«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) صاحب سِرّ مُستودَع هستند

«وَ هِیَ الصِّدِّیقَهُ الْکُبْرَى وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولَى[۲]»؛ تسلیت عرض می‌کنم. مُصیبت خیلی سنگین است. مُصیبت بی‌بی حضرت زهرا (سلام الله علیها)، داغِ این شخصیّت عَرشی و لاهوتی برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تا آن‌جا سنگین بود که برحَسب آنچه نَقل شده است، «أَبْکِی مَخَافَهَ أَنْ تَطُولَ حَیَاتِی[۳]»؛ بعد از حضرت زهرا (سلام الله علیها) دیگر می‌خواست برود. فِراق حضرت زهرا (سلام الله علیها) غُروب خورشید وجودِ حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) غُربت دین بود و قدرت کُفر بود و نِفاق جولان داد. وجودِ حضرت فاطمه‌ (سلام الله علیها) وجود نُصرت الهی بود. بی‌بی عالَم در جبهه‌های مُختلف یک‌تَنه هم فرمانده بود و هم قُشون بود و کار همه‌ی اَعصار و اَمصار را یک‌تَنه انجام داد، نَقش ایشان نَقش فَرازمانی و فَرامکانی بود و کاری را که حضرت زهرا (سلام الله علیها) کردند، از اَحدی ساخته نبود. یک قَسم و یک صلوات داریم؛ در قَسم که می‌گویند هرکسی با این وَضع خداوند را قَسم بدهد، دعایش مُستجاب است؛ «بِفاطِمَهَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَ السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها»؛ یک قَسم جامعی است که همه‌ی مُقدّسات در این چند کلمه جمع است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کُلّ است، حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) کُلّ است، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) همه است و حَسنین (سلام الله علیهما) به شَرح ایضاً. این ستارگانی که در آسمان آیه‌ی مُباهله می‌درخشند، این‌ها نور اوّلین و آخرین هستند که همین خَمسه‌ی طیّبه (سلام الله علیهم اجمعین) هستند. ولی در کنار این‌ها یک «السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ» داریم؛ «وَ السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها». «السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ» را چون در روایات توضیح داده نشده است، تَحلیل‌هاست که بر اَساس قَرائن است. «السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ» گاهی «السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ» است. «السِّرِّ» یعنی سِرّ. وقتی پَرده‌بَرداری می‌شود که دیگر سِرّ نیست. لذا این برای ما تا حَدّی اطمینان‌آور است که سِرّ است. ولی سِرّی که مُستودَع در فاطمه (سلام الله علیها) است. بعضی‌ها گفته‌اند منظور امام زمان (ارواحنا فداه) است. خودِ حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) از اَسرار عالَم هستند. این سِرّبودن هم روشن است که برای ما عَلَن نیست؛ با این‌که حاضر است اما ظاهر نیست. برای من و شما سِرّ است. اما این اختصاص به حضرت زهرا (سلام الله علیها) ندارد. اُمّهاتی که بین وجود مبارک بی‌بی (سلام الله علیها) تا حضرت نرجس خاتون (سلام الله علیها) هستند، همه‌‌ی این‌ها حامل این نور از اَصلاب شامخه و اَرحام مُطهّره بوده‌اند. همین‌جور «جِیلًا بَعْدَ جِیلٍ[۴]» مُنتقل شده است تا این کرامت و این افتخار نَصیب سیّده‌ی اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین)، والده الحُجّه (روحی فداه) شده است.

Sadighi-14030826-Hoze-Thaqalain_IR (1)  

مأموریت حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای مُقابله‌ی با مُنافقین

و جهات دیگری هم که گفته شده است، آنچه که به نظر قاصر از یک طلبه به قلُوب پاک شما عَرضه می‌شود و قابل اَرزیابی است، آن ویژگی‌ خاصّی بود که حضرت فاطمه‌ی طاهره (سلام الله علیها) بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور حفاظت هر دو اَمانت بود. هم حافظ قرآن بود، نگهبان آیات وَحی بود و هم پاسدار ولایت و وَلی بود و این جُزء اَسرار است. یک بانو که از نظر گوهر وجودی شأن او تربیت فرزند است، پرورش است، ساختن است؛ ولی شأن بانو جبهه‌رفتن نیست، جنگیدن نیست، مُقابله نیست. حضرت زهرا (سلام الله علیها) در تَهاجُم بی‌اَمان جهانی به جبهه‌ی نور و حقیقت و دین و دیانت مُنحصراً هم مُهاجم بود، هم مُدافع بود. در صَحنه‌ی جهاد تَبیین، در صَحنه‌ی هُجوم به نِفاق و مُنافق، مُهاجم بی‌بَدیل در تاریخ بَشر است. وجود نازنین حضرت خَتمی مَرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور بودند در دو جبهه جهاد کنند، قِتال کنند. لکن در یکی به ثَبت رسیده است و جبهه‌ی دوّم به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) واگذار شد؛ «جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ[۵]». وجود مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مُقابله‌ی با مُنافقین مأموریت نداشتند. کنار بِستر ایشان اِنکار نُبوّت شد. همین‌که گفتند: «إنّ الرَّجُل لَیَهجُر[۶]»، این دُشنام نبود؛ این بُروز نِفاق بود؛ این اِنکار خدا و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. خیلی سنگین است! ولی وجود مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مُتوقّف شدند، آتش‌بَس دادند، تمام شد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حتی در کنار بِستر و در خانه‌ی خودش جواب نداد، مُقابله نکرد. و این‌ها در کنار پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در این مُدّت حَیات رسالتی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، این‌ها حُضور داشتند. و وجود مُقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم در شرایطی قرار گرفت که کسی به حرف حضرت علی (علیه السلام) گوش نمی‌داد. این خیلی دور از ذهن نیست که می‌گویند حضرت زهرا (سلام الله علیها) به مولایش حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عَرض کرده باشد: شنیدم به تو سلام نمی‌کنند! فرموده باشند: نه تنها سلام نمی‌کنند، بلکه جوابِ سلام من را هم نمی‌دهند. آنچنان جَوّ علیه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تُند شد که رَسماً در مسجد نَبوی حضرت زهرا (سلام الله علیها) آن خُطبه‌ی مُعجزه‌آسا که واقعاً خُطبه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها)‌ مُعجزه است، جُزء کرامات بی‌بی هست. هرچه شما بزرگواران برنامه‌ریزی کنید و حتی کلاس بگذارید، همان‌گونه‌ای که نهج البلاغه تدریس می‌خواهد، خُطبه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها)‌ هم تَدریس می‌خواهد. خیلی عَمیق است، خیلی جامع است، خیلی پُر اَسرار و پُر رمَز است. خُطبه‌ی آتشینی بود، خُطبه‌ی نافذی بود. این خُطبه‌ حُجّت بود، حّجت‌الله بود که بر زبان حُجّت الحُجج حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمد و بُروز پیدا کرد. ولی با آن خُطبه‌ حاضرین در مسجد که مسجد پُر بود، مَملو بود، خیلی گریه کردند، خیلی اَشک ریختند، مقام فریادشان طَنین داشت؛ اما در کنار این خُطبه‌ آن فرد به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و به امیرالمؤمنین (علیه السلام) دُشنام داد، اما یک نفر دفاع نکرد. حضرت زهرا (سلام الله علیها) با دل شکسته، با قلبی مَجروح، با روحی آزُرده مسجد را تَرک گفت و وقتی به مسجد آمد، مَظلومیّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در یک قالبی که اگر بی‌دقّتی بشود خیال می‌کنند حضرت زهرا (سلام الله علیها) احساساتی شده است و به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تُندی کرده است. فرمودند: «یَا ابْنَ اَبِی طَالِبٍ عَلَیْکَ السَّلامُ اشْتَمَلْتَ شَمْلَهَ الْجَنِینِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَهَ الظَّنِینِ[۷]»؛ علی مُتّهم شدی! یعنی دیگر زمینه نداری از خانه بیرون بروی؟ آدمی که مُتّهم شده است دیگر نمی‌خواهد هیچ‌کسی او را بیرون از خانه ببیند. تو که در جبهه‌ها یکه‌تاز بودی، همه‌ی جبهه‌ی دین جولانگاه تو بود، حالا مانند جَنین دیگر هیچ میدانی نداری. این اُوج مَظلومیّت را حضرت زهرا (سلام الله علیها) می‌تواند در قالب این اَلفاظ بیان کنند. لذا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با آن فَضاسازی هم جایگاه مُتّهم را داشتند و هم اگر حرف می‌زدند بدتر می‌شد. مُقابله می‌شد، در مَتن مردم مُقابله می‌شد. ولی حضرت زهرا (سلام الله علیها) با ویژگی‌هایی که داشت، زمینه‌ی ایجاد هُیجان و طوفان عاطفی و بیداری وِجدان‌ها در وجود حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) بود. هم بانو بود، هم دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و هم آسیب‌دیده بود. لذا شرایطی در حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود که توانست آن خُطبه را که اِتمام حُجّتی بود که هیچ‌‌چیزی کم نگذاشتند. در بُعد اعتقادی، قرآنی، استدلالی، فقهی، یک خُطبه‌ای بود که گویا همه‌ی اسلام را در آن‌جا تابلو کرد و در تاریخ به ثَبت رساند. و این‌ها هم تَحمُّل کردند، مردم گوش کردند، گریه کردند. اگر حضرت علی (علیه السلام) می‌آمد، گوش نمی‌کردند. کَما این‌که حضرت علی (علیه السلام) را با دست بسته آوردند. یک نفر از مسلمان‌های مدینه حتی انتقاد نکردند که او وَصیّ است، او دوّمین شخصیّت عالَم است، او قرآن ناطق است، او آیه‌ی تَطهیر است، او آیه‌ی مُباهله است، او سوره‌ی هَل‌أتی است، او آیه‌ی «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ[۸]» است. یک نفر از این‌هایی که با قرآن آشنا بودند و بیانات نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را   در فَضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) و برجستگی ایشان شنیده بودند. مردمی که خط‌شکنی‌های حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را دیده بودند. کلید فَتح همه‌ی جنگ‌ها به دست حضرت علی (علیه السلام) بود و این جانفشانی‌ها و ایثارها و نثارها را دیده بودند؛ ولی صدای یک  نفر بلند نشد، اعتراض نکرد. تنها حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بود که آمد و به جبهه‌ی نِفاق هُجوم بُرد و آبرویشان را برمَلا کرد. «أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ[۹]»؛ اصلاً مشکل شما مسأله‌ی خلافت نیست؛ شما در حال برگشت به جاهلیّت هستید. خیلی زیبا دست‌شان را رو کرد. شما دارید زیرآب آیات اِرث را می‌زنید؛ شما دارید جایگاه زن و مَنزلت زن را برمی‌گردانید؛ شما با اَساس دین مُخالفت دارید. این شأن مَخصوص حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) بود و جُز حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هم اَحدی این زمینه را نداشت. این‌ها آمده بودند که اَساس دین را به اِرتجاع و جاهلیّت برگردانند و اگر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نبود، کار تمام بود. ولی امروز الحمدلله مسجد دارید، این‌جا نشسته‌اید و این‌ها باز بَرکات حضرت زهرا (سلام الله علیها) است.

Sadighi-14030826-Hoze-Thaqalain_IR (4)

روضه و توسّل به حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)

حضرت زهرا (سلام الله علیها) حفاظت کرد، هزینه‌ هم دارد که خیلی هم سنگین بود. دیگر چیزی از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) باقی نمانده بود. حضرت زهرا (سلام الله علیها) را دَرهم شکستند؛ به مَعنی واقعی کلمه دَرهم شکستند. اُستخوان‌هایش را خُرد کردند. بی‌بی عالَم در صَحنه‌ی مُقابله‌ی جنگ تَبیینی، جنگ روایتی، جنگ رسانه‌ای پیروز بود؛ اما در جنگ نظامی خیر. نامَردها هیچ‌چیزی نداشتند، همین صهیونیست‌ها بودند. یک زنِ باردار را که آن‌جور نمی‌زنند! عزیزکرده‌ی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که در مَلاء عام زیر بار کُتک نمی‌گیرند! پَرده‌نشین حَیا را که نامَحرم سیلی نمی‌زند!

‌لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

حضرت آقای «طباطبایی» گفتند که در این جلسه گویا بَناست ما از شما استفاده کنیم و ان‌شاءالله جلسات‌مان مسیر جدید خودش را طِی کند. بنده در مَحضرتان هستم. نثار روح مُقدّس حضرت زهرا (سلام الله علیها) و جهت رَفع همه‌ی نگرانی‌ها در بُعد سیاسی، در بُعد فرهنگی، در بُعد اَخلاقی، در بُعد بین‌المللی و جبهه‌ی مُقاومت و سلامتی و دَوام عُمر رهبر عزیزمان صلوات مَرحمت بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

Sadighi-14030826-Hoze-Thaqalain_IR (2)

سؤالات دوستان از حضرت اُستاد و پاسخ ایشان

سؤال اوّل: با سلام مَحضر حضرت اُستاد؛ با توجّه به این‌که قَدم اوّل در تَهذیب را تَرک مُحرّمات و انجام واجبات می‌دانید، اوّل باید از کدام حَرام و واجب شروع کرد؟

پاسخ حضرت استاد: آنچه که به نظر می‌رسد و شاید قابل قبول باشد، این است که اسلام یک مَنظومه است، یک نظام است. همین‌جور که بدن ما مُرکب است از اَعضا و جَوارح، رَگ دارد، پِی دارد، خون دارد، گوشت دارد، عَضُلات دارد، اُستخوان دارد و پیکر ما سر دارد و جَوارح دارد و جَوانح دارد، این مَجموعه را باید برای حَیات خودمان نگاه داریم. اسلام هم یک مَجموعه است. از اعتقادات گرفته که ابتدایش جَهان‌بینی است، برداشت از هَستی هست، بعد اَخلاقیّات است و بعد وَظایف عَملی و جوارحی که فقه ما عُهده‌دار این اَعمال جوارحی است. این مَجموعه زندگی ماست. «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ[۱۰]»؛ این نداهایی که خداوند کرده است، «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» ، «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ النَّاسُ» که تا دامنه‌ی قیامت طَنین دارد، دعوت به زندگی کرده است و زندگی یک مَجموعه‌ای است که در اختیار ما قرار گرفته است و باید به همه‌اش پایبَند باشیم. نمی‌شود قرآن را قطعه‌قطعه کرد. بله اعتقادات در اُولویّت اوّل است و باید انسان در مَبدأ و مَعاد و صراط به یَقین برسد که بین مَبدأ و مَعاد است که رسالت و نبوّت و اعتقاد به مَلائکه طُرُق هستند، سُبُل هستند، صراط هستند. در مسأله‌ی هستی مُطلق، کَمال مُطلق، قدرت مُطلق، علم مُطلق باید به یَقین رسید. در مسأله‌ی ضَرورت نبوّت و واقعیّت آن، تَحقُّق خارجی و عینی او باید یَقین داشت. در استمرار رُبوبیّت پروردگار متعال که بِستر آن امامت و ولایت است، باید به یَقین رسید. حالا اگر در یَقین لازم باشد که ما علم کَلام بخوانیم، فلسفه بخوانیم، مَنطق بخوانیم تا به یَقین برسیم، این‌ها برای ما یَقین عینی می‌شود. باید به دنبال آن برویم تا به یَقین برسیم. ولی آنچه مُسلّم است، با استدلال  ذهن به بُن‌بَست می‌رسد. استدلال پذیرش نمی‌آورد. آن پاکی می‌خواهد، آن اَمین‌بودن می‌خواهد. و خداوند  به کسانی که در زندگی اَمین و صادق هستند، یَقین می‌دهد. لذا خداوند متعال فرموده است: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ[۱۱]». این عبادت که قبول دستورات فکری و اَخلاقی و جَوارحی پروردگار متعال است، این انسان را به چشم یَقین می‌رساند و آدم را سیراب می‌کند. در فَضائل اخلاقی خداوند دعوت به اِستخلاف کرده است. خداوند متعال از ما خواسته است که ما خلیفه‌ی او بشویم؛ «وَ اسْتَخْلَفَکُمْ فِیهَا»؛ خداوند اِستخلاف یعنی طَلب کرده است که ما خلیفه‌الله بشویم. خلیفه‌ی خدا شدن یعنی نماینده‌ی خدا شدن، یعنی نمایش‌دَهنده‌ی صفات الهی و اَسماء الهی شدن. بنابراین فَضائل اَخلاقی را کَسب کردن و ضدّ آن را از وجود و کشور نَفْس بیرون کردن جُزء مَهامّ اُمور است و خیلی مهمّ است و خیلی هم راهِ پیچیده‌ای هست. در مرحله‌ی سوّم ما در زندگی دُنیوی تَعامُل‌مان با خدا، تَعامُل‌مان با خودمان، تَعامُل‌مان با مردم، تَعامُل‌مان با عالَم تَکوین باید برای هرکدام از این‌ها ما جَدول مُناسب را انتخاب بکنیم که فقه ما نظام عَملی است، نظام اجرایی است و این وظیفه‌ی چشم ما را، وظیفه‌ی گوش ما را، وظیفه‌ی زبان ما را، سایر اَعضاء و جَوارح ما را، رفتار خانوادگی ما را، رفتار درسی و تَعلیمی و تَعلُّمی ما را تَنظیم می‌کند. الحقّ و الانصاف نَقش فقه هم نقشی نیست که چیزی جای فقه را بگیرد. لکن از نظر اهمیّت فقه دالان ورودی هست. چون آن چیزی که آدم را الهی می‌کند، عمل به وظیفه‌ است. در ابتدا اِشراف ما به بدن‌مان هست.‌ قلب ما در اختیار خودِ ما نیست، فکر ما هم در اختیار خودِ ما نیست؛ ولی جَوارح ما در اختیار ماست. آن چیزی که برای ما مورد عمل می‌تواند باشد و توانش را داریم، تَسلُّط بر جَوارح خودمان است. لذا گناهانی که جارحه‌ی ما را  که جَوارح ما مَجاری جان ما هستند، اگر ما این‌ها را از فقه‌مان یاد بگیریم و وجودمان و جَوارح‌مان و زندگی‌مان را و همین‌هایی که می‌توانیم و در اختیارمان هست و به آن تَسلُّط داریم، این را به خدا بسپاریم، یعنی برحَسب جدول الهی زندگی‌مان را تَنظیم کنیم، «مَنْ عَمِلَ بِمَا یَعْلَمُ وَرَّثَهُ اَللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ[۱۲]»؛ بنابراین این‌که از کُجا شروع کنیم، جَوارح در اختیار ماست و اگر سُراغ علم هم می‌رویم، برای این است که جَوارح در اختیار ماست. می‌توانیم بیاییم در حُجره‌ای مُستقر بشویم، در کلاس درس اُستادی بنشینیم و مَعلومات‌مان را بالا ببَریم. آن چیزی که نَقد است، این است که اراده‌ی ما بر جَوارح‌مان تَسلُّط دارد. «کُن فَیکون» است؛ وقتی شما می‌خواهید بلند بشوید، یک اَهرُمی نمی‌آورند که شما را بلند کنند؛ اراده‌تان این‌قَدر قُوّت دارد که تا اراده کردید بلند می‌شوید. در نشستن‌تان همین‌طور است، در راه‌رفتن‌تان، پَریدن‌تان، غذا خوردن‌تان اَبزار نمی‌خواهید. اراده در همه‌ی اَعضا و جَوارح شما ساری و جاری است. با داشتن یک چنین سُلطان و فرماندهی که مَغز شماست، اراده‌ی شماست، عَقل شماست، قلب شماست، هرچه می‌خواهید اسم آن را بگذارید؛ ولی خداوند یک چیزی به ما داده است که با داشتن آن چیز این اَعضا و جَوارح ما از ما اطاعت می‌کنند. هروقت خواستید دست را بالا ببَرید، بالا می‌برَید. هروقت خواستید پایین بیاورید، پایین می‌آورید. هر وقت خواستید چشم را باز کنید، باز می‌کنید و هروقت خواستید ببندید، می‌بَندید. هیچ مَعونه‌ی خارجی نمی‌خواهد. در اختیار خودتان هست. آن چیزی که در اختیار خودتان هست، باید آن را با فَرمان الهی تَطبیق بدهید. این دیگر همه‌اش مهمّ است؛ ولی آمده‌اند و گناهان را دسته‌بَندی کرده‌اند. گناهان را به کَبیره و صَغیره دسته‌بَندی کرده‌اند. بعضی از فُقهای ما می‌گویند که ما اصلاً گناه صَغیره نداریم. چون مُخالفت با خداوند نمی‌شود صَغیره باشد. «لاَ صَغِیرَهَ مَعَ اَلْإِصْرَارِ[۱۳]»؛ حالا این که حدیث است، اصلاً گناه را هرقَدری هم شما نسبت به گناهان دیگر کوچک بشمارید، هم کوچک‌شمُردن این را کَبیره می‌کند و هم تکرار آن را کَبیره می‌کند. بنابراین باید کَمر بَست، تَصمیم گرفت که در زندگی فَرمان خداوند را اجرا کرد. اجرای فَرمان خداوند در جَوارح در حیطه‌ی اختیار ماست. لذا باید همه‌ی گناهان را تَرک کرد. از کُجا شروع کنیم؟ از همه‌جا. یک نظام است، یک مَجموعه است که شما در هر کشوری که زندگی کنید، قَوانین آن کشور را همه اطاعت می‌کنند. کدام‌یک مهمّ است؟ هرجایی شما خلاف قانون بکنید، مُچ‌تان را می‌گیرند. این کُجایش مهمّ است در آن‌جا اصلاً جای سؤال نیست. یک نظام است، یک حکومت است و همه هم در این حکومت نَقش دارند و باید دستورات او را اجرا کنند.

Sadighi-14030826-Hoze-Thaqalain_IR (5)Sadighi-14030826-Hoze-Thaqalain_IR (3)

سؤال دوّم: نظر به حدیث «عُنوان بَصری» که انسان مالی را از خود نداند و همه‌چیز مِن‌جُمله رِزق و روزی را از جانب‌ حق‌تعالی بداند، مُمکن است که انسان به یک بی‌اهمیّتی نسبت به زندگی برسد و موجب بی‌خیالی و تَنبلی نسبت به روزی بشود. راهکار جلوگیری از این اتّفاق چیست و مَرز بین زُهد نسبت به دنیا و تَنبلی در کَسب رِزق چیست؟

پاسخ حضرت استاد: این آیه‌ی کریمه‌ای که در سوره‌ی مبارکه‌ی طلاق هم هست و از امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) نَقل شده است: از وقتی مرحوم آقای «شیخ حَسنعلی نخودکی[۱۴]» (رحمت الله علیه) این نُسخه را به ایشان دادند، تا آخر عُمر ایشان مُلتزم بودند و عمل می‌کردند. بعد از هر نماز واجب سه مرتبه‌ «قُلْ هُوَ اللَّهُ[۱۵]»، سه مرتبه صلوات و سه مرتبه این آیه‌ی کریمه را که بخشی از یک آیه و تمام یک آیه است را می‌خواندند: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا[۱۶]»؛ این‌جا خیلی آیه آیه‌ی دلنشینی است. بنده یک‌وقت‌هایی که مانند شما بودم، روحم لطیف‌تر از حالا بود، این آیه‌ی کریمه مُدّتی بنده را مَشغول کرده بود. «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا»؛ خداوند خودش دَرب را باز می‌کند. «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا»؛ پُشت دَرب بَسته نمی‌گذارد. بعد هم روزی را از جایی که شما برنامه‌ریزی نکردید می‌دهد. اما شرط آن چه چیزی است؟ شرط آن تقواست. کَلّ بر دیگران بودن خلاف تقواست. فرمود: «مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقَى کَلَّهُ عَلَى اَلنَّاسِ[۱۷]»؛ کسی بارِ دیگران بشود، مَشمول لَعنت خداست. همه مُکلّف هستند عزّت‌نَفْس خودشان، غِنای نَفْس خودشان را بالا ببَرند و همیشه دستی داشته باشند که بدهد؛ نه دستی داشته باشند که بگیرد. بنابراین یکی از مواردی که تقوا اقتضاء می‌کند، اهتمام به اُمور دیگران و رَفع واجبات خودمان است. تأمین نیازهای بدنی‌مان واجبِ ‌ماست. بله، ما باید کار خودمان را بکنیم و این‌که چه‌قَدر درآمد دارد برایمان مهمّ نیست؛ آن چیزی که وظیفه است را ما باید انجام بدهیم. اگر تقوا که وظیفه است و یک مَجموعه است، هرجا تقوا یک گونه‌ای است، تأمین اقتصاد هم تقواست؛ طَلب جَمیل هم اِجمال در طَلب خودش جُزء مَنصوص است. این آخر آیه هم که می‌فرماید: «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا»، می‌خواهد بگوید باید برنامه داشته باشید. ما به برنامه‌ی شما نمی‌دهیم؛ «یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ». ولی شما باید برنامه داشته باشید. لذا در روایاتی که مُکرر هم از امام رضا (علیه السلام) و هم از ائمه‌ی دیگر نَقل شده است که سه چیز است، اوّل تَفقُّه در دین، دوّم تَقدیر مَعیشت و سوّم صبر بر رَزایاست. این‌ها اَساس دین است، این‌ها رُکن است؛ باید این‌ها را داشته باشیم. تَفقُّه در دین و تَقدیر مَعیشت. تَقدیر یعنی چه؟ یعنی برنامه‌ریزی. باید حتماً برای مَعیشت‌مان برنامه داشته باشیم. بله غالباً برنامه‌ها برحَسب پیش‌بینی ما درنمی‌آید. کُلّ عالَم این‌گونه است. نَقشه‌ای که دنیا برای مَحو دین کشیده‌اند، خداوند در سرشان زد. همیشه این‌طور است. خداوند متعال هیچ ظالمی را به مَقصد نمی‌رساند، هیچ فاسقی به مَقصد نمی‌رسد. ما هم «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ، وَ حَلِّ الْعُقُودِ، وَ نَقْضِ الْهِمَم[۱۸]»؛ ولی کار، کار فیزیکی نیست. درس‌خواندن خودش کار است، درس‌دادن خودش کار است. شما مأمور به کار هستید، مأمور به اِهتمام به اُمور مسلمان‌ها و اسلام هستید. شما آن‌جایی که وظیفه است به وظیفه‌ی خودتان عمل بکنید، خداوند هم روزی را هم تَضمین کرده است، ضمانت فرموده است و هم تَجربه این است که هرکسی برای خدا بوده است، خداوند او را دَر نگذاشته است، وا نگذاشته است؛ روزی‌اش را به او داده است. بنابراین آن چیزی که مهمّ است، این است که انسان کار کند، برحَسب آنچه که وظیفه‌اش هست. شما کارتان کار طلبگی است؛ کار خودتان را بکنید؛ خداوند هم روزی خودش را می‌دهد. همان‌جوری که وَعده داده است، وَعده‌ی خداوند حقّ است. حوزه‌ها قَرن‌هاست بدون این‌که مَنبع خاصّی داشته باشد، خداوند اداره کرده است، الآن هم دارد اداره می‌کند.

امروز بَنای بنده بر این بود که خدمت شما که رسیدیم، سر سُفره‌ی بی‌بی باشیم و یک روضه‌ای بخوانیم. دیگر همان درس اخلاق بود، هم مَعنویّت بود، هم تَوسُّل بود. این سؤالات‌تان هم برای ما یک فُرصتی است که از شما استفاده می‌کنیم و خوب است؛ این سؤالات خیلی خوب است. خدا حفظ‌تان بکند.

Sadighi-14030826-Hoze-Thaqalain_IR (6)Sadighi-14030826-Hoze-Thaqalain_IR (7)

دعا

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم هرچه زودتر امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! بیش از این به این نابکاران مُهلت خونریزی و بی‌رَحمی و قَتل و غارت نَده.

خدایا! این‌ها را نابود کُن.

خدایا! عوامل این‌ها را در کشورهای اسلامی و در کشور ما رُسوا و نابود کُن.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم کسانی که دلی با حاکمیّت اسلام ندارند، دست‌شان را از سرنوشت کشور ما کوتاه کُن.

الها! پروردگارا! ولایت حضرت علی (علیه السلام) و اولاد علی (سلام الله علیهم اجمعین) و در استمرار ولایت ولی‌فقیه را در جانِ ما مُستقر بفرما.

خدایا! به ما باور ثابت عنایت بفرما.

خدایا! توفیق محبّت و اطاعت به ما مَرحمت بفرما.

خدایا! این جوان‌های عزیز ما را عَلمداران جبهه‌ی امام زمان (ارواحنا فداه) قرار بده.

الها! پروردگارا! فوق رَغبت‌مان و آرزویمان از خَزائن کَرَم خودت به ما نور و مَعرفت و آنچه لازمه‌ی کَمال ما هست به ما مَرحمت بفرما.

خدایا! شهدا و امام شهدا را از ما راضی بفرما.

خدایا! نظام ما، مردم ما، جبهه‌ی مُقاومت را دشمن‌شاد مَگردان.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، (بیروت، داراحیاء التراث العربی)، ج ۴۳، ص ۱۰۵٫

«الإمام الصادق (علیه السّلام): إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَمْهَرَ فَاطِمَهَ علیها السلام رُبُعَ الدُّنْیَا، فَرُبُعُهَا لَهَا وَ أَمْهَرَهَا الْجَنَّهَ وَ النَّارَ تُدْخِلُ أَعْدَاءَهَا النَّارَ وَ تُدْخِلُ أَوْلِیَاءَهَا الْجَنَّهَ، وَ هِیَ الصِّدِّیقَهُ الْکُبْرَى وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولَى».

[۳]  دیوان امام علی علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۱۲۳٫

«نَفْسِی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحْبُوسَهٌ   ***   یَا لَیْتَهَا خَرَجَتْ مَعَ اَلزَّفَرَاتِ

لاَ خَیْرَ بَعْدَکَ فِی اَلْحَیَاهِ وَ إِنَّمَا   ***   أَبْکِی مَخَافَهَ أَنْ تَطُولَ حَیَاتِی».

[۴] مجلسی، ج ۴۴، ص ۲۹۲٫

«أَقُولُ رَأَیتُ فِی بَعْضِ تَأْلِیفَاتِ بَعْضِ الثِّقَاتِ مِنَ الْمُعَاصِرِینَ رُوِی أَنَّهُ لَمَّا أَخْبَرَ النَّبِی (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) ابْنَتَهُ فَاطِمَهَ بِقَتْلِ وَلَدِهَا الْحُسَینِ وَ مَا یجْرِی عَلَیهِ مِنَ الْمِحَنِ بَکتْ فَاطِمَهُ بُکاءً شَدِیداً وَ قَالَتْ یا أَبَهْ مَتَی یکونُ ذَلِک قَالَ فِی زَمَانٍ خَالٍ مِنِّی وَ مِنْک وَ مِنْ عَلِی فَاشْتَدَّ بُکاؤُهَا وَ قَالَتْ یا أَبَهْ فَمَنْ یبْکی عَلَیهِ وَ مَنْ یلْتَزِمُ بِإِقَامَهِ الْعَزَاءِ لَهُ فَقَالَ النَّبِی یا فَاطِمَهُ إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِی یبْکونَ عَلَی نِسَاءِ أَهْلِ بَیتِی وَ رِجَالَهُمْ یبْکونَ عَلَی رِجَالِ أَهْلِ بَیتِی وَ یجَدِّدُونَ الْعَزَاءَ جِیلًا بَعْدَ جِیلٍ فِی کلِّ سَنَهٍ فَإِذَا کانَ الْقِیامَهُ تَشْفَعِینَ أَنْتِ لِلنِّسَاءِ وَ أَنَا أَشْفَعُ لِلرِّجَالِ وَ کلُّ مَنْ بَکی مِنْهُمْ عَلَی مُصَابِ الْحُسَینِ أَخَذْنَا بِیدِهِ وَ أَدْخَلْنَاهُ الْجَنَّهَ یا فَاطِمَهُ کلُّ عَینٍ بَاکیهٌ یوْمَ الْقِیامَهِ إِلَّا عَینٌ بَکتْ عَلَی مُصَابِ الْحُسَینِ فَإِنَّهَا ضاحِکهٌ مُسْتَبْشِرَهٌ بِنَعِیمِ الْجَنَّهِ».

[۵] سوره مبارکه توبه، آیه ۷۳٫

«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ ۚ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ».

[۶] مفید، محمد بن محمد (۴۱۳ ه.ق)، اوائل المقالات، ص ۴۰۶.

«المورد الوحید الذی اتفق علی نقله الخاصه والعامه قوله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فی آخر عمره حیث قال: ایتونی بدواه وقلم (او کتف) اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده ابدا فقال عمر ان الرجل لیهجر».

[۷] الطبرسی، ابی منصور احمد بن علی بن ابی طالب (۵۴۸ه)، الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۰۷؛ ابن شهرآشوب، رشید الدین ابی عبدالله محمد بن علی السروی المازندرانی (۵۸۸ه)، مناقب آل ابی طالب، ج ۲، ص ۵۰، تحقیق:لجنه من اساتذه النجف الاشرف، ناشر:المکتبه والمطبعه الحیدریه، ۱۳۷۶ه ۱۹۵۶م.

«فَلَمَّا اسْتَقَرَّتْ بِهَا الدَّارُ، قَالَتْ لِاَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَا ابْنَ اَبِی طَالِبٍ عَلَیْکَ السَّلامُ اشْتَمَلْتَ شَمْلَهَ الْجَنِینِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَهَ الظَّنِینِ، نَقَضْتَ قَادِمَهَ الْاَجْدَلِ، فَخَانَکَ رِیشُ الْاَعْزَلِ، هَذَا ابْنُ اَبِی قُحَافَهَ یَبْتَزُّنِی نَحِیلَهَ اَبِی وَ بُلْغَهَ ابْنَیَّ، لَقَدْ اَجْهَرَ فِی خِصَامِی، وَ اَلْفَیْتُهُ اَلَدَّ فِی کَلامِی، حَتَّی حَبَسَتْنِی قَیْلَهٌ نَصْرَهَا، وَ الْمُهَاجِرَهُ وَصْلَهَا، وَ غَضَّتِ الْجَمَاعَهُ دُونِی طَرْفَهَا، فَلا دَافِعَ وَ لا مَانِعَ، خَرَجْتُ کَاظِمَهً، وَعُدْتُ رَاغِمَهً، اَضْرَعْتَ خَدَّکَ یَوْمَ اَضَعْتَ حَدَّکَ، افْتَرَسَتِ الذِّئَابُ وَ افْتَرَشْتَ التُّرَابَ، مَا کَفَفْتَ قَائِلًا، وَ لا اَغْنَیْتَ بَاطِلًا، وَ لا خِیَارَ لِی، لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَنِیئَتِی (هَیْنَتِی)، وَ دُونَ زَلَّتِی، عَذِیرِی اللَّهُ مِنْکَ عَادِیاً، وَ مِنْکَ حَامِیاً، وَیْلایَ فِی کُلِّ شَارِقٍ، مَاتَ الْعَمَدُ، وَ وَهَتِ (وَهَنَتِ) الْعَضُدُ، شَکْوَایَ اِلَی اَبِی، وَ عَدْوَایَ اِلَی رَبِّی، اللَّهُمَّ اَنْتَ اَشَدُّ قُوَّهً وَ حَوْلًا، وَاَحَدُّ بَاْساً وَ تَنْکِیلًا».

[۸] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۵٫

«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ».

[۹] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۰٫

«أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ ۚ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ».

[۱۰] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۴٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ ۖ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ».

[۱۱] سوره مبارکه حجر، آیه ۹۹٫

[۱۲] الفصول المختاره من العیون و المحاسن، جلد ۱، صفحه ۱۰۷٫

[۱۳] مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، ج ۱، ص ۲۱۱٫

«وَ قَالَ : لاَ صَغِیرَهَ مَعَ اَلْإِصْرَارِ وَ لاَ کَبِیرَهَ مَعَ اَلاِسْتِغْفَارِ».

[۱۴] حسنعلی نخودکی اصفهانی (۱۲۷۹-۱۳۶۱ق)، عالم و عارف امامی قرن سیزدهم و چهاردهم هجری قمری، مشهور به داشتن کرامت و استجابت دعا. وی از محضر جهانگیرخان قشقایی، آخوند ملا محمد کاشی و سید محمد کاظم طباطبائی یزدی بهره برد و پس از آن، تهذیب نفس و ریاضت‌های شرعی را با نظر شخصیت‌هایی چون سید جعفر حسینی قزوینی و سید مرتضی کشمیری در پیش گرفت. او در کنار فلسفه، فقه، اصول، تفسیر و ریاضی، بر علوم غریبه هم تسلط داشت. وی صوفی مسلک بود و اعتقاد داشت صورت کامل تصوف در اسلام به ظهور رسیده است. حسنعلی مقدادی در ۱۵ ذی‌القعده ۱۲۷۹قمری/۱۲۴۲ شمسی در اصفهان به دنیا آمد. شهرت وی به نخودکی در اواخر عمر، به سبب اقامتش در نخودک، یکی از روستاهای اطراف مشهد بود. پدر او، علی اکبر مقدادی، فردی عامی و از کاسبان اصفهان و متصف به زهد و پارسایی بود. وی همچنین مرید محمدصادق تخت پولادی، از مشایخ سلسله چشتیه، و مشهور به استجابت دعا و کرامت بود. نخودکی در ۱۷ شعبان ۱۳۶۱ق (۸ شهریور، ۱۳۲۱ش) در ۸۲ سالگی در گذشت. پیکر وی با حضور بسیاری از اهالی مشهد تشییع و در صحن عتیق حرم امام رضا (علیه السلام) به خاک سپرده شد.

نخودکی گفته بود در زمان حیات خود، هنگامی که در یکی از حجره های صحن عتیق رضوی مشغول عبادت بود، کرامت و لطف ویژه امام رضا (علیه السلام) به زائران خود را شهود کرده و وصیت کرد در همان مکانی که امام را شهود کرده بود زیر پای زائران دفن شود. پدر حسن‌علی، وی را نیز نزد مرشدش برد و از او خواست تا تربیت و مراقبت از وی را برعهده بگیرد. حسنعلی از هفت سالگی تا یازده سالگی زیر نظر محمدصادق تخت پولادی به ریاضت شرعی مشغول شد. در ۱۲۹۰ق محمد صادق تختپولادی درگذشت و حسنعلی ۳ سال دیگر نیز به ریاضت پرداخت، چنانکه شب‌ها تا صبح بیدار می‌ماند و هر روز، روزه می‌گرفت. پس از آن برای بهره بردن از محضر سید جعفر حسینی قزوینی به شهرضا رفت. نخودکی تا سال ۱۳۱۱ق در کنار تهذیب نفس، به آموختن علوم دینی و ادبی، منطق، فلسفه، فقه، اصول و ریاضی، در حوزه علمیه اصفهان، حوزه علمیه مشهد و حوزه علمیه نجف پرداخت. او در نجف به دیدار عالم و زاهد مشهور، سید مرتضی کشمیری، رفت و مدتها با او ارتباط داشت و در تهذیب نفس، از راهنمایی‌های وی بهره برد.

نخودکی از ۱۳۱۱ تا ۱۳۱۴ق در مشهد اقامت گزید و به ریاضت‌های شرعی پرداخت و از درس استادانی همچون محمدعلی خراسانی (مشهور به حاجی فاضل)، سیدعلی حائری یزدی، حاج‌ آقا حسین قمی و عبدالرحمن مدرس استفاده کرد. وی در ۱۳۱۹ به شیراز سفر کرد و در آنجا به فراگرفتن طب و آموختن کتاب قانون نزد میرزا جعفر طبیب پرداخت. نخودکی در رمضان همان سال به بوشهر و از آنجا، از طریق دریا، به مکه رفت. وی چند بار دیگر نیز به نجف و اصفهان سفر کرد و سرانجام در ۱۳۲۹ق به مشهد رفت و تا پایان عمر در آنجا ماند. نخودکی در مشهد بیشتر اوقات خویش را به عبادت، ریاضت، اعتکاف و زیارت قبور عرفا، مانند ابوعلی فارمدی، شیخ محمد کارَندِهی (مشهور به پیر پالان‌دوز) و شیخ محمد مؤمن گذراند. وی با وجود عبادت بسیار، گاه در فقه و اصول و ریاضیات، کتاب‌هایی چون شرح لمعه، معالم‌ الدین و خلاصه الحساب را تدریس می‌کرد. گفته شده است نخودکی به علوم غریبه نیز مسلط بود و در این رشته شاگردانی داشت. پاره‌ای از اوقاتِ او نیز صرف پاسخگویی به سؤالات طالبان سیر و سلوک و دادن دعا و دوا به گرفتاران و بیمارانی می‌شد که از شهرهای دور و نزدیک به او مراجعه می‌کردند. برخی از شاگردان و مریدان نخودکی عبارتند از: فرزندش علی مقدادی اصفهانی، عبدالنبی خراسانی، ذبیح‌الله امیر شهیدی، محمدحسین خراسانی، محمود حلبی، محمد احمدآبادی (مشهور به طبیب‌زاده)، سید علی رضوی، و ابوالحسن حافظیان.

[۱۵] سوره مبارکه اخلاص، آیه ۱٫

[۱۶] سوره مبارکه طلاق، آیات ۲ و ۳٫

«فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهَادَهَ لِلَّهِ ۚ ذَٰلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا».

[۱۷]  الکافی، جلد ۵، صفحه ۷۲٫

«عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَبِی اَلْخَزْرَجِ اَلْأَنْصَارِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ غُرَابٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقَى کَلَّهُ عَلَى اَلنَّاسِ».

[۱۸] نهج البلاغه، حکمت ۲۵۰؛ اراده‌ خدا فوق اراده‌هاست.