روز شنبه مورخ ۵ آبان ماه ۱۴۰۳ جلسه درس اخلاق «آیت الله صدیقی» از ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۰۰ در مسجد امام رضا(ع) حوزه علمیه امام خمینی(ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- سالک برای یافتن خدا باید به درون خود تَوجّه نماید
- قلب مؤمن ظرفیّت تَحمُّل ذات رُبوبی را دارد
- طلبه باید خودش را در اختیار خدای خویش بگذارد
- انسان خَلق شده است تا از حقّ فرمان ببَرد و در برابر او تسلیم باشد
- طلبهی عاشقِ حقتعالی همیشه نسبت به همهی کارهایش مُراقبت دارد
- طلبه باید همیشه دَغدغهی انجام دستورات الهی را داشته باشد
- لُزوم دَوام ذکر عملی برای یک طلبه
- روضه و توسّل به حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
سالک برای یافتن خدا باید به درون خود تَوجّه نماید
رسالهی سُلوکیهی سُفرهگُستر نور در دلها و علم و مَعرفت در جانها و شُکوفایی در عقلها و تصفیه در قُلوب، وجود اَقدس صادقّ بارِّ اَمین (علیه السلام)، کَشّاف حَقایقمان، رئیس مَذهبمان، رئیس عُلمای عالَممان که خیلی رسالهی بیبَدیل است. عبارات خیلی کوتاه است، ولی مَعانی خیلی وسیعتر از آن چیزهایی است که در فَهم ما، در ذهن ما و در زبان ما اِنعکاس پیدا میکند. طلبه تا این نُسخه را در وجود خودش و در جانِ خودش نیابد، طلبه نخواهد شد. مُلّا میشود، عَلّامه میشود، مُحقّق میشود، مُدرّس خوبی میشود؛ ولی عالِم نمیشود؛ طلبهی امام صادق (علیه السلام) نخواهد شد. آن سه رُکن اصلی را مُدام باید تکرار کرد که علم نور است و کسی که طالب علم است، آن علمی که آدم را راه میبَرد، راهبَر است؛ علمی که حقیقتِ آن سِنخیّت با اَسماء الهی است. آدم از خودش بیخود میشود و جَذبه آدم را میبَرد. آدم تا خودش هست، موجودِ بیچاره و ضعیفی است، حرکتش هم بُرد ندارد. این سوزی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، مولی المُوحّدین، امام المُتقین، امام العارفین، امام المُجاهدین فرمودند: «آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ[۲]»؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اوّلین شخصیّت بعد از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در عالَم امکان هستند؛ شما دیگر کاملتر، عارفتر و واصلتر از او پیدا نمیکنید؛ ولی وَحشت میکند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که تمام زندگیاش وَقف بندگی بوده است. نمازِ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، اِطعام ایشان و جهاد و شمشیرزدنِ ایشان «حَتَّى تَکُونَ أَعْمالِى وَ أَوْرادِى کُلُّها وِرْداً وَاحِداً[۳]»؛ هیچکدام خودش نبود. «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ[۴]»؛ حضرت علی (علیه السلام) عبدالله بود، حضرت علی (علیه السلام) عینالله بود، حضرت علی (علیه السلام) اُذُن الله الواعیه بود که در تفسیر آیهی کریمهی «وَ تَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَهٌ[۵]» آنجا روایت دارد که «أُذُنٌ وَاعِیَهٌ» حضرت امیرالمؤمنین علیبنابیطالب (علیه الصلاه و السلام) است. او خودش نبود. با این حال عَمل خودش را ناچیز میبیند. «قِلَّهِ الزَّادِ» مَعنایش این نیست که کاری نکردهام؛ بلکه کارش را به حساب نمیآورد. و عظمت خداوند متعال را و قدرت خداوند متعال را و جَلال خداوند متعال را آنگونه بر خودش قاهر میبیند که گویا بَنا نیست عَنقای فکر کسی به او برسد. دستنایافتنی است. «آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ»؛ سَفر سَفر اِلیالله است. چه کسی میخواهد به چه کسی برسد؟ هیچ میخواهد به همه برسد. این اصلاً گوهر وجودش هیچ است، فقر است. چگونه میشود به هَستی مُطلق رسید؟ لذا اوّلین قَدم در علم این است که آدم بیرون را مُقدّمهی درون قرار بدهد؛ نه خودش و فکرش را به بیرون گِره بزند و تمام خُطورات ذهنیاش مربوط به عالَم کَثرت بشود، لحظهای آن روحِ الهی خودش را دَرک نکند، نتواند وَحدانیّت خداوند متعال را در وَحدت روح خودش مُتجلّی کند. لذا تمام هَمّ سالک این است که از بیرون قَطع کند؛ اما سَفر «مِن الحَقّ اِلی الحقّ» است، سَفر«مِن الحَقّ اِلی الخَلق» است. قَطع به این مَعنا نیست که آدم احساس مَسئولیّت نکند، دستگیری از بندگان خداوند متعال نکند، در میدان مَصاف با دشمن مُقابله نکند؛ میکند، ولی خودش نیست؛ بَرده است. مالک دارد، حاکم دارد، فرمانده دارد و در برابر او هم اختیاری برای خودش نمیبیند. هرچه او گفت میکند. اما آن چیزی که باید به آن تَوجّه داشت، این است که راهِ به خدا راهِ درون است، راهِ دل است. در مَکّهی مُکرّمه و در کربلای مُعلّی و در مشهد مُقدّس و در مسجد و در مجلس به دنبال خدا گَشتن، بیآدرس رفتن است. خداوند متعال یک خانه بیشتر ندارد و آن دلِ ماست.
قلب مؤمن ظرفیّت تَحمُّل ذات رُبوبی را دارد
«لَمْ یَسَعْنِی أَرْضِی وَ لاَ سَمَائِی[۶]»؛ خداوند به قَدری زیاد است که عالَم امکان ظرفیّت تَحمُّل خداوند را ندارد. «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ[۷]»؛ پودر میشود. کوه با همهی عظمت و بلندایش، اگر یک قَطرهای از جلوهی خداوند متعال در آن قرار بگیرد، کوهی نمیماند. نیست میشود، پودر میشود. ولی خداوند متعال فرموده است: قلب بندهی مؤمن من گُنجایش من را دارد. «قَلبَ المُؤمِنِ عَرشُ الرَّحمنِ[۸]» ؛ «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى[۹]»؛ قلب انسان مرکز فرماندهی خداست. خداوند متعال هر ارادهای نسبت به ایجادِ موجودات دارد، این فرمانِ «کُنْ» از قلب مُحمّدی (صلی الله علیه و آله و سلم) و نَفْسِ نَفیس عَلوی صُدور پیدا میکند. «خَلَقَ اَللَّهُ اَلْمَشِیَّهَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ اَلْأَشْیَاءَ بِالْمَشِیَّهِ[۱۰]»؛ فرمود: مَشیّت ما هستیم؛ «نَحْنُ الْمَشیَّه». مَشیّت خداوند متعال خودِ رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، آن روح است، صادرِ اوّل است، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که مجموعهی حَضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) یک حقیقت هستند که در ۱۴ آیینه دیده میشوند. وَگرنه «وَ مَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ[۱۱]».
طلبه باید خودش را در اختیار خدای خویش بگذارد
در درونگرایی، در خودیابی، وجود مُقدّس حضرت امام صادق (علیه السلام) یک طلبه را به پویایی، به طَلب و به همّت تَشویق میکند که ۳ گَنج را در وجود خودت کَشف کُن. این واقعیّات است. بدانیم یا ندانیم غیر از این نیست؛ ولی این ناخودآگاه خودمان را به آگاهی تبدیل کنیم، مُتوجّه باشیم. رُکن اوّل این است که جُز خداوند متعال هیچ مُستقلی و هیچ استقلالی وجود ندارد. خداوند متعال یکی است، یگانه است، یکی است که دوّم ندارد. یگانه است؛ اَحدِ واحد هست. اگر مقام اَحدیّت هست، غیرِ او کارهای نیست. بنابراین من نه خودم کارهای هستم، نه اُموری که فکر میکنم در آنها مُؤثّر هستم و آنها مُتعلّق به من هستند، این یک تَوهُّم بیشتر نیست. «الْمَالَ مَالَ اللَّهِ[۱۲]»؛ خودم هم مال الله هستم، هرچه در عالَم هست هم مال الله است. و این چه تَحوُّلی است که در هدفگذاری انسان، در نَحوهی زندگی انسان، سَبک و برنامهریزی انسان مال مالِ غیر است. من که نمیتوانم به دلخواه مالِ غیر را ضایع کنم. مالِ غیری است که از من جُدا نیست؛ «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ[۱۳]» ؛ «یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ[۱۴]»؛ این اوّلین حرفی است که طلبه باید به این حرف برسد؛ اوّلین رازی است که طلبه باید با این راز آشنا بشود. نیامدهای تا بزرگ بشوی، نیامدهای تا جلوه کُنی؛ آمدهای که خودت را در هَستی مُطلق آب کُنی. سَراب وجودت را به آب بیساحل مُتّصل کُنی. قَطرهی خودت را به دریا بدهی و دریا بشوی. آن کسی که آمده است مُلّا بشود، مَرجع بشود، خَطیب شَهیر بشود، نویسندهی مَشهور بشود، اشتباه گرفته است. راهش حوزه نیست، خانهی امام زمان (ارواحنا فداه) نیست. خانهی امام زمان (ارواحنا فداه) دارالعُبودیّه است، محلّ بندهشدن است، بَردگی آموختن است، خود را به مالک دادن است، در اختیار مالک بودن است.
انسان خَلق شده است تا از حقّ فرمان ببَرد و در برابر او تسلیم باشد
رُکن دوّم این بود که انسان نظام حَکیمانه را باور کند و بداند خداوند متعال برای مِلک خودش، برای خَلق خودش برنامه دارد. «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ[۱۵]» ، «ثُمَّ هَدَى[۱۶]»؛ هیچ موجودی نیست از جُمله بَشر که یکی از مَخلوقات و موجودات است، خداوند مَخلوقی را بیبرنامه رَها نکرده است. هیچ مَخلوقی در عالَم رَها نیست. آن کسی که آفریده است، راهِ حرکتش را، مسیر وِصال به مَقصدش را خودش مَعیّن کرده است که ما در تمام نمازها این را میگوییم، ولی تَوجّه نداریم. باز هم چون و چرا داریم، نارضایتی داریم. خیلی از چیزها برایمان ناراحتکننده است. اگر این یک کلمه را مُتوجّه بودیم، هیچوقت ناراحت نمیشدیم. زیرا خودِ خداوند متعال فلسفهی این سابقه داشتن و برنامه داشتن را میفرماید: «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ[۱۷]»؛ هرچه در اینجا واقع میشود، قبلاً پیشبینی شده است، نوشته شده است. مسیر مسیری است که شما نمیتوانید آن را عوض کنید. این تسلیم بودن، این راضی بودن؛
«در بَلا هم میچشم لَذّات او ***** ماتِ اویم ماتِ اویم ماتِ او[۱۸]»
عَبد در زندگی خودش برای خودش تَدبیر نبیند. یعنی باور کند که خداوند یک تَقدیری دارد، قَدری دارد و قَضایی دارد و شریعت و تَشریع با تَکوین هماهنگ است. اگر شما تسلیمِ شرع الهی شدید، برنامهریزی شما برنامهریزی الهی است. خودتان نیستید. «تَوَفَّنِی مُسْلِمًا[۱۹]»؛ زندگی ما باید اجرای دستورات خداوند باشد. مِن البَدو اِلی الخَتم آمدهایم که نوکر باشیم، آمدهایم که مُطیع باشیم، آمدهایم که فرمان ببَریم؛ نیامدهایم فرمان بدهیم. فرمانبَری، اطاعت، تسلیم و رضا رُکن دوّم است که در آرامش آدم، در نورانیّت آدم، در مَزید توفیقات آدم نَقش بیبَدیل دارد. طلبه آمده است که نوکری را تمرین کند و جُز نوکری هیچ کاری نداشته باشد. مُنتظر دستور است. طلبگی کَشف دستور و اجرای دستور است؛ جُز این نیست. این دو کلمه است. طلبه آمده است که دستور را کَشف کند و به دستور پایبَند باشد.
طلبهی عاشقِ حقتعالی همیشه نسبت به همهی کارهایش مُراقبت دارد
نکتهی سوّم مسألهی محبّت است، عشق است. چگونه عشق است؟ «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ[۲۰]»؛ آدم که عاشق یک کسی باشد، همیشه نگران است که نکند او از من بدش بیاید، نکند رَهایم کند. لذا همهی وجودش ذوب در اوست و با اشارهی او زیر و رو میشود. لحظهای غافل نیست که نکند در همان لحظه بگوید: بُرو گُمشو؛ بیاَدبی کردی و تو را بیرون میکنم. مَگر نافَرمانی شیطان، این غفلت و بَدبختیاش چهقَدر طول کشید؟ بیشتر از یک لحظه که نبود؛ ولی خداوند متعال برای اَبد او را اخراج کرد؛ «فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ[۲۱]». ما نمیفَهمیم که گاهی توفیقات از ما گرفته میشود، خداوند گفته است که بُرو؛ «فَإِنَّکَ رَجِیمٌ». بعضی از ما شیطان شدهایم. همیشه به دنبال این هستیم که «أَنَا خَیْرٌ[۲۲]»؛ همهجا حالت تَفوُّق طلبی داریم، همهجا میخواهیم ما بر رفیقمان تَفوُّق پیدا بکنیم. آیا کسی را دارید که اینجور نباشد؟ ما رفیقی داشتیم که برای تَبلیغ به جایی رفته بودیم. ما هم روضه خوان بودیم و مَعمولاً مجالس گرم بود و جمعیّت میآمدند. آن رفیق ما آمد و یک مِنبری رفت که ما تَحتالشُعاع قرار گرفتیم. واقعاً بهتر از ما بود و مِنبر او گرفت. جلسهی بعد اصرار کردند، به مِنبر رفت و بسیار خراب کرد. والله قَسم یَقین دارم برای اینکه ما کمرَنگ نشویم این کار را کرد. شما هم میتوانید از این کارها بکنید. برای یکی از دوستانمان میهمانی پیش آمد. از عُلمای بِلاد بود و در اهل خودشان حُرمتی داشت. عَبای ایشان پارگی داشت. ایشان به دستشویی رفتند و تا بیایند، این عَبای خودش را آورد و با عَبای او جابجا کرد. ولی طَبع بشر این نیست. همهی ما به دنبال این هستیم که خودمان را اثبات کنیم. هیچجا عَقبنشینی نداریم. یکجا من خودم را که این ماجرا اگر درست باشد از یکی از این کُشتیگیرها به نام «پوریای ولی» که او یکبار خودش را زمین زده است که یک کسی را بلند کند. این «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ». خداوند متعال آقای «فرید اراکی[۲۳]» را رحمت کند. آیت الله فرید این کوچهی حَرمنَما در شهر قُم مرکز اُوتاد و اولیای الهی بود. مرحوم آقای «سیّد حسین قاضی» (رحمت الله علیه) یک خانهی مُحقّری داشت. از کوچه پِلّه میخورد و به زیرزمین میرفت. مرحوم «آیت الله العُظمی نجفی مَرعشی[۲۴]» (اعلی الله مقامه الشریف) و ما اَدراکَ ما آیت الله نَجفی مرعشی (اعلی الله مقامه الشریف)! این «لا تکرار فی التَجلی» برای اینها نظیر ندارد. هرکدام در نوع خودشان بینظیر بودند. کسی که شب تا صُبح میهمان امام حسین (علیه السلام) بوده است، با خودِ امام حسین (علیه السلام) حرف زده است. ۱۰ چیز یا ۱۱ چیز از خودِ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) درخواست کرده است؛ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) همهی خواستههایش به جُز یکی را قبول کردند که آن یکی مَکّهی ایشان بود که امضاء نفرمودند. حاجی شدن ایشان را امضاء نکردند، اما بقیهی خواستههای ایشان را تأیید کردند. مرحوم آقای فرید اراکی (رحمت الله علیه) یک درس اخلاقی در خانهی خودشان داشتند. آن زمان هم درس اخلاق رونَق نداشت. هم درس اخلاق باب نبود، حالا «حاج آقا حسین فاطمی» (اعلی الله مقامه الشریف) دعای نُدبهشان، دعای کُمیلشان و حالات خودشان که خَواصّ میرفتند؛ ولی فَضای عُمومی حوزه اصلاً درس اخلاق را مُطالبه نداشت. بعد هم مرحوم «آقای مشکینی[۲۵]» (رضوان الله تعالی علیه) و دیگران آمدند و یک فَضایی باز شد. مرحوم «عَلّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) مُعتقد بودند که اصلاً درس اخلاق گُفتنی نیست، دستگیری است. باید اُستادی باشد که بَلد باشد، دست افراد را بگیرد و با خودش ببَرد. با آدرس دادن که کسی حرکت نمیکند. مرحوم آقای فرید (رحمت الله علیه) این جمله را گفتند ـ که شاید ۶۰ سال قبل یا بیشتر بوده است ـ و در ذهن بنده نَقش بسته است. ایشان میفرمودند: وِصال برای عاشق تَلختر از فِراق است. چون انسان تا جُداست اُمید دارد، اُمید شیرین است. «در بیابان گر به شوقِ کَعبه خواهی زد قَدم[۲۶]»؛ از سرزنشها نَترس، بُرو. آدمِ اُمیدوار تَلخیها و سختیها را به جان میخَرد.
«در رَه منزل لیلی که خطرهاست در آن ***** شرط اوّل قَدم آن است که مجنون باشی[۲۷]»
مَجنون به اُمید تا آخر ایستاد. اما کسی که رسیده است، دَغدغه دارد. همیشه نگران است که نکند بگویند تو را بَس است؛ دیگر دوستت ندارم. با یک حرکتی، با یک غفلتی، با یک بیاَدبی یک لحظه آدم یک کاری میکند که میگوید: دیگر دوستت ندارم؛ بُرو و دیگر پیش ما نیا. جَهنّم جَهنّمی آن یَأس اوست. بدترین عَذاب این است که دیگر دَربها به رویش بسته شد، تمام شد.
طلبه باید همیشه دَغدغهی انجام دستورات الهی را داشته باشد
لذا برای یک طلبهای که به خانهی امام زمان (ارواحنا فداه) آمده است، این واصل است. نام تو را نوشتهاند، دعوتت کردهاند، نازِ تو را میکِشند، ادارهات میکنند. با این همه نعمت تو همیشه نگران دنیای خود هستی. این خودش بیاَدبی نیست؟ آدم به ولینعمت خودش، هیچ کارگری، هیچ فَعله و عَملهای را نمیبینید، وَلو کارفرمایش یَهودی باشد، بیاعتماد باشد و بگوید چرا من کار کنم؟! او مُزد من را نمیدهد. مگر من و شما فَعلهی امام زمان (ارواحنا فداه) نیستیم؟ مَگر نوکر ایشان نیستیم؟ این بیاَدبی نیست که آدم به امام زمانش اعتماد نداشته باشد؟ اعتماد به کسی که در صَریح وَحی خود فرموده است: «وَ مَا مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا[۲۸]»؛ آن «دَابَّهٍ» را عُمومی فرموده است؛ ولی به ما هم خطاب کرده است. «وَ فِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ[۲۹]»؛ ما خدا را قبول نداریم؟! آیا حرف خداوند برای ما اطمینان نمیآورد؟! «وَ فِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ»؛ خطاب میکند و با من حرف میزند؛ به خودِ منِ بیچاره میگوید. خداوند دنیا را ضمانت کرده است، آخرت را به عُهدهی خودت گذاشته است. یک بار برای آخرت خود گریه نمیکُنی که من چه کردم؛ ولی برای دنیای خود اینقَدر حِرص میخوری که خداوند آن را تَضمین کرده است، اعلان کرده است؟! هیچ اِبهامی باقی نگذاشته است. «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ[۳۰]»؛ این دَغدغهی اینکه نکند یکجا غفلت بکنم، اَمری از خداوند تَرک بشود یا نَهی از خداوند متعال را در خارج مُرتکب شده باشم. گاهی یک گناه مانند همان گناه شیطان میشود. برای همیشه دَربهای اُمید را میبَندد. او را اخراج کرد، بیرون کرد؛ آن هم به صورت رَجیم. نه اینکه به او گفت بُرو بیرون؛ بلکه او را پَرت کرد و گفت: بُرو. تمام شد و رفت. ای امام زمان! تو را به مادرت قَسم میدهیم به ما نگو که بُرو. بَد هستم ولی نمیتوانم خودم بدیهایم را درست کنم. جَذبهی شما را میخواهد، تَصرُّف شما را میخواهد. یک موجودِ عاجز و بیچاره، من را رَها نُکن؛ اگر رَهایم کُنی شیاطین من را میبَرند. زور هم ندارم که خودم را نگاه دارم. حضرت آدم (علیه السلام) به این نکته زیبا توجّه کرده است. یک لحظه رَها شد و بهشت را از دست داد؛ بعد چه گفت؟ گفت: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا[۳۱]»؛ حالا بیتَوجّهی شد و احتیاج به مَغفرت تو دارم؛ از من بگذر.
«خداوندا به حق هشت و چارت ***** ز ما بگذر شُتر دیدی ندیدی[۳۲]»
نادیده بگیر. مُشت ما را باز نکُن، آبرویمان را نبَر. بین من و خودت هست. «وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا»؛ اگر تو نبَخشی، اگر تو نگذری، چه کسی میخواهد من را ببخشد؟ در اختیار چه کسی هستم که این کَسری من را جُبران کند؟ این گودالی را که کَندهام؛ این تَعبیر «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) است. ایشان میدیدند. میفرمودند: سعی کنید چالههایتان را پُر کنید. هر خطایی که از ما مُرتکب شده است، یک چاله برای خودمان کَندهایم. وقتی به عالَم بَرزخ میرویم در همین چالهها از اینجا درمیآییم و در یک چاه دیگری میاُفتیم. میفرمودند: چالههایتان را پُر کنید. همهی این چاههای جَهنّم را خودمان کَندهایم. خدا برای هیچ بندهای چاه نمیکَند. جَهنّم را خودمان درست میکنیم، چاههای آن را هم خودمان میکَنیم.
لُزوم دَوام ذکر عملی برای یک طلبه
«وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ»؛ این عشق است. جُز عاشق آدم را اتّصال دائمی نمیدهد. لذا در این جملهی آخری که آثار اعتقاد به این اُمورِ سه گانه، به این پایههای اَساسی طلبگی که این سه اَمر هستند، فرمودند: «وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا[۳۳]»؛ یک چنین کسی چون عاشق و دلداده است، عُمرش را رَها نمیکند که هیچ و پوچ بشود. باطل یعنی هیچ. در برابر حقّ است که وجود است، هستی است، حقیقت است. «وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا»؛ عُمرش را به یَغما نمیدهد، هَدر نمیدهد. عُمرش را در بازاری که مُشتری خوب دارد، بَهای خوب به او میدهد، با او مُعامله میکند. آنوقت این جملات دعای کُمیل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که فرمودند: «أَنْ تَجْعَلَ أَوْقاتِى مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَهً[۳۴]»؛ خدایا! شب و روزم آباد باشد. آبادی به چه چیزی است؟ آبادی به ذکر عملی است، به ذکر قولی نیست. اگر ذکر قولی هم اطاعت باشد، آباد میکند؛ والّا ذکرهایی که آدم با غفلت میگوید، کارهای واجبش را تَرک کرده است و مُستحبّات را انجام میدهد، این آبادی نیست. اینکه اوقات شب و روز من به ذکر تو آباد باشد، یعنی تمام اینها بر اَساس اجرای فَرمان تو باشد. آدم وظیفه را تَشخیص بدهد که ما در هیچ لحظهای بدون تکلیف نیستیم. مُکلّف هستیم، «مِن البَدو إلی الخَتم» تکلیف داریم، هر لحظه دستوری از دستورات خداوند متعال مُتوجّه ماست و باید دائماً حَواسمان به تکلیف و مَسئولیتمان باشد. «بِذِکْرِکَ مَعْمُورَهً»؛ این یک نکته است که دَوام ذکر عملی داشته باشیم. اگر خودمان مُجتهد هستیم دائماً دستورات را کَشف کنیم، با دستور زندگی کنیم و اگر مُجتهد نیستیم بر اَساس فَتوای فقیهمان زندگیمان را تَنظیم کنیم و دائماً زندگی ما آباد باشد؛ «مَعْمُورَهً». «وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَهً[۳۵]»؛ این هم خیلی جملهی زیبایی است که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرمایند: آن چیزی که من را وَصل میکند، خدمت من است. اگر خادمِ خداوند بودی، وَصل هستی؛ اگر نبودی قَطع هستی. و اگر یک لحظه این بَرق قَطع بشود، این لامپ که نور ندارد، نور او از جای دیگری است؛ ما هم نورمان، حَیاتمان و هَستیمان را ما که نداریم، در اَثر اتّصال به ما میرسد و گناه قَطع میکند. دیگر وجود انسانیمان از بین میرود. به حَدّ یک حیوان دارد نَفَس میکِشد. در حَدّ یک حیوانی که خودش خودش را حیوان کرده است، به مقام انسانیّت نرسیده است.
روضه و توسّل به حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها)
«السَّلامُ عَلَیکِ یَا سَیَّدَتِی وَ مَولاتِی یَا فاطِمَه الزَّهراء (سلام الله علیها)»
یا اُمّاه! مادرمان هستند؛ حالِ خوشی ندارد. آرام آرام بدن نازنینش تَحلیل رفته است، دارد آب میشود. جلوی چشم حضرت علی (علیه السلام) دارد آب میشود. بانوان میآیند و عیادت میکنند؛ نزدیکان میآیند و عیادت میکنند. «اُمّ سلمه[۳۶]» آمده است. اَحوالپُرسی کرد. عَرضه داشت: «کَیْفَ أَصْبَحْتِ[۳۷]»؛ دختر پیامبر! وضع تو چطور است؟ فرمودند: «أَصْبَحْتُ بَیْنَ کَمَدٍ وَ کَرَبٍ[۳۸]»؛ هم درد دارم، هم غَم دارم. درد جُدایی از پدر، فَقد نبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، پدرم را از دست دادم. چه پدری را از دست داد! «وَ ظُلِمَ اَلْوَصِیُّ[۳۹]»؛ علی خانهنشین شد. مَظلومیّت علی (علیه السلام) را تَحمُّل نمیکنم. امان از دل زینب (سلام الله علیها)! حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مَظلوم شد، ولی دیگر حضرت زهرا (سلام الله علیها) سرش را بالای نِی ندید، بدن مُبارکش را زیر سُم اَسبها ندید. امان از دل زینب (سلام الله علیها)! یک نگاه کرد؛ «یا هِلالاً لَمّا استتم کمالا[۴۰]»؛ ای ماهِ زینب! کُجا بودی؟ نکند در تَنور «خولی» بودی؟! خُسوف بر تو عارض شده است؟ گویا خاکسترهایش به سرت ریخته شده است. عرضه داشت: در همهی مَصائب با تو همراه بودم، اما دیگر فکر این را نکرده بودم؛ «ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی کانَ هذا مُقَدَّراً مَکتوبا[۴۱]»؛ فکر نمیکردم سرت را بالای نِی ببینم، مَحاسنت را خونین ببینم، اما سر زینبت سالم باشد.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به ظلع مَکسورهاش، به مُحسن مَقتولش، به شوهر مَظلومش قَسمت میدهیم در همین ایّام لباس ظُهور بر قامت صاحب ما بپوشان.
خدایا! روحیهی انتظار آمدن را به ما مَرحمت بفرما.
خدایا! دلِ ما را به حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) وابسته بگردان.
خدایا! ما را بیتاب و بیقرار ظُهور حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) بگردان.
خدایا! ما را از این بیتفاوتی، بیتَوجّهی، بیمِهری و جَفای به حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) نجات بده.
الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم کشور ما را، جبههی مُقاومت ما را، فرماندهی کُلّ جبههی مُقاومت را سربلند و پیروز بدار.
خدایا! خَصم دون و پَست یَهود را به همین زودی از صفحهی روزگار براَنداز.
خدایا! به همین زودی و در همین امروز این آوارههای لُبنان و غَزّه و مَناطق مَختلف سرزمین فلسطین را از چَنگال این وَحشیهای خونآشام نجات عنایت بفرما.
خدایا! آتشی که برای اسلام و مُسلمین روشن کردهاند، خودشان را در این آتش بسوزان.
خدایا! روحیهی جهادی، شهادتطَلبی، صبر و مُقاومت که به آنها دادهای، به ما هم عنایت بفرما.
خدایا! ثَباتقَدم به همهی مُقاومین عنایت بفرما.
خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم این جبهههای یَمن و عراق و سوریه و لُبنان و ایران را با مِحوریّت نایب امام زمان (ارواحنا فداه)، ولیفقیه با کفایتمان اِنسجام و اتّحادشان را روزاَفزون بگردان.
خدایا! اقتدار و رُعبشان را در دل دشمن اضافه بفرما.
خدایا! دشمن را در حالت رُعب به جای اینکه «یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ[۴۲]» قرار بده.
خدایا! شیطان بزرگ را ذَلیل و خوار و نابود بگردان.
خدایا! همهی اینهایی که مَصاف با اسلام را کلید زدند، با مسجد و قرآن و شَعائر دینی و جبهههای اسلامی مُقابله میکنند، شکست مُفتضحانهشان را در همین ایّام به عالَمیان ارائه بفرما.
خدایا! حَوائج این جمع، حاجات مَنظوره، حَوائج مُلتمسین و عزیزانی که التماس دعا کردند را برآورده بفرما.
خدایا! شهدای عظیمالشأن ما، شهید رئیسی ما، عَلمدار جبهه شهید سیّد حسن نصرالله، شهید صفیالدّین، شهدای از فرماندهان ما و همهی شهدای گذشته را، شهدای مِحراب، شهدای حِزب که همه ستارگان پُر فُروغ عالَم اسلام و آسمان دین بودند، بر دَرجاتشان بیفزا.
خدایا! بر سر سُفرهی سیّد شهیدان امام حسینمان (علیه السلام) مُتنعّمشان بگردان.
خدایا! دعای خیر و عنایتشان را بر ما شامل بفرما.
خدایا! امام راحل ما (رضوان الله تعالی علیه) را از ما راضی بدار.
خدایا! سایهی پُر بَرکت رهبر بزرگوارمان را با اقتدار، با عزّت، با نشاط، با آرامش، با کارایی تا ظُهور حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) و در کنار حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] نهج البلاغه، بخشی از حکمت ۷۷؛ بیاعتنایی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دنیا.
«وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ [ضَمْرَهَ الضَّابِیِ] حَمْزَهَ الضَّبَائِیِّ عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِیَهَ وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام)، وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَیْتُهُ فِی بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّیْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِی مِحْرَابِهِ، قَابِضٌ عَلَى لِحْیَتِهِ، یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ وَ یَبْکِی بُکَاءَ الْحَزِینِ وَ [هُوَ] یَقُولُ: یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا، إِلَیْکِ عَنِّی؛ أَ بِی تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَیَّ [تَشَوَّفْتِ] تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِینُکِ؛ هَیْهَاتَ، غُرِّی غَیْرِی؛ لَا حَاجَهَ لِی فِیکِ؛ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَهَ فِیهَا؛ فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ. آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ».
[۳] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.
«…الَّذِینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مَا یَکُونُ مِنِّى، وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَىَّ مَعَ جَوارِحِى، وَ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَىَّ مِنْ وَرائِهِمْ، وَ الشَّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ، وَ بِرَحْمَتِکَ أَخْفَیْتَهُ، وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ، وَ أَنْ تُوَفِّرَ حَظِّى، مِنْ کُلِّ خَیْرٍ أَنْزَلْتَهُ، أَوْ إِحْسَانٍ فَضَّلْتَه، أَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ، أَوْ رِزْقٍ بَسَطْتَهُ ، أَوْ ذَنْبٍ تَغْفِرُهُ، أَوْ خَطَاً تَسْتُرُهُ، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ؛ یَا إِلٰهِى وَ سَیِّدِى و َمَوْلاىَ وَ مالِکَ رِقِّى، یَا مَنْ بِیَدِهِ نَاصِیَتِى، یَا عَلِیماً بِضُرِّى وَ مَسْکَنَتِى، یَا خَبِیراً بِفَقْرِى وَ فاقَتِى، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ، أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ وَ أَعْظَمِ صِفاتِکَ وَ أَسْمائِکَ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقاتِى مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَهً، وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَهً؛ وَ أَعْمالِى عِنْدَکَ مَقْبُولَهً، حَتَّىٰ تَکُونَ أَعْمالِى وَ أَوْرادِى کُلُّها وِرْداً وَاحِداً، وَ حالِى فِى خِدْمَتِکَ سَرْمَداً. یَا سَیِّدِى یَا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلِى، یَا مَنْ إِلَیْهِ شَکَوْتُ أَحْوالِى، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ، قَوِّ عَلىٰ خِدْمَتِکَ جَوارِحِى، وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِیمَهِ جَوانِحِى، وَ هَبْ لِىَ الْجِدَّ فِى خَشْیَتِکَ، وَ الدَّوامَ فِى الاتِّصالِ بِخِدْمَتِکَ، حَتّىٰ أَسْرَحَ إِلَیْکَ فِى مَیادِینِ السَّابِقِینَ؛ وَ أُسْرِعَ إِلَیْکَ فِى البَارِزِینَ، وَ أَشْتاقَ إِلىٰ قُرْبِکَ فِى الْمُشْتاقِینَ، وَ أَدْنُوَ مِنْکَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِینَ، وَ أَخافَکَ مَخافَهَ الْمُوقِنِینَ، وَ أَجْتَمِعَ فِى جِوارِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ…».
[۴] سوره مبارکه انفال، آیه ۱۷٫
«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».
[۵] سوره مبارکه حاقه، آیه ۱۲٫
«لِنَجْعَلَهَا لَکُمْ تَذْکِرَهً وَ تَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَهٌ».
[۶] بحار الأنوار، ج ۵۵، ص ۳۹، «کتاب السماء و العالم»، باب ۴٫
«لا یسعنی أرضی و لا سمائی، و لکن یسعنی قلب عبدی المؤمن».
[۷] سوره مبارکه حشر، آیه ۲۱٫
«لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ ۚ وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».
[۸] بحار الأنوار، ج ۵۸، ص ۳۹.
[۹] سوره مبارکه طه، آیه ۵۰٫
[۱۰] التوحید، جلد ۱، صفحه ۱۴۷٫
«أَبِی رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: خَلَقَ اَللَّهُ اَلْمَشِیَّهَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ اَلْأَشْیَاءَ بِالْمَشِیَّهِ».
[۱۱] سوره مبارکه قمر، آیه ۵۰٫
[۱۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى».
[۱۳] سوره مبارکه ق، آیه ۱۶٫
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ».
[۱۴] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۴٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ ۖ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ».
[۱۵] سوره مبارکه سجده، آیه ۷٫
«الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ۖ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِینٍ».
[۱۶] سوره مبارکه طه، آیه ۵۰٫
«قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى».
[۱۷] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۳٫
«لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ ۗ وَ اللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ».
[۱۸] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۶۴.
[۱۹] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۱٫
«رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ ۚ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ ۖ تَوَفَّنِی مُسْلِمًا وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ».
[۲۰] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
[۲۱] سوره مبارکه حجر، آیه ۳۴٫
[۲۲] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۲٫
«قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ ۖ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ».
[۲۳] آیت الله حاج آقا حسن فرید اراکی فرزند آیت الله حاج آقا مصطفی اراکی فرزند آیت الله حاج آقا محسن اراکی رحمه الله. وی در سال ۱۳۱۹ه.ق متولد و تحصیلات ابتدایی خود را در اراک تمام کرد و سپس برای استفاده از حوزه درس مرحوم آیت الله العظمی حائری به قم آمد و ازمحضر این استاد بزرگ حداکثر بهره برداری را نمود و همانطور که در شرح حال آیت الله العظمی حاج سیدمحمدرضا گلپایگانی آمده ، این دو بزرگوار در دوران تحصیل هم مباحثه بوده اند. مرحوم حاج آقا حسن فرید حدود سال ۱۳۵۰ق به اراک برگشتند و تقریباسی سال در آنجا به بحثهای علمی و تدریس اشتغال داشتند تا اینکه در حدود سال ۱۳۸۰ دوباره به حوزه علمیه قم مراجعت و حوزه درسی تشکیل دادند و تا سال آخر عمرشان دراین حوزمقدسه به بحثهای علمی اشتغال داشتند. کسانی که با حوزه درس و مجالس بحثی ایشان آشنایی داشته اند به خوبی می دانند که در سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۰ یکی از پر استفاده ترین درسهای خارج حوزه علمیه قم درس ایشان بود آن بزرگوار به بحثهای علمی عشق می ورزید و کمتر دیده می شد که در مجلسی باشد و به بحث علمی مشغول نباشد و همچنین اهل علم و محصلین علوم دینی ، و به خصوص کسانی را که تشخیص می داد که استعدادترقی علمی دارند خیلی تشویق میکرد و در مواقع مناسب آنان را به جدیت در راه تحصیل سفارش می نمود. آن مرحوم علاوه بر فقه و اصول درس اخلاق هم داشت و بسیاری از فضلا ازجلسات اخلاق او نیز مستفیض می شدند. از ایشان فقط یادداشتهای متفرقه ای در دست بود که به نام تفسیر سوره حمدتوسط اینجانب که از شاگردان ایشان محسوب می شدم تنظیم و چاپ شده است. آن مرحوم کتابخانه ای نفیس شامل نسخه های چاپی و خطی داشت که طبق وصیت ایشان نسخه های چاپی به کتابخانه مسجد اعظم قم و نسخه های خطی به کتابخانه آستان قدس رضوی اهدا شد. این استاد بزرگ و فقیه مکتب اهل بیت در سال ۱۳۹۱ از دنیا رفت و جنازه ایشان به نجف اشرف منتقل و در مقبره پدرشان در وادی السلام به خاک سپرده شد.
[۲۴] سید شهابالدین مرعشی نجفی (۱۲۷۶-۱۳۶۹ش/۱۳۱۵ – ۱۴۱۱ق) از مراجع تقلید شیعه پس از آیتالله بروجردی است. مرعشی، از شاگردان شیخ عبدالکریم حائری و آقا ضیاء عراقی بود و نیز از درس سیدعلی قاضی، سید احمد کربلایی و میرزا جواد ملکی تبریزی بهره برد. گرایش سیاسی او موافق با آیتالله خمینی بود و این روحیه در بارزترین شاگردانش نیز دیده میشود. مرعشی نجفی، کتابخانهای را در قم تاسیس کرد که امروزه از لحاظ تعداد و کیفیت نسخههای خطی کهن اسلامی، نخستین کتابخانه ایران و سومین کتابخانه جهان اسلام به شمار میرود. او مدرسههای مرعشیه، شهابیه، مهدیه و مؤمنیه را در قم تأسیس کرد. موارد مشهور تألیفات مرعشی، تعلیقات احقاق الحق، مشجرات آل الرسول، طبقات النسابین و حاشیه بر عمده الطالب است. او برای نوشتن برخی کتابهای خود به کشورهای مختلفی سفر کرد و با دانشمندان ادیان مختلف به گفتگو نشست. مرعشی بنا به وصیتش، در کتابخانهاش دفن شد. عمید زنجانی داماد آیت الله مرعشی نجفی بود. مرعشی از سادات مرعشی است که پس از سی و سه واسطه به امام سجاد (علیه السلام) میرسد. پدر وی، سید محمود مرعشی (متولد ۱۲۷۰ق.)، و مادرش، نوه سید مهدی حسینی بود. آن دو چهار فرزند به نامهای شهابالدین، ضیاءالدین، فاطمه و مرضیه داشتند. سید شهابالدین، در ۲۰ صفر ۱۳۱۵ق. (۱۲۷۶ شمسی) در نجف به دنیا آمد. مرعشی، در ۸ جمادیالاول ۱۳۴۵ ه.ق با یکی از دخترعموهای خود به نام گوهرتاج ازدواج کرد و از او صاحب دختری شد اما این زندگی مشترک دوام نیافته به جدایی انجامید. همسر دوماش دختر سید عباس فقیه مبرقعی رضوی قمی (متوفی ۱۳۳۵ ه.ق) بود.
مرعشی، برای انجام سفر حج، مستطیع نشد و به درخواست گروهی از تاجران مبنی بر تأمین هزینه حجاش پاسخ منفی داد. مرعشی در پاسخ به شخصی که از او پرسید: با وجود این که وجوهاتی در اختیارتان میباشد و مبالغی از آن را به طلاب و فقرا و دیگران میدهید، چطور برای حج واجب مستطیع نمیباشید؟ گفت: این پولها مال من نیست؛ سهم امام و سادات است، کفاره روزه و مانند آن است و هرکدام باید جای خودش مصرف شود. زمانی به حج میروم که از دسترنج خودم پولی به دست آورده باشم. بعد از وفاتاش بیش از صد حج به نیابتاش انجام گرفت. آیتالله مرعشی نجفی در ۹۶ سالگی در ۷ شهریور ۱۳۶۹ش / ۷ صفر ۱۴۱۱ق رحلت کرد. او را بنا بر وصیت خودش در کتابخانهاش دفن کردند. سید محمود مرعشی فرزند او درباره این وصیت پدرش نقل میکند که گفته است: «حقیر با آنکه محل دفن مناسبی در حرم مطهر بی بی فاطمه معصومه (سلام الله علیها) برایم از سالیان قبل در نظر گرفته شده , لکن میل دارم در کنار کتابخانه عمومی زیر پای افرادی دفن شوم که به دنبال مطالعه علوم آل محمد (صلی الله علیه و آله) به این کتابخانه می آیند.» بنا بر وصیتش، سجادهای را که هفتاد سال بر آن عبادت کرده بود، لباسی که برای عزای امام حسین (علیه السلام) بر تن میکرد و خاکی را که از حرم امامان و امامزادگان جمعآوری کرده بود به همراهش دفن کردند.
[۲۵] علیاکبر فیض آلنی مشهور به علی مشکینی(۱۳۰۰- ۱۳۸۶ش) از روحانیون تاثیرگذار در انقلاب اسلامی ایران بود. وی ریاست مجلس خبرگان رهبری را از هنگام تأسیس در ۱۳۶۱ش تا پایان عمر بر عهده داشت. آیت الله مشکینی رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، امام جمعه دائم قم و استاد فقه، اصول، تفسیر و اخلاق بود. درسهای اخلاق وی از دروس مهم حوزه علمیه قم گزارش شده است. وی یکی از ۱۲ امضاکننده اعلامیه مرجعیت امام خمینی در سال ۱۳۴۹ش بوده است. مشکینی به همراه حسینعلی منتظری و سید محمد حسینی بهشتی در تدوین قانون اراضی شهری در سالهای ۵۹-۶۰ نقش داشته است. او ریاست شورای بازنگری قانون اساسی را هم برعهده داشت. آیت الله مشکینی در دوران جنگ ایران و عراق در جبهههای جنگ حضور داشت. علی مشکینی، پس از مرگ پدر و به سفارش وی، برای تحصیل علوم دینی به اردبیل سفر کرده و مقداری از صرف و نحو را در آنجا فرا گرفت و سپس عازم قم شد. او در قم در درسهای سید محمد حجت کوه کمرهای، سید حسین طباطبائی بروجردی، سید محمد محقق داماد و سید محمدصادق روحانی حاضر میشد. مشکینی، نویسنده نامهای دانسته شده که در سال ۱۳۳۷ش با امضای ۲۰۰ طلبه و استاد حوزه علمیه قم، برای سازماندهی آموزشی در حوزه علمیه قم و اضافه شدن دروسی همچون اخلاق به برنامههای تحصیلی طلاب، خطاب به آیتالله بروجردی نوشته شده است. آیت الله مشکینی، از مؤسسان مدرسه حقانی در دهه ۱۳۴۰ش بوده و دروس اخلاق و مکاسب را در آن مدرسه تدریس میکرده است. وی همچنین کتابهای رسائل و مکاسب شیخ مرتضی انصاری را خلاصه کرد و با سبک و سیاقی متفاوت در اختیار طلاب آن مدرسه قرار داد. مشکینی به همراه تعداد دیگری از استادان حوزه، حلقهای ۱۱ نفره را شکل دادند که برای اصلاح حوزه فعالیت کرده و دغدغههای سیاسی را در بحثهای خود مطرح میکردند. دیگر اعضای این حلقه، عبدالرحیم ربانی شیرازی، حسینعلی منتظری، علی قدوسی، سید علی خامنهای، سید محمد خامنهای، اکبر هاشمی رفسنجانی، احمد آذری قمی، ابراهیم امینی، محمدتقی مصباح یزدی و مهدی حائری تهرانی بودهاند. در همین دوران آیت الله مشکینی به منظور متواری شدن و رهایی از تعقیب ساواک، نزدیک به هفت ماه در نجف ساکن شد و در کلاسهای درس عدهای از مراجع، خصوصاً امام خمینی حاضر شد. با این حال او به دلیل ضعف مزاج و هوای گرم نجف، بار دیگر به قم بازگشت. علی مشکینی، در سال ۱۳۴۹ش بر کتاب شهید جاوید اثر نعمت الله صالحی نجف آبادی تقریظی نوشت. او در پاسخ به پرسش برخی طلاب حوزه، تقریظ نوشتن بر کتاب شهید جاوید را نه به منزله تایید مطالب آن، بلکه بیشتر به دلیل انتخاب موضوع و شیوه نوشتن کتاب دانست. با این حال او بعدها تقریظ خود از این کتاب را پس گرفت. مشکینی در دوران عمر خویش، کتابهایی را در علوم مختلف به زبان فارسی و عربی تألیف کرد. مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور، نرمافزاری موسوم به «مجموعه آثار همایش بزرگداشت حضرت آیه الله مشکینی» را در سال ۱۳۹۳ش تولید کرد. این مجموعه در چند بخش کتابهای تألیفی، گفتارها (خطبههای نماز جمعه)، یادنامه و نگارخانه (دهها سخنرانی درس اخلاق (ارائه شده در شبکه رادیویی معارف) به همراه تصاویر منتشر شد.
[۲۶] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۲۵۵.
[۲۷] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۴۵۸.
[۲۸] سوره مبارکه هود، آیه ۶٫
«وَ مَا مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا ۚ کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ».
[۲۹] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۲۲٫
[۳۰] سوره مبارکه طلاق، آیات ۲ و ۳٫
«فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهَادَهَ لِلَّهِ ۚ ذَٰلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا».
[۳۱] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۳٫
«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ».
[۳۲] باباطاهر، دوبیتیها، دوبیتی شماره ۳۲۷.
[۳۳] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
[۳۴] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.
[۳۵] همان.
[۳۶] هند دختر ابوامیه بن مغیره مشهور به أُمّ سَلَمه از همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که امالمؤمنین خوانده شدهاند. وی با پذیرش اسلام، در سالهای نخستین بعثت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، در زمره اولین مسلمانان در آمد و به دستور پیامبر همراه با عدهای از مسلمانان به سرپرستی جعفر بن ابیطالب به حبشه مهاجرت کرد. او که قبل از پیامبر ازدواج کرده بود، در سال چهارم هجری پس از وفات شوهرش به عقد پیامبر در آمد. ام سلمه همواره در همراهی اهل بیت میکوشید و پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز یکی از مدافعان اهل بیت (علیهم السلام) به شمار میرفت، چنانکه از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در مسأله میراث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع کرد. اکثر مورخان، تاریخ رحلت ام سلمه را بعد از واقعه عاشورا دانستهاند. نام وی هند است و با توجه به اینکه پسری به نام سلمه داشته است، کنیهاش را ام سلمه گفتهاند.
نام پدر او ابوامیه بن مغیره و نام مادر وی عاتکه است. بعضی معتقدند عاتکه دختر عبدالمطلب بوده، ولی بیشتر مورخان مادر ایشان را عاتکه دختر عامر ابن ربیعه کنانی دانستهاند. از تاریخ ولادت ایشان خبری در دست نیست. گفته شده ام سلمه پیش از ازدواج با حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، همسر برادر رضاعی آن حضرت یعنی عبدالله بن عبدالاسد بود و او در مکه به همراه شوهرش به جمع مسلمانان پیوست. ام سلمه و شوهرش هنگام هجرت مسلمانان به حبشه با آنان هجرت کردند. همه روایات مربوط به سفیران قریش در حبشه و مناظرات ایشان با جعفر بن ابی طالب در حضور نجاشی پادشاه حبشه از طریق ام سلمه نقل شده است. ابن هشام داستان ورود مهاجرین به حبشه و برخورد همراه با مهربانی پادشاه حبشه با آنان را از قول ام سلمه نقل میکند. پس از دستور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مبنی بر هجرت به مدینه، اولین کسی که به مدینه هجرت نمود ابو سلمه بود. ام سلمه و پسرش سلمه نیز به همراه او عازم مدینه بودند، ولی بنی مغیره که از نزدیکان ام سلمه بودند مانع رفتن او به مدینه شدند. ام سلمه درباره جدایی از فرزند و شوهرش میگوید تا یک سال یا نزدیک به آن شب و روز میگریستم و هر روز بر سر راه میرفتم و از هر کس که از مدینه میآمد خبر آنان را میگرفتم؛ چون پسرعمویم بیتابی مرا دید دلش برایم سوخت و وساطت کرد و به من اجازه دادند که به مدینه سفر کنم و پس از یک سال من نیز همراه فرزند کوچکم به مدینه مهاجرت کردم و با کمک عثمان بن طلحه بن ابی طلحه نزد شوهرم رفتم. محبت وی به اهلبیت تا بدانجا بود که تربیت امام حسین (علیه السلام) -در دوران کودکی- به ایشان محول شده بود وحتی در دوران یزید پس از شهادت حضرت امام حسین (علیه السلام)، به عزاداری پرداخت.
امام حسین (علیه السلام) پیش از سفر به کربلا، علم و سلاح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ودایع امامت را به او سپرد تا از بین نرود. طبق بعضی از نقل ها پیامبر، مقداری از خاک کربلا را بهام سلمه داده بود و او نیز آن را در شیشهای نگهداری میکرد. حضرت فرموده بود هرگاه دیدی که این خاک، به خون تبدیل شد، بدان که فرزندم حسین کشته شده است. روزی ام سلمه در خواب، رسول خدا را با چهرهای غمگین و لباسی خاکآلود دید، که حضرت به او فرمود: از کربلا و از دفن شهدا میآیم. ناگهان از خواب برخاست، نگاه به آن شیشه کرد، خاک را خونین یافت، دانست که حسین (علیه السلام) شهید شده است. آنگاه شیون و زاری نمود و وقتی همسایهها آمدند، ماجرا را به آنان بیان کرد. این ماجرا در روایات، به «حدیث قاروره» معروف است. سال رحلت ام سلمه محل اختلاف است، چنانکه آن را از ۵۹ تا سال ۶۲ قمری گفتهاند. ولی به نظر میرسد که سال ۶۲ از بقیه نقلها درستتر است؛ زیرا بر اساس برخی نقلها او پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) نیز زنده بوده است. بدین ترتیب ام سلمه آخرین همسر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است که از دنیا رفته است. درباره سن ام سلمه، از پسرش عمر نقل شده که وی هنگام مرگ ۸۴ سال داشته است. مقبره ام سلمه در بقیع در کنار بزرگان صدر اسلام است. قبری در قبرستان باب الصغیر به وی منسوب است.
[۳۷] المناقب، جلد ۲، صفحه ۲۰۵٫
«وَ دَخَلَتْ أُمُّ سَلَمَهَ عَلَى فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ فَقَالَتْ لَهَا کَیْفَ أَصْبَحْتِ عَنْ لَیْلَتِکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ قَالَتْ أَصْبَحْتُ بَیْنَ کَمَدٍ وَ کَرَبٍ فُقِدَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ ظُلِمَ اَلْوَصِیُّ وَ [هُتِکَ] وَ اَللَّهِ حُجُبُهُ أَصْبَحَتْ إِمَامَتُهُ مُقْتَصَّهً عَلَى غَیْرِ مَا شَرَعَ اَللَّهُ فِی اَلتَّنْزِیلِ وَ سَنَّهَا اَلنَّبِیُّ فِی اَلتَّأْوِیلِ وَ لَکِنَّهَا أَحْقَادٌ بَدْرِیَّهٌ وَ تِرَاتٌ أُحُدِیَّهٌ کَانَتْ عَلَیْهَا قُلُوبُ اَلنِّفَاقِ مُکْتَمِنَهً لِإِمْکَانِ اَلْوُشَاهِ فَلَمَّا اُسْتُهْدِفَ اَلْأَمْرُ أَرْسَلَتْ عَلَیْنَا شَآبِیبَ اَلْآثَارِ مِنْ مَخِیلَهِ اَلشِّقَاقِ فَیَقْطَعُ وَتَرَ اَلْإِیمَانِ مِنْ قِسِیِّ صُدُورِهَا وَ لَیْسَ عَلَى مَا وَعَدَ اَللَّهُ مِنْ حِفْظِ اَلرِّسَالَهِ وَ کَفَالَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ أَحْرَزُوا عَائِدَتَهُمْ غُرُورَ اَلدُّنْیَا بَعْدَ اِنْتِصَارٍ مِمَّنْ فَتَکَ بِآبَائِهِمْ فِی مَوَاطِنِ اَلْکُرُوبِ وَ مَنَازِلِ اَلشَّهَادَاتِ».
[۳۸] همان.
[۳۹] همان.
[۴۰] الإرشاد، ج ۲، ص ۱۱۷؛ بحارالأنوار، ج ۴۵، ص ۵۸-۱۷۹، باب ۳۹؛ لهوف، ص ۱۹۰؛ کامل الزیارات، ص ۲۶۰-۲۶۱، باب ۸۸؛ ناسخ التواریخ، ص ۳۰۳٫
«یا هِلالاً لَمّا استتم کمالا غالَهُ خَسفُهُ فَأَبَدا غُروبا؛ ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی کانَ هذا مُقَدَّراً مَکتوبا؛ یا أخی فاطِم الصَّغیرَهَ کَلِّمهافَقَد کادَ قَلبُها أن یَذوبا».
[۴۱] همان.
[۴۲] سوره مبارکه حشر، آیه ۲٫
«هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ۚ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا ۖ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا ۖ وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ ۚ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ».
پاسخ دهید