روز شنبه مورخ ۷ مهر ماه ۱۴۰۳ جلسه درس اخلاق «آیت الله صدیقی» از ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۰۰ در مسجد امام رضا(ع) حوزه علمیه امام خمینی(ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- سه اَمر درونی که انسان باید از حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) درخواست نماید
- اولین اَثر یافتن سه اَمر وجودی، حفاظت انسان در برابر شیطان توسط حقتعالی است
- انسان باید همیشه خودش را در پَناه قرآن و عِترت از همهی بَلیّات حفظ کند
- انسان در همه حال باید خود را تَحت ولایت حقتعالی ببیند
- بنده نباید عزّت و مقام را از مردم طَلب نماید
- مسألهی کَسب عزّت برحَسب بعضی از روایات
- روضه و توسّل به حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
سه اَمر درونی که انسان باید از حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) درخواست نماید
در این رسالهی سُلوکیهی وجود اَقدس کَشّاف حَقایق، امامِ به حق ناطق، حضرت امام جعفر صادق (علیه الصلاه و السلام)، آن بزرگوار برای یک طلبهی سالخوره مَنشور خودسازی و نجات را ارائه کردند که میتواند برای همهی حوزههای علمیه و همهی دانشوران، دانشمندان، دانشآموزان و دانشجویان راهِ وُصول اِلیالله باشد، راهِ نجات از ظُلمات باشد، راهِ عُبور از جاذبههای پَست و زودگذر طبیعی و دُنیوی و قرار گرفتن در جاذبههای عَرشی بشود. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: اگر علم خواستی، با تَعلُّم رسمی نیست. علوم رسمی در قاموس قرآن کریم و در قاموس آل عصمت (سلام الله علیهم اجمعین) علم نیستند؛ مُقدّمات علم هستند. خداوند متعال علم مُطلق است، نورِ علم است؛ «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۲]»؛ و اگر کسی بخواهد به دریای بیساحل علم دسترسی پیدا بکند، باید از درون بجوشد. انسان با ریزش علم از بیرون جوشش علمی پیدا نمیکند. باید وجودِ خود انسان به عُون پروردگار متعال از حجابهای ظُلمانی خودش را خَلاص کند، آنگاه به علم فانی میشود. ذوب در خدا میشود و خداوند هم علم مُطلق است و انسان نَشئهای از اَسماء حُسنای پروردگار عالَم خواهد شد و باید سه اَمر را در درون از خداوند خواست. یکی این است که انسان فقر خودش را دَرک کند. فقری که قابل عَلاج نیست. «أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ[۳]»؛ این فقر ذاتی است. ذاتی هم «لایُعَلَّلْ[۴]»؛ هم علّتبردار نیست و هم قابل زَوال نیست. آدم ذاتاً فقیر است؛ لذا باورش بیاید که این فقر حقیقتِ اوست. این فقر را دَرک کند که هیچوقت نمیتواند مُستقل بشود. هیچوقت نمیتواند در خودش اَثر ببیند. «لا مُؤثِّرَ فِی الوُجُود اِلَّا الله (تَبارَکَ وَ تَعالی)[۵]»؛ اَثر برای وجود است و وجود هم برای خداست. وجودِ غیرِ خدا عاریتی است. وجودها برای خداست و ما از خودمان وجودی نداریم.
دوّم تسلیم باشیم. در برنامهریزی حضرت حقّ (جلّ و علا) خودمان را تسلیمِ تَقدیر الهی بکنیم. عالَم «خَلَقَ فَسَوَّی * قَدَّرَ فَهَدَى[۶]»؛ خداوند متعال هم خلقتش حکیمانه است و هم تقدیرش «قَدَّرَ فَهَدَى»، مُهندسی کرده است. بعد ریلهایی که خداوند متعال پیشبینی کرده است، ما را به آن ریلها هدایت کرده است. آدم باورش بیاید که خداوند بَلد بوده است. هم در برنامهریزی کُلّ عالَم «وَ مَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ[۷]»، با یک اراده اَبد و اَزل را تنظیم کرده است. در این کاروان یک مَقطعی هم برای ماست. ما هم یک قطرهای از دریای بیکَران هستی هستیم و این دریای خُروشان و هدایتشده به پیش میرود و ما هم باید تسلیم باشیم. در برابر برنامهریزی خداوند، اَوامر خداوند و نَواهی خداوند متعال باید هیچجا چون و چرا نداشته باشیم و بپذیریم. «أَنْتُمْ کَالْمَرْضَى وَ رَبُّ اَلْعَالَمِینَ کَالطَّبِیبِ فَصَلاَحُ اَلْمَرْضَى فِیمَا یَعْمَلُهُ اَلطَّبِیبُ[۸]»؛ ما مریضیم، خداوند طبیب است، نُسخهاش هم قرآن کریم است. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ[۹]»؛ ما داروی رَفع دردهای جسمی و روحی و اَبعاد مُختلف زندگی را باید از خداوند بگیریم. لذا تنها راهِ نجات این است که بَشریّت به برنامهی ارائهشدهی از جانب خداوند متعال تَن بدهد و در برابر برنامههای الهی از خودش اعلان طَرح نکند. مُهندسی خداوند را بپذیرد که بهتر از او نمیشود. نظام نظامِ اَحسن است؛ «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ[۱۰]» ، «ثُمَّ هَدَى[۱۱]»؛ آدم این تَدبیر الهی را بر تَدبیر خودش تَرجیح بدهد و فُضولی نکند، تسلیم باشد.
و نکتهی آخر این است که در زندگی دَغدغهای جُز اجرای دستورات خداوند برایش نباشد. همهی دَغدغهاش این باشد که نکند در یکجایی کوتاه آمدم، از خط خارج شدم و همانوقت آتش گرفتم؟! آتشگرفتن لحظهای است، سُقوط لحظهای است. خیلیها مُدّتی در خط رفتند، اما یک لحظه که از خط خارج شدند، از ریل خارج شدند گُرگ شیطان بَلعید. در شیطنت هَضم شدند و دیگر اَثری از اینها باقی نماند. مُدام این سه مسأله را تکرار کنید. ما فقر هستیم، نه فقیر هستیم؛ ما هیچ هستیم. گاهی عرض کردهام که مرحوم «حاج آقا حسین فاطمی» (رحمت الله علیه) میگفتند: «أنا هیچ ابن هیچ ابن هیچ»؛ هیچِ هیچ. اگر این هیچ بخواهد خودش را برای شما نشان بدهد، خیلی بدبخت است. هیچ که دیگر نشاندادن ندارد. آدم این را باور کند که هیچ است؛ حالا که هیچ هستم پس فُضولی نکنم. او که هستی مُطلق است هر برنامهای به من بدهد، آن برنامه برایم شیرین باشد. ما بَلاها را بَلا نبینیم، ما سختیها را مَکروه ندانیم. «عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ[۱۲]»؛ اصلاً سُنّت الهی در این است که بَشر در بَلا رُشد کند. «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ[۱۳]»؛ و خداوند متعال صَریحتر از آن آب پاکی را به دست رفاهطلبها ریخته است؛ «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ[۱۴]». دیگر واضحتر این نمیشود. اینکه اشتباه نگیریم. دنیا جای آسایش نیست؛ آسایش در بهشت است، در آخرت است. «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا[۱۵]»؛ این ناآگاهی بَشر است، بیاطّلاعی بَشر است که دنیا برایش موضوعیّت پیدا کرده است و عُمرش را صَرف دنیا کرده است. هرچه بدوی، بدبختیات بیشتر میشود. برای دنیا ندوید! «وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ وَ أَبْقَى[۱۶]»؛ دَغدغهی یک انسانِ آگاه، دَغدغهی اجرای دستورات خداوند متعال و ثَباتقَدم در ادامهی سُبُل سلام هست که راهِ خداست.
اولین اَثر یافتن سه اَمر وجودی، حفاظت انسان در برابر شیطان توسط حقتعالی است
اگر این سه نکته در وجود ما نَهادینه شد، آثار و بَرکاتش اوّلاً خداوند ما را از گردانهی جَذبههای غیرِ الهی که مَظهر تامّ و تمام آن اِبلیس است، راحت میکند. این خیلی مهمّ است که آدم از شَرّ شیطان، شیطانی که «لَیَجْرِی مِنْ بَنِی آدَمَ مَجْرَى اَلدَّمِ[۱۷]»؛ نامَرد شش هزار سال ریاضت کشیده است، زحمت کشیده است، حالا هم یک اِحاطه و اِشرافی به همهی بَشریّت جُز مُخلَصین دارد. لذا در دل همهی ما حُضور پیدا میکند. خَنّاس است؛ «یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ[۱۸]». «ما دُمتَ لا تَرَى الشَّیطانَ مَیِّتا فلا تأمَنْ مَکرَهُ[۱۹]»؛ تا شیطان نمُرده است، شما چرا احساس امنیّت میکنید؟! او شما را نااَمن میکند، او شما را غارت میکند، او خانهی ایمان شما را به آتش میکِشد. چرا خیالتان راحت است که با وجودِ چنین شیطانی مُراقبت ندارید؟ دشمنتان دشمنی است که بر شما مُحیط است. «إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ[۲۰]»؛ این صَریح آیهی قرآن است؛ «إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ»؛ یکتَنه که نمیآید، به قلب ما یورش میآورد. هُجوم جَمعی دارد. با قَبیلش میآید. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیادهنظام و سوارهنظام او را برای ما تَرسیم کرده است. او با قُشونش قلب ما را تَسخیر میکند. این بُمباران وحشیانهی این ۳ـ۲ روز مناطق شیعیان مَظلوم لُبنان خطرش به اندازهی بُمباران شیطان که دلهای جوانهای ما را و بعضی از طلبههای ما را بُمباران کرده است و خانهی آخرتشان را ویران کرده است و ریشهی اَبدیّتشان را سوزانده است، خسارت او به اندازهی خسارت سُقوط ما که نیست. اگر انسان آن سه پایه را مُحکم کند، در یک دِژی قرار میگیرد که از شیطان خَلاص میشود. از این دشمنِ همراه، از این دشمن مُحیط، از این دشمنِ با اِشراف، از این دشمنِ روانشناس و جامعهشناس و مردمشناس که رَگ همه را بَلد است. بیماریهای همهی ما را میداند و میداند کدام بیماری برای ما کُشنده است، همان را تَقویت میکند. حِرص، تَکبُّر، حَسد، تنگنظری، هوچیگری و انواع بدبختیهایی که ما به آن مُبتلا هستیم.
انسان باید همیشه خودش را در پَناه قرآن و عِترت از همهی بَلیّات حفظ کند
اگر بخواهیم از شَرّ این خَلاص بشویم، باید خودمان را مُستقل نبینیم. اگر مُستقل ندیدیم، همیشه اعتصام به حَبلالله داریم. هیچوقت دستمان از دامان امام زمان (ارواحنا فداه) و قرآن کوتاه نمیشود. همیشه در پَناه قرآن کریم و عِترت خودمان را یک لحطه از پَناهگاه بیرون نمیکِشیم. «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ[۲۱]»؛ آدمی که ضعیف است و تَحت تَعقیب هم هست، باید فرار کند. مَفرّی جُز خداوند متعال نداریم. خداوند همین دو چیز را برای ما پَناهگاه مُعرّفی کرده است. یکی قرآن کریم است و یکی عِترت است که اینها پَناهگاه ما هستند. از این پَناهگاهها بیرون نیاییم. همیشه در این سنگر و در این دِژ مُستقر باشیم که اگر بیرون آمدیم، آتش دشمن ما را نابود میکند. کَما اینکه خیلی از ما را نابود کرده است. این حرکتهایی که نُفوذیها در داخل کردند که مقام مُعظم رهبری (حفظه الله) در این سخنرانی با یادگاران جبهه هُشدار دادند، این جریان نفوذ یک جریان فَراگیری است که خطرناک هم هست. ما در درون خودمان هم این نُفوذ هست. باید خودمان را از شَرّ این شیاطین و نُفوذیها خَلاص کنیم.
انسان در همه حال باید خود را تَحت ولایت حقتعالی ببیند
دوّم از جاذبههای دنیا دوری کنیم؛ زیرا دل است، دل فرمان میدهد، سلطان بدن و سلطان زندگی دل است. دلی که شیفتهی دنیا و شیدای دنیاست، در این دل نور وجود ندارد. خداوند این خانه را رَها کرده است. خانهی دلی که صاحب ندارد، مَعلوم است که جای قاچاقچیها و تروریستها و اَنواع کثافتکاریها قرار میگیرد. اگر بخواهیم در جاذبهی دنیا خودمان را خَلاص کنیم، راهی جُز اینکه آن سه اَمر برایمان مُحقّق بشود، در وجودمان خودمان را همیشه وابسته بدانیم، همیشه بیچاره بدانیم و همیشه سعیمان این باشد که تَحت تَدبیر خداوند متعال و ولایت خداوند و ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) باشیم، تَخت ولایت شیطان نباشیم، تَحت تَدبیر شیاطین روزگار نباشیم، غَربگرا و شَرقگرا و جریانگرا و اَمثال این بدبختیها را کنار بگذاریم و دَغدغهی داعی ما رضای خدا باشد. ما خدا را دائماً از خود رضا خواهیم کرد. دَوام تَحصیل رضای خدا در همهی اِقبالها و اِدبارها، دوستیها و دشمنیها، فعلها و تَرک فعلها یکچیز در زندگی ما اَصل باشد و همیشه به این اَصل پافشاری کنیم. ما خداوند را داریم، ما رَها نیستیم. ما رَها نیستیم و صاحب داریم، ما مالک داریم، ما مدیر داریم، ما مُدبّر داریم. خیلی مهمّ است.
بنده نباید عزّت و مقام را از مردم طَلب نماید
و سوّم عزّت را جُز از خداوند طلب نمیکنیم که در این نکته چند مطلب را در این جلسه با عنایت صاحبمان و با لُطف صاحبمان عرض خواهیم کرد. این سوّمین بَرکت نَهادینهکردن آن سه اَصل است: «وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً[۲۲]»؛ کسی میخواهد بزرگ و عزیز بشود، لذا خودش را به یک قدرتی نزدیک میکند که در پَرتوی او یک مقام و مَنصبی به او داده بشود و او جُزء اَعزّه بشود. یا میخواهد ارتقاء مقام پیدا بکند. چشمش به این و آن است که با چه کسی، با کدام باند، با کدام گروه، با کدام جریان مُرتبط بشوم که به من موقعیّت بدهند، صاحب عُلوّ بشوم؟ اوّلاً «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ[۲۳]»؛ دارِ آخرت به کسانی داده میشود ـ این صَریح کَلام خداوند متعال است ـ «لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا[۲۴]»؛ کسی که بخواهد عزیزِ مادی بشود، در آخرت جایگاه ندارد، خانه ندارد، آواره است، بیخانمان است. آنجا به او بهشت نمیدهند، آنجا جایی ندارد؛ «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا». ما آمدهایم بنده باشیم؛ نیامدهایم شاه باشیم. ما آمدهایم نوکر باشیم، خدمتگزار باشیم؛ نیامدهایم فرمانده باشیم، فرمانفَرما باشیم. این را در وجود خودمان تمرین کنیم، در خانه هم زیّ ما زیّ آمریّت نباشد. هیچکسی بَردهی من نیست، بندهی من نیست؛ فرزندِ من، همسرِ من، رفیقِ من، شاگردِ من. مَگر من چهکاره هستم که خودم را بهتر از اینها بدانم و به اینها دستور بدهم؟! این خیلی در زندگی ما سازنده است. زندگی کلاس میشود اگر آدم این را مُتوجّه باشد که زمین جای این حرفها نیست؛ «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا». لذا همیشه دنبال این باشیم که تَوقُّع از کسی نداشته باشیم، طَلب از کسی نداشته باشیم، کسی را پایینتر از خودمان نبینیم که رویمان بشود به او بگوییم یک کاری برای من انجام بده. چگونه انسان رویش میشود به یک طلبهای که عزیزِ امام زمان (ارواحنا فداه) است، نور چشم حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) است؛ شما اُمید حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) هستید، من چه کسی هستم که به شما چیزی بگویم؟! دستوری و یا خواستهای داشته باشم؟ اگر ما هُنری داشته باشیم، نوکریِ شماست. این بالاترین هُنر است. اگر انسان این را در وجود خودش پذیرفت که این خَلق عَیالالله هستند، یعنی میشود خداوند متعال یک مأموریتی به من بدهد که در خدمت عَیالالله باشم؟ «اَلْخَلْقُ کُلُّهُمْ عِیَالُ اَللَّهِ[۲۵]»؛ حالا طلبه جای خودش را دارد. شما همین آدمهای گُنهکار را هم اینجور نبینید؛ شاید فردا جُزء شهدا بودند. من جا ماندم، کَما اینکه تا حال جا ماندهام. از کُجا مَعلوم که آنها توبه نکنند و از من جلو نیُفتند؟ همه را بهتر از خودمان بدانیم. خودمان را خیلی در مقایسهی با مقاماتی که در پیش وامانده و جامانده و شرمنده بدانیم و از خودمان ناراضی باشیم. در این خُطبهی «هَمّام» حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) یکی از صفات مُتّقین این است که به خودشان ظَنین هستند. همیشه خودشان نزد خودشان مُتّهم هستند. بعضیها خیلی از خود راضی هستند، خیلی خودشان را بالا میبینند. خداوند هم گاهی میدان میدهد و یک چیزهایی جلوی پایشان میگذارد که بر آن اَنانیّتشان و از خود راضیبودنشان اضافه بشود. بزرگان ما فرمودهاند: خداوند به بعضیها که عنایت دارد، حتی مقامات مَعنوی به آنها نمیدهد. حَذراً به اینکه اینها گرفتار عُجب بشوند و فکر کنند کسی شدهاند. لذا خداوند هرچه میخواهد بدهد ذخیرهی آخرتشان قرار میدهد و اینها به این راضی هستند، نمیخواهند برجسته بشوند، نمیخواهند در جایی مَطرح بشوند. خدایا! این حرفها را میزنم، ولی خودم خجل هستم. یعنی میشود آدم به چنین مقامی برسد؟! خودش را وابستهی مَحض ببیند، بیچارهی همیشگی ببیند؟ مَگر آدمِ بیچارهی نادارِ فقیر میتواند به چه کسی، وقتی خودم فقر هستم به چه کسی میخواهم تکیه کنم، از چه کسی میخواهم طلب کنم، به چه کسی میخواهم اَمر بدهم؟ هیچِ هیچ هستم؛ چه کار میخواهم بکنم؟! «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا». پس «وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ»؛ اگر «عِنْدَ النَّاسِ» را طَلب کردیم، «عِزّاً وَ عُلُوّاً» طَلب نکنیم؛ بلکه رِضاً للّه طَلب بکنیم. اگر یک طلبهای را نَقد میکنیم که چرا کارت را انجام ندادی، چرا درس خود را درست نخواندی یا کسی وظیفهای را تَرک کرده است و اَمر به معروف و نَهی از مُنکر میکنیم، نه اینکه من «من» هستم؛ خیر، خداوند این را به من واگذار کرده است که هوای دیگری را داشته باشم و نگذارم آنها سُقوط کنند، نگذارم رفیقم در جَهنّم بیُفتد. نجات او مانند نجات خودم جُزء وظایف من است. اگر «مَا عِنْدَ النَّاسِ» وِجههی الهی داشت، اشکالی ندارد؛ اما اگر «عِنْدَ النَّاسِ» را «عِزّاً وَ عُلُوّاً» بخواهد طَلب بکند، این اَمر خطرناکی است.
مسألهی کَسب عزّت برحَسب بعضی از روایات
حالا چند روایت را هم در مورد مسألهی عزّت عرض میکنیم که آقای «محسنی» عزیزمان هم میگفتند که میخواهیم رونمایی از کتاب داشته باشیم و خواستند که مقداری مطالب را جمع و جور عَرضه بداریم، لذا بنده در همینجا به یکی دو روایت بَسنده میکنم. اما اینکه چرا آدم عزّت میخواهد؟ چرا آدم عُلوّ میخواهد؟ جلسهی گذشته یک اشارهای شد و انشاءالله در جلسات بعد بیشتر عرض میشود. در مورد عزّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خواستند: «وَ مَا الحِیلَه[۲۶]»؛ حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «تَرکُ الحیلَهِ[۲۷]»؛ در این است که آدم چارهجویی نکند، به خدا واگذار کند. حالا یکی از راههای عزّت این است: کسی که صبر از مَظلمه دارد، «زادَهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِزّا[۲۸]»؛ در زندگی، در حُجره، در کلاس، در مَجامع کسی از ما ظُلم نبیند. میگویند مرحوم امام (رضوان الله تعالی علیه) در بعضی از جلسات شرکت نکرده بود و از ایشان دلیل آن را پُرسیده بودند، ایشان فرموده بودند: دیده بودم که باید کَفشهای مردم را زیر پا بگذارم و به داخل بروم، این برایم میسور نبود. در همین حَدّ هم حَواسش جَمع بوده است که او حقّی از کسی ضایع نکرده باشد. خداوند انسانی را عزیز میکند که آلوده به مَظالم مردم نشود. حرف کسی زده میشود و شما هم مینشینید و گوش میکنید؛ یا دارند آبروی کسی را میبَرند، دارند او را تکهتکه میکنند و شما هم در این ارباً ارباً کردن سهیم میشوید؛ «إنَّ أرْبى الرِّبا عِرضُ الرَّجُلِ المسلمِ[۲۹]» است. هُجوم میآورند تا آبروی کسی را ببَرند؛ شما مُسابقه میگذارید و این را مُنتشر میکنید یا در اینجا و آنجا مینشینید و این را گوش میکنید. این عزّت نمیآورد، این ذلّت میآورد. خطرناک است، خیلی خطرناک است. از رعایت پانگذاشتن روی کَفش مردم گرفته تا آبرو و عِرض مؤمن؛ اگر این را رعایت کردیم، خداوند عزیزمان میکند، والّا خبری از عزّت نیست.
«ألا إنّهُ مَن یُنصِفُ النّاسَ مِن نَفسِهِ لَم یَزِدْهُ اللّه ُ إلاّ عِزّا[۳۰]»؛ یکی هم انصاف است. انصاف این است که آدم در هرجایی که هست خودش را با کسانی که در این اَمر مُواجه است، نصف کند. خودش را به جای او بگذارد و او را به جای خودش بگذارد. هرچه برای خودت دوست داری، برای او هم همین را دوست داشته باش. هرچه خودت بدت میآید، در مورد دیگران هم همین مُعامله را بکُن. چیزی را که شما نمیپسندید، چرا برای دیگران میپسندید؟! این انصاف یکی از مَجاری عزّت است و انصاف خیلی مهمّ است. از بزرگی شنیدم و سَند را نپُرسیدم؛ گفت: در روز قیامت بعضی از مُتّهمین و پروندهدارها سرشان را پایین میاندازند و خودشانبه طرف جَهنّم حرکت میکنند. سؤال میشود: کُجا میروید؟ میگوید: من پَروندهام را دیدم و جایم را دانستم. پروردگار متعال به مَلائکهاش دستور میدهد این را برگردانید. جَهنّم جای آدمِ باانصاف نیست. در زندگی باانصاف زندگی کنیم، بیانصاف زندگی نکنیم. این مایهی نجات ما میشود، مایهی عزّت ما میشود. بیانصافی نکنیم. افراط و تَفریط نکنیم.
سوّم: «عَلَیْکُمْ بِالْعَفْوِ فَإِنَّ اَلْعَفْوَ لاَ یَزِیدُ اَلْعَبْدَ إِلاَّ عِزّاً[۳۱]»؛ اگر مُراقبت بر عَفو داشتید، سختگیر نبودید، حالا اگر گاهی به شما جسارت شده است، بیاعتنایی شده است، کم گذاشته شده است، این را در ذهنتان بزرگ نکنید؛ از آن بگذرید. عَفو یعنی رَها کردن. مهمّ نیست، تحقیق نکنید. خداوند متعال جُز عِزّ به او چیزی نمیدهد؛ «فَتَعَافَوْا یُعِزَّکُمُ اَللَّهُ[۳۲]». بنابراین این عَفو را فرهنگ زندگی خودتان بکنید. در زندگی فردی، خانوادگی، حُجرهای، عُمومی، مردمی، محلّهای و در همهجا عَفو و گذشت را برای خودتان تابلو کنید. خداوند متعال هم شما را عزیز میکند.
روضه و توسّل به حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
این فشارهایی که بر برادران ما در لُبنان وارد شده است، مُطمئنّاً هریک از این مُجاهدین که در خون میغَلتند، علاقهی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به یارانش چهقَدر بود؟ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) یه یکایک یارانش خودشان حاضر شدند، تَفقُّد کردند، گریهها کردند و بر بالین هر شهیدی «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا[۳۳]»؛ یکایک این اَطفالی که کُشته شدند، زنهایی زیر آوارها ماندند، با این بُمبهای جَهنّمی که خداوند بانیان آن و آتشافروزان را به همین زودی در همین آتش بسوزاند؛ ولی اینها سوختند، خانوادهها از بین رفتند. قلب امام زمان (ارواحنا فداه) داغدار است، قلب نایب امام زمان (ارواحنا فداه) مَجروح است، قلوب مؤمنین جَریحهدار است. «اللّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنا صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ غَیْبَهَ وَلِیِّنا، وَ کَثْرَهَ عَدُوِّنا، وَ قِلَّهَ عَدَدِنا، وَ شِدَّهَ الْفِتَنِ بِنا، وَ تَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَیْنا[۳۴]»؛ اما در تمام این حوادث تَلخ و مُصیبتهای جانکاه شما سُراغ ندارید یک صهیونیستِ قَسیالقلب همسر کسی را در مقابل شوهرش کُتک زده باشد. «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللّهِ، أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ[۳۵]»؛ اوّل مَظلوم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. قدرتالله بود، دَرب قلعهی خیبر را با دو انگشتش از جای برکَند؛ اما دست او را بستند و او را اَسیر میبُردند. جوانها! طلبهها! جُز مادرتان حضرت زهرا (سلام الله علیها) هیچکسی از امام دفاع نکرد. تنها کسی که به میدان برخورد آمد، به جبهه آمد و درگیر شد یک خانم بود. آن هم با چه وَضعی بود! شاید پا به ماه بود. آمد و کمربند مولا را به عنوان دفاع گرفت. رئیس یهودیها دستور داد: دست فاطمه را کوتاه کنید. آنچه مُسلّم است «مُغیره» و «قُنفُذ» بودند؛ ولی حَدس ما این است که بر سر یک بانو ریختهاند، گویا همه میزدند. ایکاش مُرده بودیم و این حرفها را نمیشنیدیم. حضرت زهرا (سلام الله علیها) همهجا تاب آورده است، اما اینجا دیگر نمیتوانست. شرایط به گونهای نبود که حتی از همسرش کمک بخواهد. مادر نداشت، وَگرنه مادرش را صدا میزد. صدا زد: «یا فضّه! إلیک فخذینی[۳۶]»؛ فضّه به دادم بر(سلام الله علیها) «فقد و اللَّه قُتِل ما فی أحشائی[۳۷]»؛ بچّهام کُشته شد، مُحسنم را شهید کردند. همین را فرمود و از هوش رفت. مَدهوش شد و اُفتاد. «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۳۸]»؛ اما بعد از مَدهوششدن دیگر او را نزدند. این اربابمان امام حسین (علیه السلام) بود که در گودال قَتلگاه مَدهوش بود، اما نانَجیب دستور داد: حسین راست میگوید، به خیمهها نروید و برگردید کار خودش را تمام کنید. برگشتند، اما چه برگشتنی! همه میزدند. شمشیردار با شمشیر میزد، نیزهدار با نیزه میزد، پیرمردها با عَصا میزدند. هرکسی هم نمیتوانست و اسلحه نداشت دامنها عَربی را پُر از سنگ کرده بود و سنگ میزدند.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! نُصرتت را بر جبههی مُقاومت نازل بفرما.
خدایا! خسارات وارده، داغهای بر دلنشسته را با نابودی اسرائیل برطرف بفرما.
خدایا! نُفوذیهایشان و خودشان را السّاعه نابود بگردان.
خدایا! سیّد مُقاومت را در کَنف حفاظت خودت مُستدام بدار.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم این آتش را با نابودی آتشافروزان به نَفع مُجاهدین خاموش بگردان.
خدایا! قدرت جُبران حملهی به آب و خاک ما را که مقام مُعظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) هم وَعدهی انتقام دادند و همه مُنتظر هستند، در یک حرکت هدایتشدهی از بارگاه عزّت و اقتدار خودت در همین ایّام تدارک بفرما.
الها! مملکت ما، نظام ما، رهبر حَکیم و نورانی ما را از همهی آفتها، از همهی شَرارتهای اَشرار و از همهی توطئههای نُفوذیها مَصون و مَحفوظ بفرما.
خدایا! ما را در عَرصهی جهاد وامانده و دَرمانده و جامانده قرار مَده.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم دعاهای مؤمنین، مَظلومین و این جمع را در نجات مُجاهدین و در نابودی ظالمین مُستجاب بگردان.
خدایا! نَسل جوان ما را سنگرنشینِ عَرصهی جهاد قرار بده.
خدایا! عُمر ما را عُمر جبههای مَحسوب بفرما و شهادت را پایان عُمر ما قرار بده.
خدایا! حَوائج مورد نظر را برآورده بفرما.
الها! پروردگارا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای ما، شهدای اَخیر لُبنان، غَزّه و همهی عَرصههایی که در راهِ تو شهید میشوند، همگی را مَشمول اَنوار جَلیّهی عَرش خودت قرار بده و همواره اَرواح پاکشان را از ما راضی بدار.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه نور، آیه ۳۵٫
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَ لَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».
[۳] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۵٫
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ».
[۴] قاضیسعید، شرح توحید الصدوق، ۱/۱۵۸؛ قراملکی، تفسیر امر بین الامرین در اندیشه قاضیسعید، ۶۷.
«معنای قاعده «الذاتی لایعلل» آن است که امر ذاتی به علت خارجی نیازمند نیست و بلکه ذاتی را همان ذات تأمین میکند.».
[۵] الاسفار الاربعه، شیرازی، صدرالدین، ج ۲، ص ۳۹۲، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م.
«لا مؤثر فی الوجود الا الله» یکی از قاعدههای فلسفی بوده و به این معناست که در جهان، هیچ علت فاعلی (علت فاعلی به علتی گفته میشود که به معلول خود، وجود میدهد) حقیقی به جز خداوند (واجب الوجود) نیست.
[۶] سوره مبارکه اعلی، آیات ۲ و ۳٫
«الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّىٰ * وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى».
[۷] سوره مبارکه قمر، آیه ۵۰٫
[۸] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۵۳٫
«وَ قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : یَا عِبَادَ اَللَّهِ أَنْتُمْ کَالْمَرْضَى وَ رَبُّ اَلْعَالَمِینَ کَالطَّبِیبِ فَصَلاَحُ اَلْمَرْضَى فِیمَا یَعْمَلُهُ اَلطَّبِیبُ وَ یُدَبِّرُهُ لاَ فِیمَا یَشْتَهِیهِ وَ یَقْتَرِحُهُ أَلاَ فَسَلِّمُوا اَللَّهَ أُمُورَکُمْ تَکُونُوا مِنَ اَلْفَائِزِینَ».
[۹] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۲٫
«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ ۙ وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا».
[۱۰] سوره مبارکه سجده، آیه ۷٫
«الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ۖ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِینٍ».
[۱۱] سوره مبارکه طه، آیه ۵۰٫
«قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى».
[۱۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۶٫
«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».
[۱۳] سوره مبارکه انشقاق، آیه ۶٫
[۱۴] سوره مبارکه بلد، آیه ۴٫
[۱۵] سوره مبارکه اعلی، آیه ۱۶٫
[۱۶] سوره مبارکه اعلی، آیه ۱۷٫
[۱۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۰، صفحه ۳۳۱٫
«قَوْلُهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: إِنَّ اَلشَّیْطَانَ لَیَجْرِی مِنْ بَنِی آدَمَ مَجْرَى اَلدَّمِ».
[۱۸] سوره مبارکه ناس، آیه ۵٫
[۱۹] الخصال : ۲۱۷/۴۱٫
«الإمامُ علیٌّ علیه السلام : قالَ اللّه ُ تبارکَ و تعالى لِموسى علیه السلام : یا موسى ، اِحفَظْ وصِیَّتی لکَ بأربَعَهِ أشیاءَ : أوَّلُهُنّ : ما دُمتَ لا تَرى ذُنوبَکَ تُغفَرُ فلا تَشتَغِلْ بِعُیوبِ غَیرِکَ ، و الثّانِیَهُ : ما دُمتَ لا تَرى کُنُوزی قد نَفِدَت فلا تَغتَمَّ بسَبَبِ رِزقِکَ ، و الثّالِثَهُ : ما دُمتَ لا تَرَى زَوالَ مُلکی فلا تَرْجُ أحَدا غَیری ، و الرّابِعَهُ : ما دُمتَ لا تَرَى الشَّیطانَ مَیِّتا فلا تأمَنْ مَکرَهُ».
[۲۰] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۷٫
«یَا بَنِی آدَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ یَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْآتِهِمَا ۗ إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ ۗ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ».
[۲۱] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۰٫
«فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ ۖ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ».
[۲۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى».
[۲۳] سوره مبارکه قصص، آیه ۸۳٫
«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا ۚ وَ الْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ».
[۲۴] همان.
[۲۵] عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، جلد ۱، صفحه ۱۰۱٫
«وَ رُوِیَ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : اَلْخَلْقُ کُلُّهُمْ عِیَالُ اَللَّهِ فَأَحَبُّ اَلْخَلْقِ إِلَیْهِ أَنْفَعُهُمْ لِعِیَالِهِ».
[۲۶] حمویی، ابراهیم بن سعد الدین، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمه من ذریتهم، ج ۱، ص ۳۵۹، مؤسسه المحمود، چاپ اول، ۱۴۰۰. / مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۳۵، ص ۳۸۲ – ۳۸۳، بیروت، مؤسسه الطبع و النشر، چاپ اول، ۱۴۱۰ق؛ پرسشهای دهگانهی امام علی (علیه السلام) از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلّم) بعد از نزول آیه نجوا و پاسخهای حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلّم) به این پرسشها.
[۲۷] همان.
[۲۸] اصول کافى، ج ۲، ص ۱۱۰٫
«ما مِنْ عَبْدٍ کَظَمَ غَیْظا اِلاّ زادَهُ اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ عِزّا فِى الدُّنْیا وَالآخِرَهِ»
[۲۹] کنز العمّال، ج ۴، ص ۱۰۴، ح ۹۷۵۴، عن ابن مسعود.
«رسول اللّه صلى الله علیه و آله: الرِّبا ثلاثهٌ وسَبعونَ بابا أیسَـرُها مِثلُ أن یَنکِحَ الرَّجُـلُ اُمَّـهُ ، وإنَّ أرْبى الرِّبا عِرضُ الرَّجُلِ المسلمِ».
[۳۰] الکافی : ۲ / ۱۴۴ / ۴٫
[۳۱] الکافی، جلد ۲، صفحه ۱۰۸٫
«عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ جَهْمِ بْنِ اَلْحَکَمِ اَلْمَدَائِنِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ اَلسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : عَلَیْکُمْ بِالْعَفْوِ فَإِنَّ اَلْعَفْوَ لاَ یَزِیدُ اَلْعَبْدَ إِلاَّ عِزّاً فَتَعَافَوْا یُعِزَّکُمُ اَللَّهُ».
[۳۲] همان.
[۳۳] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۳٫
[۳۴] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف افتتاح.
«…اللّٰهُمَّ أَعِزَّهُ وَ أَعْزِزْ بِهِ، وَ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ، وَ انْصُرْهُ نَصْراً عَزِیزاً، وَ افْتَحْ لَهُ فَتْحاً یَسِیراً، وَ اجْعَلْ لَهُ مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً. اللّٰهُمَّ أَظْهِرْ بِهِ دِینَکَ وَ سُنَّهَ نَبِیِّکَ حَتَّىٰ لَایَسْتَخْفِىَ بِشَىْءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخافَهَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ. اللّٰهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیْکَ فِى دَوْلَهٍ کَرِیمَهٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلامَ وَ أَهْلَهُ، وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ أَهْلَهُ، وَ تَجْعَلُنا فِیها مِنَ الدُّعاهِ إِلَىٰ طاعَتِکَ، وَ الْقادَهِ إِلىٰ سَبِیلِکَ، وَ تَرْزُقُنا بِها کَرامَهَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ؛ اللّٰهُمَّ مَا عَرَّفْتَنا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْناهُ، وَ مَا قَصُرْنا عَنْهُ فَبَلِّغْناهُ. اللّٰهُمَّ الْمُمْ بِه شَعَثَنا، وَ اشْعَبْ بِهِ صَدْعَنا، وَ ارْتُقْ بِهِ فَتْقَنا، وَ کَثِّرْ بِهِ قِلَّتَنا، وَ أَعْزِزْ بِهِ ذِلَّتَنا، وَ أَغْنِ بِهِ عائِلَنا، وَ اقْضِ بِهِ عَنْ مَغْرَمِنا، وَ اجْبُرْ بِهِ فَقْرَنا، وَ سُدَّ بِهِ خَلَّتَنا، وَ یَسِّرْ بِهِ عُسْرَنا، وَ بَیِّضْ بِهِ وُجُوهَنا، وَ فُکَّ بِهِ أَسْرَنا، وَ أَنْجِحْ بِهِ طَلِبَتَنا، وَ أَنْجِزْ بِهِ مَواعِیدَنا، وَ اسْتَجِبْ بِهِ دَعْوَتَنا، وَ أَعْطِنا بِهِ سُؤْلَنا، وَ بَلِّغْنا بِهِ مِنَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ آمالَنا، وَ أَعْطِنا بِهِ فَوْقَ رَغْبَتِنا، یَا خَیْرَ الْمَسْؤُولِینَ، وَ أَوْسَعَ الْمُعْطِینَ، اشْفِ بِهِ صُدُورَنا، وَ أَذْهِبْ بِهِ غَیْظَ قُلُوبِنا، وَ اهْدِنا بِهِ لِمَا اخْتُلِفَ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِکَ، إِنَّکَ تَهْدِى مَنْ تَشاءُ إِلىٰ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، وَ انْصُرْنا بِهِ عَلَىٰ عَدُوِّکَ وَ عَدُوِّنا إِلٰهَ الْحَقِّ آمِینَ؛ اللّٰهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنا صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ غَیْبَهَ وَلِیِّنا، وَ کَثْرَهَ عَدُوِّنا، وَ قِلَّهَ عَدَدِنا، وَ شِدَّهَ الْفِتَنِ بِنا، وَ تَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَیْنا، فَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَعِنَّا عَلىٰ ذٰلِکَ بِفَتْحٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ، وَ بِضُرٍّ تَکْشِفُهُ، وَ نَصْرٍ تُعِزُّهُ، وَ سُلْطانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ، وَ رَحْمَهٍ مِنْکَ تُجَلِّلُناها، وَ عافِیَهٍ مِنْکَ تُلْبِسُناها، بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.».
[۳۵] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت پنجم امیرالمومنین حضرت امام علی (علیه السلام).
شیخ کلینی از حضرت امام هادی (علیه السلام) روایت کرده: نزد قبر امیرمؤمنان بگو: «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللّٰهِ، أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ، وَأَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ، صَبَرْتَ وَاحْتَسَبْتَ حَتَّىٰ أَتَاکَ الْیَقِینُ، فَأَشْهَدُ أَنَّکَ لَقِیتَ اللّٰهَ وَأَنْتَ شَهِیدٌ، عَذَّبَ اللّٰهُ قاتِلَکَ بِأَنْواعِ الْعَذابِ وَجَدَّدَ عَلَیْهِ الْعَذابَ، جِئْتُکَ عارِفاً بِحَقِّکَ، مُسْتَبْصِراً بِشَأْنِکَ، مُعادِیاً لِأَعْدائِکَ وَمَنْ ظَلَمَکَ، أَلْقىٰ عَلَىٰ ذٰلِکَ رَبِّی إِنْ شَاءَ اللّٰهُ، یَا وَلِیَّ اللّٰهِ، إِنَّ لِی ذُنُوباً کَثِیرَهً فَاشْفَعْ لِی إِلىٰ رَبِّکَ فَإِنَّ لَکَ عِنْدَ اللّٰهِ مَقَاماً مَعْلُوماً، وَ إِنَّ لَکَ عِنْدَ اللّٰهِ جَاهاً وَشَفاعَهً وَقَدْ قالَ اللّٰهُ تَعالىٰ: ﴿وَ لاٰ یَشْفَعُونَ إِلاّٰ لِمَنِ ارْتَضىٰ﴾».
[۳۶] بحار الانوار ج ۸ ، ص ۲۲۲.
«قال عمر: … فذکرت أحقاد علیّ و ولوعه فی دماء صنادید العرب و کید محمّد و سحره، فرکلتُ الباب و قد ألصقَت أحشائها بالباب تترسه. و سمعتُها و قد صرخَت صرخه حسبتُها قد جعلَت أعلی المدینه أسفلها، و قالت: یا أبتاه یا رسول اللَّه! هکذا کان یُفعل بحبیبتک و ابنتک؟ آه یا فضّه! إلیک فخذینی فقد و اللَّه قُتِل ما فی أحشائی من حمل وسمعتُها تمخض و هی مستنده إلی الجدار، فدفعتُ الباب و دخلت…».
[۳۷] همان.
[۳۸] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
پاسخ دهید