند، گاهی شرایطِ ویژه‌ای برای آن‌ها حاکم است که در آن شرایط نمی‌توانند آغوشِ بازی نشان بدهند، «العذر عند کرام الناس مقبول»، آدم‌های بزرگوار که از صفتِ کرامت برخوردار هستند و کریم و بزرگ و باارزش هستند، انسان‌های باارزش برای همه ارزش قائل هستند و برای خود این حق را قائل نیست که همه باید من را در همه‌ی شرایط قبول کنند، بالاتر از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که نداریم، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اجازه می‌گرفتند، اگر کسی اجازه نمی‌داد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وارد نمی‌شدند، نباید افراد ازخودراضی باشند، مخصوصاً شاگردانِ امام جعفر صادق صلوات الله علیه، سربازانِ حضرت حجّت ارواحنا فداه، افسرانِ امام زمان ارواحنا فداه، این توقّع نابجاست که ما هر کجا که رفتیم، ولو اینکه طرف هر طور باشد مکلّف و موظّف است که ما را راه بدهد.

با دوستان راحت باشیم

«شَرُّ الْإِخْوَانِ مَنْ تُکُلِّفَ لَهُ»[۶]، بدترین دوستانِ انسان، بدترینِ برادران کسانی هستند که مردم بخاطرِ آن‌ها به دردسر می‌افتند.

باید مردم با ما راحت باشند، طلبه، عالِمِ حوزوی باید به هر کجا که می‌رود با خود آرامش و آسایش و راحتی ببرد، تکلّف و ایجادِ صعوبت و دردسر درست کردن کارِ طلبه و عالِمِ ربّانی نیست، عالِم مانندِ نور و هواست، عالِم مانندِ آب لطیف و روان است، هر کجا که مسیر باز بود آنجا نور و برکت می‌رود، هر کجا که مسیر بسته بود دیگر سماجت نمی‌کند.

بنابراین بنای ما بر این باشد که هم خودمان با رفقای خود راحت باشیم، «تَسْقُطُ الْآدَابُ‏ بَیْنَ‏ الْأَحْبَابِ»، این شعار شعارِ خیلی مؤثری برای راحتی در معاشرت است، که در میانِ دوستانی که با انسان صداقت دارند لازم نیست که انسان محذورِ اخلاقی برای خود بداند و در رودربایسی گیر کند، نباید رودربایسی داشته باشیم، اگر آمادگی داشته باشیم می‌پذیریم و اگر آمادگی نداشته باشیم معذرت خواهی می‌کنیم و می‌گوییم که ان شاء الله یک فرصتِ دیگری به خدمتِ شما می‌رسیم.

این یک نکته‌ی اخلاقی است که مایه‌ی راحت شدنِ ارتباطات و رفت و آمدها است، اگر اصل بر این باشد که انسان خود را بدهکارِ همه بداند و طلبکار زندگی نکند این مسائل برای او حل شده است، اما وای به حالِ کسانی که پُرادّعا و طلبکار هستند، شما هر اندازه به این‌هایی که پُرادّعا و طلبکار هستند خدمت کنید باز هم راضی نیستند، انسان‌های پُرتوقّع زودرنج هستند و زودرنجی با طرفیتی که مؤمن دارد و از خدای متعال شرح صدر خواسته است، اهلِ صبر است، مناعتِ طبع و عزّت نفس دارد، این ارزشِ خود را به بیرونِ خود نمی‌برد، ارزش در درونِ خودِ اوست. لذا اینکه دیگران پذیرش نشان بدهند یا نه، روی خوش نشان بدهند یا اخم کنند برای مؤمن فرقی نمی‌کند، مواظب هستند که خدای متعال از آن‌ها ناراضی نباشد و خدای متعال انسان را رد نکند و درب را به روی انسان نبندد، رد کردنِ دیگران خیلی مهم نیست، اینکه بگویند بیا یا برو مهم نیست. این نشانه‌ی همّتِ بلند و مناعت طبع و عزّت نفس است.

جریانی از علامه قزوینی اعلی الله مقامه الشّریف

نکته‌ی دیگری که برای دل‌های ولایی و وحیانی است این است که همه جا و همه جا و همه جا برای خدای متعال است، مالکِ واقعیِ هر خانه‌ای خدای متعال است، و مالکیّتِ خلیفه‌ی خدای متعال یعنی امام زمان ارواحنا فداه بالاتر از مالکیتِ اعتباریِ اشخاص است، لذا وقتی به خانه‌ی خود هم می‌رویم باید یک تأمّل و توقّف و اجازه‌ای از امام زمان ارواحنا فداه بگیریم.

جریان علامه‌ی قزوینی را… که مرحوم آقای بهجت رحمه الله تعالی علیه هم برای ما و هم برای دیگران مکرر عنایت داشتند که بفرمایند، علامه‌ی قزوینی با یک سخنرانی چهار هزار نفر را مستبصر کرده است، چه نفسی بوده است، چه اکسیری بوده است، چه نظری داشته است، آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند… ممکن است ما ده جلسه مناظره داشته باشیم و از ظاهراً هم خوب از عهده‌ی بحث بیرون بیاییم ولی هیچ کسی پذیرش نشان ندهد و حرف‌های ما را قبول نکند، با اینکه جوابی پیدا نمی‌کند و خلع سلاح می‌شود ولی دل باز نیست و فکر بن‌بست پیدا کرده است، دل همچنان ناسازگار است و منطق را قبول نمی‌کند و ایمان نمی‌آورد، اما اگر خودِ انسان «حقیقت» باشد، اگر خودِ انسان «نور» باشد و برای مطرح کردنِ خود مناظره نکند، بلکه دلِ انسان به شخصِ روبرو بسوزد، ولع داشته باشد که یک نفر در جهنّم نیفتد…

وجود نازنین حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای بزرگیِ خویش به سراغِ اشخاص نمی‌رفتند، اینکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معجزه می‌کردند برای خودشان نبود، «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَٰذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا»[۷]، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از اینکه با حق لج می‌کنند و قهراً مطرودِ خدای متعال می‌شوند و ملعون و جهنّمی می‌شوند، به خودِ این‌ها دلسوزی می‌کردند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قرار نداشتند که ببینند این‌ها فوج فوج در حالِ سقوط کردن به جهنّم هستند و درب‌های بهشت را به روی خودشان می‌بندند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خلق و عائله‌ی خدای متعال را بخاطرِ خدای متعال می‌خواستند به سعادت برسانند، تمامِ هَمّ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این بود که دستِ افتاده‌ها را بگیرند، اشخاص را از چاه به شاهراه هدایت کنند، همیشه روشِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این بوده است، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هیچ کجا بخاطرِ اینکه خود را اثبات کند و نشان بدهد معجزه نشان نداده‌اند و بحثی نکرده‌اند و کاری نکرده‌اند، فقط برای مردم بوده است که مردم را از بدبختی و زلالت نجات بدهند.

این علامه قزوینی… در حلّه یک امامزاده‌ای است و مقامِ امام زمان ارواحنا فداه آنجا هست، ما هم توفیق داشته‌ایم و مشرّف شده‌ایم، می‌فرمایند من از کنارِ این امامزاده عبور می‌کردم، برای من خیلی انگیزه پیش نمی‌آمد که این امامزاده را زیارت کنم، یک روز صبح در زمانِ عبور دیدم یک سیّد مجلل و بزرگواری در حالِ زیارتِ این مرقدِ مطهر هستند، دلِ من هم رفت و به محضرِ ایشان رفتم و سلام عرض کردم و آن امامزاده را زیارت کردم، ایشان بهمراهِ من آمدند تا به دربِ منزلِ ما رسیدیم، من درب را باز کردم و گفتم… هنوز نمی‌دانستم که این سیّد بزرگوار وجود نازنین حضرت ولی عصر امام زمان ارواحنا فداه هستند، عرض کردم: مولای تفضّل… آقا بفرمایید… عرب‌ها به یکدیگر «مولای» یا «سیّدی» می‌گویند، من هم اینطور خطاب کردم، ایشان فرمودند: شما بفرمایید… فضا خیلی سنگین بود، هم سیّد خیلی جلالت داشتند و خود به خود حالتِ خضوعِ باطنی نسبت به ایشان احساس می‌کردم و هم اینکه میهمان در خانه‌ی انسان «محترم» است، هر اندازه که بزرگ هم باشد…

پدر و پسری میهمانِ وجود مقدّسِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه شدند، وجود مقدّسِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه آب آوردند و به دستِ پدر ریختند که او دستِ خود را بشوید، بعد برای شستنِ دستِ پسر یا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را صدا زدند یا قنبر را، بعد فرمودند: اگر پدرِ تو کنارِ تو نبود دستِ تو را هم خودم می‌شستم، ولی خواستم که تفاوتی بینِ پدر و فرزند باشد، لذا این کار را نکردم.

اکرامِ میهمان شیوه‌ی همه‌ی پیغمبرای و اوصیای پیغمبرای علیهم السلام بوده است.

لذا صاحبخانه برای اکرامِ میهمان، ولو اینکه انسانِ برجسته‌ای از نظرِ تقوا و علم و سوابق باشد باید میهمان را جلو بیندازد و به میهمان اکرام کند.

گفتم: آقا بفرمایید، فرمودند: «أنا صاحب الدّار» یعنی صاحبخانه من هستم، متوجه شدم که آقا وجودِ مقدّس حضرت بقیّه الله امام زمان ارواحنا و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه هستند.

این نکته که همه جا را حرم بدانیم و همه جا حریم نگه داریم، همه جا حرم است و همه جا حریم است، و اگر ما محترم باشیم حرم‌شناس هستیم و حرمی هستیم و حرامی نیستیم، حرمی نمی‌تواند که حرامی باشد، و اگر حرمی بودیم و همه جا را ملکِ خدای متعال دیدیم و نماینده‌ی خدای متعال را «عین الله الناظره» دیدیم باید همه جا توقف کنیم و احساس کنیم که صاحب راضی است و بعد وارد بشویم.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بابِ علم هستند

در مسائلِ علمی هم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بابِ علم هستند، شهرِ علم قلبِ مبارکِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، مدینه‌ی علم جانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، بابِ این مدینه وجود مقدّسِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است. یعنی علومِ حَقّه و علوم توحیدی و علوم اخلاقی و علوم شرعی و تکلیفی، همه از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گرفته می‌شود، از قرآن کریم اخذ می‌شود، اما کانال و درگاه و محلِ ورودِ آن «ولایت» است، اگر کسی بدونِ مراجعه‌ی به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و ائمه معصومین علیهم السلام بخواهد دین‌شناس بشود و آدرسِ خدای متعال را داشته باشد یا آدرسِ بهشت را پیدا کند، این خیالِ باطلی است و محال است که کسی حقایقِ عالَم را از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و اولادِ طاهرینِ ایشان نگیرد و با زحماتِ خود به آن در و این در بزند و فکر کند که عالِم شده است، این موضوع هرگز عملی نخواهد بود، «أنا مدینه العلمِ و علیٌ بابُها».

هر وقتی که به کلاس وارد می‌شوید یک توجّهی به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه داشته باشید، بگویید یا امیرالمؤمنین! در حالِ در زدن هستم، شما دربِ علم را به روی من باز بفرمایید، این موضوع که طلبه با وضو به کلاس وارد بشود خیلی نورانیت می‌آورد، اینکه کلاسِ درس را قلبِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بداند، «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ»[۸]، وجود منبسطی است و همه‌ی این کانون‌های علمی تجلّیاتِ نفسِ نفیسِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، و اگر بخواهیم به حریم وارد بشویم و از اساس‌البیت وحی الهی که «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ»[۹] استفاده کنیم، باید از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و ائمه معصومین علیهم السلام جواز دریافت کنیم تا اذن حاصل بشود. کلاسِ درسِ شما مانندِ حرمِ حضرت رضا صلوات الله علیه است، مانندِ حرمِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است، لذا در باطنِ خودتان… همانطور که وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه می‌خواستند به مسجد وارد شوند دربِ مسجد می‌ایستادند و گریه می‌کردند و می‌گفتند: «یا مُحْسِنُ قَدْ اتاکَ الْمُسى‏ءُ». این کلاس‌های درستان را، این مدرسه‌های طلبگی را حرمِ حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف بدانید، در بارگاهِ حضرت «اذن» طلب کنید، به انسانِ آلوده اذن نمی‌دهند، قبل از آن یک توبه و استغفار و استیذانی کنید، آن وقت وقتی که وارد بشوید خدای متعال بابِ فهم را باز می‌کند و علمِ شما علمِ بابرکتی می‌شود.

باید نازِ حضرات اهل بیت علیهم السلام را بخریم

«اسْتَأْذَنْتُ» من طلبِ اذن کردم، آن خادم گفت که حضرت در حالِ نماز هستند، ولی من عقب‌نشینی نکردم.

برای نرم کردنِ دلِ دلبر باید ناز کشید، باید معطّلی‌ها را به جان خرید، باید ظرفیت داشت. مؤمن ظرفیتِ هم ناز کردن و هم ناز کشیدن را دارد.

من جلوی درب نشستم، برای من افتخار بود. اگر انسان برود و پشتِ دربِ خانه‌ی یک پولدار یا یک صاحب مقام بنشیند و درب را دیر به روی او باز کنند به عزّتِ او برمی‌خورد، اما اگر پشتِ دربِ حرمِ امام رضا صلوات الله علیه ایستادید و یک مرتبه گفتند نه، مرتبه‌ی دوم هم نه گفتند، اگر صد مرتبه هم نه بگویند جای دیگری ندارید، همینجا را داری، جای دیگر نرو، خبری نیست.

گاهی این مناجات منظوم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را مرور کنید و از بر کنید، خیلی زیبا و دلنشین است، همه‌ی مناجات‌های حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه زیباست… «إِلٰهِى لَئِنْ عَذَّبْتَنِى أَلْفَ حِجَّهٍ فَحَبْلُ رَجَائِى مِنْکَ لَایَتَقَطَّعُ»[۱۰]، خدایا! اگر هزار سال من در فراقِ تو باشم و اجازه‌ی وصال نداشته باشم، هرگز ناامید نمی‌شوم، حبلِ رجاء من قطع نمی‌شود، سیمِ امیدِ من قطع نمی‌شود، باز هم می‌گویم بالاخره… وظیفه‌ی ما توبه و دعا و سؤال و درخواست و تقاضاست، وظیفه‌ی ما رفت و آمدِ در این کوچه‌هاست، از کوی اهل بیت علیهم السلام به کوی دیگری نروید، از درِ این خانه به درِ دیگری مراجعه نکنید، اگر در باز نشد همینجا سر به آستان بگذارید، جای دیگر خبری نیست، این باب بابِ رحمت است، ابوابِ دیگر اینطور نیست.

اگر در شما صداقت دیدند یا شما را راضی می‌کنند که در این انتظار عشق کنید، چون خودِ این «انتظار» خیلی مهم است، «إِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرًا»[۱۱]، این قبل از وصال است، خودِ «انتظار» عُسر است، سخت است، «انتظار» یک نوع جان کندن و جان دادن است، روحِ انسان در حالِ خارج شدن است اما عزیزِ او نمی‌آید، یا در به روی او باز نمی‌کند، یا جوابِ او را نمی‌دهد. خودِ اینکه انسان برای معشوق و دلبرِ خود پشتِ دربِ رحمتِ او ایستاده است و دل نمی‌کند، حتّی وقتی درب باز نمی‌شود، وقتی اجازه داده‌اند ما پشتِ دربِ بسته هم بیاییم برای ما افتخار است، لذا باید همانجا جلوس کرد و دل را به همانجا گره زد و نباید از آنجا به جای دیگر رفت، این «وفا» است، این «صداقت» است.

«مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ»[۱۲]، خدای متعال یک دل به ما داده است، ما یک دلبر داریم، چند دلبر نداریم، دلبرِ ما خدای متعال است، ولی ابواب‌الرحمن «اهل بیت علیهم السلام» هستند، این دربِ رحمتِ خدای متعال است که ما پشتِ این درب قرار گرفته‌ایم، باب الله است، جای دیگر که خبری نیست.

لذا نازِ این بزرگواران را کشیدن، برای این بزرگواران کوچکی کردن، منّتِ این بزرگواران را کشیدن «سربلندی و آقایی» است، و طلبه نباید این گدایی را با پادشاهیِ جاهای دیگر عوض کند.

روضه حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه

صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله الحسین

می‌گویند در عینِ اینکه همه‌ی‌ ائمه علیهم السلام باب الحوائج و یدالله الباسطه و عین‌الله الناظره هستند، ولی هر کدام از آن بزرگواران در یک جهت مأموریتِ ویژه دارند.

حضرت امام موسی کاظم صلوات الله علیه در «شفاء دادن» مأموریتِ ویژه دارند. حتّی نقل کرده‌اند از بزرگانِ علمای حنابله بودند کسانی که مریض یا حاجتِ خود را به مضجع شریفِ حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه عرضه می‌داشتند و پاسخ می‌گرفتند، حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه مظهرِ «یا مَنْ اِسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفآءٌ» هستند، لذا برای شفای حضرت علامه آیت الله مصباح و شفای یک بیمارِ دیگر می‌خواهم از این دل‌های پاکِ شما کمک بگیرم، قافله‌ی دل را به کاظمین و زیرِ قبّه‌ی حضرت امام موسی کاظم صلوات الله علیه و امام جواد صلوات الله علیه ببریم…

السَّلامُ عَلَی الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ…

در میانِ معصومین علیهم السلام اول حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند که به فضّه می‌فرمودند: «لَقَد ذابَ لَحمی»… گوشتِ بدنم آب شده است، از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیش از یک شَبَه نمانده بود…

دومین معصوم امام زین العابدین صلوات الله علیه بودند، گوشت‌های بدنِ ایشان آب شده بود، پاهای مبارکِ حضرت به صورتِ یک استخوان بود که می‌ترسیدند حضرت از روی شتر بیفتند، پاهای مبارکِ حضرت را از زیرِ شتر بسته بودند، ولی با زنجیر بسته بودند، خون می‌ریخت…

سومین معصوم حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه بودند… «عَلَی الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ»… الحمدلله همگی اهلِ علم هستید، خوب لطائفِ این زیارتنامه را متوجه می‌شوید… وقتی می‌گوید «معذّب»، معلوم می‌شود که شکنجه می‌کردند، نمی‌دانم امام را چطور در زندان شکنجه می‌کردند ولی لفظِ «تعذیب» دارد، بعضی‌ها می‌گویند «سندی بن شاهک لعنت الله علیه» گاهی تازیانه می‌زد… دوم اینکه معلوم می‌شود این زندان از نظرِ داشتنِ زیرزمین چند طبقه بوده است، «فی قعر السّجون»… در محیطِ معمولیِ کف نبوده است، زیرِ زمین بوده است، در قعر بوده است، آنجا هم گودال‌هایی بود که نامِ آن سیاهچال بود، از طرفی دست و پای امام بسته بود، غل و زنجیر به دستِ مبارکِ حضرت بود، از طرف در دلِ گودال قرار گرفته بودند، به گونه‌ای که وقتی چهار کارگر واردِ زندان شدند تا پیکر را ببرند دیدند ظاهراً پیکری وجود ندارد، از زندانبان پرسیدند و گفتند که ما را فرستاده‌اند تا پیکری را ببریم، اشاره به آن گودال و چاله کرد و گفت: آن عبایی که آنجا می‌بینید پیکرِ موسی بن جعفر است… می‌گویند آمدند تا پیکر را بردارند و دیدند که پیکر خیلی سنگین است، نمی‌توانستند آن پیکر را بردارند، تعجّب کردند که بدن به این لاغری چرا باید اینقدر سنگین باشد، عبا را کنار زدند و دیدند غل و زنجیر به دست و گردنِ حضرت…

لا یوم کیومک یا اباعبدالله…

یا موسی بن جعفر، یا باب الحوائج، شما را در زندان اذیت کردند و دست و پای شما را بستند اما دیگر ناموسِ شما کنارِ شما به مجلسِ شراب برده نشد، دیگر در مقابلِ چشمِ مبارکِ شما به بانویی تازیانه نزدند…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم

الا لعنه الله علی القوم الظّالمین


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴(أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏)

[۳] سوره مبارکه احزاب، آیه ۵۳ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلَىٰ طَعَامٍ غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ وَلَٰکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ ۚ إِنَّ ذَٰلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ ۖ وَاللَّهُ لَا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ ۚ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ۚ ذَٰلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ ۚ وَمَا کَانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا ۚ إِنَّ ذَٰلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمًا)

[۴] سوره مبارکه نور، آیه ۲۸ (فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّىٰ یُؤْذَنَ لَکُمْ ۖ وَإِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا ۖ هُوَ أَزْکَىٰ لَکُمْ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ)

[۵] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۱ (لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا)

[۶] نهج البلاغه، حکمت ۴۷۹

[۷] سوره مبارکه کهف، آیه ۶

[۸] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۷

[۹] سوره مبارکه نور، آیه ۳۶ (فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ)

[۱۰] مناجات منظوم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه

[۱۱] سوره مبارکه شرح، آیه ۶

[۱۲] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴ (مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ ۚ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ ۚ وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ ۚ ذَٰلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْوَاهِکُمْ ۖ وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ)