«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

رَحمت حُسینی دل‌های غُبارآلود را می‌زُداید

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ[۲]»؛ ایّام عزای آل‌الله (سلام الله علیهم اجمعین) را به صاحب‌مان، به صاحب‌تان و به دل‌های غَم‌گرفته‌تان تسلیت عرض می‌کنم. درس‌هایی که مُحرّم و صَفر به ما می‌دهد، بسان بارانِ فراگیری است که «فَسَالَتْ أَوْدِیَهٌ[۳]»، این باران بر زمین‌ها می‌بارد و زمین‌ها به مقدار ظرفیّت و استعداد از این رحمتِ الهی بَهره می‌گیرند، ذخیره می‌کنند و برای باروَر کردن حُبوبات، نَهال‌ها، درخت‌ها و اَرزاق موجودات زنده آن‌ها را تَغذیه می‌کنند. رحمت حُسینی هم مانند بارانِ رحمت است. دل‌هایی که قَساوت گرفته است، دل‌هایی که مَطبوع شده است، «طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ[۴]»، وقتی صفحه‌ی دل سیاه شد و سیاهی و ظُلمت سطح دل را فَراگرفت، دیگر خداوند متعال آن را مُهر و مُوم می‌کند و برای همیشه از دریافت نور خداوند، هدایت خداوند و فُیوضات مَعنوی مَحروم می‌شود و کسانی که گرفتار طَبع می‌شوند و دلشان مُهر و مُوم می‌شود، این‌ها در بَدی مُتوقّف نخواهند بود؛ بلکه «کُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ[۵]»؛ هرکسی در هر خطّی قرار گرفت، خداوند متعال او را مَدد می‌کند تا به پایانِ راه برسد. لذا خدا نکند انسان از گردانه‌ی جَذبه‌های رَحمت الهی پَرت بشود و در مسیر رَحمت هیچ‌گاه نتواند خودش را قرار بدهد. این‌ها به جایی می‌رسند که «سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ[۶]»؛ این‌ها دیگر بَهره‌ای از ایمان نخواهند داشت و هرچه بر عُمرشان اضافه می‌شود، بر شَقاوت‌شان، بر قَساوت‌شان، بر شیطنت‌شان، بر خِباثت‌شان افزوده می‌شود. «أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ[۷]»؛ این‌ها مُحاطِ خطایا قرار می‌گیرند. از هر سو بَدی به سُراغشان می‌آید، مانند یک آدمِ غریبی که در مُحاصره‌ی دشمنان قرار گرفته است و راه گُریزی ندارد، بَدی‌ها او را در مُحاصره‌ی خود قرار می‌دهند، فُرصت فکر کردن و بازگشت برایشان پیش نمی‌آید. به خدا پَناه می‌بَریم.

Sadighi-14030506-Hoze-Thaqalain_IR (1)

یکی از آثار حُضور در مجالس حسینی رِقّت قلب است

آن‌هایی که دلشان مُهر و مُوم نشده است، وَلو روزنه‌ی کوچکی، وَلو سوء کَمی از نور ایمان در وجودشان باشد، در این دانشگاه محبّت حُسینی، در این خیمه‌های وصل دل‌ها با اِکسیر امام حسین (علیه السلام) گاهی فوقِ آن‌هایی که سوابق خوب دارند، رُشد می‌کنند. «إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ أَلاَ فَتَعَرَّضُوا لَهَا[۸]»؛ کسانی که از دارایی خداوند چیزی در گوهر وجودشان وجود داشته باشد، دیر یا زود مِغناطیس هدایت از همان نُقطه‌ی ایجابی این‌ها را جَذب می‌کند و در مسیر تَحوُّل قرار می‌گیرند و بالاخره با جَذبه زندگی می‌کنند. یکی از این‌ها مرحوم «رسول تُرک» بوده است. شاید طلبه‌های جوانمان این را کمتر شنیده باشند، ولی در هیئات مَذهبی خیلی مَشهور و مَعروف است. آدمِ آلوده‌ای بوده است؛ به مَعنی واقعی کلمه آدمِ آلوده‌ای بوده است، بَدنام هم بوده است. «بَشِّرِ اَلْمُذْنِبِینَ[۹]»؛ گاهی باید گُنهکارها را بِشارت داد. ولی «وَ أَنْذِرِ اَلصِّدِّیقِینَ[۱۰]»؛ این‌هایی که خیال می‌کنند خوب هستند، باید نگران باشند. نکند خوبی‌هایشان تظاهُر بوده است، ریا بوده است؟ کارهایشان ریشه ندارد، اصل ندارد. وجودِ مُقدّس حضرت زین‌العابدین (علیه السلام) که پَرچم انقلاب، به ثَمر رساندن خون شهیدان، آرامش‌دادنِ به دل‌های جَراحت‌دیده و داغدیده، سُفره‌گُستر عشق به خدا، پَرستش خدا، نماز و نیاز و سَجده و ارتباطاتِ پنهانی با خداوند، این بزرگوار کلاس‌هایی که به عُنوان ایفای رسالت، کلاس‌هایی که حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) ما را در عمل به آن فَرا می‌خوانند، در رأس آ‌ن‌ها تَحکیم و تَشدید و توسعه‌ی ارتباط با خداست. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) را در تمام آنات شب و روز هرکسی می‌دید، مُتوجّه می‌شد که ایشان در حال پَرستش خداست، در حال نیایش است. اشک و سُوز و گُداز و مُناجات و اِلتجاء و التماس و اِبتهال و تَضرُّع در اُوج در زندگی حضرت امام سجّاد (علیه السلام) موج می‌زند. ما که نمی‌توانیم مانند حضرت امام سجّاد (علیه السلام) بَکّاء باشیم؛ بَکّاء کسی است که کارش بُکاء است. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) هرکاری می‌کرد، همراه با گریه بود. ولی یک قَطره بخواهیم. خدا می‌داند که «گریه بر هر درد بی‌دَرمان دَواست». گاهی خداوند بخاطر یک دل شکسته یک اُمّتی را بیمه می‌کند. یک دل می‌شکند و خداوند بخاطر این اِنکسار و این تَذلُّل به همه رَحم می‌کند. لذا از نعمت‌های بزرگ خداوند دل شکسته است، روح لَطیف است، قلب رَقیق است. خدا نکند در جوانی عاطفه را از دست بدهید. یکی از بَرکات و آموزه‌های مُؤثر حُضور در مجلس توسُّل حضرت سیدالشهدا (علیه الصلاه و السلام) صیانت از رِقّت قلب است. قَساوت بالاترین عَذابی است که خداوند متعال بنده‌اش را مُعذّب می‌کند. فرمود: «ما ضُرِبَ عَبدٌ بِعُقُوبَهٍ أعظَمَ مِن قَسوَهِ القَلبِ[۱۱]»؛ با هیچ تازیانه و چوبی که بدتر از چوب قَساوت است، خداوند بنده‌اش را نزده است. لذا عاطفی‌ بودن، مهربان بودن، هوای همدیگر را داشتن، خوشبین بودن، اُمیدوار بودن، منشأ همه‌ی بد‌دلی‌ها و بداخلاقی‌ها قَساوت است. آدمِ مهربان نمی‌تواند برای کسی اَخم کند. مهربانی جلوه‌ی رَحمت عامّ پروردگار متعال است. رَحمت خداوند به همه‌ی بندگان لَبخند می‌زند. در مُقابل آن غَضب خداست. خدا نکند کسی گرفتار غَضب باشد. لذا از علائم بهشتی ‌بودن وَجه مُنبسط است، چهره‌ی باز است. یکی از علائم چهارگانه‌ی بهشتی بودن وَجه مُنبسط است. قَبض نیست، باز است. باز است، با همه با چهره‌ی گُشاده برخورد می‌کند. قَساوت ریشه‌ی همه‌ی بَدبختی‌هاست و داروی آن حُضور در مجالس گریه است. مَکتب امام حسین (علیه السلام) مَکتب محبّت است. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) برای دشمنانی که به قَتل ایشان کَمر بسته بودند و همه‌ی عزیزان ایشان را کُشتند، بازهم طَمع داشت که قاتل خودش را در آن لحظات آخر هدایت کند. می‌گفت: من را می‌شناسی؟! این عاطفه چه‌قَدر باید بزرگ باشد! چه‌قدر باید وسیع باشد! چه‌قَدر باید عَمیق باشد!

Sadighi-14030506-Hoze-Thaqalain_IR (2)

وُسعت سُفره‌ی کَرَم حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)

می‌گویند که مرحوم آقای «میرزا دَربندی[۱۲]» (رضوان الله تعالی علیه) مُجتهد بوده است، ولی به مِنبر می‌رفته و روضه می‌خوانده است. می‌گویند که کتاب «اسرار الشهاده[۱۳]» ایشان ضعف‌های زیادی دارد، ولی او آدم حُقّه‌بازی نبوده است. واقعاً با اخلاص هَمّ او بر این بوده است که دل‌ها را با سوز امام حسین (علیه السلام) بهشتی کند. یک وقتی خدمت حضرت «آیت الله جوادی» (حفظه الله) بودیم که از باب تَشویق بود. ایشان نَقل کردند: یکی از عُلما در عالَم رؤیا قَصرهای بهشتی را که به او نشان داده بودند، قَصر «شیخ انصاری[۱۴]» (اعلی الله مقامه الشریف) و بعضی‌های دیگر خیلی مُجلل بوده است؛ ولی به یک قَصری می‌رسد که فکر می‌کند حتماً برای انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) است، برای اوصیای انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) است. می‌پُرسد: این قَصر برای چه کسی است؟ می‌گویند: برای آقای میرزا علی دَربندی (رضوان الله تعالی علیه) است. خیلی تَعجُّب می‌کند. با وجودِ شیخ انصاری (اعلی الله مقامه الشریف)، شیخ اعظم، با آن کمالات عرفانی و فقاهتی که دریای زُهد بوده است، چطور جایگاه آقای میرزا علی دَربندی (رضوان الله تعالی علیه) رَفیع‌تر است؟ گفته بودند: این هدیه‌ی امام حسین (علیه السلام) است. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به این‌هایی که بازار محبّت را گَرم می‌کنند، عنایت ویژه‌ای دارد. می‌گویند که این بزرگوار ضَریح حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را گرفته بوده و فریاد می‌زده و اشک می‌ریخته و التماس می‌کرده است: تو را به مادرت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، تو را به فُلان کَس و فُلان کَس از «شِمر» شفاعت نکُنی. این‌قَدر سُفره‌ی محبّت و کَرَم حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را وَسیع می‌بیند، نگران است که شِمر هم مورد شفاعت قرار بگیرد.

Sadighi-14030506-Hoze-Thaqalain_IR (3)

همه‌ی ما در قِبال یکدیگر مسئول هستیم

بعضی‌ها این‌قَدر تَنگ‌نظر هستند که می‌گویند: رَهایش کُن؛ فُلانی فُلان نُقطه‌ی ضَعف را دارد، رَهایش کُن. کُجا رَهایش کُن؟ مؤمن هستی، مسلمان هستی، روز قیامت مسئول هستی. همه‌ی ما مسئول همدیگر هستیم؛ «کُلُّکُمْ راعٍ، وَ کُلُّکُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ[۱۵]». از ما می‌پُرسند، از شما می‌پُرسند. چرا هوای پیرمردها را نداشتید؟ چرا وقتی داشت اشتباه می‌کرد دستش را نگرفتید؟ چرا وقتی اُفتاده بود او را بلند نکردید؟ جوان هستید، جوانمَرد باشید، دلسوز باشید. هوای ضُعفا را داشته باشید. اگر نُقطه‌ی ضَعفی از کسی دیدید، نگویید رَهایش کُن؛ اوّل دعا کُن. روایت دارد که به اهل مَعاصی با تَرحُّم برخورد کنید. یک آدم مَعلولی را می‌بینیم، یک آدم گُرسنه‌ای را می‌بینیم، تَرحُّم می‌کنیم، به او کمک می‌کنیم، برای او کمک جمع می‌کنیم؛ ولی یک جوانی در همسایگی ما مُبتلا هست و هیچ‌کسی دلش برای او نمی‌سوزد، به او رَحمش نمی‌آید و نمی‌رود تا او را از این گرفتاری و مَنجلاب نجات بدهد. این عاطفه که خداوند متعال پیامبرش را دریای بی‌ساحل عاطفه مُعرّفی کرده است: «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ[۱۶]»؛ مِن الاوِلین اِلی الآخرین عالَمین است و رَحمت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای همه است. لذا شفاعت‌شان هم مَخصوص اَمّت خودشان نیست؛ روز قیامت همه‌ی اُمَم به پیامبرانشان پَناهنده می‌شوند و همه‌ی پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) به پیامبر ما پَناهنده می‌شوند و حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همه را تَحویل می‌گیرند.

Sadighi-14030506-Hoze-Thaqalain_IR (4)

یکی از ثَمرات بودنِ در مجالس امام حسین (علیه السلام) عاطفی‌شدن انسان است

این‌جور باشیم. به فکر خودمان، به فکر خانواده‌مان، به فکر رُفقا و هم‌حُجره‌ها و هم‌مُباحثه‌هایمان باشیم. در هفته اَرزیابی‌هایمان را به آقاجانمان امام زمان (ارواحنا فداه) بگوییم که فُلان سرباز تو فُلان عیب را داشت و من برای این‌که پادگان شما مُزیّن بشود، توانستم این مشکل را برای او حَل کنم. این اَثر حُضور در مجالس حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) عاطفی‌شدن است و عاطفی‌شدن هم به لَقلَقه‌ی زبان نیست؛ باید خاصیّت عملی داشته باشد. اُفتاده را باید بلند کرد؛ بیراهه را باید در راه آورد؛ آدمِ آلوده را باید تمیز کرد، باید پاک کرد؛ آدمِ بداخلاق را باید مُتحوّل کرد. این ثَمره‌ی بودنِ با حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است که «فَأَسْأَلُ اللّهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ، وَ مَعْرِفَهِ أَوْلِیَائِکُمْ، وَ رَزَقَنِی الْبَراءَهَ مِنْ أَعْدائِکُمْ، أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ[۱۷]»، حضرت امام حسین (علیه السلام) در مسیر که خیلی طول کشید تا از مَکّه به کربلا بیایند، علّتش این بود که هرجا کاروانی می‌دید، با افرادی برخورد می‌کردند، این‌ها را تَرحُّماً دعوت می‌کردند. برخوردشان برخوردِ عاطفی بود، برخوردشان برخوردِ هدایتی بود. «جابر بن یزید جُعفی[۱۸]» بَدبخت و مَخذول که امام حسین (علیه السلام) به سُراغ او رفت و به او تذکّر هم داد؛ گفتند: پَرونده‌ات سبُک نیست، در گذشته‌ی زندگی‌ات برای تو پَرونده‌ی سنگینی تشکیل شده است؛ از این فُرصت استفاده کُن و بیا و خودت را نجات بده. گفت: چه کار کنم؟ فرمودند: من دارم به کربلا می‌روم، تو هم بیا. عرض کرد: من اصلاً از کوفه بیرون نیامدم، مَگر این‌که از جنگ فرار کردم. می‌دانستم که اگر شما بیایید جنگ می‌شود و من آمادگی برای جنگ ندارم. شمشیر و مَرکبش را که خیلی تَعریف می‌کرد، گفت که این‌ها را به شما می‌دهم. حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند: من به اسب و شمشیر تو نیاز ندارم. «وَ مَا کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا[۱۹]»؛ آمدم که خودت بفَهمی مُضلّین هستی و به درد من نمی‌خوری. ولی این مرد که بعدها آتش حَسرت و نَدامت وجودش را می‌خورد، می‌گوید که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) آمد و فرزندان ایشان هم دورشان بودند. برای جَلب توجّه این‌ها با کودکان کوچکش رفته بود تا شاید در مسیر جَذبش کند. طلبه از ابتدا باید نیروی مِغناطیسی امام زمان (ارواحنا فداه) باشد. هر روز یک دلی را با خدا وصل کنید. هر روز یک غافلی را بیدار کنید. هر روز یک دَغدغه‌ی جدیدی برای این انحرافاتی که در جامعه پیش آمده است، خُصوصاً برای شبکه‌های مَجازی شما باید بنشینید و فکر کنید. دارد راه جَهنّم را در خانواده‌های مَذهبی می‌بَرد، در روستاها می‌بَرد. همه‌ی فسادها را برای عُموم آسان کرده است، در دَسترس قرار داده است. این‌ها دردهایی است که درمان آن‌ها برای حوزه‌های علمیّه است، برای پایگاه‌های حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) است که آمده‌اید هم خودتان را نجات بدهید و هم دیگران را نجات بدهید. و منشأ این نجات خود و دیگران عاطفه است، عقل نیست. عقل چراغ است؛ عقل اَهرُم نیست، عقل موتور نیست. علم و عقل راه را نشان می‌دهد؛ اما عاطفه است که آدم را تَحریک می‌کند؛ آدم را به قتلگاه می‌کِشاند، آدم را ایثار و نِثار وادار می‌کند. لذا از این کلاس حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در این دو ماه مُحرّم و صَفر باید بیشترین بَهره‌ی مهربانی، عاطفی‌بودن، هم به خود دلسوز بودن و هم نسبت به اطرافیان چشمه باشید، سیراب کنید. جامعه‌ خُصوصاً نَسل جوان تشنه‌ی محبّت است؛ دیگران دارند فَریب می‌دهند، سَراب نشان می‌دهند، نابودشان می‌کنند؛ اما آب حَیات حُسینی در اختیار شماست. این مَشک حضرت اباالفضل (علیه السلام) که ریخت، در دل شما ریخته است. در دل شما ذخیره شده است. باید شما این آب را از حضرت اباالفضل (علیه السلام) بگیرید و به تشنگان هدایت برسانید؛ «لَأن یَهدی اللّه ُعلى یَدَیکَ رجُلاً خَیرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَت علَیهِ الشَّمسُ و غَرَبَت، و لَکَ وَلاؤهُ[۲۰]».

Sadighi-14030506-Hoze-Thaqalain_IR (5)

کلاسِ اشک حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) منشأ هدایت برای دیگران بود

در مورد حضرت امام سجّاد (علیه السلام) خیلی‌ها با اشک ایشان هدایت شدند. می‌گویند مرحوم آقای «شیخ محّمد حسین اصفهانی مُفسّر[۲۱]» (رحمت الله علیه) صاحب تفسیرِ بسیار با ارزشِ «مجد البیان فی تفسیر القرآن» که تفسیر سوره‌ی حَمد و قسمت کوچکی از سوره‌ی مبارکه‌ی بقره است؛ ولی امام (رضوان الله تعالی علیه) فرموده بودند: اگر آقای شیخ محمّد حسین (رحمت الله علیه) این تفسیر را به پایان می‌رساند، بهترین تفسیری بود که تا کُنون بر قرآن نوشته شده بود. مرد فوق‌العاده‌ای است، برای ایشان مائده‌ی آسمانی می‌آمده است؛ ولی کَثیرالبُکاء بوده است. به هر مُناسبتی باران اشک ایشان می‌ریخته است. شیطان‌پَرست‌های کِرند در مسیر عَتبات که می‌رفته است، حال ایشان را دیده بودند و باورشان آمده بود که یک خبری هست که ایشان این‌جور مُنقلب هستند. یک خبرهای پَس پَرده‌ای هست و هدایت شده بودند، با اشک او هدایت شده بودند. اشک حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) فقط اشک شخصی و فردی نبود؛ بلکه کلاس تَطهیر نُفوس مُستعده بود و مِغناطیس جَذب دل‌های آماده بود.

Sadighi-14030506-Hoze-Thaqalain_IR (6)

«حقّ الله» در رساله‌ی حُقوق حضرت امام سجّاد (علیه السلام)

نکته‌ی دیگر دعاهای حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام)، روایاتی که از حضرت امام سجّاد (علیه السلام) مانده و رساله‌ی حُقوق است. حضرت امام سجّاد (علیه السلام) در رساله‌ی حُقوق هم حُدود ۵۰ حقّ در قسمت‌های مُختلف که هم اَعضاء ما چه حُقوقی بر گردن ما دارند، خداوند چه حقّی بر ما دارد، مُعلّم چه حقّی دارد، حاکم چه حقّی دارد، مادر چه حقّی دارد، پدر چه حقّی دارد، حقّ زبان چه چیزی است؟ ان‌شاءالله بخوانید. این رساله‌ی حُقوق خیلی آموزنده است. بعضی از جاهای آن هم اِبتکارهای عَجیبی است که در جاهای دیگر دیده نمی‌شود. آن‌جا اوّلین چیزی که حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) مَطرح می‌کنند، حقّ ‌الله است. حقّ ‌الله را می‌فرمایند این است: «فَاِنَّکَ تَعْبُدُهُ لا تُشْرِکُ بِهِ شَیْئا[۲۲]»؛ این است که هیچ شِرکی نداشته باشیم. نه شِرک خَفی و نه شِرک جَلی. الحمدالله نه شِرک جَلی ندارید و نداریم؛ ولی این سِلسله‌ی جَلیله‌ی اهل علم باید از ریا خیلی بترسند که شِرک خَفی هست. خیلی خطرناک است و خیلی مُبتلابه است. همیشه که دامان حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را می‌گیرید، بگویید: از آن اخلاص غُلام سیاه که دریای اخلاص بود و به شما وَصل بود، یک قَطره هم در وجود من بریزید. اخلاص کار هرکسی نیست. سِرّی از اَسرار الهی است. بعد فرمود: اگر خداوند متعال این تَعبُّد شما را با اخلاص مُشاهده کرد، بر خودش واجب می‌کند: «اَنْ یَکْفیَکَ[۲۳]»؛ خودش همه‌ی اُمور شما را کِفایت می‌کند و شما را به غیر خودش واگذار نمی‌کند.

Sadighi-14030506-Hoze-Thaqalain_IR (7)

روضه‌ی ورود اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) به شهر کوفه

ایّام، ایّام اسارتِ بی‌بی زینب کُبری (سلام الله علیها) است. دختران باکرامت، باشرافت، تربیت‌شده‌های دامان عصمت کُبری (سلام الله علیها) که شرایط بسیار سختی دارند. خیمه‌ها آتش گرفت، لباس‌هایشان آتش گرفت. آن مقداری هم که در آتش نسوخته بود، نامَردها از هیچ‌چیزی نمی‌گذشتند. نه از گوشواره صَرف‌نَظر می‌کردند، نه از لباس صَرف‌نَظر می‌کردند. این بود که وقتی به بازار کوفه رسیدند، با اعلان قبلی مردم را برای تماشای اُسرای خارجی بسیج کرده بودند. زنان کوفه که نگاه می‌کردند، با زنان شام تفاوت داشتند. شامی‌ها دل پُری داشتند؛ وقتی شناختند که این‌ها دختران حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند، سنگ‌باران کردند؛ اما کوفیان این‌گونه نبودند. بی‌بی حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) در این شهر جلسه اداره می‌کردند. اَمیرزاده‌ی اَعظم بودند. زنان کوفه افتخار می‌کردند که مقابل بی‌بی زانو بزنند. این‌ها نمی‌شناختند و عاطفی بودند. فی‌الجُمله وقتی دیدند این دختران رنگ‌پَریده هم خسته هستند، هم گُرسنه هستند، هم کُتک خورده‌اند، هم از آتش رَمیده‌اند، این قیافه‌ها خیلی رِقّت‌بار بود. دلشان سوخت. رفتند نان و خُرما آوردند. به دست این بچّه‌های گُرسنه نان و خُرما دادند. این‌ها دادشان بلند شد. زن‌های کوفه حَیا کنید؛ «إِنَّ الصَّدَقَه عَلَیْنَا حَرَام[۲۴]»؛ ما صدقه‌خور نیستیم. حیرت کردند! این‌ها دیگر چه کسانی هستند؟! در نهایت گُرسنگی و ضَعف توان ندارند، ولی غذای ما را قبول نمی‌کنند، فکر حَلال و حرام هستند. بی‌اختیار پُرسیدند: مَگر شما از کدام اَسیران هستید؟ جواب شنیدند: ما اسیرانِ آل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هستیم. برخی از زنان کوفه ناله‌شان بلند شد. به همسرانشان نفرین کردند. با عَجله رفتند و از خانه‌هایشان قَطیفه آوردند، لباس آوردند…

Sadighi-14030506-Hoze-Thaqalain_IR (8)

دعا

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! قلب نازنین امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را همیشه از ما راضی بدار.

خدایا! همه‌ی کارهای ما را نُصرت حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) قرار بده.

خدایا! به ما دَغدغه‌ی دین عنایت بفرما.

خدایا! غیرت حفاظت دین را در وجود ما روزافزون بگردان.

خدایا! ما را در نجات جوان‌های کشورمان و جهان‌مان نَقش‌آفرین قرار بده.

الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم سایه‌ی عَلمدار انقلاب، عُنصر نورانی، خودساخته، بلندنَظر، حَکیم و مَظلوم ما را تا ظُهور حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) با اقتدار، با عزّت، با قدرتِ هدایت مُستدام بفرما.

الها! پروردگارا! این عزیزان ما را اَفسران و پَرچم‌دارانِ مَقبول حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) قرار بده.

خدایا! ما را هم از این جمع جُدا نکُن.

خدایا! مرگ ما را شهادت قرار بده.

الها! هرچه کردیم و نکردیم در این جلسه به حقّ امام زین‌العابدین (علیه السلام) ما را ببخش و بیامُرز.

خدایا! به حضرت زینب (سلام الله علیها) ما را مورد عَفو قرار بده.

خدایا! به آن بچّه‌های مَظلومِ درس‌آموز ما را مُوفّق بدار.

الها! پروردگارا! کَسری‌هایمان را جُبران بفرما.

خدایا! خیر و برکت بر ایمان، بر علم، بر توفیقات، بر مُجاهدات و بر مَعیشت همه‌ی مردم خُصوصاً طلبه‌های عزیز نازل بفرما.

خدایا! امام راحل عظیم الشأن ما (رضوان الله تعالی علیه) که به گَردن جَهانیان حقّ مُسلّم دارد و همه‌ی شهیدانی که ما هرچه داریم بر سر سُفره‌ی آن‌ها داریم، بر دَرجات‌شان بیفزا و همیشه اَرواح طیّبه‌شان را از ما راضی بدار.

خدایا! به برکت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بر حق‌داران‌مان و والدین‌مان روح و ریحانی نازل بفرما.

خدایا! این دست‌های خالی را از بارگاه کَرَم خودت با عَطایای دَرخور کَرَم برگردان.

خدایا! نگرانی‌ها نسبت به اُمور مردم ما، انقلاب ما، نهضت ما و نگرانی‌های شخصی و خُصوصی و خانوادگی را هرکسی دارد، به پَریشانی حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) و اُسرا قَسمت می‌دهیم برطرف بفرما.

خدایا! آبرویمان را در دنیا و آخرت در پَناه آبروی آل‌الله (سلام الله علیهم اجمعین) حفظ بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

Sadighi-14030506-Hoze-Thaqalain_IR (9)


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۲۰۰٫

[۳] سوره مبارکه رعد، آیه ۱۷٫

«أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَابِیًا ۚ وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَهٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ ۚ کَذَٰلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ ۚ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً ۖ وَ أَمَّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ ۚ کَذَٰلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ».

[۴] سوره مبارکه نحل، آیه ۱۰۸٫

«أُولَٰئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ ۖ وَ أُولَٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ».

[۵] سوره مبارکه اسراء، آیه ۲۰٫

«کُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَ هَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ ۚ وَ مَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا».

[۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۶٫

«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ».

[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۸۱٫

«بَلَىٰ مَنْ کَسَبَ سَیِّئَهً وَ أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ».

[۸] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۸، صفحه ۲۲۱٫

[۹] تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، جلد ۱، صفحه ۹۹٫

«وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ یُونُسَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی حَدِیثٍ: قَالَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ لِإِبْلِیسَ ، أَخْبِرْنِی بِالذَّنْبِ اَلَّذِی إِذَا أَذْنَبَهُ اِبْنُ آدَمَ اِسْتَحْوَذْتَ عَلَیْهِ قَالَ إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَ اِسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَ صَغُرَ فِی عَیْنِهِ ذَنْبُهُ وَ قَالَ: قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِدَاوُدَ یَا دَاوُدُ ، بَشِّرِ اَلْمُذْنِبِینَ وَ أَنْذِرِ اَلصِّدِّیقِینَ قَالَ کَیْفَ أُبَشِّرُ اَلْمُذْنِبِینَ وَ أُنْذِرُ اَلصِّدِّیقِینَ قَالَ یَا دَاوُدُ بَشِّرِ اَلْمُذْنِبِینَ أَنِّی أَقْبَلُ اَلتَّوْبَهَ وَ أَعْفُو عَنِ اَلذَّنْبِ وَ أَنْذِرِ اَلصِّدِّیقِینَ أَنْ لاَ یُعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ فَإِنَّهُ لَیْسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلاَّ هَلَکَ».

[۱۰] همان.

[۱۱] تحف العقول، ص ۲۹۶٫

[۱۲] آقا دربندی فقیه، اصولی و واعظ پرنفوذ شیعی امامی در قرن سیزدهم قمری و نویسنده کتاب اسرار الشهاده درباره وقایع کربلاست. آقا دربندی به‌دلیل نقل برخی مطالب بی‌سند درباره حادثه عاشورا، از سوی برخی عالمان شیعی، مورد انتقاد جدی قرار گرفته و نامش در کنار ملاحسین واعظ کاشفی به‌عنوان تحریف‌کنندگان تاریخ قیام امام حسین (علیه السلام) قرار گرفته است. برخی محققان او را از چهره‌های برجسته‌ای دانسته‌اند که در ساختن بناهای جدید فکری در قرن سیزدهم توانا بوده و در این زمینه، بیش از همه، از دریچه امام حسین (علیه السلام) و عاشورا نقش خود را ایفا کرده است. گفته شده است دربندی از نخستین کسانی بود که تیغ‌زدن را در عزای امام حسین (علیه السلام) جایز می‌دانست و خود نیز آن را انجام می‌داد. ملاآقا دربندی در علومی چون فقه، اصول، حدیث، رجال و کلام تخصص داشت. آقابزرگ تهرانی و سید محسن امین، ملاآقا دربندی را از نظر علمی در ردیف عالمان بزرگ هم‌دوره‌اش، مانند سعید العلماء مازندرانی، سید شفیع جاپلقی و حتی صاحب جواهر و شیخ انصاری به‌شمار برده‌اند. عمده شهرت فاضل دربندی را حاصل توانایی او در وعظ و خطابه دانسته‌اند. کتاب اسرار‌ الشهاده او در تاریخ حوادث کربلا یکی از منابع تحریف در تاریخ قیام امام حسین (علیه السلام) قلمداد شده و رویکرد ملاآقا دربندی در این کتاب مورد نقد فراوان قرار گرفته است. رسول جعفریان معتقد است که، برخلاف تصوری که در دهه‌های اخیر علیه ملاآقای دربندی در محافل تبلیغات مذهبی ایرانی رایج بوده، فاضل دربندی از چهره‌های برجسته‌ای است که در ساختن بناهای جدید فکری در قرن سیزدهم قمری، توانا بوده و در این زمینه و بیش از همه، از دریچه شخصیت امام حسین (علیه السلام) و عاشورا نقش خود را ایفا کرده است. از نظر جعفریان، با قطع نظر از درستی و نادرستی افکار فاضل دربندی، از لحاظ سطح نفوذ او در افکار عمومی شیعه، در قالب یک عالم متفاوت با رسالتی پیامبرگونه برای تبدیل عاشورا به یک پژوه عظیم و متفاوت، جایگاه ملاآقا دربندی قابل توجه است. ملاآقا بن عابد بن رمضان زاهد شیروانی دربندی، معروف به آقا دربندی و فاضل دربندی، در سال ۱۲۰۸ق در دربند شروان قفقاز (دربند باب الابواب) در طایفه‌ای از طوایف لِزگی به دنیا آمد. از زندگی شخصی و پدر و مادر و فرزندانش اطلاعاتی در دست نیست، فقط از آثار او به دست می‌آید که ملا محمدتقی ایروانی پدر همسر او بوده و یکی از نوادگانش به نام فائق دربندی مترجم برگزیده‌ای از تفسیر نمونه بوده است. از مهم‌ترین رخدادهای حیات شرکتش در جنگ‌های ایران و روس در سال ۱۲۴۲ق به همراه سید محمد مجاهد به شمار رفته است. ملاآقا پس از درگذشت سید محمد مجاهد به همراه جنازه او به عتبات رفته است. رسول جعفریان سال مرگ ملاآقا دربندی را، بنابر یک یادداشت پشت نسخه‌ای ارزشمند، ۲۰ رجب ۱۲۸۵ق ثبت کرده است. آقا دربندی در جوانی برای ادامه تحصیل به نجف و کربلا رفت. فقه را در نجف نزد شیخ علی کاشف الغطاء و اصول فقه را در کربلا نزد شریف العلمای مازندرانی خواند. مدتی در کربلا زندگی کرد و در آنجا جمعی از طلاب نزد وی درس خواندند، اما گاه به دلیل تندخویی و کج‌خلقی حوزه درسش برهم می‌خورد. میرزا حبیب الله شهیدی معروف به حبیب خراسانی و نیز محمد بن سلیمان تنکابنی را از شاگردانش برشمرده‌اند. آقا دربندی در مبارزه با بابی‌ها سرسخت بود. وقتی بابی‌ها در کربلا سر برآوردند، وی به شدت به نبرد با آنان برخاست چنانکه آنان به قصد کشتن او در خانه‌اش به وی حمله‌ور شدند. در این واقعه، زخمی به چهره او وارد شد که اثر آن تا پایان عمر باقی ماند.

[۱۳] اِکْسیرُ الْعبادات فی اَسْرارِ الشّهادات مشهور به اسرارُ الشّهاده کتابی است در موضوع امام حسین (علیه السلام) و عاشورا، نوشته فاضل دربندی (م ۱۲۸۵ یا ۱۲۸۶ ق). نویسنده، حادثه عاشورا را در این کتاب به تفصیل شرح داده است. او آفرینش جهان را برای عزای امام حسین (علیه السلام) دانسته است. بر اساس مبنای وی در زمینه سیره‌نگاری، می‌توان از کتاب‌های حاوی اخبار مظنون الکذب نیز نقل کرد. فاضل دربندی در این کتاب شمار لشکریان عمر سعد را یک میلیون و ۶۰۰ هزار نفر، ساعات روز عاشورا را ۷۲ ساعت، و گرمای هوای آن روز را ۷۰ درجه بالا‌تر از حالت طبیعی دانسته است. این کتاب به زبان عربی نوشته شده، اما نویسنده قسمت‌های پایانی را در دوره ناصرالدین شاه به فارسی ترجمه کرده. این ترجمه با عنوان «سعادات ناصری» منتشر شد. در سال‌های اخیر این کتاب از سوی انتشارات طوبای محبت به فارسی منتشر شده است. برخی از علما از جمله محدث نوری، شیخ آقا بزرگ تهرانی، سید محسن امین و مرتضی مطهری این کتاب را دارای ایرادات فراوان می‌دانند. نویسنده در این کتاب، حادثه عاشورا را به تفصیل شرح داده است. او این اثر را در ۴۴ مجلس و ۱۲ مقدمه و یک خاتمه (که خاتمه نیز سه مجلس دارد) نگاشته است. مدت نگارش این اثر، ۱۸ ماه و تاریخ پایان نگارش آن، روز جمعه ۱۵ ذی‏قعده سال ۱۲۷۲ق بوده است. وی با جمع اخبار قوی و ضعیف، قصد حل اختلاف و تحلیل آن‌ها را داشت. بر اساس مبنای وی از کتاب‌های حاوی اخبار مظنون الکذب( گمان بر دروغش داشتن) نیز می‌توان نقل کرد. مبنای او این بود که نشانه‌های کذب هر چند به درجه ظنّ برسد، مانع نقل نیست و نقل چنین اخباری در بیان سیره و تاریخ، بی‌اشکال است.

[۱۴] مرتضی بن محمدامین در ۱۸ ذی‌الحجه، عید غدیر، سال ۱۲۱۴ هجری قمری در دزفول به دنیا آمد. والدینش به مناسبت روز تولد، او را مرتضی نامیدند. نسب او به جابر بن عبدالله انصاری از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رسد. پدر او، محمد امین (متوفی ۱۲۴۸ق) از علمای پرهیزکار و از زمره مبلغان دین بوده است. مادر شیخ دختر شیخ یعقوب فرزند شیخ احمد بن شیخ شمس الدین انصاری است. وی زنی پرهیزگار و متعبد بود و نوافل شب را تا هنگام مرگ ترک نکرده و در اواخر عمر که نابینا شده بود، شیخ مقدمات تهجد وی را فراهم می‌کرد و حتی گاهی آب وضویش را گرم می‌کرد. او قبل از تولد شیخ شبی امام صادق (علیه السلام) را درعالم رؤیا می‌بیند که قرآنی طلاکاری شده به او داد. معبرین خوابش را به فرزندی صالح و بلند مرتبه تعبیر کردند. از او نقل شده که همواره تلاش می‌کرده تا در هنگام شیر دادن به فرزندش با وضو باشد. او به سال ۱۲۷۹ ق. در نجف اشرف از دنیا رفت. شیخ انصاری در ۱۸ جمادی‌الثانی ۱۲۸۱ق در نجف درگذشت و در حرم امام علی (علیه السلام) دفن شد. شیح انصاری از دوران کودکی قرآن و معارف اسلامی را فراگرفت. پس از فراگیری قرآن و ادبیات عرب به خواندن فقه و اصول نزد پسر عمویش شیخ حسین انصاری‌ پرداخت و در این دو رشته، در جوانی به درجه اجتهاد رسید. در بیست سالگی به همراه پدر به عتبات عالیات در عراق مسافرت کرده، مورد توجّه علاّمه مجاهد قرار گرفت و به تقاضای این عالم بزرگ در کربلا ماند. شیخ از این پس به مدّت چهار سال در درس علاّمه مجاهد و شریف العلما شرکت جست. سپس شیخ انصاری در اثر حمله والی بغداد به کربلا به ایران مراجعت کرد. امّا پس از یک سال دوباره به کربلا بازگشت و قریب به دو سال دیگر در محضر شریف العلما شاگردی کرد. سپس به نجف رفته و به مدت یک سال از درس شیخ موسی کاشف الغطا استفاده کرد و بعد از این به ایران مراجعت کرد. وی این بار به مدّت سه یا چهار سال نزد عالم بزرگ ملا احمد نراقی در کاشان شاگردی کرد. شیخ در همین دوره به اصفهان رفته و با حجت الاسلام شفتی دیدار نمود. شیخ انصاری سرانجام دوباره در سال ۱۲۴۹ وارد نجف شد و نزد علی کاشف الغطا چند سالی شاگردی کرد و به این ترتیب به مقامات بسیار بلند علمی دست یافت.

[۱۵] بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۳۸؛ ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۸۴؛ جامع الاخبار، ص ۱۱۹؛ مجموعه ورام، ج ۱، ص ۶؛ منیه المرید، ص ۳۸۱.

[۱۶] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۷٫

[۱۷] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).

«فَأَسْأَلُ اللّٰهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ، وَ مَعْرِفَهِ أَوْلِیَائِکُمْ، وَ رَزَقَنِی الْبَراءَهَ مِنْ أَعْدائِکُمْ، أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ، وَ أَنْ یُثَبِّتَ لِی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ، وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللّٰهِ، وَ أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثارِی مَعَ إِمامٍ هُدىً ظَاهِرٍ نَاطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْکُمْ».

[۱۸] جابر بن یزید بن حارث جُعْفی از تابعان و مشاهیر فقها، محدثان و مفسران شیعه و از اصحاب برجسته امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) است. جابر بنا بر گزارش منابع، دارای مقام و منزلت والایی بوده و دارای کتاب‌هایی است. وی در جایگاه راوی احادیث از جانب شیعیان و اهل سنت مورد مدح و طعن قرار گرفته است. وفات او را سال ۱۲۸ قمری گفته‌اند. در میان عالمان رجالی شیعه و سنی، جابر به علت اعتقادات مذهبی هم مدح و هم ذم شده است. نجاشی در وثاقت او شک کرده و او را مختلط می‌داند. شیخ مفید، او را از عالمانی می‌داند که ذم و طعنی درباره وی نیست. طوسی از ثقه بودن وی سخنی به میان نیاورده است ابن غضائری جابر را ثقه دانسته، ولی همه کسانی را که جابر از آنها روایت کرده، ضعیف شمرده است. ابن داوود حلی او را در زمره مجروحین حدیثی ذکر کرده است. حر عاملی، حسین نوری و سید ابوالقاسم خویی او را توثیق کرده و در صدد توجیه اقوال عالمان پیش از خود بر آمده‌اند. خویی علاوه بر توثیق جابر، او را دارای جلالت و منزلتی عظیم دانسته که محرم اسرار و مورد لطف و عنایت امامین صادقین (علیه السلام) بوده است. یعقوبی، وی را در زمره فقهای دوران امویان و عباسیان ذکر می‌کند. ابن شهر آشوب، وی را از خواص اصحاب امام صادق (علیه السلام) و باب امام باقر (علیه السلام) می‌شمرد. در میان شرح‌حال‌نویسان سنی، برخی جابر را توثیق کرده‌اند. ولی بیشتر آنها به علت اعتقادات مذهبی نظیر رجعت، غلو و اینکه از اصحاب عبدالله بن سبا بوده، او را ضعیف شمرده‌اند. ابن سعد درباره جایگاه اجتماعی و فقهی وی می‌نویسد: هر گاه قاضی خالد بن عبدالله قَسری در کوفه قضاوت می‌کرد، جابر در کنار او می‌نشست. ترمذی درباره دانش حدیثی وی می‌گوید: اگر جابر نبود، کوفه از حدیث خالی می‌شد. ابن ابی حاتم رازی روایتی را نقل می‌کند که سفیان ثوری گفته است باتقواتر از جابر در حدیث ندیدم. ابن حجر عسقلانی گفته جابر گاهی احادیث نادر و منحصر به‌فرد روایت می‌کرد و از این رو بزرگان اهل سنت روایت کردن از او را بر خود لازم می‌دیدند.

[۱۹] سوره مبارکه کهف، آیه ۵۱٫

«مَا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ مَا کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا».

[۲۰] الکافی : ۵ / ۲۸ / ۴٫

«رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ـ لعلیٍّ علیه السلام لَمّا بَعَثَهُ إلَى الیَمَنِ ـ : یا علیُّ ، لا تُقاتِلَنَّ أحَدا حتّى تَدعُوَهُ ، و ایمُ اللّه ِ لَأن یَهدی اللّه ُ على یَدَیکَ رجُلاً خَیرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَت علَیهِ الشَّمسُ و غَرَبَت ، و لَکَ وَلاؤهُ یا علیُّ».

[۲۱] محمدحسین غروی اصفهانی، مشهور به کمپانی (۱۲۹۶-۱۳۶۱ق) فقیه، اصولی و فیلسوف قرن چهاردهم. او در کنار آقاضیاء عراقی و میرزای نایینی، یکی از سه مکتب اصولی در شرح و بسط مکتب اصولی آخوند خراسانی را ایجاد کرده است. کتاب نهایه الدرایه از مهمترین آثار او در اصول فقه و در شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی است. تلاش او برای تغییر در باب‌های علم اصول با مرگ او ناتمام ماند. دیوان کمپانی در مدح و رثای اهل بیت از آثار اوست. تخلص او در شعر «مفتقر» است. محمدحسین اصفهانی، فرزند محمدحسن اصفهانی نخجوانی، در ۲ محرم سال ۱۲۹۶ق در نجف متولد شد. پدرش اصالتاً نخجوانی بود و پس از امضای قرارداد ترکمانچای نخست به تبریز و سپس به اصفهان مهاجرت کرد و سپس به کاظمین رفت. پدرش از تجار مشهور کاظمین بود. او دوست داشت محمدحسین راه او را در تجارت ادامه دهد؛ اما محمدحسین با توسل به امام کاظم (علیه السلام) رضایت پدر را به دست آورد و در حدود بیست سالگی برای تحصیل علم راهی حوزه علمیه نجف شد. وی به سبب شغل پدرش به «کمپانی» مشهور بود. گفته شده است وی از این نام ناخشنود بود. با این حال، دیوان اشعار او در یکی از چاپ‌ها به نام دیوان کمپانی منتشر شده است. محمدحسین غروی اصفهانی در ۵ ذی‌الحجه سال ۱۳۶۱ق درگذشت. پیکر او در حجره‌ای متصل به گلدسته شمالی ایوان طلای حرم امیرالمؤمنین، نزدیک مقبره علامه حلی به خاک سپرده شد. درگذشت او یک هفته پس از وفات آقاضیاء عراقی بود.

[۲۲] تحف العقول، ص ۲۵۶؛ رساله حقوق امام سجاد (علیه السلام).

«امام سجاد علیه السلام: فَاَمّا حَقُّ اللّه ِ الاَْکْبَرُ فَاِنَّکَ تَعْبُدُهُ لا تُشْرِکُ بِهِ شَیْئا فَاِذا فَعَلْتَ ذلِکَبِاِخْلاصٍ جَعَلَ لَکَ عَلى نَفْسِهِ اَنْ یَکْفیَکَ اَمْرَ الدُّنْیا وَ الآْخِرَهِ وَ یَحْفَظَ لَکَ ما تُحِبُّ مِنْها».

[۲۳] همان.

[۲۴] بحارالانوار، ج ۴۵، ص ١١۴؛ ریاض‌الابرار، ج‏ ۱، ص ۲۴۲؛ نفس‌المهموم، ص ۳۶۵.

«صَارَ أَهْلُ الْکُوفَهِ یُنَاوِلُونَ الْأَطْفَالَ الَّذِینَ عَلَى الْمَحَامِلِ بَعْضَ التَّمْرِ وَ الْخُبْزِ وَ الْجَوْزِ فَصَاحَتْ بِهِمْ أُمُّ کُلْثُومٍ وَ قَالَتْ: یَا أَهْلَ الْکُوفَهِ إِنَّ الصَّدَقَهَ عَلَیْنَا حَرَامٌ وَ صَارَتْ تَأْخُذُ ذَلِکَ مِنَ أَیْدِی الْأَطْفَالِ وَ أَفْوَاهِهِمْ وَ تَرْمِی بِهِ إِلَى الْأَرْض».