روز شنبه مورخ ۷ بهمن ماه ۱۴۰۲ جلسه درس اخلاق «آیت الله صدیقی» از ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۰۰ در مسجد امام رضا(علیه السلام) حوزه علمیه امام خمینی(ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- مُقدّمه
- اساس اعتکاف زندهشدن دل است
- مرگ دردی است که دَرمانش فقط به دست خداست
- ناسازگاریهای دنیا مربوط به تعلُّقات انسان است
- تعریف حضرت امام صادق (علیه السلام) در مورد «عشق»
- اعتکاف تمرین زندگیِ منتظرانه است
- آثار و بَرکات اعتکاف در زندگی انسان
- شروط حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در هنگام ازدواج
- زُهد و خودساختگی بینظیر حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)
- روشنگری حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در پاسداری از خون شهدای کربلا
- روضه و توسّل به حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مُقدّمه
روز وفات آیینهی تمامنَمای عصمت فاطمی و صولت علوی و شهامت و شُجاعت حُسینی و اقتدار نبوی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) را به حضور مبارک امام داغدارمان حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه) و به شما سربازان، افسران، یاران و چشم به راهان آن بزرگوار و پَناهجویان خیمهی اَمان تسلیت عرض میکنم. امروز هم به مناسبت آخرین روز پَناهندگی مَجذوبین، مُنتخبین از مؤمنین و هم راجع به حَساسیّت اعتکاف و توجّه به جایگاه آن و توقّع حفظ آثار نورانیِ این عبادت بزرگ و هم راجع به حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) چند جملهای با مَدد خداوند و نظر ولیِ خداوند و اِخلاص دلهای پاک شما مُعتکفان و کسانی که ظاهراً اعتکاف نداشتند، ولی دلی با مُعتکفان داشتند و دوست داشتند که بر سر این سُفره حضور باطنی داشته باشند، عرض خواهیم کرد. اُمیدواریم خداوند متعال از همه قبول کند.
اساس اعتکاف زندهشدن دل است
اعتکاف یک عبادت ترکیبی است. هم خاصیّت حجّ را دارد، گویا مُعتکف حاجی هست. مسافت بَعیدهای را از نظر جایگاه سِیر باطنی یک هجرت از یک مسافت بَعیده تا کوی یار و دیار سرگشتگانِ حضرت دل برایشان پیش آمده است. اعتکاف از مبدأ نَفسانیّت به مقصد نورانیّت سِیر کردن است؛ عُبور از همهی کِششهای نَفسانی و دلبُریدن از همهی زَرق و بَرقها و جاذبههای دُنیوی است. خیلی سخت است که انسان از خودش عُبور کند. «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ[۲]»؛ مُطمئناً اعتکاف برای کسانی که با توجّه آمدهاند و معرفت داشتهاند، مِصداق بارز «مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ» از بیتِ ظُلمانیِ طبیعت و جایگاه پَست نَفسانیّت، بَهیمیّت، سَبوعیّت، شیطنت، پُشت به آنها کرده و روی به خداوند آورده است. از ظُلمت به فضای نور مُنتقل شده است و هجرت از سَیّئات، هجرت از مَعایب و هجرت از همهی نقطه ضعفهای نَفسانی و آسیبهای عُمر گُریخته است و آغوش رحمتِ حقّ را باز دیده است و با عشق و علاقه به صورت بَرق از دنیا به آخرت مُنتقل شده است. از عالَم کَثرت به عالَم وحدت انتقال یافته است. از جاذبههای مُلکی در این چند روز رها شده است و جَذبههای غیبی وجودِ او را در مَحضر دوست مُتمرکز کرده است و احساس میکند «لیس فی الدار غیره دیار[۳]». بود و نبود همه کنار رفتهاند. مُعتکف سه روز میهمان فضای توحیدی است و جُز به مَقصد اَعلی فکر نمیکند و زمینهی سقوط ندارد. همهاش صُعود اِلیالله است. و این خانهای که حضرت ابراهیم (علیه السلام) و اسماعیل ذَبیح ایشان، خَلیل خدا و ذَبیح مَسلَخ عشق پروردگار عالَم مأموریتِ الهی یافتهاند، «أَنْ طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعَاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ[۴]»، این در مِذاق عَهد خودش تنها بیتِ گِلی نیست. «طَهِّرَا بَیْتِیَ»؛ بیت آنجایی است که انسان بیتوته میکند. لذا اساس بیتوته زندهبودن دل است.
مرگ دردی است که دَرمانش فقط به دست خداست
شبزندهداری به این نیست که آدم چشم ظاهرش خوب نرود؛ روحِ انسان، جانِ انسان خواب بود. «یک شبی بیدار شو دولت بگیر[۵]». «اَلنَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا[۶]»؛ این موت، موتِ اختیاری است. حقیقت موت این است که خداوند متعال توفّی میکند و تحویل میگیرد. میّت دیگر هیچ اختیاری ندارد. تَکویناً تسلیمِ مَحض است. حضرت عزرائیل (علیه السلام) که تشریف میآورند، قَدمرَنجه میکنند، انسان را از همهی اختیاراتش خَلع میکند. دیگر هیچ ارادهای وجود ندارد. این «لِمَنِ الْمُلْکُ[۷]» از همان هنگام مرگ است. آدم مییابد که مالک فقط خداست و جُز او کسی کارهای نیست. «فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ * وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ * وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لَکِنْ لَا تُبْصِرُونَ * فَلَوْلَا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ * تَرْجِعُونَهَا إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ[۸]»؛ اگر میتوانید، آن را برگردانید. نه خودش توانی دارد که برگردد. شما هم که کنار او نشستهاید، «تَنْظُرُونَ» عزرائیل (علیه السلام) جلوی چشمتان دارد میبَرد، هیچ کاری از شما ساخته نیست که امام هادی (علیه السلام) فرمودند: مَسرع خودتان را از یاد نبَرید. هنگام مرگ انسان زمین میخورد، دیگر نمیتواند بلند شود. نه حبیبی میتواند به شما نَفع برساند و نه طبیبی میتواند شما را دَوا کند. مرگ دردی است که درمانش را هیچکسی جُز خداوند متعال ندارد. «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا[۹]»؛ مرگ خودتان را تمرین کنید که هنگام آمدن حضرت عزرائیل (علیه السلام) گرفتار مُفاجات نشوید، شوکه نشوید. از قبل دل بکَنید، تعلُّقات خودتان را قَطع کنید. تا مرگتان هم آسان باشد، هم شیرین باشد، هم صُعود باشد و هم دعای همیشگیتان که میگویید: «اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ الرّاحَهَ عِنْدَ الْمَوْتِ[۱۰]»؛ خدایا! میشود که مرگ من پایان ناراحتیها و گرفتاریهای من باشد؟! همینگونه که آدم تا شهید نباشد، شهادت نَصیبش نمیشود. یعنی تا خُلق شهیدان، ارزشهای اِکتسابی شهدا در وجودش تحقّق پیدا نکند، مَجذوب خدا نمیشود.
ناسازگاریهای دنیا مربوط به تعلُّقات انسان است
با حجابهایی که خداوند متعال همیشه در همهجا هست، ولی انسان خودش حجاب است، رَذائل انسان حجاب است، کارهای دُنیویاش حجاب است، تعلُّقاتش حجاب است. یک دل دارد، ولی هزار دلبر دارد. با همه مشکل دارد، همهجا ناسازگاری دارد. این ناسازگاریها برای آن تعلُّقات است. کِش مَکش است. من میگویم «من»، رفقیم هم میگوید «من» و بحثمان به جَدل میکِشد و مُغالبه دارد و هرکسی میخواهد بر دیگری غَلبه کند. ناسازگاری خانوادهها هم همین است. اینها همه مُغالبه است. اگر انسان این «من» را کنار بگذارد، هیچکسی با او دَعوا ندارد. دعواها برای مَنهاست. اگر مَنها شکسته بشود، دَعوایی وجود ندارد. و انسانی که توجّه دارد که آمده است تا برود و هیچ توقّفی ندارد و به صورت مُرتّب در حال رفتن است، زیرا هجرت است. هجرت هم مَقطعی نیست. از مَبدأ نَفسانی دارد به صورت مُرتّب فاصله میگیرد و به مَقصد اَعلی نزدیکتر میشود. هر نَفسی که میکِشد، نَفَسش یک حَسَنه است. هر قدمی که برمیدارد، این حرکت اِلیالله است، سِیر اِلیالله است. هیچجایی نرفته است، مگر برای خدا رفته باشد؛ هیچچیزی ندیده است، مگر برای خدا دیده باشد؛ هیچچیزی نگفته است، مگر برای خدا گفته باشد؛ هیچچیزی نخورده است، مگر برای خودا خورده باشد؛ هیچ فکری نکرده است، جُز فکر در راه خدا و برای خدا. تفکّر فیالله داشته است، فیالدّنیا نداشته است. هیچچیزی را نخواسته است، مگر برای خدا خواسته است. این موت اختیاری میشود و انسان همیشه تسلیمِ مَحض است. «هرچه از دوست میرسد، نیکوست». من کارهای نیستم. او فقر را برای من خواسته است و من کارهای نیستم؛ او بیماری برای من خواسته است و من کارهای نیستم؛ او عزّت برای من خواسته است و من کارهای نیستم؛ او مسئولیت برای من خواسته است و من کارهای نیستم. خود را از همهی شُئون خَلع میکند و خداوند را در همهی شُئون زندگی بر خودش حاکم و صاحب اختیار قرار میدهد. تَفویضِ اَمر اِلیالله است، تسلیم در برابر خدا و رضا و قَضای پروردگار متعال است. این آن چیزی است که از ما خواسته شده است. ولی «وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ[۱۱]»؛ دنیا همه را فَریفته است. نَفس اَمّاره همه را گرفتار کرده است، بدبخت کرده است، از مَقصد دور کرده است، از یار بیگانه شده است. با دشمنها اُنس گرفتهایم، ما دشمن را دوست گرفتهایم. ما با نَفسانیّتمان زندگی میکنیم و هرجا به نَسانیّت ما لَطمهای وارد بشود، در آنجا دردمان میآید. با هم کینه پیدا میکنیم. یک ظُلمت جدید بر ظُلمات ما اضافه میشود.
تعریف حضرت امام صادق (علیه السلام) در مورد «عشق»
آن دُروس عرفانی حضرت امام جعفر صادق (علیه الصلاه و السلام) که در اعتکاف خیلی کاربُرد دارد. اعتکاف محلّی است برای خدایابی، خودیابی، آسیبشناسی، مُحاسبهی اینکه چهقَدر جلو آمدهاند، چهقَدر فاصله دارند. مشکل من در کُجاست و چرا این مشکل پیش آمده است؟ چگونه میتوانم این مشکلات را برطرف کنم؟ این بود که مُلاحظه کردید که حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: اگر حقیقتِ عُبودیّت را در نَفس خود مُطالبه کردی و گوهر خود را درست کردی، تا ریشه درست نشده است، اگر شما شاخ و برگ را بزنید، شاخههای جدیدی از بدیها میروید. آن ریشه را درست کنید، شَجرهی طیّبه بشوید که «أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ[۱۲]» است. لذا باید مبدأ میل را تغییر داد. تا زمانی که سلطان ما در زندگی نَفس ماست، مبدأ میل ما نَفسانیّت است. کارهای خوبمان هم بد است. «إِلهِى مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِئَ[۱۳]»؛ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در دعای عرفه میفرمایند: «إِلهِى مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِئَ فَکَیْفَ لَاتَکُونُ مَساویِهِ مَساوِئَ ؟!»؛ انسان دو رکعت نماز هم که میخواند، غالباً با عادت نماز میخواند. اوّل با تَحمیل و تکلیف است، نماز کُلفت دارد و بعد هم عادت است. دلم میخواهد. این دل به خدا داده نشده است. دل در اختیار خودم است. در حالی که «اَلْقَلْبُ حَرَمُ اَللَّهِ[۱۴]»، دل خانهی خداست. باید در اختیار صاحبخانه باشد، نه در اختیار غیرِ مالک. این دل را باید خدا ببَرد. از عشق پُرسید؛ امام صادق (علیه السلام) جواب فرمودند: «قُلوبٌ خَلَت عَن ذِکرِ اللّهِ، فَأَذاقَهَا اللّهُ حَبَّ غَیرِهِ[۱۵]»؛ دلی که صاحبخانه از این دل رفته است. خانهای که مالک آن را رها کرده است. دیگران آمدهاند این خانه را غَصب کردهاند. «فَأَذاقَهَا اللّهُ حَبَّ غَیرِهِ»؛ وقتی شما به صاحبخانه پُشت کنید، خداوند متعال هم مثل خودتان را بر شما مُسلّط میکند. «أَشْکُو إِلَیْکَ عَدُوّاً یُضِلُّنِى، وَ شَیْطاناً یُغْوِینِى[۱۶]»، «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ[۱۷]»؛ هرکسی دل از من برکَند، دل از من بردارد، من یک شیطانی را بر او همراه میکنم. «نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»؛ یک دیوی در باطن دین را برایت وحشتناک میکند، جاذبهی کارهای قُربی را از تو میگیرد، نماز شب هیچ لذّتی برایت ندارد، نماز اوّل وقت هیچ اهمیّتی برایت ندارد و اگر دیر هم بشود، شده است و اصلاً برایت مهمّ نیست. وقتی خداوند متعال صدایت میزند، اصلاً برایت مهمّ نیست. هرکسی صدا بزند، زود جواب میدهی، ولی او که میگوید منتظرت هستم و بیا، بیا که میخواهم تو را ببینم، میخواهم تو را نگاه کنم، میخواهم حرفهایت را گوش کنم؛ ولی نمیآید. چرا بعد از رُکوع میگوییم: «سَمِعَ اللهُ لِمَن حَمِدَه»؟ آدمی که از چشم خدا اُفتاده باشد، خداوند حرفهایش را گوش نمیکند. نمازش هم ریاست و نماز آدم، او را گرفتار چاهِ وِیل میکند. «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ * الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِینَ هُمْ یُرَاءُونَ[۱۸]»؛ نمازش ویروس پیدا میکند، ویروس ریا، ویروس عُجب و لذّتی هم برایش ندارد. از این فضایی که همه به نماز میآیند، بیرون برود، اهل آن نیست که اذان گفته باشد که برود و نماز بخواند. «قُلوبٌ خَلَت عَن ذِکرِ اللّهِ»؛ دلهایی که دیگر یادِ دوست در آن دل نیست. «فَأَذاقَهَا اللّهُ حَبَّ غَیرِهِ»؛ خداوند متعال محبّت غیرِ خودش را در این دلها به عنوان یک آتش جهنّمی قرار میدهد که او را آب میکند، سرمایهی عُمرش را خاکستر میکند و تا دَم مرگ میگوید که من برگردم. یک مُهلت دیگر پیدا کنم و این بار عُمرم را به دشمن ندهم. با دوست سر کنم.
اعتکاف تمرین زندگیِ منتظرانه است
اعتکاف عبادت ترکیبی است. از جهتی هجرت است و مانند حجّ است، از جهتی ایجادِ سِپَر تقواست. «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ[۱۹]»؛ روزهگرفتن سنگرنشینی است. روزه عبادت باطنی است، ظُهور ندارد، سر و صدا ندارد، تَکبیر ندارد، اِحرام ندارد. روزه همهاش آن نیّت است که انسان بخاطر خداوند همهچیز را تَرک کرده است. خاصیّت جهاد دارد. «وَ جَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ[۲۰]»؛ یک مُجاهد غیر از اسلحه و سِپَر چیزی در میدان ندارد. اینجا هم سِلاح دعا به کار میرود و سِپَر تقوا و با اینها زندگی میکند. تمرینِ ساده زندگی کردن است، تمرین باهم بودن است، تمرین راحت زندگی کردن است. وقتی آدم در خانهی خودش است، خیلی بَهانه میآید که اعضای خانواده به همدیگر پَرخاش کنند. در زندگیهای معمولی رقابت که فُلانی چه چیزی گرفته است و من جا ماندهام، او ماشین دارد ولی من ندارم، او چه دارد و من ندارم؛ ولی در اینجا کسی به این چیزها فکر نمیکند. آمدهایم که با هم باشیم، آمدهایم که همدیگر را کمک کنیم. این حرکت اربعینی با جَذبهی امام حسین (علیه السلام) زندگیِ منتظرانه است و اعتکاف هم این خاصیّت را دارد.
آثار و بَرکات اعتکاف در زندگی انسان
شب گذشته جای شما خالی بود که ما در مسجد جمکران میهمان مُعتکفین بودیم، فکر میکنم که بیش از هزار نفر در آنجا حضور داشتند، ولی هیچکسی با دیگر مشکل ندارد. همه خانهها را کنار گذاشتهاند و بعضی از آنها مُتمکّن هستند، ولی زندگی تشریفاتی را کنار گذاشتهاند و آمده است و همه در یک وَجب جای گرفتهاند و هیچ توقّع دیگری ندارد که چه جایی را به من بدهید، یا چه چیزی به من بدهید که بخورم؛ اصلاً این حرفها نیست. واقعاً انسان در اعتکاف زندگی میکند یا در خانههای اَشرافی آنچنانی زندگی میکند؟ چرا ما اشتباه گرفتهایم و به دنبال بدبختی خودمان هستیم؟ اگر دل بکَنیم همه میتوانیم در یک مُحیطی زندگی کنیم. این قَناعت چه سرمایهای است! چه آرامشی است! چه آسایشی برای انسان است! چه ثروتی است که روایت میگوید: «الْقَنَاعَهُ مَالٌ لَا یَنْفَدُ[۲۱]»؛ این سرمایهای است که هر چقدر از آن خَرج کنید، تمام نمیشود. این قَناعت به سُراغ اِسراف رفته است. این اعتکافی که ما را از اِسراف به قَناعت برمیگرداند. زندگی مگر چه چیزی است؟ انسان میخواهد یک لُقمه غذا بخورد، یک پوششی داشته باشد، در مُختصر جایی هم بخوابد. چرا ما اینقَدر بَساط زندگی را پَهن کردهایم که وقتی حضرت عزرائیل (علیه السلام) میآید، نمیتوانیم جمع کنیم؟ جُز حسرت و خون جِگر همهچیز را میگذاریم و میرویم. از ابتدا همهچیز را به آنجا بفرستید. اینجا نخواه تا در آنجا بگیری. اینجا هزینه نکُن و برای خودتن ذَخیره کُن. این دست از هزینه برداشتن و به فکر ذَخیره بودن از آثار و بَرکات اعتکاف است. این بیتوقّعی، نَرنجاندن، نَرنجیدن، با صفا زندگی کردن، با هم بودن، یکدل بودن، همراه بودن، همه همدیگر را به یک مَقصد کمک کردن، اینها برای اعتکاف است. اعتکاف اِکسیر عَجیبی است، تحوّل است، تحوّل در زندگی باطنی است، نه ظاهری هست. اینها حرفهای بنده نیست، خوراکِ شماست. خودمان که جا ماندهایم. همیشه هم جا ماندهایم. ولی ما دلمان با شماست. شاید به برکت این علاقه، خداوند متعال ما را هم از شما جُدا نکند.
شروط حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در هنگام ازدواج
آنچه از خوبیها گفته شد، حُبّ فیالله، بُغض فیالله، قَناعت، زُهد، پیراستگی، آراستگی، اِنقطاع الیالله، حمایت جبههی ایمان، دَغدغهی رُشد مؤمنین، حفظ ایمانها، همهی اینها در وجود حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) وجود دارد. آن مادر و این دختر که او عصمت کُبری بود و این عصمت صُغری است. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) مَثل اَعلای بیتعلُّقی به دنیا بود. وقتی ازدواج کرد، برای خداوند ازدواج کرد؛ لذا از ابتدا هم برای اینکه بعداً شُبههای نباشد، شرط ضِمن عَقد کرد که دل من هوای حُسین (علیه السلام) دارد. امکان اینکه از حُسین (علیه السلام) دل بکَنم نیست. این حُبّ فیالله است. «الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ[۲۲]»؛ او مالامالِ حُبّ خدا بود و حُسین (علیه السلام) از اَسماءالله است، اسم اعظمِ خداست. مگر میشود کسی موحّد باشد، اما در دامن امام حسین (علیه السلام) نباشد؟ سر سُفرهی امام حسین (علیه السلام) نباشد؟ زیر خیمهی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) نباشد؟ حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) الهی بودند؛ لذا در آغوش پدرش حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نشسته است و سؤال میکند؟ بابا! من را دوست داری؟ دختر نازِ بابا بود، نازنین بود. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خیلی برای حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) حساب باز کرده بود. برحسب آنچه که در کُتُب نَقل شده است، حتی وقتی هوای زیارت مَضجع شریف جَدّش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را پیدا میکرد، پدرشان اَمر میفرمودند که صبر کُن تا شب بشود. شب که میشد، دو گوشوارهی عَرش خدا، دو سیّد جوانان اهل بهشت، برترین انسانهای عالَم را به عنوان پاسدار حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) قرار میداد و میفرمودند که خواهرتان را برای زیارت ببَرید. با چه جَلالی! در آنجا هم دستور داده بودند که اگر چراغ و شَمعی هست، خاموش کنید. بیگانهای قَد و بالای زینب من را نبیند. این سِرّالله است، این مَظهر غیبالغُیوب است، هرچشمی نمیتواند او را ببیند، حقّ ندارد او را ببیند. چنین عزیزکردهای، چنین نازنینی بودند. «عبدالله بن جعفر[۲۳]» (علیه السلام) جُزء مُتمکّنین بود؛ ولی از ابتدا گفت که نه به تمکّن تو و نه به خودِ تو دل نبستهام. دلم در جای دیگری است. تو را هم با اشارهی دوست قبول میکنم. لذا دو شرط گذاشت؛ یکی این بود که فرمودند من باید هر روز بر سر چشمهی ولایت بروم، از حُبّ او بنوشم و روزی که من حسین (علیه السلام) را نبینم، آن روز را قبول ندارم. نمیدانم شما هم نسبت به اربابتان امام زمان (ارواحنا فداه) هیچگاه علاقه دارید که هر روز یک ارتباطی با ایشان داشته باشید؟ چه کردهایم که اینگونه مَحروم شدهایم؟ چه کردهایم که اینگونه مَطرود شدهایم؟ چه کردیم که ما را نمیپذیرد؟ چه کردیم که به ما سر نمیزند؟ نکند رهایمان کرده باشد. «أو لَعلّکَ رأیتَنی آلِفَ مَجالِسِ البَطّالینَ فبَیْنی و بَیْنَهُم خَلَّیْتَنی[۲۴]»؛ نکند از من بدت آمده است؟ ولی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) چشمهی طهارت است. وقتی طاهر بود، قُماش طهارت اقتضاء میکند که ما مُطهّرین همیشه همراه باشد. «کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ[۲۵]» را خوب میداند که من از حسین (علیه السلام) جُدا نمیشوم. دوّم پیشبینی میکنند، «عالِمَه غَیْرُ مُعَلَّمَهٌ[۲۶]» است. خدا استاد اوست، تربیتشدهی ذاتِ رُبوبی است، واسطه بَر نداشته است. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) تابلوی خداست. نمایش صفات الهی در وجود حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) است. لذا میگوید: اگر سفری برای حُسینم پیش بیاید، من حسینی هستم. من دَربهدَری را با حسین (علیه السلام) قبول میکنم. من در اینجا نمیمانم.
زُهد و خودساختگی بینظیر حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)
این نهایت زُهد است که در همان دوران بچّگیاش دل به خواستههای نَفس خودش نداده بود. میهمان میآید، حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بچّه است و خوابش بُرده است، غذایش را حضرت زهرا (سلام الله علیها) نگاه داشته است. وقتی میهمان وارد میشود، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میپُرسند: برای پذیرایی از میهمان چه داریم؟ حضرت زهرا (سلام الله علیها) عرضه میدارد: غذای بچّهها را دادهایم، ولی سَهم زینب مانده است و او خواب بوده است. چشمش را باز میکند و میگوید: مادر! من غذا نمیخورم، به میهمان بدهید. «وَ یُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ[۲۷]»؛ دلها بسوزد که چنین خورشیدی غروب کرده است. چه شهامتی! چه اقتداری! چه مدیریتی! چه سیاستی! چه عَقلانیّتی! در عینِ عَقلانیّت، چه عاطفهای! چه سوزی! چه گُدازی! هیچجا حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) مُنفعل نبودند. اَمیر حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بود. او دشمن را سیاست میکرد که شَقاوتشان را به عالَم نشان بدهد. همین سیاستی که خداوند متعال خواست تا دنیا بفَهمد باطن این تمدّن غربی غیر از دَرندگی، غیر از قَساوت و بیرَحمی هیچچیزی نیست. این حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در عَرش اَعلی بود و داشتند جهنّم اینها را فراهم میکردند که اینها مسیر جهنّمشان را طیّ کنند و به عُمق جایی که سزاوارش هستند، برسند. و در عین حال مجموعهی نوریان را به سوی عَرش اَعلی میبَرد و با موفقیّت اینها را به مَقصد رساند. مانند قرآن کریم است. هرکسی قرآن کریم او را قیادت کند، وارد بهشتش میکند. هرکسی را قرآن کریم هُل بدهد، در جهنّم خواهد اُفتاد. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) قرآن کریم بود و آنها را به جهنّم و اینها را به بهشت میبُردند. نه اینکه برای زمان خودشان است، بلکه حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) صفها را جُدا کرده است.
روشنگری حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در پاسداری از خون شهدای کربلا
آنهایی که صبر در راه خدا دارند، در جنگ نَرم تحت فرماندهی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) جهاد با نَفس میکنند. با جهاد تبیینی، روشنگری، انفاق، اتمام حُجّت جهاد با دشمن میکنند. خیلی قدرت دارد. مدیریت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) فراتر از زمانها و مکانها سَریان دارد، جریان دارد. در پَس هر شهادتی مدیریت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) دارد کار میکند که این خون را به مَقصد برساند و جامعه نتایج شهادت را بچِشد. این کارِ حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بود. خونهای شهدا را هدایت میکرد. شهدا همه را هدایت میکنند؛ ولی این بیبی بودند که خون شهدا را مُهندسی میکردند و در شَریان تاریخ تَزریق میکردند که امروز به ما رسیده است و این همه شهید از آن جوشیده است. همهی شهدا بر سر سُفرهی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) هستند. خیلی عظمت دارد. والله الهادی مَظهر آن حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) است. چه کرده است! هم از دین حفاظت کرده است، هم از ولایت حفاظت کرده است، هم از نهضت حفاظت کرده است، هم خطّ را نگاه داشته است. این خون شهدا را به صورت یک شاهراه تَرسیم کردند تا قیامت اینها را نشان دادند. راهِ رَهروان راهِ خدا شهادت است. رَدّ پای ما را بگیرید تا به خدا برسید. این رَدّ پا را حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) با اسارت و صبر خودشان نشان دادند. در جایجای عالَم رَدّ پای امام حسین (علیه السلام) است و این خون است که تَرسیم شده است و کشیده شده است و هرکسی میخواهد راهِ خدا را برود، باید در خطّ خون این امام حسین (علیه السلام) بیاید و حرکت کند. این کارِ حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) است. «فَوَاللهِ لا تَمْحُو ذِکْرَنا، وَ لا تُمِیتُ وَحْیَنا[۲۸]»؛ این لِسانالغیب است، این بلندگوی خداست. با قاطعیّت در اوج گرفتاریهای ظاهری در لباس اسارت نزد آن شاهِ مَلعونِ مَغرورِ جَلّاد آب پاکی را بر روی دستشان ریخت و فرمود: «فَوَاللهِ لا تَمْحُو ذِکْرَنا»؛ حسین (علیه السلام) را کُشتی که نامی از آن نماند؛ والله نمیتوانی نام ما را از یادهای بندگان خدا تا روز قیامت پاک کنی. تو خواستی با کُشتن حسین (علیه السلام) وَحی را خاموش کُنی، این چراغ خاموششدنی نیست. با این خون آبیاری شد و خودت کمک کردی که بماند. «فَوَاللهِ لا تَمْحُو ذِکْرَنا، وَ لا تُمِیتُ وَحْیَنا»؛ هیچوقت فراموش نخواهد شد.
روضه و توسّل به حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)
ولی خیلی سختیها ایشان را تحتِ فشار گذاشت. مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) که همیشه این تَعبیر را در مجالس روضه شنیدهاید که به حضرت زهرا (سلام الله علیها) مَنصوب است که فرمودهاند: «صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا[۲۹]»؛ ماه رجب است. در قَلب ماه رجب قرار گرفتهاید، خوشا به حالتان! میهمان خداوند هستید. سه روز خداوند متعال شما را در آغوش گرفته است. شما را ناز میکند، نَوازش میکند، تمیزتان میکند، پاکتان میکند. چه میزبانِ کَریمی دارید. چگونه دل شما را گرفته است و دلبَری میکند، دلداری میکند؟! رجب اَصَب است. بله، رحمت الهی مانند لباس شما را پوشش میدهد. دارد تمام عُیوبتان را میپوشاند. سَتاریّت و غَفاریّتش شما را در آغوش گرفته است. تَوّابِ رَحیم شما را بر سر سُفره نشانده است. این اَصَب است. اما حضرت زهرا (سلام الله علیها) میگویند: «صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ»؛ مُصیبتها مانند قَطرهی باران نبود؛ بلکه مانند دریا ما را در خودش فُرو بُرد. «صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ»؛ حضرت زهرا (سلام الله علیها) خیلی مُصیبتهای سنگینی دیدند. غُروب وجودِ پدرش بزرگترین مُصیبت بود؛ «اما الدنیا فبعدک مظلمه و الاخره بنورک مشرقه[۳۰]»؛ مظلومیّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) غَم جانکاه بود و برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) کُشنده بود. مادر شهید شد، بچّهای که هنوز به دنیا نیامده بود را کُشتند. مُحسن ایشان را کُشتند. قَتل خودشان هم مانند پسرشان قَتل صبر بود. هرکدام از این آسیبهایی که بر وجود نازنین ایشان نازل شد، هرکدام به تنهایی قاتل بود؛ مجموعهی آن با وجود یک بانوی ۱۸ ساله چه کرد! ایشان را پَرپَر کرد. اما با همهی این مُصیبتها، با آن سینه، با آن صورتِ کَبود، با آن بازو، با آن پَهلو، «اُمّ المصائب» نام نگرفتند. اُمّ المصائب دختر ایشان شد. چه مُصیبتها که ندید. یک بخشی از آن را در دروازهی کوفه با سر مُقدّس برادرش، امام زمانش بازگو کرد. آنجا که حضرت امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: «عمَّتی اسکتی ففِی الْباقی مِنَ الْماضی اعْتبار، وَ انْتِ بِحَمْدِ اللّهِ عالِمَه غَیْرُ مُعَلَّمَهٌ، فَهِمَهٌ غَیْر مُفَهّمه[۳۱]»؛ به اَمر امام زمانش سُکوت کرد و خُطبهاش را ادامه نداد. اما مَنظرش عوض شد، راهش تغییر کرد. دیدند که با ماه خودش صحبت میکند. «یا هِلالاً لَمّا استتم کمالا[۳۲]»؛ گویا این سر مُقدّس حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) که یک شب در تَنور «خولی» بود، حَدس این است که خاکسترهای تَنور صورت خونین ایشان را گرفته بود. گفت: برادرم! حسینم! ـ حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) شَریکه الحُسین (علیه السلام) است ـ در تمام مَصائب با تو شریک بودم. داغ فرزند دیدی، من هم مادر شهید هستم، من هم فرزندانم را قُربانی کردم. حسینم! داغ برادر دیدی، من هم در داغ برادرانم داغدارم. حسینم! تو شهید شهیدی و خواهرت هم اَسیر شد. اما تنها چیزی که فکر نکرده بودم، «ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی کانَ هذا مُقَدَّراً مَکتوبا[۳۳]» دیگر نمیدانستم و فکر نمیکردم که سر تو را بالای نیزه ببینم، مَحاسن تو را غَرق به خون ببینم. همینگونه که دل به حُسینش داده بود، داشت با سر بُریدهی خونین صحبت میکرد، یک نگاه کرد و دید که گویا این سهساله دارد بر روی زانویش جان میدهد. به سر بابا خیره شده است. عرضه داشت: حُسین من! با خواهرت حرف نمیزنی، حرف نزن؛ «فاطِمه الصَّغیرَهَ کَلِّمها[۳۴]»؛ با این دخترت یک جُمله حرف بزن، دارد میمیرد.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! دل ما را از غُبار اَغیار تَطهیر بفرما.
خدایا! ما را در برابر همهی آسیبها مَصونیّت عنایت بفرما.
خدایا! مملکت ما را از شَرّ اَشرار، کُفّار، کیدِ خائنین، نفوذیها، تروریستها، تَکفیریها، مُفسدین، هَرزهها و مُروجّان هَرزگی نجات عنایت بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم دختران و پسران این کشور را زیر خیمهی عفّت و مَصونیّت و عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) مُحافظت بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم حوزههای علمیه، کانونهای علمی دانشگاهها و مدارس را از ویروسهای سکولاری، نُفوذی و انواع مَفاسد اخلاقی دور بدار.
الها! پروردگارا! دست گدایی ما را از بارگاهت خالی برمَگردان.
خدایا! نَسل ما و ذُریّهی ما را صالح، مُوالی اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) و شیعه قرار بده.
خدایا! عاقبت اَمر ما را به شهادت خَتم بگردان.
خدایا! گذشتههای ما را با قَلم عَفو خودت مورد رَحمت خاصّهات قرار بده.
الها! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم در دنیا و آخرت آبروی ما را حفظ کُن.
خدایا! آبروی کشورمان را حفظ کُن.
خدایا! آبروی نظاممان را حفظ کُن.
خدایا! رهبر عزیز ما را با اقتدار و آبرو تا ظهور و در کنار حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بدار.
خدایا! حَوائج این پَناهجویان و حَوائج همهی مملکت را با دعای این عزیزان و پیروزی مقاومت را تأمین بفرما.
الها! شیطان بزرگ و همهی شیاطینی که اَقمار آن شیطان هستند و این غُدّهی سرطانی منطقه صهیونیستها را در همین ایّام ریشهکَن بفرما.
الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم آنچه خواستیم و نخواستیم و خیر دین و دنیای ما هست، از جُمله شِفای بیمارانمان را به ما عَطا بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۰۰٫
«وَ مَنْ یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُرَاغَمًا کَثِیرًا وَ سَعَهً ۚ وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ ۗ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا».
[۳] شاه نعمتالله ولی، ترجیعات، ترجیع چهارم.
[۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۵٫
«وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَهً لِلنَّاسِ وَ أَمْنًا وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى ۖ وَ عَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعَاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ».
[۵] مولانا ،مثنوی معنوی.
[۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۵۰، صفحه ۱۳۴.
[۷] سوره مبارکه غافر، آیه ۱۶٫
«یَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ ۖ لَا یَخْفَىٰ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ ۚ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ۖ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ».
[۸] سوره مبارکه واقعه، آیات ۸۳ الی ۸۷٫
[۹] الوافی، الجزء ۴، الصفحه ۴۱۱.
[۱۰] مفاتیح الجنان، دعاى شب آخر شعبان و شب اول رمضان.
شیخ طوسی از حارث بن مُغَیْرَه نَضْرى روایت کرده که امام صادق (علیه السلام) در شب آخر شعبان و شب اوّل ماه رمضان مىخواند: «اَللّهُمَّ اِنَّ هذَا الشَّهْرَ الْمُبارَکَ الَّذى اُنْزِلَ فیهِ الْقُرآنُ وَ جُعِلَ هُدىً لِلنّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَالْفُرْقانِ قَدْ حَضَرَ فَسَلِّمْنا فیهِ وَ سَلِّمْهُ لَنا وَ تَسَلَّمْهُ مِنّا فى یُسْرٍ مِنْکَ وَ عافِیَهٍ یا مَنْ اَخَذَ الْقَلیلَ وَ شَکَرَ الْکَثیرَ اِقْبَلْ مِنِّى الْیَسیرَ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ اَنْ تَجْعَلَ لى اِلى کُلِّ خَیْرٍ سَبیلاً وَ مِنْ کُلِّ ما لا تُحِبُّ مانِعاً یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ یا مَنْ عَفا عَنّى وَ عَمّا خَلَوْتُ بِهِ مِنَ السَّیِّئاتِ یا مَنْ لَمْ یُؤاخِذْنى بِارْتِکابِ الْمَعاصى عَفْوَکَ عَفْوَکَ عَفْوَکَ یاکَریمُ اِلهى وَ عَظْتَنى فَلَمْ اَتَّعِظْ وَ زَجَرْتَنى عَنْ مَحارِمِکَ فلَمْ اَنْزَجِرْ فَما عُذْرى فَاعْفُ عَنّى یا کَریمُ عَفْوَکَ عَفْوَکَ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ الرّاحَهَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَالْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسابِ عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبدِکَ فَلْیَحْسُنِ التَّجاوُزُ مِنْ عِنْدِکَ یااَهْلَ التَّقْوى وَ یا اَهْلَ الْمَغْفِرَهِ عَفْوَکَ عَفْوَکَ اَللّهُمَّ اِنّى عَبْدُکَ بْنُ عَبْدِکَ بْنُ اَمَتِکَ ضَعیْفٌ فَقیرٌ اِلى رَحْمَتِکَ وَ اَنْتَ مُنْزِلُ الْغِنى والْبَرَکَهِ عَلَى الْعِبادِ قاهِرٌ مُقْتَدِرٌ اَحْصَیْتَ اَعمالَهُمْ وَ قَسَمْتَ اَرْزاقَهُمْ وَ جَعَلْتَهُمْ مُخْتَلِفَهً اَلْسِنَتُهُمْ وَ اَلْوانُهُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ وَ لا یَعْلَمُ الْعِبادُ عِلْمَکَ وَ لا یَقْدِرُ الْعِبادُ قَدْرَکَ وَکُلُّنا فَقیرٌ اِلى رَحْمَتِکَ فَلا تَصْرِفْ عَنّى وَجْهَکَ وَاجْعَلْنى مِنْ صالِحى خَلْقِکَ فِى الْعَمَلِ وَالاْمَلِ وَالْقَضاَّءِ وَالْقَدَرِ اَللّهُمَّ اَبْقِنى خَیْرَ الْبَقاَّءِ وَ اَفْنِنى خَیْرَ الْفَناَّءِ عَلى مُوالاهِ اَوْلِیاَّئِکَ وَ مُعاداهِ اَعْداَّئِکَ وَ الرَّغْبَهِ اِلَیْکَ وَ الرَّهْبَهِ مِنْکَ وَالْخُشُوعِ وَالْوَفاءِ وَالتَّسْلیمِ لَکَ وَالتَّصْدیقِ بِکِتابِکَ وَاتِّباعِ سُنَّهِ رَسُولِکَ اَللّهُمَّ ما کانَ فى قَلْبى مِنْ شَکٍّ اَوْ رَیْبَهٍ اَوْ جُحُودٍ اَوْ قُنُوطٍ اَوْ فَرَحٍ اَوْ بَذَخٍ اَوْ بَطَرٍ اَوْ خُیَلاَّءَ اَوْ رِیاَّءٍ اَوْ سُمْعَهٍ اَوْ شِقاقٍ اَوْ نِفاقٍ اَوْ کُفْرٍ اَوْ فُسُوقٍ اَوْ عِصْیانٍ اَوْ عَظَمَهٍ اَوْ شَىءٍ لا تُحِبُّ فَاَسْئَلُکَ یا رَبِّ اَنْ تُبَدِّلَنى مَکانَهُ ایماناً بِوَعْدِکَ وَ وَفآءً بِعَهْدِکَ وَ رِضاً بِقَضاَّئِکَ وَ زُهْداً فِى الدُّنْیا وَ رَغْبَهً فیما عِنْدَکَ وَ اَثَرَهً وَ طُمَاْنینَهً وَ تَوْبَهً نَصُوحاً اَسْئَلُکَ ذلِکَ یا رَبَّ الْعالَمینَ اِلهى اَنْتَ مِنْ حِلْمِکَ تُعْصى وَ مِنْ کَرَمِکَ وَ جُودِکَ تُطاعُ فَکَانَّکَ لَمْ تُعْصَ وَ اَنَا وَ مَنْ لَمْ یَعْصِکَ سُکّانُ اَرْضِکَ فَکُنْ عَلَیْنا بِالْفَضْلِ جَواداً وَ بِالْخَیْرِ عَوّاداً یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِهِ صَلوهً داَّئِمَهً لا تُحْصى وَ لا تُعَدُّ وَ لا یَقْدِرُ قَدْرَها غَیْرُکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ».
[۱۱] سوره مبارکه سبأ، آیه ۱۳٫
«یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاءُ مِنْ مَحَارِیبَ وَ تَمَاثِیلَ وَ جِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَ قُدُورٍ رَاسِیَاتٍ ۚ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا ۚ وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ».
[۱۲] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۴٫
«أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ».
[۱۳] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای عرفه امام حسین (علیه السلام).
«…إِلٰهِى مَا أَلْطَفَکَ بِى مَعَ عَظِیمِ جَهْلِى ! وَ مَا أَرْحَمَکَ بِى مَعَ قَبِیحِ فِعْلِى ! إِلٰهِى مَا أَقْرَبَکَ مِنِّى وَ أَبْعَدَنِى عَنْکَ ! وَ مَا أَرْأَفَکَ بِى ! فَمَا الَّذِى یَحْجُبُنِى عَنْکَ ؟ إِلٰهِى عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الْآثارِ وَ تَنَقُّلاتِ الْأَطْوارِ، أَنَّ مُرادَکَ مِنِّى أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَىَّ فِى کُلِّ شَىْءٍ حَتَّىٰ لا أَجْهَلَکَ فِى شَىْءٍ . إِلٰهِى کُلَّما أَخْرَسَنِى لُؤْمِى أَنْطَقَنِى کَرَمُکَ، وَ کُلَّما آیَسَتْنِى أَوْصافِى أَطْمَعَتْنِى مِنَنُکَ؛ إِلٰهِى مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِئَ فَکَیْفَ لَاتَکُونُ مَساویِهِ مَساوِئَ ؟! وَ مَنْ کانَتْ حَقائِقُهُ دَعاوِىَ فَکَیْفَ لَاتَکُونُ دَعاویِهِ دَعاوِىَ ؟! إِلٰهِى حُکْمُکَ النَّافِذُ وَ مَشِیئَتُکَ الْقاهِرَهُ لَمْ یَتْرُکا لِذِى مَقالٍ مَقالاً، وَ لَا لِذِى حالٍ حالاً . إِلٰهِى کَمْ مِنْ طاعَهٍ بَنَیْتُها، وَ حالَهٍ شَیَّدْتُها هَدَمَ اعْتِمادِى عَلَیْها عَدْلُکَ، بَلْ أَقالَنِى مِنْها فَضْلُکَ . إِلٰهِى إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنِّى وَ إِنْ لَمْ تَدُمِ الطَّاعَهُ مِنِّى فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ مَحَبَّهً وَ عَزْماً . إِلٰهِى کَیْفَ أَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْقاهِرُ ؟ وَ کَیْفَ لَاأَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْآمِرُ؛ إِلٰهِى تَرَدُّدِى فِى الْآثارِ یُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ فَاجْمَعْنِى عَلَیْکَ بِخِدْمَهٍ تُوصِلُنِى إِلَیْکَ، کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِما هُوَ فِى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیْکَ ؟ أَیَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَکَ حَتَّىٰ یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ ؟ مَتىٰ غِبْتَ حَتَّىٰ تَحْتاجَ إِلىٰ دَلِیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ؟ وَ مَتىٰ بَعُدْتَ حَتَّىٰ تَکُونَ الْآثارُ هِىَ الَّتِى تُوصِلُ إِلَیْکَ ؟ عَمِیَتْ عَیْنٌ لَاتَراکَ عَلَیْها رَقِیباً، وَ خَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصِیباً…».
[۱۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۲۵.
«وَ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : اَلْقَلْبُ حَرَمُ اَللَّهِ فَلاَ تُسْکِنْ حَرَمَ اَللَّهِ غَیْرَ اَللَّهِ».
[۱۵] بحار الأنوار، ج ۷۳، ص ۱۵۸، ح ۱٫
[۱۶] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات دوم، مناجات شاکین (راز و نیاز شکایتکنندگان).
إِلٰهِى إِلَیْکَ أَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَهً، وَ إِلَى الْخَطِیئَهِ مُبادِرَهً، وَ بِمَعاصِیکَ مُولَعَهً، وَ لِسَخَطِکَ مُتَعَرِّضَهً، تَسْلُکُ بِى مَسالِکَ الْمَهَالِکِ، وَ تَجْعَلُنِى عِنْدَکَ أَهْوَنَ هَالِکٍ، کَثِیرَهَ الْعِلَلِ، طَوِیلَهَ الْأَمَلِ، إِنْ مَسَّهَا الشَّرُّ تَجْزَعُ، وَ إِنْ مَسَّهَا الْخَیْرُ تَمْنَعُ، مَیَّالَهً إِلَى اللَّعْبِ وَ اللَّهْوِ، مَمْلُوَّهً بِالْغَفْلَهِ وَ السَّهْوِ، تُسْرِعُ بِى إِلى الْحَوْبَهِ ، وَ تُسَوِّفُنِى بِالتَّوْبَهِ . الِٰهِى أَشْکُو إِلَیْکَ عَدُوّاً یُضِلُّنِى، وَ شَیْطاناً یُغْوِینِى، قَدْ مَلَأَ بِالْوَسْواسِ صَدْرِى، وَ أَحاطَتْ هَواجِسُه بِقَلْبِى، یُعاضِدُ لِىَ الْهَوىٰ، وَ یُزَیِّنُ لِى حُبَّ الدُّنْیا، وَ یَحُولُ بَیْنِى وَ بَیْنَ الطَّاعَهِ وَ الزُّلْفى…».
[۱۷] سوره مبارکه زخرف، آیه ۳۶٫
[۱۸] سوره مبارکه ماعون، آیات ۴ الی ۶٫
[۱۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۳٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».
[۲۰] سوره مبارکه حج، آیه ۷۸٫
«وَ جَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ ۚ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هَٰذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ فَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَ آتُوا الزَّکَاهَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَ نِعْمَ النَّصِیرُ».
[۲۱] نهج البلاغه، حکمت ۵۷؛ ارزش قناعت.
«وَ قَالَ (علیه السلام): الْقَنَاعَهُ مَالٌ لَا یَنْفَدُ».
[۲۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۶۵٫
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ ۖ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ۗ وَ لَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ».
[۲۳] عبدالله بن جعفر بن ابیطالب (درگذشت ۸۰ق) همسر حضرت زینب (سلام الله علیها). عبدالله نخستین مولود مسلمانان در حبشه بود و در سال هفتم قمری به همراه پدر و مادرش به مدینه مهاجرت کرد. عبدالله در حمایت از امام علی (علیه السلام) در جنگهای جمل و صفین شرکت کرد. وی تا زمان صلح امام حسن (علیه السلام) با معاویه، با آن حضرت همراه بود. او در دوره حکومت معاویه و یزید عطایای آنها را میپذیرفت و در واقعه کربلا حضور نداشت؛ اما همسرش زینب (سلام الله علیها) در این واقعه اسیر شد و دو تن از فرزندانش به نامهای عون و محمد در روز عاشورا در کربلا به شهادت رسیدند. عبدالله بن جعفر بن ابیطالب، از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرزند جعفر طَیّار و اسماء دختر عُمَیس بود. پدرش جعفر از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که در جنگ موته به شهادت رسید. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از شهادت جعفر، عبدالله را مورد نوازش قرار داد. عبدالله با استناد به حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که «جعفر را دیدم که در بهشت با ملائکه پرواز میکند»، ابنذیالجناحین (فرزند کسی که دو بال داشت) نیز خوانده میشد. عبدالله با زینب دختر علی بن ابیطالب ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار فرزند پسر (علی، عباس، عون، محمد) و دختری به نام امکلثوم بود. او همچنین در زمان حیات زینب، با لیلا دختر مسعود نیز ازدواج کرد. و پس از درگذشت زینب (سلام الله علیها) با امکلثوم خواهر او ازدواج کرد. عبدالله در حبشه به دنیا آمد. در هجرت جعفر بن ابیطالب به حبشه، همسرش اسماء بنت عمیس نیز همراه او بود و عبدالله، بهعنوان نخستین مولود مسلمانان، در آنجا متولد شد. او در سال هفتم هجرت، پس از غزوه خیبر، به همراه خانوادهاش به مدینه نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت. بنابر کتاب فتوح الشام، عبدالله در فتوحات شام که در زمان خلافت عمر بن خطاب رخ داد، مشارکت کرد. او در دورۀ خلافت عثمان، هنگام تبعید ابوذر به رَبَذِه، به تبعیت از علی (علیه السلام)، ابوذر را تا بیرون مدینه بدرقه کرد. به گفته ابنابیالحدید هنگامی که ولید بن عقبه والی عثمان در کوفه به شرابخواری متهم شد، عبدالله بهدستور علی (علیه السلام) بر ولید حد جاری کرد.
عبدالله با علی (علیه السلام) بیعت کرد و در بیشتر حوداث دوران خلافت علی (علیه السلام) حضور داشت. او به طرفداری از علی (علیه السلام) در جنگ جمل شرکت کرد و در جنگ صفین نیز در سپاه امام علی (علیه السلام) بود و بر قبایل قریش، اَسَد و کنانه ریاست داشت و به کمک مسلم بن عقیل پیادگانِ سَمت راست سپاه امام را فرماندهی میکرد. بنا به نقلی علی (علیه السلام) علت پذیرش حَکَمیت را زنده ماندن افرادی همچون عبدالله بن جعفر دانست. عبدالله از کسانی بود که به پایبندی عراقیان بر عهدنامه حکمیت گواهی داد. علی (علیه السلام) به پیشنهاد او محمد بن ابیبکر (برادر مادری عبدالله) را به جای قیس بن سعد به ولایت مصر منصوب کرد. به گفتۀ ابنابیالحدید، علی (علیه السلام) میخواست عبدالله را به سبب تبذیر، از تصرف در اموالش منع کند، ازاینرو او با زُبیر بن عَوام شریک شد و امام دیگر او را محجور نکرد. به گزارش ابنسعد و علی بن حسین مسعودی عبدالله، پس از شهادت امام علی (علیه السلام)، ابنملجم را قصاص کرد. البته این گفته خلاف عبارت دیگری از مسعودی است که میگوید: «و قَتل الحسنُ عبدَالرحمن بن ملجمَ علی حسب ما ذکرنا». طبق نقل شیخ مفید امام حسن مجتبی (علیه السلام) دستور داد که ابنملجم قصاص شود. عبدالله در صلح امام حسن با معاویه در سپاه امام حسن (علیه السلام) بود. به گفته ابنابیالحدید، هنگامی که امام حسن (علیه السلام) به شهادت رسید، مروان بن حکم از دفن وی در کنار مرقد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جلوگیری کرد. عبدالله، امام حسین (علیه السلام) را سوگند داد تا از مشاجره با مروان بپرهیزد.
عبدالله در حکومت معاویه، با دربار او در دمشق ارتباط برقرار کرد و به نزد او در دمشق رفت. معاویه ۱.۰۰۰.۰۰۰ درهم مقرری سالیانه برای وی تعیین کرد و یزید آن را به ۲.۰۰۰.۰۰۰ درهم افزایش داد. معاویه وی را سیدِ بنیهاشم لقب داد، اما عبدالله چنین لقبی را مختص به حسنین (علیهم السلام) میدانست. برخی احترام معاویه به عبدالله بن جعفر را برخاسته از تلاش وی برای جذب بزرگان و سران قبایل، و شاید برای کاستن از مقام فرزندان امام علی (علیه السلام) دانستهاند. در مجالس معاویه بین یزید با عبدالله بن جعفر مفاخراتی صورت گرفته است. در یکی از این مجالس، که حسنین (علیهم السلام) نیز حضور داشتند، بین معاویه و عبدالله مشاجرهای رخ داد؛ عبدالله به بیان فضیلت علی (علیه السلام) و خاندانش پرداخت و با ذکر نام امامان دوازدهگانه به امامت آنان نیز اشاره کرد. هنگامی که امام حسین (علیه السلام) از مکه به سوی کوفه حرکت کرد، عبدالله نامهای به او نوشت و او را از حرکت به سوی کوفه برحذر داشت. وی همچنین از عمرو بن سعید والی مکه برای امام حسین (علیه السلام) اماننامه گرفت. عبدالله در واقعه کربلا حضور نداشت؛ اما دو فرزندش در روز عاشورا به شهادت رسیدند. همسرش زینب (سلام الله علیها) در این واقعه حضور داشت و به اسارت رفت.
درباره علت غیبت عبدالله در واقعه کربلا اختلاف است. محمدحسین رجبی دوانی (زاده ۱۳۳۹ش) پژوهشگر تاریخ اسلام، وی را به جهت غیبت در کربلا سرزنش کرده و بههمینجهت وی را شایسته همسری حضرت زینب (سلام الله علیها) نمیداند. در مقابل، احتمالهایی مانند کهولت سن، نابینایی و احتمال مأموریتداشتن وی در مدینه از جانب امام حسین (علیه السلام) به عنوان علت عدم همراهی وی بیان شده است البته گفته شده که این احتمالها بر اساس حدس و گمان است و شواهد تاریخی آنها را تأیید نمیکند. در واقعه حره (۶۳ق )، عبدالله بن جعفر درباره مردم مدینه با یزید مذاکره کرد و کوشید یزید را از خشونت با مردم مدینه بازدارد. یزید خواست وی را، در صورت اطاعت اهالی مدینه، پذیرفت. عبدالله برای عدهای از سران مدینه نامه نوشت و از آنان خواست که متعرض سپاه یزید نشوند. در واقعه حرّه، سپاه یزید دو پسر عبدالله، ابوبکر و عون اصغر، را کشتند. دربارۀ زمان درگذشت عبدالله اختلاف وجود دارد. به گفته ابناثیر بنا به نظر بیشتر مورخان وی در سال ۸۰ قمری درگذشته است با این حال سال وفات او ۸۴، ۸۵ و… نیز ذکر شده است. اَبان بن عثمان، که در آن زمان امیر مدینه بود، بر وی نماز خواند و او را در بقیع به خاک سپردند. با این حال مقامی در قبرستان بابالصغیر دمشق نیز به او منسوب است.
[۲۴] الإقبال : ۱/۱۶۴٫
«اللَّهُمَّ إِنِّی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ [تَعَبَّیْتُ] وَ قُمْتُ لِلصَّلاهِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ نَاجَیْتُکَ أَلْقَیْتَ عَلَیَّ نُعَاسا إِذَا أَنَا صَلَّیْتُ وَ سَلَبْتَنِی مُنَاجَاتَکَ إِذَا أَنَا نَاجَیْتُ مَا لِی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَرِیرَتِی وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِینَ مَجْلِسِی عَرَضَتْ لِی بَلِیَّهٌ أَزَالَتْ قَدَمِی وَ حَالَتْ بَیْنِی وَ بَیْنَ خِدْمَتِکَ، سَیِّدِی لَعَلَّکَ عَنْ بَابِکَ طَرَدْتَنِی وَ عَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُسْتَخِفّا بِحَقِّکَ فَأَقْصَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضا عَنْکَ فَقَلَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنِی فِی مَقَامِ الْکَاذِبِینَ [الْکَذَّابِینَ] فَرَفَضْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی غَیْرَ شَاکِرٍ لِنَعْمَائِکَ فَحَرَمْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی فِی الْغَافِلِینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِینَ فَبَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعَائِی فَبَاعَدْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمِی وَ جَرِیرَتِی کَافَیْتَنِی، أَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّهِ حَیَائِی مِنْکَ جَازَیْتَنِی فَإِنْ عَفَوْتَ یَا رَبِّ فَطَالَمَا عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبِینَ قَبْلِی لِأَنَّ کَرَمَکَ أَیْ رَبِّ یَجِلُّ عَنْ مُکَافَاهِ الْمُقَصِّرِینَ».
[۲۵] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۹٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ».
[۲۶] الاحتجاج، ج ۲، ص ۳۰۵٫
«یا عمَّتی اسکتی ففِی الْباقی مِنَ الْماضی اعْتبار، وَ انْتِ بِحَمْدِ اللّهِ عالِمَه غَیْرُ مُعَلَّمَهٌ، فَهِمَهٌ غَیْر مُفَهّمه، انَّ الْبُکاءُ وَ الْحَنینَ لایَرِدانِ مَنْ قَدْ ابادَهُ الدَّهْر فَسَکَتَت».
[۲۷] سوره مبارکه حشر، آیه ۹٫
«وَ الَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَ الْإِیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَهً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ ۚ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».
[۲۸] مقتل الحسین مقرّم، ص ۳۵۷ – ۳۵۹؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۵ و احتجاج، ج ۲، ص ۱۲۲ ـ ۱۳۰ (با مقدارى تفاوت).
بخشی از خطبهی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در مجلس یزید: «یا حُسَیْناهُ! یا حَبیبَ رَسُولِ اللهِ! یَابْنَ مَکَّهَ وَ مِنى، یَابْنَ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ سَیِّدَهَ النِّساءِ، یَابْنَ بِنْتِ الْمُصْطَفى؛ أَنْتُما سَیِّدا شَبابِ أهْلِ الْجَنَّهِ، فَقَتَلَ اللهُ قاتِلَکُما وَلَعَنَهُ، وَأَعَدَّلَهُ جَهَنَّمَ َوساءَتْ مَصیراً؛ أَلْحَمْدُللهِِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَصَلَّى اللهُ عَلى رَسُولِهِ وَآلِهِ أجْمَعینَ، صَدَقَ اللهُ کَذلِکَ یَقُولُ: ثُمَّ کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُون. أَظَنَنْتَ یا یَزِیدُ حَیْثُ أَخَذْتَ عَلَیْنا أَقْطارَ الاَْرْضِ وَآفاقَ السَّماءِ، فَأَصْبَحْنا نُساقُ کَما تسُاقُ الأُسارى أَنَّ بِنا عَلَى اللهِ هَواناً، وَبِکَ عَلَیْهِ کَرامَهً وَأَنَّ ذلِکَ لِعِظَمِ خَطَرِکَ عِنْدَهُ، فَشَمَخْتَ بِأَنْفِکَ، وَنَظَرْتَ فِی عِطْفِکَ جَذْلانَ مَسْرُوراً حِینَ رَأَیْتَ الدُّنْیا لَکَ مُسْتَوْثِقَهٌ وَالاُْمُورَ مُتَّسِقَهٌ وَحِینَ صَفا لَکَ مُلْکُنا وَسُلْطانُنا، فَمَهْلاً مَهْلاً، أَنَسِیتَ قَوْلَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: وَ لاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَیْرٌ لاَِّنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ. أَ مِنَ الْعَدْلِ یَابْنَ الطُّلَقاءِ! تَخْدِیرُکَ حَرائِرَکَ وَ إِمائَکَ، وَ سَوْقُکَ بَناتِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَ سَلَّم سَبایا، قَدْ هَتَکْتَ سُتُورَهُنَّ، وَ أَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ، تَحْدُو بِهِنَّ الاَْعداءُ مِنْ بَلد اِلى بَلد، یَسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ الْمَناهِلِ وَ الْمَناقِلِ، وَ یَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَرِیبُ وَ الْبَعِیدُ، وَ الدَّنِیُّ وَ الشَّرِیفُ، لَیْسَ مَعَهُنَّ مِنْ رِجالِهِنَّ وَلِیُّ، وَ لا مِنْ حُماتِهِنَّ حَمِیٌّ، وَ کَیْفَ یُرْتَجى مُراقَبَهُ مَنْ لَفَظَ فُوهُ أَکْبادَ الاَْزْکِیاءِ، وَ نَبَتَ لَحْمُهُ مِنْ دِماءِ الشُّهَداءِ، وَ کَیْفَ یَسْتَبْطِأُ فِی بُغْضِنا أَهْلَ الْبَیْتِ مَنْ نَظَرَ إِلَیْنا بِالشَّنَفِ وَ الشَّنَآنِ وَ الاِْحَنِ وَ الاَْضْغانِ، ثُمَّ تَقُولُ غَیْرَ مُتَّأَثِّم وَ لا مُسْتَعْظِم: لاََهَلُّوا و اسْتَهَلُّوا فَرَحاً *** ثُمَّ قالُوا یا یَزیدُ لا تَشَلْ. مُنْتَحِیاً عَلى ثَنایا أَبِی عَبْدِاللهِ سَیِّدِ شَبابِ أَهْلِ الجَنَّهِ، تَنْکُتُها بِمِخْصَرَتِکَ، وَ کَیْفَ لا تَقُولُ ذلِکَ وَ قَدْ نَکَأْتَ الْقَرْحَهَ، وَ اسْتَأْصَلْتَ الشَّأْفَهَ بِإِراقَتِکَ دِماءَ ذُرّیَهِ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَ نُجُومِ الاَْرْضِ مِنْ آلِ عَبْدِالمُطَّلِبِ، وَ تَهْتِفُ بِأَشْیاخِکَ، زَعَمْتَ أَنَّکَ تُنادِیهِمْ، فَلَتَرِدَنَّ وَ شِیکاً مَوْرِدَهُمْ وَ لَتَوَدَّنَّ أَنَّکَ شَلَلْتَ وَ بَکِمْتَ، وَ لَمْ تَکُنْ قُلْتَ ما قُلْتَ وَ فَعَلْتَ ما فَعَلْتَ. أَللّهُمَّ خُذْ بِحَقِّنا، وَ انْتَقِمْ مِنْ ظالِمِنا، وَ أَحْلِلْ غَضَبَکَ بِمَنْ سَفَکَ دِماءَنا، وَ قَتَلَ حُماتَنا، فَوَاللهِ ما فَرَیْتَ إِلاّ جِلْدَکَ، وَلا حَزَزْتَ إِلاّ لَحْمَکَ، وَ لَتَرِدَنَّ عَلى رَسُولِ اللهِ بِما تَحَمَّلْتَ مِنْ سَفْکِ دِماءِ ذُرِّیَّتِهِ، وَ انْتَهَکْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ فِی عَتْرَتِهِ وَ لُحْمَتِهِ، حَیْثُ یَجْمَعُ اللهُ شَمْلَهُمْ، وَ یَلُمُّ شَعْثَهُمْ، وَ یَأْخُذُ بِحَقِّهِمْ وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِى سَبِیلِ اللهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ. (۶) وَ حَسْبُکَ بِاللهِ حاکِماً، وَ بِمُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَ سَلَّمَ خَصِیماً، وَ بِجَبْرَئِیلَ ظَهِیراً، وَ سَیَعْلَمُ مَنْ سَوّى لَکَ وَ مَکَّنَکَ مِنْ رِقابِ المُسْلِمِینَ، بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلاً، وَ أَیُّکُمْ شَرٌّ مَکاناً، وَ أَضْعَفُ جُنْداً وَ لَئِنْ جَرَّتْ عَلَیَّ الدَّواهِی مُخاطَبَتَکَ، إِنِّی لاََسْتَصْغِرُ قَدْرَکَ، وَ أَسْتَعْظِمُ تَقْرِیعَکَ، وَ أَسْتَکْثِرُ تَوْبِیخَکَ، لکِنَّ العُیُونَ عَبْرى، وَ الصُّدُورَ حَرّى، أَلا فَالْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ لِقَتْلِ حِزْبِ اللهِ النُّجَباءِ بِحِزْبِ الشَّیْطانِ الطُّلَقاءِ، فَهذِهِ الاَْیْدِی تَنْطِفُ مِنْ دِمائِنا، وَ الأَفْواهُ تَتَحَلَّبُ مِنْ لُحُومِنا، وَ تِلْکَ الجُثَثُ الطَّواهِرُ الزَّواکِی تَنْتابُها العَواسِلُ، وَ تُعَفِّرُها اُمَّهاتُ الْفَراعِلِ. وَ لَئِنِ اتَّخَذْتَنا مَغْنَماً لَتَجِدَ بِنا وَ شِیکاً مَغْرَماً حِیْنَ لا تَجِدُ إلاّ ما قَدَّمَتْ یَداکَ، وَ ما رَبُّکَ بِظَلاَّم لِلْعَبِیدِ، وَ إِلَى اللهِ الْمُشْتَکى، وَ عَلَیْهِ الْمُعَوَّلُ، فَکِدْ کَیْدَکَ، وَ اسْعَ سَعْیَکَ، وَ ناصِبْ جُهْدَکَ، فَوَاللهِ لا تَمْحُو ذِکْرَنا، وَ لا تُمِیتُ وَحْیَنا، وَ لا تُدْرِکُ أَمَدَنا، وَ لا تَرْحَضُ عَنْکَ عارَها، وَ هَلْ رَأیُکَ إِلاّ فَنَدٌ، وَ أَیّامُکَ إِلاّ عَدَدٌ، وَ جَمْعُکَ إِلاّ بَدَدٌ؟ یَوْمَ یُنادِی الْمُنادِی: أَلا لَعْنَهُ اللهِ عَلَى الظّالِمِینَ. وَ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، أَلَّذِی خَتَمَ لاَِوَّلِنا بِالسَّعادَهِ وَ الْمَغْفِرَهِ، وَ لاِخِرِنا بِالشَّهادَهِ وَ الرَّحْمَهِ. وَ نَسْأَلُ اللهَ أَنْ یُکْمِلَ لَهُمُ الثَّوابَ، وَ یُوجِبَ لَهُمُ الْمَزیدَ، وَ یُحْسِنَ عَلَیْنَا الْخِلافَهَ، إِنَّهُ رَحیمٌ وَدُودٌ، وَ حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ».
[۲۹] شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسکن الفؤاد عند فقد الأحبّه و الأولاد، ص ۱۱۲، قم، بصیرتی، بیتا.
«از انسبن مالک روایت شده: زمانى که از دفن پیامبر فارغ شدیم، حضرت فاطمه علیها السلام بهسوى من آمد و گفت: “چگونه جان و روان شما همراهى کرد بر چهره پیامبر خدا خاک فرو ریزید؟!”، سپس گریست و فرمود: «یَا أَبَتَاهْ أَجَابَ رَبّاً دَعَاهُ یَا أَبَتَاهْ مِن رَبِّهِ مَا أَدْنَاهُ»؛
مَا ذَا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَهَ أَحْمَدَ *** أَنْ لایَشَمَّ مَدَى الزَّمَانِ غَوَالِیَا
صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا *** صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا
قُلْ لِلْمُغَیَّبِ تَحْتَ أَطْبَاقِ الثَّرَى *** إِنْ کُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتِی وَ نِدَائِیَا
صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا *** صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا
قَدْ کُنْتُ ذَاتَ حِمًى بِظِلِّ مُحَمَّدٍ *** لاأَخْشَ مِنْ ضَیْمٍ وَ کَانَ حِمَیً لِیَا
فَالْیَوْمَ أَخْضَعُ لِلذَّلِیلِ وَ أَتَّقِی *** ضَیْمِی وَ أَدْفَعُ ظَالِمِی بِرِدَائِیَا
فَإِذَا بَکَتْ قُمْرِیَّهٌ فِی لَیْلِهَا *** شَجَنا عَلَى غُصْنٍ بَکَیْتُ صَبَاحِیَا
فَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَکَ مُونِسِی *** وَ لَأَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِیکَ وِشَاحِیَا».
[۳۰] حایری مازندرانی، محمد مهدی؛ معالی السبطین، ج ۲، ص ۴۰٫
«طوبی لأرض تضمنت جسدک الشریف اما الدنیا فبعدک مظلمه و الاخره بنورک مشرقه أما الحزن فسرمد و أما اللیل فمسهد حتی یختار الله لاهل بیتک دارک التی انت مقیم بها و علیک منی السلام یابن رسول الله و رحمه الله و برکاته».
[۳۱] الاحتجاج، ج ۲، ص ۳۰۵٫
[۳۲] الإرشاد، ج ۲، ص ۱۱۷؛ بحارالأنوار، ج ۴۵، ص ۵۸-۱۷۹، باب ۳۹؛ لهوف، ص ۱۹۰؛ کامل الزیارات، ص ۲۶۰-۲۶۱، باب ۸۸؛ ناسخ التواریخ، ص ۳۰۳٫
زید ابن ارقم میگوید: من از دو لب مبارک ابی عبدالله (علیه السلام) صدای قرآن شنیدم که تلاوت فرمود: «أَم حَسِبتَ أنَّ أصحابَ الکَهفِ وَ الرَّقیم کانوا مِن آیاتِنا عَجَبا».
حادثهی جان سوز اسارت اهلبیت (علیهم السلام) و درکتابهایی مثل ارشاد مفید، بحارالأنوار علامه مجلسی، لهوف سید ابن طاووس و کاملالزیارات و ناسخ التواریخ به این گونه چنین نوشتهاند: عمرسعد روز یازدهم فرمان داد اهلبیت علیهم السلام را بر شترهای بی حجاز یا شترانی که محملهای شکستهای بر آنان بود، سوار کردند و امام زین العابدین (علیه السلام) را بر شتری عریان نشاندند و پای حضرت امام سجاد (علیه السلام) را زیر شتر بستند و غل جامعه بر گردن حضرت امام سجاد (علیه السلام) گذاشتند، به طوری که حضرت امام سجاد (علیه السلام) میفرمود: گویی ما اسیران دیلم و خزر بودیم که این گونه با ما معامله کردند.
ابنقولویه از حضرت سجاد (علیه السلام) نقل میکند: روز درکربلا درهای غم و محنت و مصائب به روی ما باز شد. من پدرم را کشته در خاک و خون آغشته دیدم. برادران و پسر عموها و فرزندان پدرم را شهید و مقتول مشاهده کردم. و زنان و خواهرانم را مانند اسیران ترک و روم ملاحظه کردم. این مصائب و حوادث چنان بر من سخت و دشوار و سنگین آمد که سینهی من در فشار قرار گرفت، نزدیک بود جان از بدن من بیرون برود. عمه ام وقتی مرا به این حال دید گفت: «مالی أراک تَجودُ بِنَفسِکَ یا بَقیّهَ جَدّی وَ أبی وَ إخوَتی» تو را چرا می بینم که با جان خودت بازی می کنی ای یادگار جدّ و پدر و برادرانم؟ به عمه گفتم: «وَ کَیفَ لا أجزَعُ وَ أهلع» چگونه جزع نکنم؟ «وَ قَد أری سَیِّدی وَ إخوَتی وَ عُمومَتی وَ وُلدَ عَمّی وَ أهلی مُضرِجینَ بِدِمائِهِم، مُرَمَّلینَ بِالعِراءِ مُسلِّبینَ» چرا جزع نکنم؟ میبینم آقای من، برادران من، عموهای من، فرزندان عموهای من و اهل من به خونشان غلتیدند، روی زمین افتادهاند، بدنشان در بیابان سوزان قرار دارد، کسی به آنان رحم نمی کند، و به این بدن ها نزدیک نمیشود. عمه مرا دلداری داد و از آباد شدن آیندهی کربلا خبر داد.
سپس اهل بیت (علیهم السلام ) را با وضعی رقّت بار از کنار شهدا به سوی کوفه بردند. و با آن حال پریشان از میان ازدحام جمیعت، سر کوچه و بازار قرار دادند و سرهای بریده را بالای نیزه در معرض تماشا گذاشتند و زن و مرد به تماشای آن سرهای بریده و اسیران آمدند. لهوف سید صفحهی صد و نود نوشته: زنی از اهل کوفه از بالای بام فریاد زد: «مِن أیِّ الاُساری أنتُنَّ» شما از چه اسیرانی هستید؟ اهل بیت (علیهم السلام) جواب دادند: «نَحنُ اُساری آلِ مُحَمَّدٍ» ما اسیران آل محمد هستیم. از بام به زمین آمد، مقنعه و پارچه به آنان داد تا صورت های ملکوتی و الهی خود و دختران و اطفال را بپوشانند. علامهی مجلسی در جلد چهل و پنج بحار صفحهی صد و چهار می نویسند: مسلم گچکار میگوید: من در و دیوار دارالإماره را گچ میکردم که شنیدم از اطراف کوفه صدای ناله و فریاد میآید. به کارگری که پیش من بود گفتم چه خبر است که مردم کوفه فریاد میزنند؟ گفت: الان سرهای خارجی را که بر یزید خروج کرده میآورند. گفتم: خارجی کیست؟ گفت حسین ابن علی. از دارالإماره بیرون آمدم، لطمه به صورت زدم، به طوری که ترسیدم چشمم کور شود، دستم را از گچ شستم و داخل شهر آمدم، مردم را منتظر دیدن اسیران دیدم.
ناگهان دیدم چهل محمل شکسته و نیمه کاره را بر چهل شتر حمل می کنند که در آن ها حرم و زنان و اولاد فاطمه (سلام الله علیها) بودند. ناگهان علی ابن حسین (علیه السلام) را دیدم بر شتری برهنه که از رگهای گردنش خون جاری بود. اهل کوفه خرما و نان و گردو به بچه ها میدادند، ولی امّکلثوم فریاد می زد: «یا أهلَ الکوفَه، إنَّ الصَّدَقَهَ عَلَینا حَرام» ای اهل کوفه صدقه بر ما حرام است. آن ها را از دست کودکان میگرفت، به زمین میریخت. مردم با دیدن آن منظرهها گریه میکردند. زید ابن ارقم میگوید: من از دو لب مبارک ابی عبدالله (علیه السلام) صدای قرآن شنیدم که تلاوت فرمود: «أَم حَسِبتَ أنَّ أصحابَ الکَهفِ وَ الرَّقیم کانوا مِن آیاتِنا عَجَبا» گفتم: داستان تو عجیبتر از اصحاب کهف است.
مسلم گچکار میگوید: امّ کلثوم وقتی صدای گریهی مرد و زن را شنید، سر از محمل بیرون آورد و گفت: ای اهل کوفه ساکت، مردان شما مردان ما را میکشند، زنانتان بر ما گریه میکنند، داور بین ما و شما روز قیامت خداست. که ناگهان سرهای بریدهی بر بالای نیزه را آوردند و پیشاپیش همهی آنها سر ابیعبدالله (علیه السلام) بود، سری چون زهره و ماه نورانی، شبیهترین مردم به پیامبر، با محاسنی خون آلود که نیزه دار آن را به راست و چپ حرکت میداد. زینب متوجه سر بریدهی برادر بالای نیزه شد.
«فَنَطِحَت جَبینُها بِمُقَدَّمِ المَحمل حَتّی رَأینَا الدَّم یَخرُجُ مِن تَحتِ قِناعِها وَ اُومِأت إلَیهِ بِحِرقَهٍ» سر به چوبهی محمل زد، دیدم که خون از پیشانی زینب کبری (سلام الله علیها) روی زمین ریخت، با دلی سوزان به سر بریده اشاره کرد و با چشم گریان فریاد زد: «یا هِلالاً لَمّا استتم کمالا غالَهُ خَسفُهُ فَأَبَدا غُروبا» ای ماهی که چون بدر کامل شد ناگهان خسوف او را ربود و غروب کرد. «ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی کانَ هذا مُقَدَّراً مَکتوبا» پارهی دلم گمان نمیکردم سرنوشت ما این باشد، ولی مقدر و مکتوب چنین بود. «یا أخی فاطِمه الصَّغیرَهَ کَلِّمها فَقَد کادَ قَلبُها أن یَذوبا» برادرم، با دختر کوچکت فاطمه سخن بگو، نزدیک است دلش از غصه و ناراحتی و فراق تو آب شود.
[۳۳] همان.
[۳۴] همان.
پاسخ دهید