روز شنبه مورخ ۱۷ شهریور ماه ۱۴۰۳ جلسه درس اخلاق «آیت الله صدیقی» از ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۰۰ در مسجد امام رضا(ع) حوزه علمیه امام خمینی(ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- انسان باید حقیقتِ وجودی خودش را از کلمات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دریافت کند
- هیچ تَضمینی برای بَقای داراییهای انسان وجود ندارد
- حقیقتِ طلبگی از خود گذشتن و رسیدن به بارگاه رُبوبیّت حقتعالی است
- طلبه نباید خود را مَشغول دَغدغههای دُنیوی بکند
- طلبه نباید یک لحظه هم از خداوند عافل بشود
- درسِ ارزشمند مُراقبهای از مرحوم سیّد جَمال گلپایگانی (رحمت الله علیه)
- طلبه باید سعی کند خود را از چشم حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) نیندازد
- توصیههای اخلاقی و اجتماعی به طُلّاب در زندگی جَمعی
- روضه و توسّل به حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
انسان باید حقیقتِ وجودی خودش را از کلمات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دریافت کند
«یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ[۲]»؛ قَدمهای شما را تَکریم میکنم، گرامی میدارم و خداوند را شاکر هستم و اگر خداوند به ما مَعرفت بدهد، جای دارد بگویم که افتخارم این است که خادمِ شما باشم. مُباهات میکنم که در خدمت قُشون امام زمان (ارواحنا فداه)، تَدارکچی ارتش حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) در سختترین جبههها که جبههی مُقابلهی با جهالت، مُقابلهی رِذالت، مُقابلهی با مَعصیت، مُقابلهی با نَفْس شَرور در درون خودمان و اَهواء مردم در بیرون است. سختترین جنگ، جنگ با شیاطین جِنّی و اِنسی است که «یَرَاکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ[۳]»؛ در جنگ نظامی دشمن را رَصد میکنید، مکانش را میدانید، میتوانید از تاکتیکِ او مُطّلع بشوید، امکاناتش را اَرزیابی میکنید و مُطابق با آنچه که از او خبر دارید، آمادگیهای خودتان را اِحراز میکنید؛ ولی صد در صد از نَفْس خودمان بیخبر هستیم. دشمن هم دشمن بیرونی نیست، دشمن داخلی است. «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ اَلَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ[۴]»؛ خطر نَفْس با خطر آمریکا و اسرائیل و تروریستها و نُفوذیها و بیرَحمها و توطئهگَرها قابل مُقایسه نیست. «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ[۵]»؛ درست است که حرف، حرفِ حضرت یوسف (علیه السلام) است، ولی خداوند نَقل میکند. کَلام خداست و تَقریر است. هم «إِنَّ» را دارد، هم حرف «لَ» را دارد و هم صیغهی مُبالغهی «أَمَّارَهٌ» را دارد. «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ»؛ راهی هم جُز رَحم خداوند برای نجات از این دشمن وجود ندارد؛ «إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی[۶]»؛ یعنی قدرت هیچ پیامبری هم نیست که بتواند از این دشمن فَرار کند و خودش را از خطر این دشمن خَلاص بکند؛ امکان ندارد. لذا راهِ نجات بَشر این است که خودش را، هم استعداد خودش را، هم حقیقتِ خودش را، هم اَصل خودش را، هم مسیر خودش را، هم هدف و مَقصد خودش را و هم لَوازمِ نجات خودش را از طَریق کسی که آفریده و خبر داده است، بشناسد. یعنی همین طلبگی. خداوند که بندهاش را آفریده است، او را رَها نکرده است. «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا[۷]»؛ خداوند که عَبس و بیهوده خَلق نکرده است، شما که رَها نیستید؛ خداوند متعال مَخلوق خودش را، مِلک خودش را، بیهدف و بیمَقصد خَلق و ایجاد نکرده است. حالا که مَقصد قَطعی است، چون کارِ حکیم است، پس برای راهِ رسیدن به مَقصد هم خداوند آدرس داده است. ما باید هم حقیقتِ خودمان را از اِخبار آفریدگار از طَریق پیامبر صادقِ مُصدّق که ما که هستیم و چه هستیم، و هم برای که هستیم و برای چه هستیم و هم چرا هستیم و هم چه باید بکنیم تا برای آنچه که برای آن آمدهایم، جا نمانیم و به آن برسیم. این را قرآن کریم فرموده است: «فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ[۸]»؛ شما آمدهاید تا کارشناس مَعرفت بشوید. مَعرفت الله، مَعرفت النَفْس، مَعرفت العَدو و مَعرفت المُراد. این چهار مَعرفت در لِسان حضرت امام صادق (علیه السلام) و حضرت امام کاظم (علیه السلام) به هر دو این روایت نسبت داده شده است که فرمودند: «وَجَدْتُ عِلْمَ اَلنَّاسِ کُلَّهُ فِی أَرْبَعٍ[۹]»؛ میفرمایند که یافتم. مَعلوم میشود که تا آدم علم را نیابد، علم نیست. علمِ ذهنی میآید و میرود؛ اما علمِ وجودی میماند. آدم باید بِچشد. در لِسان عُرفا کلمهی ذوق خیلی مُصطلح است؛ باید چِشید، باید خورد، باید علم را شیرهی جان کرد؛ وَگرنه علم مانند ماهی خیلی سریع و زَوال است، میآید و میرود. حالا اگر به طور طَبیعی باشد، تکرار نشود، به صورت مَلَکه درنیاید، از بین میرود؛ چه برسد به اینکه بَشر در مَعرض آسیبهای فراوانی است که پیشبینی نمیکند.
هیچ تَضمینی برای بَقای داراییهای انسان وجود ندارد
شب گذشته میهمان بیبی حضرت فاطمهی مَعصومه کریمه (روحی فداها و سلام الله علیها) بودم. پدری فرزند خودش را در آغوش گرفته بود. با یک حالی نزد ما در کنار مَرقد مُطهّر حضرت «آیت الله بهاءالدینی» (اعلی الله مقامه الشریف) آمد. بچّه خیلی بچّهی نازنینی بود و چشمها آرام آرام داشت از بین میرفت. میگفت که پزشکها گفتهاند که دارد کور میشود. خیلی دلم سوخت، از شب گذشته به صورت مُکرّر برایش دعا کردم. شما هم برایش دعا کنید. خیلی مُضطرّ بود. هرچه به ما داده شده است، هیچ تَضمینی برای بَقای آن نیست. سلامتی قابل زَوال است؛ دیدِ ما، سَمع ما و حافظهی ما همگی با یک حادثه از بین میرود. به هیچچیزتان اعتنا نکنید، اعتماد نکنید. مالِ ما نیست، به ما دادهاند. به ما میدهند. هروقت ندهند نداریم. لذا هیچوقت فکر نکنید شما کسی هستید و چیزی دارید. بر سر سُفره هستید و بگویید: خدایا! سُفره را جَمع نکُن. سُفرهی وجودتان از ناحیهی اوست. لَوازم وجود و بَقا هم از ناحیهی اوست.
حقیقتِ طلبگی از خود گذشتن و رسیدن به بارگاه رُبوبیّت حقتعالی است
او را بشناسیم؛ دنیا دست چه کسی است؟ عالَم دست چه کسی است؟ آدم دست چه کسی است؟ ولیّ شما چه کسی است؟ بعد هم این مَعرفت الله طُرُقی دارد که مهمترین طَریق آن جَذبه است. «یَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ[۱۰]»؛ خداوند خودش خودش را مُعرّفی میکند؛ نه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است و از طریق آیات او را مَعرّفی کند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای همه آمده است. چرا «ابوجَهل[۱۱]» ایمان نمیآورد؟ چرا عَمویش «ابولَهب[۱۲]» ایمان نمیآورد؟ چرا پامنبریهایش که ۲۳ سال با او بودند، اینها که مُرتد شدند خیال میکنید یکمرتبه برگشتند؟ این اِرتداد سیاسی بود، از اوّل قبول نکردند. نبوّت را باور نداشتند؛ والّا نمیگفتند اینها «إنَّ الرَجُل لَیَهْجُر[۱۳]» هستند. مَگر میشود کسی نبوّت را قبول کند و بعد هم پیامبر خودش را … «اللّهُمَّ الْعَنِ الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَکَ، وَ اتَّهَمُوا نَبِیَّکَ، وَ جَحَدُوا بِآیاتِکَ، وَ سَخِرُوا بِإِمامِکَ[۱۴]»؛ اینها قبول نداشتند؛ تَظاهر بود، قبول نداشتند، قبول نکردند. مُعجزه دیدند، آن هم نه یک مورد و دو مورد؛ بلکه به صورت مُرتّب مُعجزه دیدند، ولی قبول نکردند. پذیرش دل غیر از مسألهی علمی است. ذهن روشن میشود. گاهی مُلجأ میشود که قبول کند، ولی ذهن است؛ وجود نیست، ذهن است. نیامدهاید که عالِم ذهنی بشوید؛ آمدهاید تَحوُّل وجودی پیدا کنید. نیامدهاید تا عالِم بشوید؛ آمدهاید آدم بشوید. ما که نشدیم، شاید شما بشوید. آدمشدن یعنی چه؟ یعنی به مقام خلافت الهی دست یافتن. این فلسفهی طلبگی است. کسی که طلبه میشود، آمده است تا خلیفهالله بشود، آمده است تا آدم بشود. حقیقتِ آدمیّت خلافت الهی است. خلافت الهی چه چیزی است؟ «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا[۱۵]»؛ خلافت الهی به این است که آدم شاگرد خدا بشود. بدون واسطه از خداوند علم را دریافت کند. خداوند به شما علم ذهنی نمیدهد. علم لَدُّنی علم ذهنی نیست. علم حضرت آدم (علیه السلام) علم لَدُّنی بود. علم لَدُّنی علمِ وجودی است، ایجاد است. «أوجَدَهُ عالِماً»؛ خداوند متعال آدم را عالِم آفرید. وجودش علم بود. وجود خداوند متعال چه چیزی است؟ وجودِ است، مَحضِ وجود است. اگر مَحضِ وجود است، پس علم هم وجود است، مَحضِ علم است؛ قدرت هم وجود است، مَحضِ قدرت است؛ حَیات وجود است، مَحضِ حَیات است. تا کسی وجودش آیینه نشود، حِکمت را اینگونه تعریف میکردند: «صیرورت الانسان عالما عقلیّا مضاهیا للعالم العینی[۱۶]»؛ مُشابه عالَم عینی یعنی مرآت، یعنی مَظهر، یعنی آیه و آیینه. هرچه در عالَم هست، در وجود من هم هست. مَحجوب هم نمیمانم؛ آمدم تا این حجابها که خودم هستم، خودم آمدهام تا خودم را نابود کنم. این خودِ شیطانی، این خودِ طبیعی، این خودِ حیوانی، این خودِ هَوسی و این خودِ دنیایی حجاب است.
طلبه نباید خود را مَشغول دَغدغههای دُنیوی بکند
خداوند بهشت را با فاصلهی جَهنّم قرار داده است. تا کسی از جَهنّم عُبور نکند، به بهشت نمیرسد. این جَهنّمی که باید از آن عُبور کنم، خودم هستم که در آن ماندهام. خداوند نجاتم بدهد. از خود باید عُبور کرد. حقیقتِ طلبگی جُز این نیست. آمدهایم تا پُل باشیم، نیامدهام تا مَقصد باشیم. دنیا مَقصد نیست. دنیا پُل است، مَجاز است و اَکثر مردم، قاطبهی مردم «وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ[۱۷]»، به حساب نمیآیند. آمدهاند و دنیا را اشتباه گرفتهاند. فکر کردهاند که مَقصد همینجاست. لذا خودِ طلبه هم که آمده است، گاهی دَغدغهی دنیا را دارد که فردا چه میشود؛ اگر آدم به اداره برود، بازنشستگی دارد، ولی مثلاً طلبه میخواهد چگونه زندگی کند؟ فردا میخواهد چه کند؟ دَغدغهی دینِ او به اندازهی دَغدغهی دنیایش نیست. میخواهد به جایی برود و اسختدام بشود، میخواهد به جایی برود و تجارت کند؛ هیچ فکر نمیکند که آخرتم چه میشود؟ چگونه میمیرم؟ آخرت در امتداد دنیاست؛ باید از دنیا عُبور کنید و به آخرت برسید. کدام دنیاست که شما را عُبور میدهد و به بهشت میرساند؟ خودم دنیای خودم هستم. دنیا که خورشید و ماه و دریا نیست؛ اینها آیات خداوند هستند. اینها فِلش هستند؛ این من هستم که حجاب نگذاشت تا این فِلش را فِلش ببینم. همهچیز را مُستقل دیدم، همهچیز را خواستم استخدام بکنم، همهچیز را خواستم استثمار بکنم. خودم را خدا دیدم و همهچیز را خواستم بندهی خدا بکنم، گفتم همهچیز برای من است. اشتباه گرفتم؛ خودم را به جای خدا گذاشتم. خداوند هست، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ[۱۸]»، یک خدا هم بیشتر نیست. تو چه کاره هستی؟ بنده گاهی در این عبارت «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ[۱۹]» خداوند عنایت میکند و میلَرزم. «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» یعنی خدایا من همیشه بندهام. استمرار دارد. یعنی همیشه بندهام. اگر دروغ میگویم، همیشه بندهات هستم. تَکویناً بنده هستم، ولی تَشریعاً باور ندارم که من بنده هستم. در نمازم خودم را آزاد میبینم، با خدا نیستم، در اختیار خداوند نیستم. بنده آن کسی است که هیچچیزی ندارد. «ألْعَبْدُ وَ مَا فِی یَدِهِ کَانَ لِمَوْلاهُ[۲۰]»؛ بنده خودش، بَرده خودش و هرچه که به دست میآورد. نمیتواند مالک بشود. مالکیّت در بَردگی فَرض ندارد. «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ»؛ اگر مُستمراً بنده بودید، او مُستمراً دارد تو را هدایت میکند. یک لحظه کمکش را از شما دَریغ نمیدارد. «تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مَکُن[۲۱]». حقیقتِ تو عُبودیّت است، حقیقتِ تو مَملوکیّت است. این را باور کُن. این را از خدا بخواه که به تو بدهد، حالت بَندگی را به تو بدهد. هرچه در طلبگی پیش بروی، مُدام بندهتر بشوی.، مُدام خودت را آب کُنی، به صورت مُرتّب خجالت بکِشی، از همه خَجل باشی، به همه بدهکار باشی، هیچوقت حالت طلبکاری پیدا نکُنی. این حقیقتِ طلبگی است.
طلبه نباید یک لحظه هم از خداوند عافل بشود
برادران عزیز من! اُمیدهای آیندهی امام زمانِ من! به خود بیایید. نیامدهایم کَسب جَلال و قدرت و شُهرت و ثروت بکنیم. خدا میداند که میشود رسید؛ ولی آدم از همهی اینها پَشیمان میشود. روز قیامت «یَوْمَ الْحَسْرَهِ[۲۲]» است؛ خیر، خداوند در همینجا پَشیمان میکند کسانی که مَقاصدشان این چیزها بود. مَقصد خداست، راهِ آن هم بیرون نیست؛ راهِ آن این است که من خودم را از میان بردارم. این میدان مُبارزهای که بزرگترین مانع و بزرگترین دشمن را باید از میان برداشت، میدان طلبگی است. آمدهای تا با خودت دَرگیر بشوی. خودِ حیوانی، آن خودی که بُت شده و تو را خدا کرده است، تو را طلبکار کرده است، تو را پُر تَوقُّع کرده است، تو را ریاستطلب کرده است، تو را قدرتطلب کرده است. تو را رَنجور کرده است که از همه زود میرَنجی، از همه انتقاد میکُنی، زبان تیزی داری، در همه به دنبال عیب میگَردی، عیب همه را بزرگ میکُنی، خوبیهای مردم را نمیبینی. یک عُمر خوبی در کنارت بوده است، اما توجّه نکردهای؛ حالا یک بار کسی یک کار زشتی کرده است و آن را بزرگ کردهای. این خطر، خطرِ خود است. طلبه آمده است تا خودسازی کند، طلبه آمده است تا خودشناسی کند، طلبه آمده است تا خودیابی کند و بعد هم آن مُراقبه یعنی خودپایی. هرچه خداوند به تو میدهد، بگو خدا داده است. این را به خدا بده و حَواست باشد که از تو نگیرد. تو نمیتوانی نگاه داری. تو خودت که چیزی به خودت ندادی که بتوانی آن را نگاه داری؛ هرچه داری او داده است. این مُراقبه یعنی او را یک لحظه از نظر دور ندار، با او باش. «فَاذْکُرُونِی[۲۳]»؛ اگر میخواهی هوای تو را داشته باشد، باید هوای او را داشته باشی.
درسِ ارزشمند مُراقبهای از مرحوم سیّد جَمال گلپایگانی (رحمت الله علیه)
میگویند مرحوم «آیت الله سیّد جَمال گلپایگانی[۲۴]» (رضوان الله تعالی علیه) که مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) نسبت به ایشان خیلی مُرید بود. واقعاً مُرید بود. فرموده بود: ایشان را از حَرم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تَعقیب کردم. دیدم که به وادی السّلام رفت. حَواسم به او بود که ببینم چه میکند. خیلی طولانی در وادی السّلام بود. وقتی برمیگشت، در مسیر آمدم و به ایشان سلام کردم. گفتم: آقا! چه دیدید؟ میدانستم که خداوند متعال در آنجا دارد از او پذیرایی میکند. خودش را کنار زده است و خودش را نشان داده است. گفتم: چه دیدید؟ دیدم که مایل نیست بگوید. حالم مُتحوّل شد. اشاره به گنبد مُطهّر مولیالموحّدین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) کردم و گفتم: شما را به صاحب این مَرقد از آنچه دیدید به ما هم چیزی بگویید. گفت: دیدم مولا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جُلوس فرمودند و مؤمنین ذوب در جَمال و جَلال حضرت علی (علیه السلام) دور او حلقه زدند. مانند مِغناطیسی که جنس خودش را جَذب میکند، همهی اینها مَجذوب حضرت علی امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند. اینها در آن عالَم گاهی نگاهی به دُنیویها میکنند، آنها را استهزاء میگیرند و میگویند: اینها به چه چیزی مَشغول هستند؟ خبر ندارند که در اینجا چه خبرهایی است. به لَجن مَشغول نشویم. مانند بعضی از موجودات نباشیم که زندگیشان لَجن خوردن است. «اَلدُّنْیَا جِیفَهٌ[۲۵]»؛ به خدا قَسم اینها صحیح هستند. «اَلدُّنْیَا جِیفَهٌ وَ طالِبُها اَلْکِلاَبِ»؛ من سگ هستم و خودم خبر ندارم؟! یعنی اصلاً نمیخواهم آدم بشوم؟! میخواهم همینجور بمانم؟! یک لحظه بیدار بشویم. «یک شبی بیدار شو دولت بگیر»؛ «اَلدُّنْیَا جِیفَهٌ وَ طالِبُها اَلْکِلاَبِ». این آقای سیّد جَمال گلپایگانی (اعلی الله مقامه الشریف) بعضی از علاقهمَندان و مُحبّان ایشان که خدمتشان میرسیدند، هنگام خداحافظی آقای سیّد جَمال گلپایگانی (اعلی الله مقامه الشریف) یک جُملهای میگفتند که ایکاش ما هم بشنویم. هنوز هم آن صدا طَنین دارد. ایشان میفرمودند: «شما را به خدا میسپارم، خدا را هم به شما میسپارم». مُراقبه یعنی این؛ خدا را هم به شما میسپارم. این چند جملهای بود که پروردگار متعال که در حَدّ بنده هم نیست، اینها برای من فُضولی است. بین خود و خدا مشکل دارم، در باتلاق خودم گیر اُفتادهام و نمیتوانم بیرون بیایم؛ «إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی»؛ مَگر دعای شما جوانها یکوقتی که حال دعا دارید و وَصل میشوید، انشاءالله نجاتی است. نَفر خیلی مهمّ است. «لَأن یَهدی اللّهُ على یَدَیکَ رجُلاً خَیرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَت علَیهِ الشَّمسُ و غَرَبَت، و لَکَ وَلاؤهُ[۲۶]»؛ حالا فردا میخواهید به روستاهایتان بروید، میخواهید به مَحلّات بروید و تَبلیغ کنید، شاید کسی را مُتدیّن کنید. همین الآن اوّل خودتان را هدایت کنید و بعد هم من را هدایت کنید. دلتان به ما بسوزد، بیایید به همدیگر دلسوزی داشته باشیم. دست به دست هم بدهید، برای هم دعا کنید.
طلبه باید سعی کند خود را از چشم حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) نیندازد
اُمیدوارم انشاءالله این اَساس و مِحور طلبگی که آمدهایم تا آدم بشویم، آدم یعنی خلیفهی خدا و خلیفهی خدا یعنی شاگردِ خدا و شاگردِ خدا کسی است که علم او علم لَدُّنی است و این علوم حُصولی، این علوم دِراستی، این علوم کتابی، این علوم حوزوی و تَدریسی مُقدّمه است. این دنیای شماست، در آن نمانید. آمدهایم تا آدم بشویم، آمدهایم تا الهی بشویم، آمدهایم تا فِلش خدا بشویم، آمدهایم تا خدانَما بشویم، آمدهایم تا آیه بشویم. بعضی از کسانی که به آنها «آیت الله» میگویند مانند بنده، حجابالله هستند. مانع خدا هستند. هروقت خودم را زیر پا لِه کردم، آنگاه آیت الله میشوم. آنوقت که خودم نبودم، آیت الله میشوم. تا خودم را نشان میدهم، نه، آیت اللهی به سَواد نیست؛ آیت اللهی به شُعار نیست؛ حضرت علی اصغر (علیه السلام) آیت الله العُظمی است؛ به خدا قَسم آن سهسالهی درسنخواندهی امام حسین (علیه السلام) آیت الله العُظمی است؛ اینها آیت الله هستند. غُلام سیاهی که کلاس ندیده بود، ولی خداوند در دلش مُستقرّ بود، قلب او عَرش خدا بود، خداوند بر قلبش نشسته بود، قلبش تَحت تأثیر خداوند بود؛ لذا آیتِ خدا که امام حسین (علیه السلام) بود، برایش جلوه داشت. خجالت میکِشید که بگوید من حقّ شهادت دارم. میگفت: استحقاق نیست حسین جان! خودم را میشناسم، من اصلاً به شما نمیخورم. من کُجا و شما کُجا؟! گاهی در عالَم طلبگیتان زبانِ غُلام سیاه کربلا را داشته باشید. به امام زمانتان (ارواحنا فداه) عَرض کنید: آقا جان! من در خودم لیاقت طلبگی نمیدیدم، سُراغ ندارم؛ ولی دیدم که دَرب باز است، فکر نمیکنم اجازه بدهید من وارد بشوم و بعد من را دَرهم نخرید. من به کَرَم شما میهمان هستم. به استحقاق خودم تکیه ندارم، زیرا استحقاقی ندارم. شایستگیِ من این نیست که من نوکرِ شما باشم، من در خیمهی شما باشم، من سُفرهگُستر شما باشم. به خدا قَسم من لیاقت آن را ندارم؛ ولی به خدا قَسم شما را هم خیلی بزرگ میبینم. سعی کنید این دعای در تَعقیبات نماز را تَرک نکنید. «اللَّهُمَّ إِنَّ مَغْفِرَتَکَ أَرْجَى مِنْ عَمَلِی وَ إِنَّ رَحْمَتَکَ أَوْسَعُ مِنْ ذَنْبِی … اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ أَکُنْ أَهْلاً أَنْ أَبْلُغَ رَحْمَتَکَ فَرَحْمَتُکَ أَهْلٌ أَنْ تَبْلُغَنِی وَ تَسَعَنِی[۲۷]»؛ چرا؟ «لِأَنَّهَا وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ[۲۸]»؛ من هم یک شیء هستم. من به رَحمت واسعهی تو میهمان هستم، به خودم هیچ اُمیدی ندارم. همهی اُمیدم تو هستی. لذا انشاءالله با این ایده و این عَقیده وارد خانهی اربابتان شدهاید. حوزهی علمیه خانهی امام زمان (ارواحنا فداه) است، خیمهی امام زمان (ارواحنا فداه) است، جبههی حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) است، پَرچم حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) در اینجا برافراشته شده است. آمدهاید و بیعت کردهاید، انشاءالله شما را بخرند. بیعت همان بیع است. آمدهاید تا خودتان را به امام زمان (ارواحنا فداه) بفروشید. اگر فروختید، «یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ[۲۹]»؛ خداوند متعال نتیجهی بیع را در سورهی مبارکهی توبه بیان میکند. آمدهاید تا مالِ خودتان نباشید؛ مالِ اربابتان هستید. اعتماد کنید، ارباب بزرگ است، ادارهتان میکند. خیلی به فکر شکم و اینها نباشید؛ تأمینتان میکند. به فکر این باشید که از چشم او نیُفتید و بگوید که تو اصلاً نُفوذی هستی، اصلاً تو را قبول ندارم، بیخود آمدهای و طلبه شدهای. این مهمترین مسأله است که انشاءالله در اوّلین روز آغاز کارهایتان در نظر داشته باشید.
توصیههای اخلاقی و اجتماعی به طُلّاب در زندگی جَمعی
بعد هم برادران عزیز! «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرَادَى[۳۰]»؛ در کنارِ حرکت فردی، اوّل باید آن حرکت اجتماعی را انجام بدهید. شما فرد نیستید، شما جَمع هستید. جَمعتان یک واحد است، یک تَشکُّل هست. در کارهای جَمعی مِلاک جمع است. از هر سری آوازی بیرون بیاید، یک حرکت جَمعی صورت نمیگیرد. شما اُمّت هستید، امام دارید.؛ اُمّت اُمّت نمیشود مَگر با امام. لذا تَمکین به قانون، تَمکین به مُدیری که قانون با نظر او اجرا میشود، این تَشکُّلپذیری ولایتپذیری است؛ قانونپذیری ولایتپذیری است، امامتپذیری است. حوزهها سلسله و رشتهای است که جامعه را به امام زمان (ارواحنا فداه) مُتّصل میکند. خودش باید در این رشته باشد. اگر در حَلقه نبودید، شما در این جمع نیستید. بیخود به اینجا آمدهاید؛ بروید و کارهای فردی بکنید، کاسبی بکنید. مادامی که در جَمع هستید، باید قَواعد جَمع را بپذیرید. بنابراین پَذیرش آنچه که قاعده و قانون یک مَجموعه است، جُزء ضَروریّات و جُزء واجبات است. هم واجب عَقلی است، هم واجب اجتماعی است و هم واجب اجرایی است. لذا اینهایی که خیلی سؤال و نَقد دارند، خودشان را کُنترل کنند. خیلی به جَهالت خودشان تکیه نکنند، همه را مَخدوش نبینند؛ یک کسی میآید و یک کسی میرود. یک آقایی به من نامه نوشته بود که هیچکسی نفَهمید فُلان آقا چرا رفت؛ مَگر ما بَنا داریم که بیاییم و پَروندهی افراد را به عُموم برسانیم؟ این چه تَوقُّعی است؟ یک مَجموعهای مینشینند و فکر میکنند، اَشخاصی مشکلاتی دارند که نباید در اینجا باشند، جایشان نیست؛ ما از جانب خداوند مأمور هستیم بیاییم و به شما آقا که خیلی خودت را مُهمّ میدانی بگوییم چرا فُلانی آمد و چرا فُلانی رفت؟! این چه نوع تُوقُّعی است؟ این چه نوع مدیریتپذیری است؟ این چه نوع زندگی جَمعی است؟ اعتماد کنید، همهجا بَدبین نباشد.
دوّم اینکه «وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ[۳۱]»؛ فرمود بین حقّ و باطل ۴ انگشت فاصله است. هرچه دیدید علمتان هست؛ ضمن اینکه جایز نیست هرچه علمتان هست را اظهار کنید. آدم به ارادهاش آدم است. سادهلوح نباشید که به خودتان اجازه بدهید هر شایعهای را از هرکسی بشنوید و بعد هم برای دیگری نَقل کنید. عالِمانه زندگی کنید. عالِم به ارادهاش هست. علمی که اراده پُشت سر آن نیست، این علم نیست، این سرگرمیهاست. ایت سُقوط است، صُعود نیست. ارادهی کُنترل زبان را داشته باشید.
مسألهی سوّم نظافت است. آدم به نظافت شناخته میشود. لباس شما باید طَهارت باشد. «وَ ثِیَابَکَ فَطَهِّرْ[۳۲]»؛ اوّلین دستوری که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داده شده است، است، «وَ ثِیَابَکَ فَطَهِّرْ» است. باید مُحیط و لباستان تمیز باشد، باید همیشه خودتان را آراسته کنید، باید همیشه حُجرهی شما تمیز باشد، باید مدرسهتان بوی گُل بدهد. اگر از دَرب و دیوار خاک بریزد و بعد هم تَوقُّع داشته باشیم که یک خادم و نظافتچی بیاید و تمیز کند؟! مَگر چه چیزِ من از آن نظافتچی بهتر است؟ یک تقسیم کاری بکنید که خودتان خادم امام زمان (اروحنا فداه) باشید. این «حاجی سبزواری[۳۳]» (رضوان الله تعالی علیه) جُزء بزرگترینهاست. جُزء خاصّ الخاصهاست. حاجی سبزواری (رضوان الله تعالی علیه) چند سال رفته و خادم مدرسهی علمیّه شده است. در اُوج عظمتش به آنجا رفته و خادمی میکرده است، نظافت میکرده است. این «شهید بابایی» که به این مقام رسید، جزء خَواصّ شهدای انقلاب ما شهید بابایی است. شهید بابایی در دوران دبیرستان به مدرسه میرفته و فَرّاش را میدیده و از او اجازه میگرفته و به جای او توالتها را میشُسته است، حَیاط را میشُسته است. خداوند اینها را به شهادت قبول میکند. «شهید سلیمانی» که (خداوند رَحمتش کند) گفت: «تا کسی شهید نباشد، شهید نمیشود». شهیدانه زندگی کنیم. این نظافت عُمومی خیلی مهمّ است.
بعد هم شما را به خدا قَسم دنبال عیب کسی نباشید؛ ولی اگر عیب دیدید بیتفاوت نباشید. «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ[۳۴]»؛ ولی به سَبک امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) باشید. وقتی دیدند این پیرمرد وضویش را بَلد نیست، نگفتند که آقا چرا وضوی غلط گرفتی؛ فرمودند: عَمو! ما دو نفر میخواهیم وضو بگیریم، شما داور ما باشید. هردو بزرگوار یک وضوی زیبایی گرفتند و او تماشا میکرد. گفت: پدر و مادرم به قُربانتان! وضوی هر دوی شما زیباست، وضوی من اشتباه است. نمیشود ما اینجور طلبه باشیم؟ همیشه با بزرگانمان، با طلبهها که گیر دارند، یکجوری غیر مستقیم دستشان را بگیریم و خجالتزدهشان هم نکنیم؟ اینها را بالا ببَریم؟ آیا نمیشود؟ «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى[۳۵]»؛ خداوند متعال خودش فرمود است.
روضه و توسّل به حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
روز اوّل است، این ایّام هم بنَحوی ایّام حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. مرحوم «علّامهی اَمینی» (اعلی الله مقامه الشریف) که خُب در روز ۲۸ صفر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رحلت کردند، آسمانیان و زمینیان در در ماتَم رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گریان شدند. دختر بزرگوارش که شدیداً مَعرفت داشت، ذوب در پدرش بود، فراق پدر را تَحمُّل نمیکرد؛ کنار بستر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نالههای حضرت زهرا (سلام الله علیها) صَخرهها را آب میکرد. وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دید که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) دارد خودش را از بین میبَرد، یک چیزی در گوش او گفت و او را آرام کرد. بعدها از بیبی پُرسیدن: بیبی! چه بود که با آن همه خُروش، با آن همه طوفان وجود یک مرتبه آرام شدی؟ گفت: پدرم به من گفت: فاطمه جان! ناراحت نباش؛ بعد از من عُمری نداری. «سُرْعَهَ اللِّحَاقِ[۳۶]» به پدرش بود. یک چنین دختری که اینگونه به پدر علاقه دارد، حالا داغِ چنین پدری را دیده است. حقّش نبود که چند روزی تَحمُّلش کنند؟ به این زودی خانهاش را به آتش نکِشند؟ با حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه کردند؟!
«وای من و وای من و وای من ***** میخ دَر و سینهی زهرای من»
مرحوم علّامهی اَمینی (اعلی الله مقامه الشریف) میگویند: وقتی این ناپاکان خانه را به آتش کِشیدند و دَرب را سوزاندند، بیبی عَقبنشینی نکرد؛ فکر نمیکرد که اینها بیمَحابا و بیهوا به خانهی وَحی یورش ببَرند. نامَرد لَگدی به آن دَرب زد که خیلی هزینه داشت. پُهلوی دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آسیب دید. اما بیحَیایی را از حَدّ گذراندند؛ یکمرتبه وارد خانه شدند. ایشان میگوید که حضرت زهرا (سلام الله علیها) چادر به سر نداشتند. خودش را پُشت دَرب کشید که حجابش باشد، اما تا دیدند که بیبی پُشت دَرب رفت، «فمذ رأوها عصروها عصره ***** کادت بروحی أن تموت حسره[۳۷]»؛ این جمعیّت بین دَرب و دیوار به مادرمان فشار آوردند. نالهی بیبی بلند شد: «یَا أَبَتَاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَکَذَا کَانَ یُفْعَلُ بِحَبِیبَتِکَ وَ ابْنَتِکَ[۳۸]»؛ بابا! ببین آمدهاند با دخترت چه میکنند. اینجا حضرت زهرا (سلام الله علیها) به پدرش شکایت کرد؛ در گودال قَتلگاه هم نازدانه روی سینهای بود که سر نداشت، کَفن نداشت. آنجا گفت: «یا أبتاه انظر إلى رؤوسنا المکشوفه، و إلى أکبادنا الملهوفه، و إلى عمتی المضروبه[۳۹]»…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
الها! به عصمت حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، به مَظلومیّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به صبر حضرت علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم ما را در مسیر جَذب خودت قرار بده.
خدایا! به بیچارگی و ضعف ما رَحم بفرما.
خدایا! ما را لحظهای به خودمان وامَگذار.
خدایا! همواره دست ما را بگیر.
خدایا! عنایات ولی و خلیفهی مُطلق خود امام زمان (ارواحنا فداه) را مُستمراً شامل حال ما بگردان.
خدایا! به ما توفیق آدمشدن مَرحمت بفرما.
خدایا! توفیق دستگیری از یکدیگر محبّت بفرما.
خدایا! محبّت خودت، محبّت اولیائت، محبّت طلبهها را بر دل ما روزافزون بگردان.
خدایا! به حقیقت محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم دلها را از طَریق ما شکار خودت و شکار امام زمان (ارواحنا فداه) قرار بده.
خدایا! نَسل جوان ما را از این همه خطر و از این همه اَمواج خطرناک نجات عنایت بفرما.
خدایا! عاقبت اَمرمان را خَتم به خیر بگردان.
خدایا! سایهی پُر برکت رهبر خوبمان را تا ظُهور مُستدام بدار.
خدایا! دشمنان ایشان را ذَلیل و خوار بگردان.
خدایا! شبکههای نُفوذی را اِفشا، رُسوا و نقشههایشان را خُنثی بفرما.
خدایا! به آبروی حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به شَرف حضرت زهرا (سلام الله علیها) ، به حقیقت فاطمهی طاهره (سلام الله علیها) قَسمت میدهیم ما را برای دینت، برای اولیائت، برای نظام اسلامی و شهدا، برای رهبر نورانیمان زِین قرار بده.
خدایا! ما را مَؤونه و هزینه قرار مَده.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم عشق به خودت و اولیائت، عشق به علم و دانش، عشق به عبادت، عشق به نماز را در دل ما روزافزون بگردان.
خدایا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهیدان سرافراز ما، مَشایخ ما، اَسلاف و ذَویالحقوق ما را السّاعه بر سر سُفرهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) مُتنعّم و همواره اَرواحشان را از ما راضی نگاه دار.
الهی که همهی شما خوب، صالح و مایهی مُباهات امام زمان (ارواحنا فداه) قرار بگیرید، انشاءالله برای ما هم همهی شما کشتی نجات باشید. برای ثَبات قَدمتان و پایان خوبتان صلوات مَرحمت بفرمایید.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه انشقاق، آیه ۶٫
[۳] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۷٫
«یَا بَنِی آدَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ یَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْآتِهِمَا ۗ إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ ۗ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ».
[۴] تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (مجموعه ورّام)، جلد ۱، صفحه ۵۹٫
[۵] سوره مبارکه یوسف، آیه ۵۳٫
«وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی ۚ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ».
[۶] همان.
[۷] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۱۱۵٫
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ».
[۸] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۲٫
«وَ مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ».
[۹] الکافی، جلد ۱، صفحه ۵۰.
«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْمِنْقَرِیِّ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَهَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: وَجَدْتُ عِلْمَ اَلنَّاسِ کُلَّهُ فِی أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ وَ اَلثَّانِی أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِکَ وَ اَلثَّالِثُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْکَ وَ اَلرَّابِعُ أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُکَ مِنْ دِینِکَ»
[۱۰] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای صباح امیرالمومنین (علیه السلام).
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اللّٰهُمَّ یَا مَنْ دَلَعَ لِسانَ الصَّباحِ بِنُطْقِ تَبَلُّجِهِ، وَ سَرَّحَ قِطَعَ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ بِغَیَاهِبِ تَلَجْلُجِهِ، وَ أَتْقَنَ صُنْعَ الْفَلَکِ الدَّوَّارِ فِى مَقَادِیرِ تَبَرُّجِهِ، وَ شَعْشَعَ ضِیَاءَ الشَّمْسِ بِنُورِ تَأَجُّجِهِ، یَا مَنْ دَلَّ عَلَىٰ ذَاتِهِ بِذَاتِهِ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَهِ مَخْلُوقَاتِهِ، وَ جَلَّ عَنْ مُلائَمَهِ کَیْفِیَّاتِهِ، یَا مَنْ قَرُبَ مِنْ خَطَراتِ الظُّنُونِ، وَ بَعُدَ عَنْ لَحَظَاتِ الْعُیُونِ، وَ عَلِمَ بِمَا کَانَ قَبْلَ أَنْ یَکُونَ، یَا مَنْ أَرْقَدَنِى فِى مِهَادِ أَمْنِهِ وَ أَمَانِهِ، وَ أَیْقَظَنِى إِلىٰ مَا مَنَحَنِى بِهِ مِنْ مِنَنِهِ وَ إِحْسَانِهِ، وَ کَفَّ أَکُفَّ السُّوءِ عَنِّى بِیَدِهِ وَ سُلْطَانِهِ؛ صَلِّ اللّٰهُمَّ عَلَى الدَّلِیلِ إِلَیْکَ فِى اللَّیْلِ الْأَلْیَلِ، وَ الْمَاسِکِ مِنْ أَسْبَابِکَ بِحَبْلِ الشَّرَفِ الْأَطْوَلِ، وَ النَّاصِعِ الْحَسَبِ فِى ذِرْوَهِ الْکَاهِلِ الْأَعْبَلِ، وَ الثَّابِتِ الْقَدَمِ عَلَىٰ زَحالِیفِها فِى الزَّمَنِ الْأَوَّلِ، وَ عَلَىٰ آلِهِ الْأَخْیَارِ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَبْرارِ، وَ افْتَحِ اللّٰهُمَّ لَنَا مَصَارِیعَ الصَّباحِ بِمَفَاتِیحِ الرَّحْمَهِ وَ الْفَلَاحِ، وَ أَلْبِسْنِى اللّٰهُمَّ مِنْ أَفْضَلِ خِلَعِ الْهِدَایَهِ وَ الصَّلَاحِ، وَ أَغْرِسِ اللّٰهُمَّ بِعَظَمَتِکَ فِى شِرْبِ جَنانِى یَنَابِیعَ الْخُشُوعِ، وَ أَجْرِ اللّٰهُمَّ لِهَیْبَتِکَ مِنْ آمَاقِى زَفَرَاتِ الدُّمُوعِ، وَ أَدِّبِ اللّٰهُمَّ نَزَقَ الْخُرْقِ مِنِّى بِأَزِمَّهِ الْقُنُوعِ؛ إِلٰهِى إِنْ لَمْ تَبْتَدِئْنِى الرَّحْمَهُ مِنْکَ بِحُسْنِ التَّوْفِیقِ، فَمَنِ السَّالِکُ بِى إِلَیْکَ فِى واضِحِ الطَّرِیقِ؟ وَ إِنْ أَسْلَمَتْنِى أَنَاتُکَ لِقائِدِ الْأَمَلِ وَ الْمُنَىٰ فَمَنِ الْمُقِیلُ عَثَرَاتِى مِنْ کَبَوَاتِ الْهَوى؟ وَ إِنْ خَذَلَنِى نَصْرُکَ عِنْدَ مُحارَبَهِ النَّفْسِ وَ الشَّیْطانِ، فَقَدْ وَکَلَنِى خِذْلانُکَ إِلىٰ حَیْثُ النَّصَبِ وَ الْحِرْمانِ…».
[۱۱] عمرو بن هشام بن مغیره از مخالفان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و همواره با او دشمنی میکرد. پدرش هشام بن مغیره از تیره بنیمخزوم بود و قریش مرگ او را مبدا تاریخ خود قرار داده بودند. مادرش اسماء دختر مخربه بن جندل حنظلی از بنیتمیم بود. از این رو او ابنحنظلیه نیز نامیده شده است. کنیه ابوجهل ابوالحَکم بود اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را ابوجهل نامید. دلیل این نامگذاری جهالت او و دشمنیاش با اسلام ذکر شده است. همچنین برپایه روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرعون امت اسلام، ابوجهل است. عِکرمه بن ابیجهل فرزند او بود که با پیامبر دشمنی میکرد اما پس از فتح مکه مسلمان شد. ابوجهل با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دشمنی میکرد و به شیوههای مختلف به او ناسزا میگف و توهین میکرد. همچنین شان نزول برخی از آیات قرآن ابوجهل و رفتارهای او در مخالفت با اسلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دانسته شده است. در دایره المعارف قرآن ۳۲ آیه از قرآن ذکر شده که مفسران آنها را مرتبط با وی دانستهاند. او برای جلوگیری از گسترش اسلام اقداماتی انجام داد برخی از آنها عبارتند از: محمد بن احمد قرطبی در تفسیر آیه «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَا تَسْمَعُواْ لهَذَا الْقُرْءَانِ وَ الْغَوْاْ فِیهِ لَعَلَّکمُْ تَغْلِبُون؛ کافران گفتند: به این قرآن گوش فرا ندهید و به هنگام تلاوت آن جنجال کنید، شاید پیروز شوید!» از ابنعباس نقل کرده که هر زمان پیامبر قرآن میخواند، ابوجهل میگفت دادوفریاد کنید تا متوجه نشوند او چه میگوید. به گزارش عبدالملک بن هشام، مشرکان مکه در دارالندوه برای تصمیمگیری درباره نحوه برخورد با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گرد هم آمدند هر یک پیشنهادی مطرح کردند ابوجهل پیشنهاد داد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بکشیم اما در قتل او همه قبایل مشارکت کنند تا بنیهاشم نتواند با همه قبایل درگیر جنگ شود و به خونبهای او رضایت دهند. پیشنهاد او پذیرفته شد از این رو در لیلهالمبیت برای عملی کردن نقشه قتل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از هر قبیله یک نفر حاضر شد. ابوجهل نیز در میان حاضران بود و آنان را تشویق میکرد اما با خروج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و خوابیدن امام علی (علیه السلام) در جای او این نقشه عملی نشد. ابوجهل در سی سالگی به عضویت دارالندوه درآمده بود، در حالی که در آن زمان اعضای دارالندوه به جز بنیقصی میبایست بیش از چهل سال داشته باشند. در سال دوم هجری کاروانی از قریش که ابوسفیان ریاست آن را برعهده داشت مورد تهدید مسلمانان قرار گرفت. او از قریش تقاضای کمک کرد ابوجهل با لشکری برای حمایت از آن کاروان از مکه خارج شد. با آنکه کاروان به سلامت گذشت، اما به اصرار ابوجهل لشکر مکه به سوی چاههای بدر حرکت کرد و در آنجا جنگ بدر میان آنان و سپاه مسلمانان رخ داد. لشکر مکه از مسلمانان شکست خورد و ابوجهل به همراه شماری دیگر از سران قریش کشته شدند. ابوجهل بهدست معاذ بن عمرو و فرزندان عفراء کشته شد و عبدالله بن مسعود، سر او را از تن جدا کرد.
[۱۲] نام اصلی او عبدالعزی بود و ابولهب، لقب و کنیه اوست. کنیه اصلی او ابوعُتبَه بود ولی پدرش، عبدالمطلب، او را به سبب زیبایی و سرخرویی چهره، ابولهب میخواند. برخی منابع در کنار زیبایی، به انحراف چشم او هم اشاره کردهاند. مادر ابولهب، لُبنی دختر هاجر بن عبدمناف از قبیله خزاعه، و ابولهب تنها فرزند او بود. از زندگی ابولهب پیش از ظهور اسلام اطلاعات زیادی در اختیار نیست؛ اما از آیه دوم سوره مسد (مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ: دارایى او و آنچه اندوخت، سودش نکرد) برمیآید که احتمالا همچون بیشتر قریشیان به بازرگانی اشتغال داشته و ثروتی نیز اندوخته بوده است. ابولهب به همراه عدهای، غزالی طلایی که عبدالمطلب به کعبه هدیه کرده بود را دزدید. پس از دستگیری دزدان، دست برخی از کسانی که در دزدی نقش داشتند قطع شد، ولی داییهای ابولهب از قبیله خزاعه مانع قطع شدن دست او شدند. پس از تولد محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، پیش از آن که حلیمه شیر دادن او را بر عهده گیرد، کنیز ابولهب، ثُوَیبه، مدتی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را شیر داد. بعدها، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ابولهب پیشنهاد کرد که ثویبه را به او بفروشد تا آزادش کند؛ اما ابولهب نپذیرفت. پس از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه، ابولهب خود ثویبه را آزاد کرد. ابولهب در جنگ بدر شرکت نکرد. در برخی منابع علت شرکت نکردن او بیماری ذکر شده است. در دیگر منابع آمده است که دلیل عدم شرکت او در جنگ، خواب عاتکه بنت عبدالمطلب بود که شکست مکیان را پیش بینی میکرد. ابولهب به جای خود عاص بن هشام بن مغیره را فرستاد که از او دینی بر گردن داشت و ابولهب به همین سبب بدهکاری او را بخشید. مفسران معتقدند برخی از آیات قرآن درباره ابولهب نازل شده است، در این میان مشهورترین مورد سوره مسد است. وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت خویش را علنی کرد قبایل قریش را فراخواند و آنان را از عذاب الهی ترساند و به توحید فراخواند؛ ابولهب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را با لفظ «تبًّا لک» دشنام داد. پس سوره مسد نازل شد: «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَتَبَّ…» (نابود باد دستان ابولهب و خود او نیز نابود گردید). در مورد شان نزول این سوره نظرات دیگری هم ذکر شده است. پس از نزول این سوره، ابولهب بیش از ده سال زنده بود اما ایمان نیاورد و مشرک از دنیا رفت. این یکی از پیشگوییها و معجزات قرآن است.
[۱۳] اربلی، کشف الغمه، نشر الشریف الرضی، ج ۱، ص ۴۰۲؛ ابن تیمیه، منهاج السنه، ۱۴۰۶ ق، ج ۶، ص ۱۹.
[۱۴] مفاتیح الجنان، فرازی از کیفیت زیارت امام هشتم، حضرت امام رضا (علیه السلام).
«…السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ زَیْنِ الْعابِدِینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ باقِرِ عِلْمِ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ الْبارِّ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وارِثَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ الشَّهِیدُ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْوَصِیُّ الْبَارُّ التَّقِیُّ، أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاهُ، وَ آتَیْتَ الزَّکَاهَ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ عَبَدْتَ اللّٰهَ مُخْلِصاً حَتّىٰ أَتَاکَ الْیَقِینُ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ. اللّٰهُمَّ إِلَیْکَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِی، وَ قَطَعْتُ الْبِلادَ رَجاءَ رَحْمَتِکَ فَلَا تُخَیِّبْنِی وَ لَا تَرُدَّنِی بِغَیْرِ قَضاءِ حاجَتِی، وَ ارْحَمْ تَقَلُّبِی عَلَىٰ قَبْرِ ابْنِ أَخِی رَسُولِکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا مَوْلایَ أَتَیْتُکَ زائِراً وافِداً عائِذاً مِمَّا جَنَیْتُ عَلَىٰ نَفْسِی، وَ احْتَطَبْتُ عَلَىٰ ظَهْرِی فَکُنْ لِی شافِعاً إِلَى اللّٰهِ یَوْمَ فَقْرِی وَ فاقَتِی، فَلَکَ عِنْدَ اللّٰهِ مَقامٌ مَحْمُودٌ، وَ أَنْتَ عِنْدَهُ وَجِیهٌ. اللّٰهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِحُبِّهِمْ وَ بِوِلایَتِهِمْ، أَتَوَلَّىٰ آخِرَهُمْ بِمَا تَوَلَّیْتُ بِهِ أَوَّلَهُمْ، وَ أَبْرَأُ مِنْ کُلِّ وَلِیجَهٍ دُونَهُمْ . اللّٰهُمَّ الْعَنِ الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَکَ، وَ اتَّهَمُوا نَبِیَّکَ، وَ جَحَدُوا بِآیاتِکَ، وَ سَخِرُوا بِإِمامِکَ، وَ حَمَلُوا النَّاسَ عَلَىٰ أَکْتافِ آلِ مُحَمَّدٍ. اللّٰهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِاللَّعْنَهِ عَلَیْهِمْ وَ الْبَراءَهِ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ یَا رَحْمٰنُ. صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَىٰ رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ، صَبَرْتَ وَ أَنْتَ الصَّادِقُ المُصَدَّقُ، قَتَلَ اللّٰهُ مَنْ قَتَلَکَ بِالْأَیْدِی وَ الْأَلْسُنِ…».
[۱۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۱٫
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَهِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ».
[۱۶] زواری، ملاهادی، منظومه، قسمت حکمت؛ الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، ج ۱، ص ۲۰ و ۲۱٫
«أما النظریه فغایتها انتقاش النفس بصوره الوجود على نظامه بکماله و تمامه- و صیرورتها عالما عقلیا مشابها للعالم العینی لا فی الماده بل فی صورته و رقشه و هیأته و نقشه و هذا الفن من الحکمه هو المطلوب لسید الرسل المسئول فی دعائه (صلی الله علیه و آله و سلم) إلى ربه حیث قال: رب أرنا الأشیاء کما هی. و للخلیل (علیه السلام) أیضا حین سأل رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً و الحکم هو التصدیق بوجود الأشیاء المستلزم لتصورها أیضا و أما العملیه فثمرتها مباشره عمل الخیر لتحصیل الهیئه الاستعلائیه للنفس على البدن و الهیئه الانقیادیه الانقهاریه للبدن من النفس و إلى هذا الفن أشار بقوله (علیه السلام): تخلقوا بأخلاق الله. و استدعى الخلیل ع فی قوله وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ و إلى فنی الحکمه کلیهما أشهر فی الصحیفه الإلهیه لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ و هی صورته التی هی طراز عالم الأمر ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ و هی مادته التی هی من الأجسام المظلمه الکثیفه إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا إشاره إلى غایه الحکمه النظریه وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إشاره إلى تمام الحکمه العملیه».
[۱۷] سوره مبارکه سبأ، آیه ۱۳٫
«یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاءُ مِنْ مَحَارِیبَ وَ تَمَاثِیلَ وَ جِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَ قُدُورٍ رَاسِیَاتٍ ۚ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا ۚ وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ».
[۱۸] سوره مبارکه اخلاص، آیه ۱٫
[۱۹] سوره مبارکه فاتحه، آیه ۵٫
[۲۰] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى».
[۲۱] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۷۷٫
[۲۲] سوره مبارکه مریم، آیه ۳۹٫
«وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَهِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِی غَفْلَهٍ وَ هُمْ لَا یُؤْمِنُونَ».
[۲۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۲٫
«فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لَا تَکْفُرُونِ».
[۲۴] سید جمالالدین گلپایگانی (۱۲۹۵-۱۳۷۷ق) فقیه شیعی قرن ۱۴ هجری قمری، از شاگردان میرزای نائینی بود و تقریرات دروس او را به رشته تحریر درآورد. همچنین با سید حسین بروجردی همدرس و هم مباحثه بود. جمالالدین گلپایگانی در سال ۱۲۹۵ق در سعیدآباد گلپایگان متولد شد. پدرش سیدحسین گلپایگانی از علمای این منطقه بود. سید جمالالدین گلپایگانی خواندن و نوشتن را در روستای خود فرا گرفت و دروس حوزوی را در پیش برادران خود آموخت. سپس برای ادامه دروس به گلپایگان رفت و آمد میکرد. بیشتر علوم عربی، بلاغت و منطق را از علمای گلپایگان آموخت. در سال ۱۳۱۱ق در ۱۶ سالگی برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت. دربارهی ویژگیهای اخلاقی وسلوکی و [تزکیه|تهذیب نفس] سیدجمال الدین گلپایگانی مطالب متعدد ومتنوعی گزارش شده مانند: دیدن صورتهای برزخی، کشف وکرامات، ملاقات با ارواح، عبادت های طولانی و خلوت وتفکر در قبرستان ها، انس با صحیفه سجادیه و صبر و شکیبایی بیش از حد توان در برابر مشکلات وسختی ها و… سید محمدحسین حسینی تهرانی او را از مردان پاک و منزّه و از مراجع عالیقدر نجف اشرف می داند که در عین حال داراى روابط معنوى و باطنى با حضرت حقّ متعال بود. وى را فردی متین و استوار و مراقب و او را جمال السّالکین إلى الله تعالى نام برده است. و او را نمونه ظاهر و بارزى از علماء راستین، و مشایخ طائفه حقّه مذهب جعفریّه و آئینه و آیتى از سیر و سلوک أئمّه طاهرین سلام الله علیهم أجمعین، و یاد آورنده خدا و عالم آخرت دانسته است. در جریان جنگ جهانی اول و تهاجم به کشورهای اسلامی، برخی از علمای شیعه در نجف و ایران به مبارزه برخاسته و خود نیز در صفوف مسلمانان به جبهههای جنگ اعزام شدند. در عراق، زمانی که میرزا محمدتقی شیرازی فتوا به وجوب جهاد علیه کفار داد و همه اقشار مردم و علما را به مبارزه با دشمنان اسلام فرامیخواند، سید جمال الدین گلپایگانی به همراه علما از بلاد اسلامی دفاع میکند. پس از انقلاب ۱۹۲۰م در عراق، ملک فیصل نامزد شرکت در انتخابات ریاست جمهوری شد او و برخی از علمای شیعه عراق از جمله محمد مهدی خالصی، سید ابوالحسن اصفهانی، میرزای نائینی و سید حسن صدر فتوا به تحریم انتخابات در عراق دادند. آنها فیصل را وابسته به انگلیس میدانستند. ملک فیصل پس از انتخاب شدن، دستور تبعید علمای ایرانی ساکن عراق را صادر کرد. گلپایگانی عصر دوشنبه ۲۹ محرم ۱۳۷۷ق در ۸۲ سالگی درگذشت و در قبرستان وادی السلام نجف دفن شد.
[۲۵] غرر الحکم و درر الکلم، جلد ۱، صفحه ۲۷۳٫
«إِنَّمَا اَلدُّنْیَا جِیفَهٌ وَ اَلْمُتَوَاخُونَ عَلَیْهَا أَشْبَاهُ اَلْکِلاَبِ فَلاَ تَمْنَعُهُمْ أُخُوَّتُهُمْ لَهَا مِنَ اَلتَّهَارُشِ عَلَیْهَا».
[۲۶] الکافی : ۵ / ۲۸ / ۴٫
«رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ـ لعلیٍّ علیه السلام لَمّا بَعَثَهُ إلَى الیَمَنِ ـ : یا علیُّ ، لا تُقاتِلَنَّ أحَدا حتّى تَدعُوَهُ ، و ایمُ اللّه ِ لَأن یَهدی اللّه ُ على یَدَیکَ رجُلاً خَیرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَت علَیهِ الشَّمسُ و غَرَبَت ، و لَکَ وَلاؤهُ یا علیُّ».
[۲۷] مفاتیح الجنان، دعای بعد از هر نماز.
«اللَّهُمَّ إِنَّ مَغْفِرَتَکَ أَرْجَى مِنْ عَمَلِی وَ إِنَّ رَحْمَتَکَ أَوْسَعُ مِنْ ذَنْبِی اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ ذَنْبِی عِنْدَکَ عَظِیماً فَعَفْوُکَ أَعْظَمُ مِنْ ذَنْبِی اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ أَکُنْ أَهْلاً أَنْ أَبْلُغَ رَحْمَتَکَ فَرَحْمَتُکَ أَهْلٌ أَنْ تَبْلُغَنِی وَ تَسَعَنِی لِأَنَّهَا وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ».
[۲۸] همان.
[۲۹] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۱٫
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ ۚ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ ۚ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ ۚ وَ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ».
[۳۰] سوره مبارکه سبأ، آیه ۴۶٫
«قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَهٍ ۖ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَ فُرَادَىٰ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ۚ مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ ۚ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ».
[۳۱] سوره مبارکه اسراء، آیه ۳۶٫
«وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولَٰئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا».
[۳۲] سوره مبارکه مدثر، آیه ۴٫
[۳۳] ملاهادی سبزواری (۱۲۱۲-۱۲۸۹ق) حکیم، عارف و شاعر شیعه عصر قاجار و بزرگترین فیلسوف قرن سیزدهم. او گرچه مکتب مستقلی در فلسفه ندارد و بیشتر نظریه فلسفی ملا عبدالرزاق لاهیجی و ملاصدرا را توضیح و شرح داده است، اما کتاب منظومه او دوره کامل منطق و فلسفه است و جایگاه مهمی در مکتب صدرائی دارد. او هر چند یکی از مهمترین شارحان فلسفه صدرائی است اما اختلاف نظرهایی نیز با ملاصدرا دارد؛ از جمله در علم خدا به ذات خویش، حادث بودن عالم امر، تفاوت حرکت با تحریک، جوهر دانستن برخی اقسام علم، و باور به معاد جسمانی و روحانی. منظومه مشهورترین اثر او است که در آن حکمت و منطق را به نظم درآورده است. حکیم سبزواری در ۱۲۱۲ هجری قمری در سبزوار به دنیا آمد. پدرش، میرزا مهدی ملقب به «تاجر» از خیّران سبزوار بوده که مسجد و آبانبار متصل به هم واقع در کوچه «حمام حکیم» یکی از آثار به جا مانده از اوست. میرزا مهدی تاجر سهمی از اموال خود را وقف مسلمانان کرده بود تا همه ساله درآمد آن صرف اطعام مردم شود. مادر ملاهادی، زینت الحاجیه، زنی از خانوادههای متدین سبزوار بود. مسجد حاج محمد بیک سبزوار از آثار به جامانده برادر زینت الحاجیه (دایی ملاهادی) است.
میرزا مهدی، در ۱۲۲۰ ه.ق هنگام بازگشت از سفر حج در شیراز بیمار شد و از دنیا رفت. سرپرستی هادی را عمه زادهاش، ملا حسین سبزواری به عهده گرفت و او را به مشهد برد. «اسرار» تخلص شعری حاجی سبزواری است. سبزواری سه ساعت به غروب ۲۸ ذیالحجه سال ۱۲۸۹ قمری در سن ۷۷ سالگی درگذشت. پیکر او پس از تشییع، در بیرون دروازه سبزوار (دروازه نیشابور) که امروزه به فلکه زند معروف است، به خاک سپرده شد. ملامحمد کاظم ابن آخوند ملامحمدرضا سبزواری، از شاگردانش به رمز در تاریخ وفاتش چنین سروده است: تاریخ وفاتش ار بجویی *** گویم: «که نمرد، زندهتر شد». در بیت دوم، جمع حروف عبارت «که نمرد، زندهتر شد» به حساب ابجد برابر ۱۲۸۹ قمری است یعنی سال وفات حاجی. بنای آرامگاه اسرار در ضلع جنوبی میدان کارگر شهر سبزوار واقع است. فضای داخلی آرامگاه شامل طرحی چلیپایی شکل است که در آن حجرهها و اتاق هایی تعبیه گردیده است. تزیینات، ترمیم و استحکام بخشی آرامگاه در اوایل سال ۱۳۴۰ ه.ش توسط انجمن آثار ملی انجام شده است. کاشی کاریهای رنگارنگ بر زمینه لاجوردی و گنبد فیروزهای رنگ به بنا جلوه و شکوه خاصی بخشیده است. بنای اولیه آرامگاه ملا هادی در ۱۳۰۰ق توسط میرزا یوسف مستوفی المالک ساخته شد. ملا هادی سبزواری مکتب مستقلی در فلسفه ندارد و بیشتر نظریه فلسفی عبدالرزاق لاهیجی و ملا صدرا را تبیین و شرح میکند. کتاب منظومه او که از آثار مهم وی نیز به شمار میآید٬ جامعترین کتابی است که دوره کامل منطق و فلسفه را در بر دارد.
[۳۴] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۸۴٫
«وَ قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ وَ اَلْأَمِیرُ اَلَّذِی عَلَى اَلنَّاسِ رَاعٍ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ وَ اَلرَّجُلُ رَاعٍ عَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُمْ وَ اَلمَرْأَهُ رَاعِیَهٌ عَلَى أَهْلِ بَیْتِ بَعْلِهَا وَ وُلْدِهِ وَ هِیَ مَسْئُولَهٌ عَنْهُمْ وَ اَلْعَبْدُ رَاعٍ عَلَى مَالِ سَیِّدِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُ أَلاَ فَکُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ».
[۳۵] سوره مبارکه مائده، آیه ۲٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَ لَا الْهَدْیَ وَ لَا الْقَلَائِدَ وَ لَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْوَانًا ۚ وَ إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا ۚ وَ لَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا ۘ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَىٰ ۖ وَ لَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ۚ وَ اتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ».
[۳۶] أمالی، شیخ طوسی، صفحه: ۱۱۰-۱۰۹؛ امالی شیخ مفید، صفحه: ۲۸۱-۲۸۳٫
«فَلَمَّا نَفَضَ یَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّیْهِ، وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ وَ حَبِیبَتِکَ، وَ قُرَّهِ عَیْنِکَ وَ زَائِرَتِکَ، وَ الثَّابِتَهِ فِی الثَّرَى بِبُقْعَتِکَ، الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَهَ اللِّحَاقِ بِکَ، قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی، وَ ضَعُفَ عَنْ سَیِّدَهِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِی، إِلَّا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِسُنَّتِکَ وَ الْحُزْنِ الَّذِی حَلَّ بِی لِفِرَاقِکَ لَمَوْضِعَ التَّعَزِّی، وَ لَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودِ قَبْرِکَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُکَ عَلَى صَدْرِی، وَ غَمَضْتُکَ بِیَدِی، وَ تَوَلَّیْتُ أَمْرَکَ بِنَفْسِی، نَعَمْ وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ نِعْمَ الْقَبُولُ، وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَهُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَهُ، وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ، فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ، یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ، لَا یَبْرَحْ الْحُزْنُ مِنْ قَلْبِی أَوْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی فِیهَا أَنْتَ مُقِیمٌ، کَمَدٌ مُقَیِّحٌ، وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ، سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَیْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْکُو، وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَاهُرِ أُمَّتِکَ عَلَیَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا، فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَکَمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِیلًا، وَ سَتَقُولُ وَ یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ. سَلَامٌ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَهٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ، الصَّبْرُ أَیْمَنُ وَ أَجْمَلُ، وَ لَوْ لَا غَلَبَهُ الْمُسْتَوْلِینَ عَلَیْنَا لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِکَ لِزَاماً، وَ التَّلَبُّثَ عِنْدَهُ مَعْکُوفاً، وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّکْلَى عَلَى جَلِیلِ الرَّزِیَّهِ، فَبِعَیْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُکَ سِرّاً، وَ یُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً، وَ یُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً، وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ یَخْلَقْ مِنْکَ الذِّکْرُ، فَإِلَى اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَکَى، وَ فِیکَ أَجْمَلُ الْعَزَاءِ، فَصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».
[۳۷] من قصیده للسید محمد القزوینی (۱۳۳۵ ق).
«قال سلیم قلت یا سلمان *** هل دخلوا ولم یک استئذان
فقال إی وعزّه الجبار *** لیس على الزهراء من خمار
لکنّها لاذت وراء الباب *** رعایه للستر والحجاب
فمذ رأوها عصروها عصره *** کادت بروحی أن تموت حسره
تصیح یا فضّه اسندینی *** فقد وربی قتلوا جنینی
فأسقطت بنت الهدى وا حزنا *** جنینها ذاک المسمى محسنا».
[۳۸] بحارالأنوار، مجلسی، ج ۳۰، ص ۲۹۳، باب ۲۰، ص ۱۴۵٫
«یَا أَبَتَاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَکَذَا کَانَ یُفْعَلُ بِحَبِیبَتِکَ وَ ابْنَتِکَ، آهِ یَا فِضَّهُ إِلَیْکِ فَخُذِینِی فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِی أَحْشَائِی مِنْ حَمْلٍ».
[۳۹] موسوعه کربلاء، لبیب بیضون، جلد ۲، صفحه ۲۵۹٫
«ثم إن سکینه (علیه السلام) اعتنقت جسد أبیها، و هی تقول: یا أبتاه، ألبسنی بنو أمیه ثوب الیتم. یا أبتاه إذا أظلم علیّ اللیل من یحمی حمای؟ یا أبتاه إذا عطشت فمن یروی ظمای؟ یا أبتاه انظر إلى رؤوسنا المکشوفه، و إلى أکبادنا الملهوفه، و إلى عمتی المضروبه، و إلى أمی المسحوبه! فاجتمعت عده من الأعراب حتى جرّوها عنه (علیه السلام).
و فی (نفس المهموم) قالت سکینه (علیه السلام): لما قتل الحسین (علیه السلام) اعتنقته، فأغمی علیّ، فسمعته یقول:
شیعتی ما إن شربتم *** عذب ماء فاذکرونی
أو سمعتم بغریب *** أو شهید فاندبونی
فأنا السبط الذی *** من غیر جرم قتلونی
و بجرد الخیل عمدا *** بعد قتلی سحقونی».
پاسخ دهید