«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

یکی از خَطراتی که عُلما را تَهدید می‌کند، خطر «مَطرح شدن» است

رساله‌ی سُلوکیه‌ی وجود اَقدس کَشّاف حَقایق، رئیس حوزه‌های علمیه، حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) که به یک طلبه‌ی سالخورده و فَرتوت ارائه فرمودند، حقیقت علم و راه رسیدن به مَعرفت را با بیان لَطیف، شیوا و رَسا در اختیار تشنگان وصال حقّ قرار دادند. و آنچه که عُصاره‌ی این رساله‌ی پُر مُحتوا و گَنج بی‌پایان و چشمه‌ی همیشه جوشان برای طلبه‌ی پاکدل و با انگیزه می‌تواند نَردبان عُروج در مَعارج وُصول به اَسماء و صفات حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) باشد، این است که بداند علوم اکتسابی کافی نیست. علوم حوزوی، علوم رَسمی مَفاهیم هستند، ذهنیّات هستند، وجودِ انسان با انباشت‌کردن مَفاهیم علمی نورانیّت پیدا نمی‌کند؛ بلکه خودش می‌تواند حجاب باشد؛ «اَلعِلمُ هُوَ الحِجابُ الأکبَر[۲]». خطر سُقوط برای عالِمان از بزرگترین خطرهایی است که برای بَشر جای نگرانی هست. لذا در قرآن کریم می‌بینید که حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) ما را این‌گونه تَهدید می‌کند، می‌خواهد بیدار بشویم؛ «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ[۳]»؛ دیگر صَریح‌تر از این می‌شود حرف زد؟ گاهی تدریس انسان، مِنبر او، طلبگی‌اش الهِ اوست؛ تمام فکرش به این است که بار خودش را ببَندد، بتواند مَطرح بشود، بتواند دل‌ها را به خودش جَلب کند، دورش شلوغ بشود، در میان همراهان خودش برجسته و ممُتاز قَلمداد بشود و کم هستند افرادی که از این آفت مَصون باشند. در حدیث هم دارد که فرمودند: «آخِرُ ما یخْرُجُ مِنْ قُلُوبِ الصِّدِّیقینَ حُبُّ الْجاه[۴]»؛ از نظر تربیتی کسی که می‌خواهد خودش را تربیت کند، این خیلی مهمّ است. اگر آدم بخواهد مَطرح بشود، مَعلوم می‌شود بیماری خطرناکی دارد و نوعاً عُلما در علم‌شان مَطرح می‌شوند و خوششان هم می‌آید و عُمرشان را هم برای همین مَطرح‌شدن نه برای علم صَرف می‌کنند؛ برای مَطرح شدن صَرف می‌کنند. در حالی‌که حقیقت همه‌ی عالَم از جُمله آدم فقر است. واقعیّت ما این است که هیچ‌چیزی نداریم و چون هیچ‌چیزی نداریم، هرچه دارایی‌مان بیشتر بشود، بدهی‌مان بیشتر می‌شود. مالِ من نیست؛ او دارد می‌دهد. این حالت خجالتی که پیامبر اکرم (صلوات خداوند بر او و بر اهل بیتش باد)، فرمودند: «أَنَا أَقَلُّ مِنَ الذَّرَّهِ» ، «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ[۵]»، یا آن‌گونه بیتابی و بیقراری که خداوند متعال او را تَسلّی می‌دهد: «طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى[۶]». و شخصیّت دوّم عالَم امکان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) این عباراتی را که شما در دعای کُمیل ایشان یا در مُناجات شعبانیه می‌بینید، کمتر مُجرم فَراری که به دام اُفتاده باشد، این‌جور خودش را می‌شِکند و زبان اعتراف و قُصور و تَقصیر دارد.

Sadighi-14030910-Hoze-Thaqalain_IR (1)

سه ماده‌ی عُبودیّت در کلام حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)

این برای این است که این نُسخه‌ی امام صادق (علیه السلام) گُفتار نبود؛ وجود خودشان چون وجود مُنبسط بود، به وُسعت وجودشان وابسته بودند، مُحتاج بودند؛ لذا همیشه وحشت داشتند. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ[۷]»؛ بلکه سه چیز را تکرار می‌کنند، برای این‌که شاگردان مرحوم «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف)، آیت الحقّ، انسانِ کامل، تالی‌تِلو امام زمان (ارواحنا فداه)، این‌ها به این حدیث «عُنوان بَصری» به عنوان یک خوراک روزانه توجّه می‌کردند. هر روز بعضی‌هایشان مُقیّد بودند که مُرور بکنند و خودِ سیّد هم هر هفته مُلازم بوده است. لذا این نکات را همیشه باید از خدا بخواهیم که برای ما ایجاد نور بکند و خداوند ما را از ظُلمات تَوهُّم و زندگی اعتباریِ مایه‌ی حَسرت روز قیامت نجات بدهد. فرمودند که اوّلین مَسأله در عُبودیّت، اگر علم خواستی باید عُبودیّت را در جان خودت بیابی. خیلی‌ها در جَوارح عابد هستند؛ رُکوعش، سُجودش، اِنفاقش، رفتارش همه مُنضبط است؛ اما جَوانحش عُبودیّت ندارد. این عبادت ظاهری پیکر است، قالب است. تا انسان در درون عَبد نباشد و عُبودیّت حقیقتش نباشد، جُزء اَخیر وجودش نباشد، عبادت‌های ظاهری برای انسان اگر مُضرّ نباشد، مُفید نخواهد بود. «انَّما الاَعمالُ بِالنِیّات[۸]»؛ روح عمل انگیره است و انگیره از اندیشه نَشأت می‌گیرد و اندیشه مُرتبط با طَهارت یا قَذارت نَفْس انسانی است. از جانِ اندیشه‌ی پاک می‌جوشد و از جانِ ناپاک اندیشه‌ی ناپاک. «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ[۹]»؛ همه همین‌جور هستند. اگر انسان بخواهد طلبه‌ی امام صادقی باشد، باید ابتدا در کُمون خودش، در سِرّ و نَهان خودش عُبودیّت را طَلب کند. تشنه باشد، از درون بجوشد و این عُبودیّت سه مرحله یا سه عُضو یا سه ماده دارد. یک مَعجونی است که این سه ماده او را دارای اَثر شفایی و نجاتی قرار می‌‌دهد. اوّلین مورد آن این نیست که بدانید، این نیست که بخوانید ؛ بلکه «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً[۱۰]»؛ عَبد برای خودش مِلکی نبیند. نبیند؛ رؤیت است، دیدن است، یافتن است. زیرا که عَبید هرگز مالک نمی‌شود. بداند بَرده است. گاهی بعضی از طلبه‌ها می‌گفتند: اَخیراً حالی برایم پیش آمده است، وقتی نماز می‌خوانم احساس بَردگی می‌کنم. بَرده‌ای هستم که مولا بالای سرم است و می‌گوید: بگو «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ». دَقیقاً هرچه او می‌گوید، من هم مُفتخر هستم که او به من می‌گوید: بگو. هم بَرده‌ای هستم که مولا لایق دیده است و به من دیکته می‌کند؛ زیرا می‌داند که من بَلد نیستم با او چگونه حرف بزنم. خودش بَرده‌اش را مُخاطب قرار داده است، تَلقین می‌کند، حرف به حرف به دهان من می‌گذارد و می‌گوید: این را بگو. لذا هم حالت بَردگی و ذلّت را در نمازم خوب می‌فَهمم و این‌که در نماز من هیچ اختیاری از خودم ندارم. نمی‌توانم سرم را تَغییر بدهیم، جهت آن را عوض کنم؛ نمی‌توانم یک حرف در خِلال نمازم خارج از نماز بگویم؛ نمی‌توانم هیچ حرکتی  که این حالت نمازی و صورت نمازی را بهم بزند، حقّ آن را ندارم و خودم را هم مُلزم می‌دانم و کاملاً حالت بَردگی دارم. من در حال نماز بَردگی خودم را می‌فَهمم، من بَرده هستم، من از خودم هیچ اختیاری ندارم، از خودم هیچ حرفی ندارم. اگر حرف داشته باشم یعنی من مالک هستم، علمی دارم، فَهمی دارم و این‌ها را به صورت اَلفاظ درمی‌آورم. نه می‌یابم که فکر من، حرف من، حرکات و سَکنات من همه از اوست و همه‌ی اُمور را در ارتباط با خودش، خودش برای بَرده‌‌اش تَرتیب داده است، خودش برنامه‌ریزی می‌کند؛ ولی بَرده‌ها نوعاً فَرمان مولا برایشان تَحمیل هست. ولی من بَرده‌ای هستم که مولای خودم را دوست دارم، دل داده‌ام؛ لذا افتخار می‌کنم که من بَرده‌ی او هستم. این حالتی که برای این دوست ما پیش آمده است، همان چیزی است که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نَهج البلاغه دارند که می‌فرمایند: «إِلَهِی کَفَى لِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً[۱۱]»؛ می‌تواند یک سوژه‌ای باشد.

Sadighi-14030910-Hoze-Thaqalain_IR (2)

بنده هیچِ مُطلق و حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هستی مُطلق است

از امروز که می‌خواهید نمازتان را بخوانید، از خداوند بخواهید که خداوند به من هم این حالت را بدهد. با افتخار، ذلّت توأم با افتخار، بَردگی توأم با سرافرازی بدهد. بَرده‌ام، هیچ هستم و او همه هست. او هستی مُطلق است و من هم هیچِ مُطلق هستم. لذا در نهایت فَقر، ذلّت و احتیاج اما او را دارم. او با این‌که من هیچِ هیچ هستم، به من افتخار داده است، به من مأموریت داده است، به من وسیله‌ی ارتباط با خودش را ارائه کرده است و من با این نماز هیچِ هیچ هستم. بین خود و خداوند اگر وجود مبارک امام زمان (ارواحنا فداه) به این‌جا تشریف بیاورند، کدام‌یک از ما رویمان می‌شود با حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) حرف بزنیم؟ مرحوم آیت الله آقای «شیخ محمّد تقی آمُلی[۱۲]» (رضوان الله تعالی علیه) از اُستادشان آیت الحقّ آقای میرزا علی آقای قاضی (اعلی الله مقامه الشریف) نُسخه‌ای برای تَشرُّف خواسته بودند، ایشان هم ارائه کرده بودند. با تَجربه‌‌ی این نُسخه ایشان دیده بودند که حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) از دور دارند تشریف می‌آورند؛ ولی آنچنان تَحمُّل زیارت حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) سنگین بوده است که هرچه نزدیک‌تر می‌شده، این مانند شمع آب می‌شده است. بالاخره قَسم می‌دهد: آقاجان! تو را به خدا قَسم دیگر جلوتر نیایید. هم ظرفیّتش را نداریم و هم روی آن را نداریم. با چه رویی آدم می‌خواهد امام زمان خودش را ببیند؟ او که پَرونده‌ی ما را می‌داند، او که دست ما را خوانده است، من که خودم می‌دانم چه سوابقی دارم؛ من چگونه می‌توانم با حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) دیدار و صحبت کنم؟! خجالت می‌کِشم. نمی‌توانیم، دستپاچه می‌شویم؛ نمی‌توانیم. اَشخاصی بوده‌اند که با ریاضت یا با علوم غَریبه خدمت حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) رسیده است، ولی اُبّهت حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) با اراده‌ی خودِ ایشان آنچنان مَرعوبش کرده است که یک کلمه هم نتوانسته با حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) حرف بزند؛ اما تماشا می‌کرده که حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) جلوی مغازه‌ای نشسته است و با صاحب مغازه چه‌قَدر صَفا می‌کنند! او چه‌قَدر راحت با آقای خودش صحبت می‌کند. این است که اگر ما توجّه داشته باشیم و امام زمان (ارواحنا فداه) بیایند، حَیا می‌کنیم. من با این سوابق به حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) چه بگویم؟ عُذر کدام‌یک از تَقصیرها و قُصورهای خودم را از حضرت حُجّت (ارواحنا فداه)‌ درخواست بکنم؟ حالا خدای امام زمان (ارواحنا فداه)، هستی مُطلق، کَمال مُطلق منِ گُنهکار را که بَرده‌اش هستم، همه‌ی وجودم وابستگی به اوست و غیرِ او هیچ مُستقلی نیست که من در سایه‌ی او باشم. همه‌ی هستی‌ام به این است که او دارد به من نگاه می‌کند. هروقت نگاهش را بردارد، من نیستم. با این همه سَوابق خداوند به منِ بَرده لیاقت داده است و مأموریت اجرای نماز را دارم. ولی این عنایت، این لُطف، این کَرَم لایتناهی که یک رَشحه‌اش من را گرفته است، با این‌که مأمور هستم، با این‌که بَرده هستم، با این‌که مُکلّف هستم، اما هم برایم شیرین است و هم بَرده‌ی عاشق هستم. کسانی که مقداری این حالت برایشان تَشدید بشود، هم بَردگی و فقر مَحض بودن، هم مُطیع بودن و در اختیار بودن، اگر تَشدید شد نه تنها از نمازشان لذّت می‌بَرند، از زَخمی‌شدن در جبهه هم لذّت می‌بَرند؛

«در بَلا هم می‌چِشم لَذّات او     *****     ماتِ اویم ماتِ اویم ماتِ او[۱۳]».

مُلاحظه فرموده‌اید پیشگویی که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای حضرت امام حسین (علیه السلام) و شهدای کربلا فرموده‌اند، عبارت در آن‌جا دارد: «لَمْ یجِدُوا ألَمَ مَسِّ الْحَدِیدِ[۱۴]»؛ این‌ها دردِ آهن و شمشیر را حِسّ نمی‌کنند؛ چون اصلاً فکرشان نزد جسم‌شان نیست. یک رَشحه‌ای از جَمال الهی در جناب یوسف (علیه السلام) بود. وقتی در جمع بانوان مِصر حُضور پیدا کرد، «قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ[۱۵]»؛ با این‌که چاقو تیز بوده است، گوشت لَطیف بوده است، جراحت شدید بوده است، خونریزی واضح بوده است؛ ولی هیچ‌کسی مُتوجّه درد و زخمش نبوده است. همه شیدا بوده‌اند؛ بی‌اختیار فریادشان بلند شد و گفتند: «حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ[۱۶]». لذا این حقیقت عُبودیّت را در جان یافتن آثاری دارد، بَرکاتی دارد. تَسهیل حرکت به سوی قُلّه است و اِقتحام عَقبه را برای انسان سَهل می‌کند.

Sadighi-14030910-Hoze-Thaqalain_IR (3)

بنده باید تَدبیر الهی را در زندگی‌اش پیاده نماید

و نکته‌ی دیگر این بود که اگر انسان بَرده است، بَرده بدون برنامه از مولا حقّ هیچ نوع برنامه‌ریزی برای خودش را ندارد؛ «وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً[۱۷]». تَدبیر برای انسان تَغییر المَعیشه را داریم، تَعقُّل و تفکُّر و تَدبُّر و همه‌ی این‌ها را ما داریم. این اُمور ظاهری و عُقلایی را نمی‌خواهند از ما بگیرند؛ می‌خواهند به ما بینش بدهند. هر برنامه‌ای را بخواهی ارائه کُنی، یک شورای نگهبانی در درون تو ناظر باشد؛ این برنامه‌ات را مولایت می‌پَسندد یا نمی‌پَسندد؟ در چارچوب قاعده‌ی زندگی که مولا به تو  داده است می‌توانی برنامه‌ریزی بکُنی. یک نگاه بدون برنامه‌ریزی بالا باشد، ساقط می‌شوی. گاهی آدم با یک نگاه به کُفر کِشیده می‌شود، به اِرتداد کِشیده می‌شود. این گناهانی را که انسان کوچک می‌شُمارد، این بزرگترین گناه است. لذا خیلی از ما مُبتلا به اُموری می‌شویم که خیلی برای خودمان اهمیّت ندارد، وحشت‌مان نمی‌گیرد، بی‌خوابی نمی‌کِشیم که چرا من این گناه را کرده‌ام. ای بابا! دیگران کارهای خیلی بزرگتر از این‌ها را کرده‌اند، باکِشان نیست، سر درد هم نگرفته‌اند؛ این‌هاست که آدم را بَدبخت می‌کند، این‌هاست که آدم را بیچاره می‌کند، این‌هاست که آدم را  در دنیا و در آخرت تَباه می‌کند. «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ» نه این‌که بنشینید، نظام نداشته باشید، برنامه نداشته باشید، برای زندگی‌تان چشم‌اَنداز نبینید؛ خیر، ببینید. ولی تَبَع نمازتان باشید که عینِ همین تَعبیر را در روایت هم دارد که اُمورت را تابع نمازت قرار بده. این پَرچم نماز پَرچم تَسلیم مَحض و عُبودیّت مَحض است. از خودت مایه نگذار، در چارچوب حرکت کُن، ناسازگاری با قواعد مولا در برنامه‌ریزی‌ات دیده نشود. این مهمّ است.

Sadighi-14030910-Hoze-Thaqalain_IR (4)

بنده باید هرلحظه مُراقب باشد تا از چشم پروردگار متعال نیُفتد

نکته‌ی سوّم آدم‌های مُرفَّه بی‌دَرد انصافاً از انسانیّت بی‌خبر هستند. نکند درد دین نداشته باشید! «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ[۱۸]»؛ آدمِ دَردمند باش، آدمِ دَغدغه‌مَند باش. همیشه نگران باش که نکند یک ‌لحظه از چشم او بیُفتی؟! هم سُقوط لحظه‌ای است و هم صعود لحظه‌ای است. با یک لحظه توبه کسی از سپاهِ ظُلمانی سراسر طُغیان «یَزید» به جبهه‌ی نور امام حسین (علیه السلام) مُنتقل می‌شود با آن سابقه‌؛ سابقه‌ی فرماندهی اَشرار، فرماندهی قاتلین، فرماندهی افرادی که با خدا و دین خدا دارند می‌جَنگند. «حُرّ» فرمانده‌ی چنین جبهه‌ای بود؛ ولی لحظه‌ای شکست و با آن اِنکسار آمد؛ طلبکار نیامد. نگفت که من توبه کرده‌ام، توبه‌ی من هم قبول است. این‌که در نمازهایمان و در دعاهایمان ما از آتش جَهنّم به خدا پَناه می‌بَریم. نه در گناه پَناه می‌بَریم، در نمازمان به خدا پَناه می‌بَریم؛ «هذا مَقامُ الْعائِذِبِکَ مِنَ النّارِ[۱۹]». و در دعاها شَبیه این لَحن را فراوان داریم که در عینِ ارتباط با خدا نگران هستم. با نگرانی دارم پَناه می‌بَرم؛ نکند همین برای من موجب عُجب من باشد؟! نکند این برای من فَریب باشد؟! همین نمازم، همین احسانم، همین خدمتم، همین خوش‌اخلاقی‌های ریایی که با این و آن می‌کنم؛ همه‌جا می‌خواهم خودم را نشان بدهم. همه‌ی این‌ها برای من خطرناک است، مَگر این‌که او دستِ من را بگیرد. این را واقعاً آدم می‌فَهمد که چرا نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) شب تا صبح می‌نالَد و با سوز و گُداز می‌فرماید: «اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً[۲۰]»؛ یک لحظه، یک طَرفه العین،  یک چشم بهم زدن اگر خداوند دست‌مان را رَها کند، در قَعر جَهنّم قرار می‌گیریم. راه بَشر خیلی دَقیق است. راه صِراط است؛ از مو باریک است، از شمشیر تیزتر است؛ لذا اگر یک جَذبه‌ای آدم را نبَرد، آدم اُفتاده است. وقتی هم می‌اُفتد، حرکت انسان عَمودی است، اُفقی نیست؛ وقتی می‌اُفتد، از آن بالا می‌اُفتد. کُجا می‌اُفتد؟ زیر این پُل آتش است؛ درون آتش می‌اُفتد.‌ کسی که این سه مرحله را در وجود خودش نَهادینه بکند، اگر نَهادینه شد زندگی انسان زندگیِ عُبودی می‌شود، زندگیِ حُبّی می‌شود. در جای‌جای زندگی‌اش رنگ خدا هست. آن‌وقت این‌جاست که «صبغَه الله» می‌شود. خودش رنگ خدا گرفته است. شما هرجای زندگی را دست بزنید، می‌بینید این زندگی فِلش است، این آیینه است، این درس است. «کُونُوا دُعَاهً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ[۲۱]»؛ این یک مُربّی اُلگو می‌شود که همه‌ی وجودش برای دیگران حُجّت می‌شود. این‌که حُجّت‌الاسلام می‌گویند، این‌ها که حُجّت‌الاسلام نیستند؛ مانند من کُجا حُجّت‌الاسلام هستند؟ باز آیت‌الله نزدیک‌تر از حُجّت‌الاسلام است؛ چون همه‌چیز آیه‌ی خداست. ولی حُجّت‌الاسلام، ثِقه‌‌الاسلام عبارات خیلی سنگینی است. مگر ما می‌توانیم حُجّت‌الاسلام باشیم؟ کُجای کار ما حُجّت‌الاسلام است؟ چه چیز ما حُجّت است؟ ما چه کرده‌ایم؟ اگر مَجموعه‌ی زندگی‌مان رنگ دین گرفت، در همه‌جایش تَعبُّد بود، اِنقیاد بود، اطاعت بود، مَجموعه‌ی زندگی ما مأموریت الهی، اجرای دستورات خداوند بود، آن‌وقت ما حُجّت خدا می‌شویم. وقتی حُجّت خدا شدیم، خوشا به حالِ ما. قَطره‌ای هستیم که در دریای حُجج الهی ائمه‌ی اطهار (علیهم السلام) ذوب می‌شویم، در دامان آن‌ها قرار می‌گیریم، با جَذبه‌ی آن‌ها حرکت می‌کنیم. اگر این‌جور شد، هیچ مشکلی وجود نخواهد داشت. «أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ[۲۲]»؛ این غیر از بندگی، همه‌چیز در کامش تَلخ است و همه‌ی اُمورش بندگی می‌شود.

«خوشا آنانکه دایم در نمازند     ******     بهشت جاودان بازارشان بی[۲۳]»

«حَتَّى تَکُونَ أَعْمالِى وَ أَوْرادِى کُلُّها وِرْداً وَاحِداً[۲۴]»؛  همه‌اش بندگی می‌شود؛ آن‌وقت صبغَه الله می‌شود.

Sadighi-14030910-Hoze-Thaqalain_IR (5)

روضه و توسّل به اُمّ ابیها حضرت صدیقه‌ی کُبری (سلام الله علیها)

در این رَهگُذر می‌بینید که در حدیث دارد: جیرئیل (علیه السلام) از جانب خداوند متعال به حَبیب خدا نبیّ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیام آورد: به فاطمه (سلام الله علیها) از جانب خداوند سلام برسان و بگو: خَزائنم در اختیار فاطمه (سلام الله علیها) است؛ هرچه خواست به او می‌دهم. حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه جوابی دادند؟ ایّام مادرمان است. باید این حرف‌های مُقدّمه‌ی گریه‌ی بر مادرمان باشد. جواب دادند: «شَغَلَنی عَنْ مَسأَلته لَذَّه خِدْمَته[۲۵]»؛ من چیزی از خدا بخواهم؟! مَگر چیزی بالاتر از خدمت او هست که نَصیب من شده است. لذّت خدمت او باز می‌دارد که من چیز دیگری طَلب کنم؛ «شَغَلَنی عَنْ مَسأَلته لَذَّه خِدْمَته». «لا حاجَه لی غیر النَّظر اِلی وَجْهِهِ الْکَریم[۲۶]»؛ تنها نگرانی‌ام این است که رَهایم کند. چشم دلم را ببَندد یا حجابی بین من و او باشد و دیگر نتوانم جَمال الهی را ببینم. و به خدا قَسم عشق حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به این دختر، عشق پدر به دختر نبود؛ عشق بنده به خدا بود. حضرت زهرا (سلام الله علیها) خودش نبود، صبغَه الله بود، رنگ خدا داشت، بوی خدا داشت و پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی زانو می‌زد، در برابر اَسماء الهی و اسم اَعظم زانو می‌زد. در تَرجُمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) دیده‌اید که آقا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از آن‌که بخوابند، می‌آمدند «یُقَبِّلَ عُرْضَ وَجْنَهِ فَاطِمَهَ[۲۷]»؛  صورت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را غَرق در بوسه می‌کرد، سر به سینه می‌گذاشت، سینه‌ی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را می‌بوسید. این بوسیدنِ آستان حَرم حقّ بود؛ ولی این پیام داشت. این صورتی که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌بوسد، این صورت در راهِ خدا سیلی خواهد خورد. جای آن سیلی را دارد می‌بوسد. همین‌جور که همه‌ی اَعضای بدن مُبارک امام حسین (علیه السلام) را می‌بوسید.  برای این‌که می‌دانست همه‌جا را شمشیر می‌زنند. سینه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بر روی حساب می‌بوسید، صورت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بر روی حساب می‌بوسید. مرحوم «مُحقّق اصفهانی[۲۸]» (رضوان الله تعالی علیه) اگر نگفته بود، بعضی از بزرگان ما در فردوس اَعلی تَردید کرده‌اند که باورمان بیاید کسی سیلی به صورت دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) زده است. اما مُحقّق اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) می‌گوید: «وَ جَاوَزَ الحَدَّ بِلَطْمِ الخَدِّ[۲۹]»؛ خیلی برای شما گران است. مَگر کسی می‌تواند زنده باشد و در جلوی چشمش نامَحرم سیلی به صورت مادرش بزند؟!

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

Sadighi-14030910-Hoze-Thaqalain_IR (6)

دعا

خدایا! به عصمت فاطمه‌ی طاهره (سلام الله علیها) قَسمت می‌دهیم ما را ببخش و بیامُرز.

خدایا! روح بندگی و تَعبُّد در همه‌ی آنات زندگی‌مان به ما روزی بفرما.

خدایا! مَعرفت کامل، محبّت دَرخور لُطف و کَرَمت به ما روزی بفرما.

خدایا! ما را از این اسارت‌های ذلّت‌بار نجات عنایت بفرما.

خدایا! اِنقطاع اِلی‌الله نَصیب‌مان بگردان.

خدایا! رَزمندگان اسلام را در جبهه‌ی سوریه، در جبهه‌ی فلسطین، در همه‌ی جبهه‌های حقّ علیه باطل به زودی به پیروزی برسان و این پیروزی‌ها را به ظُهور امام زمان (ارواحنا فداه) مُتّصل بگردان.

خدایا! سایه‌ی پُر بَرکت نایب امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را مُستدام بدار.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم خیر و بَرکت، مَعرفت و بَصیرت را بر همه‌ی مردم خُصوصاً نیروهایی که با نظام هستند روزی بفرما.

خدایا! دست مُنافقینی که نابحقّ در پُست‌های این کشور شهیدان مُستقرّ شده‌اند، به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم دست‌شان را کوتاه بگردان.

خدایا! افراد خالصِ مُعتقد کارآمد را برای خدمت به این مردم شهیدداده نَصیب بگردان.

خدایا! ما را آنی به خودمان وامَگذار و لحظه‌ای از یاد خودت و یادِ ولی‌مان حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) غافل مَگردان.

خدایا! حَوائج همه‌ی حاجتمَندان برآورده بفرما.

خدایا! این توسّلات را هم از همه‌ی عزیزانمان و از این کمترین قبول بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

Sadighi-14030910-Hoze-Thaqalain_IR (7)


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] امام خمینی (رحمه‌ الله‌ علیه)، جهاد اکبر، ص ۱۸، تهران، پیام آزادی، ۱۳۶۸ ش.

[۳] سوره مبارکه جاثیه، آیه ۲۳٫

«أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَهً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ ۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ».

[۴] ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۸۱: «و من کلام بعض الصالحین آخر ما یخرج من رءوس الصدیقین حب الرئاسه».

[۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۸، صفحه ۲۳٫

«وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ وَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ».

[۶] سوره مبارکه طه، آیات ۱ و ۲٫

[۷] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۸] متقی، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، ۱۴۰۹ ق، ج ۳، ص ۴۲۴، ح ۷۲۷۲.

«قال رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: یا أیُّها النّاسُ، إنّما الأعمالُ بالنِّیّاتِ، و إنّما لِکُلِّ امرئٍ ما نَوى، فمَن کانَت هِجرَتُهُ إلَى اللّه و رَسولِهِ فهِجرَتُهُ إلَى اللّه و رَسولِهِ، و مَن کانَت هِجرَتُهُ إلى دُنیا یُصیبُها أوِ امرأهٍ یَتَزَوَّجُها فهِجرَتُهُ إلى ما هاجَرَ إلَیهِ».

[۹] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۴٫

«قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَىٰ شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَىٰ سَبِیلًا».

[۱۰] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

[۱۱] الخصال، الجزء ۲، الصفحه ۴۲۰.

«حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنُ بْنُ حَمْزَهَ اَلْعَلَوِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی یُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلطَّبَرِیِّ عَنْ سَهْلٍ أَبِی عُمَرَ قَالَ حَدَّثَنَا وَکِیعٌ عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ أَبِی زَائِدَهَ عَنْ عَامِرٍ اَلشَّعْبِیِّ قَالَ: تَکَلَّمَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِتِسْعِ کَلِمَاتٍ اِرْتَجَلَهُنَّ اِرْتِجَالاً فَقَأْنَ عُیُونَ اَلْبَلاَغَهِ وَ أَیْتَمْنَ جَوَاهِرَ اَلْحِکْمَهِ وَ قَطَعْنَ جَمِیعَ اَلْأَنَامِ عَنِ اَللِّحَاقِ بِوَاحِدَهٍ مِنْهُنَّ ثَلاَثٌ مِنْهَا فِی اَلْمُنَاجَاهِ وَ ثَلاَثٌ مِنْهَا فِی اَلْحِکْمَهِ وَ ثَلاَثٌ مِنْهَا فِی اَلْأَدَبِ فَأَمَّا اَللاَّتِی فِی اَلْمُنَاجَاهِ فَقَالَ إِلَهِی کَفَى لِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً أَنْتَ کَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِی کَمَا تُحِبُّ وَ أَمَّا اَللاَّتِی فِی اَلْحِکْمَهِ فَقَالَ قِیمَهُ کُلِّ اِمْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ وَ مَا هَلَکَ اِمْرُؤٌ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ اَلْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ وَ أَمَّا اَللاَّتِی فِی اَلْأَدَبِ فَقَالَ اُمْنُنْ عَلَى مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَمِیرَهُ وَ اِحْتَجْ إِلَى مَنْ شِئْتَ تَکُنْ أَسِیرَهُ وَ اِسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ تَکُنْ نَظِیرَهُ».

[۱۲] شیخ محمّدتقی آملی (۱۳۰۴-۱۳۹۱ق/۱۸۸۷-۱۹۷۱م)، فقیه امامی و از فیلسوفان شیعه در قرن ۱۴ شمسی. در نجف از محضر استادانی چون میرزای نایینی، و آقا ضیاء عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی علم آموخت و به تهران بازگشت و به تحقیق و تدریس مشغول شد. آملی را فقیه، فیلسوف و روی‌گردان از دنیا دانسته‌اند. حاشیه بر شرح منظومه حکیم سبزواری، مصباح الهدی فی شرح العروه الوثقی و حیات جاوید از آثار اوست. محمد تقی آملی فرزند مُلّامحمد آملی، در ۱۲ ذی‌القعده سال ۱۳۰۴ق در تهران متولد شد. تحصیل را در مدرسه خازن الملک تهران آغاز کرد. ده ساله بود که برخی کتاب‌های مهم ادبیات عرب چون سیوطی و جامی را تمام را کرد. سپس به تکمیل اندوخته‌های فقهی و اصولی پرداخت و به علوم ریاضی و نیز فلسفه و حکمت روی آورد و به سال ۱۳۴۰ش به نجف اشرف عزیمت نمود. آملی در سال ۱۳۵۳ق از نجف به تهران بازگشت و به تدریس و تربیت نفوس پرداخت. او در تهران علاوه بر تالیف و تدریس، اقامه جماعت در مسجد مجدالدوله را نیز برعهده گرفت. وی فقیهی گوشه نشین بود. از پذیرفتن مسئولیت و ریاست گریزان بود و تا پایان زندگی نیز از نوشتن رساله فتوایی خودداری کرد. جمعی از فقهای فاضل از محضرش بهره می‌بردند و بسیار گرامی‌اش می‌داشتند. وی در تهران درگذشت و در مشهد در حرم امام رضا (علیه السلام) (مقبره فقیه سبزواری) دفن شد. برخی از اندیشوران درباره مقام فقهی و فلسفی محمد تقی آملی، اظهار نظر کرده‌ و او را ستوده‌اند. مرتضی مطهری، آملی را مدرّس منقول و معقول در تهران شمرده و افزوده است: مهمترین اثر عقلی او حاشیه بر شرح منظومه حکیم سبزواری و مهمترین اثر نقلی‌اش شرحی است استدلالی بر عروه الوثقی. علامه شعرانی شاگردان خود را برای تقلید به وی ارجاع می‌داد. سبحانی می‌گوید او فقیه، عالمی کبیر، متضلّع در فلسفه و روی‌گردان از دنیا و زخارفش بود.

[۱۳] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۶۴.

[۱۴] بحارالانوار، جلد ۴۵، صفحه ۸۰٫

[۱۵] سوره مبارکه یوسف، آیه ۳۱٫

«فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَ آتَتْ کُلَّ وَاحِدَهٍ مِنْهُنَّ سِکِّینًا وَ قَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ ۖ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنْ هَٰذَا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ».

[۱۶] همان.

[۱۷] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

[۱۸] همان.

[۱۹] بحارالأنوار، ج ۷۸، ص ۲۸۷٫

«قالَ اَبُوعَبْدِاللّهِ علیه السلام : اِسْتَغْفِرِاللّهَ فِى الْوَتْرِ سَبْعینَ مَرَّهً، تَنْصِبُ یَدَکَ الیُسْرى وَتَعِدُّ بِالْیُمْنى اَلاِْسْتِغْفارَ. وَکانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَسْتَغْفِرُ فِى الْوَتْرِ سَبْعینَ مَرَّهً وَیَقُولُ: «هذا مَقامُ الْعائِذِبِکَ مِنَ النّارِ» سَبْعَ مَرّاتٍ».

[۲۰] تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج ۲، ص ۷۴؛ تفسیر نورالثقلین، شیخ حویزی، ج۳، ص ۴۵۱؛ بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۱۷، ح ۶؛ میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج ۴، ص ۳۲۳۲ ؛

«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَهَ فِی لَیْلَتِهَا فَفَقَدَتْهُ مِنَ الْفِرَاشِ فَدَخَلَهَا فِی ذَلِکَ مَا یَدْخُلُ النِّسَاءَ فَقَامَتْ تَطْلُبُهُ فِی جَوَانِبِ الْبَیْتِ حَتَّى انْتَهَتْ إِلَیْهِ وَ هُوَ فِی جَانِبٍ مِنَ الْبَیْتِ قَائِمٌ رَافِعٌ یَدَیْهِ یَبْکِی وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ لَا تَنْزِعْ مِنِّی صَالِحَ مَا أَعْطَیْتَنِی أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِی عَدُوّاً وَ لَا حَاسِداً أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَرُدَّنِی فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِی مِنْهُ أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً قَالَ فَانْصَرَفَتْ أُمُّ سَلَمَهَ تَبْکِی حَتَّى انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِبُکَائِهَا فَقَالَ لَهَا مَا یُبْکِیکِ یَا أُمَّ سَلَمَهَ فَقَالَتْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ لَا أَبْکِی وَ أَنْتَ بِالْمَکَانِ الَّذِی أَنْتَ بِهِ مِنَ اللَّهِ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ تَسْأَلُهُ أَنْ لَا یَشْمَتَ بِکَ عَدُوّاً أَبَداً وَ أَنْ لَا یَرُدَّکَ فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذَکَ مِنْهُ أَبَداً وَ أَنْ لَا یَنْزِعَ مِنْکَ صَالِحاً أَعْطَاکَ أَبَداً وَ أَنْ لَا یَکِلَکَ إِلَى نَفْسِکَ طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً فَقَالَ یَا أُمَّ سَلَمَهَ وَ مَا یُؤْمِنُنِی…».

[۲۱]   الکافی، جلد ۲، صفحه ۷۸٫

«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحَجَّالِ عَنِ اَلْعَلاَءِ عَنِ اِبْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : کُونُوا دُعَاهً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ اَلْوَرَعَ وَ اَلاِجْتِهَادَ وَ اَلصَّلاَهَ وَ اَلْخَیْرَ فَإِنَّ ذَلِکَ دَاعِیَهٌ».

[۲۲] سوره مبارکه یونس، آیه ۶۲٫

[۲۳] باباطاهر، دوبیتی‌ها، دوبیتی شماره ۳۱۳.

[۲۴] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.

«یَا إِلٰهِى وَ سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ وَ مالِکَ رِقِّى، یَا مَنْ بِیَدِهِ نَاصِیَتِى، یَا عَلِیماً بِضُرِّى وَ مَسْکَنَتِى، یَا خَبِیراً بِفَقْرِى وَ فاقَتِى، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ، أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ وَ أَعْظَمِ صِفاتِکَ وَ أَسْمائِکَ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقاتِى مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَهً، وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَهً؛ وَ أَعْمالِى عِنْدَکَ مَقْبُولَهً، حَتَّىٰ تَکُونَ أَعْمالِى وَ أَوْرادِى کُلُّها وِرْداً وَاحِداً، وَ حالِى فِى خِدْمَتِکَ سَرْمَداً. یَا سَیِّدِى یَا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلِى، یَا مَنْ إِلَیْهِ شَکَوْتُ أَحْوالِى، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ، قَوِّ عَلىٰ خِدْمَتِکَ جَوارِحِى، وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِیمَهِ جَوانِحِى، وَ هَبْ لِىَ الْجِدَّ فِى خَشْیَتِکَ، وَ الدَّوامَ فِى الاتِّصالِ بِخِدْمَتِکَ، حَتّىٰ أَسْرَحَ إِلَیْکَ فِى مَیادِینِ السَّابِقِینَ؛ وَ أُسْرِعَ إِلَیْکَ فِى البَارِزِینَ، وَ أَشْتاقَ إِلىٰ قُرْبِکَ فِى الْمُشْتاقِینَ، وَ أَدْنُوَ مِنْکَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِینَ، وَ أَخافَکَ مَخافَهَ الْمُوقِنِینَ، وَ أَجْتَمِعَ فِى جِوارِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ…».

[۲۵] زندگانى حضرت زهرا علیها السلام (ترجمه جلد ۴۳ بحار الأنوار) ترجمه روحانى، ص ۹۲۳٫

[۲۶] همان.

[۲۷] المناقب، جلد ۳، صفحه ۳۳۴٫

«اَلْبَاقِرُ وَ اَلصَّادِقُ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ : أَنَّهُ کَانَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لاَ یَنَامُ حَتَّى یُقَبِّلَ عُرْضَ وَجْهِ فَاطِمَهَ وَ یَضَعَ وَجْهَهُ بَیْنَ ثَدْیَیْ فَاطِمَهَ وَ یَدْعُوَ لَهَا وَ فِی رِوَایَهٍ: حَتَّى یُقَبِّلَ عُرْضَ وَجْنَهِ فَاطِمَهَ أَوْ بَیْنَ ثَدْیَیْهَا».

[۲۸] محمدحسین غروی اصفهانی، مشهور به کمپانی (۱۲۹۶-۱۳۶۱ق) فقیه، اصولی و فیلسوف قرن چهاردهم. او در کنار آقاضیاء عراقی و میرزای نایینی، یکی از سه مکتب اصولی در شرح و بسط مکتب اصولی آخوند خراسانی را ایجاد کرده است. کتاب نهایه الدرایه از مهمترین آثار او در اصول فقه و در شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی است. تلاش او برای تغییر در باب‌های علم اصول با مرگ او ناتمام ماند. دیوان کمپانی در مدح و رثای اهل بیت از آثار اوست. تخلص او در شعر «مفتقر» است. محمدحسین اصفهانی، فرزند محمدحسن اصفهانی نخجوانی، در ۲ محرم سال ۱۲۹۶ق در نجف متولد شد. پدرش اصالتاً نخجوانی بود و پس از امضای قرارداد ترکمانچای نخست به تبریز و سپس به اصفهان مهاجرت کرد و سپس به کاظمین رفت. پدرش از تجار مشهور کاظمین بود. او دوست داشت محمدحسین راه او را در تجارت ادامه دهد؛ اما محمدحسین با توسل به امام کاظم (علیه السلام) رضایت پدر را به دست آورد و در حدود بیست سالگی برای تحصیل علم راهی حوزه علمیه نجف شد. وی به سبب شغل پدرش به «کمپانی» مشهور بود. گفته شده است وی از این نام ناخشنود بود. با این حال، دیوان اشعار او در یکی از چاپ‌ها به نام دیوان کمپانی منتشر شده است. محمدحسین غروی اصفهانی در ۵ ذی‌الحجه سال ۱۳۶۱ق درگذشت. پیکر او در حجره‌ای متصل به گلدسته شمالی ایوان طلای حرم امیرالمؤمنین، نزدیک مقبره علامه حلی به خاک سپرده شد. درگذشت او یک هفته پس از وفات آقاضیاء عراقی بود.

[۲۹] اشعاری از مرحوم «آیت الله شیخ محمد حسین کمپانی» در رثای حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها).