«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

طلبگی واردشدن در کلاس آدمیّت است

«رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا[۲]» ؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ[۳]»؛ خداوند متعال به ما توفیق بدهد که نعمت وجود طلبه‌های عزیزمان را نعمت بدانیم، شُکر کنیم و توفیق خدمتگزاری را با دعای خیر شما داشته باشیم. این جلسه اوّلین جلسه‌ی بعد از تعطیلات است. لذا این آیه‌ی کریمه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء را قَدر بدانید. «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا»؛ این آیه جُزء سیم‌های رابط با امام زمان (ارواحنا فداه) نیز می‌باشد. کسانی که دل پاک دارند، کسانی که اهل مُراقبه هستند، کسانی که خداوند شوق دیدار نصیب‌شان کرده است، بیقرار حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) هستند، یکی از آدرس‌هایی که بعضی‌ها رفته‌اند و رسیده‌اند، همین است؛ «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ»؛ که باید در یک زمان مُعیّن و به تعداد خاصّی در یک چلّه گفته شود و بعضی‌ها توفیق شَرفیابی به محضر اَقدس حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) را پیدا کرده‌اند. جُزء توصیه‌های مرحوم «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) هم می‌باشد. خودشان اهل بوده است. ایشان می‌گویند که هر روزی توفیق آن را نداشتید، به جای آن زیارت جامعه‌ی کبیره را بخوانید. این‌که انسان در طلبگی‌اش با صداقت باشد؛ بی‌صداقتی در طلبگی بسیار بد است. بی‌صداقتی در همه‌جا بد است، نامَردی است. این‌که انسان با خودش نامَردی کند، عُمر خودش را بر باد بدهد، سرمایه‌ی جوانی را با آتش هَوس بسوزاند و وَرشکسته‌ی عُمر بشود. «قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ[۴]»؛ اگر انسان صداقت نداشته باشد، هرچه درسش خوب باشد و استعدادش بیشتر باشد، بدبختی‌اش بیشتر است و شُعاع اضلال او برای جامعه وسیع‌تر است. بدبخت این کسی که قرآن کریم مَثَل او را مَثَل سگ مُعرّفی کرده است که می‌فرماید: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ * وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ[۵]»؛ مَثَلِ آخوندِ زحمت‌کشیده‌ی به مراتب استجابت دعا رسیده‌ی یا این‌که بفرمایید به درگاه بعضی از اسماء الهی واصل شده را در پایان صورت برزخی‌اش را سگ مُعرّفی کرده است؛ «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ». لذا اوّلین شرط آدمیّت که طلبگی به معنای ورود در کلاس آدمیّت است، یعنی می‌خواهیم آدم بشوم.

انسان باید تلاش کند تا جسم او نیز در مسیر بندگی حق‌تعالی باشد

آدم باید فرزند آدم باشد. این‌که پدرمان حضرت آدم (علیه السلام) آدم بود، چند جهت در آدمیّت او ملحوظ است که فرزندانش تا روز قیامت باید به این اُمور مُلتزم باشند تا آدم بشوند. یکی این بود که او از علم لَدُنی برخوردار بود. تا وقتی علوم حصولیه‌ی ما و علوم ذهنی ما اوج نگیرد و مَحو نشود و وجود ما شَفّاف نشود، وجود ما آیینه نشود، خداوند متعال در حقیقت جان و نَفس و روحِ ما بدون حجاب، بدون دیوار و بدون غُبار دیده نشود، تا خانه‌‌ی دل ما در اختیار صاحب‌خانه قرار نگیرد، «اَلْقَلْبُ حَرَمُ اَللَّهِ[۶]»، دل ما خانه‌ی خودِ خداوند متعال است. جسم «لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَ لَا دِمَاؤُهَا[۷]» است. این گوشت و خون قُربانی که به خداوند متعال نمی‌رسد؛ پس چه چیزی به خداوند متعال می‌رسد؟ «یَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْکُمْ[۸]»؛ این‌که خونِ حیوانی را می‌ریزید، هم نشان این است که دل کَنده‌اید، از یک چیزی که برای شما بوده است و نسبت به آن تعلُّق داشتید، این علاقه را قطع کردید. این خودش شما را به خداوند متعال نزدیک می‌نماید، زیرا این تعلُّق شما را دور می‌نماید. این تعلّقات، حجاب است؛ این تعلّقات، پَرده‌های بدی است. با ایثاری که می‌کنید، این تعلّقات را قطع می‌کنید و به خدای خودتان نزدیک می‌شوید. لذا اگر جسم انسان در مسیر خدمت به بارقه‌ای است که خداوند متعال دَم خودش را در وجود ما قرار داده است، «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[۹]»، ما دَم خداوند متعال هستیم، ما آوای پروردگار متعال هستیم، ما صدای حق‌تعالی هستیم. اگر جسم در اختیار آن آوا باشد، «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ[۱۰]»؛ آن نِدا از بیرون نیست، آن نِدا از درون است. ما در یک‌جایی «بلی» را گفته‌ایم. آن صدا، صدای بیرونی نبود. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ[۱۱]»؛ او که از خودمان به ما نزدیک‌تر است، ما که از دور صدای او را نمی‌شنویم. او به گونه‌ی دیگری است که اصلاً ما نمی‌توانیم تصوّر کنیم که چگونه است. اگر ما همین‌قَدر این جسم را که خداوند متعال به عنوان مَرکَب به ما داده است، به عنوان ابزار کار و ابزار بندگی در اختیار ما قرار داده است، اگر رسالت جسم‌مان را متوجّه شدیم، خدمت به آن بارقه‌ی الهی است، آبادکردن آن خانه‌ای است که خداوند متعال در وجود ما خانه کرده است. اگر این‌گونه شد، جسم ما هم خاصیّت روح پیدا می‌کند.

انسان باید قدر فرصت‌های خود را بداند و از آن‌ها بهترین استفاده را نماید

قبل از سَفَرتان این قضیّه را خدمت شما عرض کردم که همین اخیراً در امامزاده عبدالله (علیه السلام) هم قبر آن کسی که فتوا به قتل «شیخ فضل‌الله نوری» (اعلی الله مقامه الشریف) را داد (لعنت الله علیه) پیدا شده بود که بوی گَند آن حَفّار را بیزار کرده بود و نتوانسته بودند در آن‌جا طاقت بیاورند و بعد از بیش از ۱۰۰ سال، هنوز هم بوی عفونت جهنّم را دارد. حال در چند قدمی آن قبر مرحوم آقای « سیّد حسن مصطفوی[۱۲]» (رحمت الله علیه) واقع شده است و از خُطبایی بودند که گاهی ما در محضرشان حضور داشتیم. بعد از ۸ سال بدن ایشان هنوز تازه است. از نظر طبّی نباید بدن به این اندازه زیر خاک باقی بماند؛ ولی بعد از ۸ سال انگار در خواب ناز هستند. این خاصیّت روح است و خاصیّت جسم نیست. جسم از بین می‌رود. لذا خودتان را فدای جسم‌تان نکنید. هوی و هوس مربوط به جسم ماست، مربوط به طبیعت ماست، مربوط به بَهیمیت ماست و این صداقت می‌خواهد. یکی از ویژگی‌های پدر ما حضرت آدم (علیه السلام)، آن صداقت ایشان بود. وقتی از بهشت بیرون شد، داد و فریاد نکرد که خدایا چرا من را بیرون کردی، بلکه گفت خودم کردم و خودکَرده را تَدبیر نیست؛ «رَبَّنَا ظَلَمْنَا[۱۳]». این صداقت که انسان متوجّه بشود بدبختی‌هایش برای خودش است. تنبلی بدبختی به همراه می‌آورد. «إِضَاعَهُ الْفُرْصَهِ، غُصَّهٌ[۱۴]»؛ برای عُمرمان برنامه‌ریزی کنیم. لحظه‌ای اِتلاف عُمر گاهی بازماندن از عُروج به دَرجاتی است که انسان در آن‌جا خون گریه می‌کند. می‌گوییم: عَجب! اگر من در آن لحظه ابن‌الوقت بودم و اگر ارزش آن وقت را می‌دانستم، چه اوجی می‌گرفتم. گاهی یک لحظه غفلت برای انسان خسارتی به بار می‌آورد که قابل جُبران نیست. کما این‌که عکس آن هم می‌تواند باشد. یک لحظه اغتنام فرصت «حُرّ[۱۵]» را به کُلّی تبدیل کرد. حُرّ با آن سابقه‌‌ی ظُلمانی، با آن همه گرفتاری و آلودگی و وِزر و وَبال، به کُلّی حُرّ مَحو شد و جلوه‌ی امام حسین (علیه السلام) به جای او نشست. اصلاً یک شخص دیگری شد. لحظه‌ای هم بود؛ نه سِیر و سلوک داشت، نه این جلسات را داشت، نه پای منبر حضرت امام حسین (علیه السلام) نشسته بود و اصلاً هیچ‌چیزی نبود. فقط یک لحظه بود. غفلت از لحظات هم در صعود و هم در سقوط بسیار نَقش دارد.

دوّمین صداقت حضرت آدم (علیه السلام) در توبه‌ی به درگاه حق‌تعالی

حضرت آدم (علیه السلام) یک‌ لحظه غفلت کرد. چه شد؟ «وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلَى حِینٍ[۱۶]»؛ از کجا تا کجا سقوط کرد، هُبوط کرد؛ اما صادق بود و فوراً متوجّه شد و گفت: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا». و خداوند متعال چه‌قَدر وجود ایشان را شفّاف کرده بود. صداقتش تنها در این نبود که متوجّه شد خودش به خودش ضربه زده است. آدم از بیرون ضربه نمی‌خورد و تمام گرفتاری‌های انسان از درون خودش است. گفت: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا». ولی دو نکته‌ی دیگر را هم با صداقت عرض کرد. یکی این است که من که خراب کرده‌ام، این خرابی گذشت و من نمی‌توانم به گذشته برگردم. زمانی را که از دست دادیم، دیگر از دست رفته است. دیگر کسی به گذشته دسترسی ندارد. ولی تو در گذشته و آینده مُحیط هستی؛ «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ». گذشته‌ی من هم پیش شماست. «وَ أَعْمالَ الْعامِلِینَ لَدَیْکَ مَحْفُوظَهٌ[۱۷]»؛ کاری که من کردم، دیگر تمام شد. «تیر از کمان چو رفت نیاید به شست باز[۱۸]». کار بد من واقع شد، محقَّق شد. دیگر من هیچ‌ دسترسی به گذشته‌ی خودم ندارم. «وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا[۱۹]»؛ از من گذشت، ولی تو خدای من هستی. از تو نگذشته است. من دیگر نسبت به گذشته‌ی خود عاجز هستم؛ ولی تو مُحیط هستی؛ «وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا». لذا درخواست کرد آن چیزی که از من ساخته نیست، از تو ساخته است. حُرّ هم این را از پدرش یاد گرفته بود. به امام حسین (علیه السلام) عرض کرد: «قد کان منی الذی کان[۲۰]»؛ ما نمی‌گوییم که دیگر شده است. چیزی که گذشت و انسان نمی‌تواند هیچ کاری بکند، می‌گوید که دیگر شده است. حُرّ هم به امام حسین (علیه السلام) گفت که دیگر شده است.چه خاکی بر سرم بریزم؟ همه‌ی پُل‌ها را خراب کردم، دیگر شده است. برای من شده است، ولی تو که حسین (علیه السلام) هستی و می‌توانی کاری انجام بدهی. «هل لی من توبه؟[۲۱]»؛ به من هم نگاه می‌کنی؟ توبه از آن طرف است. «هل لی من توبه؟»؛ به نَفع من است، ولی از آن طرف است. او باید عنایت قطع‌شده‌اش را برگرداند تا من برگردم. والّا بازگشت به گذشته محال است؛ «هل لی من توبه؟». این صداقت دوّم بود. اوّل اعتراف به ظُلم به نَفس بود، دوّم اعتراف به عَجز نسبت به خرابی بود که انجام داده بود و چاله‌ای را که در پُشت سرم کَنده‌ام، دیگر نمی‌توانم برگردم؛ زمان از دستم رفته است.

«ریا» بزرگ‌ترین خطر طلبگی است

سوّمین مورد این بود که گفت: من را دیده‌ای که ضعیف هستم، دیده‌ای که اگر رهایم کنی، می‌افتم. حالا دیگر رهایم نکن. «وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا» نسبت به گذشته است و «تَرْحَمْنَا» نسبت به آینده است. خدایا! اگر مرا رها کنی، می‌افتم. باور کنیم که اگر ما را رها کنند، افتاده‌ایم. لذا دست از دامان آقای خود برندارید و صادقانه خودتان را عاجز و مُحتاج بدانید و به آنچه گفته است، پایبند باشید. ان‌شاءالله این صداقت را از اوّل طلبگی داشته باشید و آنچه لازمه‌ی زِین‌بودن برای امام زمان (ارواحنا فداه) است، صداقت است. شما را به خداوند متعال قسم در خلوت‌هایتان مهم‌ترین خطری که هست، از او وحشت کنید و از این خطر و از این آفتِ بزرگ طلبگی به سوی خداوند متعال فَرار کنید و در حقّ این پیرِ به آستانه‌ی قبر رسیده هم دعا کنید. خیلی نگران هستم که یک عُمر به ریا گذشته باشد. خداوند متعال «آیت الله علم الهدی» که در شهر مشهد هستند را حفظ نماید. ایشان می‌گفتند: همه‌ی برادران من طلبه بودند و پدرم اجازه نمی‌داد که من طلبه بشوم. من اصرار کردم، ولی نشد. به اَخوی بزرگ‌مان آقای سیّد محمّد گفتم که من نسبت به طلبگی شوق دارم، علاقه دارم و استعداد هم دارم؛ ولی پدر اجازه نمی‌دهد. می‌گفتند که برادرم نزد پدرمان آمد و گفت: چرا اجازه نمی‌دهید که سیّد احمد برود و طلبه بشود؟ پدرم گفته بود: من خیلی سیّد احمد را دوست دارم. طلبگی یک خطری دارد که آن هم ریا می‌باشد و چون او را دوست دارم، نمی‌خواهم مُبتلا بشود. برود و یک کاسب خوبی بشود. خیلی خطر جدّی است و هیچ‌کسی مانند طلبه این خطر را ندارد. مُدام باید بنحوی خودش را نشان بدهد. و این خطر خیلی مَخفی است. در روایات دارد که مورچه‌ای که در شب تاریک که مهتابی وجود ندارد، روی یک سنگ سختی که راه می‌رود، رَد پا می‌گذارد؟ مشخّص است که رَد پایی از او باقی نمی‌ماند. ریا مَخفی‌تر از آن است. لذا انسان با خودش بی‌صداقتی می‌کند. اوّلین بدبختی انسان این است که با خودش بی‌صداقتی می‌کند و به دنبال آن هم نیست که نکند به خودم خیانت کرده باشم. ریا از دست‌دادن شِرک است.‌ «إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ[۲۲]»؛ شِرک ‌قابل گذشت نیست و ریا شِرک خَفی هست.

طلبه باید نسبت به فرشتگان مُراقب خودش توجّه داشته باشد

این جلسه‌ی اوّل است و یکی مسأله‌ی اخلاص مهمّ است که این خطر را خیلی جدّی بگیرید، دلتان نسبت به خودتان بسوزد و در اَبعاد مختلف با صاحب‌تان، با خدای صاحب‌تان، با خودتان، با مُحیط طلبگی‌تان، با مردم‌تان، با فامیل‌تان، با خانواده‌یتان، با ملائکه‌ای که همراه شما هستند و هیچ‌گاه آن‌ها را یاد نمی‌کنید، صداقت داشته باشید. یک طلبه‌ای می‌گفت: به تازگی وقتی من سلام پایانی نماز را می‌دهم، متوجّه ملائکه‌ی خودم هم می‌شوم. وقتی «السلامُ عَلیکُم» را می‌گویم، هم انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، هم ائمه‌ (سلام الله علیهم اجمعین)، هم شهدا و هم حضرت زهرا (سلام الله علیها)، هم همه‌ی مُسبّحین و هم ملائکه‌ی خودم را مخاطب قرار می‌دهیم. ما فرشتگان زیادی داریم که ما را حمایت می‌کنند، ما را هدایت می‌کنند، ما را کمک می‌کنند و ما نسبت به این‌ها هیچ تقدیر و تشکّر و توجّهی نداریم. «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ * مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ[۲۳]»؛ علاوه بر این‌ها فرموده است: «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ * کِرَامًا کَاتِبِینَ[۲۴]»؛ متوجّه این‌ها باشیم. ما در هیچ‌جایی سرمان خلوت نیست و متوجّه نیستیم. خداوند متعال چه تعدادی از این موجودات نوری قرار داده است و گاهی در نهایت بی‌ادبی یک حرف‌هایی می‌زنیم و یک کارهایی می‌کنیم. این‌ها با ما بوده‌اند، حضور دارند، تلقّی می‌کنند. ولی بزرگ و بزرگوار هستند؛ «کِرَامًا کَاتِبِینَ»؛ با کرامت ثبت و ضبط می‌کنند.

روضه و توسّل به حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)

یک سلامی هم به ارباب خودم عرض کنم. ارباب بی‌کَفنم! این خیلی قلب امام زمان (ارواحنا فداه) را می‌سوزاند. ایشان می‌فرمایند: «یا أهل العالم إن جدّی الحسین قتلوه عطشان[۲۵]»؛ می‌دانید چه کسی را کُشتند؟ می‌دانید چگونه او را کُشتند؟ قتلِ صبر بود. انواع ضربه‌هایی که به او زدند، هریک به تنهایی قاتل بودند. نیازی به بُریدن گلو نبود، نیازی به این نبود که از قَفا مَجذوب ‌الرأس بشود. همان تیر سه‌ شُعبه‌ای که به قلب مبارک امام حسین (علیه السلام) اصابت کرده بود، ایشان نتوانستند از جلو تیر را بیرون بکشند و آن را از پُشت بیرون کشیدند. قتلِ صبر بود. لب‌ها خُشکیده بود، زبان تَفدیده بود، جگر تَفدیده بود. «قتلوه عطشان»؛ حالا با این وضع به قتل رساندند و کَفن هم نیاوردند؛ اما چرا لباس‌های او را به غارت بُردند؟ چرا او را عُریان کردند؟ «طرحوه عریانا[۲۶]»؛ حال بدن عُریان بود. چگونه جرأت کردند؟ چقدر نامَرد بودند. بدن نازنین خامس آل عَبا (سلام الله علیهم اجمعین) بود. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمودند: «هُما رَیْحانَتایَ[۲۷]»؛ حسن و حسین (علیهما السلام) دو دسته‌گُل من هستند. دسته‌گُل چه مناسبتی با سُم اسب‌ها دارد؟ این بدن پایمال شد. به معنای واقعی کلمه پایمال شد. کسی که در زیر پا مالیده می‌شود و چیزی از او باقی نمی‌ماند، پایمال سُم سُتوران شد.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به اسم اعظمت، به اسماء حُسنایَت، به همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و خاتم پیامبرانت، به همه‌ی حُجج و امامان ما (سلام الله علیهم اجمعین)، به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به حقیقتِ ایشان امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! امام زمان‌ (ارواحنا فداه) را از ما راضی بفرما و از ما راضی نگاه‌ دار.

الها! پروردگارا! ما را از خطر ریا برای همیشه‌ی روزگار نجات عنایت بفرما.

بارالها! پروردگارا! ما را از رَذائل اخلاقی دور بِدار.

خدایا! ما را از اعمالی که تو را ناخُشنود می‌کند، دور نگاه دار.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم توفیق خوب‌ خواندن، خوب فهمیدن، خوب عمل‌کردن و خوب تبلیغ‌کردن را در همه‌ی روزگارمان به ما نصیب بگردان.

الها! پروردگارا! سایه‌ی پُر برکت همه‌ی صُلحا، همه‌ی عُلمای مُجاهد و در رأس همه رهبر نورانی‌مان، رهبر وارَسته‌مان و رهبر شایسته‌مان را با اقتدار و عزّت، با کفایت و کرامت تا ظهور امام زمان‌ (ارواحنا فداه) و در کنار امام زمان‌ (ارواحنا فداه) مُستدام بفرما.

خدایا! جَمع حاضر را اَفسران مقبول امام زمان‌ (ارواحنا فداه) محسوب بگردان.

خدایا! در این عالَم ما را با خوبان مَحشور کردی، در عالَم برزخ و قیامت و بهشت هم حَشر ما را با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) و این خوبان قرار بده.

خدایا! مریض‌ها عموماً، مریض‌های مورد نظر خصوصاً لباس عافیت بر اندام‌شان بپوشان.

خدایا! این دعای سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء را که فرموده‌ای «رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا» از ما بپذیر.

خدایا! عاقبت اَمرمان را با مُهر شهادت مُزیّن بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۰٫

«وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا».

[۳] سوره مبارکه اعراف، آیه ۴۳٫

«وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ ۖ وَ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَٰذَا وَ مَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ ۖ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ ۖ وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّهُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».

[۴] سوره مبارکه زمر، آیه ۱۵٫

«فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ ۗ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ ۗ أَلَا ذَٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ».

[۵] سوره مبارکه اعراف، آیات ۱۷۵ و ۱۷۶٫

«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ * وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لَٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».

[۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۲۵.

«وَ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: اَلْقَلْبُ حَرَمُ اَللَّهِ فَلاَ تُسْکِنْ حَرَمَ اَللَّهِ غَیْرَ اَللَّهِ».

[۷] سوره مبارکه حج، آیه ۳۷٫

«لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَ لَا دِمَاؤُهَا وَ لَٰکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَىٰ مِنْکُمْ ۚ کَذَٰلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَاکُمْ ۗ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ».

[۸] همان.

[۹] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲٫

«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».

[۱۰] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۴٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ ۖ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ».

[۱۱] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫

«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ ۖ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».

[۱۲] سید حسن سعادت مصطفوی (۱۳۱۵-۱۴۰۱ش)، عضو هیئت علمی قطعی تمام‌وقت دانشکده الهیات دانشگاه امام صادق(ع) و مدیر گروه فلسفه و کلام اسلامی این دانشکده و از شاگردان آیت‌الله حاج شیخ محمدتقی آملی و حاج شیخ محمدحسین تهرانی نجفی و صاحب «شرح نمط سوم اشارات و تنبیهات ابن سینا». سید حسن سعادت مصطفوی، فرزند آیت‌الله سید محمد سعادت مصطفوی، در سال ۱۳۱۵ش، در شهرستان قاین خراسان جنوبی متولد شد. وی از شش سالگی به مکتب رفت و بعضی کتاب‌های فارسی را فراگرفت و پس از یک سال و نیم به مدرسه ابتدایی رفت و چون معلوماتش در حد کلاس دوم بود، از همان ابتدا به کلاس دوم رفت و تا کلاس پنجم را در قاین بود و در سال ۱۳۲۶ش، به‌همراه خانواده به تهران مهاجرت نمود و کلاس‌های پنجم و ششم ابتدایی و دبیرستان را در تهران طی کرد و در ضمن تحصیل در این دوران، نزد پدرش، به تحصیل دروس مقدماتی حوزوی پرداخت.

پس از طی دوران دبستان و دبیرستان، به‌طور جدی، صرف، نحو، معانی، بیان، مغنی، مطول، حاشیه ملا عبدالله، قوانین، شرح تجرید، شرح منظومه، شرح اشارات و فلسفه مشاء را نزد پدرش و همچنین کفایه آخوند و مکاسب و رسائل شیخ انصاری را در مدرسه علمیه رضائیه که تدریس تمام دروس، از سطح و خارج، به ایشان محول شده بود، با یک دوره درس خارج فقه و اصول به مدت ۷ سال گذرانید و پس از آن، مدت چهار سال در درس فقه آیت‌الله حاج شیخ محمدتقی آملی صاحب شرح عروه به نام «مصباح الهدی» حاضر شد و در همین مدت و برهه چهار ساله، در درس حکمت متعالیه اسفار اربعه آیت‌الله حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی شرکت کرد. وی در هجرت موقت ۴ ساله آیت‌الله شیخ محمدحسین ثقفی تهرانی نجفی، یک دوره خارج «کفایه» و یک دوره خارج «محجه العلماء» را از ایشان بهره‌مند شد. وی چند سالی نیز در درس عرفان شیخ محمدعلی حکیم، حاضر شد. وی در سن ۳۰ سالگی به درجه اجتهاد در فقه و اصول نائل شد. سرانجام ایشان در روز یک‌شنبه ۶ شهریور ۱۴۰۱ش برابر با ۳۰ محرم ۱۴۴۴ق از دنیا رفت و پس از تشییع در امامزاده عبدالله شهر ری به خاک سپرده شد.

[۱۳] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۳٫

«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ».

[۱۴] نهج البلاغه، حکمت ۱۱۴؛ غنیمت شمردن فرصت‌ها.

[۱۵] حُرّ بْن یَزید ریاحی، از فرماندهان نظامی کوفه که پیش از واقعه عاشورا مأموریت یافت با سپاه هزار نفری، مانع حرکت امام حسین (علیه السلام) به سوی کوفه و نیز بازگشت او شود. حر در روز عاشورا، به سپاه امام حسین (علیه السلام) پیوست و در دفاع از او جنگید و به شهادت رسید. حر به سبب توبه و پیوستنش به امام ، نزد شیعیان احترام خاص دارد. شیعیان حر را نماد امید به قبولی توبه و رستگاری بعد از آن می‌دانند. آرامگاه حر اکنون در سمت غربی کربلا به فاصله حدود هفت کیلومتر واقع شده است. نسب حرّ بن یزید به یکی از تیره‌های قبیله تمیم می‌رسد و وی را ریاحی، یربوعی، حَنظَلی و تمیمی خوانده‌اند. خاندان حرّ در زمان جاهلیت و در دوره اسلام از بزرگان بودند. حرّ از مشهورترین جنگاوران کوفه بود. در برخی منابع، به اشتباه، از وی با عنوان صاحب شُرطه (رئیس پلیس) عبیدالله بن زیاد یاد شده است. او به دستور عبیدالله بن زیاد به فرماندهی بخشی از سپاه اعزامی برای مواجهه با امام حسین (علیه السلام) منصوب شد و پایبند به اجرای دقیق فرمان‌های حکومتی بود. وی ظاهراً با سیاست میانه‌ای نداشته و در هیچ منبعی از عقیده حرّ یا موضع‌گیری سیاسی‌اش در اوضاع پرتنش کوفه در سال ۶۰ قمری سخنی به میان نیامده است، فقط بلعمی در روایتی قابل تردید، او را از شیعیانی دانسته است که تشیع خود را مخفی می‌کردند. درباره نسل حرّ نیز اشاراتی در دست است. در طول تاریخ، دو خاندان به حر منسوب بوده‌اند: خاندان مستوفیان قزوین که حمدالله مستوفی تاریخ نگار مشهور از ایشان است و آل حر در منطقه جبل عامل لبنان که یکی از مشهور‌ترین ایشان، شیخ حر عاملی، صاحب کتاب مشهور وسائل الشیعه است.

[۱۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۶٫

«فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ ۖ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلَىٰ حِینٍ».

[۱۷] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف امین الله.

«…اللّٰهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِینَ إِلَیْکَ و الِهَهٌ، وَ سُبُلَ الرَّاغِبِینَ إِلَیْکَ شارِعَهٌ، وَ أَعْلامَ الْقاصِدِینَ إِلَیْکَ واضِحَهٌ، وَ أَفْئِدَهَ الْعارِفِینَ مِنْکَ فازِعَهٌ، وَ أَصْواتَ الدَّاعِینَ إِلَیْکَ صاعِدَهٌ، وَ أَبْوابَ الْإِجابَهِ لَهُمْ مُفَتَّحَهٌ، وَ دَعْوَهَ مَنْ ناجاکَ مُسْتَجابَهٌ، وَ تَوْبَهَ مَنْ أَنابَ إِلَیْکَ مَقْبُولَهٌ، وَ عَبْرَهَ مَنْ بَکَىٰ مِنْ خَوْفِکَ مَرْحُومَهٌ، وَ الْإِغاثَهَ لِمَنِ اسْتَغاثَ بِکَ مَوْجُودَهٌ، وَ الْإِعانَهَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِکَ مَبْذُولَهٌ، وَ عِداتِکَ لِعِبادِکَ مُنْجَزَهٌ، وَ زَلَلَ مَنِ اسْتَقالَکَ مُقالَهٌ، وَ أَعْمالَ الْعامِلِینَ لَدَیْکَ مَحْفُوظَهٌ، وَ أَرْزاقَکَ إِلَى الْخَلائِقِ مِنْ لَدُنْکَ نازِلَهٌ، وَ عَوائِدَ الْمَزِیدِ إِلَیْهِمْ واصِلَهٌ، وَ ذُنُوبَ الْمُسْتَغْفِرِینَ مَغْفُورَهٌ، وَ حَوائِجَ خَلْقِکَ عِنْدَکَ مَقْضِیَّهٌ، وَ جَوائِزَ السَّائِلِینَ عِنْدَکَ مُوَفَّرَهٌ، وَ عَوائِدَ الْمَزِیدِ مُتَواتِرَهٌ، وَ مَوائِدَ الْمُسْتَطْعِمِینَ مُعَدَّهٌ، وَ مَناهِلَ الظِّماءِ [لَدَیْکَ] مُتْرَعَهٌ…».

[۱۸] سعدی، مواعظ، قصاید، قصیده شماره ۵۹، در ستایش امیر انکیانو.

[۱۹] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۳٫

[۲۰] الدینوری، احمد بن داود، متوفای ۲۸۲ ق، الاخبار الطوال، ج ۱، ص ۲۵۶.

«وانحاز الحر بن یزید الذی کان جعجع بالحسین الی الحسین، فقال له: قد کان منی الذی کان، وقد اتیتک مواسیا لک بنفسی، افتری ذلک لی توبه مما کان منی؟. قال الحسین: نعم، انها لک توبه، فابشر، فانت الحر فی الدنیا، وانت الحر فی الآخره، ان شاء الله».

[۲۱] الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین، متوفای۳۸۱ ق، الامالی، ص ۲۲۴، تحقیق و نشر:قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه – قم، الطبعه:الاولی، ۱۴۱۷ه.

«قال: فضرب الحر بن یزید فرسه، وجاز عسکر عمر بن سعد (لعنه الله) الی عسکر الحسین (علیه‌السّلام)، واضعا یده علی راسه، وهو یقول: اللهم الیک انیب فتب علی، فقد ارعبت قلوب اولیائک واولاد نبیک. یا بن رسول الله، هل لی من توبه؟ قال: نعم تاب الله علیک. قال: یا بن رسول الله، اتاذن لی فاقاتل عنک؟ فاذن له، فبرز وهو یقول: اضرب فی اعناقکم بالسیف ••• عن خیر من حل بلاد الخیف؛ فقتل منهم ثمانیه عشر رجلا، ثم قتل، فاتاه الحسین (علیه‌السّلام) ودمه یشخب، فقال: بخ بخ یا حر، انت حر کما سمیت فی الدنیا والآخره».

[۲۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۴۸٫

«إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ ۚ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِیمًا».

[۲۳] سوره مبارکه ق، آیات ۱۷ و ۱۸٫

[۲۴] سوره مبارکه انفطار، آیات ۱۰ و ۱۱٫

[۲۵] یزدى حایرى، على‏، إلزام الناصب فی إثبات الحجه الغائب (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، محقق، مصحح، عاشور، على‏، ج ‏۲، ص ۲۳۳، بیروت، مؤسسه الأعلمى‏، چاپ اول‏، ۱۴۲۲ق.

«الأول: ألا یا أهل العالم أنا الإمام القائم؛ الثانی: ألا یا أهل العالم أنا الصمصام المنتقم؛ الثالث: ألا یا أهل العالم إن جدّی الحسین قتلوه عطشان؛ الرابع: ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام طرحوه عریانا؛ الخامس: ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام سحقوه عدوانا».

[۲۶] همان.

[۲۷] صحیح بخاری، ج ۲، ص /۱۸۸٫ ترمذی ج ۱۳، ص ۱۹۳٫ اسدالغابه، ج ۲، ص ۱۹٫ الاصابه، ج ۱، ص ۳۳۲٫مصابیح السنه، ج ۲، ص ۲۷۹ و ۲۸۰٫ کنوز الحقایق، ج ۱، ص ۶۳ و۶۷ و ج ۲، ص ۱۵۱٫ خصائص نسائی، ص ۵۴٫ کنز العمال، ج ۶، ص ۲۲۰ ح ۳۸۷۴ و ص ۲۲۱ ح ۳۹۱۲٫ نظم در رالسمطین ص ۲۱۲٫ مطالب السؤل ص ۵۶ و صواعق، ص ۱۹۱٫