روز شنبه مورخ ۲۰ مرداد ماه ۱۴۰۳ جلسه درس اخلاق «آیت الله صدیقی» از ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۰۰ در مسجد امام رضا(ع) حوزه علمیه امام خمینی(ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- سفارش به استقامت داشتن مؤمنین در سورهی مبارکهی هود
- استقامت در کلام مرحوم «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف)
- شدّت دشمنی یَهود و مُشرکین نسبت به مؤمنین
- لُزوم مُراقبه نسبت به دشمن نامَرئی انسان که همان «نَفس اَمّاره» میباشد
- ایستادگی در برابر نَفس باید به صورت مُداوم و مُستمر برای انسان تحقّق یابد
- «اخلاص در عمل» دوّمین قدم برای در مسیر حقّ بودن است
- حیلهی نَفس خیلی عَمیق است
- انسان باید مُراقب باشد تا طُغیان نکند و از حال تَعادُل خارج نشود
- مؤمن باید دیگران را نیز رهبری و به مسیر حقّ هدایت کند
- روضه و توسّل به حضرت رقیّه (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
سفارش به استقامت داشتن مؤمنین در سورهی مبارکهی هود
در هفتهی گذشته خداوند مَنّان سر سُفرهی دلهای طالب شما، دلهای نورانی شما بر زبان ما جاری کرد که در این آیهی کریمهی سورهی مبارکهی هود یک تأمّلی داشته باشیم. «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَ مَنْ تَابَ مَعَکَ وَ لَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ[۲]»؛ به مَحضر مبارک عرض شد که امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) که جُزء مَشعلداران استثنائی در غیر مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) است و نقطهی عَطفی است و اُلگوی قابل اعتمادی است، اِحیاگر اسلامِ ناب است و حرکت او حرکتِ اسلام با همهی هُویّتش است، ایشان به دو آیه اقبال داشتهاند، دل دادهاند و تحت تأثیر این دو آیه همهی حرکاتشان را در زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و حکومتی مُبتنی ساخته است. یکی این آیهی کریمه است که میفرماید: «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَ مَنْ تَابَ مَعَکَ وَ لَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»؛ آیهی دیگر هم این آیهی کریمه است که فرموده است: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرَادَى[۳]». و برحَسب حدیث به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عَرضه داشتند: چهقَدر سریع پیر شدید؟ در چهرهی مبارک و سیمای دلانگیز حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آثار شکستگی و پیری نُمود پیدا کرد و برای کسانی که با ایشان مأنوس بودند، اِعجابآمیز بود. از ایشان سؤال کردند: چرا به سرعت رو به پیری میروید؟ ایشان فرمودند: «شَیَّبَتْنِی هُودٌ[۴]»؛ سورهی هود من را پیر کرد. در بعضی از روایات هم دارد که فرمودند: «شَیَّبَتْنِی هُودٌ و الوَاقِعَهُ[۵]»؛ سورهی هود و سورهی واقعه کَمرم را خُرد کرده است، پیرم کرده است. به مکان این آیه که میفرماید: «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَ مَنْ تَابَ مَعَکَ وَ لَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ».
استقامت در کلام مرحوم «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف)
دستور استقامت که مرحوم «علّامه» صاحب تفسیر «المیزان[۶]» (سلام الله علیه و رَزقنا الله شَفاعته) میگویند: این «فَاسْتَقِمْ» و استقامت طلب قیام هست، درخواست قائم بودن در برابر قُعود و خواب بودن و در بستر بودن است. میفرمایند کسی که ایستاده است به کار خودش اِشراف و تسلّط دارد و میتواند همهی نیروی خودش را در حال قیام مُتمرکز کند تا کار را پیش ببَرد، حقّ کار را اَدا کند. انسان در حال قُعود و خواب این آمادگی را ندارد، همهی قُوا با او همراه نیستند. از این رو خداوند مَنّان به کسانی که مَقصدی دارند، اَبدی هستند، الهی هستند، خودشان را مأمور طِیّ طَریق برای رسیدن به کَمال لایتناهی، به کَمال اَبدی و سعادت اَبدی میدانند، باید در قِبال مأموریتهایی که خداوند به آنها داده است، همیشه آماده باشند. عینِ رَزمندهای که باید همیشه در سنگر باشد، هم خودش را حفاطت کند و هم دشمن را زیر نظر داشته باشد و در حدّ اَعلی حقّ تَجهیزات خودش را برای شکست دشمن اَدا کند. استقامت یعنی همیشه اُستوار بودن، برپا بودن، همواره هُوشیار بودن و از خط خارج نشدن و اوضاع را در حَدّ اَعلی زیر نظر گرفتن که هم انسان جهات ایجابی را تَفویت نکند و هم جلوی آسیبها، ضربهها و توطئهها را با اِشرافی که بر دشمن دارد، عقب بزند. لذا فرمود: «فَاسْتَقِمْ»؛ همیشه قائم باشید، همیشه رَزمنده باشید، همیشه خودتان را در حال جهاد ببینید، همیشه در مَصاف باشید. شما اگر دشمن بیرونی هم نداشته باشید، دشمن درونی دارید. گرچه قرآن کریم دشمنان بیرونی ما را که نام بُرده است، شیطان دائماً با ما دشمن است، لحظهای هم نیست که او عَداوت ما را از دل خویش بیرون کند و لحظهای از ما غافل نیست. بَنای او بر این است: «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ[۷]»؛ او جهنّمی است، دست از ما برنمیدارد. لحظه به لحظه و گام به گام او ما را به سوی جهنّم و راهِ خودش میکِشد و ما باید حَواسمان به این دشمن خدا، به این موجودِ ساقطشده و از راه بیرون شده، خوشسابقهی عاقبت به شَرّ باشد که ما هم مانند او نشویم. ما که به اندازهی او عُمر نمیکنیم؛ اگر هم عُمر کرده باشیم هیچکسی نمیتواند به اندازهی او عبادت کند. شش هزار سال سابقهی کمی نیست، حتی اگر سالهای دُنیوی باشد. کسی که شش هزار سال شب و روز در جبههی عُبودیّت همراه عناصر نوری در پاکترین مُحیطها با پاکترین بندگان مورد اِکرام خداوند روزگار را سِپری کرده است، در یک لحظهی غفلت از دایرهی ولایت پَرت شد و آن جاذبهی خورشید ولایت که باید این ذَرّه را به سوی خودش ببَرد، این رابطه قَطع شد و عاقبت او برای اَبد تَباه شد. این خودش برای عُلما و روحانیّون عبرت بزرگی است که حُسن سابقه، بودنِ در حوزه و اُنس با بزرگان کسی را بیمه نمیکند. باید آدم به هوش باشد، حَواسش به خودش باشد. هر اندازهای هم سابقه طولانی باشد، عبادتهایش عبادتهای در فَضای نوری باشد، شما را بیمه نمیکند؛ یک لحظه غفلت موجب سُقوط میشود که آن هم سُقوط هُولناکی است که آدم برای همیشه جهنّمی بشود و راه برگشت هم بر رویش بسته میشود.
شدّت دشمنی یَهود و مُشرکین نسبت به مؤمنین
خداوند متعال عَدوات یَهود و مُشرکین را هم نسبت به مؤمنین شدید مُعرّفی کرده است. «أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا[۸]»؛ اینها هم که همیشه بودهاند و هستند و شما باید بدانید که دشمن شما از شما غافل نیست. هم جنگ فرهنگی در حَدّ اَعلی دارند، میخواهند شما را به فساد بکشانند، میخواهند شما را بیانگیزه کنند، میخواهند شما را خَلع سِلاح کنند، میخواهند شما را اِستحاله کنند. و هم از نظر سیاسی نمیخواهند که عزّت به دست مسئولینِ مُتدیّن باشد. اینها کسی را که اعتقاد به حاکمیّت خدا دارد را برنمیتابند. لذا شما را وادار میکنند به کسانی با جاذبههای دُنیوی اِقبال کنید. آنها هم بَلد هستند که وَعده بدهند. کسانی که میخواهند سلطنت دُنیوی داشته باشند، میدانند که چگونه رَگ دنیاپَرستها را به دست بیاورند تا آنها گرایشی به این طرف داشته باشند و فَضا در اختیار اینها باشد. هم در جبههی سیاست، هم در جبههی فرهنگ و هم در جبههی اقتصاد اینها به مَعنی واقعی کلمه میخواهند شما فقیر باشید، وابسته باشید و هیچگاه بر روی پای خودتان نایستید. نمیخواهند که شما خودکَفایی را داشته باشید. اگر واقعیّت دارد که دارد، اگر اِخبار صادق هست، ما باید همیشه خودمان را در جبهه ببینیم و برای مُقابلهی با این دشمنان به مَعنی واقعی کلمه آمادگی کامل و قیام داشته باشیم. هیچوقت به فکر رفاه و آسایش نباشیم. آدم در جبهه که آسایش ندارد؛ اینجا جبهه است و دشمنان شما هم بیرَحم هستند و قصد نابودی همهی شما را دارند. فرض را بگیریم که اینها نبودند، «وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ[۹]»؛ آنها اَمیر هستند، ولی این حاکمی که در درون خودت هست، اَمّارهی بالسّوء است. خودت هستی، لحظهای نمیتوانی از آن جُدا بشوی. مگر آدم میتواند خودش را از خودش بگیرد؟ «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی»؛ بنابراین ما مُحاط به دشمنان هستیم.
لُزوم مُراقبه نسبت به دشمن نامَرئی انسان که همان «نَفس اَمّاره» میباشد
دشمنان نامَرئی که شیاطین جِنّی هستند، دشمنان مَرئی که یَهود و مُشرکین و اهل کتاب و از همهی اینها خطرناکتر مُنافقین هستند، نُفوذیها هستند، کسانی که در جمع خودتان هستند، ولی با شما نیستند، از شما نیستند، حُقوق میگیرند، برای شما پَرونده تشکیل میدهند و قَصدشان هم اِصلاح شما نیست؛ این پَروندهها برای تَخریب حوزههاست. حَواستان جمع باشد. هم دشمنی دارید که خودش را نشان نمیدهد، در لباس دوست در کنار خودت نشسته است و بَنای او بر این است که رُسوایت کند؛ هم نَفس اَمّاره که فرمودند: «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ اَلَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ[۱۰]». وجود نازنین حَبیب خدا، خاتم رُسُل، مُقرّبترین بندهی خدا در عالَم آفرینش که شما نزدیکتر از او به خدا هیچکسی را نمیشناسید. شب تا صُبح مینالید، التجاء و التماس میکرد: «اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی[۱۱]»؛ خودش را عاجز میدید خودش را در برابر دشمن مُحتاج به نُصرت خدا میدید. «لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً»؛ که وقتی آن همسرش نالهها و گریههای حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را دید و نَحوهی استغاثه و اِستنصار ایشان را شنید، به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: وقتی شما به این حال باشید، تکلیف ما چیست؟ حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: غافل هستی؟ خداوند یونس پیامبر (علیه السلام) را یک لحظه رهایش کرد. زندانی که حضرت یونس (علیه السلام) مُبتلا شد، زندان بیسابقه و بیلاحقه است. جُز جَهنّم کسی چنین زندانی را تجربه نکرده است، او را آب کرد. وقتی به برکت تَسبیح و «ذکر یونسیه» این نَهنگ حضرت را بیرون آورد، مأمور بود، مأموریت الهی بود؛ اگر داخل دریا بالا آورده بود، آنجا حضرت یونس (علیه السلام) غَرق میشد؛ ولی ایشان را بیرون آورد و در عَراء، «بِالْعَرَاءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ[۱۲]»، در حَدّ یک طِفل آبشدهای بود. یک پیامبر با آن هیکل سِتَبر و دُرشت و قَد بلند، به اندازهی یک کودکِ ضعیفالحال بود. با یک لحظه غفلت یک پیامبر که گناه هم نکرد، ولی تَرک اُولی کرد. خداوند متعال اینجور او را تَنبیه کرد؛ «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ[۱۳]». ما چهقَدر خاطرجمع هستیم؟ مَگر قرآن نمیخوانیم؟ «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ»؛ ما چوب نمیخوریم؟ خداوند ما را نمیزند؟ وقتی پیامبرِ مَعصوم خودش را اینجور گرفتار زندان و ظُلمات با آن آثار رِقّتبار کرد، ما هم باید به هوش باشیم. گرفتار میشویم، گرفتار افرادِ نااَهل و نامَحرم میشویم. دوباره سُلطهی کُفر و شِرک را بر خودمان میبینیم. «اللّهُمَّ الْعَنِ الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَکَ، وَ اتَّهَمُوا نَبِیَّکَ، وَ جَحَدُوا بِآیاتِکَ، وَ سَخِرُوا بِإِمامِکَ[۱۴]»؛ چه شد؟! پیامبر مُتّهم شد، امام مَسخره شد، نعمت تبدیل به نِقمت شد. این سُنّت الهی است، استثناء ندارد. هر گروهی که با پیامبر و با امام نباشد، گرفتار این مَسخرهچیها میشود و زندگیمان را به بازی میگیرند.
ایستادگی در برابر نَفس باید به صورت مُداوم و مُستمر برای انسان تحقّق یابد
انسانی که دشمنانی غَدّار و خطرناک دارد و در رأس آنها نَفس خودش هست، باید دائما قائم باشد. حرکت او حرکتِ جهادی مُستمر باشد، خوابش نبَرد، گرفتار غفلت نشود، لحظهای از خودش غافل نشود. اگر لحظهای خودش را رَها کند، رَها شده است. حَواسش به چشمش باشد که تیر نخورد، حَواسش به زبانش باشد که آتش جانش نباشد. زبان ما آتش جانمان هست. یک غیبت ما را از چشم امام زمان (ارواحنا فداه) میاندازد. از اَکبر کَبائر است؛ گناه یک غیبت از زِنا شدیدتر است و آدم را سگ میکند. «الغِیبَهِ؛ فإنّها إدامُ کِلابِ النارِ[۱۵]»؛ خورش سگ جهنّم است و اهل غیبت سگ جهنّم شده است که این را میخورد. چه خوراک بدی نَصیبش شده است و چه حالت بَرزخی بدی پیدا کرده است. این غفلتها باعث میشود که آدم بدون هیچ لذّتی، بدون هیچ مُحاسبهای یک غیبت میکند، حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) هم ولایت خودش را برمیدارد. در حدیث دارد که اگر کسی غیبت مؤمن را بکند، خداوند ولایت خودش را از او برمیدارد و او را به شیطان واگذار میکند. یعنی بعد از او دیگر مَهارش دست شیطان است. اسیر شیطان میشود و او را به جایی میبَرد که دیگر برگشت نداشته باشد. «فَاسْتَقِمْ»؛ این دستور خیلی دستور شدیدی است. مرحوم آقای طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) میگویند: این اَقِم از باب اِستفعال تأکیدش بیشتر از این است که بگویند قائم بشوید. «فَاسْتَقِمْ» استمرار را میرساند. دائماً حَواستان به زبانتان، به چشمتان، به مواردتان، به مَصادرتان باشد. ببینید چه چیزی را به خانهی دل وارد میکنید. ببینید از درونتان به بیرون چه چیزی را صادر میکنید؟ چه چیزی را تَحویل رُفقا، همحُجرهها و فامیلهایتان میدهید. دارید ظُلمت تَزریق میکنید یا نور تَزریق میکنید؟ خدایی هستید یا دنیایی و هوایی هستید؟ وجودتان هزینهی کدام بازار میشود؟ در چه بازاری حُضور دارید؟ «فَاسْتَقِمْ»؛ لذا خیلی سخت است. چون سخت است، آدم را پیر میکند. مُراقبه، مُراقبهی در سنگر نشینی، مُراقبهی در عَدم فرار از ضعف، عَقبنشینی کردن از جبهه جُزء گناهان کَبیره است و خداوند متعال دنیا و زندگی دنیا را برای ما جبهه قرار داده است و باید همان مَرارتها و مشکلاتی را که رَزمندگان در برابر دشمنان مَرئی تیرها را میبینند، آتشها را میبینند، احتمال زخمیشدن و از بین رفتن را میدهند، شما هم دائماً این حالت را داشته باشید و این حالت هست، اما توجّه ندارید. «فَاسْتَقِمْ»؛ این دستور اوّل که دستورِ قیام علیه همهی دشمنان از درون تا بیرون که به صورت مُستمر و همیشگی است. این کار، کارِ بسیار سختی است.
«اخلاص در عمل» دوّمین قدم برای در مسیر حقّ بودن است
نکتهی دوّم که سختتر است، اخلاص است؛ «کَمَا أُمِرْتَ». اگر بخاطر این و آن ریا بکنید، مُقدّسمَآبی نشان بدهید و بعد که در خلوت میرویم کار دیگری بکنیم، این «کَمَا أُمِرْتَ» نیست. «وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ[۱۶]»؛ اخلاص؛ مأموریت دیندار اخلاصِ اوست. اگر به جبهه میروید و بخاطر هَوی بروید، خَسِر الدُنیا و الآخره هستید. اگر کُشته شدید، خیلی از شما شنیدهاید و خیلی از شما هم مانند ما بالای منبرهایتان گفتهاید که رَزمندهای در رِکاب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت، جنگید و کُشته شد. از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پُرسیدند: او به سعادت رسید؟ فرمودند: خیر، او قَتیل الحِمار است. با اینکه زیر پَرچم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است، با اینکه در مُقابله با مُشرک رفته و جنگیده است و کُشته شده است، در جبههی حقّ علیه باطل کُشته شده است، ولی پیامبر خدا فرمودند که او قَتیل الحِمار است. گفتند: مَرکب رَفیقش را در جبهه دید و نظر او را جَلب کرد. گفت که او را میکُشم و آن مَرکب را به غَنیمت میگیرم؛ چه مَرکب خوبی است! حِمار خوبی است. خَسِر الدُنیا و الآخره شد. هم حِمار نَصیبش نشد و هم جان خودش را در راهِ حِمار از دست داد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد یک رَزمندهی دیگری فرمودند: او قَتیل اُمّ جَمیل است. او هم دید که یکی از دشمنان گَردنکُلُفت یک کَنیز زیبایی دارد و همراه اوست که اُمّ جَمیل است. گفت که چه فُرصت خوبی است! او را میکُشم و آن کَنیز را به دست میآورم؛ ولی کُشته شد. تمام اینهایی که به خیال اینکه اگر سُراغ فُلان مسألهی پُر جاذبه رفتند به آن میرسند، غالباً دنیا به کسی وَصلت نداده است. به دنبال آن نروید که نمیرسید. اینهایی هم که از طلبگی میروند تا به دنیا برسند، خدا میداند که به دنیا هم نمیرسند. این صَریح حدیث قُدسی است که خداوند متعال به دنیا دستور داده است: «أَتْعِبِی مَنْ خَدَمَکِ[۱۷]»؛ دنیا مأمور است که هرکسی دنیاپَرست است، با او سرِ ناسازگاری داشته باشد. دنیاپَرست به وِصال دنیا نمیرسد؛ ولی اگر کسی خداپَرست باشد، خداوند دنیا را مأمور کرده است که در خدمت او باشد؛ «وَ اُخْدُمِی مَنْ رَفَضَکِ[۱۸]»؛ اگر کسی عَملهی من است، فَعلهی من است، بَردهی من است، عَبد من است، خاکسارِ آستان من است، دنیا در اختیارش است. و اگر کسی دنیا برایش هدف است و موضوعیّت دارد، دنیا او را کور میکند و به مَقصدش هم نخواهد رسید. بنابراین اخلاص، اخلاص، اخلاص؛ «اَخْلِصِ الْعَمَلَ فَاِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ[۱۹]».
حیلهی نَفس خیلی عَمیق است
این حرفها را که من دارم حرف میزنم، خدا میداند که خودم وَحشت دارم. جُز آقایی و اَربابی امام حسین (علیه السلام)، به اَعمالم هیچ خوشبین نیستم، به طول عُمرم خوشبین نیستم. خُدعهی نَفس خیلی عَمیق است. آدم خیلی از کارها را خیال میکند که برای خدا انجام میدهد، اما در انتهای دلش خدا نیست. یا خودارضائی است، یا خوشآمدن دیگران است، یا دارد امروز میکارد که آیندهای برایش داشته باشد. «کوه به کوه نمیرسد، آدم به آدم میرسد». کارهای خیلی خوبی میکند، آنجایی که تشویق نمیشود، آنجایی که دشنام میشنود، آنجایی که فَضا علیه او میشود، میبیند که کارهای خوبی هم کرده است، ولی پَشیمان میشود. میگوید: ایکاش این کار را نکرده بودم، ایکاش این حرف را نگفته بودم. مِنبریها جایی میروند که به آنها دشنام بدهند، ولی استقامت کنند؟ به آنها پاکت ندهند و اگر دوباره دعوت کردند بروند؟! مُدرّسینِ خوب ما هرجایی میروند که تَدریس کنند؟ اگر به آنها امتیاز ندهند، مینشینند تَدریس کنند؟ آدم خودش را مَحک بزند. ببیند چهقَدر با خدا مُعامله میکند. چه چیزی به خدا داده است که اینقَدر از خدا طلبکاری میکند؟! ما چه چیزی به خدا دادهایم؟ اگر آدم مقداری دَقیق باشد، خیلی وَحشت میکند. «آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ[۲۰]»؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با آن عظمت مینالد و میگوید: دستم خالی است. من و شما چه چیزی داریم؟ «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ»؛ اخلاص، کار برای خدا، مُباحثه برای خدا، نظافت برای خدا، اَدب برای خدا، تَبلیغ برای خدا، تَعلیم برای خدا، خدمت به پدر و مادر برای خدا، خدمت به همحُجره برای خدا جُز اینکه خداوند رَحم بکند، برای خدا نیست و در امتحانات میفَهمیم که برای خدا نیست؛ «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ».
انسان باید مُراقب باشد تا طُغیان نکند و از حال تَعادُل خارج نشود
پس قَدم اوّل مُراقبهی دائم، سنگرنشینی دائم، خود را در میدان مَصاف دیدن، در حال جنگ دیدن، همهی خطرات را با جان پذیرفتن و در قَدم دوّم اخلاص که «فی الإخْلاصِ یَکونُ الخَلاصُ[۲۱]» و در قَدم سوّم «وَ لَا تَطْغَوْا» است. گاهی آدم کارهای خوب میکند، ولی وقتی به موقعیّت رسید، شُهرتی پیدا کرد، دار و دستهای پیدا کرد، از حال تَعادُل خارج میشود و طُغیان میکند. «کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى[۲۲]»؛ قَدم سوّم خیلی مشکل است. خیلیها تا به حساب نمیآیند، آدمهای مُتواضع و مُودبی هستند؛ اما وقتی به حساب آمدند، دیگر نمیشود به آنها رسید، تَحویل نمیگیرند. این موضوع در میان ما کم نیست. وقتی مَشهور بشویم، وقتی کسی بشویم، آنوقت دیگر به صورت گُزینشی هوای دار و دستهی خودمان را داریم و نسبت به دیگران آن حالت اَدب و تَواضُع و آن سِعهیصَدر و آن آغوش باز را دیگر نداریم. «وَ لَا تَطْغَوْا»؛ علم طُغیان میآورد، شُهرت طُغیان میآورد، پول طُغیان میآورد، عبادت هم طُغیان میآورد. اینهایی را که میبینید پیشانیهایشان خیلی نشان دارد، خودشان را بهتر از دیگران میبینند. همه را تَحقیر میکنند، با چشم اِستخفاف به بندگان خدا نگاه میکنند؛ اما انسانهایی که الهی هستند، گُنهکارها را هم بهتر از خودشان میدانند. میگویند که خداوند متعال به حضرت موسی (علیه السلام) فرمان داد که بُرو بدترین فرد را پیدا کُن و به من مُعرّفی کُن. به هرکسی رسید و خواست بگوید که خدایا این خیلی شَرور است، این خیلی فاسد است، یک تأمُّلی کرد و گفت که فسادش ظاهر است؛ اما شاید باطنش یک چیزی داشته باشد که آن این ظاهرش را خُنثی کند. بعد هم نکتهی دیگر این است که این الآن بد است؛ شاید فردا توبه کند و بهتر از من بشود. نهایتاً برحَسب نَقل به خداوند عَرضه داشته باشد: خدایا! کسی را بدتر از خودم پیدا نکردم. میگویند همین مُجوّز نبوّت حضرت موسی (علیه السلام) شد. چرا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در این دعاهایشان دارند: «أنا أقلُّ مِنَ الذَرَّه»؛ نه از آدمها کمتر هستم؛ بلکه من از ذَرّه هم کمتر هستم. والله قَسم که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد اینها شوخی نمیکردند. ایشان هیچچیزی در خودشان سُراغ نداشتند. وحشت داشتند از اینکه هیچچیزی ندارند و دست ایشان خالیِ خالی است. این طُغیان برای ما کمتر از مُلوک و کَدخداهای سابق نیست. مُنتها ما راهِ خودمان را بَلد هستیم، ظریف عمل میکنیم، مُریدهایمان را از دست ندهیم، به پَر قَبایمان بَرنخورد. خیلیها انقلابی بودند، ولی الآن سکولار هستند. آهسته بیا، آهسته بُرو؛ اینجور عمل میکنند؛ «وَ لَا تَطْغَوْا».
مؤمن باید دیگران را نیز رهبری و به مسیر حقّ هدایت کند
نکتهی دیگری که تَحمُّل این آیه را سخت و آدم را پیر میکند، عبارت است از این که میفرماید: «وَ مَنْ تَابَ مَعَکَ»؛ استقامت خودت کافی نیست؛ تو رَهبر هستی؛ باید این دلها را در این راه بیاوری که همهی اینها جبههای بشوند، همهی اینها شهادتطلب بشوند. «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ[۲۳]»؛ هر طلبهای باید ۱۰ جوان را بیاورد و طلبه کند. اگر این نَقش را ایفا نکند، این «وَ مَنْ تَابَ مَعَکَ» را ندارد. این تَحمُّل اُمّت، جَذب دلها، نگاهداشتن اینهایی که آمدهاند که شیطان اینها را شکار نکند و اینها از جبههی دوست به جبههی دشمن نروند، بسیار کار مشکلی است. انقلاب کردن مشکل بود، ولی نگاه داشتن انقلاب خیلی مشکلتر است. مردم را در صحنه نگاه داشتن خیلی سختتر از این است که مردم را به صحنه بیاورید. تا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وفات کرد، مردم رها کردند و رفتند. این دستورِ به رهبران است. هرکسی داعیهی رهبری دارد و میخواهد دلها را رهبری کند، «وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا[۲۴]»؛ این باید به خوبی خودش و خانوادهاش اِکتفا نکند؛ باید اُمّت و جامعه را در خطّ خدا حفاظت کند. جامعه را یتیم بداند و خودش را از جانب امام زمان (ارواحنا فداه) کَفیل این ایتام بداند که این ایتام به غارت نروند و ضایع نشوند. این است که کار را مشکل میکند. «شَیَّبَتْنِی هُودٌ» ، «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَ مَنْ تَابَ مَعَکَ».
روضه و توسّل به حضرت رقیّه (سلام الله علیها)
امروز روز حضرت رقیّه (سلام الله علیها) است. بنده خودم اعتقاد جازم و یقینی دارم، هم به بابالحَوائجی این دختر سهساله… اعتقادی که بنده در مورد حضرت علی اصغر (علیه السلام) دارم، در مورد حضرت رقیّه (سلام الله علیها) هم دارم و همهی منظومهی امام حسین (علیه السلام) چه شهدا و چه اُسرا همگی گُزینششده هستند، اصطفای خدا هستند. همهی اینها مانند آیههای قرآن کنار هم چیده شدهاند، همهی اینها رسالت داشتند، مأموریت داشتند. بر روی هیچکدام از آنها نمیتوانید به عنوان بچّه حساب باز کنید. نقش حضرت علی اصغر (علیه السلام) مانند نقش حضرت مَسیح (علیه السلام) است که هنگام تولد گفت: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ[۲۵]». حضرت علی اصغر (علیه السلام) خودش با گریهاش اعلان کرد که من جُزء قُشون هستم، من را جا نگذار. داوطلبانه به میدان رفت. گلوی خودش را آماده کرده بود که سِپَر دین خدا بکند. این سهساله هم شُعاع نور حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) بود؛ بلکه شُعاع نور حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بود. او مَشعل هدایت است، او سنگر مُقاومت است، او آموزگار صبر است و او آیتِ فَتح حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است. خداوند متعال او را عَلم کرد، او را مُهر پیروزی امام حسین (علیه السلام) قرار داد که جبههی حسین (علیه السلام) پیروز است. سهساله بابالحَوائج شده است، گُنبد و بارگاه پیدا کرده است؛ اما به قیمت گرانی، سَهل نبود. من نمیدانم چرا او را به قَبرستان نبُردند که دَفن کنند؟! چرا در خرابه دَفن کردند؟! گویا او را مسلمان نمیدانستند. میگویند که مرحوم علّامه آقای «سیّد محسن اَمین[۲۶]» (رضوان الله تعالی علیه) وقتی نَبش قَبر کردند، این دختر بچّه را در آغوش خود نگاه میداشت و فقط هنگام نماز میرفت و نمازش را میخواند و میآمد تا آماده بشود و دوباره او را دَفن کنند. گریهاش آرام نمیگرفت. ایشان میگفتند: اینقَدر بیرَحم بودند که او را کَفن نکردند، با لباس خودش دَفنش کردند. مُصیبت یکی دو مورد نبود؛ ولی جانسوز آن وقتی است که سر مُقدّس را در تَشت گذاشتند، در طَبق گذاشتند؛ بچّهای که بهانهی بابا را میگیرد و از فِراق پدرش دارد میمیرد، برای او که سر بُریده نمیآورند؛ ولی وقتی آوردند، روپوش را کنار زد و به این سر خیره شد. اینها دیگر بایستهها و شایستههاست، تَجسُّم است. یک نگاه عَمیقی کرد و با همهی وجودش گفت: «اَبَتاه!»؛ بابا جانم! چشم به راهت بودم، فکر میکردم با پا میآیی و من را در آغوش میگیری؛ اما فکر نمیکردم که با سر بیایی و من تو را در آغوش بگیرم. بابا! از این سفر داستانها دارم که به کسی نگفتهام. کَبودی بدنم را به عمّهام هم نشان ندادهام. مُنتظر بودم که تو بیایی تا به تو نشان بدهم. ولی بابا! مثل اینکه درد تو بیشتر است؛ من نمیگویم، تو برای من داستان بگو. «یا اَبَتاه! مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ؟[۲۷]»؛ بابای من! میبینم رَگهای گَردنت را قطع کردهاند، کدام بیرَحمی سر تو را بُریده است؟ رَگهای تو را قطع کرده است؟ «مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ[۲۸]»؛ بابای من! میبینم که مَحاسنت با خونت رَنگین است…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
انشاءالله انتقام این ضربهی سنگین که در اَبعاد مختلفش برای کشور و نظام ما و جبههی ما سنگینی دارد، اسرائیل یک سربازش در اینجا کُشته نمیشود و خیلی مُفت داریم از دست میدهیم و ما خیلی از فُرصتها را برای درست میکنیم. اینها چه کسانی در داخل هستند؟ تا چه زمانی باید اینگونه شاهد باشیم و غُصّه بخوریم؟ لذا عنایت امام زمان (ارواحنا فداه) را در این حالات خوشی که خوشا به حالتان که خداوند به شما دلهای آماده داده است. «أنا عند المنکسره قلوبهم[۲۹]»؛ دل که بشکند، خداوند در آن دل جواب میدهد. «فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ[۳۰]»؛ وقتی نزدیک بود جواب میگیرد. انشاءالله با این گریهها نزدیک شدیم.
دعا
«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۳۱]».
خدایا! به شهدای کربلا، به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)، به اُسرای آلالله (سلام الله علیهم اجمعین) و آزادگان سرافراز سنگرنشین صبر و استقامت و به این سهسالهی بابالحَوائج قَسمت میدهیم امام زمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! سلام و ارادت ما را به مَحضر ایشان اِبلاغ بفرما.
خدایا! جواب سلام ایشان را به ما برسان.
خدایا! قلب مبارک ایشان را همواره از ما راضی بدار.
خدایا! به ما حالت قیامِ دائم، آمادگی همیشگی، هُوشیاری و دوری از غفلت و نِسیان را روزی بفرما.
الها! پروردگارا! هر روزمان را یک فَتح نَصیب ما بگردان.
خدایا! دشمنان ما را از پیش پای ما بردار.
خدایا! ما را در سِیرمان به سوی خودت سرعت عنایت بفرما.
خدایا! اخلاص لازم درخور کَرَم خودت به ما مَرحمت بفرما.
خدایا! نَسل جوان ما را به سامان مَعنوی، به سامان زندگی و به سامان مُجاهدت نائل بفرما.
خدایا! جوانهای مورد نظر را از سرگردانی نجات عنایت بفرما.
الها! پروردگارا! صداقت و بیریایی در طلبگی به همهی ما روزی بفرما.
الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم سایهی پُر برکت نایب امام زمان (ارواحنا فداه)، عَلمدار انقلاب، سُکاندار کشتی نهضت، مرجع بزرگمان، رهبر بزرگمان را با اقتدار و عزّت و توسعهی هدایت جهانی تا ظهور حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بدار.
خدایا! دشمنان ایشان را ذَلیل و خوار بگردان.
خدایا! توطئهها را خُنثی بفرما.
خدایا! مریضها را شفا عنایت بفرما.
خدایا! گِرهها را باز کُن.
خدایا! نگرانیها را برطرف کُن.
خدایا! عاقبت اَمرمان را با مُهر شهادت مَمهُور بگردان.
الها! پدران، مادران، گذشتگان، شهدا و امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) را بر سر سُفرهی این سهسالهی بابالحَوائج طَبقهایی از نور نَصیبشان بگردان.
خدایا! این دستهای ما را خودت خبر داری که چه چیزی میخواهیم و چه چیزی لازم داریم و چه چیزی را نمیخواهیم؛ خدایا میهمان کَرَم خودت قرار بده.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه هود، آیه ۱۱۲٫
[۳] سوره مبارکه سبأ، آیه ۴۶٫
«قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَهٍ ۖ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَ فُرَادَىٰ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ۚ مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ ۚ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ».
[۴] تفسیر اهل بیت علیهم السلام، ج ۶، ص ۵۸۲، نورالثقلین.
«ابنعبّاس (رحمه الله علیه)- قَالَ ابُوبَکْرُ یَا رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) قَدْ أسْرَعَ إِلَیْکُ الشَّیْبُ؟ قَالَ شَیَّبَتْنِی هُودٌ و الوَاقِعَهُ و المُرسَلَاتُ و عَمَّ یَتَسَائَلُونَ».
[۵] همان.
[۶] المیزان فی تفسیر القرآن» که بیشتر به تفسیر «المیزان» شهرت دارد، از جامعترین و مفصلترین تفاسیر شیعی قرآن به زبان عربی است که در قرن چهاردهم هجری به قلم «سید محمد حسین طباطبائی» (۱۲۸۱ – ۱۳۶۰ش) نگاشته شده است. المیزان از تفسیرهای ترتیبی است و روش تفسیری آن، تفسیر قرآن به قرآن، یعنی تفسیر آیات به کمک دیگر آیات، است. انصاف علمی و دقت و عمق این تفسیر باعث شده است که این تفسیر مورد توجه عالمان شیعه و سنی قرار گیرد و به یکی از معتبرترین منابع فهم و تحقیق قرآن تبدیل شود. در ظرف مدت کوتاهی دهها کتاب و صدها مقاله و پایان نامه در مورد آن نوشته شده است. از امتیازات مهم این تفسیر بررسی عمیق موضوعات مهمی همچون اعجاز قرآن، قصص انبیا، روح و نفس، استجابت دعا، توحید، توبه، رزق، برکت، جهاد، و احباط است که به مناسبت آیه مربوط، مورد بررسی دقیق قرار گرفته است.
[۷] سوره مبارکه ص، آیه ۸۲٫
«قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ».
[۸] سوره مبارکه مائده، آیه ۸۲٫
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا ۖ وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْبَانًا وَ أَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ».
[۹] سوره مبارکه یوسف، آیه ۵۳٫
«وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی ۚ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ».
[۱۰] تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (مجموعه ورّام)، جلد ۱، صفحه ۵۹٫
[۱۱] تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج ۲، ص ۷۴؛ تفسیر نورالثقلین، شیخ حویزی، ج ۳، ص ۴۵۱؛ بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۱۷، ح ۶؛ میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج ۴، ص ۳۲۳۲٫
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَهَ فِی لَیْلَتِهَا فَفَقَدَتْهُ مِنَ الْفِرَاشِ فَدَخَلَهَا فِی ذَلِکَ مَا یَدْخُلُ النِّسَاءَ فَقَامَتْ تَطْلُبُهُ فِی جَوَانِبِ الْبَیْتِ حَتَّى انْتَهَتْ إِلَیْهِ وَ هُوَ فِی جَانِبٍ مِنَ الْبَیْتِ قَائِمٌ رَافِعٌ یَدَیْهِ یَبْکِی وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ لَا تَنْزِعْ مِنِّی صَالِحَ مَا أَعْطَیْتَنِی أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِی عَدُوّاً وَ لَا حَاسِداً أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَرُدَّنِی فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِی مِنْهُ أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً قَالَ فَانْصَرَفَتْ أُمُّ سَلَمَهَ تَبْکِی حَتَّى انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لِبُکَائِهَا فَقَالَ لَهَا مَا یُبْکِیکِ یَا أُمَّ سَلَمَهَ فَقَالَتْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ لَا أَبْکِی وَ أَنْتَ بِالْمَکَانِ الَّذِی أَنْتَ بِهِ مِنَ اللَّهِ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ تَسْأَلُهُ أَنْ لَا یَشْمَتَ بِکَ عَدُوّاً أَبَداً وَ أَنْ لَا یَرُدَّکَ فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذَکَ مِنْهُ أَبَداً وَ أَنْ لَا یَنْزِعَ مِنْکَ صَالِحاً أَعْطَاکَ أَبَداً وَ أَنْ لَا یَکِلَکَ إِلَى نَفْسِکَ طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً فَقَالَ یَا أُمَّ سَلَمَهَ وَ مَا یُؤْمِنُنِی…».
[۱۲] سوره مبارکه قلم، آیه ۴۹٫
«لَوْلَا أَنْ تَدَارَکَهُ نِعْمَهٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ».
[۱۳] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۸۷٫
«وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَىٰ فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ».
[۱۴] مفاتیح الجنان، فرازی از کیفیت زیارت امام هشتم، حضرت امام رضا (علیه السلام).
«…اللّٰهُمَّ إِلَیْکَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِی، وَ قَطَعْتُ الْبِلادَ رَجاءَ رَحْمَتِکَ فَلَا تُخَیِّبْنِی وَ لَا تَرُدَّنِی بِغَیْرِ قَضاءِ حاجَتِی، وَ ارْحَمْ تَقَلُّبِی عَلَىٰ قَبْرِ ابْنِ أَخِی رَسُولِکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا مَوْلایَ أَتَیْتُکَ زائِراً وافِداً عائِذاً مِمَّا جَنَیْتُ عَلَىٰ نَفْسِی، وَ احْتَطَبْتُ عَلَىٰ ظَهْرِی فَکُنْ لِی شافِعاً إِلَى اللّٰهِ یَوْمَ فَقْرِی وَ فاقَتِی، فَلَکَ عِنْدَ اللّٰهِ مَقامٌ مَحْمُودٌ، وَ أَنْتَ عِنْدَهُ وَجِیهٌ. اللّٰهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِحُبِّهِمْ وَ بِوِلایَتِهِمْ، أَتَوَلَّىٰ آخِرَهُمْ بِمَا تَوَلَّیْتُ بِهِ أَوَّلَهُمْ، وَ أَبْرَأُ مِنْ کُلِّ وَلِیجَهٍ دُونَهُمْ. اللّٰهُمَّ الْعَنِ الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَکَ، وَ اتَّهَمُوا نَبِیَّکَ، وَ جَحَدُوا بِآیاتِکَ، وَ سَخِرُوا بِإِمامِکَ، وَ حَمَلُوا النَّاسَ عَلَىٰ أَکْتافِ آلِ مُحَمَّدٍ. اللّٰهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِاللَّعْنَهِ عَلَیْهِمْ وَ الْبَراءَهِ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ یَا رَحْمٰنُ. صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَىٰ رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ، صَبَرْتَ وَ أَنْتَ الصَّادِقُ المُصَدَّقُ، قَتَلَ اللّٰهُ مَنْ قَتَلَکَ بِالْأَیْدِی وَ الْأَلْسُنِ. اللّٰهُمَّ الْعَنْ قَتَلَهَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، وَ قَتَلَهَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمُ السَّلامُ، وَ قَتَلَهَ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکَ، اللّٰهُمَّ الْعَنْ أَعْداءَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ قَتَلَتَهُمْ، وَ زِدْهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذَابِ، وَ هَوَاناً فَوْقَ هَوَانٍ، وَ ذُلّاً فَوْقَ ذُلٍّ، وَ خِزْیاً فَوْقَ خِزْیٍ. اللّٰهُمَّ دُعَّهُمْ إِلَى النَّارِ دَعّاً، وَ أَرْکِسْهُمْ فِی أَلِیمِ عَذابِکَ رَکْساً، وَ احْشُرْهمْ وَ أَتْباعَهُمْ إِلىٰ جَهَنَّمَ زُمَراً».
[۱۵] تحف العقول، ۲۴۵٫
«الإمامُ الحسینُ علیه السلام ـ لِرجُلٍ اغتابَ عِندَهُ رجُلاً ـ : یا هذا، کُفَّ عنِ الغِیبَهِ؛ فإنّها إدامُ کِلابِ النارِ».
[۱۶] سوره مبارکه بینه، آیه ۵٫
«وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ وَ یُقِیمُوا الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُوا الزَّکَاهَ ۚ وَ ذَٰلِکَ دِینُ الْقَیِّمَهِ».
[۱۷] کلیات حدیث قدسی، جلد ۱، صفحه ۲۸۱٫
«وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی اَلْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْقُرَشِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ اَلصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى اَلدُّنْیَا أَنْ أَتْعِبِی مَنْ خَدَمَکِ وَ اُخْدُمِی مَنْ رَفَضَکِ، وَ إِنَّ اَلْعَبْدَ إِذَا تَخَلَّى بِسَیِّدِهِ فِی جَوْفِ اَللَّیْلِ وَ نَاجَاهُ أَثْبَتَ اَللَّهُ اَلنُّورَ فِی قَلْبِهِ، فَإِذَا قَالَ: «یَا رَبِّ یَا رَبِّ» نَادَاهُ اَلْجَلِیلُ جَلَّ جَلاَلُهُ: لَبَّیْکَ عَبْدِی سَلْنِی أُعْطِکَ وَ تَوَکَّلْ عَلَیَّ أَکْفِکَ. ثُمَّ یَقُولُ لِمَلاَئِکَتِهِ: مَلاَئِکَتِی، اُنْظُرُوا إِلَى عَبْدِی فَقَدْ تَخَلَّى بِی فِی جَوْفِ اَللَّیْلِ اَلْمُظْلِمِ وَ اَلْبَطَّالُونَ لاَهُونَ، وَ اَلْغَافِلُونَ نِیَامٌ، اِشْهَدُوا أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُ».
[۱۸] همان.
[۱۹] الجواهر السنیّه، ص ۶۷٫
«وَ قالَ تَعالى: یَابْنَ آدَمَ! اَکْثِرْ مِنَ الزّادِ اِلى طَریقٍ بَعیدٍ، وَ خَفِّفِ الْحَمْلَ فَالصِّراطُ دَقیقٌ، وَ اَخْلِصِ الْعَمَلَ فَاِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ، وَاَخِّرْ نَوْمَکَ اِلَى القُبُورِ وَفَخْرَکَ اِلىَ المیزانِ وَ لَذّاتِکَ اِلَى الجَنَّهِ، وَ کُنْ لى، اَکُنْ لَکَ».
[۲۰] نهج البلاغه، حکمت ۷۷؛ بیاعتنایی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دنیا.
«وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ [ضَمْرَهَ الضَّابِیِ] حَمْزَهَ الضَّبَائِیِّ عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِیَهَ وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام)، وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَیْتُهُ فِی بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّیْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِی مِحْرَابِهِ، قَابِضٌ عَلَى لِحْیَتِهِ، یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ وَ یَبْکِی بُکَاءَ الْحَزِینِ وَ [هُوَ] یَقُولُ: یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا، إِلَیْکِ عَنِّی؛ أَ بِی تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَیَّ [تَشَوَّفْتِ] تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِینُکِ؛ هَیْهَاتَ، غُرِّی غَیْرِی؛ لَا حَاجَهَ لِی فِیکِ؛ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَهَ فِیهَا؛ فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ. آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ».
[۲۱] تنبیه الخواطر : ۲/۱۵۴٫
[۲۲] سوره مبارکه علق، آیات ۶ و ۷٫
[۲۳] سوره مبارکه عصر، آیات ۱ الی ۳٫
[۲۴] سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۴٫
«وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا».
[۲۵] سوره مبارکه مریم، آیه ۳۰٫
«قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا».
[۲۶] سید محسن امین حسینی عامِلی (۱۲۸۴- ۱۳۷۱ق) فقیه، ادیب و شرححالنگار شیعی اهل جبل عامل در لبنان است که نسب وی به زید بن علی میرسد. او برای پیگیری علوم دینی به نجف اشرف هجرت کرد و در آنجا به درجه اجتهاد رسید. وی افزون بر علوم دینی، در ادب نیز دستی داشت و شعر میسرود و نقد شعر میکرد. اعیان الشیعه مهمترین اثر وی، دانشنامهای است مشتمل بر معرفی علما و بزرگان شیعه که با هدف شناساندن هویت فرهنگی شیعه و یادآوری نقش امامیه در اعتلای تمدن اسلامی تدوین شده است. وی برای تأمین منابع تحقیق و تألیف، به کشورهایی چون سوریه، اردن، فلسطین، مصر، عراق و ایران سفر کرد. وی در سال ۱۳۷۱ق (۱۳۳۰ش) در دمشق درگذشت و در حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) دفن شد. سید محسن پس از آموزشهای مقدماتی در زادگاهش، منطق، نحو و بیان را در یکی از روستاهای جبل عامل فراگرفت سپس در بنت جُبیل از درس موسی شراره بهره برد. وی در ۱۳۰۸ق/۱۸۹۱م به نجف هجرت کرد و تا ۱۳۱۹ق/ ۱۹۰۱م از محضر بزرگانی چون ملا حسینقلی همدانی ، محمدطه نجف، حاجآقا رضا همدانی، محمدحسن مامقانی و آخوند خراسانی بهره جست. وی همچنین نزد محمدباقر نجمآبادی و سید احمد کربلایی سطوح و خارج فقه و اصول را آموخت و به درجه اجتهاد نائل شد و خود نیز شاگردانی تربیت کرد. وی افزون بر علوم دینی، مطالعات ادبی داشت و در سرودن شعر و نقد شعر نیز توانا بود.
سید محسن امین عالمی پر جرأت در بیان نظریات خویش بود، چنانکه اقدام برای تصحیح روش عزاداری در سوگ امام حسین (علیه السلام)، او را در مقابلهای سخت و اتهامانگیز قرار داد. در شخصیت علمی امین، دو ویژگی نقد برخی مذاهب و گرایشها و کوشش در ایجاد همبستگی اسلامی، در کنار یکدیگر دیده میشود. وی در حالی که در آثاری چون کشف الارتیاب و العقود الدریه به رد عقاید وهابیت پرداخته است، در اثر دیگرش حق الیقین فی لزوم التألیف بین المسلمین، بر ضرورت همآوایی مسلمانان تأکید کرده است. امین چنانکه در الرحیق المختوم خود آورده است، با انگیزه احیا و نشر معارف دینی، و اصلاح سنتهایی که در نظر او مخالف عقل و شرع بود، به دمشق هجرت کرد و به فعالیتهای گوناگون علمی و فرهنگی پرداخت. امین در ۱۳۶۱ق/۱۹۴۲م به عضویت «مجمع علمی عربی» دمشق درآمد و تا پایان عمر از فعالان این مجمع بود. او همچنین برای اعتلای فرهنگ جوانان شیعه مدارسی تأسیس کرد و خود به تألیف برخی کتابهای درسی اقدام نمود. امین برای تأمین منابع تحقیق و تألیف، به نقاطی چون سوریه، اردن، فلسطین، مصر، عراق و ایران سفر کرد.
[۲۷] نفس المهموم، صفحه ۴۵۶.
«یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمه حَتّی تَکْبُر».
[۲۸] همان.
[۲۹] تفسیر صدرالمتألهین ج ۳، ص ۳۷. با کلمه «لأجلى» فقط در همین کتاب آمده، ولى بدون آن در بسیارى از کتابها دیده شد. از جمله در: اللوامع الالهیه، ص ۱۱۴؛ العلیه، ص ۴۳؛ منیه المرید، ص ۱۲۳؛ سه اصل، ص ۱۰۶ و مفاتیح اللغیب، ص ۱۹۱ آمده است.
[۳۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۶٫
«وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ».
[۳۱] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
پاسخ دهید