روز شنبه مورخ ۲۴ شهریور ماه ۱۴۰۳ جلسه درس اخلاق «آیت الله صدیقی» از ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۰۰ در مسجد امام رضا(ع) حوزه علمیه امام خمینی(ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- حقیقتِ علم در کلام حضرت امام صادق (علیه السلام) به «عُنوان بَصری»
- عُبودیّت واقعی در کُمون انسان قرار گرفته است
- بنده باید زندگی خود را تَحت تَدبیر الهی پیش ببَرد
- دو اَمر مهمّ و واجب برای یک طلبه
- بُلوغ درونی انسان که نتیجهی عُبودیّتِ اوست
- گَنجهایی که در اَثر رسیدن انسان به عُبودیّت نَصیب او خواهد شد
- عزّت و ذلّت هر دو در اختیار حقتعالی است
- روضه و توسّل به حضرت صدیقهی کُبری (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
حقیقتِ علم در کلام حضرت امام صادق (علیه السلام) به «عُنوان بَصری»
ایّام پُر بَرکت شُروع امامت و مدیریت تَکوینی و تَشریعی قُطب عالَم امکان، جانِ جانان، اُمید همهی گرفتاران، حضرت بقیهالله امام زمان (ارواحنا فداه) را به همهی شما نوکران آن حضرت، سربازان آن حضرت، یاران آن حضرت و دلدادگان و شیدایان آن عزیزِ سَفرکرده تبریک عرض میکنم. ما در سال گذشته سُفرهی مُشارکت جَمعیمان استضائه و استفاده از حدیث شریف امام جعفر صادق (علیه السلام) بود که یک دوره آموزههای سُلوکی به یک طلبهی کُهنسال در سنین بسیار بالا که دست او به دامان حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) رسید و در کنار دریای مَعرفت و علم حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) اظهار عَطش کرد و حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) هم با مُقدّماتی آمادگی او را اِحراز فرمودند و بعد یک نُسخهای را پیچیدند که اهمیّت این نُسخه در این حَدّ است که یک شخصیّت به مَقصد رسیدهای مانند جَمال السّالکین، بُرهان العارفین، مرحوم آقای «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) توصیهشان این بوده است که هرهفته چند بار به این برنامه و آموزه توجّه کنید، آن را مُرور کنید. و بعضی از شاگردان تربیتشدهی توحیدی ایشان این نُسخه را در عَمامهشان قرار داده بودند و پیدا بود که به هر مُناسبتی روحشان را با این تَغذیه میکردند. لذا بسیار مهمّ است و به لُطف پروردگار متعال در این جلسه هم مُدام مَباحث این کلمات بلند رئیس حوزههای علمیه، امام به حقّ ناطقِ ما بَسط پیدا کرد و حاصل آن هم این بود که علم آن چیزی نیست که شما در کتابها میخوانید، علم آن چیزی نیست که شما از اُستاد اِستماع میکنید؛ «لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ[۲]». آمدند و یک زاویهی جدیدی در توجّه به حقیقتِ علم باز کردند. حقیقتِ علم باروَر کردن ذهن نیست، اَنبارکردن مَفاهیم در مَغز نیست؛ علم تَکامُل وجودی است، علم تَحوّل است، علم انقلاب است، علم یک دگرگونی است که در وجود انسان یک نَسیمی میوَزد و جانِ مُردهی انسان را به حَیات طیّبه میرساند. «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً[۳]»؛ و فرمودند: این علم در بیرون پیدا نمیشود. این را باید در آیات اَنفُسی جُستجو کرد، در کتاب درون باید به این چشمه راه یافت و عَطش وجود را با آن سیراب کرد.
عُبودیّت واقعی در کُمون انسان قرار گرفته است
و برای تِذکار به دوستان عزیزی که بودند و توجّه برای عزیزانی که تازه آمدهاند، بنده آن اُصول مطالب حضرت امام صادق (علیه السلام) را تکرار میکنم که حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: اگر به دنبال علم هستی، آن علمِ راهبَرنده، هدایتِ ایصالی، نوری که نه راه نشان میدهد، بلکه نوری که مَرکب شما میشود، نوری که بُراق شما میشود، نوری که رَفرف شما میشود و شما بر آن نور سوار میشوید و شما را میبَرد، سِیر آسمانی میدهد. فرمودند: اگر دنبال چنین علمی هستی، اصلاً عَطش نداری و بیخود طلبه شدهای. طلبهی تَحمیلی یا نمیماند و ما مُفید واقع نمیشود. باید طالب باشد. اصلاً اینکه طلبه میگویند، از طَلب است؛ یعنی انسان میخواهد، به دنبال آن هست. گُمشدهاش علم است و به عَوارض آن هم توجّه ندارد.
«در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قَدم ***** سَرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مَخور[۴]»
میخواهد به آن مَقصد برسد و در این مسیر هم همهچیز را به جان میخَرد.
«در رَه منزل لیلی که خطرهاست در آن ***** شرط اول قَدم آن است که مجنون باشی[۵]»
طلبه یعنی مَجنون، یعنی بیقرارِ خدا، یعنی دلشُده، دل از کَفداده. این هیچوقت غُصّهی زندگی را نمیخورد، دَغدغهاش چیز دیگری است، میخواهد به او برسد. شَعائر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در روز عاشورا برای طلبه جالب است. باید طلبگی را از او آموخت. فرمود: اگر طالب هستی، اگر تشنه هستی، اگر واقعاً به دنبال علم هستی، «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ[۶]»؛ برگرد و کتاب درون خودت را ببین. ببین با قَلم تَکوین در جانِ تو، در سُویدای قلب تو عُبودیّت نوشته شده است یا خیر. اگر در آنجا حقیقتِ عُبودیّت را یافتی، تو طالب هستی، تو طلبه هستی. چیزی که در درون انسان و در کُمون انسان فعّال است، نمیگذارد که آدم آرام بنشیند. او اَهرُم ایجادِ شُغل میکند. تا به جانان نرسد، وَلو جانش را از دست بدهد، قرار نمیگیرد. عَرض کرد: حقیقتِ عُبودیّتی که در جانِ ما هست، چه چیزی است؟ امام صادق (علیه السلام) فرمودند: سه رُکن دارد. یک مَعجونی است. اگر سه چیز را دَرهم آمیختی، عُبودیّت میشود. رُکن اوّل این است که خودت را مُستقل نَبین، هیچ کاری از تو ساخته نیست. نه خودت و نه آنچه که در دستت هست، برای تو نیست؛ تو مَملوک هستی، تو مالک نیستی. این خیلی مهمّ است. شنیدن این آسان است، ولی ما در زندگی خودمان را خدا میبینیم. این مَسلک «اُومانیسم[۷]» که حالا اُومانیستها خدا را برداشتهاند و بَشر را به جای او گذاشتهاند. بعضی از فلاسفهی غَرب هم گفتهاند تا ما این خدا را از بین نبُردهایم، به آزادی نمیرسیم. این برای ما مانع است، باید خدا را از بین بُرد. آنها به زبان آوردند، ولی ما به زبان نمیآوریم؛ اما هرکسی میخواهد خدا باشد. هرکدام از ما قیاس به نَفْس میکنیم. میخواهیم از ما بشوند، مُطیع ما باشند؛ نمیخواهیم فَرمان کسی را ببَریم. فَرمانبَری برای ما سخت است. ما میخواهیم خدایی کنیم، نمیخواهیم بنده باشیم. بَردگی و بندگی خیلی سخت است. ما خودمان را بَرده نمیدانیم، بَنده نمیدانیم، آزاد میدانیم؛ در حالیکه والله قَسم آزاد نیستیم. «وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ[۸]»؛ خدای قَهّار بر ما تَسلّط دارد. دو روزی به ما میدان داده است تا راه را انتخاب کنیم. «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا[۹]»؛ این است که انسان در مسیرِ تمرین اجرای فَرامین نجاتبَخش مَعبود خودش سِماجت کند تا خداوند به او مَعرفت بندگی بدهد. بفَهمد که آزاد نیست. هیچلحظهای آزاد نیست و همیشه باید خودش را تَحت فَرمان ببیند و بدون دستور و رضایت مولا هیچ نگاهی نکند، هیچ حرفی نزند، هیچ کاری نکند. بَرده یعنی مُطلقا در اختیار مولای خودش باشد. این قَدم اوّل است که در جانمان است؛ نه اینکه در کتاب بخوانیم و به زبان بیاوریم و بُلبُلزبانی بکنیم؛ ولی هیچ از حقیقتِ او خبر نداشته باشیم. میفرمایند که این را در جان خود بیابی که تو بَرده هستی، تو آزاد نیستی؛ هیچوقت آزاد نیستی.
بنده باید زندگی خود را تَحت تَدبیر الهی پیش ببَرد
دوّم در برنامهریزی زندگی خدا را مُدبّر خودت بدانی. بدانی خدایی که برای همهی موجودات برنامه دیده است، «لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ[۱۰]»، خورشید راهِ خودش را بَلد است، ماه در مسیری قرار گرفته است که خداوند متعال آن مسیر و مَدار را برایش مُشخّص کرده است؛ یکایک شما هم در عالَم خورشید و ماه و ستاره هستید. شما هم تکستارههای آسمان خِلقت هستید. شما هم مَدار دارید و مَدار حرکت شما را هم آن خالق خورشید و ماه برای شما مُعیّن کرده است. خداوند متعال شما را آفریده است و دفترچهی راهنما را هم در اختیارتان قرار داده است. همهی صَنایع اینگونه است که وقتی تولید میکنند، یک دفترچهی راهنما هم به مُشتری میدهند تا بداند این را باید چگونه مَصرف کند. خداوند شما را که آفریده است، بدونِ دفترچهی راهنما رَهایتان نکرده است. بنابراین سُراغ شَرق و غَرب نروید، سَلیقهای زندگی نکنید؛ باید سَبک زندگی را از خدا بگیریم. این قَدم دوّم که فرمودند: «وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً[۱۱]»؛ باید تَدبیر و برنامه را از خودِ خدا بگیرید.
دو اَمر مهمّ و واجب برای یک طلبه
سوّم که میوهی آن دو اَمر است، دَغدغهای جُز بندگی نداشته باشید. نگرانیتان فقط یکچیز باشد که نکند یک قَدمی بردارم که از چشم او بیُفتم. «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ[۱۲]»؛ همهی مَشغولیّت ذهنیاش این است که واجبی تَرک نشود و حَرامی اِرتکاب نشود. این دو مورد مهمترین مسأله و محور طلبگی است. هیچ واجب و هیچ وظیفهای از طلبه تَرک نمیشود. طلبه در زندگیاش هیچ گناهی مُرتکب نمیشود. مرحوم آیت الحقّ علّامه آقای «شیخ محمّد حسین مُفسّر اصفهانی» (رضوان الله تعالی علیه) که ایشان غیر از مرحوم «کُمپانی[۱۳]» (اعلی الله مقامه الشریف) هستند؛ او میفرماید: من در عُمرم گناه نکردم، در تمام عُمرم گناهی مُرتکب نشدم؛ ولی فکر گناه به ذهنم آمده است. از این ناراحت است که فکر گناه به سرش آمده است؛ ولی ایشان گناهی مُرتکب نشده است. این طلبهی واقعی است. حداقل از وقتی که به خانهی امام زمان (ارواحنا فداه) آمدهایم، این مدرسههای علمیّه خانهی آقایمان هست، خدا میداند که خانهی آقایمان هست؛ ما در خانهی آقا و سَر سُفرهی آقا زندگی میکنیم. مقدار کمِ اینجا بهتر از مقدار زیادِ جاهای دیگر است. سُفرهی آقا با سُفرههای دیگر مُتفاوت است. اینجا باید خیلی خبرها باشد. بیخبر نمانید. «ای بیخبر بِکُوش که صاحب خبر شوی[۱۴]». در طلبگی خیلی خبرها هست. یک مقداری چشم ببَندید، یک چشم دیگر باز میکنید. خیلی خبرها هست. آنوقت در اَثر این مُراقبت بر تَرک گناه مرحوم آقای شیخ محمّد حسین اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) اهل بُکاء شده بود؛ خداوند متعال چشمهی رِقّت را برایش باز جوشان کرده بود، اَبر چشمش مُرتّب میبارید، اهل بُکاء بود و گاهی با گریهاش هدایتها کرده بود. گریهی ایشان بعضی از شیطانپَرستها را مُستبصر کرده بود و مؤمن شده بودند. طلبه و طلبگی یعنی حفظ این دو خطّ قرمز؛ واجبات خطّ قرمز است. طلبه وَلو در سال یک غیبت بکند، میدانید چهقَدر سُقوط است؟ چهقَدر نکبت است؟ چهقَدر بَدبختی است؟ برحَسب ولایت خداوند ولایت خودش را از کسی که غیبتِ مؤمنی را میکند، برمیدارد و او به شیطان میسپارد. وَلی او اِبلیس میشود، شیطان میشود. خیلی خطرناک است! یعنی شما خطری بالاتر از این هم سُراغ دارید؟! در حدیث دارد که یک دِرهم رِبا مساوی با ۳۶ زِنا است؛ بعد فَرمود: «إنَّ أرْبى الرِّبا عِرضُ الرَّجُلِ المسلمِ[۱۵]»؛ رِبا دَرجاتی دارد و شدیدترین نوع رِبا غیبت مؤمن است. خیلی خطرناک است. لذا «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ»؛ اصلاً همیشه نگران است. همیشه وَحشت دارد که نکند من در مقابل چشم صاحبم، صاحبخانهام، صاحب سُفرهام، امام زمانم (ارواحنا فداه) یک واجبی را تَرک کرده باشم و یا یک حَرامی را مُرتکب شده باشم؟ الله الله! بیایید جَمع شما یک مدینهی فاضلهای را به جامعه ارائه کنید که شما عالِم به این نوع از علم هستید. هم خداوند را مالک میبینید و خودتان را رَها نمیبینید؛ هم تَسلیم برنامههای دین هستید و هم واقعاً دلمشغولی دارید که نکند یک وظیفهای از منِ طلبه تَرک شده باشد؟ نکند منِ طلبه یک گناهی برایم پیش آمده باشد؟ چه خاکی باید به سرم بکنم؟!«وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ».
بُلوغ درونی انسان که نتیجهی عُبودیّتِ اوست
حالا اگر کسی این سه حقیقت را یافت، ذوق کرد، نوش جان کرد؛ نه اینکه خواند، به آن رسید، بُلوغ پیدا کرد و رسید. بُلوغ یک حالتِ درونی است؛ وقتی جوان بالغ میشود، یک حقیقتِ جدیدی را در خودش مییابد. همه نسبت به محبّت خدا بُلوغ پیدا کنیم. از بُلوغ جنسی خیلی قَویتر است. «الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ[۱۶]»؛ یکچیزش میشود. «إلهِی حَلِیفُ الحُبِّ فِی اللَّیْلِ ساهِرٌ[۱۷]»؛ گاهی این مناجات مَنظوم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را بخوانید. خیلی برای انسان آرامبَخش است. جانِ آدم را مُتلاطم میکند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این مناجات مَنظوم دارند: «إلهِی حَلِیفُ الحُبِّ فِی اللَّیْلِ ساهِرٌ»؛ خدایا! کسی که پیمان محبّت با تو دارد، پیمان تَکوینی که بُلوغ است، اگر کسی راز محبّت تو را یافته باشد، شبها خوابش نمیبَرد. «خواب هرگز نکند آنکه دلش بیدار است». لذا برای نماز شب میپَرد. به صورت مُرتّب دَغدغه دارد که نکند نماز شب از دست من رفته باشد؟! امام (رضوان الله تعالی علیه) گاهی که نماز شب از دستشان میرفته است، مانند مادرِ جوان مُرده ناله میکرده است. رَسماً مینالیدند که نماز شبشان از دست رفته است. این بُلوغ است، این رسیدن به یک حقیقتی است که اولیای الهی با آن حقیقت مَجذوب شدند. خودشان را کارهای نمیدیدند که برسند؛ اصلاً خودشان نبودند.
«رشتهای بَر گَردنم اَفکنده دوست ***** میکِشد هر جا که خاطر خواه اوست»
آدم را میبَرند.
گَنجهایی که در اَثر رسیدن انسان به عُبودیّت نَصیب او خواهد شد
فرمودند: اگر به این سه امَر رسیدید و حقیقت علم را یافتید که حقیقتش یافتن این چیز در وجودِ خودمان، در حقیقتِ کُمون خودمان است، آنوقت خداوند متعال گَنجهایی به شما میدهد. اوّلین گَنج این است که دیگر از اسارت اِبلیس راحت میشوید. زور او به شما نمیرسد. «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا[۱۸]»؛ شما قَوی میشوید. شیطان نمیتواند در اطراف شما بیاید. میبیند که شما در حِصن هستید، شما در دِژ مُحکم هستید، شما مالک دارید، شما نگهبان دارید، شما حافظ دارید. از شَرّ شیطان در اَمان میمانید. دوّم دنیا را تَفاخُراً و تَکاثُراً طلب نمیکنید. آدم در زندگی دنیا، دنیا را لازم دارد. خوراک میخواهد، پوشاک میخواهد، مَسکن میخواهد، همسر میخواهد، برای زندگی خودش آبروداری میخواهد؛ بنابراین نمیتواند بگوید که من طلب نمیکنم؛ نه، این هم وظیفه است و باید طلب کرد، اما تَفاخُراً و تَکاثُراً طلب نمیکند. اینکه لباسی بپوشد که بهتر از دیگران دیده بشود، این شأن طلبگی نیست. اینکه با اینکه روزمَره درآمد دارد و زندگیاش هم اداره میشود، ولی میخواهد ذخیره کند. زیادهطلب است. در حدیث دارد که خداوند متعال به پیامبرش فرمود که خَزائن من در اختیار توست. میخواهم همهچیز را به تو بدهم، هر اندازهای میخواهی استفاده کُن. از خداوند عُذرخواهی کرد و عَرضه داشت: میخواهم لحظه به لحظه مُحتاج تو باشم. وقتی ندارم سائل باشم و وقتی دارم شاکر باشم. وقتی نداشته باشم و مُحتاج بشوم، دستم را باز میکنم و میگویم: خدایا! به من عنایت کُن. وقتی عنایت کردی، شُکر میکنم که من را بینیاز کردی. میخواهم همیشه این حالت را داشته باشم. آدمی که سِپُرده و ذخیره دارد، این حالت را ندارد که دائماً بین سائلبودن و شاکربودن پِلّه پِلّه که اینها هر دو پِلّه هستند، دائماً این مَدارج عُروج را طِیّ کند. خودش را مُحتاجِ خدا ببیند، درخواست کند و هرچه از خداوند گرفت شاکر باشد. همیشه خودش را سر سُفره ببیند و از ولینعمت خودش سپاسگزار باشد. جُز این را نمیخواهد. تَفاخُراً و تَکاثُراً دنیاخواهی شأن طلبه نیست. مسابقهی در ماشین، مسابقهی در لباس، مسابقهی در مَسکن، مسابقهی در نُقطهای که آدم میخواهد زندگی کند، مسابقهی در کَثرت شاگرد و کَثرت مُستمع، همهی اینها تَفاخُر و تَکاثُر است. حتی مسابقات علمی هم اگر بُعد مَعنویاش مَلحوظ نشود، برای انسان سُقوط میآورد. همهاش دنیا میشود، همهاش ظُلمت میشود. لذا فرمودند: هیچوقت علم را بخاطر مُباهات نخوانید که بروید و به رُخ این و آن بکِشید که من خیلی بَلد هستم، من علّامه هستم، من صاحب قَلم هستم. اینها سُقوط در بندگی است. تَفاخُر و تَکاثُر شأن عَبد نیست.
عزّت و ذلّت هر دو در اختیار حقتعالی است
«وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً[۱۹]»؛ این آخرین نعمتی است که خداوند متعال به بندهاش عنایت میکند و آن این است که «وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً»؛ آن سه رُکن این سه خاصیّت را همراه خودش دارد. اما در مورد «عِزّاً وَ عُلُوّاً» یک اشارهای میکنم و اگر خداوند عُمری داد، باز افتخار داشتیم با شما هم جلسه بشویم، انشاءالله توضیح میدهیم. ما از جانب خداییم. اگر میدانستیم یعنی چه، جان میدادیم؛ اگر شدّت اتّصال روح خودمان را با هَستی مُطلق میدانستیم، بیاختیار اَشک میریختیم؛ ولی این پَردهی غفلت و جهالت ما را بازداشته است. ما جلوهی خداییم، ما آیهی خداییم، ما سایهی خداییم، ما روحِ خداییم. چون اصلمان اوست، لذا یک کِششی داریم که هرچه او دارد ما هم داشته باشیم. «هُوَ الْعَزِیزُ[۲۰]»؛ خدا عزیز است؛ لذا خواستن عزّت برای ما یک اَمری است که در مَتن جانمان قرار دارد. از آنجا آمدهایم و میخواهیم به آنجا برگردیم. آنجا جای عزّت است. همهی اُموری که ما را گُمراه میکند، اگر میدانستیم که اینها برای ما فِلش هست و موضوعیّت ندارد، باید مسیر را پیدا کرد و رفت، ما از همهچیز استفاده میکردیم، هیچچیزی برای ما تَهدید نبود. ولی حقیقت را نیافتیم و راهِ خیال را طِی کردیم. عزّتخواهی طبیعیِ ماست. «وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ[۲۱]»؛ اما عزّت حقیقی، نه عزّت موهون. عزّت نزد خداوند است، نه نزد مردم. تَعریف مردم آدم را عزیز نمیکند، اِقبال مردم دلیل بر عزّت کسی نیست. دشنام مردم و اِدبار مردم دلیل بر ذلّت نیست. عزّت نزد خداست. «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ[۲۲]»؛ حالا انشاءالله تصمیم بگیرید این ۴ آیه را بعد از نمازهایتان تَرک نکنید. هم در تفاسیر ما آمده است، هم در اَحادیث سُلوکی ما آمده است که اگر کسی بعد از هر نماز واجب این چهار اَمر را مُلتزم باشد، خداوند ۷۰ بار به او نگاه میکند. یکی سورهی مبارکهی حَمد یا فاتحه الکتاب است که خیلی مهمّ است. سورهی مبارکهی فاتحه الکتاب همهی قرآن است. سَبع مَثانی هست، عِدل قرآن است، در حَدّ همهی قرآن است. یکی آیت الکُرسی است. شأن آیت الکُرسی در حَدّ فَهم بنده نیست. آیت الکُرسی یک اِکسیر اَعظمی از جانب خداست. خداوند خودش را در آنجا مُتجلّی کرده است، خیلی مهمّ است. سوّم آیهی شهادت است؛ «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ[۲۳]» که در سورهی مبارکهی آل عمران است. هر دوی این آیهی «شَهِدَ اللَّهُ» و آیهی «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ» در یک سوره هستند و فاصلهی آنها هم کم است؛ در سورهی مبارکهی آل عمران است. این آیهی مُلک «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ * تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَ تُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ[۲۴]»؛ هرچه لازم دارید در این آیه هست. همهچیز به دستِ اوست؛ «بِیَدِکَ الْخَیْرُ». ابتدا نام بُرد. مُلک را تو میدهی، سلطنت را تو میدهی، آقایی را تو میدهی و تو هستی که میگیری. عزّت مالِ توست و هرکسی را تو بخواهی عزیز میکُنی. ذلّت هم در اختیار توست و هرکسی را بخواهی ذَلیل میکُنی. اگر به ما عزّت ندهد، ما ذَلیل هستیم. عزّت برای اوست. به هرکسی هر مقداری بدهد، به همان مقدار عزیز است. اگر خداوند به ما عزّت ندهد، ما عزّت نداریم؛ «تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ».
روضه و توسّل به حضرت صدیقهی کُبری (سلام الله علیها)
این ایّام، ایّامِ مِحنت حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. خیلی عبرت عَجیبی است. چه مردمی بودند! جُزء عبرتهای عَجیب است. این هم دلیل بر قدرت خداست. چه چیزی ساخته است! افرادی که هیچ نداشتند و وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای آنها همهچیز آورد. برای آنها نور آورد، دین آورد، قرآن آورد، وَحدت آورد، صُلح آورد، اِقتدار آورد، جهاد آورد، صاحب زندگی شدند، صاحب امکانات شدند. بعد هم در طول زندگی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دودمان خودش را به عُنوان پَناهگاههای مردم مُعرّفی کرد. «مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ[۲۵]»؛ محبّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به نَفع ماست، نه به نَفع حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام). سرمایه است، موجب صیانت دُنیوی و اُخروی ماست. «وَلاَیَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ[۲۶]» حِصن خداست. محبّت حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) اَهرُم حرکت ما به سوی کَمال است، محبّت خداست. محبّت حَسنین (علیهما السلام) محبّت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است، محبّت خوبیهای عالَم است. این همه تأکید و این همه مُعجزه دیدند. از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، از حضرت زهرا (سلام الله علیها) و از حَسنین (علیهما السلام) در کودکیشان مردم به صورت مُکرر مُعجزه دیدند و در غَدیر همه آمدند و بیعت کردند؛ ولی طِیّ این دو ماه بین غدیر و وفات نبیّ مُکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نَقشههایشان را کشیدند و به مَحض اینکه خورشیدِ وجود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) غروب کرد، نه تنها به دخترش، به وصیاش، به برادرش حُرمت نگذاشتند، بلکه بالاترین ظُلمها را در حقّشان کردند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) خیلی اذیّت شدند. وقتی ظالمها شنیدند بیبی لحظات آخرشان هست و کار تمام است، در یک حرکت سیاسی گفتند که برویم و از او عیادت بکنیم. در بین مردم هم شایعه کنیم که رفتند و راضی کردند و کار تمام شد، اصلاح کردند. آمدند و حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) اینها را راه نداد. آمدند و جلوی حضرت علی (علیه السلام) را گرفتند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللّهِ، أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ[۲۷]» هستند. مَظلومیّت حضرت علی (علیه السلام) در عالَم بینَظیر است. شرایطی داشت که ناچار شد به اینها اجازه بدهد. یک آدمِ خَشن بیرَحمی که آنقَدر بیبی را زده و از پای انداخته است، حالا کنار بِستر او بیاید. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد خانه شدند و به حضرت زهرا (سلام الله علیها) با یک دنیا اِنکسار و شکستگی گفتند: اینها جلوی من را گرفتند و من به اینها اِذن دادم برای عیادت شما بیایند. بیبی یک نگاهی به صورت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) کردند، دید که این غیرت الله گویا شکسته شده است. بیبیِ عالَم که تا آخر حامیِ ولایت بود، با این جملات عالَم را سوزاند، اما حقّ حضرت علی (علیه السلام) را اَدا کرد. عَرضه داشت: علی جان! «البَیتُ بَیتُکَ وَ الحُرَّهُ اَمَتُکَ[۲۸]»؛ علی خانه خانهی شماست و من هم کَنیز شما هستم. هرکسی را میخواهید بیاید و هرکسی را نمیخواهید نیاید. من که بالای حرف شما حرف نخواهم زد. اما علی جان! من با اینها حرف نخواهم زد. اینها وارد شدند، سلام کردند. بیبی جواب سلام را ندادند. کنار بِستر آمدند تا روبروی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بنشینند. بیبی میخواهد صورت خودش را برگرداند، اما توان ندارد. از فِضّه کمک خواست تا صورتش را از اینها برگرداند. یکی از اینها گریه کرد، التماس کرد. بیبی فرمود: من یک سؤال از شما دارم: یادتان هست در مَحضر پدرم بودید، من وارد شدم و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به احترام من به پا خاست؟ و فرمود: فاطمه بَضعهی من است، هرکسی او را اذیّت کند من را اذیّت کرده است و هرکسی من را اذیّت کند، «فَقَدْ آذَى اَللَّهَ[۲۹]»، خدا را اذیّت کرده است. گفتند: بله یادمان هست. این دست شکستهاش را به آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا! شاهد باش که اینها من را اذیّت کردند.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! قلب مبارک امام زمانمان (ارواحنا فداه) را همواره از ما راضی بدار.
خدایا! توفیق دَرک مَعارف بلند را به ما مَرحمت بفرما.
خدایا! قُلوب ما را از محبّت خودت و مِهر اولیائت آکنده بگردان.
الها! پروردگارا! محبّت دنیا را از دل ما اخراج بفرما.
خدایا! ما را در زندگی بندهی شایسته و خدمتگزار به دین و بندگانت قرار بده.
خدایا! نَسل جوان ما را از شَرّ این شبکههای شیطانی و وَسواسها و این فساد رایج صیانت بفرما.
خدایا! این طلبههای عزیزی که آمدهاند بوی امام زمان (ارواحنا فداه) بدهند، بوی عصمت بدهند، از شَرّ این همه فتنه مَصون و مَحفوظشان بدار.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم ما را زِین دینمان قرار بده.
خدایا! ما را شِین قرآن قرار مَده.
الها! پایان عُمرمان را با مُهر شهادت مَختوم بگردان.
خدایا! امام راحل ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای عَظیمالشأن ما، مَشایخ و حقداران ما را بر سر سُفرهی بیبیمان مُتنعّم بگردان.
خدایا! مریضها را شِفا کَرَم بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم آنچه خواستیم و یا به زبانمان نیامد، ولی مُقتضای کَرَم توست و برای دنیا و آخرت ما خیر است، به ما مَرحمت بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى».
[۳] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۷٫
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً ۖ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ».
[۴] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۲۵۵٫
[۵] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۴۵۸٫
[۶] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
[۷] اومانیسم، انسانسالاری، اصالت بشر، بشرسالاری یا خودبنیادی مکتبی است که انسان را محور و مدار آفرینش قرار داده و با اصالت دادن به او اصالت خدا، دین یا هر امر غیربشری را نفی میکند. معنای اعم این اصطلاح عبارت است از هر نظام فلسفی، سیاسی، اقتصادی، اخلاقی یا اجتماعی که هسته مرکزی آن انسان است. اومانیسم در واقع به معنای پرستش انسان است نه انساندوستی یا تکریم انسان که مورد تاکید اسلام و سایر ادیان توحیدی است.
[۸] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۸٫
«وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ ۚ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ».
[۹] سوره مبارکه انسان، آیه ۳٫
[۱۰] سوره مبارکه یس، آیه ۴۰٫
«لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ ۚ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ».
[۱۱] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
[۱۲] همان.
[۱۳] محمدحسین غروی اصفهانی، مشهور به کمپانی (۱۲۹۶-۱۳۶۱ق) فقیه، اصولی و فیلسوف قرن چهاردهم. او در کنار آقاضیاء عراقی و میرزای نایینی، یکی از سه مکتب اصولی در شرح و بسط مکتب اصولی آخوند خراسانی را ایجاد کرده است. کتاب نهایه الدرایه از مهمترین آثار او در اصول فقه و در شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی است. تلاش او برای تغییر در بابهای علم اصول با مرگ او ناتمام ماند. دیوان کمپانی در مدح و رثای اهل بیت از آثار اوست. تخلص او در شعر «مفتقر» است. محمدحسین اصفهانی، فرزند محمدحسن اصفهانی نخجوانی، در ۲ محرم سال ۱۲۹۶ق در نجف متولد شد. پدرش اصالتاً نخجوانی بود و پس از امضای قرارداد ترکمانچای نخست به تبریز و سپس به اصفهان مهاجرت کرد و سپس به کاظمین رفت. پدرش از تجار مشهور کاظمین بود. او دوست داشت محمدحسین راه او را در تجارت ادامه دهد؛ اما محمدحسین با توسل به امام کاظم (علیه السلام) رضایت پدر را به دست آورد و در حدود بیست سالگی برای تحصیل علم راهی حوزه علمیه نجف شد. وی به سبب شغل پدرش به «کمپانی» مشهور بود. گفته شده است وی از این نام ناخشنود بود. با این حال، دیوان اشعار او در یکی از چاپها به نام دیوان کمپانی منتشر شده است. محمدحسین غروی اصفهانی در ۵ ذیالحجه سال ۱۳۶۱ق درگذشت. پیکر او در حجرهای متصل به گلدسته شمالی ایوان طلای حرم امیرالمؤمنین، نزدیک مقبره علامه حلی به خاک سپرده شد. درگذشت او یک هفته پس از وفات آقاضیاء عراقی بود.
[۱۴] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۴۸۷٫
[۱۵] کنز العمّال، ج ۴، ص ۱۰۴، ح ۹۷۵۴، عن ابن مسعود.
«رسول اللّه صلى الله علیه و آله: الرِّبا ثلاثهٌ وسَبعونَ بابا أیسَـرُها مِثلُ أن یَنکِحَ الرَّجُـلُ اُمَّـهُ ، وإنَّ أرْبى الرِّبا عِرضُ الرَّجُلِ المسلمِ».
[۱۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۶۵٫
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ ۖ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ۗ وَ لَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ».
[۱۷] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات منظوم منسوب به حضرت امیرالمومنین (علیه السلام).
«إلهِی ذُنُوبِی بَذَّتِ الطَّوْدَ وَ اعْتَلَتْ *** وَ صَفْحُکَ عَنْ ذَنْبِی أَجَلُّ وَ أَرْفَعُ
إلهِی یُنْجِّی ذِکْرُ طَوْلِکَ لَوْعَتِی *** وَ ذِکْرُ الخَطایا العَیْنَ مِنِّی یُدَمِّعُ
إلهِی أَقِلْنِی عَثْرَتِی وَ امْحُ حَوْبَتِی *** فَإِنِّی مُقِرُّ خائِفٌ مُتَضَرِّعُ
إلهِی أَنِلْنِی مِنْکَ رَوْحاً وَ راحَهً *** فَلَسْتُ سِوى أَبْوابِ فَضْلِکَ أَقْرَعُ
إلهِی لَئِنْ أَقْصَیْتَنِی أَوْ أَهَنْتَنِی *** فَما حِیلَتِی یا رَبِّ أَمْ کَیْفَ أَصْنَعُ
إلهِی حَلِیفُ الحُبِّ فِی اللَّیْلِ ساهِرٌ *** یُناجِی وَ یَدْعُو وَ المُغَفَّلُ یَهْجَعُ
إِلهِی وَ هذا الخَلْقُ مابَیْنَ نائِمٍ *** و مُنْتَبِهٍ فِی لَیْلِهِ یَتَضَرَّعُ
وَ کُلُّهُمْ یَرْجُو نَوالَکَ راجِیاً *** لِرَحْمَتِکَ العُظْمى وَ فِیالخُلْدِ یَطْمَعُ
إلهِی یُمَنِّینِی رَجائِی سَلامَهً *** وَ قُبْحُ خَطِیئاتِی عَلَیَّ یُشَنِّعُ
إلهِی فَإِنْ تَعْفُو فَعَفْوُکَ مُنْقِذِی *** وَ إِلاّ فَبِالْذَنْبِ المُدَمِّرِ أُصْرَعُ
الهِی بِحَقِّ الهاشِمِیِّ مُحَمَّدٍ *** وَ حُرْمَهِ أَطْهارٍ هُمُ لَکَ خُضَّعُ
إلهِی بِحَقِّ المُصْطَفى وَ ابْنِ عَمِّهِ *** وَ حُرْمَهِ أَبْرارٍ هُمُ لَکَ خُشَّعُ
إلهِی فَأَنْشِرْنِی عَلى دِینِ أَحْمَدٍ *** مُنِیباً تَقِیّاً قانِتاً لَکَ أَخْضَعُ
وَ لاتَحْرِمْنِی یا إِلهِی وَ سَیِّدِی *** شَفاعَتَهُ الکُبْرى فَذاکَ المُشَفَّعُ
وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ ما دَعاکَ مُوَحِّدٌ *** وَ ناجاکَ أَخیارٌ بِبابِکَ رُکَّعُ
و قد روی فی الصحیفه أیضاً عنه علیهالسلام مناجاه منظومه أولها : یا سامع الدعاء ، و قد أعرضنا عن ذکره لما تحتویه من اللغات الصعبه الغریبه ، و لما نبغیه من الاختصار».
[۱۸] سوره مبارکه نساء، آیه ۷۶٫
«الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ ۖ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا».
[۱۹] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
[۲۰] سوره مبارکه دخان، آیه ۴۲٫
«إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ».
[۲۱] سوره مبارکه منافقون، آیه ۸٫
«یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ ۚ وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ».
[۲۲] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۲۶٫
«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِیَدِکَ الْخَیْرُ ۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
[۲۳] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۸٫
«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلَائِکَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ ۚ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ».
[۲۴] سوره مبارکه آل عمران، آیات ۲۶ و ۲۷٫
[۲۵] سوره مبارکه سبأ، آیه ۴۷٫
«قُلْ مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ ۖ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ ۖ وَ هُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ».
[۲۶] عیون أخبار الرضا علیه السلام، جلد ۲، صفحه ۱۳۶٫
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْحُسَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْفَزَارِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ بَحْرٍ اَلْأَهْوَازِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو اَلْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ عَمْرٍو قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ بِلاَلٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَنْ جَبْرَئِیلَ عَنْ مِیکَائِیلَ عَنْ إِسْرَافِیلَ عَنِ اَللَّوْحِ عَنِ اَلْقَلَمِ قَالَ یَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَلاَیَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی».
[۲۷] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت پنجم امیرالمومنین حضرت امام علی (علیه السلام).
شیخ کلینی از حضرت امام هادی (علیه السلام) روایت کرده: نزد قبر امیرمؤمنان بگو: «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللّٰهِ، أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ، وَأَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ، صَبَرْتَ وَاحْتَسَبْتَ حَتَّىٰ أَتَاکَ الْیَقِینُ، فَأَشْهَدُ أَنَّکَ لَقِیتَ اللّٰهَ وَأَنْتَ شَهِیدٌ، عَذَّبَ اللّٰهُ قاتِلَکَ بِأَنْواعِ الْعَذابِ وَجَدَّدَ عَلَیْهِ الْعَذابَ، جِئْتُکَ عارِفاً بِحَقِّکَ، مُسْتَبْصِراً بِشَأْنِکَ، مُعادِیاً لِأَعْدائِکَ وَمَنْ ظَلَمَکَ، أَلْقىٰ عَلَىٰ ذٰلِکَ رَبِّی إِنْ شَاءَ اللّٰهُ، یَا وَلِیَّ اللّٰهِ، إِنَّ لِی ذُنُوباً کَثِیرَهً فَاشْفَعْ لِی إِلىٰ رَبِّکَ فَإِنَّ لَکَ عِنْدَ اللّٰهِ مَقَاماً مَعْلُوماً، وَ إِنَّ لَکَ عِنْدَ اللّٰهِ جَاهاً وَشَفاعَهً وَقَدْ قالَ اللّٰهُ تَعالىٰ: ﴿وَ لاٰ یَشْفَعُونَ إِلاّٰ لِمَنِ ارْتَضىٰ﴾».
[۲۸] بحارالانوار مجلسی، ج ۴۳، ص ۱۹۸.
«البَیتُ بَیتُکَ وَ الحُرَّهُ اَمَتُکَ، اِفعَل ما تَشَاءُ!».
[۲۹] کشف الغمه فی معرفه الأئمه، جلد ۱، صفحه ۴۶۷٫
«وَ نَقَلْتُ مِنْ کِتَابِ لِأَبِی إِسْحَاقَ اَلثَّعْلَبِیِّ عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ قَدْ أَخَذَ بِیَدِ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ وَ قَالَ مَنْ عَرَفَ هَذِهِ فَقَدْ عَرَفَهَا وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهَا فَهِیَ فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ هِیَ بَضْعَهٌ مِنِّی وَ هِیَ قَلْبِی اَلَّذِی بَیْنَ جَنْبَیَّ فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَى اَللَّهَ».
پاسخ دهید