«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

هیچ‌چیزی در ماسِوی‌الله نیست که بتواند ظرفیّت انسان را پُر کند

بیت الغَزل حدیث شریف «عُنوان بَصری» رسیدن به مقام عُبودیّت، به مقام بندگی به مقام فَناء است. فَناء مرحله‌ای است که دیگر اَثری از ما نیست و این فَناء پایان حرکت توحیدی و حُبّی به سوی خداست. انسان یک کاری بکند که خداوند او را دوست بدارد و آتش عشقش او را فانی کند. یعنی هیچ‌چیزی دیگری جُز خداوند در وجودش، در زندگی‌اش دیده نشود. فقط خدا باشد و خدا باشد و خدا. فکرش دائماً مَشغول مَبدأ متعال است، قلبش همواره در حال ذوب‌شدن است و لَبریز از محبّت و عشق خداست. اگر حرف هم می‌زند،

«فَاِذا نَطَقت ُفَاَنتَ اَوَّلَ مَنطِقی     *****     وَ اِذا سَکَتتُ فَاَنتَ فِی مِضمار[۲]»؛

Sadighi-14030917-Hoze-Thaqalain_IR (1)

وقتی حرف می‌زنم، دَم از تو می‌زنم؛ وقتی هم ساکت هستم، دلم با تو مَشغول است. همه‌ی وجودم را تو گرفته‌ای، مُسخّر کرده‌ای. بَرکات و آثاری که در مقام فَناء هست، تسلیم، رضا و انقیادِ مَحض است. وجود نازنین مادرمان، مادر خوبی‌ها، مادر خوبان حضرت زهرا (سلام الله علیها) که چه مادری است! خداوند نَظیری برای این مادر نیافریده است. دو مورد از اسامی ایشان «راضیه» و «مَرضیه» است. «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی[۳]»؛ برای کسانی که نَفْس مُطمئنّه رِزقشان هست، ولی باید از نُفُوس نازله عُبور کنند تا به نَفْس مُطمئنّه دسترسی پیدا کنند که نَفْس اَمّاره، نَفْس چَموش، نَفْس ایذایی و نَفْس غَریزی کور و کَر و لال حرف سرش نشود، فقط می‌خواهد خودش را ارضاء کند، هرچه می‌خواهد بشود، بشود. غَریزی زندگی‌کردن برای حیوان امتیازِ حیوان است. خداوند متعال کوچش کرده است، هیچ‌وقت نمی‌تواند از مَرز خارج بشود؛ زیرا غَریزه‌اش مَحدود است. گاو و گوسفند با هم می‌چَرند؛ ولی نَر و ماده در طول سال هیچ‌کاری با هم ندارند. یک‌بار این اَمر برایشان پیش می‌آید و آن هم وقتی است که باید باروَر بشوند، لقاء حاصل بشود. حیوان است، ولی بُوالهَوس نیست، شَهوت‌ران نیست. در همان حَدّی که غَریزه برای او زمینه را فراهم می‌کند، در همان حَدّ بندگی خدا را می‌کند، تَکثیر نَسل می‌کند. دیده‌اید و ما زیاد در بیابان‌ها گوسفندها را در حال چَریدن دیده‌ایم. هیچ‌وقت مشکلی ندارند؛ اِنگار مَعصوم هستند. و در سایر مَسائل هم همین‌جور هستند. آن‌ها بیش از نیازشان غذا نمی‌خورند. حالا مثلاً غذا چَرب یا شیرین باشد و این‌که بخواهند کمی بیشتر بخورند، در وجودشان نیست. به مقداری که سوخت بدنشان تأمین بشود، به همان مقدار استفاده می‌کنند و بعد هم کنار می‌کِشند. اما انسانِ غَریزی شَرّ دَواب است. این جنایتش حَدّ ندارد، لذت‌گرایی‌اش حَدّ ندارد، اَفزون‌طَلبی‌اش حَدّ ندارد. نه این‌که خداوند متعال ظرفیّتی انحصاری به این داده است؛ هیچ موجودی حتّی مَلائکه ظرفیّت بَشر را ندارند. وقتی پروردگار عزیز و عظیم‌الشأن به مَلائکه فرمود: «أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ[۴]»، گفتند: «لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا[۵]»؛ خدایا! حَدّ ما را خودت مُعیّن کردی. در این آیه‌ی کریمه‌ی «لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا» خداوند متعال مَحدودیّت علمی مَلائکه را مُشخّص فرموده است. در آیه‌ی دیگری فرمود: «مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ[۶]». «هُمْ دَرَجَاتٌ[۷]»؛ خودشان دَرجه هستند. یک‌وقتی درجه قابل توسعه نیست، آن درجه‌ی جدید که درجه‌ی قبلی نیست؛ این‌ها مانند اَعداد ریاضی هستند. هرکُدام جای خودش را دارد و هیچ‌وقت حَسَد نمی‌کنند. حَسَد برای ظرفیّت است؛ هیچ‌وقت تَعرُّض به حقوق یکدیگر ندارند. این برای ظرفیّت است؛ ظرفیّت وسیع است، لذا فکر می‌کند ظرفیّتش با این پُر می‌شود. می‌خواهد پُر کند، اما اشتباهی گرفته است. خوراکش این نبوده است؛ بَناست خداوند ظرفیّت را در جای دیگری پُر کند. اصلاً در ماسِوی‌الله چیزی نیست که بتواند ظرفیّت انسان را اِشباع کند؛ هرچه هست مادونِ ظرفیّت آدم است. علوم مدرسه‌ای، علوم کتابی، علوم حوزوی و دانشگاهی همگی دونِ ظرفیّت بَشر است. آدم که با این‌ها ارضاء نمی‌شود. همین‌گونه که اگر همه‌ی ثروت انسان را به کسی بدهند، ثروت عالَم را به کسی بدهند ارضاء نمی‌شود، ظرفیّتش پُر نمی‌شود؛ اگر همه‌ی علوم کائنات را هم به آدم بدهند، باز هم آدم ارضاء نمی‌شود. چون خواستِ او نامَحدود است و این نامَحدود فقط خودِ خداست. خداوند یک‌جوری بَشر را خَلق کرده است که تا عاشق خدا نشود، تا عشق را مَزه‌مَزه نکند، تَعلُّق پُرکردن ظرفیّتش به غیرِ خدا واقع می‌شود و اَسیر غیرِ خدا می‌شود و به جایی هم نمی‌رسد. در آخر هم ناکام برمی‌گردد. به هرجایی هم برسد ناکام است، ای‌کاش دارد. همه‌جا ای‌کاش دارد. تنها کسی که در زندگی ای‌کاش ندارند، مَلائکه هستند؛ زیرا درجه‌شان مَحدود است، ظرفیّت‌شان مَحدود است و ظرفیّت‌شان هم برایشان آگاهانه است، همین چیزی است که هست. ولی بَشر با درجات مُتفاوتی که دارد، ای‌کاش‌ها زندگی‌اش را پُر کرده است. در آن کتاب‌های مُقدّماتی می‌خواندیم، ولی الآن دیگر این‌ها نیست؛

«الام على لو و ان کنت عالما     *****     باذناب لو لم تفتنى اوائله‌[۸]»؛

همیشه به این «لو» گفتن‌ها سرزنش می‌شوند. ای‌کاش، ای‌کاش، ای‌کاش. چه خبر است این همه ای‌کاش؟ حالا اگر داشتی هم بیش از این نبودی؛ پس ای‌کاش برای چیست؟! ولی گرفتار هستیم، اَسیر هستیم، وابسته هستیم. زَنجیرهای زیادی اسارت ما را توسعه داده است، تَعمیق کرده است، حالا پاره‌کردن زَنجیر هم کارِ هرکسی نیست. مَگر همه می‌توانند زَنجیر پاره کنند؟! یَل می‌خواهد، پَهلوان می‌خواهد، آدمِ تمرین‌کرده می‌خواهد که بتواند این زَنجیرها را پاره کند. جُز عشق هم هیچ‌چیزی پاره نمی‌کند. هیچ‌چیزی نمی‌تواند باز کند، فقط عشق است.

Sadighi-14030917-Hoze-Thaqalain_IR (2)Sadighi-14030917-Hoze-Thaqalain_IR (3)

بنده باید تلاش کند تا از نَفْس اَمّاره‌اش عُبور کند

«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ»؛ اگر بخواهید آرامش پیدا کنید، ای‌کاش نگویید، اَخم نکنید، به همه‌ی مُصیبت‌ها و سختی‌ها لبخند بزنید، راهش این است که خودتان را از نَفْس اَمّاره نجات بدهید. نَفْس اَمّاره «لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ[۹]» است. این خیلی مَرض حکومت دارد، مَرض مُدیریت دارد. نَفْس اَمّاره هر رئیسی، هر اَمیری، هر نَفْس اَمّاره فرماندهی از مُحیط کار که بیرون می‌آید که دیگر مَسئولیت رَسمی و میز مُدیریت در اختیارش نیست و به خانه می‌رود که دیگر ریاست نمی‌کند؛ زندگی می‌کند. ولی این نَفْس خَبیث این‌جور نیست؛ این نَفْس خَبیث رَها نمی‌کند. هرجا بروی با تو هست و همه‌جا هم می‌خواهد اَمر کند و بنده را بَرده‌ی خودش قرار بدهد. می‌گویند: «هارون» (لعنت الله علیه) که خداوند متعال مرحوم «آقای توسُّلی» را رحمت کند که این «آقای وحیدی» ما خیلی با ایشان مأنوس بود. یک‌چیزی داشت، روزَنه‌ای برای ایشان باز بود. رَمز موفقیّت ایشان در مَسائل مَعنوی هم اتّصال به حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود که قاعدتاً آن لَعن ایشان را همه‌ی شما بَلد هستید. لَعن خاصّی که «آقای جاودان» (حفظه الله) می‌گفتند: این لَعن را ایشان از امام زمان (ارواحنا فداه) گرفته‌اند. که بنده خودم از آن لَعنِ ایشان مُعجزه دیدم. بنده در شهر مَشهد مُقدّس به ایشان گفتم: شام بیایید و میهمان من باشید. آمد و گویا خیلی مُنتظر بود. بعداً به دوستان گفته بود: فُلانی خیال کرد او من را دعوت کرده است؛ امام رضا (علیه السلام) به من گفته بودند که بُرو و میهمان فُلانی باش. اِمارت و فرماندهی این نَفْس خَبیث شب و روز ندارد، شرط سِنّی هم ندارد. در هیچ‌چیزی هم این‌جور نیست که بگویید حالا این چیزی نیست و من دستور بدهم. اگر کسی را مُطلقا در چَنگش گرفت، خوابش هَوسی است، بیداری‌اش هَوسی است؛ در آب خورنش، غذا خوردنش، حرف زدنش در یک‌جا هم مُلاحظه‌ی خدا را نمی‌کند. حالا خودش هم تَوجّه ندارد که این شَهوت حرف‌زدن است، این شَهوت خوردن است؛ اصلاً توّجه ندارد. این‌قَدر با غفلت آرام آرام «لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ[۱۰]»، شیطان آدم را آرام آرام می‌بَرد که آدم حَسّاس نشود، عکس‌العَمل نشان ندهد، با او مُخالفت نکند. این شیطنت‌ها به وجودِ خودِ آدم مُنتقل می‌شود. این شیطان درون با او هماهنگ است. او قلقلک می‌کند، نَفْس اَمّاره زَبانه می‌کِشد و آدم را به اسارت در موقعیّت‌های خاصّ، در مسجد، در نماز، در مِنبر، در درس، در همه‌جا او دارد حرف می‌زند. حرف از خدا و پیامبر می‌زند، ولی مَنشأ آن خودنمایی است. اگر یک‌جا هم او را احترام نکنند و دعوت نکنند، می‌رَنجد. گاهی این‌ها را در رفتار خودتان تَجربه کنید. ببینید چه‌قَدر با خداوند هستید. چند لحظه خداوند در وجود شما فرمانده است و شما تَحت فَرمان خداوند دارید بندگی می‌کنید، آقایی نمی‌کنید. همه‌ی کارهایمان برای آقایی است. ببینید یک‌جایی کاری کرده‌اید که خودتان را خُرد کنید؟! نوکری کنید و خودتان را بشکنید؟! ببینید برایتان پیش آمده است؟! دعا کنید منِ بیچاره، منِ عُمر سوخته که گاهی به امام حسین (علیه السلام) عَرض می‌کنم: ما را در حَدّ «فُطرس» ببَرید. پَر و بالمان که ریخته است، دیگر فُرصت پَرواز نداریم، کار تمام شده است. فقط چشمم به کَرَم امام حسین (علیه السلام) است. مَگر او یک کاری بکند؛ وَگرنه نور چشم‌های عزیزم! به خدا قَسم خیلی آرزو دارم که شما باقیّاتُ الصّالحات باشید. مانند من نشوید؛ همه‌ی شما نور بشوید و در وجودتان خداوند جلوه کند. در همه‌جا نیّت‌تان راضی‌کردنِ او باشد. باید از این نَفْس اَمّاره عُبور کرد، باید نَفْس لَوّامه را به کمک گرفت، جِدّی گرفت. مرحوم «علّامه‌ی طباطبایی» (سلام الله علیه) می‌گویند: هم اصلِ توحید فِطری است، هم کُلیّات دین همگی مَطلوب فِطرت است. لذا «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا[۱۱]»؛ صداقت را اگر کسی هم به آدم یاد ندهد، در وجود خودش صداقت‌طَلب است. اَمانت را دوست دارد، علم را دوست دارد، محبّت را دوست دارد، ایثار را دوست دارد؛ لذا خودش هم این‌کاره نیست، ولی آدم کسی را که ایثارگر است را دوست دارد. کسی که مُتواضع است، با وجودِ این‌که آدم خودش تَواضعی ندارد، اما او را دوست دارد. نشانه‌های خیلی روشنی در این هست که جِبلّت و خَمیره‌ی ما به سوی خداست. لذا آنچه که الهی است با وجود ما آشناست و آن مَعروف ماست و هرچه الهی نیست با وجودِ ما بیگانه است و آن مُنکر ماست. اَمر به مَعروف و نَهی از مُنکر هم فِطریّات است.

Sadighi-14030917-Hoze-Thaqalain_IR (4)Sadighi-14030917-Hoze-Thaqalain_IR (5)

اگر انسان دو مَرحله‌ی نَفسانی را پُشت سر بگذارد، به مقام تَسلیم می‌رسد

اگر از این دو مرحله گذشتیم، نَفْس مُلهَمه ما را کمک می‌کند، اِلهامات شروع می‌شود. اگر این اِلهامات آگاهانه و ناآگاهانه را جِدّی گرفتیم، یک‌مَرتبه به دل آدم می‌اُفتد که برخیزم و یک «مُناجات شعبانیه» بخوانم؛ به یک‌جایی بروم و خَلوت کنم و کمی با آقا امام زمان (ارواحنا فداه) حرف بزنم. خیلی وقت است که با او حرف نزده‌ام، بیماری‌ام اُوج گرفته است، به من فشار می‌آید. بروم و به طَبیب خودم بگویم: آقا جان! من مَریض هستم؛ شما من را مُعالجه کنید. من اُفتاده‌ام؛ شما بیایید و سرپَرست من باشید. یک‌مَرتبه یک‌چیزهایی به دلِ آدم می‌اُفتد و چیزهایی است که همیشه نیست. این‌جاست که فرمودند: «إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ[۱۲]»؛ آدم فکر می‌کرد همیشه «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) را دارد، همیشه «آقای حائری شیرازی» (رضوان الله تعالی علیه) را دارد، همیشه «آقای خوشوقت» (رحمت الله علیه) هست که به این‌جا بیاید. نمی‌دانید چه کسانی را از دست دادیم! چه نَسیم‌هایی می‌وَزید و خودمان را در مَعرض نَسیم قرار ندادیم. از دستمان رفت و جا ماندیم. ولی نَفْس مُلهَمه همان نَسیم‌های الهی است. حالا یا از طَریق اولیاءاللهی که خیلی از اولیاءالله در میان شما هم هستند که همدیگر را نمی‌شناسید. «اولیایی تحتَ قِبایی لا یَعرفُهُم غَیری[۱۳]»؛ اولیای من زیر قَبای خودم هستند، به کسی مُعرفی نمی‌کنم. گاهی بعضی از آدم‌ها که خیلی هم بُروز و ظُهوری ندارند، گاهی در ظاهر هم لُودگی می‌کنند؛ اما مأموریتش این است. خداوند متعال این‌ها را بر سر راهِ آدم قرار می‌دهد. یک‌مَرتبه آدم یک تَحوُّلی در خودش می‌بیند. تا آن تَحوُّل پیش نیاید، مَعلوم می‌شود انسان از این نَسیم‌ها استفاده نکرده است. نه این‌که نبوده است؛ همیشه نَسیم الهی تَعطیل‌بَردار نیست. همیشه این نَسیم هست، ولی ما رَصد نمی‌کنیم و برای پیدا کردن فُرصت‌ها اِبنُ‌الوقت نیستیم، زمان‌شناس نیستیم، موقعیّت‌شناس نیستیم. اگر خداوند از این اِلهامات و از نَسیم‌ها کَرَم کرد و ما را برخوردار کرد، به مقام تَسلیم می‌رسیم.

Sadighi-14030917-Hoze-Thaqalain_IR (6)Sadighi-14030917-Hoze-Thaqalain_IR (7)

 حضرت زهرا (سلام الله علیها) در تمام آنات در مقام تَسلیم و رضا قرار داشتند

اگر در مقام تَسلیم مُتمکّن شدیم، ما حال داریم، فعل داریم و مَلَکه داریم. حال آن حالت هَیجانی است؛ حالت تَحریکی است که برای انسان پیش می‌آید. به دنبال آن آدم می‌رود. حال این است که آدم می‌بیند یک مجلس خیلی خوشی، یک مجلس نورانی برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) هست. تا می‌گویند فُلان‌جا مجلس خوبی است آن حال پیش می‌‌آید و بعد می‌رود و در آن‌جا می‌نشیند و عزاداری می‌کند و گریه می‌کند. ولی این‌ها هر دو مَقطعی است، گذراست، می‌رود. یک رَگباری می‌آید، یک بارانی می‌زند، یک غُباری را می‌ریزد و تمام می‌شود. دوباره هوا کَثیف می‌شود، دوباره دل را آلودگی می‌گیرد. اگر انسان این حالت تَسلیم خودش را مُدام بازبینی بکند، مُدام با توجیهات عقلی و قلبی خودش را در زندگی تَسلیم مولای خودش قرار بدهد، جایی «من» نگوید، دستانش بالا باشد؛ این دست بالا بُردن گویا  که گاهی خلاف مِیل باشد، باشد؛ من تسلیم هستم، هرچه شما بگویید. نظام وِلایی برای توسعه و تَعمیق تَسلیم است. چون در ولایت آن رأس خودش نیست. این‌ها «التَّامِّینَ فِی مَحَبَّهِ اللّهِ[۱۴]» هستند، هیچ خودی ندارند. مَحض تَسلیم هستند. «إنَّ اللّهَ یَغضَبُ لِغَضَبِ فاطِمَهَ و یَرضى لِرِضاها[۱۵]»؛ این‌‌گونه است، اصلاً خودی ندارد. مُقابله‌ی با حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) در تمام آنات عُمرش از آن وقتی که به دنیا آمده است تا آن وقتی که اَفسوس خانه‌ی حضرت علی (علیه السلام) تاریک شد؛ خیر، خانه‌ی همه‌ی صاحب‌دلان تاریک شد. فاطمه (سلام الله علیها) غُروب کرد؛ چه خاکی بر سر ما ریختند.‌ این در تمام آناتش خودی نداشت، تَسلیم بود. لذا برای نُصرت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وقتی به مسجد آمد، آمد تا امام زمانش را از اسارت این نابکاران آزاد کند. اَسیر بُردند، حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) تا می‌توانست نگاه داشت که امامش را اَسیر نبَرند؛ ولی خداوند لَعنت‌شان کند! همان غلاف شمشیر، همان تازیانه اَمان را از دختر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بُرید. خیلی شرایط بانو رِقّت‌بار بود. یک زن، آن هم زنِ حامله با یک جَمع کَثیر بی‌رَحم دَرنده مُقابله کند! بعد هم با قدرت عشق بتواند امامش را از چَنگ آن‌ها تکان بدهد که نبَرند، بازدارنده بود و این جَمع بر سر او بریزند. اگر بی‌بیِ عالَم مَدهوش نشده بودند که در آن حال صدا زد: «یا فضّه! إلیک فخذینی[۱۶]»؛ داشت می‌اُفتاد. فِضّه! من را بگیر. تا فِضّه بیاید، زمین خورده بود، بَچّه‌اش هم شهید شده بود. به مَحض این‌که چشم باز کرد، گفت: فِضّه! علی چه شد؟ خبر مرگبار داد؛ گفت: بی‌بی! علی را بُردند. یا بقیه‌الله! ما که هیچ‌ قَطره‌ای هم در برابر شما از نظر احساس به مادرتان نَصیب‌مان نشده است، ولی این‌جور بی‌طاقت می‌شویم؛ «ساعَد الله قَلبَکَ یا بقیه‌الله!». خداوند آقای «سیبویه» را رحمت کند. خیلی باصفا بود. گاهی که روضه می‌خواندند، می‌گفتند: نمی‌گویم؛ می‌تَرسم امام زمان (اروحنا فداه) بمیرد. با همان حال که حالا دیگر مادرِ شهید شده است و هرکَسِ دیگری جای حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود، باید به آسایش می‌رفت و استراحت می‌کرد. بَچّه نارَس بود. «حَتی اَلْقَتْ اَلْجَنینَ[۱۷]»؛ اما همه‌چیز تَحت‌الشعاع نجات امام زمانش بود. گفت: کمکم کُن. آمد و دید حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با سر برهنه که اجازه ندادند عَمامه بر روی سرش بگذارد؛ با همان حال او را کِشیدند و بُردند. با دستِ بسته، با سر برهنه، «خالد بن وَلید» هم شمشیر را بالای سر او در دست گرفته است. آن نامَرد هم مُرتّب به خلیفه می‌گفت: دستور بده تا گَردنش را جُدا کند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) با چنین صحنه‌ای مُواجه شد. فریاد زد «خَلُّوا عَنِ ابْنِ عَمِّی[۱۸]»؛ پسر عَمویم را رَها کنید. دیدند که گوشی بدهکار نیست. فرمود: «لَأَنْشُرَنَّ شَعْرِی[۱۹]»؛ می‌روم موهایم را پَریشان می‌کُنم. کنار قَبر پدرم نفرین‌تان می‌کُنم. بُرنده‌ترین سِلاح همین دعاست، همین نِفرین است که الآن در اختیار شماست و باید برای نجات مَنطقه از مادرتان حضرت زهرا (سلام الله علیها) یاد بگیرید. دلتان را کنار قَبر گُمشده‌ی مادر و پدرش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ببَرید. شما هم یک آهی بکِشید. گاهی یک‌دانه‌ی اشک، یک آهِ سوزان اوضاع عالَم را عَوض می‌کند، در فَرج آقایمان تَعجیل می‌کند. حرکت کرد و هنوز نِفرین نکرده بود. وقتی به قَصد نِفرین حرکت کرد، آثار غَضب خداوند در عالَم پَدید آمد. گفتند: سُتون‌های مسجد بلند شد، می‌لرزیدند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با دستِ بسته، در حال اسارت به «سلمان» خطاب کرد: سلمان! فاطمه را دَریاب؛ بگو نِفرین نکند. سلمان با عَجله خودش را به حضرت زهرا (سلام الله علیها) رساند. بی‌بی جان! دختر رَحمهً لِلعالَمین هستی؛ نِفرین نکُن. بی‌بی فرمود: «یُریدُونَ قَتْلَ عَلِیٍّ علیه السلام[۲۰]»؛ سلمان مَگر نمی‌بینی؟ این‌ها قَصد قَتل علی را دارند. «وَ ما عَلی عَلِیٍّ علیه السلام صَبْرٌ[۲۱]»؛ من دیگر طاقت داغِ علی را ندارم، نمی‌توانم تَحمُّل کُنم. تا این جُمله از زبان حضرت زهرا (سلام الله علیها) بیرون آمد، سلمان عَرضه داشت: بی‌بی جان! حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) من را فرستاده است؛ پیام او را آورده‌ام که نِفرین نکنید. در آن حال، در آن موقعیّتِ حَسّاس جُز این‌که رضای انسان رضای خدا باشد، نمی‌تواند آن‌جا خودش را کُنترل کند. فرمودند: «إذاً أرجع و أصبر و أسمع له و أطیع»؛ حالا که دستور از امام زمانم هست، هم صبر می‌کنم و هم اطاعت می‌کنم. این راضیه است به آنچه که خداوند متعال برای او وظیفه قرار داده است. هرچه باشد، در هر شرایطی باشد، راضیه است.

Sadighi-14030917-Hoze-Thaqalain_IR (8)Sadighi-14030917-Hoze-Thaqalain_IR (9)

دعا

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ[۲۲]»

خدایا! به تَقرُّب مادرمان حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به اِخلاص بی‌بی، به رضای بی‌بی، به صبر بی‌بی، به جهادِ بی‌بی، به جهاد تَبیین بی‌بی، به جهاد اِفشاگری نِفاق درباره‌ی مُنافقین زمانشان و غاصبین فَدک و  خلافت، به همه‌ی ارزش‌هایی که تو به او داده‌ای و تو این ارزش‌ها را دوست داری قَسمت می‌دهیم در همین ایّام لباس ظُهور به قامت رَعنای مُنجی ما، دلبَر ما، دلِ ما، جانِ ما، جانانِ ما، حامی ما، پُشتیبانِ ما، دلگرمی ما، پُشت و پَناه ما، امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) بپوشان.

بارالها! قلب مُبارکش را همواره از ما راضی بدار و ما را آنی از یادِ حضرتش، از اِظهار عشق به حضرتش، از احساس محبّت به حضرتش غافل مَفرما.

الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین)، به مَصائب و مَظلومیّت‌های غیرِ قابل وَصف حضرت زهرا (سلام الله علیها) قَسمت می‌دهیم پَرچم‌دارِ نظام، فرمانده‌ی کُلّ قُوای جبهه‌ی مُقاومت، این مَرجع عالیقدر ما، این سیّد مَظلوم ما را یاری بفرما. 

خدایا! کسانی که در مَسئولیت‌های سیاسی، اجتماعی، قَضایی کارشِکن هستند و قَصد بهم‌زدنِ حاکمیّت دینی را دارند اِفشا و نقشه‌هایشان را خُنثی بفرما.

خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به مَظلومیّت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به ظلع مَکسوره‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) قَسمت می‌دهیم این آتشی که در سوریه، در لُبنان، در غَزّه برای سوزاندن پَرچم ولایت روشن کرده‌اند و قَصدشان اِنهدام دین و مَظاهر دینی است، این آتش را با خاکسترشدنِ خودشان خاموش بگردان.

بارالها! همه‌ی کسانی که دَخیل در این شورش و در این آشوب و در این فتنه هستند، در همین روزها با چوب غَضب خودت اَدب‌شان بفرما و منطقه و بَشریّت را برای همیشه از شَرّ آن‌ها در اَمان بدار.

الها! پروردگارا! شهدای ما، شهدایی که از آن‌ها نام بُردیم، آن‌هایی که خیلی عزیز هستند و گاهی ما نامشان را هم نمی‌دانیم و میهمانشان هستیم، برای همیشه آن‌ها را در اَعلی علییّن مَشمول ضیافت‌های اَسمائی خودت قرار بده و ما را از آن‌ها و از خطّ آن‌ها جُدا مَفرما.

بارالها! پروردگارا! این جوان‌های عزیز ما را همیشه جوانمَرد روزگار تَثبیت بفرما.

خدایا! حاضرین ما را جُزء پَرچم‌دارانِ جبهه‌ی حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) در باطن‌شان، در فکرشان، در احساس‌شان، در عمل‌شان قرار بده.

خدایا! ما را هم از جَمع یاران و خادمان حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) جُدا مَگردان.

خدایا! حَشر ما را در دنیا و آخرت با این خوبان قرار بده.

خدایا! کَمبودهای ما، کَسری‌های ما، غفلت‌های ما، تَسامُح‌های ما را به حُضور و ذکر دائم مادرمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) ببخش و بیامُرز.

خدایا! دستِ خالی به بارگاهت آورده‌ایم، تُهیدستیم، دستِمان خالی است؛ به داراییِ حضرت زهرا (سلام الله علیها) که عشق به تو بود، اَسماء تو بود، اسم اَعظم تو بود، به داراییِ مادرمان دستِمان را خالی برمَگردان.

بارالها! پروردگارا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، مَشایخ ما، پدران و مادران و حق‌دارانِ ما را السّاعه بر سر سُفره‌ی بی‌بی‌مان مُتنعّم و اگر گرفتاری‌هایی در عالَم بَرزخ دارند برطرف بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] ریحانه الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب، محمد علی مدرس تبریزی، جلد ۱، صفحه ۳۵۷٫

[۳] سوره مبارکه فجر، آیات ۲۷ الی ۳۰٫

[۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۱٫

«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَهِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ».

[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۲٫

«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ».

[۶] سوره مبارکه صافات، آیه ۱۶۴٫

[۷] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۳٫

«هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللَّهِ ۗ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ».

[۸] المباحث النحویه شرح سیوطى، سید محمد جواد ذهنی تهرانی، جلد ۱، صفحه ۶۱٫

[۹] سوره مبارکه یوسف، آیه ۵۳٫

«وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی ۚ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ».

[۱۰] سوره مبارکه نور، آیه ۲۱٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ ۚ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ ۚ وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَکَىٰ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ ۗ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».

[۱۱] سوره مبارکه روم، آیه ۳۰٫

«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ».

[۱۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۸، صفحه ۲۲۱٫

«کَمَا رُوِیَ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ أَلاَ فَتَعَرَّضُوا لَهَا».

[۱۳]

[۱۴] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.

«…السَّلامُ عَلَى الدُّعاهِ إِلَى اللّٰهِ، وَ الْأَدِلَّاءِ عَلَىٰ مَرْضاهِ اللّٰهِ، وَ الْمُسْتَقِرِّینَ فِی أَمْرِ اللّٰهِ، وَ التَّامِّینَ فِی مَحَبَّهِ اللّٰهِ، وَ الْمُخْلِصِینَ فِی تَوْحِیدِ اللّٰهِ، وَ الْمُظْهِرِینَ لِأَمْرِ اللّٰهِ وَ نَهْیِهِ، وَ عِبادِهِ الْمُکْرَمِینَ الَّذِینَ ﴿لَایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ، السَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّهِ الدُّعاهِ، وَ الْقادَهِ الْهُداهِ، وَ السَّادَهِ الْوُلاهِ، وَ الذَّادَهِ الْحُماهِ، وَ أَهْلِ الذِّکْرِ وَ أُولِی الْأَمْرِ، وَ بَقِیَّهِ اللّٰهِ وَ خِیَرَتِهِ وَ حِزْبِهِ وَ عَیْبَهِ عِلْمِهِ وَ حُجَّتِهِ وَ صِراطِهِ وَ نُورِهِ وَ بُرْهانِهِ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ؛ أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ کَما شَهِدَ اللّٰهُ لِنَفْسِهِ وَ شَهِدَتْ لَهُ مَلائِکَتُهُ وَ أُولُو الْعِلْمِ مِنْ خَلْقِهِ لَا إِلٰهَ إِلّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ الْمُنْتَجَبُ، وَ رَسُولُهُ الْمُرْتَضَىٰ، أَرْسَلَهُ ﴿بِالْهُدَىٰ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ…».

[۱۵] بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۳۲۰٫

[۱۶] بحار الانوار ج ۸ ، ص ۲۲۲.

«قال عمر: فذکرت أحقاد علیّ و ولوعه فی دماء صنادید العرب و کید محمّد و سحره، فرکلتُ الباب و قد ألصقَت أحشائها بالباب تترسه. و سمعتُها و قد صرخَت صرخه حسبتُها قد جعلَت أعلی المدینه أسفلها، و قالت: یا أبتاه یا رسول اللَّه! هکذا کان یُفعل بحبیبتک و ابنتک؟ آه یا فضّه! إلیک فخذینی فقد واللَّه قُتِل ما فی أحشائی من حمل و سمعتُها تمخض و هی مستنده إلی الجدار، فدفعتُ الباب و دخلت».

[۱۷] الملل و النحل، عبدالکریم شهرستانی، ج ۱، ص ۵۷٫

«اِن عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَهَ یَوْمَ الْبَیْعَهِ حَتی اَلْقَتْ اَلْجَنینَ مِنْ بَطْنِها».

[۱۸] ریاض المدح والرثاء من ص ۱۰۶ ـ ۱۰۸؛ بحارالانوار، ج ۴۳، ص۴۷؛ روضه کافی، ج ۸، ص۲۳۸ با اندکی تفاوت.

«خَلُّوا عَنِ ابْنِ عَمِّی فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً أَبِی (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) بِالْحَقِّ إِنْ لَمْ تخَلُّوا عنْهُ لَأَنْشُرَنَّ شَعْرِی وَ لَأَضَعَنَّ قَمِیصَ رَسُولِ اللَّه (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) عَلَی رَأْسِی وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَی اللَّه تبَارَک وَ تَعَالَی».

[۱۹] همان.

[۲۰] تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۶۶ و ۶۷٫

[۲۱] همان.

[۲۲] سوره مبارکه نمل، آیه ۶۲٫

«أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ ۗ أَإِلَٰهٌ مَعَ اللَّهِ ۚ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ».