«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

چلّه‌ی تَرک مِراء را شروع کنید

وجود مبارک کَشّاف حقایق، افتخار حوزه‌های علمیه حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: «وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ[۲]»؛ اگر کسی عُمق وجودش و گوهر ذاتش دَغدغه‌ی تحصیل رضای خداوند متعال را داشته باشد و نگران باشد که نکند مولا اَمری را متوجّه من کرده باشد و من واجب الهی و اَمر الهی خدای عظیم را ضایع کرده باشم. نکند کاری که من انجام دادم، جُزء اُمور مَنهیه بوده است و من قُرُق مَلک المُلوک را نادیده گرفته باشم و تعرّض به حُدود الهی کرده باشم. تمام وجودش دَغدغه است، لذا المُراقبه است. کسی که مُراقبه‌ی دائم دارد، «لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ»؛ این مُراقبه‌ی دائم، این گُریز از غفلت، این حضور، این مواظبت اخلاقی و صیانت ذات از غُبار اَغیار دو خاصیّت خیلی مهمّ دارد، دو میوه‌ی شیرین دارد و انسان را از دو منطقه‌ی خطر یا سقوط نجات می‌دهد. یکی منطقه‌ی خطرخیزِ مِراء است. گفتنِ این موضوع را همه می‌گویند، ولی واقعاً این جلسات را برای تصمیم، برای اراده‌ی درست و عَزم راسخ در جهت اجرای نُسخه‌های دینی‌مان و رَهنمودهای سُفرای الهی و اَطبّای روحی و اخلاقی از امروز یک چلّه‌ای را به عنوان چلّه‌ی تَرک مِراء خود در نظر بگیرید. در مسائلی هم که حقّ می‌دانید، در مُباحثات، در گفتگوها، در اختلاف نظرها وقتی دیدید طرف مقابل خودش را حقّ می‌داند و نمی‌خواهد از شما بپذیرد، شما کوتاه بیایید، مِراء نداشته باشید، بگو مگو نکنید. دعا کنید من هم که جامانده هستم، خودم رعایت کنم. خودم هم از خداوند متعال درخواست می‌کنم که شما من را هم با خودتان ببَرید. دیگر ما ضعیف شده‌ایم. این حدیث شریف که می‌فرماید: «من بلغ أربعین سنه ولم یأخذ العصا فعصى[۳]»؛ کسی که سنّ او به ۴۰ سال رسید، نیاز دارد تا تکیه‌گاهی داشته باشد. قُوای او تَحلیل می‌‌رود و هرچه سنّ انسان بالاتر می‌رود، علاقه‌اش به دنیا شدیدتر می‌شود. لذا انسان در دوران جوانی به دنبال بازی‌های هوسی است. ولی وقتی مقداری سنّ بالاتر می‌رود، این خودنمایی، ریاست‌طلبی، شُهرت‌طلبی، استادِ خوب‌شدن، نماینده‌شدن، مسئول‌شدن و رئیس‌شدن در سنین بالا به سُراغ انسان می‌آید. انسان هم خیلی ضعیف است. بدانید که بَشر در برابر طوفان‌های نَفس بسیار ناتوان است. لذا باید عصای احتیاط را در دست گرفت و همیشه تکیه کرد، به لُطف خداوند متعال پَناهنده شد، به توجّهات امام زمان (ارواحنا فداه) به عنوان کسی که از پدرمان نزدیک‌تر و مهربان‌تر و دلسوزتر است، دامان ایشان را بگیرید و ضَعف و ناتوانی خودتان را در برابر اَمواج سَهمگین اَهوی و اَمیال دامان امام زمان (ارواحنا فداه) را بگیرید و بگویید که کم آورده‌ام. نیاز دارم تا شما یک نگاهی به ما بیندازید و هوای ما را داشته باشید. و ان‌شاءالله اگر صداقت ببینند، هوای شما را خواهند داشت.

انسان باید در خیلی از مواقع مُراقب خودش باشد تا دچار مِراء نشود

ولی بعضی از ما اهل جِدال هستیم. این‌گونه است که مُدام این حرف و آن حرف را بگوید. به خصوص خدایی ناخواسته این جِدال و مِراء را به شبکه‌ها ببَریم و مسائل فردی را عُمومی کنیم، اذهان را خراب کنیم، اعتماد را کم یا سَلب کنیم؛ این‌ها گناهان نابخشودنی خواهند بود. مرحوم «آیت الله العظمی گلپایگانی[۴]» (اعلی الله مقامه الشریف) فرموده بودند: بنده اگر ببینم دولت، مسئولین و یا در فضای نظام کاری خلاف شَرع انجام می‌شود و یقین هم داشته باشم که این کار خلاف شَرع انجام می‌شود، ولی اگر بگویم اعتماد مردم سَلب می‌شود و نظام تضعیف می‌شود؛ بنده گناه تضعیف نظام را بیشتر از گناهی که آن مسئول انجام داده است، می‌دانم. این یک گناه شخصی یا اداری یا وزارتی است؛ ولی تضعیف مجموعه تضعیف دین است. لذا ایشان را فقیه می‌گویند که خوب می‌فَهمند. مرحوم «میرزای شیرازی[۵]» (اعلی الله مقامه الشریف) هم در علمیّت در زمان خودشان در قُلّه بوده‌اند و هم در تشخّص بسیار شخصیّت نافذی بوده‌اند. خداوند متعال ایشان را مُحترم قرار داده بوده است. هیبت و جَلالی در وجود ایشان شبیه حضرت امام حسن مجتبی (صلوات الله علیه) بوده است که حریم می‌گرفتند و هم از نظر خودسازی در اوج زِعامتِ تامّه‌ای که بر جهان شیعه داشتند، روزهای چهارشنبه‌ی ایشان در اختیار «مُلّا فتحعلی سلطان‌آبادی[۶]» (رحمت الله علیه) بود. یک مَرجع جهانی بی‌مثال در زمان خودشان که هم نُفوذ اجتماعی و سیاسی ایشان و هم تفوّق علمی و مَعنوی ایشان در اُفق بالا بوده است؛ ولی در برابر مُلّا فتحعلی سلطان‌آبادی (رحمت الله علیه) که یکی از اوتاد و اولیای الهی بوده است، مانند یک بَرده بوده‌اند. هم مرحوم «آیت الله العظمی بهجت» (روحی فداه) و هم مرحوم «آیت الله خوشوقت» (رضوان الله تعالی علیه) این را داشتند که مرحوم آقای «شیخ عبدالکریم حائری[۷]» (اعلی الله مقامه الشریف) حاج شیخ مؤسس و هم شهید آقای «شیخ فضل الله نوری» (اعلی الله مقامه الشریف)، آن آیتِ حقّ، آن فَقیه شُجاع، آن مَظهر غیرتِ خداوند متعال آقای شیخ فضل الله نوری (اعلی الله مقامه الشریف) این‌ها شاگردان میرزای شیرازی بودند و در مدرسه‌ای که مرحوم میرزا (رحمت الله علیه) در سامرا ساخته بودند که بحمدالله دوستان همراه «آقای مُرادی» توفیق داشتند که ماه رمضان گذشته را در سامرا گذراندند. اُمیدواریم ذخیره‌ی خوبی باشد و برای ساخته‌شدن‌شان نور لازم را گرفته باشند و با آن نورانیّت دست ما را هم بگیرند. این دو شاگرد برجسته‌ی مرحوم میرزای شیرازی (اعلی الله مقامه الشریف) در محضر میرزا (رحمت الله علیه) بودند و مُباحثات علمی داشتند. وسط درس یا بَحث می‌بینند که میرزا (رحمت الله علیه) با یک دستپاچگی و سراسیمه از حُجره بیرون آمد. مرحوم میرزا (رحمت الله علیه) استاد بسیار مَقبولی و مُکرّم بوده است. همراه ایشان بیرون می‌آیند و می‌بینند که یک شیخ بسیار ساده‌ و معمولی در حال آمدن است و مرحوم میرزا (رحمت الله علیه) بخاطر او سراسیمه برای استقبال از او بیرون دوید. به این شیخ رسید و خَم شد و دست او را بوسید. سپس همراه آن شیخ داخل حُجره آمدند و مرحوم میرزا (رحمت الله علیه) یک مسأله‌ی فقهی را مطرح کرد و آن شیخ توضیح داد. مرحوم میرزا (رحمت الله علیه) از ایشان اجازه گرفتند و گفتند: اجازه می‌دهید تا من مطلب شما را تَقریر کنم و ببینید که درست دریافت کرده‌ام یا نه؟ سپس آن مطلب را تَقریر می‌کنند و آن شیخ هم تأیید می‌نماید. مرحوم شیخ عبدالکریم (رضوان الله تعالی علیه) و مرحوم شیخ فضل الله نوری (اعلی الله مقامه الشریف) هر دو خیلی برخلاف باورها و خلاف آن اعتقادی که به مرحوم میرزا (رحمت الله علیه) داشته‌اند، از این برخورد ناراضی بودند که یک پَرچم‌دارِ مُقتدر شیعه، شخصیّت اوّل جهان شیعه در زمان غیبت در برابر یک آدمِ غیر مَشهور و شناخته‌نشده انگار یک شاگردی تازه به حوزه آمده در برابر یک عَلّامه‌ای قرار گرفته است که این‌گونه خودش را باخته است و این‌گونه او را تَکریم می‌نماید. ضمن صحبت‌ها، مرحوم مُلّا فتحعلی (رضوان الله تعالی علیه) به مرحوم میرزا (رحمت الله علیه) گفته بودند: این آقایان چه کسانی هستند؟ مرحوم میرزای شیرازی (رحمت الله علیه) می‌فرمایند: ایشان آقای شیخ عبدالکریم حائری است و ایشان هم آقای شیخ فضل الله نوری هستند. مُلّافتحعلی (رضوان الله تعالی علیه) می‌فرمایند: نکند آن آقای شیخ عبدالکریمی که حوزه تأسیس می‌نماید و عَلم مَرجعیّت را به دست می‌گیرد، ایشان باشد؟ در مورد آقای شیخ فضل الله نوری هم می‌فرمایند: می‌گویند یک شیخ فضل الله در شهر تهران بر سر فتنه‌ی شیطان بر سر دار می‌رود؛ نکند که آن شخص تو باشی؟ مرحوم میرزای شیرازی (رحمت الله علیه) در هفته یک روز نه اشتغال درسی داشته است و نه اشتغال مدیریتی داشته‌ است. آن یک روز را در مَحضر مرحوم مُلّا فتحعلی سلطان‌آبادی (رضوان الله تعالی علیه) مشغول بازیابیِ عیوب خودش، بازسازی خودش و تَکمیل نَواقصش و تَسریع در سِیر به قُرب الهی بوده است. در اوج شُهرت‌ها لحظه‌ای از خودشان غافل نبوده‌اند. مرحوم میرزای شیرازی (رحمت الله علیه) به یک مجلسی می‌رود  که در آن‌جا خواننده‌ای می‌خوانده است و ظاهراً تا جایی که در یاد بنده است، مجلس فاتحه بوده است. آن کسی که مرثیه یا مَدح می‌خوانده است، غِنا بوده است. سبک خواندش سبکِ مجالس لَهو و لَعب بوده است. مرحوم میرزای شیرازی (رحمت الله علیه) هیچ‌چیزی نمی‌گویند. وقتی از مجلس خارج می‌شدند، از مرحوم میرزای شیرازی (رحمت الله علیه) می‌پرسند: شما این صدا را بی‌اشکال می‌دیدید؟ گفته بودند: خیر، مشکل دارد. پرسیده بودند: پس چرا نگفتید؟ ایشان گفته بودند: اگر در آن‌جا می‌گفتم، شخصیّت او را از بین بُرده بودم. «مَنْ وَعَظَ أَخَاهُ سِرّاً فَقَدْ زَانَهُ وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلاَنِیَهً فَقَدْ شَانَهُ[۸]»؛ این‌ها ظرایف دینداری است و به عبارت دیگر بصیرت این است. «اِتَّقُوا فِرَاسَهَ اَلْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ[۹]»؛ این‌هایی که در شبکه‌ها این‌گونه اشخاص و شخصیّت‌ها و نظام را مَلکوک نشان می‌دهند، ولو قصد خیر هم داشته باشند، شبیه خوارج هستند که «کَلِمَهُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ[۱۰]»؛ این‌ها باید خودشان را مُراقبت کنند. چوبِ خدا صدا ندارد. و این چیزها خیلی مهمّ است. این از همین مِراء شروع می‌شود.

اگر انسان بخاطر خدا مِراء را تَرک کند، خداوند نیز به وعده‌اش عمل خواهد کرد

آدم یک جاهایی خودش را حقّ می‌داند، ولی طرف زیرِ بار نمی‌رود. بیشتر مواقع بخاطر خوراندنِ حقّ به طرف مقابل نیست؛ نَفس غیر مستقیم خیلی پیچیده است. او غیر مستقیم می‌خواهد که من مَغلوب نشوم؛ نه این‌که حقّ غالب بشود. انسان خودش را به جای دین و حقّ می‌گذارد و دفاع از خودش را دفاع از اسلام می‌داند و یا اهانت به خودش را اهانت به دین مُعرّفی می‌کند. خداوند به دادِ من بیچاره هم برسد که این حرف‌ها را برای شما می‌زنم، اما نمی‌دانم خودم چه‌قَدر در این وسایل موفّق بوده‌ام؛ اما الحقّ و الانصاف شما نُسخه‌ای دَقیق‌تر از این پیدا نمی‌کنید. وجود مبارک حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) بلندگوی خداوند متعال است. نه تنها پیامبر ما «مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى[۱۱]» هستند، بلکه همه‌ی حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) همین‌گونه که در زیارت جامعه‌ی کبیره آمده است و ان‌شاءالله زیارت جامعه‌ی کبیره را جدّی بگیرید؛ زیارت جامعه‌ی کبیره خیلی خاصّ است و برای خواصّ است. برای تشرّف هم جُزء نُسخه‌هایی است که مرحوم «علّامه طباطبایی» (رضوان الله تعالی علیه) به بعضی از خواصّ‌شان می‌گفتند که چِلّه‌ی زیارت جامعه‌ی کبیره داشته باشید. در زیارت جامعه‌ی کبیره می‌خوانیم: «کَلامُکُمْ نُورٌ، وَ أَمْرُکُمْ رُشْدٌ، وَ وَصِیَّتُکُمُ التَّقْوَى، وَ فِعْلُکُمُ الْخَیْرُ[۱۲]»؛ این مباحث، این فُرصت‌هایی که عُمر عزیزتان را در این جاها ان‌شاءالله ذخیره می‌کنید و هزینه نمی‌کنید، این‌ها را جدّی بگیرید. لذا اگر این رعایت شد، یک محیط اجتماعی هیچ‌گاه گرفتار تشدّد نمی‌شود، آن اُخوّت از بین نمی‌رود، آن صفا مَخدوش نمی‌شود، عَدوات و بدبینی پیش نمی‌آید؛ اما این اَنانیّت‌ها که نُسخه‌اش و داروی درمانش تَرک مِراء است، اگر عمل شد و بخاطر خداوند متعال هم عمل شد، آن‌گاه خداوند منّان یقیناً به وعده‌هایی که داده است، عمل می‌کند؛ «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا[۱۳]».

خودتان را در مُصیبت‌ها و نعمت‌ها به خداوند متعال واگذار کنید

در تَرکِ «وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ» در جلسه‌ی گذشته مطالبی گفته شد. این جلسه هم به چند آیه توجّه کنیم که ان‌شاءالله گرفتار تفاخُر نشویم. تفاخُر از جلوه‌های مُشخّص دنیاست که آن هم با اعلان پروردگار متعال همراه است؛ «أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ[۱۴]». در آیه‌ی کریمه‌ی ۳۲ سوره‌ی مبارکه‌ی نجم پروردگار متعال خطاب به بندگانش می‌فرماید: «فَلَا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى[۱۵]»؛ در مقام خوب‌نشان دادن خودتان نباشید. آدم یک کارهایی می‌کند، یک خواب هایی نقل می‌کند، یک مُکاشفاتی برای خودش درست می‌کند و فکر می‌کند که کار خیر می‌کند، غیر مستقیم خودش را بزرگ می‌کند، دارد مُرید درست می‌کند؛ الله الله! در این مقام نباشیم که دورمان را شلوغ بکنیم و خودمان را خیلی پاک نشان بدهیم. این‌ها مَظاهر شیطنتِ نَفس است و آدم را گرفتار می‌کند. خداوند متعال در موعظه‌اش می‌فرماید: «فَلَا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى»؛ چه نیازی به اعلان دارید؟ همین‌که خداوند متعال می‌داند، شما برای خداوند متعال حساب باز نکرده‌اید؟! خودتان می‌خواهید خودتان را بزرگ کنید؟! «هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى»؛ هرکسی اهل تقواست، اهل مُراقبت است، اهل صیانت نَفس است، اهل کَرامت‌های دینی است، همین اندازه‌ای که خداوند متعال می‌داند کافی است. در مصیبت‌ها هم آن چیزی که انسان را تَسکین می‌دهد، علم خداوند متعال است که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) وقتی حضرت علی اصغر (علیه السلام) تیر خورد، برای ایشان خیلی سخت بود. ای کاش مُرده بودیم و این‌ها را نمی‌شنیدیم. بچّه‌ی تشنه را آورد تا به او آب بدهند. مگر گلوی بچّه تیر می‌خواهد؟ آن هم تیر سه شعبه؟! وقتی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) دیدند که سر جُدا شد، «فَذُبِحَ الطِّفْلُ مِنَ الْوَریدِ اِلَی الْوَریدِ اَوْ مِنَ الْاُذُنِ اِلَی الْاُذُن[۱۶]»، او را در آغوش پدر ذبح کردند. این کلام نشان می‌دهد که از نظر عاطفی خیلی بر امام حسین (علیه السلام) فشار وارد شد. فرمودند: «هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللّهِ[۱۷]»؛ آن چیزی که کار را بر من آسان می‌کند، این است که در مَحضر خداست. خداوند متعال می‌بیند، خداوند متعال می‌داند. هم در مُصیبت و هم در نعمت به خداوند متعال واگذار کنید. امتیازات‌تان را خودتان رقم نزنید؛ «فَلَا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى».

انسان باید از تَعریف دیگران دوری کند

در آیه‌ی ۴۹ سوره‌ی مبارکه‌ی نساء فرمود: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ وَ لَا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا[۱۸]»؛ در مقام توبیخ کسانی است که این‌ها خودنمایی می‌کنند. عبادت‌های خودشان، ایثارهای خودشان، احسان‌های خودشان، جبهه‌رفتن خودشان و خوبی‌های خودشان را به رُخ می‌کشند. «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ»؛ در مورد این‌ها که می‌خواهند خودشان را پاک جلوه بدهند، فکر نمی‌کنید؟ «بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ»؛ این‌گونه نیست که این‌ها خودشان را مُزکّی نشان می‌دهند؛ این‌گونه نیست. «تا یار که را خواهد و میلش به که باشد». این مُحاسباتی که ما برای خودمان باز کرده‌ایم، به اندازه‌ی بسیار کمی هم خریدار ندارد. شاید برای شما گفته باشم، اما بعضی از داستان‌ها مخصوصاً برای کسانی که اهل سخن و تبلیغ هستند، مفید است. مرحوم «آخوند مُلّا علی همدانی[۱۹]» (رضوان الله تعالی علیه) ما تصادفاً قبل از انقلاب در اثر بارش برف و توقّف اتوبوس در همدان، متوقّف شدیم. قصد داشتیم تا برای تبلیغ به کرمانشاه برویم. در آن‌جا ما سُراغ عالِم شهر را گرفتیم و مرحوم آخوند مُلّا علی (رضوان الله تعالی علیه) را به ما نشان دادند و به منزل ایشان گفتیم. منزل، کُرسی، فضای خانه، لباس، عَمامه، نوع برخورد، همگی آخوند بود. بین خود و خدا بوی دنیا نمی‌داد. آخوند یعنی کسی که خدا را نشان می‌دهد، آخوند یعنی جارچیِ دل‌ها برای خدا. واقعاً آخوند بود. خیلی مُمحّض در آخوندی بود. ایشان این مطلب را نَقل فرمودند. آقای «میرزا باقر همدانی[۲۰]» (رحمت الله علیه) ظاهراً یا فرزند یا نوه‌ی مرحوم آقای «شیخ محمّد بهاری[۲۱]» (رضوان الله تعالی علیه) می‌باشد. ایشان گفتند و از قول آقای میرزا باقر همدانی (رحمت الله علیه) نَقل کردند که مرحوم آقای میرزا باقر همدانی (رحمت الله علیه)‌ برای خودِ ایشان گفته بودند. گفته بودند: من مرحوم «حاج شیخ جعفر شوشتری[۲۲]» (اعلی الله مقامه الشریف) را که قبّهُ ‌الخُطباء هستند؛ در طول تاریخ مُجتهدی که سخنوری بوده است و سخنوری که دل‌ها را آب می‌کرده است و این نفوذ را هم از حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مُستقیم داشته است، مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری (اعلی الله مقامه الشریف) هستند. این کتاب «الخصائص الحسینیه[۲۳]» را در کتابخانه مشاهده بفرمایید که در مقدّمه‌ی آن رؤیایی که برای ایشان پیش آمده است و عنایتی که امام حسین (علیه السلام) به ایشان کرده است را در آن‌جا نوشته است. مرحوم آقای میرزا باقر همدانی (رحمت الله علیه) می‌گوید وقتی من مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری (اعلی الله مقامه الشریف) را دیدم، گفتم: حاج شیخ! می‌گویند شما در خَصائص امام حسین (علیه السلام) کتاب می‌نویسید؟ فرمودند: بله. گفتم: به نظر بنده‌ یکی از خَصائص حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) این است که نوکری مانند شما دارند. گفتند: تا این حرف را زدم، ایشان بهم ریختند و چشم‌شان پُر از اشک شد و دانه‌های اشک از گوشه‌های چشم ایشان سرازیر شد. گفتند: حالا که شب است. با این‌که در این جهت مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری (اعلی الله مقامه الشریف) شُهره بوده است، ولی به مَحض این‌که گفتم: یکی از خَضائص امام حسین (علیه السلام) این است که نوکری مانند شما دارد، دیدم خیلی بهم ریختند. گفتند: حالا که شب است. یعنی به ادّعای من نیست، به قضاوت شما هم نیست. دنیا شب است. وقتی انسان می‌میرد، پایانِ شب است. در آن‌جا باید ببیند که به روزگار و روز می‌رسد یا آن‌جا هم شب است. این‌جا مِلاک‌ها نشان نمی‌دهد باطن کسی چگونه است. حالا که شب است. فردای قیامت مَعلوم می‌شود که چه کسی نوکر امام حسین (علیه السلام) بوده است و چه کسی ادّعای نوکری داشته است. این‌ها خیلی مهمّ است. وقتی بزرگان ما این‌گونه با یک تعریفی بهم می‌ریختند. نه این‌که خوششان نمی‌آمد، بلکه بهم می‌ریختند. وجود مبارک مولایمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این خطبه‌ی حَمام این را گوشزد فرموده‌اند: «إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ[۲۴]»؛ این‌ها می‌ترسند و می‌گویند: «أَنَا أعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی[۲۵]» ؛ «بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ[۲۶]»؛ اگر از من تعریف می‌کنید، انسان باید با برخورد نشان بدهد که از تعریف کردن خوشش نمی‌آید و باید از این تعاریف بترسد. نکند که من ریا و نِفاق کرده باشم! من که خودم را می‌شناسم که چه انسان گناه‌کاری هستم؛ چگونه خودم را بدبخت کرده‌ام، چگونه عُمرم را ضایع کرده‌ام و تو در حال تعریف‌کردن از من هستی؟! یعنی من خودم را نمی‌شناسم؟! گاهی این تعریف‌ها انسان را خیلی بدبخت می‌کند.

انسان هیچ‌گاه نباید از خودش غافل بشود

وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) این‌گونه فرمودند: «إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ»؛ وقتی از او تعریف می‌کنند، نگران می‌شود از آن چیزی که در مورد او گفته می‌شود. مثلاً شُهره‌ی به خوبی است، اما خودش می‌داند که بدی دارد. یا بد است و یا بدی دارد. خداوند متعال ستّارالعُیوب است. بدی‌های ما را نشان نداده است، ولی در مورد خوبی‌های ما «یَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ وَ سَتَرَ الْقَبِیحَ[۲۷]»، خدای خداست. ما درست برعکس او هستیم. خوبی‌های اشخاص را در غیاب‌شان نمی‌گوییم؛ ولی اگر یک بدی از کسی سُراغ داشته باشیم، آن را سر دست می‌گیریم و هم به اعتبار او خَدشه وارد می‌کنیم و هم خودمان از چشم امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) می‌اُفتیم. خداوند متعال مرحوم «آیت الله شهید قُدوسی» (اعلی الله مقامه الشریف) را رحمت نماید. این حدیث را در درس اخلاق‌شان می‌گفتند: کسی که غیبت مؤمنی را می‌کند و به آبروی مؤمنی ضربه وارد  می‌کند، خداوند متعال ولایت خودش را از او برمی‌دارد و ولایت شیطان بر او مُستولی می‌شود. خیلی مهمّ است. «خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ»؛ نگران می‌شود. می‌گوید: عَجب! مردم من را آدم خوبی می‌دانند و من پیش خودم خجل هستم، پیش خداوند متعال خجل هستم. «فَیَقُولُ أَنَا أعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی»؛ من که خودم از خود بی‌خبر نیستم. من که با این تعریف‌ها فریب نمی‌خورم. نکته‌ی این در این‌جاست که «أَنَا أعْلَمُ بِنَفْسِی» یعنی فَریب بیرون را نخورید. خودتان، خودتان را اَرزیابی کنید و ببیند که واقعاً خوبی دارید؟ اگر بدی‌هایتان از بین نرفته باشد، نکند در جایی بَذر بعضی از بدی‌ها بروید و مانند آتش است که یک کشاورزی یک سال زحمت می‌کشد و کشاورزی می‌کند وحاصل ذخیره می‌کند، ولی در یک لحظه آتش می‌اُفتد و همه‌ی اَموالش را به آتش می‌کشد، همه‌ی سرمایه و زحماتش از بین می‌رود. بعضی از گناهان این‌گونه است که اگر انسان یک گناه هم داشته باشد، «ما دُمتَ لا تَرى ذُنوبَکَ تُغفَرُ[۲۸]»، مادامی که مطمئن نشده‌ای که خداوند متعال تو را بخشیده است، هیچ‌گاه احساس امنیّت نداشته باش. اَمن از سَخطِ الهی جُزء گناهان کَبیره است که انسان خودش را مُبرّا بداند و بگوید: گناهی که خداوند من را چوب بزند، برای من نیست. مگر من چه کرده‌ام؟! این جُزء گناهان است. در کتاب «گناهان کبیره‌» مرحوم «آقای دستغیب» (رحمت الله علیه) و کتاب‌های دیگر ببینید که اَمن از سَخطِ الهی جُزء گناهان است. «خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ»؛ این برای مُتّقین است. وقتی از او تعریف می‌کنند، نگران می‌شود. «فَیَقُولُ أَنَا أعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی»؛ از خودم غافل نیستم. گوش من به این حرف‌ها بدهکار نیست و خودم می‌دانم که خیلی فاصله دارم. من جا مانده‌ام و از خودم خبر دارم. «وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی»؛ حال اگر من خودم هم توجّه نداشته باشم، مگر می‌شود که انسان خداوند متعال را فَریب بدهد؟! انسانی که خودفَریب است، گاهی فکر می کند که خداوند متعال هم به همین ظواهر در آن‌جا به همین مُفتی پرونده‌اش را می‌بندد؛ این‌گونه هم نیست. انسان باید نَفس خودش را جدّی بگیرد و دشمن خودش را خطرناک بداند. دشمنی خطرناک‌تر از نَفس خودمان نیست. باید خطری بالاتر از خودمان برای خودمان فَرض نکنیم. لذا هیچ لحظه‌ای از خودمان غافل نباشیم و همیشه خودمان را در مَحضر خداوند متعال مُقصّر ببینیم و از حال تَقصیر بیرون نیاییم.

روضه و توسّل به حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها)

«السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَهُ الشَّهِیدَهُ»

اگر مادرتان را جلوی چشم شما بزنند، چه می‌کنید؟ اگر دست پدرتان بسته باشد و شما کوچک باشید، مادرتان را در مقابل چشم پدرتان بزنند، شما چه می‌کنید؟ می‌گویند سخت‌ترین حالت برای یک مرد این است که دستش بسته باشد و ناموس او را نامَحرم بزند و نتواند دفاع کند. دست علی (علیه السلام) بسته بود. «مُعاویه علیه الهاویه» در نامه‌ای حضرت علی (علیه السلام) را شِماتَت می‌کند. می‌گوید: تو همان کسی هستی که دست تو را بسته بودند… (بنده تعبیر آن را نمی‌گویم) مانند چه تو را می‌کشاندند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم در پاسخ نوشتند: مظلوم‌بودن عیب نیست، اِنظلام عیب است. من که ظلم‌پذیر نبودم، اما مظلوم بودم. دیگر حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود که می‌خواستند به داد علی (علیه السلام) برسد. در این دفاع هم حضرت زهرا (سلام الله علیها) پیروز بودند. درست است که به پَهلوی شکسته که گاهی هم این تَعبیر حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) را در این روضه‌ها شنیده‌اید. وقتی از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) می‌پُرسند: سبب قتل مادر شما چه بوده است؟ زیرا قتل مادر ایشان هم مانند حضرت امام حسین (علیه السلام) قَتل صبر است. یک‌بار حضرت زهرا (سلام الله علیها) را نکُشتند؛ اما آن ضربه‌ی نهایی که موجب قَتل بی‌بی شد، کدام بود؟ حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در حالی که گریه می‌کردند، فرمودند: سبب قَتل مادرم غلاف شمشیری بود که به پَهلوی ایشان زدند. شمشیرهای جنگی بسیار سنگین بود و وقتی در غلاف می‌رفت، سنگین‌تر می‌شد. نه این‌که غلاف بدون شمشیر بوده باشد، بلکه با آن شمشیر سنگین آن هم استخوان یک بانو… «رَیْحَانَهٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَهٍ[۲۹]»؛ آن هم کدام پَهلو؟ همان پَهلویی که دَرب به آن اصابت کرده بود و شکسته بود. به استخوان شکسته می‌زدند. «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۳۰]»؛ اما در کربلا هم همین‌گونه بود. به زخم‌ها شمشیر می‌زدند، بر روی زخم‌ها تیر می‌زدند. ای کاش به همین مقدار قناعت کرده بودند… «وَ بِجَرد الخَیْلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی[۳۱]»؛ یعنی بدن را پایمال کردند.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دل‌های پاکی دارید. یعنی نه این‌که شما خیلی مهمّ هستید، ولی مجلس حضرت زهرا (سلام الله علیها) یک نورانیّت دارد. همین‌که دلتان شکست، یک نوازش مادرانه بود که از شما کردند. لذا با اُمید برای این مظلومین غَزّه دعا کنید که یک‌طرفه با بُمب‌افکن‌ها به صورت مرتّب این‌ها را به آتش می‌کِشند. هر روز ۱۰۰ تا ۲۰۰ کُشته می‌دهند که آن‌ها این‌ بچّه‌های بی‌گناه را می‌کُشند. باید دلتان بسوزد و ان‌شاءالله با سِلاح دعا کار ظالمین را تمام کنید.

«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۳۲]».

دعا

خدایا! به عظمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به مظلومیت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به جهاد حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به پَهلوی حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به محسنِ حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به ناله‌های حضرت زهرا (سلام الله علیها) و به اشک‌های حضرت زهرا (سلام الله علیها) قَسمت می‌دهیم آقای ما را برسان.

خدایا! دست مبارک امام زمان (ارواحنا فداه) را برای شکاندن جبّارین و برای نجات مظلومین باز بفرما.

الها! پروردگارا! سایه‌ی نایب بزرگوار امام زمان (ارواحنا فداه)، مُقتدای ما، زَعیم ما و رهبر عزیزمان را مُستدام بدار.

الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم هر بَلایی، هر فتنه‌ای، هر آشوبی، هر گَزندی انقلاب ما، ایمان ما و اخلاص ما را تَهدید می‌کند، با قدرتِ قاهره و رحمت واسعه‌ی خودت از ما دَفع بفرما.

خدایا! این کشور امام زمان (ارواحنا فداه) را در اَمن و ایمان مُستغرق بگردان.

الها! پروردگارا! ناشُکری‌ها، گِله‌کردن‌ها، بدبینی‌ها، پاگرفتن‌ها و افشاگری‌ها را تبدیل به حُسن‌ظَنّ‌ها، حمایت‌ها و دلسوزی‌ها بگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم به همه‌ی ما شرح صَدری که لازمه‌ی این لباس و این مسیر هست روزی بفرما.

خدایا! ما خودمان را در بارگاه تو شرمنده می‌بینیم؛ خودت پرونده‌ی ما را که آن چیزی که ما در یاد نداریم ثَبت کرده‌ای و نزد تو حاضر است، تو را به اولیاء و انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم هر بدی از ما سُراغ داری به خوبی‌ها تبدیل بفرما.

خدایا! عاقبت اَمر ما را به شهادت مُزیّن بگردان.

خدایا! این کانون امام زمان (ارواحنا فداه) را کانون صفا، کانون ایثار، کانون نور و کانون آرامش قرار بده و رُشد این عزیزان ما را فوقِ توقّع امام زمان (ارواحنا فداه) مُقدّر بگردان.

الها! پروردگارا! به لُطف و کَرَم خودت به همه‌ی مریض‌ها، این طفل مریض، مریض‌های سفارش‌شده‌ی خاصّ، بیماران مورد نظر عافیت کامل و عافیت باقی روزی بگردان.

خدایا! آنچه به ما داده‌ای، از ما نگیر.

خدایا! آنچه نداریم و خیرِ ماست، به ما عنایت بفرما.

الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم امام راحل بزرگوار ما (رضوان الله تعالی علیه) و شهدای مُقرّب ما را بر سر سُفره‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) مُتنعّم و اَرواح طیّبه‌شان را همیشه از ما راضی بدار.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۳] در احقاق الحق، نوراللّه حسینى مرعشى تسترى، ج ۱، ص ۴۴، با تعلیقه آیت الله مرعشى نجفى، نشر مکتبه آیت اللّه مرعشى نجفى، قم ـ ایران، با این عبارت آمده:«من بلغ أربعین ولم یحمل العصا فقد عصى».

[۴] سیدمحمدرضا گلپایگانی در ۸ ذی‌القعده‌ سال ۱۳۱۶ق، در روستای گوگد واقع در پنج کیلومتری گلپایگان به دنیا آمد. پدرش سیدمحمدباقر، روحانی بود و در آن دیار به امام شهرت داشت. او در سه‌ سالگی مادر و در نُه‌ سالگی پدرش را از دست داد. گلپایگانی دروس دوره «سطح» حوزه علمیه را در گلپایگان نزد سیدمحمدحسن خوانساری برادر بزرگ سید احمد خوانساری و محمدتقی گوگدی گلپایگانی از شاگردان آخوند خراسانی، خواند. سپس به اراک رفت و در درس عبدالکریم حائری یزدی شرکت کرد. وی پس از چهار سال با مهاجرت عبدالکریم حائری به قم، به آنجا رفت و در مدرسه فیضیه ساکن شد. او پس از وفات عبدالکریم حائری، به نجف رفت و به مدت سه ماه در درس ضیاءالدین عراقی و سیدابوالحسن اصفهانی شرکت کرد. همچنین در زمان حضور هشت‌ماهه میرزای نائینی و سیدابوالحسن اصفهانی در قم، در درس آنها حضور یافت. او همچنین در قم در درس سیدحسین بروجردی هم حاضر می‌شد. گلپایگانی در قم با سیداحمد خوانساری هم‌بحث بود. سیدمحمدرضا گلپایگانی از عبدالکریم حائری اجازه اجتهاد و از محمدرضا مسجدشاهی و شیخ عباس قمی اجازه روایت داشت. او جزء گروه استفتاء عبدالکریم حائری یزدی بود. حائری یزدی مسئولیت تصحیح «کتابُ الصلاه» خود را به وی و آیت‌الله اراکی سپرد.

گلپایگانی پس از فوت آیت‌الله بروجردی در سال ۱۳۴۰ش مرجع تقلید شد. و تا سال ۱۳۷۲ش به مدت ۳۲ سال مرجعیت را برعهده داشت. وی حدود ۷۵ سال دروس حوزوی را تدریس کرد که شصت سال از آن درس خارج فقه و اصول بوده است. درس خارج وی را از پررونق‌ترین کلاس‌های درس حوزه گزارش کرده‌اند. از گلپایگانی حدود چهل عنوان کتاب منتشر شده است. برخی از این کتاب‌ها نوشته خود او و برخی دیگر حاصل درس‌های وی است که توسط شاگردان نوشته شده است. آثار علمی گلپایگانی در کتاب «کتاب‌شناسی توصیفی آیت‌الله العظمی گلپایگانی»، معرفی شده‌اند. الدُّرّ‌ المَنضود فی احکام‌ الحدود، بُلغه‌الطالب فی شرح‌ المکاسب، اِفاضه العَوائد، تعلیقاتٌ علی عُروهِالوُثقیٰ، مَجمَع‌ المسائل، رساله توضیح‌ المسائل و الهدایه الی من لَهُ ‌الولایه از جمله کتاب‌های گلپایگانی هستند. سیدمحمدرضا گلپایگانی در ۱۸ آذر ۱۳۷۲ش برابر با ۲۴ جمادی‌الثانی ۱۴۱۴ق در ۹۸ سالگی در قم درگذشت. دولت وقت جمهوری اسلامی ایران، هفت روز عزای عمومی و یک روز تعطیل اعلام کرد. پیکر وی نخست در تهران و سپس در قم تشییع شد و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) به خاک سپرده شد. سیدعلی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی ایران در تشییع جنازه وی در تهران، شرکت کرد.

[۵] سید محمدحسن حسینی (۱۲۳۰-۱۳۱۲ق) (۱۱۹۴ـ۱۲۷۳ش) مشهور به میرزای شیرازی، میرزای بزرگ و میرزای مجدِّد، از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم بود که فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد. میرزای شیرازی پس از درگذشت شیخ مرتضی انصاری در سال ۱۲۴۳ش، به مرجعیت رسید و تا پایان عمر به مدت سی سال مرجع واحد شیعیان بود. او شاگرد خاص و مورد علاقه شیخ انصاری بود. شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، آخوند خراسانی، شیخ فضل الله نوری، میرزای نائینی و محمدتقی شیرازی مشهور به میرزای دوم از شاگردان وی بودند. میرزا رساله‌های فقهی و اصولی متعددی تألیف کرد و بر کتاب‌هایی فقهی و اصولی به‌ویژه تعلیقه‌های شیخ انصاری برای مقلدانش، حاشیه زده است. همچنین فتاوای گردآوری شده او و نیز تقرایرت درس‌های فقه و اصولش نیز چاپ شده است. میرزای شیرازی مؤسس حوزه علمیه و مکتب سامرا شناخته می‌شود. گفته شده او با هدف تقریب میان شیعه و سنی به سامرا مهاجرت کرد و در این شهر اقامت گزید. ساخت مدرسه، حسینیه، پل، بازار و حمام از خدمات عمومی و عام‌المنفعه وی در سامرا بود. او در ۸۲ سالگی در سامرا درگذشت و در حرم امام علی (علیه السلام) در نجف دفن شد. درباره او آثاری به زبان عربی و فارسی نوشته شده است. از جمله هدیه الرازی الی الامام المجدد الشیرازی اثر آقابزرگ تهرانی و حیاه الامام المجدد الشیرازی اثر محمدعلی اُردوبادی در شرح حال میرزا و شاگردانش نوشته شده است.

[۶] ملا فتح علی سلطان آبادی، شیخ عالم جلیل، و مفسر بی بدیل، عالم ربانی و ابوذر ثانی، مجمع تقوی و ورع وایقان و مخزن اخبار و تفسیر آیات قرآن، صاحب کرامات باهره حشره الله مع العتره الطاهره، شیخ شیخ محدث ما نورالله مرقده است و جلالت شان، رفعت مقامش زیاده از آن است که ذکر شود. (۱۲۴۰ – ۱۳۱۸هـ. ق.) آخوند مولی فتحعلی فرزند حسن سلطان آبادی در سال ۱۲۴۰هـ. ق. در سلطان آباد اراک به دنیا آمد. دروس مقدماتی را در ایران فراگرفت و برای تکمیل دانش به نجف مهاجرت کرد. نخست به محضر صاحب جواهر شتافت و بعد از وفات وی از حضور شیخ مرتضی انصاری و حاج ملاعلی رازی استفاده کرد. در ادامه با میرزای شیرازی آشنا شد و اندوخته‌های علمی اش را کامل کرد. هنگامی که میرزای شیرازی در سال ۱۲۸۸هـ. ق همراه با عده‌ای از شاگردان ممتازش از نجف اشرف به سامراء هجرت کرد ازجمله شاگردان همراه وی می‌توان سید اسماعیل حسینی شیرازی، سید اسماعیل صدر موسوی، سید محمد حسینی فشارکی، سید کاظم طباطبائی یزدی، سید حسن صدر موسوی عاملی، سید عبدالمجید حسینی گروسی، سید ابراهیم دامغانی، میرزا محمدتقی شیرازی، ملامحمد کاظم خراسانی، آقارضا همدانی، میرزا حسین نوری ، شهید شیخ فضل الله نوری، ملافتحعلی سلطان آبادی، میرزا حسین نائینی و… را نام برد. میرزای شیرازی دو درس می‌گفت و یارانش همراه او بودند. ملافتحعلی در سامرا اقامت گزید و خیلی مورد توجه استاد قرار گرفت تا جایی که به نیابت از وی اقامه جماعت می‌کرد و بارها استادش به او اقتداء می‌نمود. بعداز رحلت میرزای شیرازی، ملافتحعلی به کربلا آمد و تا آخر عمر در آنجا ماندگار شد. سید محمد سلطان آبادی: از علمای عارف و اساتید عرفان و اخلاق بود. خاطره‌ای که در اواخر این نوشتار خواهد آمد، شاهدی بر جلالت و عظمت اوست. آخوند از این استاد اخلاق و عرفان همواره ستایش می‌کرد و از اندوخته‌های ارزشمندی که نزد آن اسوه فضیلت فراگرفته بود، سخن می‌گفت.

آخوند ملافتحعلی سلطان آبادی بعد از عمری تلاش در راه احیای معارف قرآن و اهل بیت علیهم‌السّلام و پرورش و هدایت ده‌ها تن از شیفتگان فرهنگ اهل بیت علیهم‌السّلام در چهارم ربیع الاول سال ۱۳۱۸ چشم از این جهان فروبست. محدث قمی می‌نویسد: «چند سال قبل از وفات شیخ مرحوم (میرزا حسین نوری صاحب مستدرک الوسائل) آن جناب در کربلای معلا به رحمت ایزدی پیوست. جنازه شریفش را به نجف اشرف حمل کردند و در روز ورود من در خدمت استادم محدث نوری به استقبال آن پیکر شریف رفتیم و جنازه آن بزرگوار را با شکوه و جلال تمام تشییع کرده و در حجره‌ای در زاویه غربی صحن مقدس امیرمؤمنان علیه‌السّلام متصل به باب سلطانی بخاک سپردند.» «استادم محدث نوری صبح‌ها قبل از طلوع آفتاب به کنار مقبره ایشان آمده و برایش قرآن تلاوت می‌کرد.» آقا میرزا محمدعلی معین الشریعه نقل می‌کند: «در شبی که خبر وفات عالم جلیل و زاهد مرحوم حاج ملافتحعلی به اصفهان رسید، من تعداد زیادی صلوات بر محمد و آل او فرستادم و ثوابش را به روح آن مرحوم هدیه کردم. در عالم خواب مشاهده نمودم که به همراه ثقه الاسلام به زیارت قبر او رفته‌ایم. آقای آخوند فرمود: آنچه خواندی ثوابش به من رسید. بعدا اجازه برگشتن خواستیم به من اجازه داد و به مرحوم ثقه الاسلام فرمود: تو اینجا بایست و نرو! تعبیر این خواب نیز یکی دو ماه بعد ظاهر شد به این ترتیب که میرزا محمدعلی ثقه الاسلام اصفهانی بعداز یکی دو ماه از دنیا رفت و در همان حجره آخوند ملافتحعلی مدفون گردید.»

[۷] عبدالکریم حائری یزدی (۱۲۷۶ـ ۱۳۵۵ق) معروف به‌ آیت‌الله مؤسس از مراجع تقلید شیعه، بنیانگذار و زعیم حوزه علمیه قم از سال ۱۳۰۱ش تا ۱۳۱۵ش بود. حائری سال‌های طولانی در حوزه علمیه کربلا، سامرا و نجف تحصیل کرد. او در سال ۱۳۳۳ق/۱۲۹۳ش برای همیشه به ایران بازگشت و در ابتدا به اداره حوزه علمیه اراک مشغول شد. آیت‌الله حائری در سال ۱۳۴۰ق (۱۳۰۱ش) به دعوت عالمان قم، به آن شهر رفت و با شکل‌دادن به حوزه علمیه قم و بر عهده گرفتن ریاست آن، در قم ماندگار شد. حائری در دوران ریاست حوزه قم بیش از هر چیز به برنامه‌ریزی برای تثبیت و پیشرفت حوزه می‌اندیشید. تحول در روش‌های آموزش در حوزه، تخصصی شدن ابواب فقه، توسعه دامنه معلومات دانش‌پژوهان حوزه، حتی آموزش زبان‌های خارجی، و به‌طور خلاصه تربیت محقق و مجتهد، از برنامه‌های او بود. حائری خود را در معرض مقام مرجعیت قرار نداد و پس از وفات سیدمحمدکاظم یزدی (۱۳۳۷ق/۱۲۹۸ش) دعوت برای رفتن به عتبات و پذیرش مرجعیت شیعه را نپذیرفت و اقامت در ایران را وظیفه خود خواند. با این حال با افزایش شهرتش در قم، بسیاری از ایرانیان و برخی شیعیان سایر کشورها از مقلدان او شدند.

حائری از سیاست گریزان بود و در ماجرای مشروطه نیز در امور دخالت نکرد اما به سبب جایگاه اجتماعی‌اش در اواخر عمر، ناچار به حضور در امور سیاسی شد؛ او به مسئله کشف حجاب (۱۳۱۴ش) اعتراض کرد و تا زمان درگذشت، مناسباتش با رضا شاه پهلوی تیره بود. برخی از شاگردان او از جمله سید روح الله خمینی، محمد علی اراکی، گلپایگانی، شریعتمداری، سیدمحمدتقی خوانساری و سید احمد خوانساری در سال‌های بعد به مقام مرجعیت رسیدند. حائری در امور اجتماعی نیز فعال بود و از جمله کارهای عام‌المنفعه او تأسیس بیمارستان سهامیه قم و تشویق به ساختن بیمارستان فاطمی قم بود. عبدالکریم حائری، به خواست شوهرخاله‌اش میرابوجعفر به اردکان رفت و در مکتبخانه آموزش دید و پس از فوت پدرش، نزد مادرش در مهرجرد رفت. پس از مدتی به یزد رفت و در مدرسه محمدتقی خان، معروف به مدرسه خان، ادبیات عرب را نزد عالمانی چون سیدحسین وامق و سیدیحیی بزرگ، معروف به مجتهد یزدی فرا گرفت.

[۸] تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، جلد ۱، صفحه ۴۸۹.

[۹] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۳۰.

[۱۰] نهج البلاغه، خطبه ۴۰؛ ضرورت حکومت.

«من کلام له (علیه السلام) فی الخوارج لما سمع قولهم «لا حکمَ إلا لله»: قَالَ (علیه السلام): کَلِمَهُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ، نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَکِنَّ هَؤُلَاءِ یَقُولُونَ لَا إِمْرَهَ إِلَّا لِلَّهِ، وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ، یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْءُ وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّى یَسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ. وَ فِی رِوَایَهٍ أُخْرَى أَنَّهُ (علیه السلام) لَمَّا سَمِعَ تَحْکِیمَهُمْ قَالَ حُکْمَ اللَّهِ أَنْتَظِرُ فِیکُمْ، وَ قَالَ: أَمَّا الْإِمْرَهُ الْبَرَّهُ فَیَعْمَلُ فِیهَا التَّقِیُّ وَ أَمَّا الْإِمْرَهُ الْفَاجِرَهُ فَیَتَمَتَّعُ فِیهَا الشَّقِیُّ إِلَى أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ وَ تُدْرِکَهُ مَنِیَّتُه».

[۱۱] سوره مبارکه نجم، آیات ۳ و ۴٫

[۱۲] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه‌ی کبیره.

«…آتاکُمُ اللّٰهُ مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ، طَأْطَأَ کُلُّ شَرِیفٍ لِشَرَفِکُمْ، وَ بَخَعَ کُلُّ مُتَکَبِّرٍ لِطاعَتِکُمْ، وَ خَضَعَ کُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِکُمْ، وَ ذَلَّ کُلُّ شَیْءٍ لَکُمْ، وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِکُمْ، وَ فازَ الْفائِزُونَ بِوَِلایَتِکُمْ، بِکُمْ یُسْلَکُ إِلَى الرِّضْوانِ، وَ عَلَىٰ مَنْ جَحَدَ وِلایَتَکُمْ غَضَبُ الرَّحْمٰنِ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی، ذِکْرُکُمْ فِی الذَّاکِرِینَ، وَ أَسْماؤُکُمْ فِی الْأَسْماءِ، وَ أَجْسادُکُمْ فِی الْأَجْسادِ، وَ أَرْواحُکُمْ فِی الْأَرْواحِ، وَ أَنْفُسُکُمْ فِی النُّفُوسِ، وَ آثارُکُمْ فِی الْآثارِ، وَ قُبُورُکُمْ فِی الْقُبُورِ؛ فَمَا أَحْلَىٰ أَسْماءَکُمْ، وَ أَکْرَمَ أَنْفُسَکُمْ، وَ أَعْظَمَ شَأْنَکُمْ، وَ أَجَلَّ خَطَرَکُمْ، وَ أَوْفَىٰ عَهْدَکُمْ، وَ أَصْدَقَ وَعْدَکُمْ، کَلامُکُمْ نُورٌ، وَ أَمْرُکُمْ رُشْدٌ، وَ وَصِیَّتُکُمُ التَّقْوَىٰ، وَ فِعْلُکُمُ الْخَیْرُ، وَ عادَتُکُمُ الْإِحْسانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ، وَ شَأْنُکُمُ الْحَقُّ وَ الصِّدْقُ وَ الرِّفْقُ، وَ قَوْلُکُمْ حُکْمٌ وَ حَتْمٌ، وَ رَأْیُکُمْ عِلْمٌ وَ حِلْمٌ وَ حَزْمٌ، إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْواهُ وَ مُنْتَهاهُ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی، کَیْفَ أَصِفُ حُسْنَ ثَنائِکُمْ، وَ أُحْصِی جَمِیلَ بَلائِکُمْ، وَ بِکُمْ أَخْرَجَنَا اللّٰهُ مِنَ الذُّلِّ، وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَراتِ الْکُرُوبِ، وَ أَنْقَذَنا مِنْ شَفا جُرُفِ الْهَلَکاتِ، وَ مِنَ النَّارِ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی، بِمُوالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللّٰهُ مَعالِمَ دِینِنا، وَ أَصْلَحَ مَا کانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیانا، وَ بِمُوالاتِکُمْ تَمَّتِ الْکَلِمَهُ، وَ عَظُمَتِ النِّعْمَهُ، وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَهُ…».

[۱۳] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫

«وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ».

[۱۴] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۰٫

«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ ۖ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا ۖ وَ فِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ ۚ وَ مَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ».

[۱۵] سوره مبارکه نجم، آیه ۳۲٫

«الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ ۚ إِنَّ رَبَّکَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَهِ ۚ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّهٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ ۖ فَلَا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ ۖ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى».

[۱۶] معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین (عَلَیهِما السَّلام)، ص ۲۵۹.

[۱۷] السید ابن طاووس، الحسینی، علی بن موسی متوفای ۶۶۴ق، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۶۹، ناشر:انوار الهدی، قم، ایران، چاپخانه:مهر، چاپ:الاولی، سال چاپ:۱۴۱۷.

«وَ لَمَّا رَاَی الْحُسَیْنُ (علیه‌السّلام) مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ اَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَی لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَی هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا؟ هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِاِغَاثَتِنَا؟ هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی اِعَانَتِنَا؟ فَارْتَفَعَتْ اَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّمَ اِلَی الْخَیْمَهِ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّی اُوَدِّعَهُ فَاَخَذَهُ وَ اَوْمَاَ اِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْاَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَی بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّی الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَاَتَا رَمَی بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی اَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ».

[۱۸] سوره مبارکه نساء، آیه ۴۹٫

[۱۹] علی بن ابراهیم معصومی معروف به آخوند ملاعلی همدانی در ۱۲ ربیع‌الاول سال ۱۳۱۲ق (۱۲۷۴ش) در روستای «وَفْس»، از توابع شهرستان رَزَن-همدان، به دنیا آمد. پدر او ابراهیم،‌ که کشاورزی ساده و با ایمان بود، ملاعلی را برای تحصیل علوم شرعی و تربیت اسلامی نزد آخوند ملا محمدتقی ثابتی برد. ملاعلی پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی، برای ادامه تحصیل راهی شهر همدان شد و به یادگیری دروسی همچون صرف، نحو، معانی بیان و فقه و اصول پرداخت و سپس برای تکمیل دروس به حوزه علمیه تهران رفت. در مدت پنج سال حضورش در تهران، دروس منطق،‌ فلسفه، ریاضیات و هیئت را نزد اساتیدی چون ملامحمد هیدجی معروف به حکیم هیدجی، فیلسوف و عارف زنجانی و میرزا مهدی آشتیانی از فیلسوفان و عارفان تهرانی گذارند. ملاعلی با ورود شیخ عبدالکریم حائری یزدی به قم در سال ۱۳۴۰ق، برای ادامه تحصیل نزد آن استاد وارد قم شد و ده سال نزد او به شاگردی پرداخت و به مرحله اجتهاد نائل شد. او سپس به تدریس دروس حوزه مانند شرح لمعه، مکاسب و کفایه پرداخت. در سال ۱۳۵۰ق با درخواست مردم همدان و پیشنهاد استادش عبدالکریم حائری یزدی، برای سرپرستی حوزه علمیه همدان به همدان بازگشت. ملاعلی صاحب سه پسر با نام‌های حسن، محمد و حسین و چند دختر بود. حسن معصومی در پیکار با رژیم شاه در سال ۱۳۵۳ش به شهادت رسید. حسین معصومی نیز فارغ التحصیل تاریخ علم و عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و از ویراستاران ارشد مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی است. آخوند ملاعلی علاقه خاص و ارتباط نزدیکی با امام خمینی داشت و همواره او را تأیید می‌کرد. او در تجلیل از امام گفته بود: «حاج آقا روح الله صفحه‌ای در تاریخ به نام خود گشود». در جریان دستگیری امام خمینی در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ش، ملاعلی از جمله علمایی بود که برای آزادی امام به تهران سفر کردند. آخوند ملاعلی در ۳۱ تیر سال ۱۳۵۷ش (۱۶ شعبان ۱۳۹۸ق) بر اثر بیماری از دنیا رفت. پیکر او پس از تشییع، در قبرستان باغ بهشت همدان به خاک سپرده شد.

گفته شده که نمایندگان گلپایگانی، خوانساری و شاهرودی و گروهی از مردم و دانشجویان شهرهای مختلفی چون قم، تبریز،‌ مشهد و شیراز در تشییع جنازه ملاعلی حضور داشتند. بنابر گزارش‌ها، پس از درگذشت ملاعلی، در شهرهای مختلف همچون قم،‌ تهران و تبریز و از سوی علما و مراجع تقلیدی چون آیت الله مرعشی نجفی مجالس ترحیم برگزار شد. گفته شده تشییع جنازه و مجالس ترحیم ملاعلی تبدیل به تظاهراتی علیه رژیم پهلوی شد. برخی از ویژگی‌های اخلاقی ملاعلی همدانی این طور ذکر شده است: گشاده‌رویی، توجه به جایگاه روحانیت و روحانیون،‌ زهد و ساده‌زیستی، اهل دعا و ذکر و معنویت. ملاعلی بسیار متواضع بود. با وجود اینکه او از شاگردان برجسته شیخ عبدالکریم بود، حاضر به چاپ رساله توضیح المسائل نشد و می‌گفت:‌ «به هر یک از این رساله‌های عملیه موجود که منتشر شده‌اند، عمل کنید، مبرء از تکلیف و مسقط ذمه است و نیازی به چاپ رساله دیگر نیست.» همچنین با وجود اصرار مردم می‌گفت‌ «نیازی به صرف بیت المال و خرج سهم امام در این مورد نمی‌بینم. من مسائل جدیدی ندارم که در این رساله‌ها نیامده باشد؛ فقط در چند مسأله با مراجع حاضر اختلاف نظر دارم که خواستاران می‌توانند شفاهاً بپرسند.» گفته شده ملاعلی همدانی در علومی همچون فقه، اصول، رجال،‌ فلسفه، تاریخ،‌ ادبیات،‌ تفسیر، هیئت و ریاضیات، شعر و ادب فارسی از نظر علمی به درجات عالی نائل شده و مورد توجه علمای هم‌عصر خود بود.

[۲۰] محمدباقر بن محمدجعفر بهاری، (۱۲۷۵ یا ۱۲۷۷ ـ ۱۳۳۳ق) مجتهد متنفذ و از رهبران مشروطه‌خواه همدان و از شاگردان میرزا محمد حسن شیرازی، حبیب الله رشتی، محمد کاظم خراسانی. به نوشته فرزندش در ۱۲۷۵ق و به قول دیگر در ۱۲۷۷ق در روستای بهارِ همدان به دنیا آمد و در ۲۹ شعبان ۱۳۳۳ق، در همدان درگذشت. و در جوار امام زاده عبدالله در همدان، در مقبره‌ای که به قبر آخوند معروف است به خاک سپرده شد. هم‌نامی بهاری و پدرش، با شیخ محمدباقر محمدجعفر الجندقی (متوفی ۱۳۱۹ق) رئیس فرقۀ شیخیۀ همدان، انتسابات و اشتباهاتی درباره تألیفات این دو در منابع پدید آورده است. در کودکی به علت ناتوانی در فراگیری، از مکتب‌خانه اخراج شد، اما بعدها به عنوان یکی از علمای بزرگ همدان شناخته شد. ابتدا نزد پدرش درس می‌خواند، سپس به همدان رفت و مقدمات را در مدرسۀ آخوند ملاحسین همدانی نزد محمد اسماعیل همدانی فراگرفت. بعد از آن به بروجرد رفت و نزد میرزا محمود طباطبائی، صاحب المواهب (شرح منظومۀ بحرالعلوم)، دروس سطح را به پایان رسانید. پس از طی مراتب بعدی تا درس خارج، در ۱۲۹۷ق به نجف رفت و اخلاق و سلوک و حکمت را نزدملا حسینقلی همدانی آموخت، و از شاگردان خاص او شد. با درگذشتِ استادش و پس از بیست سال اقامت در نجف، در ۱۳۱۶ق به همدان بازگشت.

[۲۱] محمد بهاری (۱۲۶۵ـ۱۳۲۵ق)، عالم و عارف شیعه قرن سیزدهم و چهاردهم هجری و از شاگردان ملاحسینقلی همدانی است. تنها اثر باقیمانده از او تذکره المتقین است که در بیان آداب سیر و سلوک، نوشته شده است. بهاری فرزند میرزا محمد بهاری در ۱۲۶۵ق، در بهار همدان به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خود به انجام رساند و برای تکمیل آن به بروجرد و نجف رفت و به درجه اجتهاد رسید. او به علت بیماری و برای تغییر آب و هوا، نجف را ترک کرد و به ایران رفت. وی مدتی در مشهد به سر برد و سرانجام در (۹ رمضان ۱۳۲۵ق) در زادگاهش درگذشت. مزارش در بهار همدان همواره زیارتگاه بوده و ساختمانی بر آن بنا شده است.

شیخ محمد، از جوانی اهل تهجد و ریاضات شرعی بود. در نجف به محضر ملاحسینقلی شوندی همدانی، از شاگردان حکیم سبزواری، راه یافت و تا هنگام وفات وی در ۱۳۱۱ق در زمره ارادتمندان خاص و همراهان وی بود. پس از درگذشت ملاحسینقلی، چندی در نجف ماند و بسیاری از علما و طلاب و تجار و عامه مردم از ایرانی، عرب و هندی، در طی مراحل سلوک از شاگردان وی بودند. سید علی قاضی طباطبایی از شاگردان معروف اوست. شهرت بهاری بیشتر به جهت نَفَس گیرا و جاذبه حضورش بود و کراماتی هم به وی نسبت داده‌اند. تنها اثر باقیمانده از بهاری، مجموعه نوشته‌هایی است مشتمل بر رساله‌ای در آداب سلوک: دو فصل در «صفات علمای حقه» و «اصناف مغرورین»، گفتاری تحت عنوان «دستورالعمل» و شانزده مکتوب که برای دوستان و مریدانش نوشته و یکی از مریدان وی به نام شیخ اسماعیل تائب تبریزی آن‌ها را فراهم آورده و تذکره المتقین نامیده است. این اثر بارها به چاپ رسیده است.

[۲۲] شیخ جعفر شوشتری از مجتهدان و منبریان مشهور و تأثیرگذار در قرن ۱۳ و ۱۴ قمری. او نویسنده کتاب الخصائص الحسینیه در شرح زندگانی امام حسین (علیه السلام) و اهمیت و آفات عزاداری امام حسین (علیه السلام) بوده است. کنگره بزرگداشت وی در سال ۱۳۸۹ش در شوشتر برگزار شد. جعفر شوشتری در ۱۲۳۰ق در شوشتر به‌دنیا آمد. آقا بزرگ تهرانی در نقباء البشر می‌نویسد: «حاج شیخ جعفر شوشتری فرزند حسین شوشتری، از بزرگان علما و فقهیان جلیل‌القدر و مشاهیر دانشمندان و از فراخوانان و دعوت‌کنندگان مردم به‌سوی خدا در عصر خود بوده است.» پدرش، حسین شوشتری از فقها و شاگردان سید محمد مجاهد بود. جعفر شوشتری در ۲۸ صفر سال سال ۱۳۰۳ق در نزدیکی کرمانشاه درگذشت و پیکرش در حرم امام علی (علیه السلام) در نجف دفن شد. شوشتری پس از خواندن مقدمات و ادبیات در زادگاهش به همراه پدرش به شهرهای نجف و کربلا مهاجرت کرد و پس از خواندن دروس حوزوی نزد اساتید آن زمان، از جمله صاحب فصول و شریف العلمای مازندرانی، در سال ۱۲۵۵ق به شوشتر بازگشت و مدتی را در آن شهر باقی ماند. پس از آن مجدداً به نجف بازگشت و از درس شیخ مرتضی انصاری استفاده کرد و به درجه اجتهاد رسید. پس از مدتی به شوشتر بازگشت و تا آخر عمر در آن دیار مقیم بود. شیخ جعفر، مسافرتی به تهران داشت و با عالمان آن شهر مانند ملا علی کنی و همچنین با ناصرالدین شاه قاجار دیدار کرد. پس از آن به مشهد رفت و از آنجا به سمت نجف رهسپار شد. شیخ جعفر، به امام حسین (علیه السلام) و ذکر مصائب عاشورا اهتمام داشت. او با کهولت سن، تا آخرین مراحل زندگی خویش منبر می‌رفت و به وعظ و ارشاد می‌پرداخت. در رؤیای مشهوری که از خود وی نقل گردیده، جایگاه و مقام او و منبر رفتن برای سیدالشهداء مشخص می‌گردد.

[۲۳] اَلْخَصائصُ الْحُسَینیه با نام اصلی خصائص الحسین و مزایا المظلوم کتابی به زبان عربی تألیف شیخ جعفر شوشتری (متوفای ۱۳۰۳ق). نویسنده در این کتاب، به شرح زندگانی امام حسین (علیه السلام)، ویژگی‌های امام و قیام عاشورا پرداخته است. همچنین اهمیت مجالس حسینی و آفات آنها و نیز ثواب زیارت امام حسین (علیه السلام) از دیگر مباحث کتاب است. این اثر، چند بار به زبان فارسی ترجمه شده است مانند ترجمه سید محمدحسین شهرستانی به نام «اشک روان بر امیر کاروان».

[۲۴] نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳؛ خطبه متقین.

«و من خطبه له (علیه السلام) یَصِفُ فیها المتقین‏: رُوِیَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ کَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صِفْ لِیَ الْمُتَّقِینَ حَتَّى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ یَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، فَ«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ یَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَیْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِیَهُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَهُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَهٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَهٌ وَ حَاجَاتُهُمْ‏ خَفِیفَهٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَهٌ، صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَهً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَهً طَوِیلَهً تِجَارَهٌ مُرْبِحَهٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ یَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ. وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ یَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ لَا یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ وَ لَا یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ فَیَقُولُ أَنَا أعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا یَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِی مَا لَا یَعْلَمُونَ. فَمِنْ عَلَامَهِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّهً فِی دِینٍ وَ حَزْماً فِی لِینٍ وَ إِیمَاناً فِی یَقِینٍ وَ حِرْصاً فِی عِلْمٍ وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ وَ قَصْداً فِی غِنًى وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَهٍ وَ تَجَمُّلًا فِی فَاقَهٍ وَ صَبْراً فِی شِدَّهٍ وَ طَلَباً فِی حَلَالٍ وَ نَشَاطاً فِی هُدًى وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ یَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَهَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ یُمْسِی وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ وَ یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ یَبِیتُ حَذِراً وَ یُصْبِحُ فَرِحاً حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَهِ وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَهِ إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیمَا تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ قُرَّهُ عَیْنِهِ فِیمَا لَا یَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لَا یَبْقَى یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُهُ قَلِیلًا زَلَـلُه خَاشِعاً قَلْبُهُ قَانِعَهً نَفْسُهُ مَنْزُوراً أَکْلُهُ سَهْلًا أَمْرُهُ حَرِیزاً دِینُهُ مَیِّتَهً شَهْوَتُهُ مَکْظُوماً غَیْظُهُ الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ وَ إِنْ کَانَ فِی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ. یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یُعْطِی مَنْ حَرَمَهُ وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ؛ بَعِیداً فُحْشُهُ لَیِّناً قَوْلُهُ غَائِباً مُنْکَرُهُ حَاضِراً مَعْرُوفُهُ مُقْبِلًا خَیْرُهُ مُدْبِراً شَرُّهُ؛ فِی الزَّلَازِلِ وَقُورٌ وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ؛ لَا یَحِیفُ عَلَى مَنْ یُبْغِضُ وَ لَا یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ؛ یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ لَا یُضِیعُ مَا اسْتُحْفِظَ وَ لَا یَنْسَى مَا ذُکِّرَ وَ لَا یُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ وَ لَا یُضَارُّ بِالْجَارِ وَ لَا یَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ وَ لَا یَدْخُلُ فِی الْبَاطِلِ وَ لَا یَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ؛ إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ وَ إِنْ بُغِیَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتَّى یَکُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی یَنْتَقِمُ لَهُ؛ نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَهٍ أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ؛ بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَهٌ وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِینٌ وَ رَحْمَهٌ لَیْسَ تَبَاعُدُهُ بِکِبْرٍ وَ عَظَمَهٍ وَ لَا دُنُوُّهُ بِمَکْرٍ وَ خَدِیعَهٍ. قَالَ: فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَهً کَانَتْ نَفْسُهُ فِیهَا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَهَکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَهُ بِأَهْلِهَا. فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ: فَمَا بَالُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟ فَقَالَ (علیه السلام) وَیْحَکَ، إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَا یَعْدُوهُ وَ سَبَباً لَا یَتَجَاوَزُهُ فَمَهْلًا لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِک».

[۲۵] همان.

[۲۶] سوره مبارکه قیامه، آیه ۱۴٫

[۲۷] مفاتیح الجنان، دعای «یا من اظهر الجمیل» برای رستگاری در دنیا و آخرت.

«یَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ وَ سَتَرَ الْقَبِیحَ، وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْرَ عَنِّی، یَا کَرِیمَ الْعَفْوِ، یَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ، یَا واسِعَ الْمَغْفِرَهِ، وَ یَا باسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَهِ، یَا صاحِبَ کُلِّ نَجْوَىٰ، وَ یَا مُنْتَهىٰ کُلِّ شَکْوَىٰ، یَا کَرِیمَ الصَّفْحِ، یَا عَظِیمَ الْمَنِّ، یَا مُبْتَدِئَ کُلِّ نِعْمَهٍ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها، یَا رَبَّاهُ یَا سَیِّداهُ یَا مُوْلَیٰاهُ یَا غایَتَاهُ یَا غِیَاثاهُ، صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَسْأَلُکَ أَنْ لَاتَجْعَلَنِی فِی النَّارِ».

[۲۸] الخصال : ۲۱۷/۴۱٫

«الإمامُ علیٌّ علیه السلام: قالَ اللّه ُ تبارکَ و تعالى لِموسى علیه السلام: یا موسى ، اِحفَظْ وصِیَّتی لکَ بأربَعَهِ أشیاءَ : أوَّلُهُنّ : ما دُمتَ لا تَرى ذُنوبَکَ تُغفَرُ فلا تَشتَغِلْ بِعُیوبِ غَیرِکَ ، و الثّانِیَهُ : ما دُمتَ لا تَرى کُنُوزی قد نَفِدَت فلا تَغتَمَّ بسَبَبِ رِزقِکَ ، و الثّالِثَهُ : ما دُمتَ لا تَرَى زَوالَ مُلکی فلا تَرْجُ أحَدا غَیری ، و الرّابِعَهُ : ما دُمتَ لا تَرَى الشَّیطانَ مَیِّتا فلا تأمَنْ مَکرَهُ.».

[۲۹] نهج البلاغه، نامه ۳۱؛ (نامه امام علی علیه السلام به امام حسن مجتبی علیه السلام) بخش بیستم، رفتار با زنان و بستگان.

«وَ إِیَّاکَ وَ مُشَاوَرَهَ النِّسَاءِ، فَإِنَّ رَأْیَهُنَّ إِلَى أَفْنٍ وَ عَزْمَهُنَّ إِلَى وَهْنٍ؛ وَ اکْفُفْ عَلَیْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِکَ إِیَّاهُنَّ، فَإِنَّ شِدَّهَ الْحِجَابِ أَبْقَى عَلَیْهِنَّ؛ وَ لَیْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِکَ مَنْ لَا یُوثَقُ بِهِ عَلَیْهِنَّ، وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا یَعْرِفْنَ غَیْرَکَ فَافْعَلْ؛ وَ لَا تُمَلِّکِ الْمَرْأَهَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا، فَإِنَّ الْمَرْأَهَ رَیْحَانَهٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَهٍ؛ وَ لَا تَعْدُ بِکَرَامَتِهَا نَفْسَهَا وَ لَا تُطْمِعْهَا فِی أَنْ تَشْفَعَ لغَیْرِهَا؛ وَ إِیَّاکَ وَ التَّغَایُرَ فِی غَیْرِ مَوْضِعِ غَیْرَهٍ، فَإِنَّ ذَلِکَ یَدْعُو الصَّحِیحَهَ إِلَى السَّقَمِ وَ الْبَرِیئَهَ إِلَى الرِّیَبِ. وَ اجْعَلْ لِکُلِّ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِکَ عَمَلًا تَأْخُذُهُ بِهِ، فَإِنَّهُ أَحْرَى أَلَّا یَتَوَاکَلُوا فِی خِدْمَتِکَ؛ وَ أَکْرِمْ عَشِیرَتَکَ فَإِنَّهُمْ جَنَاحُکَ الَّذِی بِهِ تَطِیرُ وَ أَصْلُکَ الَّذِی إِلَیْهِ تَصِیرُ وَ یَدُکَ الَّتِی بِهَا تَصُولُ. اسْتَوْدِعِ اللَّهَ دِینَکَ وَ دُنْیَاکَ وَ اسْأَلْهُ خَیْرَ الْقَضَاءِ لَکَ فِی الْعَاجِلَهِ وَ الْآجِلَهِ وَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ؛ وَ السَّلَام».

[۳۰] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۳۱] موسوى وادقانى، سید احمد، یاران کوچک امام حسین علیه السلام، ص ۱۳۲؛ به نقل از اسرار الشهاده، فاضل دربندى، ص ۴۶۲؛ دمعه الساکبه، ملا باقر بهبهانى، ص ۳۵۰؛ معالى السبطین، محمد مهدى، مازندرانى، ج ۲ ص ۳۱.

«شِیعَتِی مَا إِنْ شَرِبْتُمْ رَی عَذْبٍ فَاذْکُرُونِی     ***     أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِیبٍ أَوْ شَهِیدٍ فَانْدُبُونِی‏

وَ أَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیرِ جُرْمٍ قَتَلُونی     ***     وَ بِجَرد الخَیلِ بَعْدَ القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی

لَیتَکُم فی یوْمِ عاشُورا جمیعاٌ تَنْظُرونی     ***     کَیفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَاَبَوْا أَن یرْحَمُونی

و سَقَوهُ سَهْمَ بَغْىٍ عِوَضَ الماءِ المَعینِ     ***     یا لَرُزْءٍ وَ مُصابٍ هَدَّ أرْکانَ الحَجِونِ

وَیلَهُم قَدْ جَرَحُوا قَلْبَ رَسُولِ الثَّقَلَینِ     ***     فَالْعَنُوهُم مَا اسْتَطَعْتُم شِیعَتِى فِى کُلِّ حِینٍ».

[۳۲] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.