روز شنبه مورخ ۱۴ مهر ماه ۱۴۰۳ جلسه درس اخلاق «آیت الله صدیقی» از ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۰۰ در مسجد امام رضا(ع) حوزه علمیه امام خمینی(ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- نکاتی در ارتباط با نماز حِماسی جمعه تهران به امامت رهبر انقلاب
- شهید «سیّد حسن نصرالله» در تمام اَبعاد تابع ولایت فقیه بود
- علاقهی عُموم اَقشار جامعه نسبت به شهید «سیّد حسن نصرالله»
- مقام عِند رَبّی فقط مَخصوص شهداست
- مقامی که شهدا از ابتدای شهادت به آن نائل میشوند
- انسان باید تلاش کند تا تَعلُّقات خود را از دنیا قطع نماید
- روضه و توسّل به حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
نکاتی در ارتباط با نماز حِماسی جمعه تهران به امامت رهبر انقلاب
شهادت جانگُداز عَلمدار نقشآفرینِ اَثرگذارِ جبههی حقّ، سیّد اصیلِ نبیلِ مدیرِ مُدبّر جبههی مُقاومت، یکی از اولیای مُسلّم خداوند متعال، آیت الحقّ آقای «سیّد حسن نصرالله» را به امام زمانمان (ارواحنا فداه)، به رهبر حماسهساز و تاریخسازِمان و به همهی اُمّت اسلامی، شیعیان عالَم، حوزههای علمیّه، مَراجع تقلید، سنگرنشینان دفاع و جهاد، تشنگان شهادت، سرگشتگان کویِ یار و شما یاران امام زمان (ارواحنا فداه)، آیندهسازان، کَمربستگان به مُبارزه و جهاد علیه طاغوت نَفْس و طاغوتهای دوران تسلیت عرض میکنم و به روح بلند ایشان تبریک عرض میکنم. حقّ ایشان بود؛ تشنه بود و به آب رسید. و این ضَرب شَست نیروهای مُسلّح ما، سپاه پاسداران انقلاب ما به پیکرهی پوسیدهی صهیونیستهای ذَلیل زَبون ظالم خونآشام و نیز حماسهی نماز حِماسی دشمنشِکنِ عزّتسازِ تاریخیِ روز گذشته در مُصلّی تهران با امامت نایب الامام و امام المُسلمین که مایهی مُباهات و نعمت بزرگی بود که حقّاً جُزء اِعجازهای خونِ شهدا بود، به وجود نازنین امام زمانمان (ارواحنا فداه) که «تَصَرّفُهُ لُطفٌ آخر[۲]»، یک تَصرُّف بود. در شرایطی که منطقه نااَمن است و فرماندهان ما و ستارگان درخشان آسمان جهاد و مُبارزهی ما خونشان بر زمین ریخته میشود، نایب الامامِ ما و امامِ ما طولانیترین نشست مردمی را به عُهده میگیرند. هم برای سیّد مجلس فاتحه اعلان کردند و مقام مُعظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) خودشان از ابتدا در مجلس جُلوس کردند و بعد هم آن خُطبهی بسیار افتخارآفرین، پُرمحتوا، توحیدی، الهی، سیاسی، بین المللی و اُمیدبخش برای جبههی مُقاومت و اُمّت اسلامی و کابوس دشمنان دین را در نهایت آرامش و صَلابت خَلق خُطبهای که در میان خُطبهها جُزء مُمتازترین خُطبههاست و بعد از نماز هم سابقه ندارد که مقام مُعظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) بعد از دوران رهبریشان هرگاه نماز جمعه خواندهاند، نماز عصر را فرد دیگری خوانده است؛ ولی برای اعلانِ اقتدار جبههی توحید و اینکه مردان خدا از هیچچیزی نمیترسند و همیشه در سایهی حمایت حقّ احساس آرامش میکنند، هم نماز جمعه را با سورهی مبارکهی جمعه خواندند و هم نماز عصر را خودشان خواندند. این امام میشود، این اُلگو میشود، این انسانِ تَراز تربیتشدهی قرآن کریم و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و عِترت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و در تَراز نیابت حضرت حُجّت (روحی و ارواح العالَمین لتُراب مَقدمه الفداه) میشود. ما غَرق در نعمتهاییم. قدرتِ احصاء نعمتها را نداریم، ولی بعضی از نعمتها تَجلّی خداست، خدا خودش را نشان میدهد. یکی وجود همین رهبر است. سیّد شهیدِ ما هم از این قُماش بود. هیچچیزی حَواس او را پَرت نکرد. در اُوج درگیریها، در اُوج مَصاف با دشمن خونخوار کوچکترین وظیفهی عبادیاش مورد غفلت نبود و هرچه اوضاع شدیدتر بود، نورانیّتِ او، طُمأنینهی او، اتّصال او به حقیقتِ هستی بیشتر میشد. مِغناطیس وجودِ امام زمان (ارواحنا فداه) بیشتر او را آب میکرد؛ همینچیزی که مُقتدایش چنین است. هرچه اوضاع سختتر باشد، آرامش او، ثَباتقَدم او، طُمأنینه و اطمینانِ او، اتّصال او به مبدأ متعال شدیدتر میشود. و طُوبی لَکُم که شما در زمانی به حوزهها آمدید که خداوند متعال چنین انسانِ شایستهای را رهبر شما قرار داده است و حُجّت بر همهی ماست. باید از حوزهها اینجور خروجیها را توَقّع داشت.
شهید «سیّد حسن نصرالله» در تمام اَبعاد تابع ولایت فقیه بود
دو سه جمله راجع به سیّد مُقاومت عرض میکنیم؛ گرچه روز دوشنبه شب هم عرایضی را در حَدّ فُرصت آن مجلس تقدیم داشتیم، ولی حقّ سیّد با یک سخنرانی و چند سخنرانی اَدا نمیشود. بین خود و خدا ما وجود و عزّتمان را بدهکار شهدا هستیم، خُصوصاً شهدایی که «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ[۳]»؛ همهی شهدا در یک درجه نیستند. سیّد ما از اَفضل شهدای عالَم است. خیلی پاکباخته بود. آنهایی که وَلو یکبار ایشان را دیدهاند، اطمینان دارند که مُتفاوت بود. گوهرش گوهرِ نوری بود، عَرشی بود. عَوارض وجودی و مُکتسبات به انسان ارزش میدهد؛ ولی عُمده «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ[۴]»؛ این گوهرِ پاک بود، کَلم طیّب حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) بود، آیتِ خدا بود. از دورن میجوشید. از عبادِ خدا بود و مُشتاق فرهی لِقاء خدا بود. بُعد عرفانی سیّد در اَثر سنگرنشینی، عَلمداری، بُروز و ظُهور مُقابلهی با دشمن در عَرصهی جهاد تَبیین و حملههای پِیدرپِی فرهنگی، ایجاد جنگ روانی، آن اَبعاد ارتباط و اتّصال فردی ایشان به مَبدأ متعال و بیقراری ایشان برای امام عَصر (ارواحنا فداه) و شدّت علاقهاش به نایب امام زمان (ارواحنا فداه) به مَعنی واقعی کلمه نه به معنی اعتباری و قانون اساسی و حاصل آرای مردم، اعتقاد ایشان به ولایت این بود که او عدد صحیح است و قانون اساسی و آن مَتن در کنار این امام ارزش و اعتبار عددی پیدا میکند. این اعتقاد در وجودِ ایشان بود. او این را بُرهانی نمیدانست، یافته بود. خداوند متعال هم دَربهایی را باز کرده بود، اَسراری بین او و مقام مُعظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) بود که دیگران از این اَسرار مُطّلع نبودند. لذا گاهی ایشان تأسّف میخوردهاند که چرا تعدادی در ایران قَدر این نعمت الهی را نمیدانند و این سرمایهی عَظیمی که هم مایهی عزّت دُنیویشان و هم زُخر و ذخیرهی آخرتشان میتواند باشد، به این سادگی از کنار آن رَد میشوند و از این سرمایه بَهره نمیبَرند؛ در حالیکه «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ[۵]». او از مقام مُعظم رهبری (اطال الله عُمره الشریف) نُسخهی عمل میگرفت؛ او با مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) ارتباط داشت؛ او از «آیت الله بهاءالدینی» (اعلی الله مقامه الشریف) الهام میگرفت؛ او از دوران جوانیاش با مرحوم «آقای کشمیری[۶]» (رضوان الله تعالی علیه) سَر و سِرّی داشت. و اینها را هم به نورانیّت یافته بود و برای هرکدام هم حسابی باز کرده بود و دَربهدَر اینها بود. اما مسألهی ولایت را شَمسالشُموس میدید و در این مَنظومه محور مَعنویّت، قدرت، عزّت و هدایت نایب امام زمان (ارواحنا فداه) بود. امامت را به معنی واقعی کلمه یافته بود، بعد هم بُرهانی کرده بود و در عمل هم شخص اوّل بعد از امام زمان (ارواحنا فداه) آن کسی است که پَرچم شیعه به دستِ اوست، او عَلمدار است. و با این ایده تَنفُّس کرد و با این اعتقاد به خدای خودش رسید و در آغوش رَحمت حقّ، در جایگاه «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ[۷]» نائل آمد.
علاقهی عُموم اَقشار جامعه نسبت به شهید «سیّد حسن نصرالله»
سیّد در عینِ اینکه به معنی واقعی کلمه «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ[۸]» بود، «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ[۹]» به معنی واقعی کلمه بود. نه با حزب الله که ما در آن سفری که به دعوت ایشان به لُبنان داشتیم، این بچّههای حزب الله واقعاً او را پدر میدانستند. مشکلات خانوادگی را هم به او مُنعکس میکردند؛ او هم به همهی شُئون توجّه داشت. رابطهی عاطفی در قُلّه بود. خورشیدی بود که همهی این اَعضاء و اجزای حزب الله شُعاع این خورشید بودند. شُعاع مُتّصل بودند و به همهی اینها توجّه کافی داشت. در رَفع مشکلاتشان اهتمامی که بالاتر از آن نمیشود، در وجودِ ایشان موج میزد. اما تنها اینها نبودند؛ اهل سُنّت، مسیحیها، طوائف مُختلف با سلایق مُختلف نسبت به سیّد علاقهی قلبی داشتند. حرکت مردم لُبنان در ارتباط با تقویّت سیّد حرکت سیاسی نبود؛ یافته بودند که ایشان سنگر امنیّت آنهاست، این سنگر رَفع مشکلات مردم لُبنان هست. لذا زن و مرد، مسیحی و سُنّی و شیعه و مَکاتب مُختلف لُبنان نسبت به سیّد علاقهمند بودند، مُتواضع بودند و او را سایهی رحمت خداوند برای خودشان میدانستند و خود را سر سُفرهی او میدیدند و با همهی وجود او را برای خودشان یک انرژی آسمانی میدانستند که واقعاً اقتدار و عزّت و آرامش و امنیّت و فرهنگ و زُبدگیشان در منطقه به وجود سیّد وابسته بود. و این انحصار به سیّد ندارد. خداوند متعال فرموده است: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا[۱۰]»؛ این دلبَری، این وجودِ جاذبهی قَوی، این مُغناطیسِ عَرشی در وجودِ او مُستقرّ بود، خودش عَبد بود، نسبت به اولیای الهی دلداده بود، بیقرار بود، دَربهدَر بود، جویا بود، سیریناپذیر بود. نسبت به مقام مُعظم رهبری (حفظه الله) این علایق در اُوج بود، در قُلّه بود و ایشان در اَبعاد مُختلف به مقام مُعظم رهبری (اطال الله عُمره الشریف) دلداده و سرسِپُرده و سرباز بود. و این میتواند برای ما اُلگو باشد. این عزّت و عظمت مَعلول این ذاتیّات و این خُلقیّات و این حرکت به سویِ خدا بود که از او یک شخصیّت جامعُ مُمتاز دارای اَبعاد مُختلف ساخت و چشمهای بود که با رفتنش هم سیّد نرفته است؛ جسمش از ما غایب شده است، ولی حقیقتِ او زیر لِواء حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و شهدای کربلا یک گَنجینهی پایدار برای همهی آزادگان عالَم و جبههی مُقاومت است و مُرتّب فِلش میدهد، به ما علامت میدهد.
مقام عِند رَبّی فقط مَخصوص شهداست
مرحوم آقای «میرزا خلیل کَمرهای[۱۱]» (رحمت الله علیه) یک دوره کتاب راجع به شهدای کربلا نوشتهاند که نام آن را «عُنصر شُجاعت» یا «هفتاد و دو تَن و یک تَن» گذاشتهاند. هم قَلم ایشان قَلم خوبی است، هم اطّلاعات تاریخی و رِجالی خودشان قَوی بود. با اینکه خیلی در انقلاب نبود، ولی امام (رضوان الله تعالی علیه) به او علاقه داشت. حالا چه بود، ما نمیدانیم. امام (رضوان الله تعالی علیه) امام بود، واقعاً تالیتِلو عصمت بود. نسبت به آقای میرزا خَلیل (رحمت الله علیه) علاقهمند بود. همهی نوشتههای ایشان هم خوب است. هم خُطبهی فَدکیه حضرت زهرا (سلام الله علیها) را شَرح کرده است و نام آن را «ملکهی اسلام» گذاشته است. و آن مُصاحبهی خُطبهگونهای که در جمع بانوانی که برای عیادت آمده بودند را هم شَرح کرده است. هر دو جُزء شَرحهای غَنی هست و آدم خوب میتواند از آن استفاده کند. در این عُنصر شُجاعت» یا «هفتاد و دو تَن و یک تَن» ایشان از قول شهدا نوشته است: ما رفتیم و این خونی که از ما ماند، همان خطّ ماست. شما به دنبال خون ما بیایید، به مَقصد میرسید. خونِ شهدا خطّ شهداست که آمدهایم تا پای خون و تا پای جان در مسیر آدمشدن و حفاظت از ارزشهایی که خداوند متعال به نام دین برای نجات ما فرستاده است، باید پافشاری کرد تا خداوند متعال بپَسندد و خون ما را قبول کند. اِجمالاً شهید «أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» همه اَحیاء هستند. هرکسی میمیرد، حَیات بَرزخی دارد؛ یا در بهشت بَرزخی است و یا در جَهنّم بَرزخی است، ولی حَیات عِند رَبّی که ندارند. این برای شهید است. شهید به مقام عِند رَبّی رسیده است. مقام عِند رَبّی یعنی چه؟ مَگر خداوند متعال دور است؟ «إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ[۱۲]»؛ خداوند به ما آدرس داده است. هرکسی سُراغ خدا را بگیرد، گرفتار حجاب است. خداوند با آن نَوای الهی و از مَصدر عظمت و حکمت و رحمت آدرس خودش را داده است؛ «فَإِنِّی قَرِیبٌ». چهقَدر قَریب است؟ چهقَدر نزدیک است؟ «أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ[۱۳]» است. او از رَگ گَردن ما یعنی رَگ حَیات ما، از شاهرَگ ما به ما نزدیکتر است. نه از این بالاتر «یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ[۱۴]»، خداوند از جانِ ما به ما نزدیکتر است. بین خودِ ما و جانِ ما خداوند حائل میشود. فَهم اینها طَهارت میخواهد؛ اینها اَلفاظ است که ما میگوییم. در روایت دارد اگر کسی کیفیّت اتّصال خودش را به خداوند متعال میدانست، در آن «خُطبهی هَمّام» حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دارد که فرمودند: «وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ] عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ[۱۵]»؛ اگر مسألهی اَجل نبود، روح بلندپرواز انسانِ پارسا در قَفس تَن قرار نمیگرفت. یک طَرفهالعینی حاضر نبود در این سِجن طبیعت، در این زندان ظُلمانی دنیا زندگی کند. او میخواست به او برسد. میخواهد به اصل خودش برگردد. تَحمُّل فراق خدا را نمیکرد.
مقامی که شهدا از ابتدای شهادت به آن نائل میشوند
این مقام عِند رَبّی غیر از «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ[۱۶]» است. خداوند متعال «داخل فی الاشیاء لا بالممازجه، خارج عن الاشیاء لا بالمباینه[۱۷]»، ولی مقام عِند رَبّی رنگ خدا گرفتن است؛ «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً[۱۸]». یکی از این رنگها رنگ بَقاء است. آدمی که فَناء فیالله پیدا میکند، بَقاء بالله نَصیبش میشود. مُلاحظه فرمودید در حدیث قُدسی دارد که خداوند متعال به اهل بهشت نامه مینویسد. پذیرایی خداوند متعال از میهمانان نَشئهی بَقاء رَحمت رَحیمیّهاش خیلی مُتنوّع است. تعدادی از این نعمتها را که «نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ[۱۹]»، این نُزُل خودِ حوری و قُصور و اَنهار لَبن و شرابی که «لَمْ یَتَسَنَّهْ[۲۰]» و همهی اینها نُزُل است، پیش پذیرایی است. وقتی میهمان وارد میشود، قبل از آنکه نهار و شامی به او بدهند، یک پیش پذیرایی میکنند. در عَربها قَهوه میآورند و به تناسب مناطق تغییر میکند؛ اما قبل از پذیرایی اصلی یک پذیرایی مُقدّماتی دارد که این نُزُل است. بهشتی که جسم ما در آنجا مُتنعّم است، این نُزُل است. پذیرایی اصلیاش انواعی دارد که «ما لا عَینٌ رَأتْ، و لا اُذُنٌ سَمِعتْ، و لا خَطَرَ على قَلبِ بَشرٍ[۲۱]»؛ چیزهایی که اصلاً عقل و فکر ما نمیرسد که یک قَلم از آن مُکالمهی خداوند است. خداوند متعال با بندهاش حرف میزند، خداوند به بندهاش سلام میدهد؛ «سَلَامٌ قَوْلًا[۲۲]». سلامِ قولاً است، نه اینکه زبانِحال است. آنجا خداوند به ما یک حقیقتی میدهد که ما آنچه را که در اینجا از کلام، وقتی ما با همدیگر حرف میزنیم خوشمان میآید صدای حَبیب خودمان و دلبَر خودمان را بشنویم، وَلو ضبطی باشد؛ وقتی آدم صدای امام (رضوان الله تعالی علیه) را میشنود، شارژ میشود. آنچه خاصیّت گفتگو است، حضرت موسی (علیه السلام) آن را با خداوند داشت: «وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا[۲۳]»؛ خداوند متعال با حضرت موسی (علیه السلام) سخن میگفت؛ سخنِ خُصوصی میگفت. «وَ قَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا[۲۴]»؛ در مقام نَجوا بود. خیلی نزدیک بود، خیلی خُصوصی بود. هیچکسی غیر از حضرت موسی (علیه السلام) دَرک نمیکرد آنچه را که خداوند متعال از اَسرار الهی در گوشِ جان حضرت موسی (علیه السلام) القاء میکرد؛ دیگران که نمیتوانستند.
«موسیی نیست که دعویِّ انا الحق شنوَد ***** وَرنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست[۲۵]»
آن در جانِ حضرت موسی (علیه السلام) بود. خداوند در بهشت ـ خدا کند که ما هم به بهشت برویم ـ به ما سلام میکند؛ «سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ». علاوه بر سلام مُکاتبه دارد. یکی از پذیراییهای خداوند نامهی محبّتآمیزی است که خداوند برای بندگان بهشتی خودش ارسال میکند و در آن نامه از جمله رُموزی که آب میکند بندهای را که مورد محبّت خاصّ خداوند قرار گرفته است و خداوند او را به حساب آورده است، خداوند کتاب را برای پیامبرانش فرستاده است؛ «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَى قَلْبِکَ[۲۶]»؛ این نامه را خداوند بر قلب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) القاء کرد و روح الاَمین آن را به قلب القاء کرد. ولی در آنجا خودش این کتاب را مُستقیماً به ما یعنی به بهشتیها ارسال میکند؛ «مِنَ الحَیّ القَیّوم الّذی لایَمُوت إلَی الحَیِّ القیَّوم الّذی لایَمُوت[۲۷]». انسان حَیّ لایَموت میشود. جَهنّمیها حَیات ندارند، کَما اینکه مرگ هم ندارند؛ «ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَ لَا یَحْیَى[۲۸]»؛ ولی بهشتی حَیات الهی پیدا کرده است، مقام عِندَ رَبّی است. شهید از ابتدای شهادت به این مقام دست یافته است، حَیات مَحض شده است؛ لذا «وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ[۲۹]»؛ هم خودش پاک شده است و هم پاککننده شده است. هرکسی با شهید مُرتبط بشود، شهید او را تَزکیه میکند. بالاتر از تَزکیه او را تَعلیم هم میدهد. مُطمئن باشید به مقام شُهود رسیده است. همهی مَجهولات برایش مَعلوم شده است، همهی حُجُب میانِ او و خدا برداشته شده است. او همهی عالَم را در آیینهی ذات خدا میبیند. شُهود است؛ شهودِ خداوند، شهودِ ذات و صفات و اَفعال خداست. او یک اِشراف به این صورت پیدا کرده است. مقام عِندَ رَبّی است. «یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِیمًا[۳۰]».
انسان باید تلاش کند تا تَعلُّقات خود را از دنیا قطع نماید
اجمالاً عرفان این سیّد بزرگوار مانعِ سیاست او نبود، سیاستِ او مانع حُضور و ارتباطش نبود، اجتماعیبودنش حَواس او را به کَثرت نمیبُرد، یک حالت طُمأنینهای داشت. همهی اینها «حَتَّى تَکُونَ أَعْمالِى وَ أَوْرادِى کُلُّها وِرْداً وَاحِداً[۳۱]»، همه یکچیز بود و آن اجرای فَرمان دلبَر خودش بود.
«گر بگویی بمیرم بمیرم ***** وَر بگویی بمانم بمانم»
خودش نبود. اینکه «شهید تا شهید نباشد، شهید نمیشود» یعنی همین. آدم از خودش بیرون بیاید، این نماز امام زمان (ارواحنا فداه) را زیاد بخوانید؛ مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) «إِلهِی عَظُمَ الْبَلاءُ[۳۲]» را توصیه میکردند، مَخصوصاً در سفرهای زیارتی که ما مُکرّر قبل از سفرمان که به مَحضر ایشان شَرفیاب میشدیم، تکرار میکردند: «إِلهِی عَظُمَ الْبَلاءُ» را زیاد بخوانید. ما در دعای «إِلهِی عَظُمَ الْبَلاءُ» میگوییم: «وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ، وَ مُنِعَتِ السَّماءُ[۳۳]»؛ اما در مُناجات بعد از نماز امام زمان (ارواحنا فداه) عرضه میداریم: «وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ بِمَا وَسَعَتِ السَّماءُ[۳۴]»؛ این دو مرحله است، این دو کلاس است. آدمی که از خودش که زمینی است مقداری بالاتر برود، اصلاً تَنگنایی وجود ندارد. آنجا بُنبَست نیست، آنجا مَحدودیّت نیست. «بِمَا وَسَعَتِ السَّماءُ»؛ آنجا این دعواها نیست، این کینهها نیست، این بدبینیها نیست، این بداخلاقیها نیست. «وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ بِمَا وَسَعَتِ السَّماءُ»؛ باید آسمانی بود. باید مقداری از خودمان فاصله بگیریم. از خودمان فاصله بگیریم، آسمان که این نیست. آسمان آسمانِ دل است، باید دل را بالا بُرد. بالابُردنش هم این است که این سیمهای ارتباطیمان را با این لَجن و با این جیفه قَطع کنیم. «الدُّنیا جیفَهُ[۳۵]» و طالب دنیا هم کِلاب است؛ «وَ طالِبُها کِلابُ[۳۶]». بیایید آدم بشویم. اگر آدم بشویم و بخواهیم خلیفهی خدا بشویم، به چیزی غیر از خدا وابسته نمیشویم. و امام (رضوان الله تعالی علیه) چنین بود، مقام مُعظم رهبری (حفظه الله) چنین هستند و سیّد ما در جایگاه خودش امام بود؛ «وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا[۳۷]».
روضه و توسّل به حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
«از هرچه بگذریم، سخن دوست خوشتر است». داریم به فاطمیّه نزدیک میشویم. بنده این چند روز هرجا مَجالی برای عَرض ادب داشتم، دلم هوای مدینه میکرد و گویا احساس میکردم که فرزندِ زمینخوردهای هستم و نیاز دارم تا مادری بیاید و دستم را بگیرد. اگر مادر مادری نکند، بچّه بیدست و پاست، در کثافت خودش غَرق میشود. این مادر است که بچّه را تمیز نگاه میدارد. «یا سیّدتی و یا مَولاتی یا فاطمه (سلام الله علیها) أغیثینی». شما مادر خلقت هستید، شما اُمّ الکتاب هستید، کتاب آفرینش در دامان شما نَشر پیدا کرده است، وجود پیدا کرده است. طلبهها آمدهاند که شما سرپرستشان باشید، مادری کنید. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) کوهِ صبر بود، اما مَظلومیّت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ایشان را طوفانی کرد. کنار بِستر بیبی نشست. یکوقتهایی بود که میگفتند اگر غَم عالَم به جانِ حضرت علی (علیه السلام) میریخت، کافی بود یک نگاه به فاطمه (سلام الله علیها) بکند، همهی غَمها میرفت؛ ولی حالا حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در شرایطی قرار گرفته است که هروقت حضرت علی (علیه السلام) نگاه میکند گویا آرزوی مرگ میکند. یک بانوی هجده ساله که دیگر نمیتواند از بِستر خودش بلند بشود. مُدّتی به کمک دیوار بلند میشد؛ به همین دلیل بود که بِستر در کنار دیوار قرار داده شده بود. این روزِ آخر که خودش را غُسل داد و آماده شد، سر بچّهها را شانه کرد، سر امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) را با گِل سَرشُور شُستشو داد. وقتی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسید دید حضرت فاطمه (سلام الله علیها) با دستِ لَرزان دارد بچّههایش را تَر و خُشک میکند. رِقّت کرد؛ فاطمه جان! با این حالت با خودت مُدارا کُن؛ الآن وقت زحمت بچّهها نیست. فرموده باشند: چه کنم؟! اینها دیگر بعد از این مادر ندارند. این روز آخر بعد از این کارهایی که کرد و برایشان غذا آماده کرد، به «فضّه» فرمود: حالا دیگر بِسترم را از کنار دیوار به وسط اُتاق بیاور، رو به قبله قرار بده. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) کنار بِستر نشست. یک نگاهی کرد، دید به پَهنای صورت اَشک میریزد و بدن هم آب شده است. رِقّت کرد. ـ عَجب تَعیبری است! ـ خطاب کرد: «سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟[۳۸]»؛ بیبیِ علی! همهکَسِ من! اُمیدِ علی! رونَق علی! سِپَر علی! شمشیرِ علی! قُشونِ علی! چرا دردت را به من نمیگویی؟ «مَا یُبْکِیکِ؟»؛ این همه گریه برای چه چیزی است؟ حضرت زهرا (سلام الله علیها) خیلی درد داشت.
«صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا ***** صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا[۳۹]»؛
«اگر دردم یکی بودی چه بودی؟[۴۰]». همان یک پَهلوی شکسته کافی بود. درد شکستگی اُستخوان خیلی سخت است. آن زمانها هم مُسکّن و این چیزها نبود؛ بیبی پَهلو شکسته بود، سینهی بیبی بین دَرب و دیوار سوخته بود، مَجروح شده بود؛ بیبی زیر ضَربات سنگینِ «مُغیره» و «قُنفُذ» بدن حال وَخیمی داشت، جای سالمی برایش باقی نمانده بود؛ به علاوه مُحسنش را از دست داده بود؛ اما هیچکدام از اینها را به زبان نیاورد. به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عَرضه داشت: علی جان! «أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی[۴۱]»؛ علی! به حالِ تو گریه میکنم. اینجا بیبی به حالِ حضرت علی (علیه السلام) گریه میکرد؛ در خَرابهی شام هم آن سهساله سر بابا را که به دامن گرفت، دیگر از دردهای خودش نگفت؛ با اینکه خیلی درد داشت. گفت: «مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ؟[۴۲]»؛ این رَگهایت را چه کسی قَطع کرده است؟
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! لباس ظُهور بر تَن امام زمان ما (ارواحنا فداه) بپوشان.
خدایا! به ما حالِ انتظار و شوقِ دیدار عنایت بفرما.
خدایا! دلهای ما را با معرفت و عشق به آن بزرگوار زنده بدار.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم توفیقِ تَزکیهی نَفْس، تَهذیب نَفْس، پاککردن دل و جان و زندگی و اَفعال و جَوارحمان از آنچه مَکروه توست به ما عنایت بفرما.
خدایا! در توفیق تَزیین و تَحلیهی به همهی اخلاقالله ما را مُوفّق بدار.
الها! پروردگارا! سایهی پُر برکت رهبر پُر برکت مُقتدر حماسهآفرینِ تاریخسازمان را تا ظُهور حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) با همین اقتدار و عزّت روزافزون مُستدام بدار.
خدایا! این عَمود خیمهی عزّت و امنیّت کشورهای اسلامی و جبههی مُقاومت را از ما نَگیر.
خدایا! خیر و بَرکتت را بر عُمرمان، بر تَعلیم و تَعلُّممان، بر عبادتمان، بر مَعیشت مردممان نازل بفرما.
الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم ما را دشمنشاد نکن.
الها! عاقبت اَمرمان را خَتم به شهادت بفرما.
خدایا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای ما، این شهیدِ سرافراز ما را شَفیع ما در عالَم آخرت و در این عالَم هم از ما راضی بدار.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] علامه حلی، ۱۳۷۶، ص ۵۰۹٫
[۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۳٫
«تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۘ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ ۖ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ ۚ وَ آتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَ أَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ۗ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَ لَٰکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ ۚ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ».
[۴] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۰٫
«مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ ۚ وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ ۖ وَ مَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ».
[۵] سوره مبارکه تکاثر، آیه ۸٫
[۶] سیدعبدالکریم رضوی کشمیری (۱۳۰۳-۱۳۷۸ش) از عارفان شیعه و از شاگردان سید علی آقا قاضی طباطبایی و سید هاشم حداد است. «شرح کفایه الاصول» از آثار او است. وی در سال ۱۳۷۸ش درگذشت و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) مدفون شد. سید عبدالکریم رضوی کشمیری، در سال ۱۳۴۳ق در نجف اشرف متولد شد. پدرش سید محمدعلی کشمیری و مادرش دختر سید محمدکاظم طباطبایی یزدی (صاحب عروه الوثقی) بود. پدرش با عبدالکریم حائری یزدی دوست بود و بهسبب علاقه به او نام فرزندش را عبدالکریم گذاشت. کشمیری پدرش را عالم فاضلی توصیف میکند که آداب و اخلاق شرعی را رعایت میکرد و به خواندن برخی ادعیه اهمیت میداد و فرزندش را هم به این امور سفارش میکرد. پدربزرگش سید محمدحسن کشمیری است. او در هفت سالگی همراه پدرش از کشمیر به کربلا رفته، به تحصیل علوم دینی پرداخت و به اجتهاد رسید. او در تربیت شیخ عبدالکریم حائری یزدی، علی زاهد قمی و سید هادی رضوی کشمیری نقش مهمی داشت و خود، از عارفان صاحب کرامت بشمار میرفت. عبدالکریم کشمیری درباره اجدادش گفته که اصالتاً قمی و از سادات رضوی هستند و ریشه سیادت آنها به حضرت موسی مبرقع فرزند بلافصل امام جواد (علیه السلام) که در قم مدفون است، میرسد، اما اجداد وی به هند رفته و بعدها بخشی از آنها برای تحصیل به عراق مهاجرت کردهاند. عبدالکریم کشمیری در چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۷۸ش (۲۰ ذیالحجه ۱۴۱۹ق) در ۷۴ سالگی درگذشت. محمدتقی بهجت بر پیکر او نماز خواند و طبق وصیتش در قسمت بالاسر در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها)، جنب قبر علامه طباطبائی به خاک سپرده شد.
سید عبدالکریم کشمیری با تشویق پدر، تحصیل علوم دینی را آغاز کرد و دروس ادبیات، معانی بیان، منطق، فقه واصول را فرا گرفت و به تدریس آنها پرداخت. وی درسهای لمعه، رسائل، مکاسب، کفایه الاصول و اسفار و درس خارج فقه و اصول را نزد اساتید حوزه علمیه نجف آموخت. کشمیری از آیت الله خویی اجازه اجتهاد گرفت. او در کنار دروس متعارف حوزه، به آموختن علوم جفر، علم اعداد، علم حروف و اسماءالله مشغول شد. سید عبدالکریم کشمیری با تشویق پدر، تحصیل علوم دینی را آغاز کرد و دروس ادبیات، معانی بیان، منطق، فقه واصول را فرا گرفت و به تدریس آنها پرداخت. وی درسهای لمعه، رسائل، مکاسب، کفایه الاصول و اسفار و درس خارج فقه و اصول را نزد اساتید حوزه علمیه نجف آموخت. کشمیری از آیت الله خویی اجازه اجتهاد گرفت. او در کنار دروس متعارف حوزه، به آموختن علوم جفر، علم اعداد، علم حروف و اسماءالله مشغول شد. سید عبدالکریم کشمیری خود آثارش را شمرده و میگوید در موقع خروج از عراق، نیروهای بعثی آثارش را گرفته و از بین بردهاند و اکثر کتابهای نام برده در دسترس نیست. این کتابها عبارتند از: «شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی؛ مجموعه اشعار عربی؛ مجموعه درسهای اخلاق عارف خداجوی، شیخ مرتضی طالقانی؛ جزوهای در مورد اذکار و اوراد عرفانی؛ رساله در مبحث قطع؛ رساله در طلب و اراده؛ تقریرات درس اصول آیت الله خویی».
[۷] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۹٫
«وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ».
[۸] سوره مبارکه فتح، آیه ۲۹٫
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاهِ ۚ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْرًا عَظِیمًا».
[۹] همان.
[۱۰] سوره مبارکه مریم، آیه ۹۶٫
[۱۱] خلیل کمرهای معروف به میرزا خلیل کمرهای (۱۲۷۶-۱۳۶۳ش)، فقیه، مفسر و از فعالان عرصه وحدت اسلامی. وی در دوره تحصیل با امام خمینی همدرس و همبحث بود. کمرهای پس از آنکه در ماجرای کشف حجاب به مخالفت برخاست، بازداشت شد و به تهران تبعید گردید. او از اولین روحانیانی است که در دهه ۲۰ و ۳۰ به فعالیتهای مطبوعاتی روی آورد. کمرهای در راستای وحدت اسلامی به کشورهای اسلامی سفر و با بزرگان مذاهب گفتگو میکرد. در جریان انقلاب اسلامی ایران در برخی از راهپیماییها شرکت کرد و در دوره جنگ عراق و ایران مقالهای در حقانیت ایران نگاشت. میرزا خلیل کمرهای در سال ۱۲۷۶ش (۱۳۱۷ ق) در کمره از توابع خمین بهدنیا آمد و پس از طی مقدمات و سطوح در خوانسار، راهی اراک شد. او جزو اولین شاگردان عبدالکریم حائری یزدی در اراک بود و به همراه استاد، به قم آمد. کمرهای همچنین دروس فلسفه و خارج فقه را با امام خمینی مباحثه میکرد. وی در قم در درس میرزا جواد ملکی تبریزی، شیخ عباس قمی و سید محمد حجت کوهکمری شرکت کرد و به درجه اجتهاد دست یافت. کمرهای در زمان رضاخان، به سبب مخالفت با کشف حجاب، به دستور شاه، زندانی و به تهران تبعید شد. وی بعدها به عنوان نماینده آیت الله بروجردی به مصر رفت و از شیخ شلتوت، رییس دانشگاه الازهر به خاطر به رسمیت شناختن مذهب تشیع تشکر کرد. آیتالله کمرهای در چندین نوبت به ریاست کنفرانس عالَم اسلام انتخاب شد و به سخنرانی پرداخت. وی همگام با مبارزات سیاسی به همراه آیتالله طالقانی در دوره دکترای دانشکده الهیات دانشگاه تهران نیز تدریس میکرد.
تألیفات میرزا خلیل بر حول چهار محور دعوت اسلام یعنی مؤسس دعوت (پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم))، کتاب دعوت (قرآن)، خانه دعوت (کعبه) و رهبران دعوت (ائمه) نگاشته شده است. وی به دلیل آشناییاش با تاریخ اسلام و توانایی در نگارش عمومی دینی-اجتماعی، مشارکتش در فعالیتهای مطبوعاتی و همچنین داشتن دیدگاههای رایج در دهه ۲۰ و ۳۰ درباره وحدت اسلامی و تلاش برای تحقّق آنها، شهرتی خاص دارد. بیشتر آثار وی تاریخی است؛ اما بهطور کلی، باید آثار او را در زمره آثار دینی-تاریخی این دوره بهشمار آورد. مهمترین کار کمرهای تا پایان عمر، تلاش در جهت اتحاد مسلمانان جهان و به تعبیر خودش “توحید کلمه برای کلمه توحید” بوده است. میرزا خلیل، معتقد بود وظیفه اصلی روحانیت، پرداختن به امور معنوی است؛ از این روی، وی را نمیتوان یک سیاستمدار و یا فعال سیاسی نامید، اگرچه پارهای از فعالیتهایش جنبه سیاسی و اجتماعی به خود میگرفت. میرزا خلیل کمرهای پس از مدت پنجسال بیماری، در ۱۹ مهر سال ۱۳۶۳ش درگذشت. پیکر او پس از انتقال به قم، در حجره کنار مرقد شیخ فضلالله نوری واقع در صحن بزرگ حرم حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) بهخاک سپرده شد. به مناسبت درگذشت او از سوی آیتالله گلپایگانی و آیتالله نجفی مرعشی مجالس بزرگداشتی برگزار شد. مؤسسه دارالمعارف در سال ۱۳۹۰ش کنگره علمی حماسه حسینی را با موضوع بررسی اهداف، انگیزهها و وقایع نهضت عاشورا برگزار کرد، و به مناسبت آن کتابهای «عنصر شجاعت» و «یک و شب روز عاشورا» از آثار میرزا خلیل کمرهای، پس از پژوهش، تحقیق و ویراستاری در هشت جلد به چاپ رسید.
[۱۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۶٫
«وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ».
[۱۳] سوره مبارکه ق، آیه ۱۶٫
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ».
[۱۴] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۴٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ ۖ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ».
[۱۵] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱۹۳ (مشهور به خطبه مُتّقین).
«و من خطبه له (علیه السلام) یَصِفُ فیها المتقین: رُوِیَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ کَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صِفْ لِیَ الْمُتَّقِینَ حَتَّى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ یَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، فَ«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ یَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَیْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِیَهُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَهُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ] عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَهٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَهٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِیفَهٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَهٌ، صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَهً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَهً طَوِیلَهً تِجَارَهٌ مُرْبِحَهٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ یَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ…».
[۱۶] سوره مبارکه حدید، آیه ۴٫
«هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَ مَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَا یَعْرُجُ فِیهَا ۖ وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ ۚ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ».
[۱۷] انسان کامل، مرتضی مطهری، جلد ۱، صفحه ۳۴۱٫
[۱۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۳۸٫
«صِبْغَهَ اللَّهِ ۖ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً ۖ وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ».
[۱۹] سوره مبارکه فصلت، آیه ۳۲٫
[۲۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۹٫
«أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَىٰ قَرْیَهٍ وَ هِیَ خَاوِیَهٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ یُحْیِی هَٰذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا ۖ فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَهَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ ۖ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ ۖ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ ۖ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَهَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَىٰ طَعَامِکَ وَ شَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ ۖ وَ انْظُرْ إِلَىٰ حِمَارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَهً لِلنَّاسِ ۖ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ کَیْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا ۚ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
[۲۱] کنز العمّال : ۴۳۰۶۹؛ بحار الأنوار : ۸/۱۹۱/۱۶۸ مع تفاوت یسیر فی اللفظ.
«رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله :قالَ اللّه ُ تعالى: أعْدَدْتُ لِعِبادیَ الصّالِحینَ ما لا عَینٌ رَأتْ، و لا اُذُنٌ سَمِعتْ، و لا خَطَرَ على قَلبِ بَشرٍ».
[۲۲] سوره مبارکه یس، آیه ۵۸٫
«سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ».
[۲۳] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۶۴٫
«وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ ۚ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسَىٰ تَکْلِیمًا».
[۲۴] سوره مبارکه مریم، آیه ۵۲٫
«وَ نَادَیْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَ قَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا».
[۲۵] حکیم سبزواری، دیوان اشعار، غزلیات، شماره ۴۲٫
[۲۶] سوره مبارکه شعراء، آیات ۱۹۳ و ۱۹۴٫
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَىٰ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ».
[۲۷] آشنایی با قرآن ۵، مرتضی مطهری، جلد ۱، صفحه ۴۷٫
[۲۸] سوره مبارکه اعلی، آیه ۱۳٫
[۲۹] مصباحالمتهجد، شیخ طوسی، ص ۷۱۸؛ إقبالالأعمال، سید بن طاووس ص ۳۳۴؛ نحوه البلدالأمین، ابراهیم بن على عاملى کفعمى، ص ۲۸۹ نحوه؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی ج ۹۸، ص ۲۰۱٫
«السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ وَ أَحِبَّاءَهُ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَصْفِیَاءَ اللَّهِ وَ أَوِدَّاءَهُ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ دِینِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ فَاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَلِیِّ النَّاصِحِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ وَ فُزْتُمْ فَوْزاً عَظِیماً فَیَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ مَعَکُم».
[۳۰] سوره مبارکه نساء، آیه ۷۳٫
«وَ لَئِنْ أَصَابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّهٌ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِیمًا».
[۳۱] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.
«…الَّذِینَ وَ کَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مَا یَکُونُ مِنِّى، وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَىَّ مَعَ جَوارِحِى، وَ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَىَّ مِنْ وَرائِهِمْ، وَ الشَّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ، وَ بِرَحْمَتِکَ أَخْفَیْتَهُ، وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ، وَ أَنْ تُوَفِّرَ حَظِّى، مِنْ کُلِّ خَیْرٍ أَنْزَلْتَهُ، أَوْ إِحْسَانٍ فَضَّلْتَه، أَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ، أَوْ رِزْقٍ بَسَطْتَهُ ، أَوْ ذَنْبٍ تَغْفِرُهُ، أَوْ خَطَاً تَسْتُرُهُ، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ؛ یَا إِلٰهِى وَ سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ وَ مالِکَ رِقِّى، یَا مَنْ بِیَدِهِ نَاصِیَتِى، یَا عَلِیماً بِضُرِّى وَ مَسْکَنَتِى، یَا خَبِیراً بِفَقْرِى وَ فاقَتِى، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ، أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ و َأَعْظَمِ صِفاتِکَ وَ أَسْمائِکَ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقاتِى مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَهً، وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَهً؛ وَ أَعْمالِى عِنْدَکَ مَقْبُولَهً، حَتَّىٰ تَکُونَ أَعْمالِى وَ أَوْرادِى کُلُّها وِرْداً وَاحِداً، وَ حالِى فِى خِدْمَتِکَ سَرْمَداً. یَا سَیِّدِى یَا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلِى، یَا مَنْ إِلَیْهِ شَکَوْتُ أَحْوالِى، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ، قَوِّ عَلىٰ خِدْمَتِکَ جَوارِحِى، وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِیمَهِ جَوانِحِى، وَ هَبْ لِىَ الْجِدَّ فِى خَشْیَتِکَ، وَ الدَّوامَ فِى الاتِّصالِ بِخِدْمَتِکَ، حَتّىٰ أَسْرَحَ إِلَیْکَ فِى مَیادِینِ السَّابِقِینَ؛ وَ أُسْرِعَ إِلَیْکَ فِى البَارِزِینَ، وَ أَشْتاقَ إِلىٰ قُرْبِکَ فِى الْمُشْتاقِینَ، وَ أَدْنُوَ مِنْکَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِینَ، وَ أَخافَکَ مَخافَهَ الْمُوقِنِینَ، وَ أَجْتَمِعَ فِى جِوارِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ…».
[۳۲] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف فرج.
«إِلٰهِی عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفاءُ، وَ انْکَشَفَ الْغِطاءُ، وَ انْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ، وَ مُنِعَتِ السَّماءُ، وَ أَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکیٰ، وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخاءِ. اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ. یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ، یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیانِی فَإِنَّکُما کافِیانِ، وَ انْصُرانِی فَإِنَّکُما ناصِرانِ. یَا مَوْلانا یَا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی، السَّاعَهَ السَّاعَهَ السّاعَهَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
[۳۳] همان.
[۳۴] مفاتیح الجنان، نماز امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) و دعای آن حضرت.
[۳۵] بحار الانوار، ج ۸۷، ص ۲۸۹٫
[۳۶] همان.
[۳۷] سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۴٫
«وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا».
[۳۸] البحار ۴۳: ۲۱۸، ضمن ح ۴۹.؛ البحار ۴۳: ۲۰۰، ح ۳۰.
«روی المجلسیّ: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ (عَلَیهِمُ السَّلام) قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَهَ الْوَفَاهُ بَکَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِمُ السَّلام) یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟ قَالَتْ: أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی فَقَالَ لَهَا لَا تَبْکِی فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِکِ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اللَّهِ.
و روی أیضاً: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ (عَلَیهِمُ السَّلام) أَنَّ فَاطِمَهَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) لَمَّا احْتُضِرَتْ نَظَرَتْ نَظَراً حَادّاً ثُمَّ قَالَتْ: السَّلَامُ عَلَى جَبْرَئِیلَ. السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ. اللَّهُمَّ مَعَ رَسُولِکَ. اللَّهُمَّ فِی رِضْوَانِکَ وَ جِوَارِکَ وَ دَارِکَ دَارِ السَّلَامِ. ثُمَّ قَالَتْ: أَ تَرَوْنَ مَا أَرَى؟ فَقِیلَ لَهَا: مَا تَرَى؟ قَالَتْ: هَذِهِ مَوَاکِبُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ هَذَا جَبْرَئِیلُ وَ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ. وَ یَقُولُ: یَا بُنَیَّهِ اقْدَمِی فَمَا أَمَامَکِ خَیْرٌ لَکِ.
و روی أیضاً: عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ (عَلَیهِمُ السَّلام) أَنَّ فَاطِمَهَ (سَلامُ الله عَلَیهَا) لَمَّا احْتُضِرَتْ سَلَّمَتْ عَلَى جَبْرَئِیلَ وَ عَلَى النَّبِیِّ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ سَلَّمَتْ عَلَى مَلَکِ الْمَوْتِ وَ سَمِعُوا حِسَّ الْمَلَائِکَهِ وَ وَجَدُوا رَائِحَهً طَیِّبَهً کَأَطْیَبِ مَا یَکُونُ مِنَ الطِّیبِ».
[۳۹] شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسکن الفؤاد عند فقد الأحبّه و الأولاد، ص ۱۱۲، قم، بصیرتی، بیتا.
«از انسبن مالک روایت شده: زمانى که از دفن پیامبر فارغ شدیم، حضرت فاطمه علیها السلام بهسوى من آمد و گفت: “چگونه جان و روان شما همراهى کرد بر چهره پیامبر خدا خاک فرو ریزید؟!”، سپس گریست و فرمود: «یَا أَبَتَاهْ أَجَابَ رَبّاً دَعَاهُ یَا أَبَتَاهْ مِن رَبِّهِ مَا أَدْنَاهُ»؛
مَا ذَا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَهَ أَحْمَدَ *** أَنْ لایَشَمَّ مَدَى الزَّمَانِ غَوَالِیَا
صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا *** صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا
قُلْ لِلْمُغَیَّبِ تَحْتَ أَطْبَاقِ الثَّرَى *** إِنْ کُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتِی وَ نِدَائِیَا
صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا *** صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا
قَدْ کُنْتُ ذَاتَ حِمًى بِظِلِّ مُحَمَّدٍ *** لاأَخْشَ مِنْ ضَیْمٍ وَ کَانَ حِمَیً لِیَا
فَالْیَوْمَ أَخْضَعُ لِلذَّلِیلِ وَ أَتَّقِی *** ضَیْمِی وَ أَدْفَعُ ظَالِمِی بِرِدَائِیَا
فَإِذَا بَکَتْ قُمْرِیَّهٌ فِی لَیْلِهَا *** شَجَنا عَلَى غُصْنٍ بَکَیْتُ صَبَاحِیَا
فَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَکَ مُونِسِی *** وَ لَأَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِیکَ وِشَاحِیَا».
[۴۰] باباطاهر، دوبیتیها، دوبیتی شماره ۳۲۶.
[۴۱] همان.
[۴۲] نفس المهموم، صفحه ۴۵۶.
«یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمه حَتّی تَکْبُر».
پاسخ دهید