روز شنبه مورخ ۱۸ فروردین ماه ۱۴۰۳ جلسه درس اخلاق «آیت الله صدیقی» از ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۰۰ در بلوک ۴ حوزه علمیه امام خمینی(ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- کَرَم بینهایت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی)
- خداوند هدایت انسانِ باتقوا را با مَعیّت خود همراه میکند
- کسی که به صورت مُستمر در مسیر تقوا باشد، خداوند برایش گُشایش حاصل میکند
- انسان باید باور داشته باشد که رِزق او به دست حقتعالی است
- انسان باید باور داشته باشد که رِزق او به دست حقتعالی است
- هرکسی خدا را وَکیل خودش قرار بدهد، از غیرِ او بینیاز میشود
- بنده باید تمام کارهایش را مُطابق تَکلیف و رضای الهی انجام بدهد
- روضه و توسّل به حضرت صدیقهی کبری (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
کَرَم بینهایت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی)
خداوند متعال را شُکر میکنم و مَراتب خوشحالی خودم را که عُمری باقی ماند و بار دیگر بر سر سُفرهی ضیافت الهی شما سربازان مولایمان حضرت مَهدی (ارواحنا فداه) را با تحمُّل مراحل سِیر و سُلوک ماه رمضانی و پُشتسر گذاشتن جمع موفّقین در ضیافت حضرت حُجّت (ارواحنا فداه)، پدر ایشان، مادر ایشان، جَدّ بزرگواراشان در شهر سامرا در کنار برادر عزیز و مُجاهدمان «آقای مُرادی» در این فَضای نورانیِ در اَبعاد مُحتلف ما هم این شَرف را پیدا کردیم که با شما باشیم. خیلی خداوند متعال رَحم کرده است؛ آدم یکروزه میاُفتد، یکساعته جُدا میشود. یا میمیرد و تمام میشود و یا مرگ روحی پیدا میکند، سِنخیّتش را از دست میدهد. برای لحظهلحظه ایمانتان، برای ساعت به ساعت دینداریتان و طلبگیتان شُکر کنید. بَهانه زیاد است که آدم ببُرد و از دایره بیرونش کنند. ولی آقایی کردند. نه اینکه ما و شما استحقاق داریم؛ به خداوند قَسم هیچکسی استحقاق ندارد. برحَسب روایت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هرکسی به بهشت میرود، به کَرَم خداوند میرود، به استحقاق نیست. گفتند: حتی شما؟ فرمودند: بله، حتی من. من با عمل خودم مُستحقّ بهشت نمیشوم. خداوند متعال به هرکسی هرچه میدهد، کَرَم است و این کَرَم شامل جمعی شده است. همه مَشمول این کَرَم نیستند؛ «أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[۲]».
خداوند هدایت انسانِ باتقوا را با مَعیّت خود همراه میکند
اما نکاتی را که خداوند متعال اخلاص بدهد تا با شما صادقانه حرف بزنیم، اَعمال ما چه عمل فکری، علمی، انگیزشی یا کُنش و واکنشی که در رفتارمان هست، یک ظاهری دارد و طلبه ظاهراً کار بَد نمیکند. نماز میخوانید، الحمدلله نماز شب میخوانید، الحمدالله زیارت رفتید، الحمدالله روزه گرفتید، نَوافل را خواندید، اَدعیهی ماه مبارک رمضان کلاسهای پُرباری است. قاعدتاً بَهرهها از نظر برائت و توجّه به مَعانی را داشتهاید. اینها همه ظَواهر قضیّه است. اما «إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ[۳]»؛ خداوند متعال این اَعمالی که همه انجام میدهند، از همه قبول نمیکند. خداوند اعلان فرموده است که فقط از مُتّقین قبول میکند و خداوند بر اساس لُطف و محبّتی که به ما دارد، برای رسیدن به سرمایهی تقوا و اتّصال به اِکسیر تقوا، روزه را برای ما قرار داده است. فرموده است: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ[۴]»؛ لَعلّ است، یعنی همه نمیرسند. خیلیها روزه می گیرند، ولی هر روزهداری چیزی از روزهاش عایدش نخواهد شد. «کَمْ مِنْ صَائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ صِیَامِهِ[۵]»؛ مانند این بیچاره، مَگر خداوند لُطف کند؛ والّا من که روزهی خودم را قابل بارگاه خداوند نمیبینم و نُمرهای برای روزهی خودم در نظر نمیگیرم و واقعاً استحقاق آن را ندارم؛ ولی کَرَم دریای بیساحل است. «یَا إلهَ العاصِین»؛ خدا خدای گُنهکارهاست. این تقوا خیلی مهمّ است. طبق آیات قرآن کریم کلید تمام مشکلات تقواست. «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ[۶]» حالت کُلّی آن است. «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ» قاعده است، قانون است. «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا[۷]»؛ هرکسی تقوا داشته باشد، خداوند متعال همراه اوست و خداوند درَب را خودش باز میکند و به مَلائکه واگذار میکند. آدمی که تقوا داشت، خداوند متعال با او مَعیّت هدایت دارد، مَعیّت نُصرت دارد، مَعیّت نورانیّت دارد. آدمِ باتقوا هیچوقت از خدا نمیبُرد، همیشه با خداست. چون خداوند با اوست، دارد میرود؛ هرجایی به مشکل برخورد کند، خداوند خودش آن را برطرف میکند.
کسی که به صورت مُستمر در مسیر تقوا باشد، خداوند برایش گُشایش حاصل میکند
اگر مشکل علمی داشته باشید؛ مرحوم آخوند اهل حکمت، آخوند حکمت در فقه مرحوم «آخوند خراسانی[۸]» (رضوان الله تعالی علیه)، در عرفان «آخوند مُلّا حُسینقُلی همدانی[۹]» (رحمت الله علیه) است؛ ولی در حکمت صدرالمُتألهین آخوند «مُلّاصدرا[۱۰]» (اعلی الله مقامه الشریف) هستند. ایشان هر وقت در مسائل علمی به مشکل برمیخوردند، به حرم حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) میآمدند و دو رکعت نماز میخواندند و به ایشان اِشراق میشد. خداوند متعال باز میکند. «حکمهٌ مَشرقیه»؛ زیادشان مطالب را از دیگران نَقل میکند و بعد میگوید که اینها نَقل است. والّا آن چیزی که به من دادهاند، به من اِشراق شده است. در همهی بُنبستهای علمی مُعلّم خودِ خدا میشود. آدم خوب میفَهمد. مرحوم «علّامه طباطبایی» (سلام الله علی علّامهی طباطبایی، رضوان الله علیه) این بزرگوار در دورهی کودکیشان مُلّا مَکتبی میآمده است و ایشان بچّه یتیم بوده است، مُلّا مَکتبی را به خانهشان میآوردند و به ایشان و اَخویشان درس میگفت. ولی ایشان آمادگی نداشتند. مُدّتی که میگذرد، آن مُلّا مَکتبی ایشان را سَرزنش میکند، شِماتت میکند. میگوید: من پول یتیم میگیرم و به شما درس میدهم؛ اگر نمیخواهی درس بخوانی، برای چه من میآیم؟ این مرحوم علّامه (رضوان الله تعالی علیه) را آزُرده میکند. ایشان در حالاتشان نوشتهاند: به بیابان رفتم و دو رَکعت نماز خواندم. گفتم: خدایا! یا شوق درس به من بده یا مرگم را برسان؛ دیگر نباشم که شِماتت بشنوم. ایشان میگویند: از آن لحظه به بعد بنده هیچوقت از هیچ اُستادی استفاده نکردم. هر درسی را قبل از آنکه در آن درس حُضور پیدا کنم، مُطالعه میکردم و میفَهمیدم. بعد وقتی میرفتم، پای درس اُستاد بودم، ولی گویا که همهچیز را بَلد هستم. گاهی اگر یک لحظه سیم وصل بشود، «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا». این مُستمر است و نمیگوید: «وَ مَنِ اتّق الله»؛ بلکه میفرماید: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ»؛ کسی که در کشتی تقوت نشسته باشد، او همیشه در مسیر ساحل است و لحظه به لحظه به ساحل نزدیک میشود و قَدم به قَدم خداوند راه را برایش باز میکند تا به ساحل نجات برسد. در مسائل علمی اینگونه است؛ در مسائل مَعنوی همینگونه است؛ در نماز شب مَقبول همینگونه است؛ در حال بُکاء و دعا هم همینگونه است؛ در حالات عرفانی و شُهودی هم همینگونه است. خداوند تَصمین کرده است هرکسی تقوا داشت، مُستمراً در مسیر تقوا بود و از این خط خارج نشد، خداوند متعال هم مُستمراً برای او دَرب را باز میکند. خداوند متعال خودش دَربان اوست؛ «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا».
انسان باید باور داشته باشد که رِزق او به دست حقتعالی است
بعد هم صحبت رِزق را میکند. «وَ یَرْزُقْهُ[۱۱]»؛ آدمی که قرآن را باور داشته باشد، هیچوقت غَم روزی را نمیخورد. متأسفانه بعضی از طلبهها در حوزهها نگران هستند که آینده چه میشود. خدا میداند که ضعف ایمان است، به والله قَسم که ضعف ایمان است. وعدههای خداوند حق است. مگر میشود خداوند به بندهاش وعده بدهد و به وعدهی خودش عمل نکند؟ خداوند متعال گاهی در وَعیدهایش عمل نمیکند. میگوید: عذاب میکنم؛ ولی این گفتن برای این است که برای شما هُشدار باشد و بعد هم مانع ایجاد میکند تا بندهاش عذاب نشود. خداوند متعال به حضرت یونس (علیه السلام) وَعده داد که قومش را عذاب کند. وعده داده بود، وعدهی عذاب داده بود. حضرت یونس (علیه السلام) خودش را از مُحیط عذاب کنار کشید که مُبتلا به این بَلای عُمومی نشود. خداوند متعال خودِ حضرت یونس (علیه السلام) را گرفتار کرد. ولی این اُمّت توفیق پیدا کردند، با اینکه وَعدهی عذاب داده بود، ولی خداوند بَداء دارد. اینها با راهنمایی یک عالِم دینی تا عَمارات و نشانههای غَضب خداوند را دیدند که این آتش غَضب روشن شده است و الآن است که اینها را بسوزاند، رو به بیابان گذاشتند. فرزندانشان را بُردند، زن و مرد اِنقطاع پیدا کردند. چه نالههایی داشتند، چه سوز و گُدازی داشتند، چه اَشک و آهی داشتند. پروردگار متعال علیرَغم وعدهی عذاب اینها را از عذاب خَلاص کرد و ایمان نَصیبشان شد. ولی حضرت یونس پیامبر (علیه السلام) گرفتار زندان تو در تو شد که خداوند متعال میگوید: اگر تَسبیح او نبود، او را تا روز قیامت در این زندان نگاه میداشتیم، او را حَبس اَبد میکردیم. ولی خداوند متعال در مورد حضرت یونس (علیه السلام) هم علیرَغم استحقاق گرفتاری تا روز قیامت، یک وسیلهای که تَسبیح بود، اگر کسی اهل تقوا باشد، بُنبست ندارد. مانند علّامهی طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) که هیچوقت بُنبست علمی نداشت. و باز خودِ آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) در مسألهی رِزق گفته بودند: برای بنده از شهر تبریز به صورت ماهیانه پولی را میفرستادند. جنگ شد و دیگر رابطهی ایران و عراق قطع شد و برایم چیزی نمیآمد. بهقَدری فشار بر من سنگین شد که مجبور شدم به اُستادم مرحوم آیت الحقّ آقای «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) شِکوه کنم. ایشان در مسجد کوفه بودند. به مَحضر ایشان رفتم. گفتم: آقا چند ماهی است که پولی به من نرسیده است و در شدّت عُسرت هستم. میگفتند که ایشان یک جریانی را برای من حکایت کردند و گفتند: هنگام زایمان همسرم بود و من هم در مسجد کوفه مشغول بودم. پیام آمد که پول بدهید تا قابله برای زایمان بیاوریم. گفتم: پول ندارم. رفتند و دوباره آمدند و گفتند: این قابلهای که آمده است، سیگار میکِشد؛ حالا که حاضر شده است بدون پول بیاید، ولی پول بدهید تا برایش سیگار بگیریم. گفتم: پول سیگار هم ندارم. سه بار در سختترین شرایط خانوادگی به من مُراجعه شد و من هیچچیزی نداشتم. ولی وقتی به منزل آمدم، دیدم که قبل از آنکه من بیایم، اَرزاق به منزل آوردهاند. فَهمیدم کسی هست که هوای ما را دارد. مرحوم آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) میگفتند: اُستادم چیزی به من نداد، حَوالهای هم نداد که از کسی چیزی بگیرم؛ ولی نَقل این داستان بهقَدری به من آرامش داد که تا آخر عُمر غُصّهی روزی را نخوردم. باورم آمد که رِزق دست خودش است. او بندهاش را فراموش نمیکند. «وَ مَا مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا[۱۲]».
انسان باید باور داشته باشد که رِزق او به دست حقتعالی است
بحمدالله خیلی ذهن نورانیِ طلبگی دارید، خیلی فُرمول ریاضی است. روزه برای تقواست. تقوا هم در جبههی علم موجب پیروزی است و هم در جبههی زندگی منشأ رِزق و رسیدن مایَحتاج آدم است. «وَ یَرْزُقْهُ»؛ نه از این چیزهایی که شما فکر میکنید فُلانی به سیاسی ـ عقیدتی رفته است، فُلانی رفته و قاضی شده است؛ والله قَسم به اینها نیست. قاضیِ مُحتاجِ فقیرِ زمینخورده هم داریم. بعضی از همین آقایانی که در ادارات هستند، خیلی بیچاره هستند. خداوند بَلا میدهد، هزینه میآید، بَرج میآید، نمیرسد. اگر خداوند بخواهد کسی را بیچاره کند، انسان که با پول از بیچارگی رهایی پیدا نمیکند. همهچیز دست خودش است. «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ[۱۳]»؛ همیشه همینگونه باشید. برنامهریزی بکنید، ولی «کُن لِما لا تَرجُو أرجى مِنکَ لِما تَرجُو[۱۴]»؛ هیچ وقت به منبر خودتان، به تَدریس خودتان، به ارث خودتان، به عَطاهای پدر خودتان که خداوند سایهشان را بر سرتان مُستدام بدارد، به داشتن یک فامیلی که کارهای هست، هیچوقت چشم به اینها ندوزید. اینها کَف روی آب است. اینها آدم را بینیاز نمیکند. بیایید همیشه میهمان خدا باشید. از سر سُفرهی کَریم که بلند میشوید، گرفتار لِئام خَلق میشوید، همیشه سرافکندهاید. ولی میفرماید: «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ».
هرکسی خدا را وَکیل خودش قرار بدهد، از غیرِ او بینیاز میشود
این قسمت آخر عجب چیزی است! خداوند متعال را قَسم میدهم به آن حالاتی که زیر قُبّهی امامین عسکریین (علیهما السلام) داشتید، در سَرداب مُقدّس در خانهی اربابتان داشتید و به آن اشکهایی که حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) خودشان در آن سَرداب از چشم الهیشان به بارگاه خداوند تقدیم داشتند، خداوند به ما هم باور بدهد. به ما هم یافتن این حَقایق را بدهد. «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ[۱۵]»؛ هرکسی نگران است، گویا وَکیل ندارد. اگر کاری از تو ساخته نیست و یک کسی کاربَلد است، کار را واگُذار کُن، بگذار کارت را انجام بدهد. خدا میگوید: هرکسی من را وَکیل خودش قرار بدهد، به هیچکَسِ دیگری احتیاج ندارد. «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»؛ هرکسی به خدا توکّل کند، نتیجه چه چیزی است؟ خودِ او، نه به جُنودِ او، «لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۱۶]»، نه به حَبیبش، نه به وَلیاش؛ بلکه خودم هوای تو را دارم، تو را در آغوش رَحمت خودم میگیرم. «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ»؛ خدایا! به ما هم توکُّل بده. ما که نمیدانیم توکُّل چه چیزی است؛ ولی چه وَعدهی قَطعی، روشن و شَفّافی میدهد. «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»؛ هرکسی خدا را داشته باشد، دیگر به هیچچیزی احتیاج ندارد. سعی کُن من را داشته باشی. اگر اُمورت را به ما واگُذار منی، او «نِعمَ الوَکیل» است، وکیلی بهتر از او وجود ندارد. اگر کارت را به من سپُردی و من را وکیل قرار دادی، من کارت را به دیگری واگُذار نمیکنم. «فَهُوَ حَسْبُهُ»؛ خودم تو را بَس هستم. اگر کسی وکیلش خدا باشد، خداوند او را بَس است. برای چه چیزی بَس است؟ برای همه چیز، در همه چیز. او همه چیز است، او همه هستی است، او همه علم است، او همه قدرت است، او همه عزّت است، او همه نور است. «فَهُوَ حَسْبُهُ»؛ یعنی چیزی هست که در خدا نباشد؟ کَمبودی در هستی مُطلق، در کَمال مُطلق احساس میکنید؟ کاهش و عیب و نَقصی وجود دارد؟! وقتی کَمال مُطلق، جَمال مُطلق، هستی مُطلق و قدرت مُطلق خودش را در اختیار تو قرار داده است، وکالت تو را قبول کرده است، دیگر نگران چه چیزی هستی؟ «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»؛ این آیه در نوع خودش نَظیر ندارد. برای یک مُوحّد در تأکید توحید، در تَعمیق توحید که همه چیز خودِ اوست و هیچ کاری از غیرِ او ساخته نیست، اگر دستت به دامان رَحمت او باشد.
بنده باید تمام کارهایش را مُطابق تَکلیف و رضای الهی انجام بدهد
لذا این دعا از دعاهای خیلی مهمّ است که مرحوم «سیّد عَلیخان کَبیر[۱۷]» (رحمت الله علیه) اَثر عجیبی از آن نَقل میکند: «یَا حَلِیمُ یَا عَلِیمُ یَا عَلِیُ یَا عَظِیمُ یَا یَا حَیُ یَا قَیُّومُ یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ بِرَحْمَتِکَ أَسْتَغِیثُ فَأَغِثْنِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ یَا مُغِیثُ یَا مُغِیثُ یَا مُغِیثُ[۱۸]»؛ ما فقط خدای یک یوسف گرفتار نبودیم؛ اگر تو هم مانند حضرت یونس (علیه السلام) خودت را در زندان ببینی، «الدُّنیا سِجنُ المُؤمنِ[۱۹]»؛ هرکسی راه حضرت یونس (علیه السلام) را برود، اینجا زندان است. اگر بخواهید در دنیا باشید، ولی در دنیا نباشید. «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَهَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ[۲۰]»؛ مُوت اختیاری این است که آدم «عَن إرادهٍ» با دنیا خداحافظی کند. گرایشهای دُنیویاش را به میل به آخرت و محبّت خداوند تبدیل کند. او در دنیاست، ولی هیچکاری به دنیا ندارد. کار به تَکلیف و بندگی دارد. هرکاری میکند دستور اوست، رضای اوست. هیچ برایش مهمّ نیست. اقبال دنیا یا اِدبار دنیا هیچ تأثیری برایش ندارد. «وَ کَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ[۲۱]»؛ ما مؤمنین را اینگونه نجات بدهیم. خدایا! به ما هم بده. چه میشود این روزهای آخر ضیافتت کَرَم کُنی؟ اینهایی که در این آیات وعدهی آن را دادهای، ما عاجز هستیم و نمیتوانیم تَحصیل کنیم؛ «بِیَدِکَ لَابِیَدِ غَیْرِکَ زِیادَتِى وَ نَقْصِى وَ نَفْعِى وَ ضَرِّى[۲۲]»؛ من چه کاره هستم؟ همهکاره تو هستی. به بعضیها دادهای؛ یک چیزهایی داشتند که دادهای. منِ هیچچیز ندار یعنی غیر از تو کسی را دارم؟ از چه کسی بخواهم؟! بنابراین ماه مبارک رمضان یک چنین چیزهایی را به ما وعده داده است. چون «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ[۲۳]»؛ روزه باید تقوا را حاصل بدهد و اگر حاصل روزه تقوا شد، تقوا همه چیز است. هم علم است، هم زندگی است، هم نورانیّت است، هم نجات است و هم همه چیز است. انشاءالله از خداوند مَنّان درخواست کنیم.
روضه و توسّل به حضرت صدیقهی کبری (سلام الله علیها)
وقتی شما باشید، خیر دنیا و آخرت برای بنده شما هستید. الحمدلله خداوند شما را برای من سُفرهی رَحمت، سُفرهی توسُّل، سُفرهی «مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اَللَّهَ رُؤْیَتُهُ[۲۴]» قرار داد. آدم شما را که میبیند، به یاد خدا میاُفتد. قَدر خودتان را بدانید. یکی از روزَنههای رَحمت که نجات در آن است، توسُّل است. ما هم الحمدلله در جمع شما توسُّلمان میآید. روزهای آخر است. امشب که میآید، شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان است. شُعاع لَیالیقَدر است و این دعا را در این شب فراوان بخوانید: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَهَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الاِسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ». در مَفاتیح هم نوشته است. حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) در شب بیست و هفتم ماه رمضان زیاد با این دعا مأنوس بودند: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَهَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ». و چون حقیقت شبقَدر حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها)، مادرتان، مادر جوانتان است؛ چه مادر است! چه قدرتی است! چه بَرکتی است! «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ[۲۵]»؛ بیبیِ عالَم هم ولایت را نگهبانی و پاسداری کردند که ما امروز در خیمهی ولایت جای گرفتیم و هم قرآن را حفاظت کردند، هم شخص حضرت علی (علیه السلام) را حفظ کردند و هم شخصیّت حضرت علی (علیه السلام) را حفظ کردند، هم بساط علم را که خیر کَثیر است، خیرِ کَثیر همان حکمت است؛ هرچه علم هست از وجود حضرت زهرا (سلام الله علیها) جوشیده و هر طلبهای فرزند حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است؛ بچّهی علمی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است، بچّهی روحانی حضرت صدیقهی طاهره فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است. آقای من! امام زمان من! این طلبهها یک توقُّع دیگری از اربابشان دارند. من سوز مادرتان را برایشان میخواهم. مرحوم «علّامهی اَمینی» (رحمت الله علیه) که رضوان خداوند بر ایشان باد، میگفتند: ای کاش عُمر داشتم و هیچکاری نداشتم، فقط مینشستم و شب و روز به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) گریه میکردم.
«صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا ***** صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا[۲۶]»؛
این روزهای آخر به پدرشان خطاب میکردند: «أَبَتَاه ضَعُفَت قُوَّتِی[۲۷]»؛ بابا! دیگر نیرو ندارم. «وَ خانَنَی جَلدی[۲۸]»؛ دیگر طاقتم طاق شده است. «وَ شَمَتْ بی عَدُّوی[۲۹]»؛ خداوند هیچکسی را گرفتار تیر شِماتت نکند. گویا به بیبی زَخمزبان میزدند. «وَ شَمَتْ بی عَدُّوی»؛ غُصّهام دارد من را از پای درمیآورد. اما در میان مَصائبی که خود حضرت زهرا (سلام الله علیها) میگویند که نه مانند باران، بلکه مانند آبشار زندگیام را پوشانده بود، غَرق در مُصیبت بودم؛ اما با این حال وقتی مولا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) کنار بِستر حبیبهاش که دیگر آب شده بود، یک روزگاری بود که برحَسب نَقل از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ایشان فرموده باشند: اگر غَم عالَم بر من ریزش میکرد، کافی بود تا یک نگاه به فاطمهام بکنم؛ همهی غَمها از دلم میرفت. اما حالا هر قت نگاه به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) میکرد، دلش آب میشد. کنار بِستر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نشست. نگاه میکند و میبیند که دیگر جُز شَبَحی از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نمانده است. یک مُشت اُستخوان مانده است. به پَهنای صورت اشک میریزد. دیگر گویا صبرش تمام شده است. خطاب کرد: بیبی! فرمود: «سیّدتی!»؛ ای بیبیِ علی! ای همهکَسِ علی! «مَا یُبْکِیکِ؟[۳۰]»؛ چرا درد خود را به من نمیگویی؟ سُفرهی دل خود را برای علی باز نمیکنی؟ «مَا یُبْکِیکِ؟»؛ «اگر دردم یکی بودی چه بودی[۳۱]»؛ چه به علی بگویم؟ کدام دردم را بگویم؟ در اوّلین تَهاجُم اُستخوانهای پَهلو شکسته شد. شکستگی اُستخوان اَمان از آدم میگیرد، عادی نیست. لحظاتی بعد بین دَرب و دیوار آنچنان فشار وارد شد، شاید جِناق سینه شکست. تنها سوختن نبود. «وَ لَسْتُ أدْرِى خَبَرَ المِسْمَارِ[۳۲]»؛ خدا لَعنتشان کند، خدا عَذابشان کند. با یک زن این کار را نمیکنند. بعد هم که داشتند حضرت علی (علیه السلام) را به اسارت میبُردند، هیچ مردی نبود. خودش یکتَنه آمد و مُقابل این همه اَرازل و گُرگها ایستادگی کرد. در آنجا هم خُردش کردند، او را لِه کردند و دیگر چیزی از او نمانده بود. ولی آن چیزی که قلب حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را میسوزاند، اینها نیست. وقتی حضرت علی (علیه السلام) پُرسید: چرا دردت را به من نمیگویی؟ منشأ این همه گریه چیست؟ عرضه داشت: علی جان! «أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی[۳۳]»؛ من به غُربت شما گریه میکنم. اینجا حضرت زهرا (سلام الله علیها) دردهای خودش را نمیدید. درد مَظلومیّت حضرت علی (علیه السلام) از همهی اینها برایش بالاتر بود. گویا آن سهساله هم از مادر به ارث بُرده بود. وقتی سر بابا را به دامن گرفت، آبلهی پا را به زبان نیاورد؛ دویدن در بیابانها پُر از خار را نگفت؛ تازیانهها را نگفت؛ سیلیها را نگفت. گفت: «اَبَتاه! مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ؟[۳۴]».
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۳۵]».
خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به ضلع مَسکورهاش، به مُحسن مَقتولهاش، به همسر مَظلومش، به بُکاء حَسَنین (علیهما السلام) قَسمت میدهیم در همین ایّان لباس ظُهور بر قامت صاحب ما بپوشان.
خدایا! چشم ما را از دیدن جَمال امام زمانمان (ارواحنا فداه) مَحروم مَگردان.
خدایا! قلب ما را خانهی عشق آن بزرگوار قرار بده.
خدایا! همهی کارهای ما را مورد رضایت حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) مَنظور بفرما.
خدایا! همهی کارهایمان را عبادت کُن.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم عاقبت اَمرمان را به شهادت مَختوم بگردان.
خدایا! ما را مایهی شِین مُؤمنین، شِین امام زمان (ارواحنا فداه)، نظام اسلامی و رهبرمان قرار مَده.
خدایا! ما را زینِ دینمان، زینِ نظاممان، زینِ اهالی ولایت مُقرر بفرما.
الها! پروردگارا! یاد خودت را بر دل ما تَثبیت بفرما.
خدایا! آنی ما را از یاد خودت و یاد مولایمان حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) غافل مَگردان.
خدایا! به ضلع مَکسورهی حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به عصمت بیبی، به مَظلومیّت و صبر و ایمان و یقین آن بزرگوار قَسمت میدهیم ما را دشمنشاد نکُن.
خدایا! ما را گرفتار تیر شماتت دشمنانت قرار مَده.
خدایا! اَمن و امان همیشگی به ما مَرحمت بفرما.
خدایا! اخلاص و یقین و نور را در مسیر ما همیشگی قرار بده.
الها! پروردگارا! سایهی پُر برکت همهی صُلحا، عُلمای صالح، عُلمای مُجاهد، سنگرنشینان مُقاومت و در رأس این قائمه رهبر عزیز و بزرگوارمان را از همهی این آفات و بَلیّات مَصون و مَحفوظ بدار.
خدایا! سایهی این مرد حَکیم را تا ظُهور با کفایت و کرامت مُستدام بدار.
الها! پروردگارا! نَواقص ما و مشکلات ما را با نظر لُطف خود برطرف بفرما.
الها! اماممان (رضوان الله تعالی علیه)، شهیدان سرافرازمان، گذشتگان و مَشایخمان از سُفرهی ماه مبارک رمضان و این توسُّلات و این عبادتهای ما بینَصیب مَگردان.
خدایا! سلامهای خالصانهی ما را به ائمهی ما (سلام الله علیهم اجمعین) و به امام زمان ما (ارواحنا فداه) ابلاغ بفرما.
خدایا! آنچه خواستیم و آنچه نخواستیم و خیر دین و دنیای ما در آن است، به ما کَرَم بفرما.
خدایا! به خَمسهی طیّبه (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم نگرانیها را برطرف بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۹٫
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ».
[۳] سوره مبارکه مائده، آیه ۲۷٫
«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ ۖ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ».
[۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۳٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».
[۵] نهج البلاغه، حکمت ۱۴۵؛ روزه و نماز بیفایده.
«وَ قَالَ (علیه السلام): کَمْ مِنْ صَائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ صِیَامِهِ إِلَّا الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ، وَ کَمْ مِنْ قَائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ قِیَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ؛ حَبَّذَا نَوْمُ الْأَکْیَاسِ وَ إِفْطَارُهُمْ».
[۶] سوره مبارکه طلاق، آیه ۲٫
«فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهَادَهَ لِلَّهِ ۚ ذَٰلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا».
[۷] همان.
[۸] محمدکاظم خراسانی (۱۲۵۵-۱۳۲۹ق) معروف به آخوند خراسانی از مراجع تقلید و عالمان اصول فقه در قرن چهاردهم قمری بود. او مؤلف کتاب کفایه الاصول و از حامیان اصلی نهضت مشروطه ایران بود. او مشروطه را وسیلهای برای جلوگیری از ظلم و ستم به مردم میدانست و شرکت در این جنبش را بر همه مسلمانان، واجب میدانست. آخوند پس از به توپ بسته شدن مجلس در ۲۳ جمادیالاول ۱۳۲۶ق توسط محمدعلی شاه، حکم به جهاد و مبارزه علیه استبداد او داد. محمدحسین غروی نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی، سید حسین طباطبایی بروجردی، سید حسین طباطبایی قمی و محمدحسین کاشفالغطاء شاگرد او بودند. محمدکاظم خراسانی در سحرگاه سهشنبه ۲۰ ذیالحجه ۱۳۲۹ق، در منزل خود، پس از اقامه نماز صبح در ۷۴ سالگی درگذشت.[۲] برخی مرگ او را بر اثر مسمومیت دانستهاند. پس از تشییع، عبدالله مازندرانی بر پیکر وی نماز گزارد و در مقبره حبیب الله رشتی واقع در صحن حرم امیرالمومنین به خاک سپرده شد. آخوند خراسانی به دلیل فوت همسرانش، چهار بار ازدواج کرد. او از همسر دوم دارای چهار فرزند و از همسر سوم، دو فرزند داشت. چهارمین و آخرین همسر آخوند سالها پس از وی زنده بود و در سن نود سالگی درگذشت. محمدکاظم خراسانی، علوم دینی را در مشهد نزد پدر و دیگر عالمان فراگرفت. سپس در رجب ۱۲۷۷ق برای ادامه تحصیل راهی نجف شد. قبل از سفر به نجف، آخوند خراسانی حدود سه ماه در سبزوار در درس فلسفه حاج ملا هادی سبزواری شرکت کرد. پس از رسیدن به تهران، مدتی در مدرسه صدر ماند و نزد میرزا ابوالحسن جلوه و ملا حسین خوئی، فلسفه و حکمت آموخت. وقتی میرزای شیرازی به سامراء هجرت کرد، آخوند خراسانی در نجف مُدرسی مشهور بود. بسیاری از شاگردان میرزا که در نجف مانده بودند، به سفارش او، در درس خراسانی که جانشین میرزای شیرازی شناخته میشد شرکت میکردند.
با درگذشت محمدحسن شیرازی در ۱۳۱۲ قمری و بازگشت بسیاری از حوزه سامرا به نجف و پیوستن بیشتر ایشان به درس خراسانی و نیز با رحلت عالمان معاصر وی در عتبات، به تدریج جایگاه خراسانی در مقام استاد برجسته حوزه نجف، تثبیت و درس او بزرگترین حوزه درسی نجف شناخته شد. در سفرنامهای که در سال ۱۳۲۳ق نگاشته شده چنین آمده که در درس خارج فقه وی که در مسجد هندی برگزار میشده تقریباً ششصد تا هفتصد نفر حاضر میشدهاند و در درس خارج اصول فقه وی که در مسجد طوسی برگزار میشده تقریباً هزار نفر بودهاند. آخوند خراسانی در برگزاری جلسات درس، بسیار جدّی بود و با هیچ عذری درس خود را تعطیل نمیکرد؛ حتی در ماجرای شیوع وَبا در نجف، که بیشتر درسهای حوزه علمیه تعطیل شد، درس خود را حتی در روز درگذشت سه تن از نزدیکانش، تعطیل نکرد. در برخی از سالها که در نیمه نخست رجب برای زیارت به کربلا میرفت، در همانجا نیز درس دایر میکرد و در رمضان نیز که درسهای متداول حوزه تعطیل بود، مباحثی مانند اصول عقاید یا اخلاق تدریس میکرد. خراسانی درس فقه را به زبان فارسی و درس اصول فقه را به زبان عربی میگفت.
پس از درگذشت میرزای شیرازی و رجوع برخی از مقلدان او به آخوند خراسانی، وی برای پاسخگویی به استفتائات با حضور شاگردانش، از جمله سید ابوالحسن اصفهانی، محمد حسین غروی اصفهانی، سید حسین طباطبائی بروجردی، عبد الکریم حائری، آقا ضیا عراقی، آقا حسین قمی، میرزا محمدحسین نائینی مجلس مشورتی میگذاشتند. عبدالله جوادی آملی از مراجع تقلیید شیعه ، در دی سال ۱۳۹۷ش در مراسم رونمایی از کتاب تحریر الاصول، آخوند خراسانی را جزء مولدان علم در حوزه علمیه برشمرده و با اشاره به اصالت افغانستانی ایشان تصریح کرده است که وی یک قرن است که حوزههای علمیه را تحت شعاع قرار داده است. بهنظر جوادی آملی ما یک دلال علمی داریم و یک مبتکر و تولید کننده. ایشان اخوند خراسانی را مُوّلِد میداند و به همین خاطر گلایهمند است که بعد از یک قرن گویا هنوز ما نوآوری نداریم و این برای حوزههای علمیه میتواند ننگ تلقی شود. آخوند خراسانی در نجف سه مدرسه علمیه بنا کرد که به مدرسه آخوند شهرت پیدا کرد: مدرسه بزرگ (تاریخ بنا: ۱۳۲۱ق)، مدرسه متوسط (تاریخ بنا: ۱۳۲۶ق) و مدرسه کوچک (تاریخ بنا: ۱۳۲۸ق)، همچنین به تأسیس چند مدرسه علوم جدید نیز در نجف، کربلا و بغداد، که بیشتر محصلان آنها ایرانیان بودند و زبان فارسی نیز از مواد درسی بود، کمک کرد.
[۹] ملاحسینقلی همدانی (۱۲۳۹-۱۳۱۱ق) عارف و فقیه قرن ۱۳و۱۴ق بود. او در تهران، سبزوار و نجف در فقه، اصول، فلسفه و اخلاق از درس شیخ انصاری و سید علی شوشتری استفاده نمود. میرزا باقر قاضی طباطبایی، میرزا جواد ملکی تبریزی، سید محسن امین، محمد بهاری همدانی، میرزا محمدحسین نائینی و آخوند خراسانی از شاگردان وی هستند. برخی معتقدند شیوه سلوک، تعلیم و تربیت ملا حسینقلی همدانی همانند شیوه سلوک استادش، سیدعلی شوشتری، مبتنی بر معرفت نفس، التزام به مراقبه و اهتمام ورزیدن در مراتب چهارگانه آن است. بیشتر آثار همدانی تقریرات درس او به قلم شاگردانش است. البته تقریرات دروس فقه و اصول شیخ انصاری و سیدعلی شوشتری نوشته خود اوست. ملاحسینقلی درگزینی نجفی، معروف به ملاحسینقلی شوندی همدانی، در سال ۱۲۳۹ق/ ۱۲۰۳ش در روستای شوند (شهررزن، استان همدان) به دنیا آمد. نسب وی به جابر بن عبدالله انصاری، از صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، میرسد. حسینقلی در سفر زیارتی به کربلا در ۲۸ شعبان ۱۳۱۱ق، (۱۶ اسفند ۱۲۷۲ش) درگذشت و وی را در حرم امام حسین (علیه السلام) در ایوان حجرۀ چهارم از صحن شریف دفن کردند. رمضان، پدر همدانی که چوپان بود، او را برای تحصیل علوم دینی به تهران فرستاد. حسینقلی در تهران درسهای مقدماتی، سطوح فقه و اصول را فراگرفت و سپس در درسهای خارج فقه و اصول عالمان تهران، به خصوص حلقه درس شیخ عبدالحسین طهرانی شرکت کرد. او برای شرکت در درس فلسفه ملاهادی سبزواری به سبزوار رفت.
حسینقلی پس از مدتی اقامت در آنجا، عازم نجف شد. در نجف از درس فقه و اصول شیخ مرتضی انصاری بهرهمند شد و از طریق وی بود که به درس اخلاق سیدعلی شوشتری راه یافت و شاگرد او شد. حسینقلی پس از فوت شیخ انصاری، با وجود تمایل به تدریس دروس فقه و اصول، به توصیه سید شوشتری به تربیت و تعلیم اخلاقی شاگردان پرداخت و پس از فوت وی، در کنار جلسه اخلاق در منزل خود، فقه و اصول را تدریس نمود. برخی معتقدند شیوه سلوک و تعلیم و تربیت همدانی مطابق با شیوه سلوک سیدعلی شوشتری بود و مشایخ سلوکی او از طریق سیدعلی شوشتری به محمدرضا دزفولی و از طریق او به سید صدرالدین دزفولی و از او به آقا محمد بیدآبادی و از او به سید قطب الدین نیریزی، میرسد. شیوه سلوک ملاحسینقلی مبتنی بر معرفت نفس، ( که ملازم با معرفت ربّ بوده) و التزام به مراقبه و اهتمام ورزیدن در مراتب چهارگانه آن است. برخی گفتهاند حسینقلی گاه در خلال درس از بیم آنکه مبادا غفلتی پیش آمده باشد و سخنی برای رضای خداوند نگفته باشد، سکوت میکرده است.
آقا بزرگ تهرانی – که دو سال پس از رحلت ملاحسینقلی همدانی وارد عراق شد –او را بر روش و طریقه سید ابن طاووس دانسته است. به عقیده وی، ملاحسینقلی بر بیشتر علمای طبقه بعد از خود حق دارد و شاگردان او ستارگان زینت بخش آسمان علم و فضلیتاند. وی از اینکه محضر او را درک نکرده تأسف خورده و خوشحال بوده که شاگردان او را درک کرده است. به نظر او، شاگردان آخوند، علم را با عمل آمیختهاند. وی بر این باور است که سالیانی طولانی پس از آخوند همدانی هیچکس در علم اخلاق و تهذیب نفوس مانند او یافت نشد. میرزا جواد ملکی تبریزی: استادی بزرگ، اهل عمل و کامل است و مانند او را در وصول به مقامات ندیده ام. سید حسن صدر: جمال سالکان راه وصال، نخبه فقیهان ربّانی، استوانه حکیمان و متکلّمان و برگزیده محققان و اصولیان بود. سید محسن امین نیز درباره ملاحسینقلی نوشته است که در میان معاصرانش برای او، در علم اخلاق و تهذیب نفوس، نظیری یافت نمیشود. سید محمدحسین حسینی تهرانی: مرحوم آخوند ملاّ حسینقلی همدانی… در رشتۀ توحید حقّ تبارک و تعالی بی نظیر بودهاند.
بیشتر آثار همدانی تقریرات او به قلم شاگردانش است. تقریرات دروس فقه و اصول شیخ انصاری که به قلم خود اوست. تقریرات درس سیدعلی شوشتری، که وقف حسینیه شوشتریهای نجف شده است. تقریرات درس فقه (۴ جلد)، شامل صلاهالمسافر، الخلل و القضاء، الشهادات و رهن که شاگردانش نوشتهاند. امالی در موضوع اخلاق، که بعضی از شاگردانش آن را جمع آوری نمودهاند. مکاتبات و دستور العملها، که میرزا اسماعیل تبریزی (تائب) آنها را همراه با بعضی دستورالعملها و مکاتبات احمد کربلائی و محمد بهاری و آقا محمد بیدآبادی جمع آوری کرده و در پایان کتاب تذکره المتقین در ۱۳۲۹ق به چاپ رسانده است.
[۱۰] صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی(درگذشت ۱۰۵۰ق) مشهور به ملاصدرا، فیلسوف، عارف و بنیانگذار مکتب فلسفی حکمت متعالیه به عنوان سومین مکتب مهم فلسفی در جهان اسلام. وی به صدرالحکما و صدر المتألهین نیز معروف است. او نظام فلسفی خود را در مهمترین کتاب خود الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه معروف به اسفار تبیین کرد. پس از او سنت عقلانی شیعه تحت تأثیر آموزههای وی قرار گرفت و فیلسوفان متعددی از جمله ملاهادی سبزواری، آقا علی مدرس زنوزی و علامه طباطبایی به شرح اندیشههای او پرداختند. اصالت وجود اساس مکتب فکری اوست و نظریهاش درباره چگونگی معاد جسمانی مناقشاتی برانگیخته است. صدرالدین شیرازی شاگرد میرداماد و شیخ بهایی است و فیض کاشانی و عبدالرزاق لاهیجی را از معروفترین شاگردان او دانستهاند. او در شیراز، اصفهان و قم زندگی میکرد و در کنار آثار متعدد فلسفی، کتابهایی نیز در زمینه تفسیر قرآن و شرح اصول کافی نگاشت. به گفته سید جلالالدین آشتیانی، تاریخ تولد ملاصدرا در منابع ثبت نشده است؛ اما برخی تولد او را ۹۷۹ یا ۹۸۰ ق دانستهاند. ملاصدرا در شیراز به دنیا آمد. گفتهاند پدرش ابراهیم بن یحیی قوامی از وزیران دولت فارس به مرکزیت شیراز و از خاندان قوامی بود و صاحب فرزند نمیشد. پدرنذر کرد در صورتی که خداوند به او پسری صالح و موحد ببخشد، به فقیران و اهل علم بسیار کمک کند. صدرالمتألهین اموالی را که از پدرش برجای مانده بود در تحصیل علم صرف کرد. وفات وی در سال ۱۰۵۰ق و به هنگامی بوده است که برای هفتمین بار به سفر حج میرفته و یا از سفر بازمیگشته است؛ اما به گفته نوهاش، ملاصدرا در سال ۱۰۴۵ق درگذشت. پیکر او را به نجف برده و در حرم امام علی (علیه السلام) به خاک سپردند.
وی تحصیلات مقدماتی را در کنار پدرش که از اشراف بود، به پایان رساند. پس از فوت پدر به اصفهان رفت. اصفهان در آن دوران پایتخت صفویان بود و از جهت علوم نقلی و عقلی رونق داشت. وی علوم عقلی را نزد سید محمدباقر میرداماد (متوفی ۱۰۴۱ق) و علوم نقلی را از شیخ بهاء الدین عاملی (متوفی ۱۰۳۰ ق) فراگرفت و از این دو اجازه دریافت کرد. هنگامی که وی به اصفهان میرفت دارای مقام علمی و عملی ممتازی بوده است؛ زیرا در ابتدای ورود به حوزه اصفهان در درس شیخ بهاءالدین عاملی (۱۰۳۱-۹۵۳ق) شرکت نمود. پس از اصفهان، دوباره به شیراز بازگشت. وی در شیراز در مدرسه خان تدریس میکرد. در شیراز برخی از علما وی را آزار دادند و او شیراز را به سوی کهک یکی از روستاهای اطراف قم ترک کرد و سالها در انزوا به ریاضت و تزکیه پرداخت. پس از این دوران وی به تألیف و تأسیس مکتب فلسفی خود روی آورد و تا پایان عمر بدان مشغول بود. مطابق برخی اسناد وی بخش پایانی زندگی را در قم گذراند.
[۱۱] سوره مبارکه طلاق، آیه ۳٫
«وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا».
[۱۲] سوره مبارکه هود، آیه ۶٫
«وَ مَا مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا ۚ کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ».
[۱۳] سوره مبارکه طلاق، آیه ۳٫
[۱۴] الأمالی للصدوق : ۲۴۴/۲۶۱٫
«الإمامُ علیٌّ علیه السلام : کُن لِما لا تَرجُو أرجى مِنکَ لِما تَرجُو ؛ فإنّ موسى بنَ عِمرانَ علیه السلام خَرَجَ یَقتَبِسُ لِأهلِهِ نارا، فَکَلَّمَهُ اللّه ُ عزّ و جلّ فَرَجَعَ نَبیّا ، و خَرَجَتْ مَلِکَهُ سَبَأٍ فَأسلَمَتْ مَع سُلیمانَ علیه السلام ، و خَرَجَ سَحَرَهُ فِرعَونَ یَطلُبُونَ العِزَّهَ لِفِرعَونَ فَرَجَعُوا مُؤمِنِینَ».
[۱۵] سوره مبارکه طلاق، آیه ۳٫
[۱۶] سوره مبارکه فتح، آیه ۷٫
«وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ وَ کَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا».
[۱۷] سید صَدرالدین عَلی بن احمد بن محمد مَعصوم حسینی دَشتَکی شیرازی (۱۰۵۲ – ۱۱۱۸ق یا ۱۱۲۰ق)، معروف به سید علی خان مدنی و سید علیخان کبیر و در نزد عرب به ابن معصوم مدنی از علمای شیعه قرن دوازدهم هجری. ریاض السالکین در شرح صحیفه سجادیه از آثار مهم اوست. دوران عمرش را در شهرهای مختلف سپری کرد. پس از سفر به هند، در حیدرآباد، وزیر دربار سلطانعبدالله قطب شاه و پس از آن در برهانپور لاهور، رئیس دیوان حکومت سلطان محمد اورنگزیپ شد. آخر عمر خود را در شیراز به تدریس گذراند. او در ذیقعده سال ۱۱۱۸ق یا ۱۱۹ق و یا ۱۱۲۰ق در شیراز از دنیا رفت. پیکر سید علی خان کبیر، در حرم سید احمد بن موسی الکاظم (علیه السلام) معروف به حرم شاهچراغ در جوار سید ماجد بحرانی مدفون است. چون زادگاه وی در مدینه بوده، به «مدنی» معروف شده است. این لقب از مشهورترین القابش میباشد. خودش به این لقب بسیار علاقه داشته و در کتاب ریاض السالکین مکرراً خود را به این لقب نامیده است. چون ۱۶ جد از اجداد او در شیراز زندگی میکردهاند بعد از لقب مدنی به «شیرازی» مشهور شدهاست. او در حوزههای علمیه ایران به «سید علی خان کبیر» یا «شارح صحیفه» نیز مشهور است. وی پس از مدتی زندگی در مدینه به همراه خانوادهاش به مکه مهاجرت کرد و تا سال ۱۰۶۶ق دروس مقدماتی ادبیات عرب و بعضی از ابواب فقه و ریاضی را از پدرش سید احمد نظام الدین، شیخ جعفر بحرانی و شیخ محمد بن علی شاه فرا گرفت. در این سال (۱۰۶۶ ق) به همراه پدر و خانوادهاش به حیدرآباد از شهرهای هند رفته و مورد استقبال سلطان عبدالله قطب شاه (متوفای ۱۰۸۳ ق) قرار گرفته و سلطان، اداره امور مملکتی قطبشاهیان را به پدرش واگذار میکند و پس از این که او را به دامادی برمیگزیند به ولیعهدی خود منصوب میگرداند. سید صدرالدین که در این هنگام حدود پانزده سال داشت، بین سالهای ۱۰۶۸ تا ۱۰۸۳ق در درس پدرش شرکت میکرد.
در سال ۱۰۸۳ق با مرگ سلطان عبدالله، داماد دیگر او میرزا ابوالحسن معروف به «تاناشاه» حکومت را غصب نموده و او و پدرش را تبعید یا زندانی کرده تا این که در سال ۱۰۸۵ق. پدرش وفات میکند. سید صدرالدین که متوجه خطر گردیده بود از حیدرآباد به برهانپور که تحت تسلط سلطان محمد بود فرار نموده و سربازان تاناشاه موفق به دستگیری وی نمیشوند. پس از رسیدن به برهانپور مورد استقبال سلطان محمد واقع شد و حدود ۱۳۰۰ سوارکار در اختیار او گذاشته شده و به «سید علی خان» ملقب میگردد. پس از شکست تاناشاه، سلطان محمد وی را والی نواحی لاهور و توابع آن که از سرزمینهای مسلمان نشین هند بوده است قرار داده و بعدها ریاست دیوان حکومتیاش را در برهانپور به او میسپارد. پس از این بین سلطان محمد و وی رابطه مستحکمی ایجاد میشود و تا سال ۱۱۱۳ق حدود ۲۵ سال در این منصبها باقی میماند. از سال ۱۱۱۳ق به سبب ظلم سلطان و بدگویی حسودان و کهولت سن به بهانه زیارت خانه خدا و قبر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از مناصب خود کنارهگیری کرده، به طرف حجاز حرکت میکند. پس از رسیدن به مکه، املاکی را که در اختیار داشته تعمیر و آباد میکند و پس از وقف کردنشان، تولیت آنها را به پسر بزرگش میرزاحسن میسپارد. پس از مدتی توقف در مکه، به دلیل تغییر شرایط اجتماعی در مکه، آن شهر را ترک نموده و در سال ۱۱۱۷ق به اصفهان میرود که در آن زمان شاه حسین صفوی ریاست آن را به عهده داشته است و مورد استقبال و تعظیم او قرار میگیرد. پس از اصفهان، وی به شیراز، شهر اجدادش، رفته و در مدرسه منصوریه آن شهر به تدریس مشغول شده و تا آخر عمر در آن شهر میماند. بنا به گفته محقق کتاب در مقدمه ریاض السالکین، شیخ حر عاملی در امل الآمل، خوانساری در روضات، شیخ عباس قمی در سفینه البحار، علامه امینی در الغدیر، مدرس تبریزی در ریحانه الادب، افندی در ریاض العلما، محدث نوری در مستدرک و بسیاری از عالمان دیگر شیعه از مقام علمی و شخصیتی سید علی خان مدنی تجلیل و تمجید کردهاند. علامه امینی در الغدیر پس از نقل شعری از او، وی را ذخایر روزگار و حسنات جهان و نوابغ دنیا شمرده است. سید علیخان کبیر در علوم مختلف آثاری دارد و یکی از مشهورترین آثار او، ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین است و در آن به شرح ادعیه صحیفه سجادیه پرداخته است. این شرح آکنده از مباحث مختلف ادبی، قرآنی، فقهی، کلامی و تاریخی بوده، به گونهای که این کتاب را به دایره المعارفی از معارف اسلامی تبدیل کرده است.
[۱۸] ختوم و اذکار، ج ۲، ص ۳۰۵؛ از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: دعایی که این اسماء در راس آن باشد رد نمی شود خوب است بعد از نمازها مداومت شود.
[۱۹] کنز العمّال : ۶۰۸۲٫
«رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله: الدنیا سِجنُ المؤمنِ و سَنَتُهُ، فإذا فارَقَ الدارَ فارَقَ السِّجنَ و السَّنَهَ».
[۲۰] مفاتیح الجنان، دعای امام سجاد (علیه السلام) در شب بیست و هفتم رمضان.
«اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَهَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الاِسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ».
[۲۱] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۸۸٫
«فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ ۚ وَ کَذَٰلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ».
[۲۲] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات شعبانیه.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِیناً لَکَ مُتَضَرِّعاً إِلَیْکَ رَاجِیاً لِمَا لَدَیْکَ ثَوَابِی وَ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ تَخْبُرُ حَاجَتِی وَ تَعْرِفُ ضَمِیرِی وَ لا یَخْفَى عَلَیْکَ أَمْرُ مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِی وَ أَتَفَوَّهَ بِهِ مِنْ طَلِبَتِی وَ أَرْجُوهُ لِعَاقِبَتِی وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِیرُکَ عَلَیَّ یَا سَیِّدِی فِیمَا یَکُونُ مِنِّی إِلَى آخِرِ عُمْرِی مِنْ سَرِیرَتِی وَ عَلانِیَتِی وَ بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضَرِّی إِلَهِی إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْزُقُنِی وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُنِی. إِلَهِی أَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ إِلَهِی إِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِکَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَیَّ بِفَضْلِ سَعَتِکَ إِلَهِی کَأَنِّی بِنَفْسِی وَاقِفَهٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ أَظَلَّهَا حُسْنُ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ فَقُلْتَ [فَفَعَلْتَ ] مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِی بِعَفْوِکَ إِلَهِی إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَى مِنْکَ بِذَلِکَ وَ إِنْ کَانَ قَدْ دَنَا أَجَلِی وَ لَمْ یُدْنِنِی [یَدْنُ ] مِنْکَ عَمَلِی فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَیْکَ وَسِیلَتِی إِلَهِی قَدْ جُرْتُ عَلَى نَفْسِی فِی النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَیْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا إِلَهِی لَمْ یَزَلْ بِرُّکَ عَلَیَّ أَیَّامَ حَیَاتِی فَلا تَقْطَعْ بِرَّکَ عَنِّی فِی مَمَاتِی إِلَهِی کَیْفَ آیَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِکَ لِی بَعْدَ مَمَاتِی وَ أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِی [تُولِنِی ] إِلّا الْجَمِیلَ فِی حَیَاتِی…».
[۲۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۳٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».
[۲۴] الکافی، جلد ۱، صفحه ۳۹٫
«عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْبَرْقِیِّ عَنْ شَرِیفِ بْنِ سَابِقٍ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ أَبِی قُرَّهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : قَالَتِ اَلْحَوَارِیُّونَ لِعِیسَى یَا رُوحَ اَللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اَللَّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی اَلْآخِرَهِ عَمَلُهُ».
[۲۵] سوره مبارکه کوثر، آیه ۱٫
[۲۶] شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسکن الفؤاد عند فقد الأحبّه و الأولاد، ص ۱۱۲، قم، بصیرتی، بیتا.
«از انسبن مالک روایت شده: زمانى که از دفن پیامبر فارغ شدیم، حضرت فاطمه علیها السلام بهسوى من آمد و گفت: “چگونه جان و روان شما همراهى کرد بر چهره پیامبر خدا خاک فرو ریزید؟!”، سپس گریست و فرمود: «یَا أَبَتَاهْ أَجَابَ رَبّاً دَعَاهُ یَا أَبَتَاهْ مِن رَبِّهِ مَا أَدْنَاهُ»؛
مَا ذَا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَهَ أَحْمَدَ *** أَنْ لایَشَمَّ مَدَى الزَّمَانِ غَوَالِیَا
صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا *** صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا
قُلْ لِلْمُغَیَّبِ تَحْتَ أَطْبَاقِ الثَّرَى *** إِنْ کُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتِی وَ نِدَائِیَا
صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا *** صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا
قَدْ کُنْتُ ذَاتَ حِمًى بِظِلِّ مُحَمَّدٍ *** لاأَخْشَ مِنْ ضَیْمٍ وَ کَانَ حِمَیً لِیَا
فَالْیَوْمَ أَخْضَعُ لِلذَّلِیلِ وَ أَتَّقِی *** ضَیْمِی وَ أَدْفَعُ ظَالِمِی بِرِدَائِیَا
فَإِذَا بَکَتْ قُمْرِیَّهٌ فِی لَیْلِهَا *** شَجَنا عَلَى غُصْنٍ بَکَیْتُ صَبَاحِیَا
فَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَکَ مُونِسِی *** وَ لَأَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِیکَ وِشَاحِیَا».
[۲۷] مقتل خوارزمی.
«وا اَبَتاه! واصَفّیاه! وامُحَمَّداه! وا اَبَالْقاسِماه! وارَبیعَ اْلاَرامل و الْیتامی… رَفَعْتَ قُوَتّی وَ خانَنَی جَلدی وَ شَمَتْ بی عَدُّوی وَ الْکَمَدُقاتِلی. یا اَبَتاه! بَقیتُ والله وَحیده و حیرانه فَریده فَقَدِ انْخَمَد صَوتْی! وَ انْقَطَعَ ظَهْری وَ تَنَغَّصَ عَیْشی وَ تَکَدَّرَ دَهْری».
[۲۸] همان.
[۲۹] همان.
[۳۰] البحار ۴۳: ۲۱۸، ضمن ح ۴۹.؛ البحار ۴۳: ۲۰۰، ح ۳۰.
«روی المجلسیّ: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ (عَلَیهِمُ السَّلام) قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَهَ الْوَفَاهُ بَکَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِمُ السَّلام) یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟ قَالَتْ: أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی فَقَالَ لَهَا لَا تَبْکِی فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِکِ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اللَّهِ.
و روی أیضاً: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ (عَلَیهِمُ السَّلام) أَنَّ فَاطِمَهَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) لَمَّا احْتُضِرَتْ نَظَرَتْ نَظَراً حَادّاً ثُمَّ قَالَتْ: السَّلَامُ عَلَى جَبْرَئِیلَ. السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ. اللَّهُمَّ مَعَ رَسُولِکَ. اللَّهُمَّ فِی رِضْوَانِکَ وَ جِوَارِکَ وَ دَارِکَ دَارِ السَّلَامِ. ثُمَّ قَالَتْ: أَ تَرَوْنَ مَا أَرَى؟ فَقِیلَ لَهَا: مَا تَرَى؟ قَالَتْ: هَذِهِ مَوَاکِبُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ هَذَا جَبْرَئِیلُ وَ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ. وَ یَقُولُ: یَا بُنَیَّهِ اقْدَمِی فَمَا أَمَامَکِ خَیْرٌ لَکِ.
و روی أیضاً: عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ (عَلَیهِمُ السَّلام) أَنَّ فَاطِمَهَ (سَلامُ الله عَلَیهَا) لَمَّا احْتُضِرَتْ سَلَّمَتْ عَلَى جَبْرَئِیلَ وَ عَلَى النَّبِیِّ (صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ سَلَّمَتْ عَلَى مَلَکِ الْمَوْتِ وَ سَمِعُوا حِسَّ الْمَلَائِکَهِ وَ وَجَدُوا رَائِحَهً طَیِّبَهً کَأَطْیَبِ مَا یَکُونُ مِنَ الطِّیبِ».
[۳۱] باباطاهر، دوبیتیها، دوبیتی شماره ۳۲۶٫
[۳۲] دیوان الأنوار القدسیه، شعری از حضرت آیت الله محمد حسین غروی اصفهانی مشهور به کمپانی؛ کتاب وفاه الصّدیقه الزَّهرا (علیها السّلام) تألیف سید عبد الرزّاق موسوى مقرّم ص ۳۶ و ص ۳۷٫
«…وَ لِلسِّباطِ رَنَّه صَدَاهَا فِى مَسْمَعِ الدَّهْرِ فَمَا أشْجَاهَا
وَ الأثَرُ البَاقِى کَمِثْلِ الدُّمْلُجِ فِى عَضُدِ الزَّهْرَآء أقوَى الحُجَج
وَ مِن سَوادِ مَتْنِهَا اسْوَدَّ الْفَضَا یا سَاعَدَ اللهُ الْإمام المُرتَضَى
وَ لَسْتُ أدْرِى خَبَرَ المِسْمَارِ سَلْ صَدْرَهَا خِزَانَه الأسْرَارِ
وَ فِى جَنِینِ المَجْدِ مَا یدْمِى الحَشَا وَ هَلْ لَهُمْ إخْفَاءُ أمر قَدْ فَشَا
وَ البَابُ وَ الْجِدَارُ وَ الدِّمَاءُ شُهُودُ صِدْقِ مَا بِهِ خِفَاءُ
لَقَدْ جَنَى الجَانِى عَلَى جَنِینِهَا فَانْدَکَّتِ الجِبَالُ مِنْ حَنِینِها
وَ رَضَّ تِلْکَ الْأضْلُعَ الزَّکّیه رِزِّیه مَا مِثْلُهَا رَزِّیه
وَ جَاوَزَ الحَدَّ بِلَطْمِ الخَدِّ سَلَّتْ یدُ الطُّغْیانِ وَ التَّعْدِى
فَاحْمَرَّتِ العَینُ وَ عَینُ المَعْرِفَه تُذْرِفُ بِالدَّمْعِ عَلَى تِلْکَ الصَّفَه
وَ لَا یزِیلُ حَمْزَه العَینِ سِوَى بِیضِ السُّیوفِ یوْمَ ینشَرُ اللِّوَى
فَإنَّ کَسْرَ الضِّلعِ لَیسَ ینجَبِر إلّا بِصَمصَامٍ عَزِیزٍ مُقْتَدِر
أهَکَذَا یصْنَعُ بِابْنَه النَّبِى حِرْصاً عَلَى المُلْکِ فَیا لَلْعَجبِ…».
[۳۳] البحار ۴۳: ۲۱۸، ضمن ح ۴۹.؛ البحار ۴۳: ۲۰۰، ح ۳۰.
[۳۴] نفس المهموم، صفحه ۴۵۶.
«یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمه حَتّی تَکْبُر».
[۳۵] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
پاسخ دهید