«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

هدایت مُطلق الهی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را هم شامل می‌شود

«أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى * وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى * وَ وَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى[۲]»؛ بعثت خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) که نَفْس بعثت جُزء مُعجزات است. فَضای جاهلیّت به گونه‌ای بود که ظرف زمان و مکان مَملو از فساد بود. «کَاسِفَهُ النُّورِ[۳]»؛ هیچ نوری نبود. و وجود نازنین حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) در چنین فَضایی مُتولّد شد. خداوند متعال در تولّد ایشان مُعجزاتی را به عالَم ارائه کرد. مراکز پَرستش غیر خدا آسیب دید یا تعطیل شد یا خاموش شد. هم بُت‌ها ریخت و هم آتشکده‌ی فارس بعد از هزار سال روشنایی خاموش شد. و هم دریاچه‌ای که قُربانی می‌دادند، جُزء خُرافات بود، خداوند آن را هم خُشک کرد. و قَصر «انوشیروان» تَرک‌های جِدّی برداشت. این قدرت‌نمایی بود که خداوند متعال در همه‌ی کانون‌هایی که آن کانون‌ها بَشر را به جاهلیّت، به پَرستش غیرِ خدا کشانده بود، خداوند متعال همه‌ی این‌ها را به رُخشان کشید که این‌ها نمی‌توانند مَعبود باشند؛ هیچ هستند. خداوند قدرت‌نَمایی کرد. بعد سِیر خودِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن مُحیط که قَدم به قَدم وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه می‌گویند: «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلی الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ[۴]»؛ خداوند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را از آن زمانی که شیرخوار بود، اَعظم مَلَک را که قاعدتاً جبرئیل (علیه السلام) یا روح است، قَرین او قرار داد و به طور دائم این مَلَک‌ مأمور الهی بود، مسیر نور را برای ایشان باز می‌کرد و هیچ غُباری از این مُحیط آلوده و از این لَجن‌زار جاهلیّت به دامان او ننشست. و قبل از آن‌که به طور رسمی قرآن کریم به قلب مبارکش نازل بشود، از بیابان، از ریگ‌ها، از اَشیاء مختلف اِستماع می‌فرمود: «السلامُ عَلَیکَ یا رَسُولَ الله» یا «اَشهَدُ أنَّکَ رَسُولَ الله». و خداوند متعال در اِمتنانی که بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن مَطرح کرده است، مُکرّر است که یکی از آن‌ها این آیات است: «أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى»؛ خودِ خداوند سرپَرست تو بود. پدر را از تو گرفت، ولی به تو مَأوا داد، به تو پَناه داد. و برای تو مُعلّمی قرار نداد که بدهکار کسی باشی، حقّ مُعلّمی به گردن تو داشته باشد؛ «وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى»؛ آن گُم‌بودنِ همه‌ی موجودات، «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ[۵]» ، «ثُمَّ هَدَى[۶]»؛ تمام موجودات فی‌ذاته راهی بَلد نیستند. مسیر تَکامُل را ندارند که بروند. خدایی که همه‌ی موجودات را با هدایت عُمومی خودش در خط قرار داده است تا به کَمالشان برسد، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم مِنهای آن هدایت ضالّ بود؛ ولی خداوند عُهده‌دارِ هدایت او بود. «وَ وَجَدَکَ عَائِلًا»؛ خداوند متعال هیچ‌کسی را مانند پیامبر ما عائله‌مَند قرار نداده است. هم انبیاء گذشته بر سر سُفره‌ی پیامبر ما هستند و هم نَسل‌ها تا انقراض عالَم «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ[۷]» ، «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِلنَّاسِ[۸]» ، «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ[۹]»؛ این هم تَغذیه‌ی مَعنوی و آدمیّت‌شان در گِروی غِنای وجود نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تأمین شده است و هم اگر او نبود روزی به کسی نمی‌رسید. خداوند متعال به بَرکت ذَوات قُدسی عَرشیان که در رأس آن نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است، رِزق مادی به همه می‌دهد. بنابراین تو عائل بودی، باید همه‌ی عالَم را اداره می‌کردی؛ ولی خداوند تو را غَنی کرد که در نَمانی؛ بتوانی عائله‌ات را به سامان برسانی.

Sadighi-14031120-Hoze-Thaqalain_IR (1)

انقلاب اسلامی ظُهور اسلامِ ناب و قرآن کریم است

وجود مُبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در بَدو بعثتشان هیچ‌کسی ایشان را قبول نمی‌کرد. جُز حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک کانون سه نفره بودند که این انقلاب توحیدیِ نهایی از این کانون حرکت خودش را آغاز کرد. و خداوند هم به ایشان وعده داد که دینِ تو را بر همه‌ی اَدیان، کتاب تو بر سایر کُتُب مُهیمِن است و دین تو هم «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ[۱۰]»؛ بر همه‌ی اَدیان این غَلبه پیدا خواهد کرد. و خداوند این وعده‌اش را عملی کرد. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قَدم به قَدم مَوانعی بود که همین‌جور که مقام مُعظم رهبری (اطال الله عُمره الشریف)، رهبر عزیزمان، رهبر نورانی‌مان، خَلف صالح پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی ما در آن جلسه‌ی قرآنی گفتند: همه‌چیزِ قرآن مُعجزه است؛ یعنی کارهای نامُمکن را مُمکن می‌کند. کارهایی را که از نظر عادی و از نظر فکری شدنی نیست، ولی بر سر سُفره‌ی قرآن کریم این نامُمکن‌ها مُمکن می‌شود. لذا اوّلین جنگی که اتّفاق اُفتاد، اصلاً در مکّه چه‌جور شد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را از بین نبُردند؟ این ۱۳ سال صبر یارانِ نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) چه مُعجزه‌ای بود! این «بلال» زیر سنگ‌های به آن صورت شکنجه‌های طاقت‌فَرسا می‌شد، ولی «أحَدٌ أحَدْ» را می‌گفت و تا مَرز جان او را می‌زدند، در آفتاب سنگ بر روی می‌گذاشتند. وقتی «خَبّاب بن اَرَتّ[۱۱]» پیراهنش را بالا زد که عاطفه‌‌‌ی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را تَحریک کند، پوست سوخته بود، گوشت سوخته بود و به اُستخوان رسیده بود. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: چه‌قَدر شما بی‌صبر هستید. گذشتگان را برای دینداریشان با اَرّه دو نیم کردند، ولی صبر کردند. اَرّه غیر از خنجر تیز یا کاردِ تیز است؛ با اَرّه کسی را از بالا تا پایین می‌بُریدند. بعضی از پیامبرانی که در درخت بودند را با اَرّه بُریدند و این‌ها عقب‌نشینی نکردند. این‌ها ایستادند و این رَنج‌ها را تَحمُّل کردند. خودِ این مُعجزه است. این صبر که فرموده است: «خُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا[۱۲]»؛ مَگر می‌شود آدم این‌قَدر طاقت داشته باشد؟ ولی خداوند متعال این ظرفیّت را داده است که هرکسی در مسیر حقّ باشد، خداوند به او نیرو می‌دهد. «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ[۱۳]»؛ هر دو کار خداست. این نُصرت است که آدم اراده‌ی قَوی پیدا بکند. نه این‌که دشمن از بین برود؛ مهم‌تر از دشمن قُوّت خودِ انسان است. اراده قَوی می‌شود و خداوند قَدم‌های آدم را اُستوار می‌کند، تَثبیت می‌کند؛ «وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ». وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مُعجزه‌آسا هم خودشان در نهایت آرامش آتش بر سر ایشان ریختند، خار زیر پای ایشان می‌ریختند، شکمبه بر سر ایشان می‌ریختند، ایشان را کُتک می‌زدند، به ایشان بی‌احترامی می‌کردند؛ ولی خَم به  اَبرو نمی‌آورد. حتی نفرینشان نمی‌کرد. «اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُون[۱۴]»؛ این‌ها مُعجزات است. شَقُّ‌القَمَر به اندازه‌ی این اِعجازش قابل تَوجّه نیست. خداوند یک چنین مُعجزاتی را برای کسانی که با او مُعامله می‌کنند و خودشان را به او می‌دهند، این کارها را در موردشان می‌کند. و بالاخره با همین صبر، با این استقامت، با این مُقاومت، با این آرامش و ثَبات حُکومتی تشکیل داد. بعد از حُکومت مشکلات خیلی بیشتر از قبل حُکومت شد. همه‌ی قدرت‌ها حَسّاس شدند و به جنگ حُکومتی آمدند که نوپا هست و امکانات کافی هم ندارد. «جنگ بَدر» اوّلین مُعجزه‌‌ی حُکومتی نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که خداوند هم «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَهٍ[۱۵]» ، «وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّهٌ[۱۶]»، و این جنگ‌هایی که یکی بعد از دیگر اتّفاق اُفتاد، هم در داخل مدینه و هم از بیرون مدینه و بالاخره «جنگ خندق» و «جنگ اَحزاب» بود، مُحاصره‌ی همه‌جانبه بود. ارتباط اقتصادی قَطع بود، ارتباط سیاسی و فرهنگی قَطع بود، اَطراف مدینه را هم برای حفاظت کانال کَندند که دشمن نتواند به این طرف بیاید که با همه‌ی این پیش‌بینی‌ها و تاکتیک‌های حفاظتی بالاخره «عَمرو بن عَبدِوَد» با یک پَرشی خودش را به این طرف رساند و این‌جا بود که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «بَرَزَ اَلْإِیمَانُ کُلُّهُ إِلَى اَلشِّرْکِ کُلِّهِ[۱۷]»؛ این تَجلّی ایمانِ کامل در برابر تَجسُّم ظُلمت کامل و کُفر کامل قرار گرفت. ولی در تمام این خطرها با یقین و اطمینان به فَضل الهی و تَوکُّل به حضرت حقّ (سُبحانه و تعالی) این‌ها لحظه‌ای مُتوقّف نبودند. هر روز رو به پیش بودند. تا در زمان رحلت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بالاخره جَزیره‌العَرب تَسلیم بود، قدرت اسلام تَثبیت بود و آنچنان فَضا مُناسب بود که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از کَسرای ایران و قَصرای روم دعوت به اسلام کردند. موقعیّت خیلی موقعیّتِ اقتداری و عظمت بود که کار به این‌جا رسید. اگر شما این انقلاب را از ابتدا در نظر بگیرید، این نُسخه‌بَدل آن انقلاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. اوّلاً این انقلاب انقلابِ کارگری نیست، انقلاب پابرهنگان علیه ثروتمندها نیست، انقلاب نژادی نیست، انقلاب صنعتی نیست، انقلاب طبقاتی نیست؛ این انقلاب محضاً انقلابِ اسلامی است. و پیروان امام (رضوان الله تعالی علیه) در انقلاب از همه‌ی قِشرها بودند. از روستایی‌ها و کشاورزها تا جنوب‌شهری‌های و زاغه‌نشین‌ها و پابرهنه‌ها تا مُتّمکنینی مانند مرحوم «عراقی» که در اوّل انقلاب شهید شد و این مؤتلفه که عُمدتاً تُجّار تهران بودند و از اَساتید دانشگاه، از دانشجوها، از طلبه‌ها، از همه‌ی قِشرها بودند. در خودِ مَتن جنگ هم همین‌جور بود. قِشر خاصّی نبود. البته اکثریّت با توده‌های ضعیف جامعه بود که الآن هم دفاع از انقلاب برای مَتن این توده‌هایی است که خیلی دستشان به جایی بَند نیست. طلبکار نیستند، همیشه هم خودشان را بدهکار می‌دانند، در مَواقعی هم می‌آیند. ولی این‌جور نیست که ما بگوییم این انقلاب انقلابِ گُرسنگان و پابرهنگان است؛ نه این‌جور نبود. انقلاب انقلابِ اسلامی است. ما باید همیشه این امتیاز را به یاد داشته باشیم و تکرار کنیم و مردم را مُتوجّه کنیم که این انقلاب ما ادامه‌ی انقلاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. و همان شرایطی که برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، در این جاهلیّت مُدرن این انقلابِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که طُلوع کرده است. این ظُهور اسلامِ ناب است. ظُهور قدرت قرآن کریم است.

Sadighi-14031120-Hoze-Thaqalain_IR (2)

تَهجُّد و مُراقبات امام خمینی (رضوان الله علیه) از دوران جوانی

امام (رضوان الله تعالی علیه) هم «أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى» بود. در دوره‌ی کودکی‌شان خداوند پدر را از ایشان گرفت که شهید هم شد؛ مرحوم «آقا سیّد مُصطفی» شهید هستند. و این دوران کودکی را گُذراند. به اراک آمد، در مدرسه‌ی مرحوم «حاج شیخ عبدالکریم حائری[۱۸]» (اعلی الله مقامه الشریف) که انصافاً عقل بود. «رضاخان» می‌خواست روحانیّت را ریشه‌کَن کند؛ اما حاج شیخ عبدالکریم (اعلی الله مقامه الشریف) کارخانه‌ی مُجتهدپَروری را سامان داد. در همان دوران خَفقان ببینید چندین مَرجع تقلید شاگردان حاج شیخ عبدالکریم حائری (اعلی الله مقامه الشریف) بودند. مَراجع بزرگ که این هم جُزء کرامت‌هاست که این حوزه صاحب دارد و در سخت‌ترین شرایطی که دشمن دل بسته است که دیگر کار حوزه‌ها تمام شد، امام (رضوان الله تعالی علیه) پَرورش پیدا می‌کند، «آقای گلپایگانی» (رحمت الله علیه) پَرورش پیدا می‌کند، مرحوم آقایان «خوانساری» (رضوان الله علیهما) در مَکتب ایشان طُلوع می‌کنند، درخشش‌شان عالَم را روشن می‌کند. امام (رضوان الله تعالی علیه) در آن مَکتب یک تَعیُّن خاصّی هم از نظر قِداست، هم از نظر شُجاعت، هم از نظر زُهد و هم از نظر نَظم و انضباط حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) یک تافته‌ی جُدابافته‌ای بودند. «وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى»؛ هدایت‌شده بود. لذا در همان دوره‌ها هم تَهجُّد حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) تَثبیت‌شده و نَهادینه‌شده بوده است؛ هرکسی بخواهد انقلاب بکند چه انقلاب درونی و چه انقلاب بیرونی، «یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ[۱۹]». این‌جا این قیام را مَطرح می‌کند، ولی در سوره‌ی مبارکه‌ی مُزمّل می‌فرماید: «قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا[۲۰]»؛ تَحوُّل بدون ارتباط شب برای کسی مُمکن نیست. هرکسی بخواهد هم خودش مُتحوّل بشود و هم تَحوُّلی در روح دیگران ایجاد بکند، راهی جُز حُضور در سنگر تَهجُّد و اَشک‌های شبانه ندارد.

Sadighi-14031120-Hoze-Thaqalain_IR (4)

کرامتی که «شهید صدوقی» از حضرت امام (رضوان الله تعالی علیهما) نَقل کرده‌اند

امام (رضوان الله تعالی علیه) از ابتدا اهل سَحَر بوده است و اهل اَشک بوده است، اهل تَضرُّع بوده است، اهل اِبتهال بوده است و در اَثر مُراقبه امام (رضوان الله تعالی علیه) در همان دوره‌ی جوانی‌اش اهل کرامت بوده است. ما مرحوم آقای صدوقی را دیده بودیم. «آیت الله شهید صدوقی» (رحمت الله علیه) چهارمین شهیدِ مِحراب آزاده بودند. بعضی از مَراجع را برنتابیدند. بُیوت مَعمولاً یک اقتضائاتی دارند، با خودِ آقایان فرق دارند. بنده هم اسم نمی‌بَرم، ولی مرحوم آقای صدوقی (رحمت الله علیه) شهر قُم را تَرک کردند. بخاطر آن مشکلاتی که احساس می‌کردند در بعضی از بُیوت هست، رفت و کشاورزی می‌کرد، کار می‌کرد؛ در عینِ حال آخوندی خودش را هم ادامه داد. مُلّا بود، مُجتهد بود، آزاده بود و حالتِ خاصّی داشت. ولی نسبت به امام (رضوان الله تعالی علیه) مُرید بود، نسبت به امام (رضوان الله تعالی علیه) فانی بود، ذوب‌شده بود. گفته بودند: شما برای همه یک نوع استقلال دارید، تَسلیم هیچ‌کسی نمی‌شوید. چرا با حاج آقا روح الله این‌جور هستید؟ ایشان گفته بودند: ما با ایشان هم‌ دوره بودیم، رفیق بودیم و یک سفری با اتوبوس‌‌های آن زمان به مشهد رفتیم و مُتّفقین ایران را اشغال کرده بودند و خارجی‌ها این ماشین‌ها را ایست و بازرسی می‌کردند. سَحَر بود که ماشین مُتوقّف شد و طول کشید. من دیدم که امام (رضوان الله تعالی علیه) وضو گرفتند و آمدند و مشغول نماز شب‌شان شدند. گَشتیم ولی آبی نبود. من در آن‌جا فَهمیدم که این کرامت برای خودشان بود. خواستِ خداوند بوده یا چشمه‌ی جوشیده و ایشان وضو گرفته و آمده است. این را به چشم خودم دیدم. کسی در آن‌جا آب پیدا نمی‌کرد. بعد از آن من مُتوجّه شدم که ایشان یک تافته‌ی جُدابافته‌ای است. امام (رضوان الله تعالی علیه) با دیگران مُتفاوت است.

Sadighi-14031120-Hoze-Thaqalain_IR (3)

سرآمد بودن حضرت امام (رضوان الله علیه) در اَبعاد گوناگون علمی و مَعنوی

پایه‌ی اوّلی انقلاب، انقلاب درونی امام (رضوان الله تعالی علیه) بود. در بُعد بندگی، در بُعد فکری و توحیدی هم اهل مَعقول بود، ایشان کتاب «کَشف اسرار» را در دوره‌ی جوانی‌شان نوشته‌اند. همین شُجاعت را داشت که در آن دوره‌ی خَفقانی رضاخان در کتابش بنویسد. و هم این‌که با جَوّ موجود مُقابله بکند، با اَسلحه‌ی قَلم به میدان بیاید و از عُهده‌ی کار بربیاید. لذا هم مُجهّز به مَعنویّت، خَشیّت خدا به اَشک سَحَر مُجهّز بود و هم استعداد فوق‌العاده‌ای که خداوند به ایشان داد، هم در حکمت جُزء سرآمدهای حوزه‌ی علمیه بود. حالا شاگردان ایشان مانند مرحوم «آیت الله شیخ یحیی انصاری» (اعلی الله مقامه الشریف) بین مرحوم «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) و امام (رضوان الله تعالی علیه) که درس هر دو را در مَعقول دیده بود، نمی‌توانست بگوید کُدام‌یک بر دیگری رُجحان دارد. مرحوم آیت الله آقای «شیخ ابراهیم امینی نجف‌آبادی» (رحمت الله علیه) که امام جُمعه‌ی مُوقّت شهر قُم بودند و اُستاد سخت‌گیرِ ما هم بودند. ما اشارات را خدمت ایشان می‌خواندیم. هم اگر تأخیر می‌کردیم بی‌تفاوت نبودند و هم اگر یک‌وقتی آدم در مَتن درس غفلتی داشت، تَحمُّل نمی‌کرد و تذکّر می‌داد. خداوند ایشان را رَحمت کند. ایشان گفتند: من علّامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) و امام (رضوان الله تعالی علیه) را به خانه‌ام دعوت کردم و یک بَحث علمی حِکمی را مَطرح کردم. چیزی که از امام (رضوان الله تعالی علیه) سؤال کردم، آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) تا آخر تمام وجودش گوش بود و چون بَحث‌برانگیز بود، من هم مُدام سعی می‌کردم که دیگری هم دخالت بکند و می‌خواستم ببینم کُدام در این مسابقه برنده هستند، ولی نه آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) در آن وقتی که امام (رضوان الله تعالی علیه) مُخاطب بودند شَطر کلمه‌ای گفت و نه امام (رضوان الله تعالی علیه) در آن وقتی که آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) مُخاطب بودند و جواب می‌گفتند، چیزی را بیان کردند. نتوانستیم یکی را در بَحث دیگری وارد کنیم. حالا ایشان مُعتقد بود یکی از این دو بزرگوار اِحاطه‌اش به فلسفه بیشتر از دیگری است و یکی از این دو بزرگوار ـ بنده نمی‌خواهم بگویم چه کسی ـ دقّتش بیشتر است. یکی اَدقّ است و دیگری اِحاطه‌اش بیشتر است. اِجمالاً امام (رضوان الله تعالی علیه) جُزء سرآمدهای مَعقول و فلسفه بود. در عرفان هم که خداوند متعال مرحوم آیت الله آقای «شیخ محمّد علی شاه‌آبادی» (رحمت الله علیه) را مأمور کرده بود که امام (رضوان الله تعالی علیه) را بسازد. در مَباحث عرفانی ذوق عرفانیِ ایشان خیلی مَحشر بوده است و امام (رضوان الله تعالی علیه) گفته بود: اگر آقای شاه‌آبادی (رحمت الله علیه) بودند، تا آخر من در درس ایشان شرکت می‌کردم. این‌قَدر شیرین بود و جاذبه داشت. و آن چیزی که از مَکتب مرحوم آقای شاه‌آبادی (رحمت الله علیه) برای امام (رضوان الله تعالی علیه) نَهادینه شده بود، این آیه بود: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ[۲۱]»؛ اصلاً قیام امام (رضوان الله تعالی علیه)، فلسفه‌ی امام (رضوان الله تعالی علیه)، فقاهت امام (رضوان الله تعالی علیه)، مُبارزات امام (رضوان الله تعالی علیه) همگی سر سُفره‌ی این آیه بود. «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ».

Sadighi-14031120-Hoze-Thaqalain_IR (7)

حضرت امام (رضوان الله علیه) به مرحله‌ی یَقین نائل شده بودند

در اَثر اِزدیاد مَعرفت و اطاعت، امام (رضوان الله تعالی علیه) به مرحله‌ی یَقین رسید. «فَمَا حَدُّ اَلْیَقِینِ قَالَ أَنْ لاَ یَخَافَ مَعَ اَللَّهِ شَیْئاً[۲۲]»؛ اگر خواستید ببینید کسی اهل یَقین هست یا نیست، شاخصه‌ی اهل یَقین بودن این است که از غیرِ خدا مُطلقا واهمه‌ای ندارد و امام (رضوان الله تعالی علیه) این‌جور بود. می‌گویند: وقتی شاه به دیدنِ مرحوم «آقای بروجردی» (اعلی الله مقامه الشریف) آمده بود، امام (رضوان الله تعالی علیه) آن‌جا حُضور داشتند و گفته بودند: کَفش‌هایت را دربیاوَر. بدون هیچ واهمه‌ای گفته بودند: وقتی نزد آقا می‌روی کَفش‌هایت را دربیاوَر. در عُمرش از کسی نترسید و خودشان هم به این عبارت تَصریح کرده بودند که وقتی مأمورین شاه آمدند تا از قُم ایشان را ببَرند و قَرائن نشان می‌داد که می‌خواهند او را ببَرند و در این نمکزار قُم یا دریاچه‌ی نمک بیندازند، از راه هم مُنحرف شده بودند. ایشان گفته بود: این‌ها چند نفر بودند، همه هم مُسلّح بودند، من هم یک نفر بودم و اَسلحه هم نداشتم. این‌ها از من می‌ترسیدند و من از این‌ها نمی‌ترسیدم و والله قَسم تا کُنون نترسیدم. اهل یَقین این‌جور هستند. کسی که به یَقین رسیده باشد، کسی که خدا را دارد، «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ[۲۳]». خوشا به حال آن کسی که خدا به او پَناه داده است؛ «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ». با این یَقین حَدس قَوی ما این است که امام (رضوان الله تعالی علیه) مأموریت ویژه داشت. امام (رضوان الله تعالی علیه) فقیه بود، امام (رضوان الله تعالی علیه) استنباط کرد، امام (رضوان الله تعالی علیه) اجتهاد کرد، امام (رضوان الله تعالی علیه) به نظریه‌ی قاطع فقهی رسید که باید با این دستگاه مُقابله کند و مُبارزه کند؛ ولی علوم اِکتسابی کافی نیست، اِجتهاد ذهنی کافی نیست. قَرائن زیادی هست که امام (رضوان الله تعالی علیه) در این جَهت مأموریت خاصّی داشت و نُقطه‌ی عَطف در میان همه‌ی عُلمای شیعه حتی در زمان ائمه (علیهم السلام) عُلمایی که بودند، هیچ‌کدام چنین حرکتی را نکردند. ولی امام (رضوان الله تعالی علیه) قاطع بود. امام (رضوان الله تعالی علیه) خون‌های ۱۵ خرداد را خَم به اَبرو نیاورد. دیگران همه می‌ترسیدند که باعث بشویم این همه آدم را بکُشند؛ دیگران مُطمئن نبودند که خون بر شمشیر پیروز می‌شود. می‌گفتند: مَگر با مُشت می‌توان با سرنیزه جنگید؟! امام (رضوان الله تعالی علیه) با چه مُجوّزی می‌خواهد وارد میدان بشود؟ عُلما تَشکیک می‌کردند، عُلما همراهی نمی‌کردند؛ ولی امام (رضوان الله تعالی علیه) هم آن خون‌ها را به عُنوان صیانت از توحید و قرآن جایز می‌دانست که خون بدهند، ولی خون ندهند و هم در مَسأله‌ی ۱۷ شهریور وقتی به امام (رضوان الله تعالی علیه) اطّلاع دادند و ایشان هم یک بیانیه‌ داد که ای‌کاش من هم در میان شما بودم. عُمر من که خدمتی به اسلام نکرد؛ کاش در میان شما بودم و سینه‌ام را در میان سرنیزه‌ها می‌گرفتم، شاید مرگم کمکی به اسلام می‌کرد.‌ بیانیه‌ای است که از پاریس دادند. آن‌جا وقتی به ایشان گفته بودند که آمار کُشته‌ها به این صورت است، فرموده بودند: هنوز شما کُشته‌هایتان به عدد کُشته‌های «صفّین» نرسیده است. این‌ را عادم عادی نمی‌تواند بگوید. این یک اتّصالی می‌خواهد. یک چیزی دیگری بود، یک واقعیّت دیگری بود. لذا امام (رضوان الله تعالی علیه) لحظه‌ای تَردید نداشت. این مهمّ است. هر مُجتهدی هم در شرایط مُختلف انعطاف نشان می‌دهد، تاکتیک خود را عوض می‌کند، شرایطش را تغییر می‌دهد؛ ولی امام (رضوان الله تعالی علیه) مِن‌البَدو اِلی‌الخَتم موضع واحدی داشت و همواره از موضع اقتدار با طاغوت و با آمریکا برخورد می‌کرد و کاری هم به طاغوت نداشت؛ آمریکا را ریشه می‌دانست و این جُرأت و این جسارت و این شجاعت در آن روزی که اصلاً مُقابل دولت ایستادن، کسی نمی‌توانست در مُقابل یک پاسبان بایستد، امام (رضوان الله تعالی علیه) همه‌ی این‌ها را به هیچ گرفت و حملاتش را به خودِ آمریکا مُتوجّه کرد و اسرائیل را به عُنوان یک خطر جِدّی برای عالَم اسلام مَطرح فرمود. این نیست، مگر این‌که «عَنْهُ یَنْطِقُ بِإِلْهَامٍ مِنَ اَللَّهِ[۲۴]». حالا این یک مُختصری بود. ان‌شاءالله اگر فُرصت و زمینه‌ای بود، در فُرصت‌های دیگر هم اگر خداوند توفیق داد و افتخار صحبت با شما را داشتیم، می‌شود مَطالب دیگری را در این ردیف مَطرح کرد.

یک صلواتی مَرحمت بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

Sadighi-14031120-Hoze-Thaqalain_IR (5)Sadighi-14031120-Hoze-Thaqalain_IR (6)

سؤالات دوستان از حضرت اُستاد و پاسخ ایشان

سؤال: با توجّه به شرایط حَسّاس و مهم در دوره‌ی کُنونی انقلاب اسلامی، وظیفه‌ی یک طلبه چه می‌باشد؟

یک صلواتی مَرحمت بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

پاسخ حضرت استاد: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ[۲۵]»؛ وظیفه‌ طِیّ این مَنازل با خِضر است. ایمان است. هجرت حفظ روحیه‌ی مُبارزاتی است. هم با طاغوت دروتن، هم با طاغوت‌های بیرون. هجرت تَحوُّل است، هجرت قانع‌نبودن به وضعیّت موجود است، هجرت سِیر صُعودی است، هجرت خروج مُستمر از ظُلمات به نور است، هجرت پیوند با خداست، سر سِپُردن به حق‌تعالی است که او آدم را ببَرد. «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا[۲۶]»؛ هجرت از خود خَلع سِلاح کردن و تَسلیم دَربست در برابر خدا شدن است. و انسان مُهاجر که خداوند در این آیه‌ی کریمه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی توبه فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ[۲۷]»؛ بعد وقتی مُعامله واقع شد، خداوند می‌گوید: اگر مَتاع من بودی، «یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ[۲۸]». باید از دشمن تَلفات گرفت، باید به دشمن ضربه زد. در عَرصه‌ی فرهنگ، در عَرصه‌ی مَعنویّت باید هواها، هَوس‌ها، زورگویی‌ها، گَردن‌کُلُفتی‌ها، طلبه باید با همه‌ی این‌ها دربیُفتد. اگر توانست از موضع اقتدار که بیاید، خداوند متعال فرمود: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ[۲۹]»؛ چرا؟ «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ[۳۰]»؛ اگر قَوی بودید، طرف با شما نمی‌جنگد. کار به مُصالحه حل می‌شود، عَقب‌نشینی از آن طرف واقع می‌شود. اما اگر در اخلاق، در مَعنویّت و ضعیف بودیم، در همه‌جا مشکل داریم. آن‌ها به ما زور می‌گویند. در فرهنگ زور می‌گویند، در اقتصاد زور می‌گویند، در سیاست زور می‌گویند؛ کما این‌که می‌گویند. خداوند بعد از مُدّتی «شهید رئیسی» را به ما داد. خودمان این‌قَدر نیش به ایشان زدیم که رفت. آدم باید خودساخته بشود و این خودساختگی «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ[۳۱]»؛ اگر قَوی شدید، «لَا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ[۳۲]». این سه مرحله را باید داشته باشیم که ایمان به مَعنی واقعی کلمه است؛ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا[۳۳]»؛ ما مُدّعی ایمان هستیم. مَعلوم نیست ایمان را در وجود خودمان یافته یاشیم، وجدان کرده باشیم؛ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا». ببینید قرآن کریم در شاخصه‌ی ایمان در آیات مُختلف چه می‌فرماید که یک مورد این است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ» این کلمه‌‌ی «إِنَّمَا» را دارد؛ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ[۳۴]»؛ ما این‌جور هستیم؟! «وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا[۳۵]»؛ ما این‌جور هستیم؟! نکند ایمان نداشته باشیم! اُمیدواریم ان‌شاءالله طلبه‌های واقعی بشویم، ایمانمان ایمان باشد، بعد هم در مسیر هجرت و تَحوُّل خستگی‌ناپذیر بشویم و بعد هم اهل هُجوم باشیم. مُنفعل نباشیم که مُدام بزنند و ما دفاع کنیم. هُجوم ببَریم که عَرصه را بر دشمن خدا تنگ کنیم. امام (رضوان الله تعالی علیه) این‌جوری بودند. تمام دنیا در برابر امام (رضوان الله تعالی علیه) مُنفعل شدند. آن‌ها موضع دفاعی داشتند. موضع امام (رضوان الله تعالی علیه) همیشه موضع تَهاجُمی بود.

یک صلواتی مَرحمت بفرمایید.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

Sadighi-14031120-Hoze-Thaqalain_IR (8)


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه ضحی، آیات ۶ الی ۸٫

[۳] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۸۹؛ وصف عصر جاهلیت.

«و من خطبه له (علیه السلام) فی الرسول الأعظم (صلى اللّه علیه و آله) و بلاغ الإمام عنه: أَرْسَلَهُ عَلَى حِینِ فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَهٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ وَ الدُّنْیَا کَاسِفَهُ النُّورِ ظَاهِرَهُ الْغُرُورِ عَلَى حِینِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا وَ إِیَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا وَ اغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا. قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَى وَ ظَهَرَتْ أَعْلَامُ الرَّدَى فَهِیَ مُتَجَهِّمَهٌ لِأَهْلِهَا عَابِسَهٌ فِی وَجْهِ طَالِبِهَا ثَمَرُهَا الْفِتْنَهُ وَ طَعَامُهَا الْجِیفَهُ وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دِثَارُهَا السَّیْفُ. فَاعْتَبِرُوا عِبَادَ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا تِیکَ الَّتِی آبَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ بِهَا مُرْتَهَنُونَ وَ عَلَیْهَا مُحَاسَبُونَ. وَ لَعَمْرِی مَا تَقَادَمَتْ بِکُمْ وَ لَا بِهِمُ الْعُهُودُ وَ لَا خَلَتْ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمُ الْأَحْقَابُ وَ الْقُرُونُ وَ مَا أَنْتُمُ الْیَوْمَ مِنْ یَوْمَ کُنْتُمْ فِی أَصْلَابِهِمْ بِبَعِیدٍ. وَ اللَّهِ مَا أَسْمَعَکُمُ الرَّسُولُ شَیْئاً إِلَّا وَ هَا أَنَا ذَا مُسْمِعُکُمُوهُ وَ مَا أَسْمَاعُکُمُ الْیَوْمَ بِدُونِ أَسْمَاعِکُمْ بِالْأَمْسِ وَ لَا شُقَّتْ لَهُمُ الْأَبْصَارُ وَ لَا جُعِلَتْ لَهُمُ الْأَفْئِدَهُ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ إِلَّا وَ قَدْ أُعْطِیتُمْ مِثْلَهَا فِی هَذَا الزَّمَانِ، وَ وَ اللَّهِ مَا بُصِّرْتُمْ بَعْدَهُمْ شَیْئاً جَهِلُوهُ وَ لَا أُصْفِیتُمْ بِهِ وَ حُرِمُوهُ وَ لَقَدْ نَزَلَتْ بِکُمُ الْبَلِیَّهُ جَائِلًا خِطَامُهَا رِخْواً بِطَانُهَا فَلَا یَغُرَّنَّکُمْ مَا أَصْبَحَ فِیهِ أَهْلُ الْغُرُورِ فَإِنَّمَا هُوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ إِلَى أَجَلٍ مَعْدُودٍ».

[۴] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱۹۲ (مشهور به خطبه قاصعه).

«…فضلُ الوحی‏: وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِالْقَرَابَهِ الْقَرِیبَهِ وَ الْمَنْزِلَهِ الْخَصِیصَهِ وَضَعَنِی فِی [حَجْرِهِ‏] حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ [وَلِیدٌ] یَضُمُّنِی إِلَى صَدْرِهِ وَ یَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ وَ کَانَ یَمْضَغُ الشَّیْ‏ءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ وَ مَا وَجَدَ لِی کَذْبَهً فِی قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَهً فِی فِعْلٍ وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلی الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِدَاءِ بِهِ وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَهٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ خَدِیجَهَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَهِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّهِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّهَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ (صلی الله علیه وآله) فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّهُ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَى خَیْرٍ…».

[۵] سوره مبارکه سجده، آیه ۷٫

«الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ۖ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِینٍ».

[۶] سوره مبارکه طه، آیه ۵۰٫

«قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى».

[۷] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۹٫

«قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَهً ۖ قُلِ اللَّهُ ۖ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ ۚ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هَٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ ۚ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَهً أُخْرَىٰ ۚ قُلْ لَا أَشْهَدُ ۚ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ».

[۸] سوره مبارکه سبأ، آیه ۲۸٫

«وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِلنَّاسِ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا وَ لَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ».

[۹] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۷٫

[۱۰] سوره مبارکه توبه، آیه ۳۳٫

«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ».

[۱۱] خَبّاب بن اَرَتّ (درگذشت ۳۷ق) صحابی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و از یاران حضرت علی (علیه السلام) بود. او از نخستین افرادی بود که مسلمان شد. خباب بن ارت شکنجه‌های زیادی از مشرکان در مکه دید؛ ولی از اسلام بازنگشت. وی در صدر اسلام به فعالیت‌های تبلیغی برای گسترش اسلام مشغول بود و روایات متعددی از رسول خدا کرده است. خباب پس از هجرت به مدینه در همه غزوات پیامبر اسلام شرکت کرد. درباره نَسب خبات بن ارت اختلاف است. کسانی که او را عرب دانسته‌اند، اغلب وی را تمیمی شمرده‌اند. بعضی نیز او را خُزاعی یا هم‌پیمانِ بنی‌زهره دانسته‌اند.‌ گاه اصل خبّاب را از منطقه سواد عراق و ناحیه کسْکر نیز گفته‌اند. کنیه خبّاب، بنابر مشهور، ابوعبدالله و به قولی ابومحمد یا ابویحیی بوده است. گفته شده کنیه ابویحیی که برخی منابع برای او برشمرده‌اند، کنیه صحابی دیگری است با همین نام (خبّاب)، که غلام عُتبه بن غَزوان بود و در سال ۱۹ هجری در زمان خلافت عمر بن خطاب درگذشت. گفته شده است که پیامبر اکرم پسر خبّاب را عبدالله نامید و خبّاب را ابوعبدالله خواند. خبّاب بن ارتّ چندین فرزند داشت، از جمله عبداللّه، از فرمانداران علی (علیه السلام) در نهروان، که به دست خوارج کشته شد. نسل خبّاب تا زمان ابن هشام (درگذشته ۲۱۸ق) در کوفه باقی بود. بعضی از فرزندی به نام عبدالرحمن نیز برای او یاد کرده‌اند.

گفته شده ارتّ (پدر خبّاب)، از آن رو چنین نام گرفت که درست نمی‌توانست به عربی سخن بگوید و هرگاه می‌خواست به این زبان حرف بزند، رتّه (لکنت زبان) پیدا می‌کرد. لذا برخی او را یا از نبطی‌ها و آرامی‌های عراق یا از ایرانیان ساکن کسکر دانسته‌اند. همچنین در روایتی از حضرت علی (علیه السلام)، خبّاب نخستین کسی از نبطیان شمرده شده که اسلام آورد. خبّاب بن ارتّ از اولین افرادی بود که دعوت پیامبر اکرم را پذیرفت و اسلام آورد. برخی از مورخان او را ششمین مسلمان دانسته‌اند، که پیش از ورود حضرت رسول به دار الارقم، مسلمان شد. برخی وی را دهمین یا یازدهمین یا بیستمین مسلمان ذکر کرده‌اند. همچنین او را در زمره معدود مسلمانانی دانسته‌اند که اسلام خویش را ظاهر کرد و‌گاه حتی اولین ایشان به شمار آورده‌اند. او قبل و بعد از هجرت، در زمره مسلمانان فقیر بود. او گفته است هنگامی که به پیامبر اکرم ایمان آورد، درهمی پول نداشت. مشرکان خبّاب بن ارتّ را که از مسلمانان مستضعف بود، شکنجه می‌کردند تا از اسلام برگردد. سن خباب در این هنگام حدود ۲۳ تا ۲۵ سال بود. در تفسیر (منسوب به) امام حسن عسکری (علیه السلام)، کرامتی به خبّاب نسبت داده شده است که وقتی کفار وی را در غل و زنجیر کرده بودند، با توسل به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیتش از غل و زنجیر رها یافت.

خبّاب بن ارتّ در صدر اسلام به فعالیت‌های تبلیغی برای گسترش اسلام اهتمام می‌ورزید. وی به فاطمه بنت خَطّاب، خواهر عمر، و شوهر وی سعید بن زید قرآن تعلیم می‌داد و به کوشش او عمَر مسلمان شد. او همنشین رسول خدا و شیفته او بود. خبّاب بن ارتّ در همه غزوات، از جمله بدر و اُحد و خندق، شرکت کرد. به روایتی، رسول خدا وی را به نگهداری و تقسیم غنایم بدر گمارد. از خبّاب بن ارتّ ۳۲ حدیث نقل شده که وی از رسول خدا روایت کرده است. فقهای شیعه و اهل سنّت در برخی احکام فقهی به روایات خبّاب بن ارتّ استناد کرده‌اند. از خبّاب بن ارتّ روایاتی نقل شده مبنی بر اینکه علی (علیه السلام) پیش از دیگران به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد و به اسلام گرویده است. برخی افرادی که از او روایت کرده‌اند، عبارت‌اند از: فرزندش عبدالله، مسروق، ابووائل، ابومَعْمَر، قیس بن ابی حازم، علقمه بن قیس، ابوامامه باهلی. خبّاب به مدینه هجرت کرد او پس از هجرت، در منزل کُلثوم بن هَدْم و مدتی در خانه سعد بن عباده سکونت داشت. و رسول خدا میان او و تمیم (غلام خِراش بن صِمَّه) یا جَبر بن عَتیک عقد اخوت بست. او در مدینه نیز مانند مکه در فقر به سر می‌برد. خبّاب بعدها در کوفه سکنا گزید. گفته شده که وی از اولین کسانی بود که در این شهر از آجر برای ساختن بنا استفاده کرد. نیز گفته شده عثمان بن عفان (حکومت۲۳-۳۵) قریه اسبینیا/ اسبینا از توابع کوفه، و به روایتی صَعْنَبی، از دیگر قرای سواد، را به خبّاب اقطاع داد. با این حال، وی هنگام مرگ نگران بود که مبادا اجر کار و مجاهدت خویش را در دنیا گرفته باشد. گفته‌اند وی بر ذکر خدا مداومت داشت. قبل از بعثت، خبّاب آهنگر و در شمشیرسازی استاد بود، دقت و توانایی او در ساخت و تعمیر شمشیرها مَثَل شده بود.

خبّاب در اواخر عمرش به بیماری پوستی سخت و مزمنی مبتلا شد. او را به واسطه این بیماری از بکایین (بسیار گریه کنندگان) و نوّاحین (بسیار نوحه کنندگان) خوانده‌اند. بنابر آنچه در پاره‌ای منابع آمده، خبّاب به علت بیماری در جنگ صفّین حضور نداشت و در سال ۳۷ پس از آنکه امام علی (علیه السلام) برای جنگ از کوفه بیرون رفت، خبّاب درگذشت. چون امام به کوفه بازگشت، قبر وی را دید و از مرگ او مطّلع شد. اما بنابه روایت محمد بن عمر واقدی، خبّاب در سال ۳۷ هنگامی که امام علی (علیه السلام) از صفّین به کوفه بازگشت، درگذشت و امام بر او نماز گزارد و وی را به خاک سپرد. او در این زمان بیش از ۷۳ سال داشت. سال ولادت خباب در منابع ذکر نشده است اما با توجه به اینکه وفاتش در سال ۳۷ و در ۷۳ سالگی ثبت شده، وی در حدود سال هفدهم پس از عام الفیل و ۲۳ سال پیش از بعثت به دنیا آمده است. خبّاب نخستین کسی بود که بیرون کوفه، نزدیک دروازه شهر، به خاک سپرده شد. برخلاف رسم معمول، که مردگان را در خانه‌ها یا بر سر در ورودی منازلشان دفن می‌کردند، خبّاب برای اولین بار وصیت کرد او را در بیرون کوفه (نجف کنونی) به خاک بسپارند.

[۱۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۲۸٫

«یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ ۚ وَ خُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا».

[۱۳] سوره مبارکه محمد، آیه ۷٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ».

[۱۴] مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ابن شهرآشوب، ج ‏۱، ص ۱۹۲؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏۲۰، ص ۱۱۷؛ حکمت‌نام پیامبر اعظم، محمدی ری شهری، ج ۱۰، ص ۳۹۰.

[۱۵] سوره مبارکه توبه، آیه ۲۵٫

«لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَهٍ ۙ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ ۙ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئًا وَ ضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ».

[۱۶] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۲۳٫

«وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّهٌ ۖ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ».

[۱۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۲۰، صفحه ۲۱۵.

«أَقُولُ وَ رَوَى اَلْکَرَاجُکِیُّ رَحِمَهُ اَللَّهُ قِصَّهَ قَتْلِ عَمْرٍو نَحْواً مِمَّا مَرَّ وَ ذَکَرَ: أَنَّهُ قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ أَیُّکُمْ یَبْرُزُ إِلَى عَمْرٍو وَ أَضْمَنُ لَهُ عَلَى اَللَّهِ اَلْجَنَّهَ وَ فِی کُلِّ مَرَّهٍ کَانَ یَقُومُ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ اَلْقَوْمُ نَاکِسُو رُءُوسِهِمْ فَاسْتَدْنَاهُ وَ عَمَّمَهُ بِیَدِهِ فَلَمَّا بَرَزَ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: بَرَزَ اَلْإِیمَانُ کُلُّهُ إِلَى اَلشِّرْکِ کُلِّهِ وَ کَانَ عَمْرٌو یَقُولُ:

وَ لَقَدْ بَحَحْتُ مِنَ اَلنِّدَاءِ   ***   بِجَمْعِهِمْ هَلْ مِنْ مُبَارِزٍ إِلَى قَوْلِهِ

إِنَّ اَلشَّجَاعَهَ فِی اَلْفَتَى وَ اَلْجُودَ   ***   مِنْ کَرَمِ اَلْغَرَائِزِ إِلَى قَوْلِهِ

فَمَا کَانَ أَسْرَعَ أَنْ صَرَعَهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ جَلَسَ عَلَى صَدْرِهِ فَلَمَّا هَمَّ أَنْ یَذْبَحَهُ وَ هُوَ یُکَبِّرُ اَللَّهَ وَ یُمَجِّدُهُ قَالَ لَهُ عَمْرٌو یَا عَلِیُّ قَدْ جَلَسْتَ مِنِّی مَجْلِساً عَظِیماً فَإِذَا قَتَلْتَنِی فَلاَ تَسْلُبْنِی حُلَّتِی فَقَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ هِیَ أَهْوَنُ عَلَیَّ مِنْ ذَلِکَ وَ ذَبَحَهُ وَ أَتَى بِرَأْسِهِ وَ هُوَ یَخْطِرُ فِی مِشْیَتِهِ فَقَالَ عُمَرُ أَ لاَ تَرَى یَا رَسُولَ اَللَّهِ إِلَى عَلِیٍّ کَیْفَ یَمْشِی فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِنَّهَا لَمِشْیَهٌ لاَ یَمْقُتُهَا اَللَّهُ فِی هَذَا اَلْمَقَامِ فَتَلَقَّاهُ وَ مَسَحَ اَلْغُبَارَ عَنْ عَیْنَیْهِ وَ قَالَ لَوْ وُزِنَ اَلْیَوْمَ عَمَلُکَ بِعَمَلِ جَمِیعِ أُمَّهِ مُحَمَّدٍ لَرَجَحَ عَمَلُکَ عَلَى عَمَلِهِمْ وَ ذَاکَ أَنَّهُ لَمْ یَبْقَ بَیْتٌ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ إِلاَّ وَ قَدْ دَخَلَهُ ذُلٌّ بِقَتْلِ عَمْرٍو وَ لَمْ یَبْقَ بَیْتٌ مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ إِلاَّ وَ قَدْ دَخَلَهُ عِزٌّ بِقَتْلِ عَمْرٍو وَ لَمَّا قَتَلَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَمْراً سَمِعَ مُنَادِیاً یُنَادِی وَ لاَ یُرَى شَخْصُهُ

قَتَلَ عَلِیٌّ عَمْراً   ***   قَصَمَ عَلِیٌّ ظَهْراً   ***   أَبْرَمَ عَلِیٌّ أَمْراً

وَ وَقَعَتِ اَلْجَفْلَهُ بِالْمُشْرِکِینَ فَانْهَزَمُوا أَجْمَعِینَ وَ تَفَرَّقَتِ اَلْأَحْزَابُ خَائِفِینَ مَرْعُوبِینَ».

[۱۸] عبدالکریم حائری یزدی (۱۲۷۶ـ ۱۳۵۵ق) معروف به‌ آیت‌الله مؤسس از مراجع تقلید شیعه، بنیانگذار و زعیم حوزه علمیه قم از سال ۱۳۰۱ش تا ۱۳۱۵ش بود. حائری سال‌های طولانی در حوزه علمیه کربلا، سامرا و نجف تحصیل کرد. او در سال ۱۳۳۳ق/۱۲۹۳ش برای همیشه به ایران بازگشت و در ابتدا به اداره حوزه علمیه اراک مشغول شد. آیت‌الله حائری در سال ۱۳۴۰ق (۱۳۰۱ش) به دعوت عالمان قم، به آن شهر رفت و با شکل‌دادن به حوزه علمیه قم و بر عهده گرفتن ریاست آن، در قم ماندگار شد. حائری در دوران ریاست حوزه قم بیش از هر چیز به برنامه‌ریزی برای تثبیت و پیشرفت حوزه می‌اندیشید. تحول در روش‌های آموزش در حوزه، تخصصی شدن ابواب فقه، توسعه دامنه معلومات دانش‌پژوهان حوزه، حتی آموزش زبان‌های خارجی، و به‌طور خلاصه تربیت محقق و مجتهد، از برنامه‌های او بود. حائری خود را در معرض مقام مرجعیت قرار نداد و پس از وفات سیدمحمدکاظم یزدی (۱۳۳۷ق/۱۲۹۸ش) دعوت برای رفتن به عتبات و پذیرش مرجعیت شیعه را نپذیرفت و اقامت در ایران را وظیفه خود خواند. با این حال با افزایش شهرتش در قم، بسیاری از ایرانیان و برخی شیعیان سایر کشورها از مقلدان او شدند.

حائری از سیاست گریزان بود و در ماجرای مشروطه نیز در امور دخالت نکرد اما به سبب جایگاه اجتماعی‌اش در اواخر عمر، ناچار به حضور در امور سیاسی شد؛ او به مسئله کشف حجاب (۱۳۱۴ش) اعتراض کرد و تا زمان درگذشت، مناسباتش با رضا شاه پهلوی تیره بود. برخی از شاگردان او از جمله سید روح الله خمینی، محمد علی اراکی، گلپایگانی، شریعتمداری، سیدمحمدتقی خوانساری و سید احمد خوانساری در سال‌های بعد به مقام مرجعیت رسیدند. حائری در امور اجتماعی نیز فعال بود و از جمله کارهای عام‌المنفعه او تأسیس بیمارستان سهامیه قم و تشویق به ساختن بیمارستان فاطمی قم بود. عبدالکریم حائری، به خواست شوهرخاله‌اش میرابوجعفر به اردکان رفت و در مکتبخانه آموزش دید و پس از فوت پدرش، نزد مادرش در مهرجرد رفت. پس از مدتی به یزد رفت و در مدرسه محمدتقی خان، معروف به مدرسه خان، ادبیات عرب را نزد عالمانی چون سیدحسین وامق و سیدیحیی بزرگ، معروف به مجتهد یزدی فرا گرفت.

[۱۹] سوره مبارکه مدثر، آیات ۱ و ۲٫

[۲۰] سوره مبارکه مزمل، آیات ۲ الی ۴٫

[۲۱] سوره مبارکه سبأ، آیه ۴۶٫

«قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَهٍ ۖ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَ فُرَادَىٰ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ۚ مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ ۚ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ».

[۲۲] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۱۱، صفحه ۲۱۵٫

«کِتَابُ مُثَنَّى بْنِ اَلْوَلِیدِ اَلْحَنَّاطِ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قَالَ لِی مَا مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ وَ لَهُ حَدٌّ قَالَ فَقُلْتُ وَ مَا حَدُّ اَلتَّوَکُّلِ قَالَ اَلْیَقِینُ قُلْتُ فَمَا حَدُّ اَلْیَقِینِ قَالَ أَنْ لاَ یَخَافَ مَعَ اَللَّهِ شَیْئاً».

[۲۳] سوره مبارکه زمر، آیه ۳۶٫

«أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ۖ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ ۚ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ».

[۲۴] الکافی، جلد ۱، صفحه ۵۴٫

«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِنَّ عِنْدَ کُلِّ بِدْعَهٍ تَکُونُ مِنْ بَعْدِی یُکَادُ بِهَا اَلْإِیمَانُ وَلِیّاً مِنْ أَهْلِ بَیْتِی مُوَکَّلاً بِهِ یَذُبُّ عَنْهُ یَنْطِقُ بِإِلْهَامٍ مِنَ اَللَّهِ وَ یُعْلِنُ اَلْحَقَّ وَ یُنَوِّرُهُ وَ یَرُدُّ کَیْدَ اَلْکَائِدِینَ یُعَبِّرُ عَنِ اَلضُّعَفَاءِ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی اَلْأَبْصَارِ وَ تَوَکَّلُوا عَلَى اَللَّهِ».

[۲۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۸٫

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَٰئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ ۚ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ».

[۲۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۷٫

« اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ».

[۲۷] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۱٫

«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ ۚ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ ۚ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ ۚ وَ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ».

[۲۸] همان.

[۲۹] سوره مبارکه انفال، آیه ۶۰٫

«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ ۚ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ».

[۳۰] همان.

[۳۱] سوره مبارکه مائده، آیه ۱۰۵٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ ۖ لَا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ ۚ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».

[۳۲] همان.

[۳۳] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۳۶٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَ الْکِتَابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ ۚ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا».

[۳۴] سوره مبارکه انفال، آیه ۲٫

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَ عَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ».

[۳۵] همان.