«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

تبشیر و تنذیر

به محضرِ مبارک شما بزرگواران عرض شد که «عنوان بصری» برای نور گرفتن و توشه گرفتن در نود و چهار سالگی به امام صادق علیه السلام مراجعه کرد؛ تا یک ساعت مانده به مرگ، بلکه تا یک دقیقه به آخرِ عمر در باز است، لذا انسان باید همیشه امید داشته باشد، و برای خدای متعال مهم نیست، ممکن است کسی هفتاد سال عبادت‌های ظاهری کرده باشد، خدمت کرده باشد، ولی هیچ چیزی از آن‌ها در پیشگاهِ خدای متعال قبول نشده باشد، و یک کسی در آن دقیقه‌ی آخرِ عمرِ خود وصل بشود و تحوّلی برای او پیش بیاید که خدای متعال همه‌ی گناهانِ او را به حسنه تبدیل کند. این یکی از عبرت‌هاست، خیلی‌ها مغرور به سوابقِ خود هستند، می‌گویند یک عمری خدمت کرده‌اند، می‌گویند یک عمری عبادت کرده‌اند، یک وقتی می‌بینید یک کسی از راه می‌رسد و با همه‌ی سوابقِ بدِ خود پذیرفته می‌شود، در روایت هم دارد که «أُبَشِّرُ اَلْمُذْنِبِینَ وَ أُنْذِرُ اَلصِّدِّیقِینَ»[۲]، به گنهکارها بشارت بدهید، احتمالِ عاقبت به خیریِ گنهکارِ شرمنده‌ی نادمِ مصممِ برای جبران خیلی بیشتر از انسانِ عاملِ مجاهدِ از خود راضی و پُر ادّعاست، لذا آن گنهکار با آن شرمندگی که دارد به دنبالِ فرصت است که یک طوری جبران کند، ولی خیالِ این شخص از خود راحت است و فکر می‌کند که کارِ او درست است، و ممکن است این شخص سقوط کند و آن گنهکار صعود کند.

این یکی از مسائلی است که ما نباید در هیچ شرایطی نسبه به گذشته‌ی خودمان مغرور باشیم، نباید فکر کنیم ما بهتر از دیگران هستیم، و اگر اکنون واقعاً بینِ خود و خدای متعال مشکل داشته‌ایم نگوییم از ما که گذشته است و اولیای الهی از ابتدا شرایطِ خاصّی داشته‌اند، نخیر، اینطور نیست.

گاهی عرض کرده‌ایم، کودی را که پای درخت می‌ریزند گاهی چیزِ بدبو و غیربهداشتی است که اصلاً نمی‌شود به آن نزدیک شد، ولی وقتی به درختِ میوه جذب می‌شود تحوّل ایجاد می‌شود و به میوه‌ی شیرین تبدیل می‌شود، و گاهی هم کرم داخلِ یک میوه‌ی زیبا می‌شود و ناگهان می‌بینیم که همه‌ی میوه‌ها زود خراب شده است، میوه‌ی خوب و شاداب با یک کرم خراب می‌شود، کودِ بدبوی نفرت‌آور به یک میوه‌ی عالی تبدیل می‌شود.

لذا این «عنوان بصری» در نود و چهار سالگی آمده است و امام صادق علیه السلام هم عطشِ او را با یک مقدّماتی واقعی کرده است، وقتی دیدند او جدّی است در را به روی او باز کردند، ولی قبل از اینکه در را به روی او باز کنند «آماده‌سازی» که حضرت امام صادق علیه السلام در او بعمل آوردند این بود که به او چند درس دادند.

بنابراین «بدِ مطلق» در عالَم وجود ندارد، اگر خدای متعال جهنّم را هم آفریده است، جهنّم هم برای مؤمن «فرصت» است، همانطور که «شیطان» برای مؤمن «فرصت» است، همانطور که «استکبار» برای مؤمن «فرصت» است، همانطور که «تحریم» برای مؤمن «فرصت» است، همانطور که «جنگ» برای مؤمن «فرصت» است.

دو درسِ امام جعفر صادق علیه السلام به «عنوان بصری»

اینکه حضرت برای عنوان بصری در را باز نکردند از روی رأفت و رحمت بود، «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ». ولی حضرت دو درس دادند که در جلسه‌ی گذشته به خدمتِ شما عرض کردیم، یکی اینکه آموختند کسی که در جبهه‌ی دینداری و توحید قدم می‌گذارد باید پیِ همه‌ی مشکلات را به خود بمالد، باید خود را برای هر بلا و سختی آماده کند.

خدای متعال بنا ندارد «بهشت» را بدونِ عمل و آزمون به کسی بدهد، خدای متعال امتحاناتِ سخت را برای اولیای خود قرار داده است، «بَلاَءً اَلْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ اَلْأَوْلِیَاءُ ثُمَّ اَلْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ»[۳]، خدای متعال هر کسی را که بخواهد به درجاتِ عالی برساند به او بلاهای سخت می‌دهد، با اینکه «عنوان بصری» نود و چهار سال سن داشت امام صادق علیه السلام می‌فرمایند تحت نظر هستند، رفت و آمدهای ایشان مورد تجسسِ جاسوس‌ها هست، امروز ارتباط با امام با خطرها همراه است، تا این موضوع برای همیشه برای ما موالیان درس باشد که ولایتمداری همیشه تشویق ندارد، گاهی بر علیهِ انسانِ مؤمن پرونده‌سازی هست، گاهی جوسازی هست، گاهی تهمت هست، گاهی گرفتنِ فرصت‌ها هست، به همین دلیل که این شخص انقلاب و ولایت را قبول دارد خیلی از فرصت‌ها را از او می‌گیرند.

یک طلبه باید از ابتدا خود را برای این موضوع آماده کند، باید مصمم باشد که باید این راه را برود، چه برای او رفاه و خوشی پیش باید و چه بلا و سختی، اگر اینطور نباشد انسان با خیالِ خام می‌بیند که فلان آقا وضعِ خیلی خوبی دارد، به او احترام می‌گذارند، به او امکانات می‌دهند، به این بهانه می‌آید و ناگهان اوضاع تغییر می‌کند و برای او مشکلاتی پیش خواهد آمد، بعد می‌گوید که ای کاش من طلبه نشده بودم.

کسی که آمده است که آمده باشد باید هیچ مانعی برای رسیدنِ به هدف برای او مانع نباشد، باید خود را آماده کند، باید در تمامِ شرایط استقامت و صبر داشته باشد.

درسِ دوم این است که «به دنبالِ چه چیزی می‌گردی؟»، اگر من امامِ تو هستم، من دوامِ اتّصال به خدای متعال را دارم، هیچگاه سیمِ من از مبدأ هستی قطع نمی‌شود، حضرت فرمودند: من در تمامِ ساعاتِ شبانه روزِ خود اوراد دارم.

«اواردِ در تمامِ ساعاتِ شبانه‌روز» یکی از درس‌های عجیبی است که امام صادق علیه السلام به یک کسی که تازه آمده است و به او درس ندادند اما خودشان را معرّفی کردند… حضرت فرمودند: اگر به سراغِ من می‌آیی وضعِ من اینطور است که تمامِ اوقاتِ من باید برای مالکِ من باشد.

نکاتی در مورد «ذکر» آیه ۱۹۱ سوره مبارکه آل عمران

لذا این آیات شریفه قرآن کریم که در سوره مبارکه آل عمران آمده است فرمودند: «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»[۴]، این آیه‌ی کریمه از غررِ آیاتِ قرآنی است، یکی از پنج آیه‌ای است که قرائتِ آن در استجابتِ دعا توصیه شده است و خدای متعال در این آیه کریمه «اولوالالباب» را… نه «مقدّس مآب‌ها» را… کسانی که صاحبِ «لُب» و «باطن» هستند و ژرف‌اندیش هستند را اینطور معرّفی نموده است که آن‌ها این ویژگی‌ها را دارند، «اولوالالباب» چه کسانی هستند؟ «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ»، کسانی هستند که دلی با خدای متعال دارند، چه وقت‌ها؟ همه‌ی حالات، «قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ»، انسان کلاً سه حالت دارد، یا خوابیده است، یا نشسته است و یا ایستاده است، تمامِ زندگیِ انسان با این سه حالت سپری می‌شود، قرآن کریم «عاقل» را، انسانِ باطن‌بین را اینطور معرّفی می‌کند، می‌فرماید: کسی که باطن دارد، کسی که عقل دارد در تمامِ حالات با خدای متعال است، «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ».

انسان هم از نظرِ ظاهری سه حالت دارد و هم از نظرِ اجتماعی، کسانی هستند که مجاهد هستند و همیشه در سنگر هستند، این‌ها اهلِ قیام هستند، قائم و مجاهد و جان به کفی که خدای متعال در زندگیِ او نیست «عاقل» نیست، خیلی «بی‌عقل» است، هم برای هوا می‌رود، می‌رود که مدال بگیرد که بگویند این شخص «رزمنده» است تا فردا رأی بیاورد و فرصت‌های دیگری بدست بیاورد، قرآن کریم این شخص را صاحبِ عقل و لُب معرّفی نمی‌کند. مجاهد، اهلِ قیام، انقلابی زمانی جزوِ «ذوی العقول» و «صاحبانِ باطن» هست که قیامِ او برای خدای متعال باشد، «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى»[۵]، خودِ «درس خواندن» قیام است، جهاد است، خدای متعال درس‌خوانی، طلبه‌ای، پژوهشگری، محققی، مدرّسی را عاقل می‌داند و عاقل معرّفی می‌کند که او لحظه‌ای از یادِ خدای متعال در قیام و انقلابِ خود غافل نباشد، طلبه‌ای که خدای متعال را از یاد می‌برد طلبگیِ او عاقلانه نیست، رزمنده‌ای که خدای متعال را از یاد می‌برد جهادِ او عاقلانه نیست.

کسانی که اهلِ قیامِ شب هستند، اینکه می‌گویند اهل بیت علیهم السلام «قائمُ اللیل وصائم النهار» بودند، قیام لیل یعنی «نماز شب خوان»، «قائم اللیل» کسی است که نماز شبِ او ترک نمی‌شود. اما «نماز شب» واقعاً نماز است یا سرگرمی است؟ «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ»، دل با خدای متعال هست، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»[۶]، آیا این خشوع، این انکسار، این ارتباط، این اتّصال در نماز شب هست یا نیست؟ این قیامِ شب، این قیامِ جبهه، این قیامِ تحصیلی باید برای خدای متعال باشد، «أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ»، اگر محضِ رضای خدا بود انسان در این حال با خدای متعال وصل است، به خدای متعال رسیده است، میهمانِ خدای متعال است، هجرتِ به سوی خدای متعال کرده است، ارتباطِ او منزل به منزل با اسماء الهی تعمیق می‌شود و یادِ او تشدید می‌شود.

 

«الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا»، اگر انسان در زندگی پیشگام و خط‌شکن نیست و روی مین نمی‌رود اما ستادی است، تدارکات می‌بیند، این شخص «قائم» نیست اما «قعود» دارد و بی‌کار نیست.

و حالتِ سوم هم این است که انسان در زندگی نه ستادی هست و نه رزمنده است، اما مخالف نیست و دوست دارد با آن‌ها باشد، راضی به رضای حرکتِ آن‌هاست، این شخص نه می‌تواند برود و در ستاد کار کند و نه می‌تواند در صف باشد، اما آرزوی آن را دارد، این شخص با اینکه بیمار است و روی تخت بیمارستان خوابیده است ولی آرزو می‌کند ای کاش در مدرسه بودم، ای کاش تحقیق می‌کردم، ای کاش کشفِ جدیدی داشتم، ای کاش به این کرونایی‌ها خدمت می‌کردم، «یا لَیتنی کُنّا مَعَک»، در روایت دارد کسانی که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را یاد می‌کنند و «یا لَیتنی کُنّا مَعَک» می‌گویند در ثوابِ جهادِ شهدای کربلا سهیم هستند.

ممکن است انسان نه در کلاسِ ستاد باشد، نه در ستادِ صف باشد، اما آرزوی جدّی داشته باشد که ای کاش من هم می‌توانستم خدمتی انجام بدهم.

«الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ»، اما باز قرآن کریم ذکرِ بدونِ فکر را کامل نمی‌داند، اگر اهلِ ذکری در تمامِ حالات «فکر» نداشته باشد… «فکر» واقعیّتِ انسان را به خودِ او نشان می‌دهد، سرگرمی‌ها انسان را به بیرون وصل می‌کند و از درون غافل می‌کند، «فکر» درون‌گرایی است، «فکر» شکوفاییِ عقل است، «فکر» اشرافِ به حقایق هست، لذا همیشه «تدبیر» مقدّمِ بر «عمل» هست، «تدبیر» همان فکرِ درست و اندیشه‌ی درست است، انسان اول درست فکر کند و برنامه را با فکرِ خود تنظیم کند و بعد اقدام و عمل داشته باشد.

این است که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه فرمودند: «لِسَانُ اَلْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ»[۷]، اول دل به کار بیفتد، «فکر» حرکت کند، بعد «زبان» تبلورِ فکر باشد، گفتاری که متّکیِ به اندیشه نیست مضر خواهد بود و انسان را به وادیِ هلاکت می‌کشاند، همانطور که لسانِ عاقل پشتِ فکرِ اوست، تمامِ کارهای عاقل پشتِ فکرِ اوست، اول فکر کار می‌کند و بعد انسان قدم برمی‌دارد، بعد انسان قلم برمی‌دارد، بعد انسان تصمیم می‌گیرد.

ذکرِ این اهل ذکر باید حتماً پشتوانه‌ی فکری داشته باشد، «وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»، وقتی انسانِ ذاکر در سنگرِ اندیشه قرار گرفت و جهان را با عینکِ عقل تماشا کرد به این نتیجه می‌رسد، می‌بیند تمامِ عالَم منظّم است، برنامه‌ریزی شده است، «برنامه» نشانه‌ی «هدف» است، شما هر کجا که «برنامه» دیدید بدانید که «هدفی» در پیشِ رو هست.

انسانِ هدفدار بدونِ برنامه به هدف نمی‌رسد، باید اول «طرح» باشد، بعد «برنامه» باشد، بعد به «هدف» نائل بشود، این سه نکته در مسئله‌ی «ذکر» سوره مبارکه آل عمران هست.

نکاتی ارزشمند در مورد چله‌ی موسویه

ما ماه «ذی القعده» را در پیش داریم، ماهِ «ذی القعده الحرام» ماهی است که جنگ تعطیل است، ماهِ صلح است، ماهِ آشتی است، آشتیِ با فطرت، آشتیِ با خدای متعال، آشتیِ با خوبی‌ها، آشتیِ با فضائل، جنگِ با بدی‌ها، مقابله‌ی با رذائل و قبائح و رسوایی‌هاست.

دیگر انسان باید آتش‌بس بدهد، باید رسوایی و بدی‌ها را رها کند، باید بیاید و دیگر با خدای متعال آشتی کند، و ماهِ حضرت موسی کلیم علیه السلام است، که ایشان ابتدا همین ماه را اظهار کرده بودند، «وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِینَ لَیْلَهً»[۸]، ماهی است که سیرِ شبانه دارد، سالکِ الی الله شب‌های ماه ذی القعده هجرتِ به سوی خدای متعال دارد، سیرِ سریع دارد، حرکتِ جهشی دارد، می‌تواند نواقصِ گذشته را با توبه‌ی واقعیِ خود رفع کند، فاصله‌ی بینِ دل و خدای متعال «انکسارِ دل» است، کاری را که انسان با هفتاد سال روزه و نماز انجام می‌دهد… حضرت حرّ علیه السلام با یک توبه این حرکتی را که یک عارف در شصت سال و هفتاد سال نمی‌تواند انجام بدهد انجام دادند، اما یک عاشق با یک شعله‌ی عشق آب می‌شود، آن چیزی که مهم است و مانع و حجاب است خودِ «من» هستم، اگر بتوانم خودم را از میان بردارم همه جا خدای متعال است، «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»[۹]، خدای متعال که در همه‌ی عالَم هست، همه‌ی عالَم نورِ خدای متعال است، همه‌ی عالَم جلوه‌ی خدای متعال است، همه‌ی عالَم حضورِ خدای متعال است، همه‌ی عالَم محضرِ خدای متعال است، چه شده است که من با این خدایی که همه جا هست خاموش هستم؟ علّتِ آن «خودبینی» است، خودت را زیرِ پا بگذار، خواهی دید که نزدِ خدای متعال هستی.

«توبه» انکساری است که انسان آن خودِ لجن را در یک لحظه می‌شکند و این بُت را خُرد می‌کند، وقتی انسان بُتِ نفس و هوس را خُرد کرد حقیقتِ توبه بروز می‌کند، لذا می‌گویند در حرکتِ به سویِ خدای متعال اول «یقظه» است و دوم هم «توبه»، «یقظه» یعنی بیدار شدم و فهمیدم که بدی هست، فهمیدم که بد شدم، فهمیدم که نجس بودم، فهمیدم که آلوده بودم، حال که فهمیده‌ای آیا قصدِ پاک شدن نداری؟ «تُوبَوا اِلَی اللّهِ تَوْبَهً نصوحاً»[۱۰].

ماهِ ذی القعده یک سیرِ لیلیّه‌ی موسویّه است، ولی یک سیرِ حبّی است، سیرِ تجارتی نیست.

یک وقتی یک بنده‌ی خدایی به مرحوم آیت الله خوشوقت عرض کرد که این دستورات و نسخه‌هایی که شما پیچیدید عمل کردم ولی چیزی بدست نیاوردم، ایشان فرموده بودند: همینکه به دنبالِ چیزی هستی به جایی نمی‌رسی.

این «عشق» است که باید تو را ببرد، نه اینکه به دنبالِ کاسبی باشی، می‌خواهی عارف بشوی، می‌خواهی دلِ مردم را بخوانی، می‌خواهی اسرار بدانی، این سیر سیرِ عاشقانه نیست، عاشق کاری ندارد که چه چیزی به او می‌دهند، عاشق خودِ معشوق را می‌خواهد، نه اینکه معشوق را بخواهد تا چیزی بدست بیاورد، عاشق می‌خواهد همه چیزِ خود را هم بدهد که معشوق او را قبول کند.

تا زمانی که به دنبالِ این هستیم که درس می‌خوانیم تا رساله بدهیم و مرجع بشویم، یا اینکه درس می‌خوانیم که استادِ پُرآوازه‌ای بشویم، یا اینکه درس می‌خوانیم که حکیمِ بین المللی بشویم، اگر به دنبالِ مُزد هستیم این حرکت حرکتِ موسویّه نیست، این سیرِ عاشقانه به سوی خدای متعال نیست، منشأ این موضوع «حبّ» و «ارادت به خدای متعال» نیست.

هر وقتی که مقصد خودِ «خدای متعال» بود، نه اینکه خدای متعال را واسطه و راه قرار بدهیم که به یک چیزِ دیگر برسیم، خیلی‌ها امام زمان ارواحنا فداه را می‌خواهند، ولی امام زمان ارواحنا فداه را برای حوائجِ خودشان می‌خواهند، برای رفع فقر می‌خواهند، برای رفعِ تبعیض می‌خواهند، این‌ها هم خوب است و چیزِ بدی نیست اما این «مقصد» نیست، خدای متعال همه چیز را برای خود می‌خواهد، مقصد «الله» است، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ»[۱۱]، بجز «خدای متعال» ما هر مقصدی را که در پیش گرفته‌ایم «خسارت» است، به سراب می‌رسیم، بجز خدای متعال چیزی نیست که انسان به دلِ خود چنگی بزند و بگوید که وقتی به او رسیدم دیگر به همه چیز رسیده‌ام، همه چیز «خدای متعال» است، اگر به «خدای متعال» رسیدی به همه چیز رسیده‌ای.

حضرت موسی کلیم علیه السلام در این لیالی ذی القعده یک لحظه نخوابیدند، وقتی محبّت بیاید خواب می‌رود، ما که همیشه خواب هستیم و وقتی هم که بیدار هستیم «خواب» است، برای این است که ما خیلی بی‌محبّت هستیم، ما اهلِ وفا نیستیم، وجودِ ما گرم نیست، وجودِ ما را یخ زده است، اگر محبّت بیاید انسان گرم می‌شود، این محبّت است که کانونِ زندگی را گرم می‌کند، این محبّت است که طلبگی را گرم می‌کند، هر کجا که محبّت آمده است آنجا آباد شده است، هر کجا که محبّت نیست آنجا منجمد است، آنجا ایستا و ویرانی و خرابی است.

عاملِ حرکتِ حضرت موسی علیه السلام در این لیالیِ ذی القعده حبّ خدای متعال بود، دلیلِ آن هم این بود که لحظه‌ای به هیچ یک از نیازهای بدنی توجّه نکرده‌اند، نه یک لقمه غذا خورده‌اند، نه یک جرعه آب خورده‌اند، و نه شبی خوابیده‌اند.

ان شاء الله خدای متعال مرحوم آیت الله بهجت اعلی الله مقامه الشّریف را رحمت کند، ایشان به یک طلبه‌ای فرمودند که مواظب باش همیشه باوضو باشی، فکر نکن اگر همیشه باوضو بودی فرشته می‌شوی و اگر فرشته شدی از غذا بی‌نیاز می‌شوی، و اگر غذا نخوری می‌میری، نخیر! اینطور نیست، می‌شود انسان به حالتی برسد که غذا نخورد و نمی‌رد، این دهان بستی دهانی باز کن، خدای متعال یک غذای دیگری به انسان می‌دهد، آن غذا انسان را از همه‌ی ماسوی بی‌نیاز می‌کند، خدای متعال در کامِ او یک جرعه می‌ریزد و انسان انقطاع پیدا می‌کند، در این صورت این خودِ خدای متعال است که «ساقیِ» او شده است، این خودِ خدای متعال است که برای او سفره پهن می‌کند.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «أَبِیتُ عِنْدَ رَبِّی وَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِی»[۱۲]، بیتوته‌ی من در شب‌ها نزدِ خدای متعال است، خودِ خدای متعال به من هم شرابِ محبّت می‌دهد، هم به من لقمه می‌دهد…

اگر انسان از غیرِخدا قطع کرد خدای متعال همه چیزِ او را تأمین می‌کند، لازم نیست ما به دنبالِ غذا و … باشیم، ما باید به دنبالِ وظیفه باشیم، ما باید به دنبالِ بندگی باشیم، باید دل به خدای متعال بدهیم، باید هم دلبرِ ما خدای متعال باشد و هم دلدارِ ما.

آن وقت زمانی که حضرت موسی علیه السلام در سی شب خوب و عاشقانه مناجات و سیر الی الله داشت خدای متعال ده روزی را هم اضافه کرد، کما اینکه کسانی که نمازِ خوبی بخوانند خدای متعال یک تعقیباتِ خوب هم به آن‌ها می‌دهد، کسانی که واجباتِ خوبی داشته باشند خدای متعال مستحبّات را در کنارِ آن واجبات قرار می‌دهد، توفیقِ نوافل برای هر کسی نیست، قربِ نوافل انسان را به رنگِ خدای متعال درمی‌آورد، ولی آیا مگر هر کسی موفقِ به نماز شب می‌شود؟ اگر واجباتِ ما زیبا بود خدای متعال مستحبّاتِ زیبا هم به ما می‌دهد.

این سی شبِ زیبای حضرت موسی علیه السلام باعث شد که ایشان معلّمِ اربعین باشند، این چلّه‌نشینی‌ها با آموزگاریِ حضرت موسی علیه السلام انجام شده است، «وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ»، حضرت موسی علیه السلام سی شب زیبا آمدند.

این می‌تواند یک کلاسِ خوبی باشد، «چلّه» کمالِ همه چیز است، کارِ انسان در یک چلّه کامل می‌شود، خودِ انسان کامل می‌شود، حرکتِ انسان جلوه می‌کند، لذا حضرت موسی علیه السلام سی شب سیر کردند ولی خدای متعال خواست که او را صاحبِ سفره‌ی اربعین کند و این کار را انجام داد.

حال در این چلّه‌ی موسویّه اولین چیزی که من و همه‌ی شما عزیزانِ من باید امتحانِ خوبی در آن بدهیم و نمره‌ی خوبی بیاوریم مراقبت بر ترکِ گناه است، دوم «ترک فضولات» است، یعنی همان «ترک لغو». اگر این دو کار انجام بشود «تخلیه» حاصل می‌شود، «تحلیه‌»ی آن چیست؟ تحلیه‌ی آن به کلمه‌ی طیّبه‌ی «لا اله الا الله» است.

مرحوم آیت الحق جمال السّالکین آمیرزا علی آقای قاضی اعلی الله مقامه الشّریف به شاگردانِ سلوکیِ خود توصیه می‌کردند که در این چلّه‌ی حضرت موسی علیه السلام که از اولِ ذی القعده شروع می‌شود و روز دهم ذی الحجّه عید قربان به پایان می‌رسد، و آن قربانِ وصال است، سیر انسان را به مقصدِ اعلی رسانده است، آن وقت برای او عید می‌شود و عید می‌گیرد، بازگشتِ او تکمیل شده است و خدای متعال قبول کرده است.

ایشان می‌فرمودند هر روز هزار مرتبه کلمه‌ی طیّبه‌ی «لا اله الا الله» را در این چهل روز داشته باشید.

ولی ذکرِ بدونِ حضور نتیجه‌ی چندانی ندارد. البته همینکه زبانِ انسان به این اذکار مشغول است دیگر غیبت نمی‌کند و لغو نمی‌گوید غنیمت است، ولی نتیجه نمی‌گیرد و نتیجه‌ی او خیلی سطحی است.

در یک خلوتی بنشینید و این هزار مرتبه «لا اله الا الله» را با خدای خودمان… یعنی خدایا! من بجز تو دلبری ندارم، بجز تو دلداری ندارم، من بجز تو به کسی دل نمی‌دهم، من خودم را به غیر از تو نمی‌دهم، این‌ها حقیقتِ «لا اله الا الله» است، خدایا! من مالِ تو هستم و خود را به غیر از تو نمی‌دهم، من مبهوت و حیرانِ تو هستم، من سرگردانِ تو هستم، تو چه زمانی مرا قبول می‌کنی؟

انسان در این چهل روز یک خلوتی برای خود برنامه‌ریزی کند و در این خلوت هزار مرتبه «لا اله الا الله» را بگوید.

روضه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه

صلی الله علیک یا اباعبدالله

اگر انسان اینطور باشد در تمامِ سختی‌ها لذّتِ انسِ با خدای متعال را دارد، لذا راوی می‌گوید که هرچه جراحاتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در روز عاشورا بیشتر می‌شد و داغ‌های ایشان افزون می‌شد چهره‌ی ایشان شاداب‌تر بود، و دیدم در گودیِ قتلگاه لب‌ها تکان می‌خورد، فکر کردم حضرت در حالِ نفرین کردن هستند، جلو رفتم و دیدم در آن حالِ خود در حالِ مناجات هستند… «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ»… گویا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در حالِ مناجات ناله‌ی حضرت زینب کبری سلام الله علیها می‌شنیدند، از حرم تا قتلگه زینب صدا می‌زد حسین…

اینجا بود که گفتند: ای پناهِ بی‌پناهان! دیگر این زن و بچّه کسی را بجز تو ندارند… یا غیاث المستغیثین…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم

دعا

ان شاء الله حاصلِ این جلسه‌ی ما ترکِ گناه و لغو و نشستن در سنگرِ کلمه‌ی طیّبه‌ی «لا اله الا الله» در یک چلّه باشد.

خدایا! تو را به خمسه‌ی طیّبه و اسمِ اعظمِ خودت سوگند می‌دهیم که امام زمان ارواحنا فداه را برسان.

خدایا! این بلای جهانی را با ظهورِ منجیِ جهانی برطرف بفرما.

خدایا! استکبارِ جهانی را که به چالش کشیده‌ای نابود بفرما.

خدایا! ایادیِ استکبار را در منطقه به خودشان مشغول بفرما.

خدایا! شیعیانِ گرفتار، خصوصاً در عربستانِ سعودی و بحرین و نیجریه، خصوصاً شیخ مظلوم ابو الشهدای زندانی را با پیروزی و سربلندی مستخلص بفرما.

خدایا! خیر و برکت به معیشتِ مردمِ ما نازل بفرما.

خدایا! نسلِ جوانِ ما را به ساحلِ نجات برسان.

خدایا! سایه پُر برکتِ پرچمدارِ انقلاب‌مان را تا ظهور با عزّت و اقتدار مستدام بفرما.

خدایا! توفیقِ خوب درس خواندن و خوب مطالعه کردن و خوب فهمیدن و خوب عمل کردن و خوب منتقل کردن را به همه‌ی ما روزی بفرما.

ان شاء الله محفوظ و سربلند باشید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۱۴، صفحه ۴۰ (کا، [الکافی] ، عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِدَاوُدَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَا دَاوُدُ بَشِّرِ اَلْمُذْنِبِینَ وَ أَنْذِرِ اَلصِّدِّیقِینَ قَالَ کَیْفَ أُبَشِّرُ اَلْمُذْنِبِینَ وَ أُنْذِرُ اَلصِّدِّیقِینَ قَالَ یَا دَاوُدُ بَشِّرِ اَلْمُذْنِبِینَ أَنِّی أَقْبَلُ اَلتَّوْبَهَ وَ أَعْفُو عَنِ اَلذَّنْبِ وَ أَنْذِرِ اَلصِّدِّیقِینَ أَنْ لاَ یُعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ فَإِنَّهُ لَیْسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلاَّ هَلَکَ .)

[۳] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۸، صفحه ۱۹۴ (مُسَکِّنُ اَلْفُؤَادِ ، قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : أَشَدُّ اَلنَّاسِ بَلاَءً اَلْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ اَلْأَوْلِیَاءُ ثُمَّ اَلْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ قَدْ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلدُّنْیَا سِجْنُ اَلْمُؤْمِنِ وَ جَنَّهُ اَلْکَافِرِ.)

[۴] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۹۱

[۵] سوره مبارکه سبأ، آیه ۴۶ (قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَهٍ ۖ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ۚ مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ ۚ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ)

[۶] سوره مبارکه مؤمنون، آیات ۱ و ۲

[۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۸، صفحه ۴ (قَوْلُ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : لِسَانُ اَلْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ اَلْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ.)

[۸] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۴۲ (وَوَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِینَ لَیْلَهً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ۚ وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ)

[۹] سوره مبارکه حدید، آیه ۳ (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ)

[۱۰] سوره مبارکه تحریم، آیه ۸ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحًا عَسَىٰ رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یَوْمَ لَا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ ۖ نُورُهُمْ یَسْعَىٰ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا ۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)

[۱۱] سوره مبارکه توحید، آیات ۱ و ۲

[۱۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۱۶، صفحه ۴۰۲