روز شنبه مورخ ۲۵ آذر ماه ۱۴۰۲ جلسه درس اخلاق «آیت الله صدیقی» از ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۰۰ در مسجد امام رضا(علیه السلام) حوزه علمیه امام خمینی(ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- هیچ شأنی از شئون عالَم برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) جاذبه نداشت
- حضرت زهرا (سلام الله علیها) خودشان عُهدهدار کارهای روزمرهی زندگی بودند
- مرحوم «محقّق اصفهانی» تربیت شدهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) بودند
- درسی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) در باب خدمت به فضّه به ما آموختهاند
- روضه و توسّل به حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
هیچ شأنی از شئون عالَم برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) جاذبه نداشت
به شما فرزندان روحانی و فرزندان تَکوینی حضرت زهرا (سلام الله علیها) و به اربابتان و صاحبمان حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) تسلیت عرض میکنم. انشاءالله این مجلس از صدر تا ذیل دلها به یاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) با ذکر فَضائل آن بزرگوار و نَقش و رسالت جهانی آن پَرچدارِ میدان مُبارزهی با جریان نِفاق و مُرّبی نُفوذ مُستعده در دامان مادری خودش باشد. حضرت زهرا (سلام الله علیها) آیینهی تمامنمای خداست. به دلیل آیهی مبارکهی تطهیر که پروردگار در سورهی مبارکهی احزاب فرمود: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا[۲]»؛ با توجّه به این آیهی کریمه و بر اساس کلمهی «إِنَّمَا» نوع طهارتی که خداوند عزیز و متعال در مورد نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و دُخت گرامی ایشان و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حَسنین (سلام الله علیهما) مطرح فرموده است، یک رُتبه و منزلتی است که انبیاء اولیالعَزم مِنهای خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) استعداد دریافت چنین طهارتی را خداوند متعال برایشان قرار نداده بود. با توجّه به اینکه این طهار مُتعلَّق ندارد، «لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ»، منظور از رِجس هرنوع پَلیدی است، هرنوع آلودگی است، هرنوع حجاب است، شیء خاصّی نیست. هرچیزی که انسان را از خدای خودش مشغول کند، هرچیزی که دل انسان را از نور خداوند متعال مَحجوب کند. ماسویالله کُلّاً از دیدگاه یک مُوحّد رِجس است، آلودگی است. خداوند متعال همهی شئون عالَم آفرینش را از وجود نازنین این پنج نور زُدوده است. هیچ نوع تعلّقی به هیچ وجودی نه از تَعلُّقات بَشری که انسان «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْحَرْثِ[۳]»، این جاذبههایی که بَشر مُبتلا به این جاذبههاست، خداوند منّان این بزرگواران را از این جاذبهها برتر قرار داده است. هیچ شأنی از شئون عالَم دنیا برای حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) که در رأس آنها مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، جاذبه نداشته است. لذا زندگی حضرت زهرا (سلام الله علیها) با وجود اینکه دختر ثروتمندترین بانوی عَرب بودند، از هر خاکنشینی بیپیرایهتر و سادهتر بوده است. «سلمان[۴]» آمد و با گریه از وضع زندگی حضرت زهرا (سلام الله علیها) نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت کرد که پوشش فاطمه (سلام الله علیها) و شرایط زندگی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) طاقتفَرسا و توانفَرساست. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: دخترم جُزء کسانی است که شیرینی آخرت را به قیمت مَرارت دنیا انتخاب کرده است. یعنی اینگونه نیست که او نمیتواند استفاده کند، ولی خودش انتخاب کرده است که از حُطام دنیا بَهرهای نداشته باشد و از نظر کار و تلاش بیبیِ عالَم به ما آموخته است که در کارکردن کوتاهی نکنید، در ذخیرهسازی برای آخرت کم نگذارید؛ ولی هرچه بیشتر درمیآورید، برای خودتان کمتر استفاده کنید. هزینه کنید و همه را ذخیره کنید.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) خودشان عُهدهدار کارهای روزمرهی زندگی بودند
لذا با وجود اینکه دختر شخصیّت اوّل عالَم امکان از نظر مراتب قُربی و ولایی و ارزشهای نورانی است و دختر شخصیّت اوّل حجاز از نظر ثروت مادری بودند، ولی کَنیز را در حدّ کنیز ندیدند. مُدّتها بدون خدمتکار خودشان هم کار خانه را انجام میدادند، پُخت و پز، فرزندداری و جاروکردن را انجام میدادند و هم کارهای بیرون را انجام میدادند. با مَشک بیرون خانه میرفت و با فاصلهای هر روز برای خانهی پُر رفت و آمد حضرت مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) که همهی مَساکین و اَیتام این خانه را میشناختند و به اینجا پَناهنده میشدند و پذیرایی آنها بر عُهدهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. اینقَدر مَشک به دوش کشیده بودند، یکی از عناوینی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) مَطرح فرمودهاند، «ریحانه» است. با اینکه ریحانه بودند و از هر گُلی لطیفتر بودند، ولی سنگینی مَشک آب با آن بندی که بر دوششان میانداختند، سینهی ریحانه را آزُرده بود و جای بَند بدن مبارک ایشان را با خَراش و جراحت همراه کرده بود. دست مبارک حضرت زهرا (سلام الله علیها) در اثر کَثرت دستاس تاول زده بود. سلمان میگوید که وارد شدم. این را باید همیشه همهی طلبهها تکرار کنند. امروز در متن جامعهی ما گِلهای از تأمین زندگی، مسکن و رفاه دامنزده میشود و همه به یکدیگر ناراحتی تَزریق میکنند. هیچکسی مایهی راحتی دیگری نیست. در قالب دلسوزی یا تبلیغات انتخاباتی به صورت مُرتّب پُمپاژ میکنند که سطح زندگی و هزینه و زندگی مصرفی را توسعه بدهند. زندگی حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) داروی این دردِ جهنّمساز است. اینکه انسان دنیا را اینقَدر مهم نداند و بود و نبود دنیا برایش یکسان باشد. لذا بیبیِ عالَم که سلام خداوند بر ایشان باد، خودش تحمّل بارِ سنگینِ زندگی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را در این چند سال بعد از رحلت مادرش و زندگی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دورهی حکومت اسلامی که ایشان دوّمین شخصیّت بودند، فرمانده جبهه بود، به صورت مُرتّب در میدانهای نبرد خطشِکن بود، عَلمدار بود و گُرگها را میدرید و کمتر فرصت بودنِ در خانه را داشت. فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) عُهدهدارِ ادارهی چنین زندگی بدون کمک کار بود و سلمان دربارهی این وضع میگوید: وقتی وارد شدم، دیدم بیبی در کنار دَستاس نشسته است و با یک دست دَستاس میکنند و دست دیگرشان هم به گَهوارهی امام حسین (علیه السلام) است و آن را تکان میدهند که این کودک آرام بگیرد. یک نگاهی به این وضعیّت ساده کردم و رِقّت کردم و گفتم: دختر پیامبر! اجازه بدهید تا به شما کمک کنم؛ یا بچّه را و یا دَستاس را به من واگذار کنید. بیبی فرمودند: بچّهداری برای مادر رُجحان دارد، بچّه را من عُهدهدار میشوم. اگر میخواهی کمک کنی بیا و این دَستاس را بچرخان. میگوید: وقتی من نشستم و خواستم دست بر دستهی دَستاس ببَرم که این دَستاس را دیده بودم و خودمان هم در خانه داشتیم؛ میگوید که دیدم تاوَلهای دست فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) ترکیده است و دَستهی دَستاس خونین است. این برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) تَحمیل نبود؛ بلکه اینها برای ایشان در رَه دوست لذّت بود. برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) کمترین مشکل روحی وجود نداشت که چرا زندگی اینگونه است. بلکه این عینِ حَلاوت قُرب به خداوند متعال بود و با تحمّل این رَنجها خودشان را به خدا نزدیک میکردند و اینها را برای خودشان فُرصت میدیدند و تَهدید نمیدیدند، این را نعمت میدیدند و نِقمت نمیدیدند. در روایت دارد که فرمودند: هرگاه دیدید تمکّنی ندارید و گرفتار ناداری شدید، بگویید: «مرحباً بِشُعار الصّالحین». این بیتعلّقبودن این نیست که بیتعلّقبودن یعنی انسان مال و مَنالی نداشته باشد؛ بلکه باشد یا نباشد در حالش تغییری نکند. در شخصیّت او اَثر نگذارد، در شادابیاش موجب اِنفعال انسان نباشد. اِقبال و اِدبار دنیا برایش یکسان باشد.
مرحوم «محقّق اصفهانی» تربیت شدهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) بودند
اگر یادتان آمد، جریان یکی از اساتید هم اجتهادی و هم عرفانی مرحوم «آیت الله العظمی بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) مرحوم «محقّق اصفهانی[۵]» (رضوان الله تعالی علیه) که در یک روزگاری تمکّن ایشان در حوزههای علمیه بینظیر بوده است، امکانات وسیع از هرجهت داشته است؛ زیرا پدر ایشان از تُجّار معروف ایران بوده است و به ایشان «کُمپانی» میگویند. اینکه مرحوم آقای شیخ محمّد حسین (رضوان الله تعالی علیه) را کُمپانی میگفتند، خودشان هم خوششان نمیآمده است که به ایشان کُمپانی میگفتهاند؛ فُقها به ایشان محقّق اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) میگفتند. حُکما هم ایشان را محقّق اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) میدانند. چون هم در حکمت، هم در فقاهت و هم در عرفان نقطهی عَطف در تازیخ حوزههای علمیهی شیعه است. خیلی فوقالعاده است. آقای شیخ محمّد حسین (رضوان الله تعالی علیه) هم در فقاهت، در هم عرفان نظری، هم در عرفان عملی و هم در حکمت سرآمد است. در همهی اینها سرآمد است. روزی غَرق در امکانات و رفاه بوده است، به گونهای که تَسبیح قیمتی داشته است که هر دانهی آن خدا میداند که چهقَدر ارزش داشته است. بنده در ذهنم نیست، ولی میگویند که تَسبیح خیلی قیمتی بوده است. در مسیر حرکتشان دانههای آن پاره میشود و میریزد. مرحوم آقای شیخ محمّد حسین (رضوان الله تعالی علیه) رد میشوند و مُعطّل نمیشوند که اینها را جمع کنند. دیگران میآیند و این دانهها را جمع میکنند و برایشان هم سرمایهای بوده است. ولی هرآنچه داشت را در راه خداوند متعال داد و به فقر مُبتلا شد. خودشان رفتند و از مغازه پیاز خریدند و گوشهی عَبای خود ریختند. در آن زمان از این کیسههای پلاستیکی وجود نداشت. گوشهی عَبای خود ریخت و در مسیر پیازها ریختند. ناچار بود و بر روی زمین نشست و دانهدانه این پیازها را جمع کرده بودند. سپس فرموده بودند: حال امروزم خیلی خوشتر از حال آن روزی است که تَسبیح من پاره شد و دانههای آن ریخت و در شأن من نبود که بایستم و آن دانهها را جمع کنم. ایشان را فرزند فاطمی میگویند، ایشان را تربیتشدهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) میگویند.
درسی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) در باب خدمت به فضّه به ما آموختهاند
آن روزی هم که پدر بزرگوارشان مأمور شدند، زیرا تمام کارهای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأموریت بود. «وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى[۶]» فقط نُطق نبود؛ بلکه «مَا یَعمَلُ عَنِ الْهَوَى»، حرفهای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم نُطق بود، آموزش بود، تربیت بود. وجود مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور شدند تا خادمهای به حضرت زهرا (سلام الله علیها) بدهند که چه خادمهای بود! چه استعدادی داشت! چگونه خودش را به عَرش رساند و امام حسین (علیه السلام) ایشان را به عنوان بانوان کربلایی آوردند. «فضّه» در عالَم نظیر ندارد. در مَحضر حضرت زهرا (سلام الله علیها) استعداد و قابلیّت او در اُوج بوده است و حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) هم ظرف او را از مَعنویّت پُر کرد. قرآن مُجسّم بود و هرچه سؤال میکردند با آیهی قرآن پاسخ میداد. از مدینه تا مکّه هرچه سؤال کردند، یک حرف به جُز آیهی قرآن بر زبانش نیامد. تمام سؤالات سائل را با آیهی قرآن پاسخ میداد. فضّه به عنوان خدمتکار خدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمد. ولی حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) او را به عنوان کَنیز نمیدید. او را مانند حضرت زینب (سلام الله علیها) میدید، مانند حضرت اُمکُلثوم (سلام الله علیها) میدید. لذا تقسیم کار کرده بود. بار و زحمت زندگی را بر روی دوش فضّه نگذاشته بود، بلکه تقسیم کار کرده بودند. یک روز باید فضّه استراحت میکرد و حضرت زهرا (سلام الله علیها) در خدمت فضّه بود و روز دیگری هم او خدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بر عُهده گرفته بود. در این جهت که شما طلبه هستید، مدیر یا مسئول هستید، اینکه توقّع داشته باشید یک غیرِ طلبه مانند یک نگهبان، یک دَربان و یک آشپز به گونهای رفتار کند که در خدمت ما هستند؟ خیر، شما بروید و در خدمت اینها باشید. مگر چیزی از حضرت زهرا (سلام الله علیها) کم شد؟ یک روز به تمام مَعنا در خدمت فضّه بود. فضّهی خادمه استراحت میکرد و فاطمهی طاهره (سلام الله علیها) برای او آب و جارو میکرد و خورد و خوراک تدارک میدید. حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای او غذا درست میکرد و به او غذا میداد. به این منظور است که بزرگان ما، مدیران ما و طلبههای ما به این مَکتب بیایند. چهقَدر خودشِکنی خوب است و چهقَدر خودبزرگبینی بَد است! خداوند متعال هم فرموده است: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا[۷]»؛ این در عمل خدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) چون حجّت خدا هستند، فعل ایشان حجّت است، قول ایشان حجّت است و تَقریر ایشان هم حجّت است؛ بلکه حجّتالله عَلی الحُجج هستند. هم تَعبیر حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) که فرمود: ایشان بر امامان حجّت هستند و هم تَعبیر امام زمان (ارواحنا فداه) که ایشان هم در حکومت جهانیشان خطّشان خطّ مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، پیرو فاطمه (سلام الله علیها) است. امام زمان ما (ارواحنا فداه) پیروی مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. لذا بیایید در عَمل نشان بدهیم که ما خودمان را خادم میدانیم و خودمان را آقا نمیدانیم. آمدهایم تا نوکری کنیم. نوکری هم بدون ژِست باشد و بدون اینکه بگوییم ما هستیم. طبیعت ما اینگونه باشد. دو شب پیش که خدمت مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) مُشرّف بودیم، این آیهی کریمهی سورهی مبارکهی هَلأتی که میفرماید: «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ[۸]»؛ آنجا در مَحضر ایشان عرض کردم. در آنجا رسانهای نبود و اگر تاریخ را ببینید، در یکجا هم اینها بر زبان نیاوردند که ما این کارها را کردیم؛ ولی چون حقیقت وجودشان این بود، خداوند متعال حقیقت وجودیشان را به صورت کلاس در قرآن کریم آورده است. والّا اینکه به کسی گفته باشند: «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»، که یعنی من خیلی خالص بودم، در شأن آنها نبود و در هیچجایی نگفتهاند. ولی خداوند متعال حقیقت اینها را به کَلام آورده است. «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»؛ تَواضع و خدمتگزاری خودتان را به رُخ نکشید؛ بلکه حالت و واقعیت وجودیتان این باشد که خودتان را از همه نوکرتر ببینید. هرکسی نوکرتر است، پیش امام زمان (ارواحنا فداه) آبرومندتر است و مَشمول دعای حضرت حجّت (ارواحنا فداه) قرار میگیرد. اگر پدر هم شدید انشاءالله با فرزندانتان همینگونه باشید. ژست فرماندهی و ژست آقایی نداشته باشید. گاهی انسان فرزندش را برای خداوند تربیت میکند و گاهی چون ژست پدری دارد میگوید چون پیش من بیادبی کرده است، به من برخورده است. این شخص تربیت نمیکند و خراب میکند. ولو کار درستی است، ولی چون میخواهد خودش را اثبات کند، فرزند را به خاطر اینکه حُرمت شخصی او را رعایت نکرده است، در جایگاه پدر این کار را میکند. اینها مطالب بسیار ظریفی است که حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) مُدّتی خودشان بدون خادم به تمام مَعنا و با همهی وجود خدمتگزار بوده است و بعد از آن هم که خداوند متعال برای ایشان خادمهی پاکطینتی را فرستاده است، حضرت زهرا (سلام الله علیها) به او زیّ خادمی نداده است، بلکه زیّ عضوی از اَعضای خانواده را به او داده است و برای او جایگاه بالایی دیده است و خودشان در خدمت فضّه قرار گرفتهاند. اینها درسهایی است که از مادرتان و از مادرمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) باید بیاموزید و بیاموزیم.
روضه و توسّل به حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
حالا برویم و یک حالی از مادرمان بپُرسیم. حال ایشان خوب نیست، توان ایشان تمام شده است، آخرین نَفسها را میکِشند، دیگر به کمک دیوار هم نمیتوانند بلند شوند. دیگر «یُغْشى عَلَیْها ساعَهً بَعْدَ ساعَهٍ[۹]»؛ مرتّب از هوش میرفت. اَمان از دل زینب! به مادر جوانش نگاه میکند. بدنی از او باقی نمانده است و مُشتی استخوان است. حالا به صورت مرتّب غَش میکند و از هوش میرود. شاید همان امروز بود که از فضّه آب خواست. فضّه برایش آب آورد. شاید بچّهها اُمیدوار شدند که مادرمان شفا گرفته است. مُدام به هم بشارت میدادند که مادر ما در حال خوبشدن است. دیگر دارد عُهدهدار کار خودش میشود. حالا نمیدانم که نیمخیز نشسته است یا بلند شد. نمیدانم که اِعمال ولایت مَعنوی کردند یا خیر؛ اما هرچه بود، «غَسَلَت»؛ همینقَدر بگویم که دیگر بدون کمک فضّه «غَسَلَت أحسَنَ غَسلِها»؛ جراحات بدن و خونآبههای سینه را تمیز شست. حضرت زهرا (سلام الله علیها) در حال تسهیلات به وجود آوردن برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند. چون بناست که علی (علیه السلام) ایشان را غُسل بدهد. شدّت علاقهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حضرت زهرا (سلام الله علیها) مشخّص بود. او شُعاع نور خداست، علی (علیه السلام) دلشُده بود، علی (علیه السلام) بدون فاطمه (سلام الله علیها) … میدانید چه گفت: فرمود: «فَمَا أَقْبَحَ[۱۰]»؛ چهقَدر زندگی زشت شد. فاطمه جان! چهقَدر روزگار بعد از تو تاریک شد. «أبکی»؛ گریهی من برای این است که نکند بعد از تو عُمر من طولانی بشود. «أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ[۱۱]»؛ دیگر من روز نخواهم داشت. دیگر همهی روز و روزگارم تار شد. دیگر برای همیشه بیخوابی دارم و دیگر خواب به چشمم نمیرود. این حالت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در فراق حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. حالا حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم با آن محبّتی که به حضرت علی (علیه السلام) داشتند، دوست دارند که فرزندانی که بیمادر شدند، دیگر بیپدر نشوند و اگر این جراحات را نمیشُستند، چه بَسا حضرت علی (علیه السلام) هم در کنار جنازهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) جان میداد. «فَغَسَلَت أحسَنَ غَسلِها»؛ بعد از آنکه بدن خودشان را شُستشو دادند، فرمودند که بگویید حَسَنین (علیهما السلام) بیایند. حَسَنین (علیهما السلام) آمدند و با همان بازو و دست نَحیف با گِل سرشور سر امام حسن (علیه السلام) را شُست، در حال شُستشوی سر امام حسین (علیه السلام) بود که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسیدند و دیدند که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) با این حال، با این بُحران وجودیاش، با این بدن نَحیفش، با این دست مَجروحش در حال شُستن سر حسینش است. فرمود: فاطمه جان! چرا با این حال خودت را به رَنج میاندازی؟ آخر این حال تو اقتضای این کارها را ندارد. پاسخ فرمودند: چه کنم؟ زیرا دیگر اینها مادر ندارند. «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۱۲]»؛ اینجا فاطمه (سلام الله علیها) به فکر فرزندانش بود، ولی در کربلا نشد. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرزندان را به حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) سپُرد، وضعیّتشان را هم پیشبینی کرد. اما همینکه حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) شهید شدند، به خیمهها ریختند. دختر بچّهها را تَحت تَعقیب قرار دادند، دست به گوشوارهها بُردند.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۱۳]».
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! چشم ما را به جَمال دلآرای امام زمانمان (ارواحنا فداه) روشن بفرما.
خدایا! جوارح ما را به نور اطاعت امام زمانمان (ارواحنا فداه) نورانی بگردان.
خدایا! قلب ما را با شُعلهی عشق امام زمانمان (ارواحنا فداه) مُشتعل بگردان.
خدایا! حالت انتظار و چشمبهراهی و تلاش روزافزون و عاشقانه برای آمدن حضرت حجّت (ارواحنا فداه) روزی ما بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم نَفس اَمّاره را بر ما چیره مَگردان.
خدایا! قدرت، توفیق و ارادهی مقابلهی با نَفس را به ما مرحمت بفرما.
خدایا! حُبّ دنیا را از دل ما بَرکَن.
خدایا! حُبّ خودت و اولیای خودت را بر دل ما مُستقر بفرما.
خدایا! سایهی پُر برکت رهبر نورانی ما را تا ظهور مُستدام بدار.
خدایا! حوزههای علمیه را از همهی خطرات خصوصاً خطر بیتفاوتی، خطر سکولاری، خطر غَربگرایی و خطر دنیاگرایی، به پَهلوی حضرت زهرا (سلام الله علیها) این حوزهها که برای زندگی جهادی و شهادتطلبی و تشکیل حکومت اسلامی وَضع شده است، حوزهها را از این خطرات و آفتها مَصون بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم مشکلاتی که امروز زبان دشمن را برای شِماتت باز کرده است، مشکل گرانی، مشکل اقتصادی، مشکل مسکن و بیحجابی و بدحجابی و فساد را که خدایا دست تو باز است، قدرت تو قاهر است، رحمت تو بر گناهان ما فائق است، تو را به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و به ضلعِ مَکسورهی ایشان این مشکلات را با ارادهی رهبری و حُسن خدمت مسئولین و همیاری همهی ملّت برطرف بفرما.
خدایا! ما را مورد شِماتت دشمنانمان قرار مَده.
خدایا! آبروی نظام را با ما نَبَر.
خدایا! نفوذیها را اِفشا و رُسوا و دستشان را کوتاه بگردان.
خدایا! تروریستها را نابود بگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم صهیونیستها را در همین روزها به خاکِ سیاه بنشان.
خدایا! شیطان بزرگ را ابتدائاً رُسوا و ذَلیل و سپس نابود بگردان.
خدایا! جریان دنیاپرستی و سکولاری و مقابلهی با دین و حاکمیّت خدا را در هرجای دنیا فعّال است، این آتش را خاموش بگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم توفیق شُکر طلبگی، سلامت، امنیّت، امکانات، فراگیری محبّت، ایثار، مسابقهی در خیرات که در این مجموعهها انسان اُمید آن را دارد، اگر نداریم به ما مرحمت بفرما و اگر داریم توفیق شُکر آن را به ما مرحمت بفرما.
بارالها! پروردگارا! همهی مریضها، مریضهای مورد نظر، عزیزانی که به ما التماس دعا کردهاند، شفای عاجل و کامل و شفای پُر برکت روزی بفرما.
الها! پروردگارا! آنچه خواستیم و نخواستیم و خیر دین و دنیای ما در آن است، از ما دَریغ مَدار.
خدایا! پایان عُمر ما را با مُهر شهادت مُزیّن بگردان.
خدایا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهیدان سرافراز، مَشایخ ما، کسانی که در طلبگی و رُشد مَعنوی ما سَهم دارند، به همهی آنها پاداش خیر روزی بفرما.
الهی که همهی شما نور باشید، روشنگر باشید، شکارچی خوبی برای امام زمانتان باشید، هر روز یک قدم به خدا نزدیکتر بشوید و انشاءالله هر روز یک خُشنودی جدیدی برای امام زمانتان تدارک ببینید، صلواتی مرحمت بفرمایید.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳٫
«وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ ۖ وَ أَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَ آتِینَ الزَّکَاهَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا».
[۳] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴٫
«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْحَرْثِ ۗ ذَٰلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۖ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ».
[۴] سلمان فارسی ایرانی، از جلیلالقدرترین صحابی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و از شیعیان خاص و یاران امام علی (علیه السّلام) میباشد که به بالاترین درجههای ایمان و کمال رسید و این شایستگی را یافت که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او بگوید: «سلمان از ما اهل بیت است». سلمان در زمان خلیفه دوم حاکم مدائن شد؛ سیره حکومتداری وی برگرفته از سیره پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که مورد بازخواست خلیفه قرار گرفت. سلمان سرانجام در سال ۳۴ یا ۳۶ ه. ق، در آخر خلافت عثمان، در سن بین دویست پنجاه سال تا سیصد پنجاه سال در مدائن مریض شد و دارفانی را وداع گفت و توسط امیرالمومنین در مدائن به خاک سپرده شد. نام سلمان در مراحل گوناگون زندگی او تا پیش از پذیرش اسلام با ابهام روبروست. در منابع کهن مطلقا اشارهای به نام سابق او نشده است اما از قرن ششم منابعی همچون مجمل التواریخ و القصص نام قبل از اسلام او را “ماهبه بن بدخشان بن آذرحبسس بن مرد سالار” ضبط کردهاند و در منابع دیگر نیز از این زمان به بعد اسامیای شبیه به این مورد را ضبط کردهاند که احتمالا همۀ آنها تصحیف کلمه “ماه به” در ردیف “روزبه” و “سال به” از اسامی رایج ایرانی پیش اسلام در ایران میباشند و همچنین کلمه “آذرجسس” نیز تغیر یافته “آذر گشنسب”میباشد. سلمان مشهور به کنیه ابو عبدالله در بعد از اسلام بود و از اهالی روستای جی از توابع اصفهان، پدرش دهقان و از متدینین زرشتی بود و سلمان نیز در کودکی از پیروان این آیین بود آیین مسیح در نخستین جلوه مثل بارقهای از ایمان بر قلب روزبه میتابد یک روز که وی از سوی پدر برای سرکشی به مزرعه فرستاده شده بود در مسیر راه خود عبادتگاهی را دید که تعدادی در آن مشغول نیایش و عبادت هستند روح کنجکاوی و پرسشگری او باعث شد تا او به دنبال حقیقت این آئین تازه باشد و از پیروان این آئین دربارۀ کیششان سؤالاتی پرسید و علاقۀ خود را نیز به آنان ابراز کرد و با راهنمایی آنان به این دین در آمد و آئین مسیحیت را اختیار کرد. این عمل وی سبب شد که از سوی پدر و خانواده مورد مؤاخذه قرار گیرد.
سرانجام روزبه به همراه کاروانی رهسپار شام مرکز مسیحیت آن زمان شد و در شام در کلیسایی به مدت هفت سال به خدمتگذاری مشغول شد و بعد از آن نزد راهبی در موصل و بعد شهر عموریه رفت و از آنجا به همراه کاوانی برای پیدا کردن پیامبر اسلام به حجاز آمد ولی اهالی کاروان او را به یک یهودی فروخته و او نیز سلمان را به زنی بنام خلیسه در یثرب فروخت. او کارهای مزارع و نخلستانهای این زن را در یثرب انجام میداد که با خبر شد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه مبعوث به امر رسالت شده است اما او نتوانست تا زمانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه آمد او را ببیند. سلمان که از قبل میدانست پیامبری در این سرزمین ظهور میکند و برای او نشانهایی است همچون اینکه صدقه نمیپذیرد، هدیه میپذیرد و بین دو شانهاش مهر پیامبری ممهور است لذا وقتی او پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در منطقه قبا بود ملاقات کرد و مقداری خرما برای ایشان به عنوان صدقه برد و دید حضرت به یاران خود دستور تناول دادند ولی خود از آن خرماها تناول نکردند چون صدقه بودند و سپس یک روز در مدینه وقتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دید مقداری خرما به ایشان هدیه داد و ایشان از این خرماها تناول کردند و برای دیدن نشانۀ سوم یک روز زمانی که پیامبر به “مقیع الفرقد” آمده بودند برای تشییع یکی از اصحاب خود، سلمان پشت سر حضرت قرار گرفت و با کنار رفتن جامۀ حضرت مهر رسالت را بر پشت آن جناب بدید و خود را بر آن فکند و آن را بوسید و گریه کرد و سپس اسلام آورد و داستان خود را برای حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حکایت کرد.
دربارۀ آزادی سلمان از بردگی روایات زیادی نقل شده است ولی روایتی که بیشتر به آن اعتماد شده است به این قرار است که سلمان به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با ارباب خود قرار داد بست که در ازاء سیصد تا چهارصد درخت خرما زرد و قرمز که میکارد و به ثمر میرساند آزاد شود اما این کار چند سال طول میکشید، و با اعجاز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که درختان خرما به سرعت به ثمر نشستند و خرمای تازه دادند و سلمان آزاد شد. لذا به همین دلیل سلمان در جنگهای اولیه اسلام شرکت نداشت و نخستین جنگی که موفق به شرکت در آن بعد از آزادی شد جنگ خندق بود.
در صدر اسلام بخاطر برابری مسلمانان به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بین آنان پیمان اخوت بسته شد که سلمان نیز با ابو درداء پیمان اخوت بست. اما ماندگاری نام سلمان در تاریخ از حضور او در جنگ خندق بود هنگامی که سواران خزاعی در فاصله چهار روز از مکه به مدینه بودند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از حرکت قریش و سپاه عظیم عرب با خبر ساختند و نیز هنگامی که مسلمانان از پیمانشکنی یهود مطلع شدند، ابری از هراس بر فضای مدینه گسترده شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بلافاصله یاران خود را برای رای زنی فرا خواندند گروهی بر آن بودند که از مدینه خارج شوند و هر جا با دشمن رو به رو شدند همانجا دست به شمشیر ببرند ناگهان سلمان فارسی جلو آمد و پیشنهاد تاریخی خود را مبنی بر اینکه به رسم ایرانیان در موقع جنگ، بر اطراف شهر خندقی حفر شود، را مطرح کرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیشنهاد او را پذیرفتند. در بحبوئه جنگ خندق بین مهاجر و انصار نزاع لفظی در گرفت که هر کدام سلمان را به خود نسبت میدادند در این میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سخنی گفت که به این نزاع پایان داد “سلمان منا اهل البیت”سلمان از اهل بیت من است و لذا او را ” سلمان محمدی ” نیز شمردهاند. سلمان اولین کسی بود که قرآن را به فارسی ترجمه کرد و برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز کار مترجمی زبان فارسی به عربی و بالعکس را انجام میداد. او از جمله تعداد معدودی بود که در تدفین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شرکت داشت و بر بدن آن حضرت نماز خواند و از جمله صحابهای بود که در بدو امر با ابوبکر بیعت نکرد تا زمانی که او را مجبور کردند. وی از شیعیان خاص و یاران علی (علیه السّلام) میباشد. سلمان در زمان خلافت عمر حضور مستمری در فتوحات مسلمانان و جنگهای فتح ایران داشت و در فتح مداین با مردم شهر مذاکره کرد و آنان پذیرفتند که جزیه بپردازند.
[۵] محمدحسین غروی اصفهانی، مشهور به کمپانی (۱۲۹۶-۱۳۶۱ق) فقیه، اصولی و فیلسوف قرن چهاردهم. او در کنار آقاضیاء عراقی و میرزای نایینی، یکی از سه مکتب اصولی در شرح و بسط مکتب اصولی آخوند خراسانی را ایجاد کرده است. کتاب نهایه الدرایه از مهمترین آثار او در اصول فقه و در شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی است. تلاش او برای تغییر در بابهای علم اصول با مرگ او ناتمام ماند. دیوان کمپانی در مدح و رثای اهل بیت از آثار اوست. تخلص او در شعر «مفتقر» است. محمدحسین اصفهانی، فرزند محمدحسن اصفهانی نخجوانی، در ۲ محرم سال ۱۲۹۶ق در نجف متولد شد. پدرش اصالتاً نخجوانی بود و پس از امضای قرارداد ترکمانچای نخست به تبریز و سپس به اصفهان مهاجرت کرد و سپس به کاظمین رفت. پدرش از تجار مشهور کاظمین بود. او دوست داشت محمدحسین راه او را در تجارت ادامه دهد؛ اما محمدحسین با توسل به امام کاظم (علیه السلام) رضایت پدر را به دست آورد و در حدود بیست سالگی برای تحصیل علم راهی حوزه علمیه نجف شد. وی به سبب شغل پدرش به «کمپانی» مشهور بود. گفته شده است وی از این نام ناخشنود بود. با این حال، دیوان اشعار او در یکی از چاپها به نام دیوان کمپانی منتشر شده است. محمدحسین غروی اصفهانی در ۵ ذیالحجه سال ۱۳۶۱ق درگذشت. پیکر او در حجرهای متصل به گلدسته شمالی ایوان طلای حرم امیرالمؤمنین، نزدیک مقبره علامه حلی به خاک سپرده شد. درگذشت او یک هفته پس از وفات آقاضیاء عراقی بود.
[۶] سوره مبارکه نجم، آیه ۳٫
[۷] سوره مبارکه قصص، آیه ۸۳٫
«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا ۚ وَ الْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ».
[۸] سوره مبارکه انسان، آیه ۹٫
«إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا».
[۹] مناقب ج ۳، ص ۳۶۲.
«ما زالَتْ بَعْدَ اَبیها صلی الله علیه و آله مُعَصَّبَهَ الرَّأْسِ ناحِلَهَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّهَ الرُّکْنِ باکِیَهَ الْعَیْنِ مُحْتَرَقَهَ الْقَلْبِ یُغْشى عَلَیْها ساعَهً بَعْدَ ساعَهٍ».
[۱۰] أمالی، شیخ طوسی، صفحه: ۱۱۰-۱۰۹؛ امالی شیخ مفید، صفحه: ۲۸۱-۲۸۳٫
«فَلَمَّا نَفَضَ یَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّیْهِ، وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ وَ حَبِیبَتِکَ، وَ قُرَّهِ عَیْنِکَ وَ زَائِرَتِکَ، وَ الثَّابِتَهِ فِی الثَّرَى بِبُقْعَتِکَ، الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَهَ اللِّحَاقِ بِکَ، قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی، وَ ضَعُفَ عَنْ سَیِّدَهِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِی، إِلَّا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِسُنَّتِکَ وَ الْحُزْنِ الَّذِی حَلَّ بِی لِفِرَاقِکَ لَمَوْضِعَ التَّعَزِّی، وَ لَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودِ قَبْرِکَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُکَ عَلَى صَدْرِی، وَ غَمَضْتُکَ بِیَدِی، وَ تَوَلَّیْتُ أَمْرَکَ بِنَفْسِی، نَعَمْ وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ نِعْمَ الْقَبُولُ، وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَهُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَهُ، وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ، فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ، یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ، لَا یَبْرَحْ الْحُزْنُ مِنْ قَلْبِی أَوْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی فِیهَا أَنْتَ مُقِیمٌ، کَمَدٌ مُقَیِّحٌ، وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ، سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَیْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْکُو، وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَاهُرِ أُمَّتِکَ عَلَیَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا، فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَکَمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِیلًا، وَ سَتَقُولُ وَ یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ. سَلَامٌ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَهٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ، الصَّبْرُ أَیْمَنُ وَ أَجْمَلُ، وَ لَوْ لَا غَلَبَهُ الْمُسْتَوْلِینَ عَلَیْنَا لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِکَ لِزَاماً، وَ التَّلَبُّثَ عِنْدَهُ مَعْکُوفاً، وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّکْلَى عَلَى جَلِیلِ الرَّزِیَّهِ، فَبِعَیْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُکَ سِرّاً، وَ یُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً، وَ یُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً، وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ یَخْلَقْ مِنْکَ الذِّکْرُ، فَإِلَى اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَکَى، وَ فِیکَ أَجْمَلُ الْعَزَاءِ، فَصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».
[۱۱] همان.
[۱۲] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
[۱۳] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
پاسخ دهید