«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

آثارِ تمام کارهای خوب و بد بَشر در عوالِم اَثر می‌گذارد

«فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَ مَنْ تَابَ مَعَکَ[۲]»؛ بَشر موجود خطرناکی است. بَشر موجود پیچیده‌ای است. بَشر وجود حسّاس در عالَم آفرینش است. اَثر آن هم جَهانی است. می‌بینید یک نماز شب فَضای عالَم را تغییر می‌دهد. اگر ظرفیّت آن ظرفیّت الهی باشد، نور نماز شب در عوالِم تمامی مَلائکه را خُشنود می‌کند. «الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا[۳]»؛ حَمله‌ی عَرش برای مؤمن استغفار می‌کنند و حَواسشان به مؤمنین هست. گناه هم همین‌جور است. یک گناه گاهی فَضای عالَم را تیره و تار می‌کند. کتاب «عُدّهُ الدّاعی[۴]» را حضرت آقای مُرادی به دوستانتان که در این‌جا کارهای مَعنوی می‌کنند، بگویید گاهی با رُفقا مُباحثه کنند. کتاب عُدّهُ الدّاعی از کتاب‌های استثنائی شیعه است و اَثر نوری یک کانونِ نور عَرش خداست. مرحوم «ابن فَهد[۵]» صاحب کراماتی شبیه کرامات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بوده است. رَدّ شَمس برای او شده است؛ این خیلی مهمّ است. در عینِ فقاهت و عرفان و مَراتب بالایی که در همه‌ی این‌ها در قُلّه بوده است، کار می‌کرده است. الحمدلله شما هم مُوفّق هستید، جهادی هستید، کار کردن را برای خودتان سَهل می‌گیرید. او هم کار می‌کرده است، بیل می‌زَده است، کشاورزی می‌کرده است. هیچ ژِستی نداشته است. ما آخوندها برای خودمان یک ژِستی داریم؛ ولی آن‌هایی که در آخوندی‌شان بَنده هستند، بنده در همه جا بنده است، هیچ‌جا نمی‌تواند خودش را بگیرد. خدا می‌داند که بعضی از این رُفتگرها بهتر از من هستند. شاید همگی‌شان بهتر از من هستند. ولی شما ندیده‌اید که یک رُفتگر در جایی تَوقُّع داشته باشد او را ببَرند و بالای مجلس بنشانند. رُفتگر است، قبول کرده است که همین است؛ لذا هیچ‌وقت تَوقُّع ندارد. بندگی یعنی کمتر از او. آدمِ بنده کسی است که همیشه در شُئون دُنیوی جُز بدهکاری، جُز نوکری برای عائله‌‌ی خداوند هیچ تَوقُّعی از خودش و دیگران ندارد. فقط نگران است که در خدمت کم گذاشته باشد، در نوکری‌اش مُوفّق نباشد. ایشان در این کتاب عُدّهُ الدّاعی دارند که مَلکوت ساعات عُمر ما صندوق‌هاست. حالا این جلسه‌ای که ما این‌جا نشسته‌ایم ظاهرش زمان است که غیر قارّالذّات است. اِنصرام دارد، سَیّال است، از دست ما می‌رود. زمان را نمی‌توانیم نگاه داریم. از دست ما رفته است و بقیه‌اش هم می‌رود، نمی‌توانیم آن را نگاه داریم. جوانی می‌رود؛ همین‌جا که نشسته‌اید دارید جوانی‌تان را از دست می‌دهید. ولی مَلکوت آن می‌ماند. یعنی کارهایی که شما در این ساعت انجام داده‌اید در یک صندوقی دارد برایتان ذخیره می‌شود. هر ساعت‌تان یک صندوق است. روز قیامت این صندوق‌ها دَرب بسته در مَرئا و مَنظر هست. بعضی از این صندوق‌ها به قَدری نور دارد که از شدّت نور اگر این نور را آزاد کنند، جَهنّم که «ظُلُمَاتٌ فَوْقَ ظُلُمَات» است، در جَهنّم هیچ نوری نیست. آتش هست، جَرقه هست، انفجار هست. «کُلَّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا[۶]»؛ بعد دارد بر این‌که هم تغیُّظ دارد و هم انفجار دارد. آتش جَهنّم بُغض می‌کند، می‌ترکد. از شدّت ناراحتی که از این گُنهکار دارد، انفجار حاصل می‌شود. اما این انفجار و آن شدّت غَضب یک سر سوزن جَرقه‌ی نوری ندارد. تاریکِ تاریک است. آتش هست، سوزندگی هست، ولی اصلاً در آن نور نیست. اما اگر خدا این نور را آزاد کند و اجازه بدهد، حتی ظُلمات جَهنّم را از بین می‌بَرد. این‌قَدر نور فَراگیر است، عالَم‌گیر است و شدّت دارد. و بعضی از این صندوق‌ها به قَدری ظُلمات شدید هست که اگر خداوند عنایتش را بردارد و این ظُلمت پَخش بشود، حتی فَضای بهشت را تاریک می‌کند. این‌قَدر بعضی از کارهای بَشر خطرش خطرِ در حَدّ قدرت خداست، خطرِ بی‌نهایت است. بَشر موجود اَبدی و لایتناهی است، کارهایش هم اَبدی و لایتناهی می‌شود. لذا گاهی کارهای خوبش فَراگیر است و همه‌ی عوالِم می‌تواند باشد و در خوبی، در بدی یک موجود مُحیطی هست و آثار آن در همه‌ی عوالِم اَثر می‌‌گذارد.

Sadighi-14031029-Hoze-Thaqalain_IR (1)Sadighi-14031029-Hoze-Thaqalain_IR (3)

ایمان و تقوای الهی موجب نُزول تمام بَرکات الهی است

به همین جهت است که خداوند متعال فرموده است: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ[۷]»؛ یعنی نماز شب‌های شما، گریه‌های سَحَر شما در بارش‌ها اَثر دارد. خداوند خیلی تَصریح و شَفاف صحبت می‌کند. حالا آن‌جاهایی که کُفر هست، شِرک هست، ظُلم هست، بارش و فراوانی هست، این‌ها را نمی‌دانند که این برای آن‌ها نعمت نیست. در اِصطلاح قرآن کریم این را اِستدراج و اِملا می‌گویند. خداوند متعال خودش خبر داده است که ما بَنا داریم به کُفّار مُهلت بدهیم. و اگر این نعمت‌ها به آن‌ها نمی‌رسید، آن‌ها نمی‌توانستند عُمق جَهنّم‌شان را به عالَم اِحراز کنند. خداوند متعال به آن‌ها یک مُهلتی داده است. ولی مؤمن چوب می‌خورد. اگر مؤمن کار بَد بکند، مُبتلا به خُشکسالی می‌شود. جامعه‌ی ایمانی جامعه‌ا‌ی ویژه برای پروردگار متعال است. خوبی‌هایش و بدی‌هایش در عالَم اَثرگذار است. این صَریح قرآن کریم است که می‌فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا»؛ ایمان و تقوا موجب بازشدن دَرب‌های آسمان می‌شود و بَرکت می‌آید، باران می‌آید، توفیق ناله می‌آید. همه‌ی این‌ها از آسمان می‌آید. مَلائکه می‌آورند، در دلِ آدم می‌نشینند، آدم را دستکاری می‌کنند، آدم را غُبارزُدایی می‌کنند، برای اعتکاف آماده می‌کنند، برای بلندشدن سَحَر آماده می‌کنند، برای مُطالعه‌ی قُربَهً اِلی‌الله آماده می‌کنند، برای فَهم آماده می‌کنند. بدانید که این نَوافل و این کیفیت نمازها در فَهم شما، در تَلقّی شما از مَعارف دین اَثر دارد. مُطمئناً اَثر دارد. حالا یک مَقطعی ما بعضی از مُباحثات خودمان را در سَحَر قرار داده بودیم، مُطالعات‌مان در سَحَر قرار داده بودیم؛ خیلی با اوقات دیگر تفاوت داشت. اصلاً یک عالَم خاصّی است، آدم زودتر مُنتقل می‌شود، با سرعت پیش می‌رود. یک گونه‌ای می‌شود کأنّه مشکل دارد حَل می‌شود، آدم احساس صُعوبت نمی‌کند. این هم باز خداوند متعال فرموده است: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرًا[۸]»؛ تقوا سُهولت می‌آورد. صُعوبت ندارد؛ راه را خیلی زیبا برای رفتن صاف می‌کند و تو راحت می‌روی. ولی از آن طرف «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکًا[۹]»؛ سخت می‌شود، تَنگنا می‌شود. آدم نمی‌فَهمد؛ هرچه فشار می‌آورد ذهن نَمد شده است و نمی‌تواند بفَهمد. این‌ها چیزهایی است که اگر تَوجّه داشته باشید، در خیلی از جاها خودتان هم می‌بینید یک تَجربه است، یک واقعیّت است.

Sadighi-14031029-Hoze-Thaqalain_IR (2)Sadighi-14031029-Hoze-Thaqalain_IR (4)

«اطاعت» گوهر وجودیِ همه‌ی موجودات عالَم است

لذا نُسخه‌ی الهی طاعتِ خداست. شما چه کار دارید چه می‌خواهد بشود! نوکر هستید، اَرباب‌تان می‌گوید این کارها را بکُن. وقتی سر سُفره‌ی اَرباب هستی، تَحت تَدبیر اَرباب هستی، چون و چرا ندارد. او اَرباب است و تو هم رَعیّت هستی. نوکر باید کار خودش را بکند. در مَرام بندگی جُز عاشقی هیچ مَسأله‌ای وجود ندارد. لذا سؤال بَرده از مولا اصلاً جایگاه ندارد. او دستور می‌دهد و می‌گوید چرا این کار را می‌کنم، در گوش او می‌زنی؛ به تو چه ارتباط دارد که چرا، تو بر سر سُفره‌ی من هستی، کار خودت را بکُن. «لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ[۱۰]»؛ خداوند متعال این آب پاکی را بر روی دست ما ریخته است. سؤال نکنید؛ «لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْأَلُونَ»؛ شما حقّ سؤال ندارید، ولی خدا چون خداست به شما می‌گوید هرکاری بکنید از شما سؤال می‌کنم که چرا کردید. هم از فعل‌تان سؤال می‌شود و هم از تَرک فعل؛ زیرا تَرک فعل هم ارادی است. آدمی که می‌تواند غیبت را تَرک کند و نمی‌کند، آدمی که می‌تواند کارهای خوب را انجام بدهد و نمی‌دهد، این اراده است. اراده‌ی ما زندگی ما را تشکیل می‌دهد. اراده به فعل و تَرک مورد سؤال پروردگار متعال است. لذا فرمود: «وَ إِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ[۱۱]»؛ تنها به کارهای ظاهری‌تان نیست که خداوند مُحاسبه می‌کند؛ به نیّات و باطن‌تان هم مورد مُحاسبه و سؤال قرار خواهید گرفت. بنابراین ما آمده‌ایم اطاعت کنیم. اطاعت طلبکارمان نمی‌کند. اطاعت وظیفه‌ی ماست، اطاعت گوهر وجودِ ماست. «إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْدًا[۱۲]»؛ گوهر وجودِ تمام موجودات آسمان و زمین اطاعت است. در عالَم تَکوین هیچ موجودی خودش نیست؛ همه وابسته هستند، مُنقاد هستند، بیش از یک اراده در عالَم نیست.

Sadighi-14031029-Hoze-Thaqalain_IR (5)

طلبه باید خیلی مُراقب باشد که گرفتار ظُلمات نشود

این آیه‌ی کریمه‌ای که خدمت‌تان خداوند به زبان ما جاری کرد، «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ»؛ تو مأمور هستی، تو نوکر هستی، تو بَرده هستی. در مأموریت خود پافشاری کُن. «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ»؛ آن‌جوری که خداوند متعال به تو دستور داده است، از دستور خدا تَخطّی نکُن. زندگی تو دستور است، همه‌ی زندگی‌ات دستور است. نگاه تو، رفتار تو، گُفتار تو، محبّت تو، بُغض تو همگی باید طبق دستور باشد. خداوند بَشر را مُهمَل نمی‌گذارد. یعنی یک‌جایی باشد که دستور نداشته باشد، به خودش واگذار شده باشد. اصلاً چنین چیزی نیست. همه‌ی این‌ها طبق دستور است. آن‌جایی هم که مُباحات است،‌ مُباحات را خوِدِ او گفته است و آن هم دستور است. مُباح را که ما مُباح نکرده‌ایم، او مُباح کرده است؛ ولی مُباح برای عَوام است. اولیاءالله مُباح ندارند. «رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ[۱۳]»؛ این‌ را داشته باشید. از آن طرف فرمود: «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا[۱۴]»؛ یعنی چه؟ یعنی باید همه‌ی زندگی شما ذکر باشد. ذکر کَثیر یعنی ذکر دائم. ذکر دائم ذکر زبانی نیست؛ ذکر دائم توجّه است. نمی‌دانید این توجّه به امام زمان (ارواحنا فداه) چه نوری در شما ایجاد می‌کند. همین‌جور که نشسته‌اید مُتوجّه باشید آقا دارید، آقایتان دارد نگاهتان می‌کند. آقایتان جلسه را می‌پَسندد؛ زیرا برای خدا آمده‌اید و نشسته‌اید، می‌پَسندد. دارید برای آقاجانتان خوش‌خدمتی می‌کنید. عیبی ندارد، این اَلفاظ برای آقا اِشکال ندارد. آدم خوش‌خدمتی بکند برای یک کسی که عاشق اوست. عاشق برای مَعشوق خودش خوش‌خدمتی می‌کند. می‌خواهد به گونه‌ای نظر او را جَلب کند. این‌جا که نشسته‌اید احساستان این باشد که حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) شما را دوست دارد و نگاهتان می‌کند. شما هم آرزو بکنید: آقا جان! شما که هستید؛ پَرده را بَردارید؛ شما که ما را می‌بینید، ما هم شما را ببینیم. «مَتى تَرانا وَ نَراکَ[۱۵]»؛ ما که همیشه در جلوی چشم تو هستیم، بی‌اَدب هم هستم و مُتوجّه نیستم جلوی چشم تو بوده‌ام. حرف بد زده‌ام، نگاه بد کرده‌ام، فکر بد کرده‌ام. آقا! غفلت من است، ببخشید. مُتمرّد نیستم، غافل بودم. من همه‌جا در مَرئا و مَنظر شما هستم. این توجّه خیلی مهمّ است. لذا «فَاذْکُرُونِی[۱۶]» یعنی هیچ‌وقت غافل نباشید. همیشه خودتان را در مَحضر ببینید. همیشه خدا را حاضر ببینید، خدا را مالک ببینید، خدا را قادر ببینید و خدا را مهربان ببینید. همه‌جا بر سر سُفره‌ی مهربانی او هستید. «فَاذْکُرُونِی»؛ این سیم را قَطع نکنید. خداوند خودش دارد می‌گوید. «فَاذْکُرُونِی»؛ دستور است. بنابراین مُباحات برای عَوام است. آدم مقداری مَعرفتش کامل بشود، لحظه‌ای از بندگی مُستثنی نیست، همه‌جا بنده است. لذا تَرک اُولی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) موجب گرفتاریشان می‌شود. خداوند متعال حضرت یونس (علیه السلام) را در یک زندانی زندانی کرد که سابقه و لاحقه ندارد. پیامبر بود، بنده‌ی صالح خدا بود؛ ولی یک لحظه بدون دستور بود. یک لحظه بدون دستور کار کرد. خداوند هم بر او سخت گرفت که بر اَحدی این‌جور سخت نگرفته است. «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ[۱۷]»؛ او فکر نمی‌کرد ما او را چوب می‌زنیم. «نَقْدِرَ» یعنی سخت گرفت. ولی گرفتار ظُلمات شد. یک زندانِ تاریک، در ظُلمات ثَلاث. خداوند همه‌چیز را از او گرفت. خانه و کاشانه و زندگی و رفت و آمد و هرچه داشت را گرفت. بر یک پیامبر این‌جور سخت گرفت. لذا اگر طلبه کارِ بد بکند، چوبِ بد می‌خورد؛ «حَسَنَاتُ اَلْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ اَلْمُقَرَّبِینَ[۱۸]». خیلی باید حَواسمان جَمع باشد؛ حَواس‌پَرتی برای ما خطرناک است. خطر دُنیوی هم دارد؛ زیرا خداوند متعال حضرت یونس (علیه السلام) را در همین دنیا گرفتار کرد. خدایا! طاقتِ آن را نداریم؛ «عامِلْنَا بِفَضْلِکْ وَ لا تُعامِلْنَا بِعَدْلِکْ». «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ»؛ همیشه مأمور هستی، در اجرای مأموریت مُبتلا به غفلت نشو. یک‌جا خودت را رَها نبین که فکر کُنی هرچه خواستم می‌توانم بکنم. حالا دلم خواسته است. مَگر خدا نداری؟! مَگر دلت خدای توست؟ «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ[۱۹]»؛ این برای آخوندهاست به دلیل بعد آن که می‌فرماید: «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ[۲۰]»؛ خیلی حیف است. «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ».

Sadighi-14031029-Hoze-Thaqalain_IR (8) Sadighi-14031029-Hoze-Thaqalain_IR (7)

اعتکاف بَهانه‌ای برای اتّصال دل به حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است

این اعتکاف بهانه‌ای است برای رسیدن به این حَقایق. آدم در این ۳ روز هیچ آزادی ندارد. ابتدایش با اختیار و استحباب است، آخرش واجب می‌شود و دیگر نمی‌تواند بیرون بیاید. حالا که فَهمیدی این آزادی مُقدّمه‌ی آن انتخابی است که با اختیار می‌خواهم خودم را به او بدهم، دیگر خودم نباشم، «إِلهِى أَغْنِنِى بِتَدْبِیرِکَ لِى عَنْ تَدْبِیرِى، وَ بِاخْتِیارِکَ عَن اخْتِیارِى[۲۱]»؛ خدایا! خودت کارهایم را درست کُن. من عقلم نمی‌رسد، من آینده‌ام را نمی‌دانم، من آثار کار و بازتاب‌هایش را خبر ندارم. این موجودِ جاهل که جَهول هستم. پَس پَرده را خبر ندارم. خدایا! می‌شود کَرَم کُنی و خودت من را اداره کُنی؟! من را به عقلم واگذار نکُن، من را به دلم واگذار نکُن. اعتکاف که ۳ شبانه‌روز است، اِمتداد دارد. در این فَضا آدم از خانه‌ی خدا خارج نمی‌شود و مُرتّب بهانه دارد که خدا را یاد کند. پُشت به دنیا و دیگران کرده است، روی به خدا آورده است و آمده است که این‌جا تمرین ذکر کند، تمرین توجّه کند، تمرین حُضور بکند، تمرین مأموریت دائم بکند. اگر این حالت نتیجه داد، از اعتکاف که بیرون آمدی، وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) معراج رفت، ولی از معراج برنگشت. «ثُمَّ دَنَا[۲۲]» دنبال آن چه چیزی است؟ «فَتَدَلَّى». تدلّی کرد. جسمش در این‌جا بود؛ خودش برای همیشه آن‌جا بود. چون آدم دلش است، جسمِ ما که ما نیستیم. جسمِ ما مَرکب ماست، ابزار کارِ ماست. خودمان دلمان هستیم. این دل را باید نزد خدا گذاشت و دیگر هم جُدا نکرد؛ «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى». اُمیدوارم ان‌شاءالله طلبگی‌تان به مَعنی واقعی کلمه نوکری باشد و به این مُوفقیّت‌ها بدهی‌تان بیشتر باشد، نه طلبکاری‌تان. خیلی خجالت بکشید و بگویید: آقا! قابل نبودم. من و این همه کار؟! مَعلوم است که من نیستم. خیلی آقایی! شرمنده‌ات هستم آقا جان؛ خیلی آقایی! معذرت می‌خواهم بین خود و خدا خودم هم از این حرف‌ها خجالت می‌کِشم. من کُجا و این حرف‌ها کُجا؟! «لا اله الّا الله».

Sadighi-14031029-Hoze-Thaqalain_IR (9)

روضه و توسّل به حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها)

این ایّام سایه‌ی حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) هم بر سر ما هست. عالِمه‌ی غیر مُعلّمه است. هیچ‌جا کم نیاورد، در هیچ‌جا خودش نبود. مرحوم «آیت الله آقای بهاءالدینی» (اعلی الله مقامه الشریف) وقتی امام (رضوان الله تعالی علیه) پیروز شد، پَرچم رهبری در اختیارش قرار گرفت، مرحوم آیت الله بهاءالدینی (اعلی الله مقامه الشریف) در یک دیداری با ایشان گفته بود: آقا! اوضاع در اختیارتان هست؟ زیرا جامعه مُلتهب بود. در هر گوشه‌ای یک شورشی بود، یک فتنه‌ای بود. امام (رضوان الله تعالی علیه) با یک حالی گفته بودند: بله؛ اوضاع در اختیار من است، ولی خودم در اختیار خودم نیستم. کسی دیگر من را در دستش گرفته است. خدا یک چنین خدایی است؛ «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۲۳]». حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) مُسلّط بود؛ بر کائنات مُسلّط بود. ایشان ولایت تَکوینی داشت؛ ولی از این ولایت تَکوینی برای آزادی خودش از اسارت استفاده نکرد. چون مأمور بود که این اسارت را تَحمُّل کند. وقتی دید امام سجّاد (علیه السلام) کنار نَعش قطعه‌قطعه‌ی پدرش حالش دگرگون شد، گویا دارد جان می‌دهد، جلو آمد و فرمود: «مَا لِی أَرَاک تَجُودُ بِنَفْسِک یا بَقِیهَ الْمَاضِینَ[۲۴]»؛ این چه حالی است در شما می‌بینم؟! گویا دارید جان می‌دهید. آن‌جا بلندگوی خودِ امام زین‌العابدین (علیه السلام) بود، فانی بود. حرف دلِ حضرت سجّاد (علیه السلام) را زد. عزیز دلم! امامِ من! سرپَرست من! ما این‌ها را پذیرفته‌ایم، بی‌خبر که نبودیم. این نُسخه را به ما ارائه کردند و ما قبول کردیم. امام هم در آن‌جا برای تَنبُّه عالَم یک روضه‌ای خواند. فرمودند: عَمّه جان! از این‌که پدرم را کُشتند، از این‌که ما را اَسیر کردند، این پذیرفته است؛ اما چیزی که عنان صبر را از من می‌گیرد، این است که گویا این‌ها ما را مسلمان نمی‌دانند. اگر این‌ها پسر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، پسر حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، پسر علی مرتضی (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام) را مسلمان می‌دانستند که او را دَفن می‌کردند. این‌که بدن را برهنه گذاشتند، کسی نمی‌آید این بدن را دَفن کند گویا ما را مسلمان نمی‌دانند. امان از دل زینب (سلام الله علیها)! همه‌جا از موضع اِقتدار حرف زد. اما مثل این‌که در هنگام ورود به دروازه‌ی کوفه دیگر طوفانی شد. «یا هِلالاً لَمّا استتم کمالا غالَهُ خَسفُهُ[۲۵]»؛ به این گُل روی امام حسین (علیه السلام) نگاهی کرد. مانند ماه بود، ماهِ شب چهارده بود، هلال بود. اما گویا خُسوف گرفته بود. مثل این‌که در تَنور خانه‌ی «خولی» خاکستر بر روی این سر ریخته بود. ماهِ زینب! از چه گرفته‌ای؟ گرفتار خُسوف هستی؟ «ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی کانَ هذا مُقَدَّراً مَکتوبا[۲۶]»؛ حسینِ من! قابل پیش‌بینی نبود سرت را بالای نیزه ببینم، مَحاسنت را خونی ببینم…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

همه‌چیز به دستِ خودش است. هیچ‌وقت نگران هیچ‌چیز نباشید. کَسری بدی‌هایمان هم به دستِ خودش است. آدمی که خدا دارد، خدای مهربان دارد، باید همه‌‌ی تَهدیدهایش را تبدیل به فُرصت بکند. همه‌ی غفلت‌ها و اشتباه‌ها، حتی مَظالمی که دارید، خدا داریم، حمایت می‌کند. اگر بخواهیم درست بشویم دست ما را می‌گیرد.

Sadighi-14031029-Hoze-Thaqalain_IR (6)

دعا

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ[۲۷]».

الها! بر ما مِنّت بگذار، لباس ظُهور بر قامت امام‌مان بپوشان.

خدایا! ما را بیقرار آمدنِ حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) قرار بده.

خدایا! به ما آمادگی نوکری ایشان را مَرحمت بفرما.

خدایا! غُبار غفلت را از دل ما برطرف بفرما.

خدایا! حجاب‌های نوری و ظُلمانی را از وجود ما برطرف بفرما.

خدایا! قلب ما را کانونِ نور خودت قرار بده.

خدایا! محلّ فُرود مَلائکه قرار بده.

خدایا! جای استقرار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و دودمانش قرار بده.

الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم آنچه خیر دین و دنیا ما هست به ما مَرحمت بفرما.

خدایا! این فَضای نورانی اعتکاف که در سراسر کشور حُجّتی برای بی‌دین‌ها بود؛ علی‌رَغم همه‌ی امکانات شیطانی که دارند، ولی نمی‌توانند نورِ الهی را خاموش کنند. در تمام اَقطار خودش را نشان می‌دهد که خدا حامی ما هست، فِطرت‌ها را شُکوفا می‌کند. خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم این کشوری که سُفره‌ی اعتکاف در آن گُسترده‌ای، از همه‌ی آفت‌ها، خطرهای فرهنگی، خطرهای سیاسی، خطر گُرسنگی، قَحطی، آشوب و فتنه مَصون و مَحفوظ بفرما.

الها! سایه‌ی پُر بَرکت کِشتی‌بانمان، دیدبان انقلابمان، عُنصر خداجویِ دلداده‌ی به اهل‌بیت عصمت و طَهارت‌مان (سلام الله علیهم اجمعین)، رهبرمان را با اِقتدار و عزّت، با کفایت و کرامت تا آمدن مولایش و مولایمان حضرت مهدی‌ (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) از جامعه‌ی ما و از ما نگیر.

خدایا! تأییدش بفرما.

خدایا! در رَفع مشکلات کُمکش بفرما.

خدایا! کسانی که مشکلات را ایجاد می‌کنند و تابع دشمنانت هستند، غَرب‌گرا هستند، خدایشان آمریکاست و به اندازه‌ی آمریکا به تو اعتماد ندارند، این‌ها را بر ما مُسلّط نکُن.

خدایا! دست نااَهلان و نامَحرمان را از دامان انقلاب ما کوتاه بگردان.

بارالها! پروردگارا! اخلاص، یقین، سنگرنشینیِ مُجاهدت در جبهه‌ی جهاد اَکبر، اُوسط و اصغر لایَزال به جَمه ما روزی بفرما و ما را از سنگر جهاد فاصله مَینداز.

خدایا! امام‌مان (رضوان الله تعالی علیه)، شهیدانمان، مَشایخ‌مان، گذشتگان نورانی‌مان که آن‌ها حَلقه‌ی وَصل ما بودند و این سُفره را به ما رساندند، همه را مَشمول رَحمت رَحیمیّه‌‌ی خودت قرار بده و نور و بَهره‌ای از این مجلس به اَرواحشان عاید و واصل بفرما.

خدایا! پدر و مادرهایمان را از ما راضی بدار.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم شیرینی بندگی را به ما بِچشان و به ما حالت بَندگی دائم مرحمت بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه هود، آیه ۱۱۲٫

«فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَ مَنْ تَابَ مَعَکَ وَ لَا تَطْغَوْا ۚ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ».

[۳] سوره مبارکه غافر، آیه ۷٫

«الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَهً وَ عِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ».

[۴] «عُدّهُ الدّاعی و نَجاحُ السّاعی» کتابی است به زبان عربی در موضوع ادعیه و اخلاق، تألیف احمد بن محمد بن فهد حلی (متوفای ۸۴۱ق) این کتاب مشهورترین اثر ابن فهد حلی و از کتاب‌های مهم در موضوع خود است و چندین بار با ترجمه‌های مختلف فارسی منتشر شده است. مؤلف در ابوابی شش‌گانه به مباحثی همچون تعریف دعا، ترغیب بر آن، چگونگی و آداب دعا خواندن پرداخته و در هر باب، احادیث مربوط به آن موضوع را گردآوری کرده است. ابن فهد خود این کتاب را تلخیص کرده است.

[۵] جمال‌الدین احمد بن شمس‌الدین محمد بن فَهْد حِلّی اَسَدی(۷۵۷-۸۴۱ق)، از فقیهان و محدّثان امامی که شهرت او بیشتر در اخلاق، دعا و سیر و سلوک است. اثر مشهور او در این زمینه، کتاب عده الداعی و نجاح الساعی است که به دعا و آداب و مسائل مربوط به آن می‌پردازد. این کتاب، با عنوان «آیین بندگی و نیایش» و «آداب راز و نیاز به درگاه بی‌نیاز» به فارسی ترجمه شده است. او در ۸۴۱ق در کربلا وفات یافت و در باغ نقیب علویان به خاک سپرده شد. زادگاه ابن فهد به درستی معلوم نیست، اما همین مقدار روشن است که زمانی در حلّه اقامت داشته و در مدرسه زینیه به تدریس مشغول بوده است. همچنین او بخشی از عمر خود را در کربلا سپری کرده است. ابن فهد در ۸۴ سالگی درگذشت و به‌گفته خوانساری مدفنش در کربلا کنارِ خیمه‌گاه واقع شده است. وی نزد شاگردان فخرالمحققین و شهید اول به تحصیل فقه و حدیث پرداخت. آقابزرگ بدون ذکر دلیل او را از شاگردان شهید اول دانسته است، اما این مقدار روشن است که وی در حدود سال ۸۲۴ق به منطقه جَبَل عامِل سفر کرده‌است. در جِزّین از علی بن محمد بن مکی، فرزند شهید اول، به دریافت اجازه نایل شده است.

[۶] سوره مبارکه ملک، آیه ۸٫

«تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ ۖ کُلَّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ».

[۷] سوره مبارکه اعراف، آیه ۹۶٫

«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ».

[۸] سوره مبارکه طلاق، آیه ۴٫

«وَ اللَّائِی یَئِسْنَ مِنَ الْمَحِیضِ مِنْ نِسَائِکُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَاثَهُ أَشْهُرٍ وَ اللَّائِی لَمْ یَحِضْنَ ۚ وَ أُولَاتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ ۚ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرًا».

[۹] سوره مبارکه طه، آیه ۱۲۴٫

«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَى».

[۱۰] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۳٫

[۱۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۸۴٫

«لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۗ وَ إِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ ۖ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ ۗ وَ اللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».

[۱۲] سوره مبارکه مریم، آیه ۹۳٫

[۱۳] سوره مبارکه نور، آیه ۳۷٫

«رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاهِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَاهِ ۙ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ».

[۱۴] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۱٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا».

[۱۵] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ندبه.

«…بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ أَثِیلِ مَجْدٍ لَایُجارَى، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لَاتُضاهى، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نَصِیفِ شَرَفٍ لَایُساوَى، إِلى مَتَى أَحارُ فِیکَ یَا مَوْلایَ وَ إِلَى مَتَى؟ وَ أَیَّ خِطابٍ أَصِفُ فِیکَ و َأَیَّ نَجْوَى؟ عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أُجَابَ دُونَکَ وَ أُناغَى، عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَبْکِیَکَ وَ یَخْذُلَکَ الْوَرَى، عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ یَجْرِیَ عَلَیْکَ دُونَهُمْ مَا جَرَى، هَلْ مِنْ مُعِینٍ فَأُطِیلَ مَعَهُ الْعَوِیلَ وَ الْبُکاءَ؟ هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُساعِدَ جَزَعَهُ إِذا خَلا؟ هَلْ قَذِیَتْ عَیْنٌ فَساعَدَتْها عَیْنِی عَلَى الْقَذَى؛ هَلْ إِلَیْکَ یَابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقى؟ هَلْ یَتَّصِلُ یَوْمُنا مِنْکَ بِعِدَهٍ فَنَحْظى؟ مَتَى نَرِدُ مَناهِلَکَ الرَّوِیَّهَ فَنَرْوَى؟ مَتَى نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مائِکَ فَقَدْ طالَ الصَّدى؟ مَتى نُغادِیکَ وَ نُراوِحُکَ فَنُقِرَّ عَیْناً؟ مَتى تَرانا وَ نَراکَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِواءَ النَّصْرِ تُرَى أَتَرَانا نَحُفُّ بِکَ وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلاً، وَ أَذَقْتَ أَعْداءَکَ هَواناً وَ عِقاباً، وَ أَبَرْتَ الْعُتاهَ وَ جَحَدَهَ الْحَقِّ، وَ قَطَعْتَ دابِرَ الْمُتَکَبِّرِینَ، وَ اجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِینَ، وَ نَحْنُ نَقُولُ: الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ؛ اللّهُمَّ أَنْتَ کَشَّافُ الْکَرْبِ [الْکُرَبِ] وَ الْبَلْوَى، وَ إِلَیْکَ أَسْتَعْدِی فَعِنْدَکَ الْعَدْوَى، وَ أَنْتَ رَبُّ الْآخِرَهِ وَ الدُّنْیا، فَأَغِثْ یَا غِیاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ عُبَیْدَکَ الْمُبْتَلى، وَ أَرِهِ سَیِّدَهُ یَا شَدِیدَ الْقُوَى، وَ أَزِلْ عَنْهُ بِهِ الْأَسَى وَ الْجَوَى، وَ بَرِّدْ غَلِیلَهُ یَا مَنْ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى، وَ مَنْ إِلَیْهِ الرُّجْعى وَ الْمُنْتَهى. اللّهُمَّ وَ نَحْنُ عَبِیدُکَ التَّائِقُونَ إِلى وَلِیِّکَ الْمُذَکِّرِ بِکَ وَ بِنَبِیِّکَ، خَلَقْتَهُ لَنا عِصْمَهً وَ مَلاذاً، وَ أَقَمْتَهُ لَنا قِواماً وَ مَعاذاً، وَ جَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِینَ مِنَّا إِماماً، فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِیَّهً وَ سَلاماً وَ زِدْنا بِذلِکَ یَا رَبِّ إِکْراماً…».

[۱۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۲٫

«فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لَا تَکْفُرُونِ».

[۱۷] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۸۷٫

«وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَىٰ فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ».

[۱۸] کشف الغمه فی معرفه الأئمه، جلد ۲، صفحه ۲۵۴٫

[۱۹] سوره مبارکه جاثیه، آیه ۲۳٫

«أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَهً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ ۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ».

[۲۰] همان.

[۲۱] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای عرفه امام حسین (علیه السلام).

«…إِلٰهِى أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَى الْآثارِ فَأَرْجِعْنِى إِلَیْکَ بِکِسْوَهِ الْأَنْوارِ وَ هِدایَهِ الاسْتِبْصارِ حَتَّىٰ أَرْجِعَ إِلَیْکَ مِنْها کَما دَخَلْتُ إِلَیْکَ مِنْها مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَیْها، وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّهِ عَنِ الاعْتِمادِ عَلَیْها، إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ. إِلٰهِى هٰذَا ذُلِّى ظاهِرٌ بَیْنَ یَدَیْکَ، وَ هٰذَا حالِى لَایَخْفىٰ عَلَیْکَ، مِنْکَ أَطْلُبُ الْوُصُولَ إِلَیْکَ، وَ بِکَ أَسْتَدِلُّ عَلَیْکَ، فَاهْدِنِى بِنُورِکَ إِلَیْکَ، وَ أَقِمْنِى بِصِدْقِ الْعُبُودِیَّهِ بَیْنَ یَدَیْکَ. إِلٰهِى عَلِّمْنِى مِنْ عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ، وَ صُنِّى بِسِتْرِکَ الْمَصُونِ؛ إِلٰهِى حَقِّقْنِى بِحَقائِقِ أَهْلِ الْقُرْبِ، وَ اسْلُکْ بِى مَسْلَکَ أَهْلِ الْجَذْبِ. إِلٰهِى أَغْنِنِى بِتَدْبِیرِکَ لِى عَنْ تَدْبِیرِى، وَ بِاخْتِیارِکَ عَن اخْتِیارِى، وَ أَوْقِفْنِى عَلَىٰ مَراکِزِ اضْطِرارِى. إِلٰهِى أَخْرِجْنِى مِنْ ذُلِّ نَفْسِى، وَ طَهِّرْنِى مِنْ شَکِّى وَ شِرْکِى قَبْلَ حُلُولِ رَمْسِى، بِکَ أَنْتَصِرُ فَانْصُرْنِى، وَ عَلَیْکَ أَتَوَکَّلُ فَلا تَکِلْنِى، وَ إِیَّاکَ أَسْأَلُ فَلا تُخَیِّبْنِى، وَ فِى فَضْلِکَ أَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْنِى، وَ بِجَنابِکَ أَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنِى، وَ بِبابِکَ أَقِفُ فَلا تَطْرُدْنِى…».

[۲۲] سوره مبارکه نجم، آیه ۸٫

[۲۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۷٫

«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ».

[۲۴] در سوگ آل الله، ص ۲۵۵؛ به نقل از: کامل الزیارات، ابن قولویه، دار المرتضویه، نجف اشرف، ۱۳۵۶ ش، ص ۲۶۱٫

[۲۵] الإرشاد، ج ۲، ص ۱۱۷؛ بحارالأنوار، ج ۴۵، ص ۵۸-۱۷۹، باب ۳۹؛ لهوف، ص ۱۹۰؛ کامل الزیارات، ص ۲۶۰-۲۶۱، باب ۸۸؛ ناسخ التواریخ، ص ۳۰۳٫

«یا هِلالاً لَمّا استتم کمالا غالَهُ خَسفُهُ فَأَبَدا غُروبا؛ ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی کانَ هذا مُقَدَّراً مَکتوبا؛ یا أخی فاطِمه الصَّغیرَهَ کَلِّمها فَقَد کادَ قَلبُها أن یَذوبا».

[۲۶] همان.

[۲۷] سوره مبارکه نمل، آیه ۶۲٫

«أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ ۗ أَإِلَٰهٌ مَعَ اللَّهِ ۚ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ».