روز شنبه مورخ ۲۳ دی ماه ۱۴۰۲ جلسه درس اخلاق «آیت الله صدیقی» از ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۰۰ در مسجد امام رضا(علیه السلام) حوزه علمیه امام خمینی(ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- انسان در ماه رجب همنشین خداوند متعال میشود
- اگر فکر انسان شیطانی بشود، او در دام شیطان قرار گرفته است
- کسانی که اهل نَوافل هستند، تمام کارهایشان را برای خداوند انجام میدهند
- انسان در مقام حَبیب اللهی فقط حقّ را دریافت میکند
- انسان در مقام حَبیب اللهی فقط حقّ را دریافت میکند
- کسی که عبودیّت الهی را دَرک کند، دنیا برایش موهون خواهد شد
- اِقبال و اِدبار دنیا هیچ تأثیری بر حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) نداشت
- شُجاعت بینظیر امام محمّد باقر (علیه السلام) در مجلس یزید
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
انسان در ماه رجب همنشین خداوند متعال میشود
حُلول شهرالله رجب را به مَحضر صاحبسُفرهی رجب، حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) و به مَحضر شما عُلما، فُضلا، یاران حضرت امام زمان (ارواحنا فداه)، شاگردان مَکتب اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) تبریک و تَهنیت عرض میکنم. الحمدالله واقف هستید خداوند متعال سُفرهی ویژهای در این سه ماه برای تَزکیهی ما، برای تربیت ما و برای تنبُّه و بیداری ما فراهم فرموده است که از عُهدهی شُکر آن نمیتوانیم بیرون بیاییم. مُراقبات این سه ماه فوقِ عُقول ماست. مرحوم آیت الحقّ «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی[۲]» (اعلی الله مقامه الشریف) وقتی حدیث نِدای «مَلک داعی» را نَقل میکنند، خداوند متعال یک مَلَکی را به نام داعی مأمور ویژهی شبهای ماه رجب منظور فرموده است و به او مأموریت داده است و او در مرتبهی اَعلی خودش مَلک مُلکی نیست. تمام موجودات مُلکی قَرین مُدبّرات اَمر هستند. وقتی ما غذا میخوریم، مَلَک ما را سیر میکند؛ وقتی آب مینوشیم، مَلَک ما را سیراب میکند. لذا خداوند متعال اراده کند که غذا بخوریم، سیر نمیشویم. «معاویه علیه الهاویه» با نفرین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اینگونه بود. یعنی تمام اُمور عالَم مُلک تحت هیمنهی عالَم ملکوت هستند و مُدبّرات اَمر که مَلائکه هستند، ریز و دُرشت عالَم ماده را خداوند متعال با دست غیب خود که این مَلائکه هستند، تَدبیر میکند. هر قطرهی باران یک مَلَک دارد، رویش گیاهان با مَلائکه است. همهی اینها عالِمانه است، نظمِ حکیمانه است و مأمورین الهی مُنتشر هستند؛ «وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا[۳]» ، «وَ النَّاشِرَاتِ نَشْرًا[۴]»؛ و ما از این جُنود غیبی الهی غافل هستیم که خودمان هم مَحفوف به مَلائکه هستیم و اُمور مَعنوی ما هم با کمک مَلائکه انجام میشود. تمام توفیقاتی که ما داریم و به یادمان میآید و مُتذکّر میشویم، کلاس میرویم، حَرم میرویم و مُطالعه میکنیم، همهی اینها در وَراء جسم ما خداوند متعال مأمورینی را قرار داده است که آنها مُتذکّر میشوند، آنها در فَهم ما کمک میکنند. و ما از این سُفرهی گُستردهی در ظاهر و باطن خودمان کاملاً غافل هستیم. اما مَلَکی که سلامتی سلولهای ما، رَگها و پِیهای ما را بر عُهده دارد، با مَلَکی که حامل عَرش خداوند متعال است، یا مَلَکی که پیک وَحی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است، اینها از نظر دَرجات خیلی با هم تفاوت دارند. «هُمْ دَرَجَاتٌ[۵]»؛ اینها در یک رُتبه نیستند. برای عظمت ماه رجب در این حدیث مَلک داعی که مَلک داعی از آسمان هفتم نِدا میکند. جُزء مَلائکهی عادی و مُلکی نیست. ماه رجب این ظرفیّت را دارد. هر ماه این ظرفیّت را ندارد که از اُفُق اَعلی تَشعشُعات نِدای الهی به گوش صاحبدلان برسد. لذا این ماه، ماهی است که تشرّف به مَحضر جَلال لایتناهی است و ارتباط عالَم مَلکوت با عالَم مُلک به طور متفاوت مُهندسی شده است. خوشا به حال کسانی که خداوند متعال توفیق دَرک این مفاهیم و یافتن این نوری که از آن بالا تا این پایین برای نورانیکردن دل ما که عَرش خداوند متعال است و اتّصال این عَرش برزخی ما و باطنی ما با عَرش الهی است، با این نِدا مُحقّق میشود، توجّه به این معانی داشته باشیم. و این مَلک داعی عباراتی را که به کار میبَرد، مرحوم آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) در این کتاب قَیّم «المُراقبات» شان میگویند که جا دارد تا انسان جان بدهد. خداوند متعال فرموده است: «أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی[۶]»؛ همین مَلک داعی اینها را به ما اِبلاغ میکند. کسانی که اهل دل هستند، در این ماه من جَلیس آنها هستم. «جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی»؛ ماه، ماه ذکر است و در این ماه همنشین خدا هستید.
اگر فکر انسان شیطانی بشود، او در دام شیطان قرار گرفته است
«لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَ لَا دِمَاؤُهَا[۷]»؛ آن چیزی که به خدا میرسد، تقوای شماست. این نور مَعنویّت است. این فاصلهگرفتن از عالَم کَثرت و اِنغمار در عالَم وحدت است و این شدنی است. انسان میتواند در این ماه دل پَراکندهی خودش را جمع کند. این دلی که هزار جا گرو هست و هزار طلبکار دارد و به تَعبیر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که میفرمایند: «اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاکاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً، فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ[۸]»؛ اینها تکیه به شیطان کردند و شیطان هم اینها را دامِ خودش قرار میدهد. انسان خودش دام میشود. نه اینکه در دام میاُفتد، بلکه خودمان دامِ شیطان میشویم. شیطان با ما شکار میکند. خیلی تَعبیر هُشداردهنده و شکنندهای است. «اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاکاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً»؛ شیطان اینها را دام خودش قرار میدهد. وقتی دامِ شیطان شدند، «فَبَاضَ»، شیطان در دلشان تُخم میکند. وقتی تُخم کرد، «فَرَّخَ» جوجه میشود. وقتی لانهی شیطان شد، شیطان در آنجا تُخمگذاری میکند. رَذائل اخلاقی و گناهان را در آنجا میکارد و این رویش میکند و به صورت جوجه در میآید. بعد مُتحرّک میشود؛ «دَبَّ وَ دَرَجَ»؛ آنگاه به تَدریج کارش به اینجا میرسد که شیطان در فکر اینها نُفوذ میکند. همیشه فکرشان فکر شیطانی است. در موقع تفکّر به دنبال به دست آوردن حُطام دنیا، رسیدن به لَذائذی که با گناه آمیخته است، اصلاً فکرش در آنجاست. در کلاس هم که نشسته است، فکرش در جای دیگری است و یا خیلی مهمّ است که درس را مهمّ میداند، فکرش این است که درس را خوب بفَهمم، فردا مُمتاز بشوم، فردا میخواهم مقام مهمّی در کشور بشوم. فکر، فکرِ الهی نیست؛ فکر، فکرِ توحیدی نیست. درس او هم نور ندارد؛ هم گفتنش نور ندارد و هم شنیدنش نور ندارد. چون فکر است و عمل و انگیزه هم تَبلور فکر است. انسان ابتدائاً تصوّر و تَصدیق میکند و بعد انگیزه و شوق پیدا میکند و بعد به عمل میآید. همهی اینها از آن فکر میجوشد و شیطان در فکر نُفوذ میکند و انسان دائماً فکر شیطانی دارد. عالِم است، تفسیر میگوید، اخلاق میگوید، عرفان میگوید؛ ولی تمام اینها بازی دنیاست. حضرت عزرائیل (علیه السلام) که بیاید، یک ذخیره برای آخرت ندارد. همهی آن را در اینجا صرف کرده است، هزینه کرده است. هیچچیزی از او الهی نبوده است، برای خدا نبوده است. همهاش ارضاء نَفس و رسیدن به حُطام دنیا بوده است. این به تدریج در فکر اثر میکند و بعد با زبان ما سخن میگوید، با چشم ما میبیند، با گوش ما میشنود. انسان لِسان الشیطان میشود.
کسانی که اهل نَوافل هستند، تمام کارهایشان را برای خداوند انجام میدهند
درست مقابل آن کسی که «لاَ یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِی حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ اَلَّذِی یَسْمَعُ بِهِ[۹]»، اَشخاصی که اهل مُراقبه هستند و خداوند متعال به آنها نگاه کرده است و دلشان را بُرده است، اینها نه تنها شیطان در واجباتشان نُفوذ ندارد، بلکه همهی کارهایشان نَوافل است. زائد بر آن واجب، همهی کارهایشان را برای خداوند انجام میدهند. وقتی که نَوافل اینها که «نَفل» به مَعنای زائد است، نَوافل یومیّه زائد بر فَرائض است. نَوافل خیلی گُستردهتر از نَوافل صلاتیه است. تمام کارهایی که بر ما واجب نیست، ولی خداوند متعال توفیق داده است و برای خداوند انجام میدهیم، نَوافل هستند. همهی کارهایشان را برای خدا انجام میدهند.
انسان در مقام حَبیب اللهی فقط حقّ را دریافت میکند
وقتی اینها همهی کارهایشان برای خداست، همیشه میهمان خداوند هستند و خوب خدمت میکنند، خداوند هم اینها را دوست میدارد. «حَتَّى أُحِبَّهُ»؛ به مقام حُبّ میرسند. خداوند متعال اینها را حَبیب خودش قرار میدهد و حَبیبالله میشوند. حَبیبالله بالاتر از خَلیلالله است. حضرت ابراهیم (علیه السلام) خَلیل حقّ است؛ ولی وجود مبارک حضرت خَتمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) حَبیب خداست. وقتی انسان حَبیب خدا شد، خداوند متعال با رفیق و حَبیبش نَدار است. دیگر کارهایی را که ما میکنیم، خداوند متعال خودش عُهدهدار میشود. آن کسی که میبیند، من نیستم؛ آن کسی که میشنود، من نیستم؛ آن کسی که میگوید، من نیستم. وقتی میگوید، خدا میگوید؛ لذا حرفش بوی خدا میدهد. وقتی حرف میزند، با یک حرف آدم را دیوانه میکند. مرحوم «حاج آقا حسین فاطمی[۱۰]» (اعلی الله مقامه الشریف) گاهی خیلی کوتاه دو سه جمله میگفتند و به خودشان بد میگفتند؛ بعد مُنقلب میشدند و اشک میریختند. آنگاه در حاضرین و عُلمای بزرگ تحوّلی پیدا میشد. این حرف، حرفِ خودش نیست. این حقّ مُتعال است که در زبان او تَجلّی کرده است. حرف او جلوهی حقّ است. نگاه هم که میکند، به همین صورت است. یک نوری در چشمش هست. «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند[۱۱]». با یک نگاه آدمها را عوض میکنند، شکار میکنند. با یک نگاه شکار دل میکنند. «وَ انْظُرْ إِلَیْنا نَظْرَهً رَحِیمَهً[۱۲]»؛ یک نگاه! «نَظْرَهً رَحِیمَهً»؛ این نگاه حقّ میشود. آن سخن حقّ میشود. وقتی میشنود، تمام مَجاری فیض الهی است. اصلاً او در مجلس غیبت راه پیدا نمیکند. «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ[۱۳]»؛ خداوند هم آنچنان مُراقبش است. به جلساتی میرود که همیشه آن جلسات نور خداست. هر حرفی گفته میشود، حرف حقّ است و برای حقّ است و با انگیزهی حقّ است. لذا این گوش به صورت مُرتّب فُیوضات الهی را دریافت میکند.
انسان در مقام حَبیب اللهی فقط حقّ را دریافت میکند
این حدیث شریفی که از وجود نازنین صاحب امروز از جناب عیسی (علیه السلام) پُرسیدند: «یَا رُوحَ اَللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ[۱۴]»؛ با چه کسی نشست و برخاست کنیم؟ حضرت عیسی (علیه السلام) فرمودند: با کسی که این سه خُصوصیّت در او باشد: یک: «یُذَکِّرُکُمُ اَللَّهَ رُؤْیَتُهُ[۱۵]»؛ وقتی او را میبینید، انگار خدا را میبینید. آیینهی خداست، آیتِ خداست، بوی خدا میدهد، رنگ خدا دارد. «مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اَللَّهَ رُؤْیَتُهُ»؛ این نکتهی اوّل است. نکتهی دوّم «یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ»؛ حرف بیخودی نمیزند، حرف اضافی ندارد. وقتی حرف میزند، نور است که از زبانش جاری میشود. گاهی حرفهای او تکراری هم هست. مرحوم «آیت الله بهاءالدینی» (رضوان الله تعالی علیه) مانند ما نبودند که دنبال حرفهای تازه بگردند و بخواهند ابتکاری به خرج بدهند و حرف نو بزنند؛ بلکه تکرار میکردند. ایشان این حدیث شریف را برای همه میگفتند و به صورت مُکرّر هم میگفتند. یا اینکه مرحوم «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) میفرمودند: به علم خودتان عمل کنید، به یَقینیات خود عمل کنید و سپس این حدیث را برای همه تکرار میکردند: «مَنْ عَمِلَ بِمَا یَعْلَمُ وَرَّثَهُ اَللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ[۱۶]»؛ حرف تکراری بود، ولی تکراری نبود. «لَا تِکرارَ فِی التَّجَلَی»؛ مُتجلّی خداوند بود و حرف تکراری ایشان هم نور بود و در شنونده ازدیاد نور میکرد. لذا گوش الهی میشود، زبان الهی میشود، چشم الهی میشود. اما کسانی که دلشان را دنیا بُرده است و سرگردان هستند، شیطان در دلشان حکومت میکند، دلشان را تَسخیر کرده است و آنجا کانون پرورش شیطان و شیطنت شده است. جوجههایش را بزرگ کرده است. «دَبَّ وَ دَرَجَ»؛ به تَدریج از فکرش شروع میکند تا به احساس و اَعضاء و جَوارحش میآید. لذا همیشه حرفهای فتنهانگیز میزند. وقتی حرف میزند، ظُلمت ایجاد میکند، عَدوات ایجاد میکند، بین دوستان فاصله ایجاد میکند. حرفهایش بوی تَحقیر میدهد. دیگران را تَحقیر میکند. حرفِ خوب ندارد که بزند. خداوند خالیاش کرده است. نور را در وجودش خاموش کرده است. لذا حرفهایش ظُلمانی است. وقتی هم نگاه میکند، نگاهش شیطنتآمیز است، نگاه درست ندارد. این شیطان آنچنان در وجودش حکومت پیدا کرده است که فکر و ذکر و عملش همگی شیطانی شده است. مُقابل آن هم کسی که دل به خدا داده باشد، تمام زندگیاش نور است. چرا گفتهاند که انسان به دَرب خانهی عالِم نگاه کند، عبادت است؟ اگر انسان جلوی خانهی عالِم قَصرنشین برود و به دَرب خانهی او نگاه کند که اینگونه نیست. اصلاً زندگی نشان میدهد که او اعتقاد دارد. اصلاً فکر و ذکر او جای دیگری است و خیلی برای اینجا دست و پایی نزده است. این دو خط را باید داشته باشیم.
کسی که عبودیّت الهی را دَرک کند، دنیا برایش موهون خواهد شد
وجود نازنین امام صادق (علیه السلام) فرمودند: وقتی مثلث نور الهی به صورت قَصری در قلب شما و مُهندسی الهی این سه پایه به صورت یک پَناهگاه درآمد، اوّلین مورد این بود که شما در هیچجایی خودتان را مُستقل نمیبینید. یک وجود وابستهی به خداوند هستید، آویز هستید. بنابراین مالکیّت و استقلال در هیچچیزی برای خودتان نمیبینید. دوّم تسلیمِ تَشریع هستید، یک قَدم از خطّ شَریعت به آن طرف نمیروید، تَدبیرتان تَدبیر بر اساس قانون خداست. سوّم «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ[۱۷]»؛ این سه رُکن در دل که مُحقّق شد، «هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا[۱۸]»؛ دنیا برایش موهون میشود. اینقَدر کوچک است که اصلاً شما فکر این را که بروید و جیفه بخورید، یک موجود گَندیده و یک کِرمی را مورد علاقه قرار بدهید، هیچگاه اینگونه نخواهید بود. برحسب روایات «الدُّنْیَا جِیفَهٌ وَ طَالِبُهَا کِلَاب[۱۹]»، دنیا جیفه است، پُست و مقام آن هم جیفه است، ثروت آن هم جیفه است، شَهوت آن هم جیفه است. یک خوراکی گَندیده است، عَفِن است، مَنفور است. وجود سالم اگر جیفهی گَندیده را ببیند، فاصله پیدا میکند. جلوی دَماغش را میگیرد که این بو اذیّتش نکند. ولی ما چگونه هستیم؟ همهاش آرزویمان این است که من هم به آن مقام برسم. ایکاش وقتی ما هم وارد جایی میشویم، همه جلوی پایمان بلند شوند. اگر آدم، آدم باشد از این بلندشدن خجالت میکِشد. مگر شما بهتر از اینها هستید که اینها به شما احترام میکنند؟ وقتی آدم مَشمول هدایت الهی قرار بگیرد، مَبنای زندگیاش تغییر میکند. همهجا نگران است که نکند خداوند متعال راضی نباشد؟ نکند ریا باشد؟ نکند خودنمایی باشد؟ نکند من از چشم خداوند اُفتادهام؟ نکند من را رها کرده است؟ نکند امام زمان (ارواحنا فداه) از من خوششان نمیآید؟ نکند که من جُزء رَجَبیّون نباشم؟ من در رجب هم بد بکنم، کمحوصلگی داشته باشم، کسی را برنجانم، در برابر رَنجاندنها عکسالعملم انفعالی باشد و هدایتی نباشد. همهاش دَغدغه دارد که نکند خداوند گفته است برو تو از ما نیستی؟! تا خاطرش جمع نشود که امام زمان (ارواحنا فداه) امضاء کرده است که تو نوکر ما هستی، نگران است که همیشه نوکری شیطان را کرده باشد و عُمرش را به آتش کشیده باشد و مرگش سُقوط در دَرکات جهنّم بشود؟ چنین کسی دنیا برایش به اندازهی بسیار کوچکی هم مهمّ نیست. حسابی برای دنیا و اهل دنیا باز نکرده است.
اِقبال و اِدبار دنیا هیچ تأثیری بر حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) نداشت
امام (رضوان الله تعالی علیه) اینگونه بودند. وقتی حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) قضیهی قائم مقامی را با آن نامهی اوّل که گفتند: «نگرانم که در قَعر جهنّم قرار بگیری»؛ بعضی از آقایانی که در مجلس بودند، نَقل کردند که به امام (رضوان الله تعالی علیه) گفته شد: آقا! یک مُدّت مَدیدی این تَبلیغ شده است، برای شما این خوب نیست. فرمود: خوب باشد یا بد باشد، من در آستانهی مرگ هستم؛ من باید جواب خدا را بدهم؛ بد و خوب اینجا برایم مهمّ نیست. وقتی مرحوم «آقای بهشتی» (رحمت الله علیه) ترور شخصیّت شد، به مناسبتی که دیدار حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) بود، ایشان هم به جَماران رفتند و قَصدشان این بود که از امام (رضوان الله تعالی علیه) اذن بگیرند تا کنار بکشند. زیرا اگر کنار هم نمیکشیدند، مَطرود جامعه شده بودند. ما یادمان میآید آن چیزی که حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) بعد از شهادتشان گفتند، این بود که گفتند: «مهمتر از شهادت، مظلومیّت ایشان بود». آقای بهشتی (رحمت الله علیه) خیلی مظلوم شده بود. رفته بود تا خدمت حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) عکسالعمل جامعه را در برابر ایشان تَرسیم کند و اذن بگیرد که به دنبال کارهای دیگر برود. ولی قبل از اینکه ایشان شروع به سخن کنند، حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) گفته بودند: آقای بهشتی! میبینید که اینها در حسینیه شُعار میدادند که ما منتظر آقا هستیم؟ فرموده بودند: اگر به جای این اظهار محبّتها همه «مرگ بر خمینی» هم بگویند، برای من هیچ فرقی بین این و آن نیست. باید به دنبال وظیفه بود. این اِقابل و اِدبار دنیا هیچ تأثیری ندارد. حقیقتِ حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) این بود. لذا خاطرش جمع بود و نگران نبود که چیزی از او بگیرند. خودش را مالک چیزی نمیدانست تا بتوانند از او بگیرند. چیزی ندارد که از او بگیرند. این ماه رجب و بعد از آن ماه شعبان و سپس ماه رمضان به دنبال چنین گُمشدههایی باشید. دعا کنید این روسیاهِ بیچاره هم که با شرمندگی دارد با شما صحبت میکند، صاحبکاری، جَذبهای، ما که توان نداریم و هرچه خواستیم خوب بشویم، بدتر شدیم؛ ولی اگر بخواهند دستمان را بگیرند، میگیرند و میبَرند. عاجز هستیم، ناتوان هستیم. بین خود و خداوند ناتوان هستیم و هیچ کاری از ما ساخته نیست. «وَ مَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ[۲۰]»؛ هر خوبی دارید، برای خداست و خداوند متعال به شما داده است. خوشا به حالتان! خوشا به حالتان!
شُجاعت بینظیر امام محمّد باقر (علیه السلام) در مجلس یزید
امروز روز میلاد مسعود حضرت باقرالعلوم (علیه الصلاه و السلام) هست و ما هم دیگر روضه نمیخوانیم. امام باقر (علیه السلام) خودشان یادگار کربلا هستند، جُزء اُسرای کربلا هستند. تمام وقایع را خودشان شاهد بودهاند. یکی از ویژگیهای امام باقر (علیه السلام) این است که در کودکی رسالتی در اسارت داشتند و یکی از عِلل وُقوع حادثهی کربلا را در مجلس «یزید» بیان کردند که امروز برای ما هُشدار است. اِشاعهی فَحشا مُقدّمهی امام حسین کُشی هست. حضرت امام باقر (علیه السلام) در کودکیشان در مجلس یزید که یزید از حاضرین و از مُستشاران خودش نظرخواهی کرد که با این اُسرا و بازماندگان شهدا باید چه کرد؟ بالاتّفاق نظر دادند که قَتلعام کنید. همین کاری را که امروز صهیونیستها و آمریکا انجام میدهد. چرا روحیهها اینگونه میشود؟ برای اینکه یک فضیلتی هم عرض کرده باشیم و انشاءالله آقایمان راضی بشود، حضرت امام باقر (علیه السلام) در کودکی در آنجا فرمودند: اطرافیان فرعون مُواجه با چنین سؤالی شدند؛ ولی هیچکدام از مُستشاران فرعون نظر به قَتل حضرت موسی (علیه السلام) ندادند. حضرت موسی (علیه السلام) و هارون را که به دَربار هارون آوردند، گفتند از اینها بپُرسید که او را چه کنیم؟ آنها گفتند: «أَرْجِهْ وَ أَخَاهُ[۲۱]»؛ عجله نکن، فعلا دورشان کن تا بعداً تَدبیر کنی که مثلاً چگونه مُشت آنها را باز کنی و کار فرهنگی بکنی. ولی در اینجا همهی یارانِ و مُستشاران تو به اتّفاق نظر به قَتل ما دادند. علّت آن هم این است که اطرافیان فرعون حَرامزاده نبودند. بعد حضرت امام باقر (علیه السلام) به صورت قانون و قاعده مَطرح کردند. فرمودند: «لاَ یَقْتُلُ اَلنَّبِیِّینَ وَ لاَ أَوْلاَدَهُمْ إِلاَّ أَوْلاَدُ اَلزِّنَا[۲۲]»؛ پیامبر کُشی و نَسل کُشی کار هرکسی نیست. نُفوس زَکیّه را جُز حَرامزادهها نمیکُشند. هم جُرأت و شجاعت بود و هم هُشدار به تاریخ بود. در آن مجلس پَرونده را باز کردن و اینها را رُسواکردن، کار امام باقر (علیه السلام) بود. خیلی شُجاع بود. حال تا جایی که یادم میآید، مرحوم آقای «شیخ عبّاس قُمی» (اعلی الله مقامه الشریف) مینویسند که امام باقر (علیه السلام) ۴ ساله بودند؛ ولی در کتاب «مُروجُ الذَّهَب[۲۳]» مینویسند که امام باقر (علیه السلام) ۲ ساله یا ۳ ساله بودند. به هرجال کودک بودند. ولی با آن فَصاحت، با آن بَلاغت، با آن شجاعت و با آن اقتدار هم در آنجا اِفشاگری کردند و اینها را با این فرمایش ذَلیل کردند و هم هُشداری به تاریخ بود که اگر نظام خانواده بهم بریزد و حَرامزادگی توسعه پیدا کند، خوبان نااَمن میشوند، خوبیها در جامعه نااَمن میشود.
دعا
خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم، به این ماهی که ماه اولیاء است، شهرالله است، ماه ولایت است، به مَوالید این ماه، به مناسبتهای این ماه قَسمت میدهیم ما را ببخش و بیامُرز.
خدایا! دست ما را برای تَرک گناه بگیر.
خدایا! ما را از خطر نَفسمان و شیاطین نجان عنایت بفرما.
الها! پروردگارا! ما را مُزیّن به فَهم دین، انگیزهی دینی و عمل مُطابق فَرمانهای خودت عنایت بفرما.
الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم لباس ظُهور بر قامت رَعنای آن عزیز سفرکَرده، دلبر ما، دلدار ما، پَناه ما، اُمید ما، طبیب ما، عزیز ما، امام زمان ما (ارواحنا فداه) بپوشان.
خدایا! شوق لِقاء حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) و عشق به استشهاد در رِکاب ایشان را بر دل ما مُستقر بفرما.
خدایا! آنی ما را از یاد حضرتش غافل مَگردان.
خدایا! سایهی پُر برکت نایب آن بزرگوار، رهبر نورانی، امام زمانی و منتظر ما را تا ظُهور حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) با کفایت و کرامت و عافیت و نشاط و اقتدار و توفیق اصلاح اُمور مُستدام بدار.
الها! پروردگارا! ملّت ما، دولت ما، نظام ما، رهبر ما و جمع ما را دشمنشاد نکن.
خدایا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه) و شهیدان ما را السّاعه بر سر سُفرهی امام باقر (علیه السلام) طَبقهایی از نور بر آنها نازل بفرما و اَرواح طیّبهشان را همواره از ما و کارهای ما راضی بدار.
خدایا! به خَمسهی طیّبه (سلام الله علیهم اجمعین)، به عصمت بیبیمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) عاقبت اَمرمان را با مُهر شهادت مُزیّن بگردان و ما را با چهرهی خونین به مُلاقات خودت شَرفیاب بگردان.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. گفته شده امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان اوست اما به گفته آیتالله خامنهای (مدّ ظله العالی) رهبر جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فقط دو بار درس وی حاضر شده است. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه)، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بودهاست. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملکالتجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیریهای تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همانجا ماند. میرزا جواد آقا (رضوان الله تعالی علیه) در ۱۱ ذیالحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.
[۳] سوره مبارکه صافات، آیه ۱٫
[۴] سوره مبارکه مرسلات، آیه ۳٫
[۵] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۳٫
«هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللَّهِ ۗ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ».
[۶] کلیات حدیث قدسی، جلد ۱، صفحه ۳۲۸.
«وَ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى قَالَ: أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی، وَ قَالَ سُبْحَانَهُ: اُذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ بِنِعْمَتِی، اُذْکُرُونِی بِالطَّاعَهِ وَ اَلْعِبَادَهِ أَذْکُرْکُمْ بِالنِّعَمِ وَ اَلْإِحْسَانِ وَ اَلرَّحْمَهِ وَ اَلرِّضْوَانِ».
[۷] سوره مبارکه حج، آیه ۳۷٫
«لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَ لَا دِمَاؤُهَا وَلَٰکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَىٰ مِنْکُمْ ۚ کَذَٰلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَاکُمْ ۗ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ».
[۸] نهج البلاغه، خطبه ۷؛ پیروان شیطان.
«و من خطبه له (علیه السلام) یذمّ فیها أتباع الشیطان: اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاکاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً، فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ، فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ، فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ الشَّیْطَانُ فِی سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِه».
[۹] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۹۱.
«وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ: لاَ یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِی حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ اَلَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ یَدَهُ اَلَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ إِنِ اِسْتَعَاذَنِی أَعَذْتُهُ».
[۱۰] حاج سید حسین فرزند علامه سید اسحاق و نوۀ سید محمّد رضوى قمى، ملقب به«فاطمى»،از فضلا و زهّاد و اساتید علم اخلاق بود. تولدش در قم اتفاق افتاد. و در مهد علم و فضیلت پرورش یافت و به تحصیل علوم دینى روآورد .وى در دروس عالى حوزه را از محضر آیتاللّه شیخ عبد الکریم حائرى یزدى و دروس اخلاقى را از محضر علامه سالک و اصل میرزا جواد ملکى تبریزى بهرهمند شد. نامبرده اکثر عمر خود را صرف ترویج دین و تعظیم شعائر مذهبى و اقامۀ جماعت و تدریس علم اخلاق و تربیت و تهذیب نفوس مستعد،نمود.وى چندین سال بنا به امر آیتاللّه سید محمّد حجت کوهکمرى در مدرسۀ حجتیه در روزهاى تعطیل به تدریس اخلاق نظرى اشتغال داشت و نیز در منزل خود به احیاى همین امر کوشا بود. درر الاخبار، در دو جلد از آثار اوست. فاطمى در روز سهشنبه /۲۷شوال۱۳۸۹/ ق مطابق با /۱۶دى۱۳۴۸/ ش در قم چشم از جهان فروبست و پیکرش در وسط قبرستان شیخان به خاک سپرده شد. از او فرزندى به نام سید اصغر فاطمى به جاى مانده بود.
[۱۱] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۹۶.
[۱۲] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ندبه.
«…وَ اجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنا مُسْتَقَرّاً وَ مُقاماً، وَ أَتْمِمْ نِعْمَتَکَ بِتَقْدِیمِکَ إِیَّاهُ أَمامَنا حَتَّىٰ تُورِدَنا جِنَانَکَ وَ مُرافَقَهَ الشُّهَداءِ مِنْ خُلَصائِکَ . اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَ رَسُولِکَ السَّیِّدِ الْأَکْبَرِ وَ عَلَىٰ أَبِیهِ السَّیِّدِ الْأَصْغَرِ وَ جَدَّتِهِ الصِّدِّیقَهِ الْکُبْرىٰ فاطِمَهَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ صلَّى اللّٰه عَلیْهِ و آلِهِ وَ عَلَىٰ مَنِ اصْطَفَیْتَ مِنْ آبائِهِ الْبَرَرَهِ وَ عَلَیْهِ أَفْضَلَ وَ أَکْمَلَ وَ أَتَمَّ وَ أَدْوَمَ وَ أَکْثَرَ وَ أَوْفَرَ مَا صَلَّیْتَ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْ أَصْفِیائِکَ وَ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ؛ وَ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاهً لَاغایَهَ لِعَدَدِها، وَ لَا نِهایَهَ لِمَدَدِها، وَ لَا نَفادَ لِأَمَدِها، اللّٰهُمَّ وَ أَقِمْ بِهِ الْحَقَّ، وَ أَدْحِضْ بِهِ الْباطِلَ، وَ أَدِلْ بِهِ أَوْلِیاءَکَ، وَ أَذْلِلْ بِهِ أَعْداءَکَ، وَ صِلِ اللّٰهُمَّ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُ وُصْلَهً تُؤَدِّی إِلىٰ مُرافَقَهِ سَلَفِهِ، وَ اجْعَلْنا مِمَّنْ یَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ، وَ یَمْکُثُ فِی ظِلِّهِمْ، وَ أَعِنَّا عَلَىٰ تَأْدِیَهِ حُقُوقِهِ إِلَیْهِ، وَ الاجْتِهادِ فِی طاعَتِهِ، وَ اجْتِنابِ مَعْصِیَتِهِ، وَ امْنُنْ عَلَیْنا بِرِضاهُ، وَ هَبْ لَنا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعاءَهُ وَ خَیْرَهُ مَا نَنالُ بِهِ سَعَهً مِنْ رَحْمَتِکَ، وَ فَوْزاً عِنْدَکَ، وَ اجْعَلْ صَلاتَنا بِهِ مَقبُولَهً، وَ ذُنُوبَنا بِهِ مَغْفُورَهً، وَ دُعاءَنا بِهِ مُسْتَجاباً؛ وَ اجْعَلْ أَرْزاقَنا بِهِ مَبْسُوطَهً، وَ هُمُومَنا بِهِ مَکْفِیَّهً، وَ حَوَائِجَنا بِهِ مَقْضِیَّهً، وَ أَقْبِلْ إِلَیْنا بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ، وَ اقْبَلْ تَقَرُّبَنا إِلَیْکَ، وَ انْظُرْ إِلَیْنا نَظْرَهً رَحِیمَهً نَسْتَکْمِلُ بِهَا الْکَرامَهَ عِنْدَکَ ثُمَّ لَاتَصْرِفْها عَنَّا بِجُودِکَ، وَ اسْقِنا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِکَأْسِهِ وَ بِیَدِهِ رَیّاً رَوِیّاً هَنِیئاً سائِغاً لَاظَمَأَ بَعْدَهُ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.».
[۱۳] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۴٫
«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ کَذَٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ».
[۱۴] الکافی، جلد ۱، صفحه ۳۹.
«عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْبَرْقِیِّ عَنْ شَرِیفِ بْنِ سَابِقٍ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ أَبِی قُرَّهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : قَالَتِ اَلْحَوَارِیُّونَ لِعِیسَى یَا رُوحَ اَللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اَللَّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی اَلْآخِرَهِ عَمَلُهُ».
[۱۵] همان.
[۱۶] الفصول المختاره من العیون و المحاسن، جلد ۱، صفحه ۱۰۷.
[۱۷] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى».
[۱۸] همان.
[۱۹] مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، امام صادق(علیه السلام)، مؤسسه الأعلمی، بیروت، ۱۴۰۰ قمری، چاپ اول، ص ۱۳۸، الباب الرابع و الستون (فی الزهد).
«الدُّنْیَا جِیفَهٌ وَ طَالِبُهَا کِلَاب».
[۲۰] سوره مبارکه نحل، آیه ۵۳٫
«وَ مَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ».
[۲۱] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۱۱٫
«قَالُوا أَرْجِهْ وَ أَخَاهُ وَ أَرْسِلْ فِی الْمَدَائِنِ حَاشِرِینَ».
[۲۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۲۷، صفحه ۲۴۰.
«ص، [قصص الأنبیاء علیهم السلام] ، بِالْإِسْنَادِ إِلَى اَلصَّدُوقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ اِبْنِ عِیسَى عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لاَ یَقْتُلُ اَلنَّبِیِّینَ وَ لاَ أَوْلاَدَهُمْ إِلاَّ أَوْلاَدُ اَلزِّنَا».
[۲۳] مُروجُ الذَّهَب و مَعادنُ الجَوهَر (ترجمه: دشتی از طلا و معادن سنگهای گرانبها) کتابی تاریخی و به زبان عربی نوشته علی بن حسین مسعودی مورخ شیعی در قرن چهارم هجری قمری. مروج الذهب تاریخی عمومی است که علاوه بر تاریخ مسلمانان، به تاریخ جهان و احوال دیگر ملل نیز پرداخته است. روش مسعودی در تاریخنگاری، به شیوه موضوعی است، هر چند او بین روش موضوعی و سالشمار جمع کرده و هنگام پرداختن به یک موضوع، ترتیب زمانی را رعایت کرده است. علی بن حسین مسعودی تاریخنگار و جغرافیدان مسلمان سده چهارم هجری قمری که از او کتابهای مروج الذهب و التنبیه و الاشراف به یادگار مانده است. به دلیل گزارشهای بیطرفانه وی از وقایع تاریخی، مذهبش به روشنی معلوم نیست با این حال از دیرباز در منابع زندگی نامه و رجال شیعه، وی را دانشمندی شیعه مذهب شناختهاند. امروزه نیز بسیاری از پژوهشگران وی را شیعه به شمار آورده و آثار باقی مانده از وی را حاوی شواهد کافی برای اثبات این مدعا میدانند.
مسعودی ابتدا کتابی با عنوان «اخبار الزمان و من اباده الحدثان» در ۳۰ جلد نگاشت، سپس آن را مختصر کرد و «الکتاب الاوسط» نامید، اختصاری از این کتاب را نیز برگزید و «مروج الذهب» نام نهاد. او بهترین و عالیترین مطالب دیگر کتابهایش را برگزید و در این کتاب آورد. مروج الذهب در سال ۳۳۲ق نوشته شده و در سالهای ۳۳۶ق و ۳۵۴ق بازبینی گردیده است. مسعودی، شهرتش را مرهون این کتاب است. این اثر بهصورت گستردهای از سوی خاورشناسان مورد استفاده قرار گرفته است. مسعودی در مقدمه مروج الذهب فهرستی از مهمترین کتابهای تاریخی موجود تا آن عصر را آورده و از منابع مورد استفاده خود نام برده است، او «تاریخ طبری» را کتابی پرفایده و سودمند دانسته است. عدهای از کسانی که مسعودی از طریق آنان مطالب را نقل کرده است عبارتند از: هیثم بن عدی ابن اسحاق، ابو مخنف، محمد بن سائب کلبی، واقدی و مدائنی. اشپرنگر برخی از آن را به انگلیسی ترجمه کرده و در لندن به سال ۱۸۴۱م منتشر کرده است. باربیه دومینار نیز متن کامل آن را تحقیق و به فرانسوی ترجمه و بین سالهای ۷۷-۱۸۶۱م در پاریس منتشر کرده است. از ترجمههای فارسی میتوان به ترجمه میرزا حیدر علی فخر الادباء در سال ۱۳۱۶ش اشاره کرد که نسخه آن در تهران و در کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است. ترجمه رایج «مروج الذهب» به زبان فارسی با قلم ابو القاسم پاینده در ۲ جلد توسط انتشارات علمی و فرهنگی چاپ شده است. کتابی با عنوان «داستانهای مروج الذهب» نیز توسط وهاب جعفری منتشر شده است.
پاسخ دهید