روز شنبه مورخ ۲۱ مهر ماه ۱۴۰۳ جلسه درس اخلاق «آیت الله صدیقی» از ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۰۰ در مسجد امام رضا(ع) حوزه علمیه امام خمینی(ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
سه اَمری که اَساس طلبگی است
وجود مبارک مولا و سیّدمان، رئیس حوزههای علمیه و سایهی رَحمت خداوند متعال بر طالبان علم و مَعرفت، کَشّاف حَقایق عالَم و حَقایق توحیدی، حضرت امام جعفر صادق (روحی فداه و سلام الله علیه) در نُسخهی سُلوکیهای که برای یک طلبهی سالخورده ارائه فرمودند، این آدرس توحید برای همهی حوزویان و صاحبدلان شد که اساساً این نوع نگرش را نسبت به علم و مَعرفت مُتحوّل فرمودند. همه دانش را به نشستن پایِ صحبت اُستاد، خواندنِ کتاب و فرآوردههای ذهنی که از طَریق حَواس پنجگانه یا بیشتر از بیرون به ذهن انسان وارد میشود و گُفتگویی که ذهنیّت ما را باروَر میکند و این انباری که از مَفاهیم و ماهیّات در ذهنمان انباشت شده است، ما این را علم میدانیم و چه بَسا شما هیچ طلبهای را سُراغ ندارید که وقتی نیّت میکند که میخواهم بروم و سرباز امام زمان (ارواحنا فداه) بشوم، میخواهم به خانهی امام زمانم (ارواحنا فداه) بروم و دورهای ببینم و عالِم بشوم، علم را غیر از خواندن کتابها و دیدنِ اُستاد چیزِ دیگری تَلقّی بکند. وجود مبارک حضرت امام صادق (علیه السلام) یک فردِ سالخوردهای که گَشته بود و عُلمای زمانِ خودش را دیده بود، ولی اِشباع نشده بود، همهجا را سَراب یافته بود، به دنبال آب میگَشت که گویا خداوند متعال عَطش او را حقیقی دید و او را به امام صادق (علیه السلام) وَصل کرد. حضرت امام صادق (علیه السلام) هم با امتحاناتی او را در این مسیر آزمود و دیدند که او جِدّی است، واقعاً میخواهد چیزی را مُتوجّه بشود، میخواهد حرکت کند. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) بعد از تَثبیت و آمادگی او برای دریافتهای نوری و مَعرفتی، فرمودند: اساساً علم به تَعلُّم نیست؛ «لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ[۲]»؛ اینکه علم به تَعلُّم نیست مَعنایش این نیست که علم بیخود است؛ نه، این علوم همگی عالی است، مُقدّماتی است، مَسیر است، پُل است. طلبه باید مَقصد دیگری را از درسخواندن هدف بگیرد. فرمودند: علم نور است و نور هم برای خداست، خداوند هم به کسی گَزاف از این نور میدهد؛ بلکه «أَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ الله فِی قَلْبِ مَنْ یشآءُ[۳]» ، «أن یَهدیهُ إلی صراطِهِ المُستقیم»؛ هرکسی لیاقت سَفر به سوی او را داشته باشد، خداوند این نور را مَرکب او میکند تا این را ببَرد و به خداوند برساند. عَرض کرد: کُجا پیدا میشود؟ فرمود: اگر واقعاً طالبی، تشنهای، گُمشده داری، بیرون به دنبال آن نگَرد؛ بلکه در درون خودت ۳ گَنج را در کُمون فطرت و وجود باید یافت و از خداوند خواست که این ثروت و سرمایه را در این عُمر کوتاهِ زودگُذر ما به ما ارزانی بدارد. یکی علم به فقر است که ما هیچ هستیم و هیچچیزی نداریم. همهی وجودمان عینِ رَبط است، وابسته هستیم. این نکتهی اوّل است. دوّم اینکه خودش را مالک چیزی نبیند. عالَم بیشتر از یک مالک ندارد؛ «لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۴]»؛ هم مالک است، هم مَلک است. هم پادشاه عالَم خودش است و هم مالک است و هرچه که خَلق کرده است، خالق مالک هم هست و مَخلوق نمیتواند مالک بشود. هرچه هست برای اوست. من عالِم هم که هستم، علم من عاریتی است. هرچه از صفات خوب دارم را او داده است. او داده و از خودش جُدا نکرده است، الآن به خودش وابسته است. هروقت میخواهد بدهد، قَطع میکند. مانند این سیمهای برق که الآن روشن است، ولی مادامی که مُتّصل است روشن است؛ به مَحض اینکه کلید را بزنید خاموش میشود. نور وجود در وجودمان نیست. نور وجود در حقیقتِ ما نیست. با این کلید ولایت به ما وجود داده میشود و هروقت هم خداوند بخواهد ما را خاموش نماید، «کُن فَیکون» است، فکر هم نمیکند، زمان هم نمیخواهد؛ دَرجا قَطع میکند و تمام میشود. نکتهی سوّم هم این بود که آدم تَسلیم تَکوین و تَشریع باشد. عالَم را با نظم الهی باور کند. خودش را هم یک جُزء کوچکی از این عالَم لایتناهی بداند. در برابر تَدبیر خداوند متعال، مُهندسی حقتعالی، برنامهریزیهای خداوند، قَدر خداوند، قَضاء خداوند آنچه او پیشبینی کرده است، همان میشود. از رُخدادها ناراحت نشوید؛ «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ[۵]»؛ عالَم همه سُفرهی احسانِ اوست. خوبهایش که خوب است و آنچه را که شما هم خوب نمیبینید، خوب است. شما دخالت نکنید. حالا خلاف اَدب است که بگویم در کارهای خدا فُضولی نکنید. ایکاش نگوییم؛ تَسلیم تَدبیر الهی باشیم. این سه نکته اساس طلبگی است.
بَرکات و ثَمرات اجرای سه اَمر طلبگی
اگر این سه نکته حاصل شد، برکاتی دارد، ثَمراتی دارد. اوّلین مورد این است که از شَرّ شیطان راحت میشویم. دوّمین مورد این است که علاقهی به دنیا موجب ایذاء شما نمیشود. این علاقه مُنتفی میشود. سوّمین مورد هم این است که در غیر خدا چیزی سُراغ ندارید تا سُراغ او بروید. عزّت را از خودش میخواهید. حالا با پارتی بخواهید، با فامیل بخواهید، با یک شخصیّت بخواهید که به او نزدیک بشوید یا بزرگ و عزیز بشوید، اینها تَوهُّمات است. آدم وقتی بفَهمد که «اللَّهُ الصَّمَدُ[۶]»، فقط یک مَقصد وجود دارد و آن هم خودش است. دیگران هیچ هستند و نمیتوانند مَقصد باشند؛ سَراب هستند و نمیتوانند سیراب کنند. بیشتر از یک حقیقت نیست و آن هم صَمدیّت پروردگار متعال است. او یکی است و غیرِ او نیست. «یَا هُوَ یَا مَنْ هُوَ إِلَّا هُوَ»؛ فقط او یکی است. «اللَّهُ الصَّمَدُ»؛ شما از هیچ چه چیزی طلب دارید؟ چه توقُّع دارید؟ همه مانند تو هیچ هستند. چرا تَملُّقِ این و آن؟ چرا چشم به دستِ این و آن؟ او هست، غیرِ او نیست.
جوانی سرمایهی عُمر بَشر است
در این رابطه روایاتی هم مایهی نورانیّت دلها بود. حالا این جملهی آخرش که فرمودند: «وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا[۷]»؛ یکی از بَرکات آن یافتهها، نه آن بافتهها؛ ذهن هرچه دارد بافته است، وجود هرچه دارد یافته است. علم باید جانِ آدم بشود. تا علم در وجودِ آدم، در حقیقت هُویّتیِ او هَضم نشود، فَصل اَخیر وجودش نشود، در حقیقتِ او کمال وجودی برای او نباشد، این علم نیست؛ بافتههای ذهن است و هیچ فایدهای هم ندارد. اما اگر آن نورانیّت در وجودِ انسان بود، یکی اینکه عزّت را فقط از خدا میخواهد با اُموری که خودِ خداوند آدرس داده است که چه کار کنید تا ما به شما عزّت بدهیم. و دیگر که این خیلی برای جوانی که هنوز سرمایهاش را آب نکرده است، خیلی مهمّ است. همهی عُمر سرمایه است؛ ولی فُرصت جوانی بهار عُمر است. هرچه میخواهید باید در اینجا کِشت کنید. خَزان در پیش دارید؛ مانندِ من زمستان در پیش دارید. زمستان عُمر هم میآید.
«مَزرعِ سبزِ فَلک دیدم و داسِ مَه نو ***** یادم از کِشتهی خویش آمد و هنگامِ دِرو
گفتم ای بَخت بِخُفتیدی و خورشید دَمید ***** گفت با این همه از سابقه نُومید مَشو[۸]»
آدم خوابش ببَرد، ببیند قافله رفته است و راه هم طولانی است، شب هم تاریک است. آدم درمانده است، وامانده است. «وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا»؛ اگر کسی یکی از افراد ما را بکُشد، یا او را قِصاص میکنیم و یا خونبَها از او میگیریم. خودمان را بکُشند، مَگر کسانِ ما دست برمیدارند؟ این عُمری که خونبَها دارد، این عُمری که ارزش آن با ارزش نُفوس برابری دارد، آدم بدون خونبَها خودش از بین میبَرد. آخر کار که میرسد، میبیند عَجَب! خودش این عُمر را ضایع کرده است. اگر یک کسی کُشته بود، یک خونبَهایی نَصیب وَرثه میشد؛ ولی خودش خودش را آب کرده است، خودش خودش را نابود کرده است، هیچچیزی ندارد. قرآن کریم این سرمایه را اینجور آب کردن «خُسران» تَعبیر میکند. نه اینکه سرمایهات ماند و سود نکردی؛ بلکه سرمایهات آتش گرفت. سرمایهات را آب بُرد، سرمایهات در طوفانها ویران شد. دیگر چیزی نداری تا با آن کاسبی کُنی، تمام شد. چوب حَراج به این سرمایه زدی، جوانی و فُرصتها را در مسیری آب کردی که الآن که به آخر رسیدهای و میخواهی زندگی کُنی، میبینی هیچچیزی برای زندگی کردن نداری. کسی که خون عُمر خود را هَدر میدهد، به گونهای تَلف میکند که نه خونبهاء دارد و نه دیه دارد، این را میگویند: «بَطَلَ عُمْرُه»؛ عُمرش باطل شد؛ «بَطَلَ عُمْرُه». اَبتَر هم همین است. این سورهی مبارکهای که در مورد حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) نازل شده است که میفرماید: «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ * إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ[۹]»؛ اَبتَر یا چیزی در عَقبه ندارد یا به حساب نمیآید، کسی خریدارش نیست، به درد نمیخورد؛ این اَبتَر است. «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ[۱۰]» ، «اَلْمَغْبُونُ مَنْ غُبِنَ عُمُرَهُ[۱۱]»؛ سورهی مبارکهی تَغابُن داریم. هم سورهی والعَصر را داریم و هم سورهی مبارکهی تَغابُن را داریم. اینها را داریم، ولی غافل هستیم. آدم شب و روز بنشیند و به گذشتههای خودش گریه کند، جای دارد.
اهمیّت عَدم تَضییع عُمر در کلام ائمهی مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین)
یک حدیثی که ظاهراً از وجود مبارک حضرت امام صادق (علیه السلام) است که فرمودند پنج چیز جزء ارزشهای آدمی است؛ یکی «مَن مَلِکَ لِسانَه» است؛ زبانِ آدم رَها نباشد، مُفت حرف نزد. واقعاً این حرفهایی که ما شبانهروز با رفقای خود و با دیگران میزنیم، قیمتی دارد؟ مُفت حرف نزدیم؟ آیا چیزی از این حرفها نَصیبمان شده است؟ مُفت حرف نزنید. زبانش در اختیار خودش باشد، با هدف حرف بزند، فکر کند که وقتی میخواهم حرف بزنم چه نتیجهای دارد و چه چیزی برای من میماند؟ اگر حرف نزنم چه ضَرری کردهام؟! «مَن مَلِکَ لِسانَه». دوّم اقبال به شأن خودش داشته باشد. عینِ عبارت آن در ذهنم نیست. اقبال به شأن داشته باشد، یعنی توجّه به مقام انسانیِ خودش که «لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ[۱۲]»؛ تو مُحترم هستی، خداوند تو را گوهر خاصّی آفریده است که با موجودات دیگر مُتفاوت هستی. خداوند تو را تَکریم کرده است، اعلان هم کرده است. خودت را بیاحترام نکُن. اقبال به شأن خودت داشته باش و کاهشی در شأن و شخصیّت برای خودت پیش نیاوَر. سوّم «و بَکی علی ما مَضی من زَمانه»؛ آدم این عُمری را که از او رفته است، به این گریه کند. اگر آدم دقّت کند، گریه دارد. مَگر ما میتوانیم لحظهی عُمر را قیمتگذاری کنیم؟ چهقَدر از دست دادهایم؟ چیزی را از دست دادهایم که بَدل ندارد، دیگر نَصیب ما نمیشود. خودم را آب کردم، خودم هستم؛ چه کار میشود کرد؟ وجود مبارک مولا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرمایند: «اِحذَروا ضَیاعَ الأعمارِ[۱۳]»؛ بترسید، بپرهیزید از ضایعکردن عُمرهایتان؛ «فیما لا یَبقى لَکُم[۱۴]»؛ هرکاری کردید که برایتان نمیماند، ضایعشدن عُمرتان است. بپَرهیزید از کاری که برایتان نمیماند، حرفی که برایتان نمیماند. نگویید برای بعد از مرگم کتابم میماند؛ کتاب تو به چه درد تو در قَبرت میخورد؟ برای خودت چه کاری کردی؟ این را که برای دیگران نوشتهای. تَوهُّم خوشنامی داشتی، مَگر شُهرت در آنجا به چه دردت میخورد؟ علم هم نمیماند. علم ذهنی نمیماند. سَکرات مُوت فراموشی میآورد. وقتی مَلائکه میپُرسند: «مَن رَبُّک؟» یک عُمر گفتهای: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ[۱۵]»، یک عُمر گفتهای: «سُبْحانَ رَبِّی العَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ» ، «سُبْحانَ رَبِّی الاعْلى وَ بِحَمْدِهِ»، ولی باید تَلقین نمایند. «إِذا أَتَاکَ الْمَلَکانِ الْمُقَرَّبانِ[۱۶]»؛ گاهی یاد بکنیم. جسمِ بیجان در آنجا اُفتاده است، هیچ کاری از تو ساخته نیست. باید تَلقین بکنند. سؤال میکنند: «مَن رَبُّک؟» فَقُل: «الله جَلَّ جَلالُهُ رَبّی»؛ این ذهن پاک شده است و هیچچیز دیگری ندارد. نه مال دارد، نه علم دارد؛ هیچچیز دیگری ندارد. همهاش مُرد، از بین رفت. اما اگر پیش فرستاده است، آنچه را که مَلکالمُوت گرفته است، نور گرفته است، علم گرفته است، اعتقاد به رُبوبیّت در جانش بوده است؛ این به دردش میخورد. خداوند خودش حُجّتش را تَلقین میکند، زبان ما را باز میکند، با مَلَکها خیلی با صمیمیّت پاسخ میدهیم. «اِحذَروا ضَیاعَ الأعمارِ فیما لا یَبقى لَکُم فَفائتُها لا یَعودُ»؛ آن مقداری از عُمر که فوت شد، فائت عُمر، آن چیزی که از دستت رفت دیگر برنمیگردد. عُمر بازگشت ندارد؛ یکبار است و تکرار ندارد؛ جوانی تکرار ندارد. در روایت دارد که تمام ایّام هر روز که ما از صبح بلند میشویم، روز با ما صحبت میکند. گوش من که کَر است و نمیشنوم.
«ما سَمیعیم و بَصیریم و خوشیم ***** با شما نامَحرمان ما خامُشیم[۱۷]»
هر روز به ما میگوید: «أنا یَومٌ جَدید»؛ فکر نکنید تکرار است؛ این ظرف جدیدی است، این مَزرعهی جدیدی است که باید بکارید. این را خالی نگذارید؛ روز قیامت یَقهی تو را میگیرم و میگویم: با من چه کردی؟ هر روز این حرف را به ما میزند، هر شب هم این حرف را به ما میزند. اصلاً تکراری وجود ندارد؛ همهاش سرمایهی جدید است. اگر از این سرمایه استفاده نکردی، فردا در سرت میکوبند. تو این را لازم داشتی که ما به تو دادیم، به اندازهی نیازت به تو داده بودیم؛ تو هیچکاری از آن نکِشیدی، هیچ بَذری را در آن نپاشیدی؛ «فَفائتُها لا یَعودُ».
چهار توصیهی حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به مؤمنان
امروز روز میلاد حضرت امام حسن عسکری (علیه الصلاه و السلام) است. این حدیث را در فُرصتهای مُختلف هم شنیدهاید؛ ولی خداوند متعال من را هم بیدار کند، اَحادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند قرآن میماند. مُدام باید تکرار کرد. هم از نظر احترام مانند قرآن کریم است؛ مرحوم علّامهی بزرگوار، مُفسّر کَبیر، عالِم رَهیافته «علّامهی طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) همینجور که قرآن کریم را میبوسیدند، «اُصول کافی» را هم میبوسیدند، کتاب حدیث را هم میبوسیدند. مرحوم «آقای بُروجردی» (اعلی الله مقامه الشریف) در اُتاقی که کتاب حدیث بوده است، پای خودشان را دراز نمیکردهاند. حقیقتاً هم قرآن ناطق است و این هم اَحادیث جلوههای قرآنِ ناطق است. لذا اَحادیث را هر اندازهای هم تکرار بکنیم، این اُنس با نور است، نورانیّت دل میآورد. وجود مبارک حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) برای مُراقبت از یَقظه و بیداریمان فرمودند: «اَکثروا» چهار چیز را. میخواهند بفرمایند اینها را فرهنگ زندگیتان بکنید. «أَکْثِرُوا ذِکْرَ اللَّهِ[۱۸]»؛ خدا را از یاد نبَرید. نه اینکه خدای ذهنی را از یاد نبَرید؛ الآن که ما در مَحضر شما هستیم، بالاخره حَواسمان جَمع است که چیزی که خلاف اَدب باشد، خلاف شُئون عُلما باشد به زبانمان نیاید. ما برای خدا اینقَدر حساب باز کردهایم؟ خداوند را یاد بکنید؛ خدا هست، خداوند حقّ مُطلق است. خداوند مُحیط است، خداوند از جانب من به من نزدیکتر است. خداوند را زیاد یاد کنید. این زیاد مَعنایش این نیست که کم هم یاد نکنید عیب ندارد؛ این زیاد یعنی همیشه. دوّم فرمودند: «وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ[۱۹]»؛ یادتان نرود که میمیرید. یادتان نرود این کلاسها، این جلسات تَدارک توشته برای مرگتان است، برای شیرینیِ مرگتان است. نکند رفتنِ ما در همینجا هم تَلخ بشود؟ این هم باطن نداشته باشد، در این نشستها هم خدا نباشد، اخلاص نباشد. همینجا هم ریا و مُلاحظات دنیاست. این کار را نکنیم. آدم همیشه مرگ را جلوی چشمش ببیند، اینکه گفتهاند وقتی نماز میخوانید نمازِ مُودّع بخوانید، گویا آخرین نماز است؛ انسان میخواهد آخرین نماز را به گونهای بخواند که در قَبر رَفیقش باشد. نمازِ بیخاصیّت که آخرین نماز حیف است اینجور باشد. و همهی کارهای ما باید نماز باشد. «خوشا آنانکه دایم در نمازند[۲۰]». این یادِ مرگ باعث میشود انسان تمام کارهایش را آخرین کارش بداند؛ لذا برای نورانیّت بَرزخش این کارش برایش ذَخیره بشود. سوّم «وَ تِلَاوَهَ الْقُرْآنِ[۲۱]»؛ قرآن زیاد بخوانید. بعضی از دوستانی که شما هم دسترسی به آنها دارید، گاهی در شبانهروز یک خَتم قرآن میکنند. این خیلی است! میگویند مرحوم امام (رضوان الله تعالی علیه) در طول ماه ۷ مرتبه قرآن را خَتم میکردند. با همهی اشتغالاتی که داشتند، ۷ مرتبه خَتم قرآن میکردند. آنوقت بعضی از ما در طول ماه هم یک خَتم قرآن نداریم. حالا لُزومی ندارد قرآن کریم را از ابتدا تا انتها بخوانید؛ همان مَحفوظات خودتان را بخوانید. شخصی به حضرت امام جواد (علیه السلام) نامه نوشت که من چه کار کنم تا از شما جُدا نشوم و با شما باشم؟ حضرت امام جواد (علیه السلام) فرمودند: «أَکْثِرْ مِنْ تِلاَوَهِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ[۲۲]»؛ سورهی قَدر را زیاد بخوان و لَبهایت همیشه رُطوبت استغفار داشته باشد. دَوام استغفار و کَثرت قرائت سورهی مبارکهی قَدر. مرحوم «علّامه مُحقّق اصفهانی[۲۳]» (رضوان الله تعالی علیه) اُستاد مرحوم «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف)، حضرت آقای طباطبایی (رحمت الله علیه) و بزرگان دیگر که هم از نظر مَعنویّت در قُلّه بود، هم از نظر فقاهت و هم از نظر حکمت. فیلسوفِ مُتکلّمِ فقیهِ اُصولیِ در عین حال عارف است. مرحوم «آیت الله شهید قُدوسی[۲۴]» (اعلی الله مقامه الشریف) از آقای طباطبایی (رحمت الله علیه) نَقل کردند که مرحوم مُحقّق اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) در پایان عُمر یک گونی از تألیفات خودشان را در فُرات ریخته بودند که بُت ایشان نباشد. خَلوت میکرد و برای امام حسین (علیه السلام) مَرثیه میخواند و گریه میکرد. تمام اُمیدش به این اتّصال حُسینی بوده است. به آثار خودش خیلی اقبال نشان نمیداد. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) فرمودند: در شبانهروز هزار مرتبهی «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ» را تَرک نمیکرد. نه در شبهای قَدر، بلکه همیشه اینجور بودند. این تلاوت قرآن کریم را برای خودتان برنامه کنید. اوقات فراغتتان را «قُل هُوَالله» بخوانید، «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ» بخوانید، آیت الکُرسی بخوانید. مرحوم «آقای کشمیری[۲۵]» (رضوان الله تعالی علیه) عاشقِ سورهی مبارکهی یس بودند. یکی از دوستان گفت که در یک روز شمُردم و ایشان ۹۴ بار سورهی مبارکهی یس را خواندند. قلب قرآن است. سورهی مبارکهی یس قلب آدم را زنده میکند؛ «وَ تِلَاوَهَ الْقُرْآنِ». آخرین سفارش حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) هم «وَ الصَّلَاهَ عَلَى النَّبِیِّ[۲۶]»؛ بعد فرمودند: برای هر صلوات ۱۰ حَسنه نوشته میشود. خب چرا آدم مُفتی از دست بدهد؟ آدم اینها را در برنامهی شبانهروزیاش مَنظور بدارد و اقدام بکند. این کار را میشود انجام داد.
شهید «سیّد حسن نصرالله» ذوب در ولایت بود
چون روز ولادت است، علیرَغم اینکه بین خود و خدا این داغ سیّد برای ما هم خیلی سنگین است. عَلمدار به مَعنی واقعی کلمه بود. ذُخر بود، ذَخیره بود، پُشتوانه بود، سرمایهی شیعه بود، مَشعل ایثار و نِثار بود. ولیّ خدا بود؛ حَقّاً ولیّ خدا بود. نَقش بینالمللی داشت. در مُقابل استکبار و شیاطین روزگار بازدارنده بود. اسلامِ عینی بود. جلوهی حَضرات ائمهی مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) بود. خودساخته بود، خودیافته بود، رَهیافته بود، صاحب کرامات بود. با همهی این مقاماتش «وَ کَفى بی فَخراً[۲۷]» که ذوب در مقام مُعظم رهبری (اَطال الله عُمره الشریف) بود. مرحوم شهید «سیّد محمّد باقر صَدر» (اعلی الله مقامه الشریف)، آن مَرجع، آن عَلّامه، آن نُخبه، آن نابغه به شاگردانش میگفته است: «ذُوبُوا فِی الخُمینی»؛ در حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) ذوب بشوید. و این سیّد در امام خامنهای ما (مُد ظلّه العالی) ذوب بود، واقعاً ذوب بود. ولی کَمالات ایشان همگی برای رهروان ما توشه بود و برنامه بود و راه بود. لذا با یک سلامی به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) که ثَواب آن را هم به سیّد بزرگوارمان هدیه بکنیم و انشاءالله شفاعت ما را هم به عُهده بگیرند، دیگر روضه طَلب شما باشد، اگر عُمری داشتیم یک بار دیگر هم برایتان روضه بخوانیم.
«السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الْأَرْواحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنائِکَ، عَلَیْکَ مِنِّی سَلامُ اللّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ، وَ لَا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیارَتِکُمْ، السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَیْنِ ، وَ عَلَى أَصْحابِ الْحُسَیْنِ[۲۸]».
دعا
خدایا! به آبروی حضرت زهرا (سلام الله علیها) و فرزندان مَعصوم و همسر و پدر بزرگوار ایشان قَسمت میدهیم در همین ایّام لباس ظُهور بر قامت مولای ما بپوشان.
خدایا! قلب مُبارک حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) را آرامش عنایت بفرما.
خدایا! داغها را بر وجود نازنینش تَسهیل بگردان.
خدایا! انتقام خونِ اولیائش از دشمنانش بِستان.
خدایا! اسرائیل و اَربابانش و عَملههای مُنافقش در داخل کشور ما و در منطقه را نابود بگردان.
خدایا! آنها را رُسوا بفرما.
خدایا! مَذلّتشان را به عالَم اِظهار بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم بدها را بر ما مُسلّط نَفرما.
خدایا! ما را گرفتار وَسوسههای شیاطینِ روزگار نَگردان.
خدایا! ما را از شَرّ نَفْس خودمان مُستخلص بگردان.
خدایا! ما را گرفتار حَسرت عُمر نکُن.
خدایا! روز قیامت در عالَم بَرزخ ما را سربلند قرار بده.
خدایا! در دنیا و آخرت ما را از پیامبرمان، از امامانمان، از شهدایمان و از قرآنمان جُدا مَگردان.
خدایا! امام (رضوان الله تعالی علیه) و شهدای بزرگ ما را در جَوار رَحمت حُسینی مُتنعّم و دعای خیر و عنایت و رضایتشان را شامل حال ما بگردان.
خدایا! ثَباتقَدم و حُسن عاقبت به همهی ما مَرحمت بفرما.
خدایا! به حقیقتِ حضرت زهرا (سلام الله علیها) قَسمت میدهیم این جوانهای عزیز ما را از بُحران جوانی، از طُغیان غَرایز مَحفوظ بفرما.
الها! آرامش کامل، ایمان کامل، نورانیّت کامل و عُبودیّت خالص نَصیبشان بگردان.
الها! پروردگارا! سایهی پُر بَرکت رهبر فَخرآفرینِ ما، عزّتسازِ ما و اهل یَقین ما را تا ظُهور حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بدار.
خدایا! آبروی ما را در دنیا و آخرت نَبر.
خدایا! حَوائج این جمع و مُلتمسین و حَوائج خاصّه را برآورده بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى».
[۳] مصباحالشریعه، ص ۱۶. نیز ر.ک: منیهالمرید، ص ۱۴۸و ۱۶۷؛ بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۴؛ مشکاهالانوار، ص ۳۲۵.
[۴] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۸۹٫
«وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۗ وَ اللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
[۵] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۳٫
«لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ ۗ وَ اللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ».
[۶] سوره مبارکه اخلاص، آیه ۲٫
[۷] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
[۸] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۴۰۷٫
[۹] سوره مبارکه کوثر.
[۱۰] سوره مبارکه عصر، آیات ۱ و ۲٫
[۱۱] معانی الأخبار، جلد ۱، صفحه ۳۴۲٫
«أَبِی رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى اَلْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ اَلْأَشْعَرِیِّ بِإِسْنَادِهِ اَلْمَذْکُورِ فِی جَامِعِهِ یَرْفَعُهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: اَلْمَغْبُونُ مَنْ غُبِنَ عُمُرَهُ سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ».
[۱۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۷۰٫
«وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا».
[۱۳] غرر الحکم : ۲۶۱۸ .
«عنه علیه السلام: اِحذَروا ضَیاعَ الأعمارِ فیما لا یَبقى لَکُم ، فَفائتُها لا یَعودُ».
[۱۴] همان.
[۱۵] سوره مبارکه فاتحه، آیه ۲٫
[۱۶] مفاتیح الجنان، فرازی از آداب تلقین میت.
[۱۷] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۳۷.
[۱۸] بحارالأنوار ج ۷۵، ص ۳۷٫
«رُوِیَ عَن الحَسنَ بن عَلِیٍّ العَسکَری قالَ: أَکْثِرُوا ذِکْرَ اللَّهِ وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ تِلَاوَهَ الْقُرْآنِ وَ الصَّلَاهَ عَلَى النَّبِیِّ فَإِنَّ الصَّلَاهَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ عَشْرُ حَسَنَات».
[۱۹] همان.
[۲۰] باباطاهر، دوبیتیها، دوبیتی شماره ۳۱۳٫
[۲۱] بحارالأنوار ج ۷۵، ص ۳۷٫
[۲۲] ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، جلد ۱، صفحه ۱۶۵.
«أَبِی ره قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ عَنِ اَلْهَیْثَمِ بْنِ أَبِی مَسْرُوقٍ اَلنَّهْدِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ سَهْلٍ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلِّمْنِی شَیْئاً إِذَا أَنَا قُلْتُهُ کُنْتُ مَعَکُمْ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ قَالَ فَکَتَبَ بِخَطٍّ أَعْرِفُهُ أَکْثِرْ مِنْ تِلاَوَهِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ وَ رَطِّبْ شَفَتَیْکَ بِالاِسْتِغْفَارِ».
[۲۳] محمدحسین غروی اصفهانی، مشهور به کمپانی (۱۲۹۶-۱۳۶۱ق) فقیه، اصولی و فیلسوف قرن چهاردهم. او در کنار آقاضیاء عراقی و میرزای نایینی، یکی از سه مکتب اصولی در شرح و بسط مکتب اصولی آخوند خراسانی را ایجاد کرده است. کتاب نهایه الدرایه از مهمترین آثار او در اصول فقه و در شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی است. تلاش او برای تغییر در بابهای علم اصول با مرگ او ناتمام ماند. دیوان کمپانی در مدح و رثای اهل بیت از آثار اوست. تخلص او در شعر «مفتقر» است. محمدحسین اصفهانی، فرزند محمدحسن اصفهانی نخجوانی، در ۲ محرم سال ۱۲۹۶ق در نجف متولد شد. پدرش اصالتاً نخجوانی بود و پس از امضای قرارداد ترکمانچای نخست به تبریز و سپس به اصفهان مهاجرت کرد و سپس به کاظمین رفت. پدرش از تجار مشهور کاظمین بود. او دوست داشت محمدحسین راه او را در تجارت ادامه دهد؛ اما محمدحسین با توسل به امام کاظم (علیه السلام) رضایت پدر را به دست آورد و در حدود بیست سالگی برای تحصیل علم راهی حوزه علمیه نجف شد. وی به سبب شغل پدرش به «کمپانی» مشهور بود. گفته شده است وی از این نام ناخشنود بود. با این حال، دیوان اشعار او در یکی از چاپها به نام دیوان کمپانی منتشر شده است. محمدحسین غروی اصفهانی در ۵ ذیالحجه سال ۱۳۶۱ق درگذشت. پیکر او در حجرهای متصل به گلدسته شمالی ایوان طلای حرم امیرالمؤمنین، نزدیک مقبره علامه حلی به خاک سپرده شد. درگذشت او یک هفته پس از وفات آقاضیاء عراقی بود.
[۲۴] علی قُدّوسی (۱۳۰۶- ۱۳۶۰ ش) روحانی شیعه و از مبارزان علیه حکومت پهلوی. وی از مؤسسان و مدیران مدرسه علمیه حقانی بود. همچنین وی بنیانگذار مکتب توحید بود که بعد از انقلاب اسلامی ایران تبدیل به حوزه علمیه خواهران شد. شاگردان و تربیتشدگان مدرسه تحت مدیریت او سمتها و مسئولیتهای مهمی را بعد از انقلاب به عهده گرفتند. بعد از انقلاب اسلامی، دادستان انقلاب شد. در جریان بمبگذاری دادستانی در ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ش به شهادت رسید. وی داماد علامه طباطبایی است. یکی از فرزندان قدوسی در جنگ ایران و عراق به شهادت رسید. قدوسی شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ش بر اثر انفجار بمبی در دادستانی به شهادت رسید. پیکر او پس از تشییع در تهران به قم منتقل و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) دفن شد. امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) شهادت او را تسلیت گفت.
[۲۵] سیدعبدالکریم رضوی کشمیری (۱۳۰۳-۱۳۷۸ش) از عارفان شیعه و از شاگردان سید علی آقا قاضی طباطبایی و سید هاشم حداد است. «شرح کفایه الاصول» از آثار او است. وی در سال ۱۳۷۸ش درگذشت و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) مدفون شد. سید عبدالکریم رضوی کشمیری، در سال ۱۳۴۳ق در نجف اشرف متولد شد. پدرش سید محمدعلی کشمیری و مادرش دختر سید محمدکاظم طباطبایی یزدی (صاحب عروه الوثقی) بود. پدرش با عبدالکریم حائری یزدی دوست بود و بهسبب علاقه به او نام فرزندش را عبدالکریم گذاشت. کشمیری پدرش را عالم فاضلی توصیف میکند که آداب و اخلاق شرعی را رعایت میکرد و به خواندن برخی ادعیه اهمیت میداد و فرزندش را هم به این امور سفارش میکرد. پدربزرگش سید محمدحسن کشمیری است. او در هفت سالگی همراه پدرش از کشمیر به کربلا رفته، به تحصیل علوم دینی پرداخت و به اجتهاد رسید. او در تربیت شیخ عبدالکریم حائری یزدی، علی زاهد قمی و سید هادی رضوی کشمیری نقش مهمی داشت و خود، از عارفان صاحب کرامت بشمار میرفت. عبدالکریم کشمیری درباره اجدادش گفته که اصالتاً قمی و از سادات رضوی هستند و ریشه سیادت آنها به حضرت موسی مبرقع فرزند بلافصل امام جواد (علیه السلام) که در قم مدفون است، میرسد، اما اجداد وی به هند رفته و بعدها بخشی از آنها برای تحصیل به عراق مهاجرت کردهاند. عبدالکریم کشمیری در چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۷۸ش (۲۰ ذیالحجه ۱۴۱۹ق) در ۷۴ سالگی درگذشت. محمدتقی بهجت بر پیکر او نماز خواند و طبق وصیتش در قسمت بالاسر در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها)، جنب قبر علامه طباطبائی به خاک سپرده شد.
سید عبدالکریم کشمیری با تشویق پدر، تحصیل علوم دینی را آغاز کرد و دروس ادبیات، معانی بیان، منطق، فقه واصول را فرا گرفت و به تدریس آنها پرداخت. وی درسهای لمعه، رسائل، مکاسب، کفایه الاصول و اسفار و درس خارج فقه و اصول را نزد اساتید حوزه علمیه نجف آموخت. کشمیری از آیت الله خویی اجازه اجتهاد گرفت. او در کنار دروس متعارف حوزه، به آموختن علوم جفر، علم اعداد، علم حروف و اسماءالله مشغول شد. سید عبدالکریم کشمیری با تشویق پدر، تحصیل علوم دینی را آغاز کرد و دروس ادبیات، معانی بیان، منطق، فقه واصول را فرا گرفت و به تدریس آنها پرداخت. وی درسهای لمعه، رسائل، مکاسب، کفایه الاصول و اسفار و درس خارج فقه و اصول را نزد اساتید حوزه علمیه نجف آموخت. کشمیری از آیت الله خویی اجازه اجتهاد گرفت. او در کنار دروس متعارف حوزه، به آموختن علوم جفر، علم اعداد، علم حروف و اسماءالله مشغول شد. سید عبدالکریم کشمیری خود آثارش را شمرده و میگوید در موقع خروج از عراق، نیروهای بعثی آثارش را گرفته و از بین بردهاند و اکثر کتابهای نام برده در دسترس نیست. این کتابها عبارتند از: «شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی؛ مجموعه اشعار عربی؛ مجموعه درسهای اخلاق عارف خداجوی، شیخ مرتضی طالقانی؛ جزوهای در مورد اذکار و اوراد عرفانی؛ رساله در مبحث قطع؛ رساله در طلب و اراده؛ تقریرات درس اصول آیت الله خویی».
[۲۶] بحارالأنوار ج ۷۵، ص ۳۷٫
[۲۷] الخصال : ۴۲۰/۱۴٫
«الإمامُ علیٌّ علیه السلام ـ فی مُناجاتِهِ ـ : إلهی ، کَفى لی عِزّا أن أکُونَ لکَ عَبدا، و کَفى بی فَخرا أن تکونَ لی رَبّا».
[۲۸] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).
پاسخ دهید