«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

انسان باید همواره خوف و نگرانی در مورد رضای مولایش داشته باشد

در ادامه‌ی حدیث مروی از وجود نازنین رئیس حوزه‌های علمیه، کَشّاف حقایق حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) که نُسخه‌ی سُلوکی را برای یک طالب علم سالخورده ارائه کردند و به ما هم آموختند که هیچ‌وقتی دیر نیست. ولو دیر متوجّه شده باشید، سرعت بگیرید. خداوند متعال قادر است تا گذشته‌ها و ضایعات‌تان را جُبران کند. او از امام (علیه السلام) علمی خواست که این علم برای او هم راهنما باشد و هم در صراط مستقیم او را پیش ببَرد. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: چنین علمی از تَعلُّم حاصل نخواهد شد؛ بلکه آن نوری است که خداوند متعال در دل‌ها قرار می‌دهد. اگر تو هم می‌خواهی نورانی بشوی، حقیقتِ عبودیّت را در دل خود مُطالبه کُن. این اَمر دلی است، اَمر وجودی است؛ اَمر ذهنی نیست، اَمر مَفهومی نیست. اَمر لَفظی نیست، اَمر بَحثی و گفتگویی نیست. باید وجود تحوّلی پیدا کند و به نور الهی مُنوّر بشود. عرضه داشت: حقیقت عبودیّتی که می‌فرمایید باید در دلم به دنبال آن باشم، چه چیزی است؟ حضرت امام صادق (علیه السلام) یک مَعجونی را که مُرکّب از سه اَمر بود یا یک کانونی را که دارای سه پایه و اَساس بود، به «عنوان بصری» ارائه فرمودند که اوّلین مورد آن این بود که خودت را مُستقل نبینی، خودت را دارا نبینی، خودت را مالک نبینی و خودت به هر آنچه که در دست تو هست، همه را مِلک خدا بدانی. این‌که بدانی یعنی آن را بیابی. با چشم دلت ببینی که بیچاره‌ هستی، نادار هستی، فقر هستی، فقیر هستی. دوّم این است که خداوند متعال به تو برنامه داده است. خداوند متعال تَدبیر زندگی را خودش از طریق تَصرّفات انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و خُلفای خودش و تَشریع، خداوند متعال تَدبیر کرده است و برای تو برنامه داده است و سبک زندگی و مسیر درست را در فکرکردن، در خواستن و در عمل‌کردن وقتی تَدبیر امور تو را خداوند متعال خودش برعُهده گرفته است، تو در برابر تَدبیر الهی، تَشریع الهی، قَضای الهی و قَدر الهی که مربوط به تَکوین است، چون و چرا نداشته باشی و به خودت حقّ ندهی که مُقابل تَشریع الهی یا تَکوین الهی و تَکوین خداوند متعال تو ناراضی باشی و بخواهی خودت برای خودت برنامه‌ریزی کنی. سوّمین مورد هم این بود که تمام روز و روزگارت دَغدغه‌ی طاعت خداوند متعال باشد. همیشه نگران بندگی خودت باشی، همیشه خوف این را داشته باشی که نکند من بنده نباشم و خداوند متعال من را بیرون کرده باشد. خداوند متعال عنوان عبودیّت و بندگی را از من بگیرد. من آن به آن مولا دارم، خدا دارم، فرمان‌فَرما دارم، کارفرما دارم و قدرت حاضر و ناظری به صورت عَلی‌الدّوام نظر دارد که ببیند من به وظیفه‌ام عمل می‌کنم یا شارع و شریعت را از نظر دور می‌دارم.‌ در این جهت در وجود خودش این خوف و نگرانی و دَغدغه را دائمی بکند. مُستمراً هر حرفی می‌زند خیلی مواظب باشد که حرفش خلاف فرمان خداوند متعال نباشد. نگاه می‌کند، نگران باشد؛ حرف می‌شنود، نگران باشد؛ چیزی می‌خواهد بگیرد، نگران باشد؛ چیزی می‌خواهد بدهد، نگران باشد.

وجود انسان باید نسب به حَلال و حَرام الهی یک حساسیّت خاصّی داشته باشد

«وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ[۲]»؛ تمام وجودش به حَلال و حَرام الهی حَسّاس باشد. این دستگاه‌هایی که هستند و یک‌مرتبه آژیر می‌کِشند، این دستگاه‌هایی که در ایست و بازرسی می‌گذارند که اگر انسان یک فلز همراهش باشد، وقتی عبور می‌کند صدا می‌دهد؛ در وجود انسان یک حَساسیّت به این صورت پیش آمده باشد که اگر حَرامی برایش پیش آمد، این عکس‌العمل، این هُشدار و این زنگ خطر در باطن او به صدا در بیاید. برخی از عُلمای ما نسبت به مُحرّمات که خودشان انجام نمی‌دادند، ولی اگر در فَضایی گناه پیش می‌آمد، تن این‌ها می‌لرزید، نه دلشان می‌لرزید. در مجلسی که مرحوم «آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی[۳]» (اعلی الله مقامه الشریف) بوده‌اند، یک کسی یک غیبتی می‌کند، بدون این‌که قابل پیش‌بینی باشد در آن محفل یک غیبت صورت گرفته بود. نوشته‌اند این فقیهِ عارف و این بنده‌ی صالح رنگ صورتش مانند گَچ سفید شد. حال نَزاری برای ایشان پیش آمد. بعد به آن فردی که مُرتکب چنین جُرم سختی شده بود، گفته بود: برای من یک سال دَردسر درست کردی. این‌که در فَضایی بوی عَفن روحِ لَطیفی را غُبارآلود کرده است، دودآلود کرده است، این دود جهنّم است و برای پاک‌کردن این غُبار باید یک‌ سال ریاضت بکِشم و برنامه‌ریزی کنم تا این را از خودم دور کنم. یکی از کسانی که با مرحوم «آقای میرزا جعفر مُجتهدی تبریزی[۴]» (رضوان الله تعالی علیه) مأنوس بوده است، این آقای «مُجاهد» که در شهر قُم حضور دارند و شاعر هستند و تخلّص ایشان پَروانه است، ایشان می‌گفتند که آقای میرزا جعفر مُجتهدی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) را یکی از ارادتمندان ایشان برای ضیافتی دعوت کرد. افراد صاحب‌دلی را هم با ایشان و به احترام ایشان در این ضیافت خواسته بود و آن‌ها هم حاضر بودند. وقتی سُفره را انداختند و غذا را بر روی سُفره گذاشتند، مرحوم آقای مُجتهدی (رضوان الله تعالی علیه) سراسیمه برخاستند و شروع به دویدن کردند. برای این میزبانی که مُتدیّن و صالح بوده است، خیلی گران تمام شد. خدمت ایشان آمده بود تا گِله کند و بگوید که من از این برخورد شما خسارت دیدم، چرا این‌گونه شد؟ ایشان فرموده بودند: چه می‌گویید؟ من سُفره را پُر از خون دیدم. گفتند: آقا! درآمد ما حساب دارد، هزینه‌ی ما حساب دارد و حَرام‌خور نیستیم. چگونه این‌طور بود؟ بعد ایشان گفته بودند: از کجا بُردی؟ گفته بود: بَنای من بر این بود که یک پذیرایی ساده‌ای صورت بگیرد؛ اما عَیال بنده چون خیلی اهمیّت برای آقای مُجتهدی (رضوان الله تعالی علیه) قائل بود، گفت: یکی از اولیا و اوتاد را دعوت کرده‌ای، اما حال می‌خواهی هیچ اِکرام و اِطعام خاصّی نکرده باشی؟ ما را تحت فشار قرار داد و رفتیم از فُلانی قَرض گرفتیم. تا اسم آن شخص را بُرده بود، متوجّه شده بود که از رِباخوارهای شناخته‌شده بوده است. وقتی ایشان سر سُفره نشستند، زیرا رِبا خونِ مردم را مَکیدن است، جنگ با خداوند متعال و خونریزی است، فوراً با حَساسیّت خودشان را از این فَضا بیرون کشیده بودند و دور کرده بودند. باید وجود انسان در اَثر تَحصیل مَلکه‌ی تقوا و خَشیّت از خداوند حَسّاس بشود که لازمه‌ی علم را یا گوهر علم همان خَشیّت از خداوند متعال است؛ «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ[۵]»؛ اگر کسی عالِم باشد، نشانه‌ی عالِم‌بودن او این خَشیّت است و این خَشیّت هم خَشیّت‌ مَقطعی نیست؛ در وجود او نَهادینه شده است و همواره نگران است که نکند یک نگاه تُندی به یک طلبه‌ای کرده باشم؟ نکند در یک‌جایی او را تَحویل نگرفته باشم؟ نکند حقّ رفاقت را اَدا نکرده باشم؟ نکند حُرمت استاد را نگاه نداشته باشم؟ نکند در خانه‌ی امام زمان (ارواحنا فداه) هستم، رعایتِ دل صاحب‌خانه را نکرده باشم؟ این «نکند»ها و دل‌مشغولی به صورت مُرتّب سراسر زندگی‌اش را به یک عُنصر حَسّاس در برابر اَوامر و نَواهی الهی درآورده باشد و این برایش مَلکه شده باشد؛ «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ[۶]».

تقوای الهی نجات‌گَر انسان از جهنّم به سوی بهشت است

می‌گویند یکی از بندگان صالح خداوند متعال اهل مُراقبه بوده است، ولی مناجاتی بوده است و خَراباتی نبوده است. خیلی خوف بر وجودش عارض بوده است. کَثیرالبُکاء بوده است و همیشه وحشت می‌کرده است. نکند خداوند متعال من را طَرد کند؟ نکند جهنّمی‌ باشم؟ نکند در پرونده‌ام یک جُرمی باشد و مایه‌ی رُسوایی قیامت باشد؟ خیلی نگران و خائف بوده است و جُزء بَکائین بوده است. به او می‌گویند: همه تو را می‌شناسند. نه اهل تظاهُر هستی، نه اهل شُهرت هستی، نه اذیّت تو به کسی رسیده است، نه اهل غَفلت هستی؛ پس چرا این‌قَدر گریه می‌کنی؟ می‌گفته که خداوند متعال ورودم را به جهنّم خبر داده است و تا خاطرجمع نشوم آن کسی که خبر داده است تو وارد جهنّم شدی، تا از خودش خبر نشنوم که از جهنّم عبور کردی و به بهشت رسیدی، به من حقّ بدهید که همین‌گونه بسوزم. خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا * ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا[۷]»؛ هیچ‌یک از شما نیست مگر این‌که وارد جهنّم شده است. «إِنْ مِنْکُمْ»؛ تأکید خیلی عجیبی است. یعنی هیچ‌کسی از شما نیست، «إِلَّا وَارِدُهَا»، مگر این‌که وارد جهنّم بشود. همه باید از جهنّم عُبور کنند تا به بهشت برسند. ماسِوی الله جهنّم است. تا از ماسِوی نگذرید، اَمیال و هواهای ما جهنّم است. جاذبه‌های دنیا که ما را از خداوند متعال غافل می‌کند، جهنّم است. تا این زنجیرهای دنیا را باز نکنیم، ما در جهنّم هستیم. «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا»؛ پُلی که شما را سالم از این جهنّم عبور می‌دهد، پُل تقواست؛ «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا». اما در آن طرف می‌فرماید: «وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا»؛ این ظالم تنها «نتانیاهو» (اهلک الله) و سران آمریکا و فرانسه و انگلیس و سران مُزدورِ بی‌غیرتِ بی‌خاصیّت عرب نیستند که ظالم هستند، مؤمن‌کُش هستند و مقابل خداوند متعال و اولیای الهی هستند؛ «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ[۸]»؛ هرکسی در هرجایی قُرق الهی را شکست، با چشمش، با زبانش، با دستش، با اشاره‌اش، با یک پوزخندی، با یک تَحقیری، او «فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ» است و جُزء ظالم‌ها به حساب می‌آید. خداوند متعال می‌فرماید: کسانی که مُتّصف به صفات تقوا شدند، «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا»، اما دنبال آن خطرناک است؛ تا تمام ظلم‌هایمان را پاک نکنیم، «وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا»؛ اهل ظلم را با انواعی که دارد، وامی‌گذاریم و حالت جِثی هم دارند، به زانو درآمده‌اند. انگار زمین‌گیر شده است و دیگر نمی‌تواند از جای بلند شود؛ «وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا».

روضه و توسّل به حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)

«اللَّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَ بَارِکْ عَلَى السَّیِّدَهِ الجَلیلهِ الجَمیلهِ[۹]»

«الْمَغْصُوبَهِ حَقُّها، الْمَمْنُوعَهِ إِرْثُها، الْمَکْسُورَهِ ضِلْعُهَا، الْمَظْلُومِ بَعْلُهَا، الْمَقْتُولِ وَلَدُها[۱۰]»

«لَعَنَ اللهُ قاتِلیکِ»

مادرتان را کُشتند. به بچّه‌های او رَحم نکردند. هنوز حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) و حضرت اُم کُلثوم (سلام الله علیها) نیاز داشتند تا مادر سرشان را شانه کند، لباس‌هایشان را پاکیزه کند، برایشان غذا درست کند. امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) مادری بودند. به‌قَدری سنگین بود که وقتی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) صورت زیر پای مادر گذاشت، فَغان می‌کرد. با ناله‌ی شدید می‌گفت: «یَا أُمَّاهْ! أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ؛ کَلِّمِینِی[۱۱]»؛ قبل از آن‌که بَند دلم پاره بشود، با من حرف بزن. فراق حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) به‌قَدری سخت بود، وقتی در وصیّت بی‌بی آمده است: «وَ بِبُکاءِ وَلَدَیَّ فی مُفارِقَتی[۱۲]»؛ به گریه‌ی حسن و حسینم که در فراق من اشک می‌ریزند، به اشک‌های آن‌ها قَسم می‌دهم شیعیانم را مورد مَغفرت خودت قرار بده. وقت مرگ‌بی‌بی ما نبود. ۱۸ سال بیشتر از عُمر ایشان نگذشته بود. گَرمیِ زندگی مولا بودند، پُشتوانه‌ی جبهه‌های علی (علیه السلام) بودند، هَمتا بودند، همراه بودند، اَنیس بودند، همه‌کَس او بودند. زندگی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دو رُکن داشت که بر این دو رُکن اُستوار بود. رُکن اوّل پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و وقتی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را از دست داد، دیگر همه‌چیزش از دست رفته بود. به این منظور بود که به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب کردند: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَهِ فِی جِوَارِکَ وَ السَّرِیعَهِ اللَّحَاقِ بِکَ[۱۳]»؛ خیلی زود بود که از من جُدا بشود. «قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی[۱۴]»؛ یا رسول الله! کم آورده‌ام. «وَ رَقَ عَنْهَا تَجَلُّدِی[۱۵]»؛ دیگر تابِ فراق فاطمه (سلام الله علیها) را ندارم. در این‌جا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گریه می‌کردند؛ اما در کربلا ناله‌ی همه‌ی آل‌الله بلند بود. گویا بی‌بی می‌گفتند: ای کاش کور شده بودم و تو را این‌گونه بی‌سر نمی‌دیدم. کاش مُرده بودم.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! لباس ظهور بر قامت مولا و صاحب‌مان بپوشان.

خدایا! دیده‌های ما را بر جَمال امام زمان‌ (ارواحنا فداه) روشن بگردان.

خدایا! قلوب ما را به معرفت و محبّت امام زمان‌ (ارواحنا فداه) مُشتعل بگردان.

الها! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم جبهه‌ی مقاومت، ملّت ایران، نظام اسلامی، رهبر عزیزمان، حوزه‌های علمیه و مؤمنین را دشمن‌شاد مگردان.

الها! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم توفیق توجّه به نعمت‌ها و به اولیای نِعَم و به شُکر نعمت‌ها را دائماً به ما مرحمت بفرما.

خدایا! تنها سرمایه‌ی اصلی و اساسی ما که عُمر ماست، از دستبُرد شیاطین و از گَزند هواهایمان مُحافظت بفرما.

خدایا! همه‌ی آنات و لحظات‌مان را ذخیره‌ی آخرت‌مان قرار بده.

بارالها! پروردگارا! ذکر دائم به ما روزی بفرما.

خدایا! حضور دائم به ما رِزق بفرما.

الها! زیارت اَعتاب عالیات، زیارت وجود مُقدّس حضرت ثامن‌الحُجج (علیه السلام)، کریمه‌ی اهل‌بیت (سلام الله علیها) و امامزاده‌های واجب‌التعظیم را نصیب‌مان بگردان.

خدایا! توفیق خوب‌خواندن، خوب فَهمیدن، خوب نَشرکردن، خوب عمل‌کردن را به ما روزی بفرما.

خدایا! اخلاص در همه‌ی اُمور از خَزائن غیبت بر قلوب ما نازل بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم نظام ما، رهبر ما و جبهه‌ی مقاومت را همیشه پیروز بگردان.

خدایا! دشمنان انقلاب، دشمنان ولایت‌فقیه، دشمنان حاکمیّت دین در رأس‌شان شیطان بزرگ و حُکّام کشورهای غَربی و همه‌ی تئوریسین‌هایشان و این غُد‌ّه‌ی حَرامزاده‌ی سرطانی منطقه رژیم غاصب خونخوارِ بی‌رَحم بی‌همه‌کَس را نابود بگردان.

خدایا! نفوذی‌های داخل کشور ما، کسانی که تفکّر غَربی دارند، به حقّ به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم اگر قابل هدایت نیستند، برای همیشه دست‌شان را کوتاه بگردان.

خدایا! این‌ها را مأیوس بفرما.

خدایا! به به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم این‌هایی که اعتقاد و تَعهّدی دارند، به این‌ها توفیق عَمل جهادگرانه روزی بفرما.

خدایا! فکر درست و تَدبیر درست را روزیشان بفرما.

خدایا! به دست این دولت ولایت‌مَدار پُرتلاش و دیگر مسئولینِ بالا که همگی از یک اعتقادی برخوردار هستند، مشکلات این کشور و شیعیان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به سُهولت برطرف بفرما.

الها! پروردگارا! ما را مورد شِماتت دشمنان‌مان قرار مَده و مورد ترحّم دوستان قرار مَده.

خدایا! همیشه گِره‌گُشا، بانشاط، قدرت‌مند و مع‌ذلک متواضع و خداترس‌مان قرار بده.

خدایا! همه‌ی جوان‌ها، جوان‌های مورد نظر، جوان‌هایی که در مَحضرشان افتخار داریم که در خدمت‌شان هستیم، همه را در همه‌ی اُموری که جوان‌ها نیاز دارند به مقصد برسند، به مقاصد عالیه نائل بگردان و از شرّ نَفس و فشار غَرایز به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به جوانی حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به جوانی جوانان کربلا این جوان‌های ما خُصوصاً طلبه‌های ما را مَصون و مَحفوظ بفرما.

خدایا! در این جمع قُربانی شیطان مَخواه.

خدایا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای ما، مَشایخ و حقّ‌داران ما را بر سر سُفره‌ی بی‌بی حضرت زهرا (سلام الله علیها) مُتنعّم و طَبق‌هایی از نور بر روحشان نازل بگردان.

خدایا! عاقبت‌مان را به شهادت مَختوم بگردان.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۳] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. گفته شده امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان اوست اما به گفته آیت‌الله خامنه‌ای (مدّ ظله العالی) رهبر جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فقط دو بار درس وی حاضر شده است. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه)، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بوده‌است. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملک‌التجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیری‌های تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همان‌جا ماند. میرزا جواد آقا (رضوان الله تعالی علیه) در ۱۱ ذی‌الحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.

[۴] میرزا جعفر مجتهد تبریزی (متوفای ۱۲۶۲ق)، از علمای قرن سیزدهم هجری قمری در تبریز بود. خاندان وی بیش از یک قرن زعامت علمی و دینی مردم تبریز و آذربایجان را برعهده داشتند و خدمات شایانی انجام دادند. آنان همیشه در فعالیت‌های سیاسی، فرهنگی، علمی و اقتصادی نقش داشته و سال‌ها کلمه «مجتهد» در آذربایجان به آنان اطلاق می‌شد. میرزا جعفر از شاگردان صاحب جواهر و شیخ حسن آل کاشف الغطاء بود و از ایشان اجازه اجتهاد دریافت کرد. پدر حاج میرزا جعفر آیت‌الله میرزا احمد فرزند لطفعلی‌خان، فرزند محمّدصادق مغانی قراجه‌داغی (بنیانگذار خاندان مجتهدی تبریز) از تیره مغانلوی شاهسون بود. پدرش از امیران زندیه و مادرش هم از سادات رضوی اصفهان بود. میرزا احمد پس از تولّد و نشو و نما، چونان پدر متصدی مقام دولتی شد، امّا دیری نپایید که از مناصب دولتی کناره گرفت و به تحصیل علوم اسلامی همت گماشت. ابتدا راهی حوزه علمیه اصفهان گردید و سپس به عتبات عالیات عزیمت کرد و وارد کربلا شد. در حوزه علمیه کربلا از درس سیّد علی طباطبایی نویسنده ریاض المسائل بهره برد و به دریافت اجازه اجتهاد از استاد مفتخر گردید. بعد از بازگشت به تبریز، امامت جمعه، مرجعیت و ریاست علمی آن سامان را برعهده گرفت. او ادیب و شاعری توانا و دارای حافظه‌ای قوی نیز بود. سال‌ها به‌عنوان بزرگ‌ترین رهبر دینی آذربایجان در راه ارشاد مردم و رفع حوائج آنها خدمت نمود و سرانجام در ۲۷ رجب سال ۱۳۶۵ ق در تبریز درگذشت و جنازه‌اش را به نجف اشرف منتقل کردند و در مقبره خصوصی به‌خاک سپردند. آثار علمی و ادبی وی عبارت است از: «قصیده‌ای عربی در ۴۰۰ بیت در مدح حضرت حجت (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف)» «دیوان شعر فارسی» «دیوان شعر عربی» «منهج الرشاد فی شرح الارشاد» در چند جلد، «رساله عملیه» به زبان فارسی و «فقه عملی». حاج میرزا جعفر مجتهد تبریزی دوّمین فرزند حاج میرزا احمد مجتهد است. دروس خود را نزد پدر، شیخ محمّدحسن (نویسنده جواهر الکلام)، شیخ حسن آل کاشف الغطاء و شیخ جواد نجف آموخت و به دریافت اجازه اجتهاد مبسوطی از استادانش نائل آمد. پدرش نیز اجازه مشترکی برای او و برادرانش صادر کرد. او در سال ۱۲۶۲ ق در اثر وبای عمومی درگذشت. از تالیفات او می‌توان به رساله فی العصیر العنبی و شرح شرایع الاسلام اشاره کرد.

[۵] سوره مبارکه فاطر، آیه ۲۸٫

«وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذَٰلِکَ ۗ إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ».

[۶] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

[۷] سوره مبارکه مریم، آیات ۷۱ و ۷۲٫

[۸] سوره مبارکه طلاق، آیه ۱٫

«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّهَ ۖ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ ۖ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ وَ لَا یَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفَاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ ۚ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ ۚ وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ ۚ لَا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِکَ أَمْرًا».

[۹] مفاتیح الجنان، صلوات بر حضرت زهرا (سلام الله علیها).

«اللَّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَ بَارِکْ عَلَى السَّیِّدَهِ الجَلیلهِ الجَمیلهِ الْمَعْصُومَهِ الْمَظْلُومَهِ الْکَرِیمَهِ النَّبِیلَهِ الْمَکْرُوبَهِ الْعَلِیلَهِ ‏ذَاتِ الْأَحْزَانِ الطَّوِیلَهِ فِی الْمُدَّهِ الْقَلِیلَهِ الرَّضِیَّهِ الْحَلِیمَهِ الْعَفِیفَهِ السَّلِیمَهِ الْمَجْهُولَهِ قَدْراً وَ الْمَخْفِیَّهِ قَبْراً الْمَدْفُونَهِ سِرّاً وَ ‏الْمَغْصُوبَهِ جَهْراً سَیِّدَهِ النِّسَاءِ الْإِنْسِیَّهِ الْحَوْرَاءِ أُمِّ الْأَئِمَّهِ النُّقَبَاءِ النُّجَبَاءِ بِنْتِ خَیْرِ الْأَنْبِیَاءِ الطَّاهِرَهِ الْمُطَهَّرَهِ الْبَتُولِ الْعَذْرَاءِ ‏فَاطِمَهَ التَّقِیَّهِ النَّقِیَّهِ الزَّهْرَاءِ (عَلَیْهَا السَّلَامُ)».

[۱۰] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها).

«…أُشْهِدُ اللّٰهَ وَ مَلائِکَتَهُ أَنِّی وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاکِ، وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاکِ، وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکِ، أَنَا یَا مَوْلاتِی بِکِ وَ بِأَبِیکِ وَ بَعْلِکِ وَ الْأَئِمَّهِ مِنْ وُلْدِکِ مُوقِنٌ، وَ بِوِلایَتِهِمْ مُؤْمِنٌ، وَ لِطَاعَتِهِمْ مُلْتَزِمٌ، أَشْهَدُ أَنَّ الدِّینَ دِینُهُمْ، وَ الْحُکْمَ حُکْمُهُمْ، وَ هُمْ قَدْ بَلَّغُوا عَنِ اللّٰهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ دَعَوْا إِلَىٰ سَبِیلِ اللّٰهِ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ، لَاتَأْخُذُهُمْ فِی اللّٰهِ لَوْمَهُ لائِمٍ، وَ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَیْکِ وَ عَلَىٰ أَبِیکِ وَ بَعْلِکِ وَ ذُرِّیَّتِکِ الْأَئِمَّهِ الطَّاهِرِینَ. اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى الْبَتُولِ الطَّاهِرَهِ الصِّدِّیقَهِ الْمَعْصُومَهِ التَّقِیَّهِ النَّقِیَّهِ الرَّضِیَّهِ الْمَرْضِیَّهِ الزَّکِیَّهِ الرَّشِیدَهِ الْمَظْلُومَهِ الْمَقْهُورَهِ، الْمَغْصُوبَهِ حَقُّها، الْمَمْنُوعَهِ إِرْثُها، الْمَکْسُورَهِ ضِلْعُهَا، الْمَظْلُومِ بَعْلُهَا، الْمَقْتُولِ وَلَدُها، فاطِمَهَ بِنْتِ رَسُولِکَ، وَ بَضْعَهِ لَحْمِهِ؛ وَ صَمِیمِ قَلْبِهِ، وَ فِلْذَهِ کَبِدِهِ، وَ النُّخْبَهِ مِنْکَ لَهُ، وَ التُّحْفَهِ خَصَصْتَ بِها وَصِیَّهُ، وَ حَبِیبَهِ الْمُصْطَفىٰ، وَ قَرِینَهِ الْمُرْتَضىٰ، وَ سَیِّدَهِ النِّساءِ، وَ مُبَشِّرَهِ الْأَوْلِیاءِ، حَلِیفَهِ الْوَرَعِ وَ الزُّهْدِ، وَ تُفَّاحَهِ الْفِرْدَوْسِ وَ الْخُلْدِ الَّتِی شَرَّفْتَ مَوْلِدَها بِنِساءِ الْجَنَّهِ، وَ سَلَلْتَ مِنْها أَنْوارَ الْأَئِمَّهِ، وَ أَرْخَیْتَ دُونَها حِجابَ النُّبُوَّهِ . اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَیْها صَلاهً تَزِیدُ فِی مَحَلِّها عِنْدَکَ، وَ شَرَفِها لَدَیْکَ، وَ مَنْزِلَتِها مِنْ رِضَاکَ، وَ بَلِّغْها مِنَّا تَحِیَّهً وَ سَلاماً، وَ آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ فِی حُبِّها فَضْلاً وَ إِحْسَاناً وَ رَحْمَهً وَ غُفْراناً إِنَّکَ ذُو الْعَفْوِ الْکَرِیمِ».

[۱۱] بحار الأنوار،علامه مجلسی، ج‏ ۴۳، ص ۱۸۶-۱۸۷٫

«لَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاهُ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَتَى النَّبِیَّ لَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ بِکَافُورٍ مِنَ الْجَنَّهِ فَقَسَمَهُ أَثْلَاثاً ثُلُثاً لِنَفْسِهِ وَ ثُلُثاً لِعَلِیٍّ وَ ثُلُثاً لِی وَ کَانَ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً فَقَالَتْ یَا أَسْمَاءُ ائْتِینِی بِبَقِیَّهِ حَنُوطِ وَالِدِی مِنْ مَوْضِعِ کَذَا وَ کَذَا فَضَعِیهِ عِنْدَ رَأْسِی فَوَضَعَتْهُ ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَ قَالَتِ انْتَظِرِینِی هُنَیْهَهً وَ ادْعِینِی فَإِنْ‏ أَجَبْتُکِ‏ وَ إِلَّا فَاعْلَمِی أَنِّی قَدْ قَدِمْتُ عَلَى أَبِی فَانْتَظَرَتْهَا هُنَیْهَهً ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا فَنَادَتْ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى یَا بِنْتَ أَکْرَمِ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّسَاءُ یَا بِنْتَ خَیْرِ مَنْ وَطِئَ الْحَصَا یَا بِنْتَ مَنْ کَانَ مِنْ رَبِّهِ‏ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏ قَالَ فَلَمْ تُجِبْهَا فَکَشَفَتِ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا فَوَقَعَتْ عَلَیْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِیَ تَقُولُ فَاطِمَهُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَى أَبِیکِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَقْرِئِیهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ السَّلَامَ فَبَیْنَا هِیَ کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَقَالا یَا أَسْمَاءُ مَا یُنِیمُ أُمَّنَا فِی هَذِهِ السَّاعَهِ قَالَتْ یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَیْسَتْ أُمُّکُمَا نَائِمَهً قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا فَوَقَعَ عَلَیْهَا الْحَسَنُ یُقَبِّلُهَا مَرَّهً وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی قَالَتْ وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ انْطَلِقَا إِلَى أَبِیکُمَا عَلِیٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّکُمَا فَخَرَجَا حَتَّى إِذَا کَانَا قُرْبَ الْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُکَاءِ فَابْتَدَرَهُمَا جَمِیعُ الصَّحَابَهِ فَقَالُوا مَا یُبْکِیکُمَا یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَا أَبْکَى اللَّهُ أَعْیُنَکُمَا لَعَلَّکُمَا نَظَرْتُمَا إِلَى مَوْقِفِ جَدِّکُمَا فَبَکَیْتُمَا شَوْقاً إِلَیْهِ فَقَالا لَا أَ وَ لَیْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا قَالَ فَوَقَعَ عَلِیٌّ عَلَى وَجْهِهِ یَقُولُ بِمَنِ الْعَزَاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ أَتَعَزَّى فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِک‏».

[۱۲] ذخائر العقبی، محب الدین ابوالعباس احمد بن عبدالله بن محمد طبری، عصر، مطبعه القدسی، چاپ اول، بی تا، ص ۵۳٫

«إلهی وَ سیِّدی! أسْئَلُکَ بِالَّذینَ اصْطَفَیْتَهُمْ، وَ بِبُکاءِ وَلَدَیَّ فی مُفارِقَتی أنْ تَغْفِرَ لِعُصاهِ شیعَتی، وَ شیعَهِ ذُرّیتَی».

[۱۳] نهج البلاغه، خطبه ۲۰۲؛ در غم از دست دادن حضرت زهرا (سلام الله علیها).

«وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) رُوِیَ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَهُ عِنْدَ دَفْنِ سَیِّدَهِ النِّسَاءِ فَاطِمَهَ (علیها السلام) کَالْمُنَاجِی بِهِ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) عِنْدَ قَبْرِهِ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَهِ فِی جِوَارِکَ وَ السَّرِیعَهِ اللَّحَاقِ بِکَ. قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ رَقَ عَنْهَا تَجَلُّدِی، إِلَّا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِعَظِیمِ فُرْقَتِکَ وَ فَادِحِ مُصِیبَتِکَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ، فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَهِ قَبْرِکَ وَ فَاضَتْ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی نَفْسُکَ، فَ “إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ”. فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَهُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَهُ، أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ، إِلَى أَنْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی أَنْتَ بِهَا مُقِیمٌ. وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا، فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، هَذَا وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلُ مِنْکَ الذِّکْرُ. وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ، لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَهٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ».

[۱۴] همان.

[۱۵] همان.