روز شنبه مورخ ۲۸ مهر ماه ۱۴۰۳ جلسه درس اخلاق «آیت الله صدیقی» از ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۰۰ در مسجد امام رضا(ع) حوزه علمیه امام خمینی(ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- طلبه باید تلاش کند تا علم را شیرهی جانِ خویش قرار بدهد
- علم نَردبان وصالِ حقتعالی است
- بِسترهایی که علم در آنها مُلاحظه میشود
- کسی که بندگیِ حقتعالی را دَرک کند، عُمر خود را بیهوده هَدر نمیدهد
- اهمیّت استفادهی صحیح از عُمر طبق فرمایشات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
- انسان در هر لحظهای که با خدا همراه نباشد، عُمر خود را ویران کرده است
- قدرتِ بینظیرِ اسلحهی ایمان و تَوسُّل در ایّام سختی
- روضه و توسّل به حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
طلبه باید تلاش کند تا علم را شیرهی جانِ خویش قرار بدهد
در مَحضر مبارک شما پَرچمدارانِ آیندهی امام زمان (ارواحنا فداه) نُسخهی سُلوکی وجود مبارک حضرت کاشف الحَقایق، امام جعفر صادق (علیه السلام) مَطرح است که رئیس حوزههای علمیه، امامِ به حقّ ناطق به یک طلبهی سالخورده که پایان عُمرش ابتدای طلبگیاش بود، ولی نُسخه به قَدری جامع و کامل است که اگر کسی دیر آمده باشد، با عمل به این نُسخه زود به مَقصد میرسد که آن توجّه به حقیقت علم بود. باید درس خواند، باید مُطالعه کرد، باید مُباحثه کرد، باید درسهایمان کیفیّت لازم را داشته باشد، باید در کنار مَتن همهی کُتُبی که مَربوط به آن بَحث و آن موضوع است، برای یک انسانِ مُتعمّق و ژَرفاندیش مورد مُطالعه قرار بگیرد. باید طلبه بعد از هر درس فکر بکند. طلبهای که مَحفوظات در بایگانیِ ذهنش مُتراکم میشود، ولی جُزء جانش نیست، اینها عاریت است. اما طلبهای که درس را میخواند، مُطالعه میکند، مُباحثه میکند، ولی خودش با آن مَطلب خَلوت میکند، مَطلب را شیرهی جانش میکند؛ اینکه از وجود مُقدّس مولا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نَقل است که از جُملات زیبا و قِصار است که فرمودند: «اَلْدَّرْسُ حَرْف وَ التَّکْرارُ ألْف»؛ گاهی باید هزار بار یک مَطلب را بازنگری کرد، روی آن تَأمُّل کرد، فکر کرد. درسی که فکر به دنبالش نیست، موضوعی که انسان آن را در درون خودش پُختوپَز نمیکند، برایش شیرین نمیشود، هَضم جانش نمیشود، این درس مَسموع است، گاهی هم مَسموم است؛ اما مَطبوع نیست. «الْعِلْمُ عِلْمَانِ: مَطْبُوعٌ وَ مَسْمُوعٌ[۲]»؛ باید طَبع انسان و طبیعت انسان علم بشود. باید مانند کسانی که حافظ قرآن کریم میشوند که هیچگاه تَثبیتنشده خودش را حافظ نمیداند؛ مانند سورهی حَمدی که ما هیچگاه آن را فراموش نمیکنیم، باید مَطالب علمی برای یک عالِم مُتبحِّر جُزء جانش بشود، باید خودش چشمه بشود. تا خودش چشمه نشده است، میگویند: با آب ریختن یک چشمه چشمه نمیشود. این همیشه سر سُفرهی دیگران است، همیشه گِدای کتابها و این و آن است؛ ولی وقتی صاحبنظر میشود، وقتی جُزء جانش میشود، وقتی خودش میجوشد، این یک عُنصر تولیدکننده میشود. این موجودِ مَصرفی نیست، موجودِ مُولّد است. اما اگر کسی همهی این مُقدّمات را انجام داد؛ پیشمُطالعه میکند، در درس دقّت میکند، اِبهاماتی را که در پیشمُطالعه برایش پیش آمده است در درس برایش حَل میشود، با اُستاد مَطرح میکند، جُزء مُستشکلین درس هست که در آنجا هم مَشغول ورزش کردن است، اُستاد هم اُستاد مُتبحِّر و مُربّی هست، میدان میدهد تا شاگردان به سُخن بیایند، مَطلب را با اَبعاد مُختلفش مَطرح کنند و به عُمق قَضیّه برسند، بعد از درس یک مُطالعهی اِجمالی میکند، بعد یک مُطالعهی دَقیق میکند، بعد هم یک مُباحثه میکند و اگر اهل کَمال باشد، تَقریر مینویسد؛ آنچه را که فَهمیده است، نه اینکه دیکته میکند، بلکه فَهم خودش را بر روی کاغذ میآورد. مَطالبی را که از اُستاد شنیده است، مَطالبی را که در کتاب برایش به دست آمده است، اینها را به صورت یک تَقریر قابل ارائهی به دیگران میکند، جُزوههایش مَحفوظ میماند. اگر کسی اینجور کامل طَلبه بشود، خوشفَهم هست، هُوشیار هست، مُنضبط هست، برنامه دارد، نَظم دارد. وقت مُطالعهاش، وقت مُباحثهاش، وقت ورزشش، وقت خوابش، وقت غذایش همگی لازمهی کَمال طَلبگی است.
علم نَردبان وصالِ حقتعالی است
همهی اینها را رعایت کرده است، اِتلاف وقت هم نمیکند؛ یک مُلّای حسابی شده است. امام صادق (علیه السلام) این را کافی نمیدانند. میگویند که علم این نیست. همهی اینها میتواند مُقدّمه باشد، میتواند کمک باشد و حتماً هم لازم است. هیچ تَردیدی نیست که اینها لازم است، ولی مانند صَرف و نَحو است. صَرف و نَحو که علم نیست؛ صَرف و نَحو وسیلهی فَهم مُتون رِوایی هست. مَنطق که علم نیست، اُصول که علم نیست؛ اینها اَبزار هستند، اینها صنعت هستند، اینها مُقدّمهای برای چیز دیگری هستند. امام صادق (علیه السلام) تمام علوم حُصولی و علوم ذهنی را، حتی فقه که فقه مَقصد است، فقه درس زندگی است، نظامنامه است؛ تفسیر، کَلام، علم اعتقادات تا در مرحلهی ذهن است، علم نیستند. همهی اینها عُنوان مُقدّمی دارند، موضوع هستند. پس علم چه چیزی است؟ اصلاً علم بیرونی نیست. آن کسی که با شنیدن عالِم میشود، با یک حَواسپَرتی هم از دستش میرود. اگر کسی به دنبال علم باشد، علم را باید در جانش جُستجو کند. گُمشدهاش در بیرون پیدا نمیشود؛ همانگونهای که خوشی در بیرون پیدا نمیشود. خوشی که در ویلا نیست، خوشی که در کنار دریا نیست، خوشی که در باغ نیست؛ خوشی اَمر باطنی است؛ «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[۳]»؛ لذا این دعا از بهترین دعاهاست. این زیارت «امین الله» جُزء بهترین زیارتنامههاست. هم مُختصر است، هم مُحتوا خیلی مُحتوای غَنی و سازنده است. «اللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّهً بِقَدَرِکَ، راضِیَهً بِقَضائِکَ[۴]»؛ نَفْس باید آرامش پیدا کند. نَفْس باید رضایتمَندی را در خودش ببیند و این در بیرون پیدا نمیشود. اَمری نیست که آدم بگردد و در بیرون پیدا کند. این اَمر جوشش باطنی است. اگر باطن به اَصل خودش وَصل بشود، حرکت تبدیل به آرامش میشود. در هر قَدمی یک وُصولی است. آن وُصول آرامشی برای آدم است. آدم دَرجات نوری را طِیّ میکند، قَدم به قَدم با صفات عُلیا و اَسماء حُسنای پروردگار متعال قَرین میشود و چون خداوند صَمد است، «السَّیِّدُ الْمَصْمُودُ إِلَیْهِ[۵]» خداست، انسان قَدم به قَدم با مَقصد همراه است و چون رسیده است، بُلوغ دارد، آرامش دارد. علم هم همینگونه است. علم مانند خوشی است، مانند آرامش است. در بیرون نیست. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در هیچ جنگی مُضطرب نبود. اینقَدر آرام بود که شما هیچ انسانِ مُنزویِ کنارگرفتهی خلوتنشین را اینقَدر آرام نمیبینید که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در روز عاشورا آرام بودند. این آرامش، آرامشِ الهی است، درونی است. این ذکرالله است. این تَجلّی خداوند متعال در دل است. صاحبخانه در خانه باشد، خانه اَمن است؛ اما اگر خانه صاحب نداشته باشد، نااَمن است. دلهای ما گاهی صاحب ندارد. لذا تَشویش میآید، نگرانی میآید، هَمّ و غَم میآید. اگر صاحب داشت، همیشه رونَق داشت. «وَ لَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ[۶]»؛ دلی را که خانهی خودش است، هم تَزیین میکند، زیبا میکند و هم جوشش محبّت قرار میدهد. «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ»؛ دل برای ایمان میجوشد. علم واقعی آن است.
بِسترهایی که علم در آنها مُلاحظه میشود
علم با محبّت همراه است، علم نَردبان رسیدن به خداست، دَرجات قُرب است؛ قَدم به قَدم آن عُبودیّت است. لذا فرمود: اگر دنبال علم هستی، «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ[۷]»؛ علم بندگی است، علم مَحفوظات نیست؛ علم حرکت قلبی است، سِیر باطنی است، سِیر عُبودی است، سِیر حُبّی است. عاشقی دارد به سوی مَعشوق میرود. این علم است. مُنتها در ۳ بستر دیده میشود، تماشا میشود. یکی وابستگیِ کامل به خداست، اِنقطاع اِلیالله است. «اِلهى هَب لى کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلَیکَ[۸]»؛ اگر آدم خودش را در یکجایی مُستقل ببیند یا به غیرِ خدا تکیه کند و فکر کند او مُستقل است و کاری از او ساخته است، این هرگز راه به علم پیدا نکرده است. علم اِنقطاع است. علم مُملوکِ مَحض بودن برای خداست. فقط وجودِ رَبطی به خداست، آویزِ به خداست. خداوند یک لحظه رهایش کند، تمام شده است. این را بیابد که خداست و «وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ إِلاَّ هُو»؛ این را بیابد.
دوّم بداند که خالق رَبّ است. کسی که آفریده است، مُدیریت مَخلوقش به دستِ خودش است. برنامه را از او بگیرد. لحظهای به خودش واگذار نشود. تمام حرکاتش، سَکناتش، فعلش و تَرک فعلش اجرای دستور خداوند متعال باشد. برای خودش تَدبیر مُستقلی نداشته باشد. مثلاً نماینده است و میخواهد قانون تَصویب کند؛ این حقّ ندارد با دلخواه خودش، با هوای نَفْس خودش، با فشار مردم یا جریانی یک قانون را بگذراند. باید کَشف کند که حُکم خداوند متعال در اینجا چیست. لذا حُضور «شورای نگهبان» برای گُسترهی رُبوبیّت خداست. مجلس فراهمکنندهی مُقدّماتی است که جامعه دستورات الهی را اجرا کند. هرجا خودِ آدم میخواهد یکچیزی را از خودش برای زندگیِ خودش راه قرار بدهد، پِلّه قرار بدهد، برایش سُقوط است. قَوانین باید الهی باشد. «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ[۹]» ، «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۱۰]» ، «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۱۱]»؛ این هم در قَضاوت و هم در قانونگذاری است. دولت هم مُجری قَوانین الهی است که کارشناسان تَشخیص دادهاند این راهِ خداست، این سَبک زندگی خداست.
سوّم مسألهی دَغدغهمَندی است. دردِ دین داشته باشد؛ آدم دردِ دین داشته باشد. امروز مردم دردِ مَعیشت دارند، دردِ گرانی دارند، دردِ تَورُّم دارند. چند نفر را سُراغ دارید که دردِ دین داشته باشند؟ در میان طلبهها ما چه مقدار دردِ دین داریم؟ چهقَدر از بیدینی رَنج میبَریم؟ چهقَدر از حَرامخواری رَنج میبَریم؟ چهقَدر از آلودگیهایی که جوانها گرفتار آن هستند، رَنج میبَریم؟ دانشگاههای ما خَراب است، ادارات ما خَراب است؛ همهجا روابط جنسی نامَطلوب و شکننده است. دردِ دین حقیقت علم است. اینهایی که دردِ دین ندارند، جاهل هستند. اگر میدانستند گناه چه آتشی است، چه نِکبتی است، چه بیبَرکتی است، مانند گرانی ناراحت میشدند. «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ[۱۲]»؛ تمام فکرش به این است که خداوند اطاعت میشود یا مَعصیت میشود؟ در جامعه، در خانواده، در زندگی فردی، در زندگی طلبگی همیشه مُراقب است. مانند یک مَرزبانی که خطر تَهاجُم را احساس میکند و به صورت مُرتّب حَواسش هست که از کُجا حمله میشود. ما در کَمین شیاطین هستیم. «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ[۱۳]»؛ قَسم خورده است و خداوند هم قَسمش را به ما اعلان کرده است. شما دشمن نامَرئی دارید که قَسم خورده است برایتان کَمین میگذارم. آدم ناخواسته غیبت میشنود، ناخواسته چشمش گرفتار حَرام میشود، ناخواسته نیشِ زبان میزند، ناخواسته یک کسی را تَحقیر میکند. این برای این است که آن «جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ» نیست، دردِ دین ندارد. این دردِ دین داشتن حقیقتِ علم است. یکی از پایههای علم دردِ دین داشتن در بیان سُلوکی حضرت امام صادق (سلام الله علیه) است.
کسی که بندگیِ حقتعالی را دَرک کند، عُمر خود را بیهوده هَدر نمیدهد
حالا اگر شما این ۳ ماده را، این سه عُضو را، این مُثلث به هم پیوسته را تأمین کردید، آثار و ثَمراتی برای شما دارد که این نکتهای را که در جلسهی گذشته گفتیم، همان را با روایات یک مقداری توضیح میدهیم. اگر کسی خودش را بنده ببیند، مَملوک ببیند، آقای بالای سرش را همیشه بالای سرش ببیند، برای اوست، وابستهی کامل به اوست و او هم با همراهش هست. اگر کسی راه را بَلد نیست؛ زیرا راهِ خدا را باید خودِ خداوند به ما بگوید، آدرس بدهد. این دائماً هرکاری میکند، آن کارش حرکت به سوی خداست. چون حرکت به سوی خداست، او باید به ما بگوید چگونه حرکت کُن که به ما برسی؛ لذا تَدبیری از خودم ندارم. من مأمور هستم، باید اَمر او را ببینم. تَدبیر برای اوست. و اگر کسی دردِ دین دارد، همیشه نگران است که نکند یک کارِ خودسَرانه انجام داده باشم؟ با اینکه مولا بالای سرم هست، خودم در مُقابل او انتخابی داشته باشم و از چشم او بیُفتم؟ اگر کسی این حال برایش پیش آمد، این دریافت برایش پیش آمد، او از جاذبههای دنیا خَلاص میشود، از وَسوسههای شیطان نجات پیدا میکند و نکتهی آخری که در این بخش داشتند این بود که فرمودند: «وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا[۱۴]»؛ عُمرش را بیهوده از دست نمیدهد. «یَدَع» واگذار کردن است؛ همان وداع کردن است. گاهی آدم وقتش را رَها میکند، با آن خداحافظی میکند. اینکه کُجا میرود مَعلوم نیست. انسان برای عُمرش باید هدفگذاری بکند که من میخواهم با این عُمرم به کُجا برسم. این سرمایهی من است، این اَبدیّت من است، این همهچیزِ من است. آدم خانه را، ماشین را، باغ را، عِقار را، مَنصب را که خارج از خودش هست را سرمایههای خودش میداند؛ در حالی که اینها هیچ رَبطی ندارند. فقط قرارداد هستند. ماشین چه رَبطی به من دارد؟ با یک مَحضر رفتن و امضاء کردن میگویند که این برای اوست. اینکه این برای اوست فقط یک قرارداد است. حقیقتِ عینی ندارد که برای اوست. ریاست هم همینگونه است. حالا اگر کسی رئیسجُمهور شد، با روز قبل که رئیسجُمهور نبود، هیچکارهای نبود، آیا در حقیقت وجودیاش تغییری حاصل میشود؟ تغییری حاصل نمیشود. این همان آدم است. ریاستجُمهوری یک اَمر اعتباریِ قراردادی است. گاهی به مُدّت مُقرّر هم وَفا نمیکند. یا ساقط میشود، یا فرار میکند، یا میمیرد و از دستش میرود. اینها که برای من نیست، اینها که من نیستم؛ من این چیزی هستم که دارم آن را آب میکنم. از روزی که مُتولّد شدم، حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: «یا بنَ آدمَ، إنّکَ لم تَزَلْ فی هَدمِ عُمرِکَ مُنذُ سَقَطتَ مِن بَطنِ اُمِّکَ[۱۵]»؛ از روزی که مُتولّد شدی، در حال مَصرفکردن هستی. داری خودت را کم میکُنی، داری خودت را آب میکُنی، داری خودت را از دست میدهی. بیرون نیست؛ خودت هستی که در حالِ از بین رفتن هستی. «نَفَسُ الْمَرْءِ، خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ[۱۶]»؛ هر نَفَسی که میکِشیم یک گام به سوی مرگمان برمیداریم. مُدام قَدم به قَدم در حال مُردن هستیم. این حقیقتِ عُمر است.
اهمیّت استفادهی صحیح از عُمر طبق فرمایشات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
حالا آن را چه کار کنیم؟ این روایات، روایاتِ بیدارگری از مولایمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. «وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا»؛ روزگارش را به باطل نمیگذارند. بینتیجه کاری را انجام نمیدهد. در جلسهی گذشته گفتیم که مُفت حرف نمیزند، مُفت هم کار نمیکند. همهاش مُعاملهی با خداست. همه را به خدا میدهد. چون دیگران قیمتِ عُمرم را نمیدهند. قیمت مَصرف جسمم را میدهند. پولی را که به عُنوان حُقوق میدهند، حرکات جسمی است. بدنِ ما یَتحلّل است. بالاخره بدن ما با حرکات سوخت و سازی دارد. این را تأمین میکند، ولی خودم در حال از دست رفتن هستم. خودم و فُرصتم دارد از دست میرود. نسبت به او هیچکسی نمیتواند قیمت خودم را بدهد. مَگر یک لحظه عُمر آدم با دنیا قابل مُقایسه است؟! شهادت یک لحظه است، سُقوط هم یک لحظه است. بیدینی و اِرتداد گاهی آدم یک جُمله حرف میزند و مُرتد میشود، سُقوط میکند. پس سُقوط و صُعود در وجود آدم آنی است. گاهی خارج از زمان است. آدم مُتوجّه نیست. لذا عُمر را نمیشود با دنیا مُقایسه کرد. حتی یک لحظهاش را نمیشود با دنیا مُقایسه کرد. خداوند متعال «آقای بهجت» ما (اعلی الله مقامه الشریف) را با اولیائش مَحشور بدارد. میفرمودند: اگر به شما بگویند که تمام دنیا را قَباله میکنیم و میدهیم برای شما باشد؛ اما بگذار که تو را در چاه بیندازیم، در آتش بیندازیم؛ آیا حاضر میشوی همهی دنیا را به تو بدهند و تو خودت را رَها کنی و تمام بشوی؟ همین که حاضر نیستی تمام دنیا را قَباله کنند و به تو بدهند، آرام آرام همین را از دست دادهای، هیچچیزی هم نگرفتهای. هیچچیزی به دست نیاوردهای. «وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا»؛ الله اکبر!
«اَفسوس که عُمری پِی اَغیار دَویدیم ***** از یار بِماندیم و به مَقصد نرسیدیم[۱۷]».
بَنا بود ما به بهشت برسیم. بَنا بود همسایهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بشویم؛ چرا اشتباه رفتیم؟ مُدّت تمام شد و راه را پیدا نکردم و در راه ماندم و عِزرائیل (علیه السلام) آمد و وقتی آمد دیدم که هیچ حرکتی نکردم، هیچ عُمری نکردم، ماند. «وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا»؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرمایند: «إنَّ أنفاسَکَ أجزاءُ عُمرِکَ، فلا تُفنِها إلاّ فی طاعَهٍ تُزلِفُکَ[۱۸]»؛ نَفَسهای شما اَجزای عُمر شماست؛ بنابراین این را فانی نکنید، مَگر در راه طاعتی که شما را نزدیک میکند؛ «تُزلِفُکَ». در حدیث دیگری فرمود: «إِنَّ عُمْرَکَ مَهْرُ سَعَادَتِکَ[۱۹]»؛ «مَهْر» همان کابین است، مَهریه است. «إِنَّ عُمْرَکَ مَهْرُ سَعَادَتِکَ إِنْ أَنْفَذْتَهُ فِی طَاعَهِ رَبِّکَ»؛ اگر بخواهی با سعادت ازدواج کُنی، باید مَهریه بدهی. مَهریهاش عُمر خودت هست. اگر مُوفّق بودی که عُمرت را در طاعت پروردگارت بگذرانی، مَهریهی سعادت را پرداختهای؛ خداوند تو را سعادتمند میکند، خوشبخت میشوی. «مَنْ أَفْنَى عُمْرَهُ فِی غَیْرِ مَا یُنْجِیهِ فَقَدْ أَضَاعَ مَطْلَبَهُ[۲۰]»؛ کسی که عُمرش را در غیرِ نجات خودش مَصرف کند، راه را گُم کرده است. «أَضَاعَ مَطْلَبَهُ»؛ مَقصد را از دست داده است، ضایع کرده است، دیگر نمیرسد.
انسان در هر لحظهای که با خدا همراه نباشد، عُمر خود را ویران کرده است
در دعای کُمیل هم که جُزء کَرائم اَدعیه است، امام (رضوان الله تعالی علیه) عارف بودند، اهل بودند، دعاها برای ایشان قرآن صاعد بود، با دعاها بالا رفته بود. ایشان «مُناجات شعبانیه» و «دعای کُمیل» را در میان اَدعیهی مأثورهی از ائمهی مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) برجستهترین دعاها میدانستند. در دعای کُمیل اینجور عَرضه میداریم: «یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ، أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ وَ أَعْظَمِ صِفاتِکَ وَ أَسْمائِکَ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقاتِى مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَهً، وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَهً[۲۱]»؛ کسانی که رُبوبیّت خداوند متعال را یافتهاند، خود را در آغوش محبّت حقتعالی نَوازش خداوند را میبینند، وقتی اینها «یَا رَبِّ» میگویند، یک بَچّه با مادرش چه حالی دارد؟ دیدهاید گاهی که مادر میرود، بَچّه هم دامانش را گرفته است و او را رَها نمیکند، میرود و گریه میکند تا او را در آغوش بگیرد؟ آدمی که چشیده باشد خداوند متعال با چه عشق و مهربانی، با چه رأفتی بندهاش را رُشد داده است، بعد هم به خداوند متعال میگوییم: تو بالاتر از این هستی که «أَنْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ[۲۲]»؛ خدایا! خودت تربیتم کردی؛ حالا رَهایم میکُنی تا ضایع بشوم؟! از بین بروم؟! «یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ» ؛ «رَبَّنا» نمیگوید؛ آدم خودش مییابد که در دامن رَحمت اوست. مورد نَوازش و لُطف او قرار گرفته است. «أَسْأَلُکَ»؛ گِدای تو هستم، سائل هستم. چه میخواهم؟ ای سائل بیچاره! از رَبّ خودت چه میخواهی؟ تو را «بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ وَ أَعْظَمِ صِفاتِکَ» قَسم میدهم «أَنْ تَجْعَلَ أَوْقاتِى مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَهً»؛ اوقات شب و روز من را با یادِ خودت آباد کُنی. هرجا از این لَحظات روز و شب ما با خدا نبودیم، وَصل نبودیم، دَرک حُضور نکردیم، آنجا ویرانه است. ویرانهی عُمر در این است که انسان با خدا حرکت نکند، با خدا نَفَس نکِشد، با خدا درس نگوید، با خدا حرف نزند، با خدا غذا نخورد، با خدا سَفَر نکند. همیشه با خدا بودن آبادی است، هر لحظه بیخدا بودن ویرانی است. حالا ببینید چهقَدر از شبانهروز ما آباد است و خَرابیها و ویرانیها چهقَدر زیاد است؟! گاهی برای بنده پیش میآید که وقتی بعضی از فرمایشات آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) را میفَهمم، وحشت میکنم. ایشان میفرمودند: «مُواظب باشید، چالههای عُمرتان را پُر کنید». آدم در روز یک چاله هم برای خودش کَنده باشد، او آخر کار وقتی حضرت عزرائیل (علیه السلام) بیاید، همینجور از این چاله درمیآید و در آن چاه میاُفتد. همینجور لَنگان لَنگان مُدام میاُفتد. آدم چاله زیاد کَنده است. مَعصیتها چاه هستند، غَفلتها چاله هستند. باید این چالهها را پُر کرد. «أَنْ تَجْعَلَ أَوْقاتِى مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَهً»؛ این ذکر هم ذکرِ زبانی و وِرد نیست. ذکر یعنی هرکاری میکنی، برای خدا بکُن. ذکر عملی که این کارساز است. وقتی حَواس آدم بود که هرکاری میکند عَمَلهی خداییم، نانخورِ خداییم؛ او دارد به ما روزی میدهد، او دارد به ما نَفَس میدهد، او دارد به ما عُمر میدهد؛ ما باید برای او کار کنیم. نانِ او را میخوریم، روزیِ او را میخوریم؛ ولی برای غیرِ او کار میکنیم. این خراب کردن است، این ویران کردن عُمر است. اگر برای کسی کار میکُنی، در خدمت او باش. به دنبالش عَرضه میداریم: «وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَهً»؛ مُتّصل باید خادمِ خدا بود، مُتّصل باید نوکرِ خدا بود و باید از غیرِ خدا فرار کرد؛ «مَنْ أَنِسَ بِاللَّهِ اِسْتَوْحَشَ مِنَ اَلنَّاسِ[۲۳]».
قدرتِ بینظیرِ اسلحهی ایمان و تَوسُّل در ایّام سختی
ایّام ایّامِ سختی است. ما در حال جنگ هستیم. جنگِ خانمانسوز است. دشمن ما بیدین است، دشمن ما جَهنّم است و جَهنّمساز است. کُشتن کودک، کُشتن مریض، آتشکشیدن بیماران بیمارستان برایش هیچ مُهمّ نیست. عاطفه ندارد، وِجدان ندارد، از هیچچیزی هم نمیترسد. لذا آن بُمبهای خطرناک را که یک آسمانخَراش را یکمَرتبه نابود میکند و هیچچیزی از او باقی نمیماند. حالا در یَمن هم یک چیز جدیدی را نشان دادند که ما را بتَرسانند. و خدا را شُکر که در این ۴۶ سال نایب امام زمانمان (ارواحنا فداه)، امامِینمان چشمهی ایمان بودند. خدا را قبول داشتند. خدا را یافتهاند. کسی که یَقین به خدا داشته باشد، از غیرِ خدا نمیتَرسد. اما «یَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ، وَ ذِکْرُهُ شِفاءٌ، وَ طَاعَتُهُ غِنىً، ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مالِهِ الرَّجاءُ، وَ سِلاحُهُ الْبُکَاءُ[۲۴]»؛ بیایید از این اسحله استفاده کنید. آدم هر روز این مَنظرهها را میبیند؛ بَچّههایی که زیر آوار ماندهاند، زنانی که زیر آوار ماندهاند. روز گذشته ما یک سری به این مَجروحینِ لُبنان زدیم. یک چیزی کوچکی بود که با این گوشیهایی که در دستشان بود، یک بندهی خدایی هم چشمانش را از دست داده بود، هم صورتش آنچنان سوخته بود که آدم نمیتوانست به او نگاه کند، هم دو دستش را از دست داده بود. ما با یک جانورانی به این شکل طرف هستیم. باید اینها را از کار انداخت. این فقط سِلاح و موشک ما کِفایت نمیکند؛ آنها در این جهت از ما قَویتر هستند. جنگ ۸ ساله با این تَوسُّلات بوده است، با این دلهای شکسته بوده است. هرجایی به مشکل برمیخوردند، تَوسُّل به حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود، تَوسُّل به ذِیل عنایت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بود. مرحوم «آیت الله حُجّت کوهکَمری[۲۵]» (رضوان الله تعالی علیه) که یکی از مَراجع ثَلاثه بودند، از نظر علمی غِنای حوزه بودند. نَقل میکنند که وقتی ایشان وَفات کرده بودند، حضرت امام (رحمت الله علیه) فرموده بودند: کَمرمان شکست. یک سرمایهای بود که از دست رفت. اهل مَعنا هم بوده است. به ایشان گفته بودند: باران نمیآید، شما نمازِ باران بخوانید. ایشان گفته بودند: من این اطمینان را به خودم ندارم؛ ولی تعدادی از طلبهها را خواسته بودند، به اینها گفته بودند که به مسجد جَمکران بروید و دعا کنید. این طلبهها به مسجد جَمکران رفته بودند و دعا کرده بودند؛ وقتی برمیگَشتند آنچنان باران آمده بود که سابقه نداشته است. میشود طلبه اینجور باشد. طلبه یعنی صاحبش قبولش ندارد؟! اگر بروید دامانش را بگیرید و التماس کنید، شما را رَد میکند؟ از این اسلحه حدّاکثر استفاده را بکنید. هم خَتمص صلواتها را به طور مُنظّم انشاءالله هر هفته داشته باشید. خدا را شُکر که تَوسُّلات و روضههایتان را هم دارید. ولی به اینها اِکتفا نکنید. آقای «آقازاده» پیشنهاد میکردند: چه میشود طلبههایمان یک چِلّه نماز اِستغاثهی به امام زمان (ارواحنا فداه) را بخوانند. باید از آن طرف باشد. «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ[۲۶]»؛ اگر خداوند شما را کمک کند، هیچ قدرتی نمیتواند بر شما پیروز بشود. کمکِ خداوند متعال هم «أنا عند المنکسره قلوبهم لأجلى[۲۷]».
روضه و توسّل به حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
«السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللّهِ … السَّلامُ عَلَیْکِ یَا زَوْجَهَ وَلِیِّ اللّهِ … السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ[۲۸]» ؛ «السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُمَّ الزِّینَبِین» ؛ «السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُمَّ المُحسِن».
بیبی جان! مادری کُن؛ دارند فرزندانت را بیهوا تکهتکه میکنند. کودکان را در آتش میسوزانند، شیعیان را در آتش میسوزانند. میگویند سختترین حال برای یک مرد این است که دستش بسته باشد، حَبیبهاش و ناموسش را در مُقابل چشمش زیر بار کُتک گرفته باشند و نتواند از ناموس خودش دفاع کند. و سختترین حال برای یک بانو این است که ببیند دست همسرش بسته است، هیچکسی به او کمک نمیکند. دستِ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بسته بود. این اَرازل و اُوباش به سر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ریختند. جُرم او هم دفاع از ولایت و دفاع از دین بود. اما به قولِ این روضهخوانها میگویند: مادرتان را بیهوا زدند. نمیدانم چطور زده بودند. مهمترین ضَربه آن غِلاف شمشیر بود. آن نامَرد هم به جای حَسّاس میزد. این پَهلو پَهلوی عادی نبود؛ پُشت دَرب اُستخوان شکسته بود و نامَرد به همان شکستگی میزد. لذا هم خودش و هم مُحسنش با این ضَربهها کُشته شدند. از امام صادق (علیه السلام) پُرسیدند: آقا! آسیبهای مُتعدّدی بر بدن مادر شما وارد شد؛ کُدام آسیب قاتل مادرتان بود؟ فرمودند: غِلاف شمشیری که به پَهلوی ایشان میزدند. اینجا بود که دیگر طاقتش تمام شد؛ صدایش بلند شد: «یا فِضَّهُ خُذینی فَقَدْ قُتِلَ وَ اللّه ما فی اَحْشائی[۲۹]». اینجا حضرت مُحسن (علیه السلام) را کُشتند؛ در کربلا حضرت علی اصغر (علیه السلام) را ذبح کردند. حضرت مُحسن (علیه السلام) ناپیدا بود، زَخمی بر او وارد نشد. فشاری که بر مادر آوردند، بَچّه هم به شهادت رسید. اما حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بَچّهی خودش را بر روی دستش گرفت. «أما ترونه کیف یتلظی عطشا»؛ نمیبینید؟ بَچّهام دارد بالبال میزَند.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
الهی! به مُقرّبان دَرگاهت از انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، اولیاء، شهدا، صُلحا و همهی رَهیافتگان قَسمت میدهیم در همین ایّام لباس ظُهور بر قامت صاحب ما بپوشان.
خدایا! دلهای مَجروح را با ظُهور حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) مَرهم عنایت بفرما.
خدایا! آتش عُدوان و ظُلمی که شیطان بزرگ در مَنطقه روشن کرده است و قدرتهای غَربی با همهی امکاناتشان در این آتش میدَمند و این خودفُروختههای مَنطقه هم با بیغیرتیشان و با همراهیشان با آنها در سوزاندنِ شیعیان و بندگان مُجاهدت دست به دستِ هم دادهاند، این آتش را به نابودی خودشان خاموش بگردان.
الها! جبههی حقّ را به پیروزی قَطعی برسان.
خدایا! فرماندهی کُلّ جبههی مُقاومت، رَهبر مَعنوی و سیاسیِ ما، نایب امام زمان ما (ارواحنا فداه)، مَرجع بزرگوار ما، فرماندهی میدانی ما، این عزیز را با عزّت و اقتدار با هدایت تأییدشدهی از جانب خودت در رساندن این جبهه به مَقصد اَعلی و به پیروزی کامل و نجات مردم مَنطقه و زمینهسازی ظُهور مُستدام بفرما.
خدایا! بین حاکمیّت ایشان، رهبری ایشان و ظُهور امام زمان (ارواحنا فداه) فاصله قرار مَده.
الها! پروردگارا! ما را به شهدا ببخش و بیامُرز.
خدایا! انتقامِ شهدای بزرگ ما، «شهید نصرالله» ما، شهدای فرماندهی سپاه ما، مُستشارانِ ما در آنجا و «شهید هَنیه» و «شهید سِنوار» که الحقّ و الانصاف حُسینی حرکت کردند، همگیشان را با امام حسین (علیه السلام) مَحشور بگردان.
الها! پروردگارا! هر آفتی، هر بَلایی، هر خطری، هر نِفاقی و هر فتنهای این کشور را تَهدید میکند، دَفع بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم خیر و بَرکت بر مَعرفت ما، بر ایمان ما، بر ولایت ما، بر تَعلیم و تَعلُّم ما، بر تَزکیه و تَهذیب نُفوس ما و بر مَعیشت ما نازل بفرما.
خدایا! همهی جوانهای این کشور، جوانهای مَنطقه و این جوانهای عزیز ما را از همهی خَطرات نَفسانی مُحافظت بفرما.
خدایا! همهشان را به مَقصد تشکیل زندگی در مسیر تَقرُّب به خداوند مُوفّق بفرما.
خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به ضلع مَسکورهی بیبی قَسمت میدهیم نگرانیهای خاصّ را برطرف بفرما.
الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای ما، مَشایخ ما، ذَویالحُقوق ما و والدین ما را بر سر سُفرهی شهدا و حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مُتنعّم و از ما راضی بدار.
برای شِفای همهی مَجروحین، مَجروحینِ جنگ، بیمارانِ کشورمان و بیماران منطقه صلوات عنایت بفرمایید.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] نهج البلاغه، حکمت ۳۳۸؛ لزوم هماهنگى علم فطری و اکتسابی.
«(علیه السلام): الْعِلْمُ عِلْمَانِ: مَطْبُوعٌ وَ مَسْمُوعٌ؛ وَلاَ یَنْفَعُ الْمَسْمُوعُ، إِذَا لَمْ یَکُنِ الْمَطْبُوعُ».
[۳] سوره مبارکه رعد، آیه ۲۸٫
[۴] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف امین الله.
«السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللّٰهِ فِی أَرْضِهِ، وَ حُجَّتَهُ عَلَىٰ عِبادِهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ، أَشْهَدُ أَنَّکَ جاهَدْتَ فِی اللّٰهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَ عَمِلْتَ بِکِتابِهِ، وَ اتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِیِّهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حَتّىٰ دَعاکَ اللّٰهُ إِلىٰ جِوارِهِ فَقَبَضَکَ إِلَیْهِ بِاخْتِیارِهِ، وَ أَلْزَمَ أَعْداءَکَ الْحُجَّهَ مَعَ مَا لَکَ مِنَ الْحُجَجِ الْبالِغَهِ عَلَىٰ جَمِیعِ خَلْقِهِ. اللّٰهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّهً بِقَدَرِکَ، راضِیَهً بِقَضائِکَ، مُولَعَهً بِذِکْرِکَ وَ دُعائِکَ، مُحِبَّهً لِصَفْوَهِ أَوْلِیائِکَ، مَحْبُوبَهً فِی أَرْضِکَ وَ سَمائِکَ، صابِرَهً عَلَىٰ نُزُولِ بَلائِکَ، شاکِرَهً لِفَواضِلِ نَعْمائِکَ، ذاکِرَهً لِسَوابِغِ آلائِکَ، مُشْتاقَهً إِلىٰ فَرْحَهِ لِقائِکَ، مُتَزَوِّدَهً التَّقْوىٰ لِیَوْمِ جَزائِکَ، مُسْتَنَّهً بِسُنَنِ أَوْلِیائِکَ، مُفارِقَهً لِأَخْلاقِ أَعْدائِکَ، مَشْغُولَهً عَنِ الدُّنْیا بِحَمْدِکَ وَ ثَنائِکَ. اللّٰهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِینَ إِلَیْکَ و الِهَهٌ، وَ سُبُلَ الرَّاغِبِینَ إِلَیْکَ شارِعَهٌ، وَ أَعْلامَ الْقاصِدِینَ إِلَیْکَ واضِحَهٌ، وَ أَفْئِدَهَ الْعارِفِینَ مِنْکَ فازِعَهٌ، وَ أَصْواتَ الدَّاعِینَ إِلَیْکَ صاعِدَهٌ، وَ أَبْوابَ الْإِجابَهِ لَهُمْ مُفَتَّحَهٌ، وَ دَعْوَهَ مَنْ ناجاکَ مُسْتَجابَهٌ، وَ تَوْبَهَ مَنْ أَنابَ إِلَیْکَ مَقْبُولَهٌ، وَ عَبْرَهَ مَنْ بَکَىٰ مِنْ خَوْفِکَ مَرْحُومَهٌ، وَ الْإِغاثَهَ لِمَنِ اسْتَغاثَ بِکَ مَوْجُودَهٌ ، وَ الْإِعانَهَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِکَ مَبْذُولَهٌ…».
[۵] تفسیر اهل بیت علیهم السلام، ج ۱۸، ص ۴۷۸؛ بحارالأنوار، ج ۳، ص ۲۲۰/ نورالثقلین/ البرهان.
«الباقر (علیه السلام)- عَنْ دَاوُدَبْنِالْقَاسِمِ الْجَعْفَرِی قَالَ: قُلْتُ لِأَبِیجَعْفَرٍ (علیه السلام) جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا الصَّمَدُ قَالَ السَّیِّدُ الْمَصْمُودُ إِلَیْهِ فِی الْقَلِیلِ وَ الْکَثِیرِ».
[۶] سوره مبارکه حجرات، آیه ۷٫
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ ۚ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ».
[۷] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى».
[۸] إقبال الأعمال (ط – القدیمه)، ج ۲، ص ۶۸۶؛ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۹۱، ص ۹۸؛ مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات شعبانیه.
«…إِلَهِی هَبْ لِی قَلْباً یُدْنِیهِ مِنْکَ شَوْقُهُ وَ لِسَاناً یرفع [یَرْفَعُهُ] إِلَیْکَ صِدْقُهُ وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنْکَ حَقُّهُ إِلَهِی إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیْرُ مَجْهُولٍ وَ مَنْ لَاذَ بِکَ غَیْرُ مَخْذُولٍ وَ مَنْ أَقْبَلْتَ عَلَیْهِ غَیْرُ مملوک [مَمْلُولٍ] إِلَهِی إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِکَ لَمُسْتَنِیرٌ وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِکَ لَمُسْتَجِیرٌ وَ قَدْ لُذْتُ بِکَ یَا إلهی [سَیِّدِی] فَلَا تُخَیِّبْ ظَنِّی مِنْ رَحْمَتِکَ وَ لَا تَحْجُبْنِی عَنْ رَأْفَتِکَ إِلَهِی أَقِمْنِی فِی أَهْلِ وَلَایَتِکَ مَقَامَ مَنْ رَجَا الزِّیَادَهَ مِنْ مَحَبَّتِکَ إِلَهِی وَ أَلْهِمْنِی وَلَهاً بِذِکْرِکَ إِلَى ذِکْرِکَ وَ [اجْعَلْ] هِمَّتِی فِی رَوْحِ نَجَاحِ أَسْمَائِکَ وَ مَحَلِّ قُدْسِکَ إِلَهِی بِکَ عَلَیْکَ إِلَّا أَلْحَقْتَنِی بِمَحَلِّ أَهْلِ طَاعَتِکَ وَ الْمَثْوَى الصَّالِحِ مِنْ مَرْضَاتِکَ فَإِنِّی لَا أَقْدِرُ [أملک] لِنَفْسِی دَفْعاً وَ لَا أَمْلِکُ لَهَا نَفْعاً إِلَهِی أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوکُکَ الْمُنِیبُ فَلَا تَجْعَلْنِی مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَکَ وَ حَجَبَهُ [حجبک] سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِکَ إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَهِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدْسِک…»
[۹] سوره مبارکه مائده، آیه ۴۴٫
«إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاهَ فِیهَا هُدًى وَ نُورٌ ۚ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ وَ کَانُوا عَلَیْهِ شُهَدَاءَ ۚ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لَا تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلًا ۚ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ».
[۱۰] سوره مبارکه مائده، آیه ۴۵٫
«وَ کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصَاصٌ ۚ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَهٌ لَهُ ۚ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ».
[۱۱] سوره مبارکه مائده، آیه ۴۷٫
«وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ ۚ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ».
[۱۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
[۱۳] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۶٫
«قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ».
[۱۴] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
[۱۵] بحار الأنوار : ۷۸/۱۱۲/۶٫
«الإمامُ الحسنُ علیه السلام: یا بنَ آدمَ، إنّکَ لم تَزَلْ فی هَدمِ عُمرِکَ مُنذُ سَقَطتَ مِن بَطنِ اُمِّکَ، فَخُذْ مِمّا فی یَدَیکَ لِما بَینَ یَدَیکَ؛ فإنّ المؤمنَ یَتَزوَّدُ، و الکافِرَ یَتَمتَّعُ».
[۱۶] نهج البلاغه، حکمت ۷۴؛ نزدیک شدن مرگ.
[۱۷] میرزای نوغانی خراسانی.
[۱۸] غرر الحکم : ۳۴۳۰٫
[۱۹] غرر الحکم و درر الکلم، جلد ۱، صفحه ۲۲۲٫
[۲۰] غرر الحکم و درر الکلم، جلد ۱، صفحه ۶۲۱٫
[۲۱] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.
«…إِلٰهِى وَ سَیِّدِى، فَأَسْأَلُکَ بِالْقُدْرَهِ الَّتِى قَدَّرْتَها، وَ بِالْقَضِیَّهِ الَّتِى حَتَمْتَها وَ حَکَمْتَها، وَ غَلَبْتَ مَنْ عَلَیْهِ أَجْرَیْتَها، أَنْ تَهَبَ لِى فِى هَذِهِ اللَّیْلَهِ وَ فِى هَذِهِ السَّاعَهِ، کُلَّ جُرْمٍ أَجْرَمْتُهُ، وَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ، وَ کُلَّ قَبِیحٍ أَسْرَرْتُهُ، وَ کُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ، کَتَمْتُهُ أَوْ أَعْلَنْتُهُ، أَخْفَیْتُهُ أَوْ أَظْهَرْتُهُ، وَ کُلَّ سَیِّئَهٍ أَمَرْتَ بِإِثْباتِهَا الْکِرامَ الْکاتِبِینَ؛ الَّذِینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مَا یَکُونُ مِنِّى، وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَىَّ مَعَ جَوارِحِى، وَ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَىَّ مِنْ وَرائِهِمْ، وَ الشَّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ، وَ بِرَحْمَتِکَ أَخْفَیْتَهُ، وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ، وَ أَنْ تُوَفِّرَ حَظِّى، مِنْ کُلِّ خَیْرٍ أَنْزَلْتَهُ، أَوْ إِحْسَانٍ فَضَّلْتَه، أَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ، أَوْ رِزْقٍ بَسَطْتَهُ ، أَوْ ذَنْبٍ تَغْفِرُهُ، أَوْ خَطَاً تَسْتُرُهُ، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ؛ یَا إِلٰهِى وَ سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ و َمالِکَ رِقِّى، یَا مَنْ بِیَدِهِ نَاصِیَتِى، یَا عَلِیماً بِضُرِّى وَ مَسْکَنَتِى، یَا خَبِیراً بِفَقْرِى وَ فاقَتِى، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ، أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ وَ أَعْظَمِ صِفاتِکَ وَ أَسْمائِکَ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقاتِى مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَهً، وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَهً؛ وَ أَعْمالِى عِنْدَکَ مَقْبُولَهً، حَتَّىٰ تَکُونَ أَعْمالِى وَ أَوْرادِى کُلُّها وِرْداً وَاحِداً، وَ حالِى فِى خِدْمَتِکَ سَرْمَداً. یَا سَیِّدِى یَا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلِى، یَا مَنْ إِلَیْهِ شَکَوْتُ أَحْوالِى، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ، قَوِّ عَلىٰ خِدْمَتِکَ جَوارِحِى، وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِیمَهِ جَوانِحِى، وَ هَبْ لِىَ الْجِدَّ فِى خَشْیَتِکَ، وَ الدَّوامَ فِى الاتِّصالِ بِخِدْمَتِکَ، حَتّىٰ أَسْرَحَ إِلَیْکَ فِى مَیادِینِ السَّابِقِینَ؛ وَ أُسْرِعَ إِلَیْکَ فِى البَارِزِینَ، وَ أَشْتاقَ إِلىٰ قُرْبِکَ فِى الْمُشْتاقِینَ، وَ أَدْنُوَ مِنْکَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِینَ، وَ أَخافَکَ مَخافَهَ الْمُوقِنِینَ، وَ أَجْتَمِعَ فِى جِوارِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ…».
[۲۲] همان.
«…یَا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنِى، وَ رِقَّهَ جِلْدِى، وَ دِقَّهَ عَظْمِى، یَا مَنْ بَدَأَ خَلْقِى وَ ذِکْرِى وَ تَرْبِیَتِى وَ بِرِّى وَ تَغْذِیَتِى، هَبْنِى لِابْتِداءِ کَرَمِکَ وَ سالِفِ بِرِّکَ بِى. یَا إِلٰهِى وَ سَیِّدِى وَ رَبِّى، أَتُراکَ مُعَذِّبِى بِنَارِکَ بَعْدَ تَوْحِیدِکَ، وَ بَعْدَ مَا انْطَوىٰ عَلَیْهِ قَلْبِى مِنْ مَعْرِفَتِکَ، وَ لَهِجَ بِهِ لِسَانِى مِنْ ذِکْرِکَ، وَ اعْتَقَدَهُ ضَمِیرِى مِنْ حُبِّکَ، وَ بَعْدَ صِدْقِ اعْتِرافِى وَ دُعَائِى خَاضِعاً لِرُبُوبِیَّتِکَ؛ هَیْهاتَ أَنْتَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ، أَوْ تُبَعِّدَ [تُبْعِدَ] مَنْ أَدْنَیْتَهُ، أَوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَیْتَهُ، أَوْ تُسَلِّمَ إِلَى الْبَلَاءِ مَنْ کَفَیْتَهُ وَ رَحِمْتَهُ، وَ لَیْتَ شِعْرِى یَا سَیِّدِى وَ إِلٰهِى وَ مَوْلاىَ، أَتُسَلِّطُ النَّارَ عَلَىٰ وُجُوهٍ خَرَّتْ لِعَظَمَتِکَ سَاجِدَهً، وَ عَلَىٰ أَلْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحِیدِکَ صَادِقَهً، وَ بِشُکْرِکَ مَادِحَهً، وَ عَلَىٰ قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِإِلٰهِیَّتِکَ مُحَقِّقَهً؛ وَ عَلَىٰ ضَمَائِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِکَ حَتَّىٰ صَارَتْ خَاشِعَهً، وَ عَلَىٰ جَوارِحَ سَعَتْ إِلَىٰ أَوْطانِ تَعَبُّدِکَ طَائِعَهً، وَ أَشارَتْ بِاسْتِغْفارِکَ مُذْعِنَهً…».
[۲۳] عده الداعی و نجاح الساعی، جلد ۱، صفحه ۲۰۸٫
«وَ عَنِ اَلْعَسْکَرِیِّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مَنْ أَنِسَ بِاللَّهِ اِسْتَوْحَشَ مِنَ اَلنَّاسِ و علامه الأنس بالله الوحشه من الناس».
[۲۴] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.
«…فَإِلَیْکَ یارَبِّ نَصَبْتُ وَجْهِى، وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ مَدَدْتُ یَدِى، فَبِعِزَّتِکَ اسْتَجِبْ لِى دُعائِى، وَ بَلِّغْنِى مُناىَ، وَ لَا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِکَ رَجائِى، وَ اکْفِنِى شَرَّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنْ أَعْدائِى؛ یَا سَرِیعَ الرِّضا، اغْفِرْ لِمَنْ لَایَمْلِکُ إِلّا الدُّعاءَ، فَإِنَّکَ فَعَّالٌ لِما تَشَاءُ، یَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ، وَ ذِکْرُهُ شِفاءٌ، وَ طَاعَتُهُ غِنىً، ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مالِهِ الرَّجاءُ، وَ سِلاحُهُ الْبُکَاءُ، یَا سَابِغَ النِّعَمِ، یَا دَافِعَ النِّقَمِ، یَا نُورَ الْمُسْتَوْحِشِینَ فِى الظُّلَمِ، یَا عَالِماً لَایُعَلَّمُ، صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْعَلْ بِى مَا أَنْتَ أَهْلُهُ، وَ صَلَّى اللّٰهُ عَلىٰ رَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّهِ الْمَیامِینَ مِنْ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً کَثِیراً».
[۲۵] سید محمد حُجَّت کوهکمَری (۱۳۱۰- ۱۳۷۲ق) فقیه، رجالی و از مراجع تقلید شیعه. وی نزد اساتید فقه و اصول همانند سید ابوالحسن اصفهانی، عبدالکریم حائری، میرزا محمدحسین نائینی و آقا ضیاء عراقی، سید محمدکاظم طباطبائی یزدی شاگردی کرد. پس از درگذشت آیت الله حائری از مراجع ثلاث شد و به اداره حوزه علمیه قم پرداخت. مدرسه حجتیه در شهر قم از آثار به جای مانده از دوران مرجعیت او است که در آن زمان بینظیر بوده است. مرتضی حائری یزدی و عباس مصباحزاده دامادهای ایشان بودند. پدرش، سیدعلی کوهکمری تبریزی، فرزند علینقی، از عالمان و فقهای دوره خود بود. سیدعلی در تبریز به دنیا آمد. دروس عالی فقه و اصول را در نجف نزد حبیب الله رشتی، فاضل ایروانی و فاضل شربیانی آموخت. سیدمحمد حجت پس از یک دوره بیماری سخت، در ۶۲ سالگی در دوشنبه ۳ جمادیالاول ۱۳۷۲ ق- ۲۹ دی ۱۳۳۱ش در قم وفات یافت و در اتاقی کنار مسجد مدرسه حجّتیه به خاک سپرده شد.
گفته شده است او چند روز پیش از وفات خوداسناد مالکیتی که نزدش بود را به سید احمد شبیری زنجانی که عضو ارشد شورای استفتائات او بود. سپرد و پول و اموالی که از سهم امام باقی مانده بود را به دامادش مرتضی حائری یزدی سپرد تا در کارهایی که مشخص کرده بود مصرف کند. آنگاه مُهر نامههای خود را شکست و از درگذشت خود خبر داد. زمانی که حال وی رو به وخامت رفت، دخترش مقداری تربت امام حسین (علیه السلام) را جهت بهبودی به وی داد. وی بعد از خوردن تربت گفت: «آخر زادی من الدنیا تربه الحسین». در سوگ او مجالس متعددی برگزار و در رثایش اشعار بسیاری سروده شد. وی از برخی استادانش همچون میرزای نائینی، شیخالشریعه اصفهانی و آقاضیاءالدین عراقی گواهی اجتهاد و اجازه روایت دریافت نمود. همچنین پدرش، سیدابوتراب خوانساری، عبدالله مامقانی، سیدحسن صدر، شیخ محمدباقر بیرجندی، شیخعبدالکریم حائری یزدی و محمدحسین کاشفالغطاء به او اجازه روایت دادند. حجت کوهکمری به جمعآوری و نگاهداری میراث شیعه بسیار علاقهمند بود و از اینرو از زمان اقامت در نجف، نسخههای خطی ارزشمندی را در کتابخانه شخصی خود جمع آوری کرد. فهرستی از این آثار در ۱۳۷۷ش به همت سیدجعفر حسینی اشکوری با ثبت شصت اثر منتشر شده، ولی برخی منابع تعداد آنها را ۱۲۵ اثر دانستهاند. آثار و تألیفات سیدحسین کوهکمری و تقریرات نگاشته شده شاگردان او هم نزد محمد حجت بوده است. مجموعه نسخ خطی کتابخانه محمد حجت کوهکمری هم اکنون در کتابخانه آیتاللّه مرعشی نجفی نگهداری میشود.
[۲۶] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۰٫
«إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ ۖ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ ۗ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ».
[۲۷] تمهیدات، ص ۲۴؛ اللوامع الالهیه، ص ۱۱۴؛ العلیه، ص ۴۳؛ منیه المرید، ص ۱۲۳؛ سه اصل، ص ۱۰۶ و مفاتیح اللغیب، ص ۱۹۱.
[۲۸] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها).
«یَا مُمْتَحَنَهُ امْتَحَنَکِ اللّٰهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صابِرَهً، وَ زَعَمْنا أَنَّا لَکِ أَوْلِیاءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ أَتىٰ بِهِ وَصِیُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْناکِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلایَتِکِ. السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ نَبِیِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ حَبِیبِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَلِیلِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ صَفِیِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِینِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ خَلْقِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِیاءِ اللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِکَتِهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ الْبَرِیَّهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا سَیِّدَهَ نِساءِ الْعالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا زَوْجَهَ وَلِیِّ اللّٰهِ وَ خَیْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللّٰهِ؛ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَهُ الشَّهِیدَهُ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الرَّضِیَّهُ الْمَرْضِیَّهُ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْفاضِلَهُ الزَّکِیَّهُ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْحَوْراءُ الْإِنْسِیَّهُ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا التَّقِیَّهُ النَّقِیَّهُ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُحَدَّثَهُ الْعَلِیمَهُ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومَهُ الْمَغْصُوبَهُ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَهُ الْمَقْهُورَهُ، السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَهُ بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْکِ وَ عَلَىٰ رُوحِکِ وَ بَدَنِکِ…».
[۲۹] بیت الاحزان محدث قمی، ص ۹۶؛ رنجها و فریادهای فاطمه(سلام الله علیها)، محمدی اشتهاردی، ص ۱۴۸٫
«فَنادَتْ یا اَبتاهُ یا رَسُولَ اللّه اَهکَذا کانَ یَفْعَلُ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ ثُمَّ نادَتْ یا فِضَّهُ خُذینی فَقَدْ قُتِلَ وَ اللّه ما فی اَحْشائی مِن الْحَمْلِ».
پاسخ دهید