«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

همه‌ی موجودات عالَم جلوه‌ی حق‌تعالی هستند

بر حسب روایت لَیالی عشر که در سوره‌ی مبارکه‌ی فجر آمده است که می‌فرماید: «وَ الْفَجْرِ * وَلَیَالٍ عَشْرٍ[۲]»، همین لَیالی است چند شب از آن گذشته است و چند شب دیگر هم باقی مانده است. قَسم‌های پروردگار متعال دارای حکمت‌ها و اَسرار هستند. یکی از آن‌ها این است که پروردگار متعال می‌خواهد اهمیّت مسأله را به بندگانش القاء کند. مطلب به قَدری مهمّ است که جای تأکید در حدّ سوگند است؛ مطلب مهمّ است. گاهی موضوع قَسم مهمّ است و آن چیزی که خداوند قَسم می‌خورد، خیلی مهمّ است. خداوند متعال به جانِ پیامبرش قَسم خورده است. خداوند متعال به «عَصر»، عُصاره‌ی عالَم حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) قَسم خورده است. خداوند متعال به شَمس و قَمر که بر حسب روایت نبوّت و ولایت است، قَسم خورده است. خداوند متعال گاهی به امور جُزئی هم قَسم خورده است. «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ[۳]»؛ این برای درس‌آموزان مَکتب توحید این باور را ایجاد می‌کند که همه‌چیز از خداوند متعال است و همه‌چیز رنگِ خدا دارد و همه‌چیز با دیدِ عرفانی خداوند را نشان می‌دهد و مقدّس است، قِداست دارد. خداوند متعال به آسمان قَسم خورده است، به زمین قَسم خورده است، به خیلی از موجودات قَسم خورده است که این یعنی در مسأله‌ی توحید همه‌چیز جلوه‌ی خداوند است. همه‌چیز آیه‌ی خداوند است، همه‌چیز آیینه‌ی حقّ است. «ما رَأَیْتُ شَیْئاً اِلاّ وَ رَأَیْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ»؛ در عالَم چیز مُستقلی وجود ندارد. زیرا موجود ممکن متعلّق به اوست، نمی‌تواند غیرِ او را نشان بدهد. یکی هم آثاری است که خداوند منّان در مخلوقاتش برای انتفاع بندگان قرار داده است. «خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا[۴]»؛ هرچیزی در زمین وجود دارد، حتّی پَشه‌ها بی‌خاصیّت نیستند، کِرم‌ها بی‌خاصیّت نیستند؛ این میکروب‌ها در سلامتی ما نقش زیادی دارند. اگر این‌ها نبودند، ما خیلی کم‌طاقت می‌شدیم و خیلی زود از بین می‌رفتیم؛ ولی به صورت مرتّب در هوا، در آب و در موجودات دیگر این میکروب‌ها وارد فضای بدن ما می‌شود و گلبول‌های سفید مبارزه و تمرین جنگ می‌کنند و همیشه مُجاهد و قوی می‌شوند و قدرت دفاعی بدن تثبیت می‌شود. همه‌ی این‌ها مظاهر رحمتِ خداوند، لطف خداوند و حکمت خداوند هستند و همه برای ما هستند. همه‌ی این‌ها مأمور هستند.

کسی که مُطیع پرورگار باشد، همه‌‌ی عالَم در خدمت اوست

مرحوم «آیت الله بهاء الدّینی» (سلام الله علیه و اعلی الله مقامه الشریف) به جبهه رفته بودند و در منطقه‌ای بودند که پَشه‌های خیلی ایذائی وجود داشتند که رزمندگان از دست این‌ها به ستوه آمده بودند. ایشان راحت خوابیده بودند. به ایشان عرض کردند که پَشه‌های این‌جا خیلی اذیت می‌کنند. ایشان فرموده بودند: آمدند و یک صدایی درآوردند، ولی به ما کاری نداشتند و رفتند. مطمئن باشید و مطمئن باشیم که غیر از ما همه‌ی موجودات در تمام شئون‌شان طبق دستور خداوند عمل می‌کنند. مگر گُرگ بی‌خودی به کسی حمله می‌کند؟ گُرگ هرگز به ذَراری پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیک نمی‌شود. این روایت حضرت امام هادی (علیه السلام) در ذهن‌تان هست که یک زینبِ کَذابه‌ای پیدا شد و گفت که من همان حضرت زینب هستم که در کربلا اسیر بود؟! خیلی قُرص و محکم می‌گفت و عدّه‌ای هم به تردید افتاده بودند. خلیفه از حضرت امام هادی (علیه السلام) نظر خواست. حضرت امام هادی (علیه السلام) فرمودند: اگر این شخص از فرزندان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) باشد، دَرندگان به او کاری ندارند. او را در جایی که دَرندگان را پرورش می‌دهید، بیندازید. اگر کاری به کار او نداشته باشند، مشخّص می‌شود که راست می‌گوید. آن شخص نیز خیلی شیّاد بود و وقتی این حرف را شنید، به خلیفه گفت: خودش را امتحان کنید. فُرصتی را پیش آورد که خودش را امتحان کنید. این مطلب برای آن خلیفه نیز خیلی تازه و مفید بود. از حضرت امام هادی (علیه السلام) درخواست کردند که شما به آ‌ن‌جا بروید. حضرت امام هادی (علیه السلام) در نهایت آرامش رفتند و این دَرندگان که شیر و موجودات خطرناک دیگری بودند، اطراف حضرت امام هادی (علیه السلام) می‌گشتند. ای‌ کاش من در حدّ آن حیوان بودم و اجازه پیدا می‌کردم تا به دور امام زمانم (ارواحنا فداه) بگردم. به اطراف حضرت امام هادی (علیه السلام) می‌گشتند و پوزه‌هایشان را به خاکِ پای حضرت امام هادی (علیه السلام) می‌مالیدند که تبرّک بشوند. برای ما عبرت است که نسبت به مقدّسات، نسبت به مقدّسین، نسبت به اولیای الهی که بعضی‌ها بودند که روضه‌خوانِ حضرت امام حسین (علیه السلام) بودند، ولی از یک روستا به روستای دیگر حیوانات دَرنده آمده‌اند و خودشان را خوابانده‌اند تا سوار بر آن‌ها بشود و او را به مقصد برسانند. این‌ها را افسانه نبینید. کسی که مُطیع خداوند باشد، همه‌چیز در اطاعتِ اوست و همه‌چیز در خدمت اوست. خداوند متعال همه‌چیز را برای خدمت به بَشر آفریده است. اگر هم ما به آن صورت نیستیم، مشکلی در وجود ما هست. اگر خودمان را درست کنیم و بندگی کنیم، «عَبْدِی أَطِعْنِی أَجْعَلْکَ مِثْلِی، أَنَا حَیٌّ لاَ أَمُوتُ أَجْعَلُکَ حَیّاً لاَ تَمُوتُ، أَنَا غَنِیٌّ لاَ أَفْتَقِرُ أَجْعَلُکَ غَنِیّاً لاَ تَفْتَقِرُ، أَنَا مَهْمَا أَشَاءُ یَکُونُ أَجْعَلُکَ مَهْمَا تَشَاءُ یَکُونُ[۵]»؛ مرحوم آیت الله بهاء الدّینی (اعلی الله مقامه الشریف) در اطراف شهر قُم به خرابات می‌رفتند و در آن‌جا به منبر می‌رفتند و تبلیغ می‌کردند. یک پَلنگی آمده بود و مردم وحشت کرده بودند. ایشان رفته بودند و به این پَلنگ دستور داده بودند که برود و او نیز رفته بود. خیلی برایشان عادی بوده و چیز مهمّی هم نبوده است. بنابراین حیثِ قَسم به موجودات، حیثِ ارتباط با خداوند متعال است، حیثِ کلمات‌الله بودن است. عالَم کتاب‌الله است. قرآن کریم کتاب تشریع است و همه‌ی عوالِم کتاب تکوین است و این‌ها برای بَشر نوشته شده است. «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا[۶]»؛ خداوند متعال سَبعِ سماوات را آفریده است و از زمین هم مُشابه و همانند هفت آسمان را آفریده است تا شما عالِم بشوید. یعنی انسان مُحیط‌نشده به همین عالِم می‌شود یا نمی‌شود؟

«أتحسب أنّک جرم صغیر     *****     و فیک انطوى العالم الأکبر[۷]»

اگر شما سِیر در آیات آفاقی کنید، عالِم می‌شوید و علم هم به تعلّم نیست. اصلاً این علمِ ذهنی علم نیست. علم نور است. علم یک وجود است. علم یک روح است. خداوند متعال به مؤمن یک نوری می‌دهد که کافر آن روح را ندارد. لذا با آن نور و آن روح، مسأله‌ی قدرت لایتناهی خداوند متعال برایش مشهود می‌شود و علم حضوری و علم شهودی بر قدرت لایتناهی و بر علمِ لایتناهی پیدا می‌کند.

باید فرصت‌ها را غنیمت بشماریم

پروردگار متعال در مورد بعضی از موجودات خواسته است تا بَشر بداند این‌ها پذیرایی خداوند متعال هستند. وقتی به تین قَسم می‌خورد و یا به زیتون قَسم می‌خورد، اگر برای تأمین سلامتی‌تان هم بروید و تحقیق کنید، به جاهایی می‌رسید. ابعاد مختلفی دارد. حال خداوند متعال به این لَیالی قَسم خورده است. «وَ الْفَجْرِ * وَلَیَالٍ عَشْرٍ * وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ[۸]»؛ که می‌گویند در روز عرفه و روز عید قربان خداوند متعال به «شَفع و وَتر» قَسم یاد کرده است. این نشانه‌ی این است که همان‌گونه که اگر در بعضی از زمین‌ها چیزی نکارید، بعد احساس خسارت می‌کنید و می‌بینید که اگر کِشت کرده بودید، چه حاصل خوبی به شما می‌داد، این لَیالی عَشر با لَیالی دیگر متفاوت هستند. نماز شب در این شب‌ها، توبه در این شب‌ها، ناله‌ در این شب‌ها، ابتهال در این شب‌ها و توسّل در این شب‌ها با شب‌های دیگر فرق دارد. «اِغتَنِمُوا الفُرَص[۹]»؛ خوشا به حال کسانی که تا شب عرفه و شب عید قربان زیر قُبّه‌ی حضرت امام حسین (علیه السلام) خواهند بود و میزبان‌شان خامِس آل عبا (سلام الله علیهم اجمعین)، سیّد شهیدان عالَم و سیّد جوانان اهل بهشت باشد که با همه‌ی فرشتگان عالَم، با همه‌ی ملائکه در آن‌جا همدم و جَلیس است. از این جهت از خداوند توفیق می‌خواهیم که ان‌شاءالله در این چند شب باقی‌مانده یک کاری انجام بدهیم. فرصت‌ها قطیع ‌الفُصول و سریع الزوال هست. دیر به دست می‌آید، ولی زود از دست می‌رود. هرکاری می‌توانید بکنید.

طلب علم، کسب محبوبیّت حق‌تعالی است

درس هم برای خداوند بخوانید که ارزش آن کمتر از مناسک نیست. به عنوان فَرض در نظر بگیرید. «طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِیضَهٌ[۱۰]»؛ اگر شما به عنوان یک فریضه مباحثه و مطالعه کنید، عبادت برتری است. به علاوه این‌که فرموده است: «إِنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ بُغَاهَ اَلْعِلْمِ[۱۱]»؛ طلب علم نزد خداوند محبوبیّت می‌آورد. اگر بخواهید کسب حُبّ خداوند را کنید، باید خوب درس بخوانید. لذا بعضی از برادران عزیز ما که اگر گاهی امتحانی از آن‌ها به عمل می‌آید، این را کمک به کسب محبوبیّت خداوند بدانند. این برایشان سخت و سنگین نباشد. یک عالِم ربّانی از روی خدمت، از روی خیرخواهی می‌خواهد که خودت را بشناسی و فریب نخوری، به عناوین دل خود را خوش نکنی، در فضای شعاری نباشی، واقع‌بینانه بدانی که چه چیزی بلد هستی و چه چیزی را بلد نیستی. بین خود و خداوند این مشکلات اخلاقی را برطرف کنی. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ[۱۲]»؛ فضای جان‌تان را باصفا کنید. به نور الهی عالِم‌دوست باشید. «مَحَبَّهُ اَلْعَالِمِ دِینٌ یُدَانُ بِهِ[۱۳]»؛ محبّت عالِم خودش دین است. بدون محبّت عالِم دینداری برای انسان میسور نخواهد بود. بنابراین در این لَیالی اگر درس هم خواندید و مطالعه هم داشتید، از این باب باشد که فرموده است: «إِنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ بُغَاهَ اَلْعِلْمِ»؛ خداوند متعال کسی را که در طلب علم بی‌خوابی می‌کشد، او را جزء عبادت‌های برتر به شمار می‌آورد. در عالَم چیزی بالاتر از محبّت خداوند وجود ندارد. «صَبَرْتُ عَلَى عَذابِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِراقِکَ[۱۴]»؛ عذاب آسان‌تر از سقوط است. اگر کسی از قُرب الهی سقوط کند، خیلی بدتر از جهنّم است. این یک تذکّری به خودِ پَرشکسته‌ی وامانده‌ی شرمنده بود. «ما مِن شَى ءٍ تَراهُ عَیناکَ إلاّ و فیهِ مَوعِظَهٌ[۱۵]»؛ ان‌شاءالله شما این‌گونه باشید که از همه‌چیز و همه‌کَس درس بگیرید، حّتی از یک انسانِ وَرشکسته‌ای مانند من استفاده کنید. این‌ها حرف‌های من نیست.

سه ماده‌ای که معجون «عبودیّت» را تشکیل می‌دهند

نکته‌ی بعدی ادامه‌ی فرمایشات حضرت امام جعفر صادق (سلام الله علیه) نسبت به برنامه‌ی سُلوکی است که به «عنوان بصری» ارائه فرمودند و این دستور‌العمل سُلوکی تا روز قیامت برای اهل آن موجب تقرّب و موجب سِیر الی‌الله و فناء فی‌الله و بقاء بالله خواهد بود. در پاسخ سؤال عنوان که از حضرت امام صادق (علیه السلام) درخواست کردند که عبودیّت را توضیح بدهند، «مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ؟[۱۶]»؛ عبودیّت چه چیزی است؟ حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند که‌ عبودیّت معجونی از سه‌چیز است. اوّلین مورد آن این بود خودت را از مالکیت خَلع کنی. اگر خودت را مالک بدانی، غاصب هستی. چون اصلاً عَبید نمی‌تواند مالک باشد. عَبد برای خودش نیست تا چیزی برای او باشد. خودت مالک داری. «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ[۱۷]»؛ خودت مَملوک هستی، خودت فقیر هستی، خودت فَقر هستی. بنابراین هرچه داری به تو داده‌اند؛ کما این‌که به تو وجود داده‌اند و این وجود متعلّق به تو نیست و وَدیعه است، امانت است، عاریت است. خداوند داده است و برای مقصدی داده است و از تو خواهد گرفت. همیشگی نیستی و او را از تو می‌گیرد. در مورد مایَملک تو نیز به همین صورت‌ است. آن‌ هم عاریت است، امانت الهی است. «جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ[۱۸]»؛ مال متعلّق به اوست و تو را خلیفه‌ی خودش قرار داده است و مالِ خودش را به دست تو داده است. «لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ[۱۹]»؛ داده‌ایم تا ببینیم چه کار می‌کنی. از آن به صورت درست استفاده می‌کنی و یا به صورت غلط استفاده خواهی کرد. نکته‌ی دوّم یعنی آن مادّه‌ی دیگری که جزء این معجون هست، جزء این داروی شِفابخش هست و سلامت انسان به بندگی آن است. «یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ[۲۰]»؛ قلبِ سَلیم هم قلبی است که در آن قلب کسی جز خداوند قرار ندارد. هر قلبی علاقه‌ای به غیرِ خداودن داشت، قلبِ بیماری خواهد بود و بدبخت است. «الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه[۲۱]» ، «قُلْ إِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ وَ أَزْوَاجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تِجَارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَ مَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ[۲۲]»؛ اگر پدر شما، مادر شما، خودتان، مال‌تان پیش خودتان محبوب‌تر از خداوند و جَهاد در راه خداوند بود، منتظر عذاب خداوند باشید. بنابراین باید دل را از اَغیار خالی کرد. این‌ها هم هُنر من و شما نیست. «إِلهِى لَمْ یَکُنْ لِى حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلّا فِى وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِى لِمحَبَّتِکَ[۲۳]»؛ خداوند محبّت را می‌دهد و محبّت هم از ناحیه‌ی خودش است. جَذبه از آن طرف است.

«تا که از جانب معشوق نباشد کششی     *****     کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد»

معشوق است که عاشق را می‌برد. عاشق سرگردان است. عاشق ویلان است. اشاراتِ معشوق عاشق را جابجا می‌کند. خداوند متعال به بعضی‌ها نظر محبّت می‌کند و دلشان را آب می‌کند. بعد دیگر او خودش نیست. وقتی دل به خداوند داد، همه‌ی امورش در اختیار خداوند متعال است. خداوند او را اداره می‌کند.

بنده در اَمر مُقدّر پروردگار متعال هیچ حقّ دخالتی ندارد

مادّه‌ی دوّم این است که حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً[۲۴]»؛ این خیلی جای دقّت است. ما از عُلمای محضر و بزرگان محضر توقّع داریم که از معارفی که خداوند متعال به آن‌ها روزی کرده است و تأمّلی که در این معارف حقّه دارند، به ما هم بیاموزند. فَهم این مسائل برای ما خیلی هم آسان نیست. لکن یکی از مسائلی که در تدبیر بنده هیچ حقّ دخالتی در آن ندارد، امر ولایت و حکومت است. «وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ[۲۵]»؛ صریحِ آیه‌ی قرآن کریم است. حقّ هیچ مؤمن و هیچ مؤمنه‌ای نیست؛ وقتی پروردگار متعال اَمری را مورد قضا قرار می‌دهد و قطعی می‌کند، هیچ مؤمن و مؤمنه‌ای تشریعاً دیگر هیچ اختیاری برایشان نیست. حقّ ندارند در برابر اَمر خداوند و انتخاب خداوند و اصطفاء و اجتباء خداوند بیایند و یک سَقیفه‌ای تشکیل بدهند و بگویند که در آن‌جا گفتیم: «بَخٍ بَخٍ»، ولی حکومت اَمر مردمی است و مردم یتیم و فقیر نیستند که سرپرست بخواهند که کسی بیاید و بر آن‌ها امامت کند و زَمام امورشان را به دست این‌ها بدهند. این‌ها برای جاهل‌هاست، برای انسان‌های تاریک و ظُلمانی است. خداوند متعال حتّی زَمام امور بندگانش را در اختیار خودش قرار نداده است.

تمام لحظات بنده با اذن امام زمان (ارواحنا فداه) سپری می‌شود

در جریان تشرّف جمعی از عُلمای شهر قُم به محضر شریف مبارکِ حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) که در کتاب «احتجاج[۲۶]» مرحوم «طَبَرسی[۲۷]» (رحمت الله علیه) که خداوند استاد ما مرحوم «آیت الله خزعلی» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید، ایشان خیلی در ایمان‌شان باصلابت بودند. در دفاع از ولایت‌فقیه از آبرو و همه ‌چیزشان مایه می‌گذاشتند. خداوند متعال هم به ایشان توفیقاتی داده بود. خداوند متعال رحمت کند یک آقایی را که مرحوم «علّامه مصباح یزدی» (اعلی الله مقامه الشریف) هم از ایشان یک ارتباطی از امام زمان (ارواحنا فداه) را نقل کرده‌اند. فرمودند که در مقابل قبرستان شیخان یک‌مرتبه دلش هوای امام زمان (ارواحنا فداه) را کرده بود و یک حالت بی‌تابی و بی‌قراری داشت. در ذهنش آمده بود: ما که این‌گونه دلمان برای او آب شده است، یعنی او نیز از ما یاد می‌کند؟ صدای حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) را شنیده بودند که فرموده بودند: شیخ حسین! در فُلان‌جا و فُلان‌جا، فُلان خطر و فُلان خطر از سرِ تو رَفع شد؛ آیا تو بودی یا ما بودیم؟ یعنی رسماً اگر این را نمی‌فرمودند، انسان گمان می‌کند که در حالات عادی خودش در حال زندگی‌کردن است. در حالی‌که به والله قَسم هر نَفَسی که می‌کشیم، به برکت حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) است. هر دَم و بازدَمی که داریم، با اذن و تصرّف ایشان است. همه‌ی عوالِم به تارِ موی ایشان وابسته است. «بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری‌ وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرضُ و السَّماء[۲۸]»؛ مُنتها ما توجّه نداریم که در این‌جا هم که نشسته‌ایم، با عنایت حضرت صاحب الزمان (ارواحنا فداه) نشسته‌ایم. ما با لُطف و آقایی امام زمان (ارواحنا فداه) در خانه‌ی ایشان جای گرفته‌ایم. چه قِداستی دارید! بر سر سُفره‌ی امام زمان (ارواحنا فداه) هستید.

خداوند همه‌ی موجودات عالَم را اداره می‌کند

خداوند مرحوم «آیت الله فاضل لنکرانی[۲۹]» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت کند. ایشان هزینه‌ای بابت منبر و تألیفات دریافت نمی‌کردند. فقط از شهریه استفاده می‌کردند و می‌فرمودند: افتخار من این است که نوکر خودشان هستم. مُزد را از خودشان می‌گیرم و برای خودشان هم کار می‌کنم. جوان‌های عزیز! فدای شما بشوم! دروغ بدتر از شراب است و شراب اُمّ الخبائث است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: مؤمن طعم ایمان را نمی‌چِشد، «حَتَّى یَتْرُکَ اَلْکَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ[۳۰]»، به شوخی هم دروغ نگوید؛ والّا خداوند شیرینی ایمان را نصیب شما نمی‌کند. کسی که ایمان برایش شیرین نباشد، مناجات هم برایش شیرین نخواهد شد، عبادت خداوند هم برایش مزّه‌ای نخواهد داشت. دوّمین چیزی که ایشان را این‌گونه شکسته بود، این بود که فرموده بودند: من با شهریه‌ زندگی کرده‌ام. من عَمله‌ی امام صادق (علیه السلام) و اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) هستم. پول از امام زمان (ارواحنا فداه) می‌گرفتم و برای ایشان کار می‌کردم. چند روز است که نمی‌توانم کار کنم، ولی مُزد می‌گیرم. شرمنده‌ی این‌ها هستم. «ببین تفاوتِ ره کز کجاست تا به کجا[۳۱]». گاهی بنشینیم و مقداری با خودمان خلوت کنیم. والله قَسم که روزی به دست خداوند است. والله قَسم آن‌چه که خداوند متعال مُقدّر کرده است، کم و زیاد نمی‌شود. خیلی صریح است که می‌فرماید: «نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ[۳۲]»؛ خودمان تقسیم کردیم.‌ «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ[۳۳]»؛ به بعضی‌ها زیاد و به بعضی دیگر کم دادیم. با زور زدن نیست. خداوند نخواسته است که زَرق و بَرق دنیا حَواس ما را پَرت کند. عالَم حساب و کتاب دارد و خداوند مخلوقات خودش را تأمین می‌کند. گرگ بیابان، شیر بیشه، کوسه‌ی دریا، کِرم زیر خاک، این پرندگان بدون سیلو و بدون انباری کدام‌یک درمانده‌اند؟ خداوند همه را اداره می‌کند، مار و عقرب را اداره می‌کند؛ آن‌گاه شما سرباز امام زمان (ارواحنا فداه) باشید، آیا شما را رها می‌کند؟ والله قَسم که اگر به جای دیگری هم رفته بودید، چیزی بیش از این نصیب شما نمی‌شد. کما این‌که اَجل هم همین‌طور است. والله قَسم کسانی که در جوانی شهید شدند، اگر به جبهه نرفته بودند هم با تصادف یا بهانه‌ی دیگری می‌مُردند. همان‌گونه که کسی نمی‌تواند عقربه‌ی اَجل را جلو و عقب بیندازد، روزی هم مانند اَجل است. در اختیار کسی نیست؛ کار خودتان را بکنید. با اطمینان، با آرامش کار خودتان را انجام بدهید.

تشرّف عُلمای شهر قُم به سامرا و دیدار با حضرت صاحب الزمان (ارواحنا فداه)

«وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَهٍ»؛ این عُلمای بزرگوار شهر قُم با شُبهاتی مواجه بودند که اهل سقیفه و طرفداران سقیفه برای موهون‌کردن اعتقادات پیروان اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) منتشر می‌کردند. در بعضی از این شُبهات عُلما هم گیر کرده بودند و این‌ها به صورت دسته‌جمعی حرکت کردند تا به سامرا و خدمت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)بروند. خوشا به حالشان! ولی فکر نکنید که شما به امام زمان‌تان راه ندارید. «علّامه حلّی[۳۴]» (رضوان الله تعالی علیه) مسأله‌ی فقهی‌اش را با خودِ امام زمان (ارواحنا فداه) در میان می‌گذارد و با ایشان صحبت می‌کند و حضرت هم به ایشان آدرس می‌دهد و مسأله‌ی فقهی را تبیین می‌کنند. مرحوم «مقدّس اردبیلی[۳۵]» (اعلی الله مقامه الشریف)، مرحوم «محقّق اردبیلی» (رضوان الله تعالی علیه) وقتی در مسأله‌ی فقهی درمی‌ماند و نمی‌تواند به جایی برسد، به حرم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مُشرّف می‌شود و دَرب بسته خود به خود به اذن حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر روی او باز می‌شود. وقتی مسأله‌ی فقهی را با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مطرح می‌نماید، ایشان حواله می‌دهند که فرزند ما حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در مسجد کوفه هستند، به آن‌جا بروید و مسأله‌ی خود را از ایشان بپرسید. «رو مجرد شو مجرد را ببین[۳۶]». این‌ها بلند شدند و به سامرا آمدند. اموالی را به همراه خود آورده بودند که امانات بود، سَهم امام بود، نذورات بود که این‌ها آورده بودند؛ ولی برای حلّ مسائل‌شان آمده بودند. به محضر حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) رسیدند. هم اموال را عرضه کردند و هم خواستند مسائل را بپرسند، پَرده کنار رفت. «ستاره‌ای بدرخشید و ماهِ مجلس شد[۳۷]». مشخّص می‌شود که حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) خیلی نسبت به این‌ها عنایت داشته‌اند. آن سِرّالله، آقازاده‌ی خود، حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از پَس پَرده در جمع این‌ها حاضر شدند. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند: مسائل خود را از ایشان بپرسید. مشکل اَموال خود را هم که آورده‌اید، حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) روشن خواهد کرد. چون ما ذی‌الحجّه ماهِ ولایت است، مناسبت‌های متعدّدی اقتضاء می‌کند که فکر و ذکر و دل شما در این ماه با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اولاد ایشان، با امامت و ولایت باشد. مُحکم هم از نظر نورانیّت به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وصل بشوید و قطره‌ی وجودتان را در دریای وجود امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیندازید، به دامان رحمت ایشان چنگ بزنید که ان‌شاءالله از ایشان جدا نشوید و هوای شما را داشته باشند و هم از نظر علمی هم در بُعد ایجابی و هم در بُعد سَلبی و دَفع شُبهات برای شما از اوجبِ واجبات است که ان‌شاءالله در مسائل اعتقادی کفایت لازم را هم برای پاسخگویی به خودتان و هم در برابر شُبهات داشته باشید و در این زمینه قوی بشوید. یکی از سؤالات این بود که چرا خداوند متعال انتخاب امام را به بَشر واگذار نکرده است؟ چرا زَمامدار بَشر را خودش بر عُهده گرفته است؟ حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) فرمودند که بَشر عادی چه تناسبی با پیامبر دارد؟ عرض کردند: اصلاً قابل مقایسه نیست. حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) فرمودند: خداوند حضرت موسی (علیه السلام) را مأمور کرد و ۷۰ نفر را گزینش کرد و این‌ها را حضرت موسی (علیه السلام) خودشان انتخاب کردند و برای مناجات به کوه طور برد. بعد که حضرت موسی (علیه السلام) از این‌ها جدا شد تا وقتی برگردد، این‌ها خودشان گوساله‌پَرست شدند. عصمت اَمری است که جز خداوند کسی آن را نمی‌داند. وقتی انتخاب پیامبر به آن صورت دربیاید، انتخاب بَشر عادی به چه صورتی خواهد بود؟ به این دلیل است که فرمود: «لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ[۳۸]»؛ این‌که چه کسی در آینده ظالم است و یا در باطن او ظُلمی وجود دارد، به جز خداوند کسی از آن خبر ندارد. لذا مسأله‌‌ی امامت مسأله‌ی الهی است، عهدالله است و قاعده‌ی لُطف این را اقتضاء می‌کند، آیات صریح قرآن کریم این را اقتضاء می‌کند و مخالفت با این هم مخالفت با عقل و نقل است. بنابراین تدبیر امور جامعه که باید با زَمامدارِ باکفایتی باشد، این تدبیر فقط از جانب خداوند متعال است و خداوند حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را از اَزل تا اَبد «امیرالمؤمنین» قرار داده است. هیچ پیامبری حتی خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیست. هیچ امامی حتی امام زمان (ارواحنا فداه) امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیست. خداوند این عمارت را برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) پَسندیده است و ولایت و امامت ابراهیمی را که در قرآن کریم آمده است، مخصوصِ اوصیاء پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی دوازده امام (سلام الله علیهم اجمعین) قرار داده است که اوّلین نفر از آن‌ها حضرت امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) است و آخرین نفر هم آقا جانِ ماست. ای‌کاش ما را به نوکری بپذیرد. هیچ لیاقتی نداریم. ما در کجا هستیم و ایشان در کجا هستند؟!

روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

السلام علیک یا اباعبدالله (علیه السلام)

می‌گویند بهترین حالت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وقتی بود که به برکت ولایت ایشان دین کامل شد. «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی[۳۹]»؛ کمال دین برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اِبتهاج بود. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دست علی (علیه السلام) را گرفت و هم سمعی و هم بَصری اعلام کردند. ۱۲۰ هزار حاجی در حال تماشا با دو چشم خود هستند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم حضرت علی (علیه السلام) را در میان جمعیت قرار ندادند که بعداً بگویند منظور ایشان یک شخص دیگری بوده است. ایشان را با خودشان بالا بردند و فرمودند: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ[۴۰]»؛ اما می‌گویند سخت‌ترین حالت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم وقتی بود که همین دستی را که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بالا بردند، بسته بودند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به طناب کشیدند. دست ایشان بسته بود و ایشان را می‌کشاندند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) به دفاع قیام کردند. بی‌ایمان بودند، بی‌معرفت بودند، بی‌غیرت بودند و حتی به ناموسِ خدا هم رَحم نکردند. گفت: چرا دست فاطمه را کوتاه نمی‌کنید؟ چگونه کوتاه کردند!! زبان انسان قاصر است و توضیح آن نیز برای این مَجالس نیست. همین‌قَدر ناله‌ی فاطمه (سلام الله علیها) بلند شد که فرمود: «آه یا فضّه! إلیک فخذینی فقد و اللَّه قُتِل ما فی أحشائی[۴۱]»؛ یک استمداد بود یا یک خبر بود. استمدادش زمانی بود که بی‌بی دیگر در حال افتادن بودند. فرمودند: فضه! من را دریاب. اما خبر هم خبر فَجیعی بود. فضه! فرزندم را کُشتند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) اعلان نکردند، ولی بی‌بی زینب کبری (سلام الله علیها) در مقابل خیمه بود، حضرت رباب (سلام الله علیها) هم در جلوی خیمه بودند. گویا می‌دیدند که قُنداق غَرق در خون است.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۴۲]».

دعا

خدایا! امام‌ زمان‌‌‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! همواره قلب مبارک امام‌ زمان‌‌‌مان (ارواحنا فداه) را از ما راضی بفرما.

خدایا! چشم ما را به جَمال امام‌ زمان‌‌‌مان (ارواحنا فداه) روشن بگردان.

خدایا! قلوب ما را به نور معرفت و محبّت امام‌ زمان‌‌‌ (ارواحنا فداه) نورانی بدار.

خدایا! ما را در مسیر ایمان و ولایت ثابت‌قدم بفرما.

خدایا! پایان عُمر ما را با مُهر شهادت مُزیّن بفرما.

خدایا! به ما آرامش در مسئله‌ی رِزق و در همه‌ی شئون زندگی ایمان کافی که مایه‌ی آرامش ما باشد، به ما روزی بفرما.

خدایا! ما را اهل یقین قرار بده.

خدایا! ما را به وظایف‌مان آشنا بفرما.

خدایا! ما را به وظایف‌مان عامل قرار بده.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت رهبر عزیز و نورانی ما را با کفایت و کرامت تا ظهور مولایش حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بدار.

خدایا! به ملّت ما توفیق شُکر این نعمت را مرحمت بفرما.

خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به مظلومیّت و غُربت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به محسنِ حضرت زهرا (سلام الله علیها) نابسامانی‌های اخلاقی، ناهنجاری‌های اجتماعی، فقر، فَحشاء، میکروب کشف حجاب را از این مملکت دور بفرما.

بارالها! پروردگارا! همواره ما را از بندگان شاکرِ خودت قرار بده.

خدایا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای ما و مَشایخ ما را بر سر سُفره‌ی مولایمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مُتنعّم و روحشان را از ما راضی بدار.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه فجر، آیات ۱ و ۲٫

[۳] سوره مبارکه تین، آیه ۱٫

[۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۹٫

«هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ ۚ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».

[۵] کلیات حدیث قدسی، جلد ۱، صفحه ۷۰۹.

[۶] سوره مبارکه طلاق، آیه ۱۲٫

«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا».

[۷] موسوعه الإمام أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام، القرشی، الشیخ باقر شریف، جلد ۷، صفحه ۳۷٫

«أتحسب أنّک جرم صغیر     ***     و فیک انطوى العالم الأکبر

دواؤک فیک و ما تبصر     ***     و داؤک منک و ما تشعر».

[۸] سوره مبارکه فجر، آیات ۱ الی ۳٫

[۹] نهج البلاغه، حکمت ۲۱٫

«وَ قَالَ ( علیه السلام ): قُرِنَتِ الْهَیْبَهُ بِالْخَیْبَهِ وَ الْحَیَاءُ بِالْحِرْمَانِ وَ الْفُرْصَهُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ».

[۱۰] الکافی، جلد ۱، صفحه ۳۰.

«أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ أَبِی اَلْحُسَیْنِ اَلْفَارِسِیِّ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِیضَهٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ أَلاَ إِنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ بُغَاهَ اَلْعِلْمِ».

[۱۱] همان.

[۱۲] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۲٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَ لَا تَجَسَّسُوا وَ لَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا ۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ ۚ وَ اتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ».

[۱۳] الخصال، ج ۲، ص ۱۸۶٫

«خَرَجَ إِلَیَّ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَخَذَ بِیَدِی وَ أَخْرَجَنِی إِلَى اَلْجَبَّانِ وَ جَلَسَ وَ جَلَسْتُ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَیَّ فَقَالَ یَا کُمَیْلُ اِحْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَکَ اَلنَّاسُ ثَلاَثَهٌ عَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاهٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ اَلْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ یَا کُمَیْلُ اَلْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ اَلْمَالِ اَلْعِلْمُ یَحْرُسُکَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ اَلْمَالَ وَ اَلْمَالُ تَنْقُصُهُ اَلنَّفَقَهُ وَ اَلْعِلْمُ یَزْکُو عَلَى اَلْإِنْفَاقِ یَا کُمَیْلُ مَحَبَّهُ اَلْعَالِمِ دِینٌ یُدَانُ بِهِ تُکْسِبُهُ اَلطَّاعَهَ فِی حَیَاتِهِ وَ جَمِیلَ اَلْأُحْدُوثَهِ بَعْدَ وَفَاتِهِ فَمَنْفَعَهُ اَلْمَالِ تَزُولُ بِزَوَالِهِ یَا کُمَیْلُ مَاتَ خُزَّانُ اَلْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ وَ اَلْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ اَلدَّهْرُ أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَهٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی اَلْقُلُوبِ مَوْجُودَهٌ هَاهْ وَ إِنَّ هَاهُنَا وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَعِلْماً جَمّاً لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَهً بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَیْرَ مَأْمُونٍ یَسْتَعْمِلُ آلَهَ اَلدِّینِ فِی اَلدُّنْیَا وَ یَسْتَظْهِرُ بِحُجَجِ اَللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ بِنِعَمِهِ عَلَى عِبَادِهِ لِیَتَّخِذَهُ اَلضُّعَفَاءُ وَلِیجَهً مِنْ دُونِ وَلِیِّ اَلْحَقِّ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَهِ اَلْعِلْمِ لاَ بَصِیرَهَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ یُقْدَحُ اَلشَّکُّ فِی قَلْبِهِ بِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَهٍ أَلاَ لاَ ذَا وَ لاَ ذَاکَ فَمَنْهُومٌ بِاللَّذَّاتِ سَلِسُ اَلْقِیَادِ أَوْ مُغْرًى بِالْجَمْعِ وَ اَلاِدِّخَارِ لَیْسَا مِنْ رُعَاهِ اَلدِّینِ أَقْرَبُ شَبَهاً بِهِمَا اَلْأَنْعَامُ اَلسَّائِمَهُ کَذَلِکَ یَمُوتُ اَلْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ اَللَّهُمَّ بَلَى لاَ تَخْلُو اَلْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ بِحُجَّهٍ ظَاهِرٍ أَوْ خَافٍ مَغْمُورٍ لِئَلاَّ تَبْطُلَ حُجَجُ اَللَّهِ وَ بَیِّنَاتُهُ وَ کَمْ وَ أَیْنَ أُولَئِکَ اَلْأَقَلُّونَ عَدَداً اَلْأَعْظَمُونَ خَطَراً بِهِمْ یَحْفَظُ اَللَّهُ حُجَجَهُ حَتَّى یُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ یَزْرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ اَلْعِلْمُ عَلَى حَقَائِقِ اَلْأُمُورِ فَبَاشَرُوا رُوحَ اَلْیَقِینِ وَ اِسْتَلاَنُوا مَا اِسْتَوْعَرَهُ اَلْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اِسْتَوْحَشَ مِنْهُ اَلْجَاهِلُونَ صَحِبُوا اَلدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَهٌ بِالْمَحَلِّ اَلْأَعْلَى یَا کُمَیْلُ أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اَللَّهِ وَ اَلدُّعَاهُ إِلَى دِینِهِ هَایْ هَایْ شَوْقاً إِلَى رُؤْیَتِهِمْ وَ أَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ لِی وَ لَکُمْ».

[۱۴] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.

«یا إِلٰهِى وَ رَبِّى وَ سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ، لِأَیِّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَشْکُو، وَ لِمَا مِنْها أَضِجُّ وَ أَبْکِى، لِأَلِیمِ الْعَذابِ وَ شِدَّتِهِ، أَمْ لِطُولِ الْبَلَاءِ وَ مُدَّتِهِ. فَلَئِنْ صَیَّرْتَنِى لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدائِکَ، وَ جَمَعْتَ بَیْنِى وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلَائِکَ، وَ فَرَّقْتَ بَیْنِى وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیائِکَ، فَهَبْنِى یَا إِلٰهِى وَ سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ وَ رَبِّى، صَبَرْتُ عَلَىٰ عَذابِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَىٰ فِراقِکَ، وَ هَبْنِى صَبَرْتُ عَلىٰ حَرِّ نَارِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَىٰ کَرامَتِکَ؟ أَمْ کَیْفَ أَسْکُنُ فِى النَّارِ وَ رَجائِى عَفْوُکَ؟ فَبِعِزَّتِکَ یَا سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ أُقْسِمُ صَادِقاً، لَئِنْ تَرَکْتَنِى نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَیْکَ بَیْنَ أَهْلِها ضَجِیجَ الْآمِلِینَ، وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَیْکَ صُراخَ الْمُسْتَصْرِخِینَ، وَ لَأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکَاءَ الْفَاقِدِینَ، وَ لَأُنادِیَنَّکَ أَیْنَ کُنْتَ یَا وَلِىَّ الْمُؤْمِنِینَ، یَا غَایَهَ آمالِ الْعارِفِینَ، یَا غِیاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ، یَا حَبِیبَ قُلُوبِ الصَّادِقِینَ، وَ یَا إِلٰهَ الْعالَمِینَ».

[۱۵] بحار الأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۳۱۹٫

[۱۶] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۱۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۶٫

«الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ».

[۱۸] سوره مبارکه حدید، آیه ۷٫

«آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ ۖ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ».

[۱۹] سوره مبارکه یونس، آیه ۱۴٫

«ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلَائِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ».

[۲۰] سوره مبارکه شعراء، آیات ۸۸ و ۸۹٫

[۲۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۶۵٫

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ ۖ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ۗ وَ لَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ».

[۲۲] سوره مبارکه توبه، آیه ۲۴٫

«قُلْ إِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ وَ أَزْوَاجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ و َأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تِجَارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَ مَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ ۗ وَ اللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ».

[۲۳] مناجات شعبانیه (مناجات ائمه (علیهم السلام) در ماه شعبان).

«…إِلٰهِى وَ أَنَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ قائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ، مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ إِلَیْکَ. إِلٰهِى أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَیْکَ مِمَّا کُنْتُ أُواجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّهِ اسْتِحْیائِى مِنْ نَظَرِکَ، وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ إِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِکَرَمِکَ. إِلٰهِى لَمْ یَکُنْ لِى حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلّا فِى وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِى لَِمحَبَّتِکَ، وَ کَما أَرَدْتَ أَنْ أَکُونَ کُنْتُ فَشَکَرْتُکَ بِإِدْخالِى فِى کَرَمِکَ، وَ لِتَطْهِیرِ قَلْبِى مِنْ أَوْساخِ الْغَفْلَهِ عَنْکَ. إِلٰهِى انْظُرْ إِلَىَّ نَظَرَ مَنْ نادَیْتَهُ فَأَجابَکَ، وَ اسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَأَطاعَکَ، یَا قَرِیباً لَایَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ، وَ یا جَواداً لَایَبْخَلُ عَمَّنْ رَجا ثَوابَهُ. إِلٰهِى هَبْ لِى قَلْباً یُدْنِیهِ مِنْکَ شَوْقُهُ، وَ لِساناً یُرْفَعُ إِلَیْکَ صِدْقُهُ، وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنْکَ حَقُّهُ. إِلٰهِى إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیْرُ مَجْهُولٍ، وَ مَنْ لاذَبِکَ غَیْرُ مَخْذُولٍ، وَ مَنْ أَقْبَلْتَ عَلَیْهِ غَیْرُ مَمْلُوکٍ [مَمْلُولٍ]. إِلٰهِى إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِکَ لَمُسْتَنِیرٌ، وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِکَ لَمُسْتَجِیرٌ، وَ قَدْ لُذْتُ بِکَ یَا إِلٰهِى فَلا تُخَیِّبْ ظَنِّى مِنْ رَحْمَتِکَ، وَ لَا تَحْجُبْنِى عَنْ رَأْفَتِکَ. إِلٰهِى أَقِمْنِى فِى أَهْلِ وِلایَتِکَ مُقامَ مَنْ رَجَا الزِّیادَهَ مِنْ مَحَبَّتِکَ. إِلٰهِى وَ أَلْهِمْنِى وَ لَهاً بِذِکْرِکَ إِلىٰ ذِکْرِکَ، وَ هِمَّتِى فِى رَوْحِ نَجاحِ أَسْمائِکَ وَ مَحَلِّ قُدْسِکَ. إِلٰهِى بِکَ عَلَیْکَ إِلّا أَلْحَقْتَنِى بِمَحَلِّ أَهْلِ طاعَتِکَ، وَ الْمَثْوَى الصَّالِحِ مِنْ مَرْضاتِکَ، فَإِنِّى لَاأَقْدِرُ لِنَفْسِى دَفْعاً، وَ لا أَمْلِکُ لَها نَفْعاً…».

[۲۴] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

[۲۵] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۶٫

«وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِینًا».

[۲۶] الإحْتِجاجُ عَلی أهْلِ اللّجاج مشهور به الاحتجاج کتابی کلامی و به زبان عربی نوشته ابومنصور، احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی از علمای قرن۶ قمری است. این کتاب در بیان احتجاحات (بحث و استدلال) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیهم السلام) و برخی از پیروان آنها با مخالفان خود از فرقه‌های مختلف است. برخی از عالمان شیعی در انتساب کتاب اشتباه کرده و آن را به فضل بن حسن طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان نسبت داده‌اند. احتجاج دارای ترجمه‌ها و شروح متعددی است و بسیاری از بزرگان بر آن اعتماد کرده‌اند. در طول تاریخ اسلام، بسیاری از بزرگان، با انگیزه اثبات حق و رد باطل، کتاب‌هایی با عنوان و موضوع احتجاج نوشته‌اند یا فصولی از کتاب خود را به نقل احتجاجات در موضوعات گوناگون اختصاص داده‌اند. نزدیک به ۲۰ عنوان کتاب با نام «الاحتجاج» در میان کتب شیعه به چشم می‌خورد. اولین کتابی هم که در این باره و با نام «الاحتجاج» نوشته شد، کتاب «محمد بن ابى عمیر» از اصحاب امام هفتم (علیه السلام) بود. بنا بر آن چه در خطبه ابتدایی کتاب آمده، نام کتاب «الاحتجاج» بوده و اشاره‌ای به نام «الإحتجاجُ‏ عَلی أهلِ اللّجاج» نشده است، هر چند دیگران این کتاب را به نام دوم معرفی کرده‌اند. این کتاب به «احتجاج طبرسی» نیز شهرت دارد. این کتاب شامل بحث‌ها، مناظرات و استدلال‌های معصومین (علیهم السلام) و بزرگان دین با مخالفان در موضوعات مختلف است.

صاحب کتاب لؤلؤه البحرین می‌نویسد: برخی از متأخّرین أصحاب ما در نسبت دادن کتاب احتجاج به أبو علی طبرسی مؤلّف تفسیر مجمع البیان اشتباه نموده و از جمله ایشان محدّث امین استرآبادی و پیش از او صاحب رساله مشایخ الشّیعه، و پیش از او محمّد بن أبی جمهور أحسائی در کتاب عوالی اللئالی است. همچنین از جمله اشخاصی که در این باره اشتباه و غفلت نموده قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین است. طبرسی در مقدمه الاحتجاج می‌گوید: آن چه باعث شد من چنین کتابی تألیف کنم، این بود که عده‌ای از شیعیان امامیه دست از استدلال و بحث با مخالفان برداشته‌اند و می‌گویند این کار بر ما روا نیست زیرا پیامبر و ائمه (علیهم السلام) هیچ گاه جدال نکرده‌اند و به شیعه نیز چنین اجازه‌ای نداده‌اند؛ لذا تصمیم گرفتم در یک کتاب بحث‌های بزرگان را با مخالفان در اصول و فروع دین جمع کنم. طبرسی در ادامه متذکر می‌شود که نهی آنان از مجادله، نسبت به افراد ضعیف در دفاع ا ز دین و عقاید بوده است، نه افراد مبرز و توانا برای ابراز حق و دفاع از باطل.

[۲۷] ابومنصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی فقیه، محدث و متکلم شیعه قرن ششم هجری قمری، صاحب کتاب الاحتجاج است. وی معاصر فضل بن حسن طبرسی و استاد ابن شهر آشوب مازندرانی است. احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، از علمای شیعه قرن ششم است. از تاریخ تولد و وفات وی و جزییات زندگی او اطلاعاتی در دست نیست. تنها نکاتی که درباره زندگی او بیان شده است اینکه محمدعلی مدرس تبریزی در ریحانه الادب و محمدباقر خوانساری در روضات الجنات او را از اهالی ساری (استان مازندران) دانسته و سید محسن امین در اعیان الشیعه نیز وی را هم‌عصر و خویشاوند فضل بن حسن طبرسی نویسنده کتاب مجمع البیان ذکر کرده است. در آوانگاری شهرت طبرسی اختلاف شده است، برخی او را طَبَرسی خوانده‌اند، به دعوی آن که نسبت به طبرستان می‌برد. میرزا عبدالله افندی در ریاض العلماء، محمدعلی مدرس تبریزی در ریحانه الادب و محمدباقر خوانساری در روضات الجنات بر این اصرار دارند. برخی نیز گفته‌اند منسوب به طبرستان، طبری یا طبرانی یا طبرستانی خواهد بود و نه طبرسی، بلکه نام دقیق مؤلف مجمع البیان، طَبْرِسی است که عربی گردانیده تَفرِشی است و تفرشی منسوب به تفرش، شهری بین قم و اراک است. استاد سرشناس طبرسی، مهدی بن ابی حرب مرعشی است که طبرسی به‌واسطه او از شیخ صدوق روایت نقل می‌کند. مشهورترین شاگرد طبرسی هم ابن شهر آشوب مازندرانی است.

[۲۸] زاد المعاد، علامه مجلسی، ص ۴۲۲؛ مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، دعای عدیله.

«أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّهَ الْأَبْرَارَ وَ الْخُلَفَاءَ الْأَخْیَارَ بَعْدَ الرَّسُولِ … ثُمَّ الْحُجَّهُ الْخَلَفُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِیُّ الْمُرْجَى الَّذِی بِبَقَائِهِ بَقِیَتِ الدُّنْیَا وَ بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ وَ بِهِ یَمْلَأُ اللَّهُ الْأَرْضَ قِسْطا وَ عَدْلا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا…».

[۲۹] محمد فاضل لنکرانی (۱۳۱۰ش-۱۳۸۶ش) مرجع تقلید شیعه و مدرس حوزه علمیه قم بود. وی از روحانیان فعال در انقلاب ۵۷ ایران بود. لنکرانی از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و عضو اولین دوره مجلس خبرگان رهبری بود. فاضل لنکرانی بعد از درگذشت آیت الله گلپایگانی و آیت الله اراکی یکی از هفت مرجعی بود که از سوی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم معرفی شد. او از مراجع حامی جمهوری اسلامی ایران بود و مشروعیت آن را ناشی از ولایت فقیه می‌دانست. لنکرانی همچنین از اندیشه‌های تقریبی حمایت می‌کرد و شرکت در نماز جماعت اهل سنت را جایز می‌دانست. مدفن او در حرم حضرت معصومه است. محمد فاضل لنکرانی در سال ۱۳۱۰ش در قم به دنیا آمد. پدرش فاضل قفقازی از علمای حوزه و از اعضای شورای استفتاء آیت الله بروجردی بود. مادرش از فرزندان سادات معروف مبرقع قم بود. فاضل لنکرانی در ۲۶ خرداد ۱۳۸۶ش در قم درگذشت و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) به خاک سپرده شد.

محمد فاضل در ۱۳ سالگی وارد حوزه علمیه قم شد پس از دروس ادبیات و مقدمات، قسمتی از کتاب رسائل و مکاسب را نزد پدرش خواند و بخشی را نزد محمدباقر سلطانی طباطبایی و همچنین عبدالجواد جبل عاملی و مرتضی حائری یزدی آموخت. در ۱۹ سالگی وارد درس خارج شد. در حدود ۱۱ سال در درس خارج فقه سید حسین بروجردی شرکت کرد و تقریرات درس او را به زبان عربی نوشت. همچنین در درس خارج اصول امام خمینی شرکت کرد و درس اصول او را نوشت. نزد سید محمدحسین طباطبائی، منظومه سبزواری و اسفار ملاصدرا را فرا گرفت.  دروس خود را با سید مصطفی خمینی مباحثه می‌کرد و از همان دوران جوانی در حوزه علمیه تدریس می‌نمود. محمد فاضل در ۳۰ سالگی به درجه اجتهاد رسید. وی در سال ۱۳۷۳ پس از درگذشت محمدعلی اراکی، از سوی جامعه روحانیت مبارز تهران و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با اکثریت‌ آراء، از مراجع‌ تقلید شیعه شناخته‌ و معرفی شد. محمد فاضل لنکرانی تألیف کتاب، آثار علمی و نوشتن تقریرات درس‌های اساتید خود را از دوران جوانی شروع کرد و تا اواخر عمر به این فعالیت‌ها ادامه داد. آثار او در موضوعاتی همچون تفسیر، علوم قرآنی، فقه، اصول و اندیشه سیاسی هستند. محمد فاضل سال‌های طولانی فقه و اصول تدریس کرد.

محمد فاضل در فقه به تحکیم مبانی سید حسین بروجردی و امام خمینی پرداخت. کتاب تفصیل الشریعه فی ذیل تحریر الوسیله، توضیحات و توجیهات فقهی کتاب تحریر الوسیله امام خمینی است. شیوه او تجمیع و تراکم ظنون بود که به گفته محمدجواد فاضل لنکرانی می‌تواند فقیه را به اطمینان برساند. محمد فاضل از شاگردان امام خمینی بود و یکی از ۱۲ نفری بود که مرجعیت امام خمینی را کتبا به اطلاع دیگران رساندند. وی از اولین روزهای‌ فعالیت‌ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به‌ آن‌ پیوست‌ و در جلسات‌ آن‌ شرکت‌ می‌کرد و امضای‌ او در زیر بسیاری‌ از اعلامیه‌ها، از جمله‌ اعلام‌ مرجعیت‌ امام خمینی و نیز خلع‌ ید شاه‌ از قدرت‌، به‌ چشم‌ می‌خورد. فعالیت‌های وی در جامعه‌ مدرسین‌ و دیگر تلاش‌های‌ سیاسی‌، باعث‌ شد چند بار بازداشت‌، شکنجه‌ و تبعید یا زندانی‌ شود. وی حدود ۴ ماه‌ به‌ بندر لنگه‌ و دو سال‌ و نیم‌ به‌ یزد تبعید شد. فعالیت‌های‌ سیاسی‌ او پس‌ از انقلاب‌ اسلامی هم ادامه‌ داشت‌. چند بار در جبهه‌های‌ جنگ ایران و عراق حضور یافت‌ و رزمندگان را تشویق کرد. پس‌ از انقلاب اسلامی ایران به‌ نمایندگی‌ در دوره اول‌ مجلس خبرگان رهبری از استان‌ مرکزی‌ برگزیده شد. او سال‌ها دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود.

[۳۰] الکافی، جلد ۲، صفحه ۳۴۰.

«عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَهَ عَنْ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ اَلطَّائِیِّ عَنِ اَلْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ قَالَ قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: لاَ یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ اَلْإِیمَانِ حَتَّى یَتْرُکَ اَلْکَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ».

[۳۱] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۲.

[۳۲] سوره مبارکه زخرف، آیه ۳۲٫

«أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ ۚ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۚ وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِیًّا ۗ وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ».

[۳۳] سوره مبارکه نحل، آیه ۷۱٫

«وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ ۚ فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلَىٰ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَوَاءٌ ۚ أَفَبِنِعْمَهِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ».

[۳۴] علامه حلّی (۶۴۸-۷۲۶ق) فقیه و متکلم شیعه در قرن هشتم هجری. وی بیش از ۱۲۰ کتاب در رشته‌های مختلف علمی مثل فقه، کلام، تفسیر، منطق، اصول، و رجال نگاشته که برخی از آنها جزو منابع تدریس و تحقیق در حوزه‌های علمیه شیعه است. علامه حلی دارای نقش مهمی در گسترش فقه شیعه دانسته می‌شود و همچنین گفته می‌شود که وی مبانی کلامی و اعتقادی شیعه را با تکیه بر مبانی عقلی تبیین کرد. کتاب‌های باب حادی‌عشر و کشف المراد علامه حلی که شرح تجرید الاعتقاد خواجه نصیرالدین طوسی است، جزء منابع اصلی مطالعه اعتقادات در شیعه به شمار می‌رود. نهج الحق و کشف الصدق، خلاصه الاقوال، الجوهر النضید، تذکره الفقهاء، قواعد الاحکام و مختلف الشیعه معروف‌ترین آثار او هستند. علامه حلی نخستین کسی دانسته شده که با لقب آیت‌الله خوانده شد. قطب‌الدین رازی، فخرالمحققین، ابن‌معیه و محمد بن علی جرجانی از شاخص‌ترین شاگردان وی بوده‌اند. حضور او در ایران و دربار سلطان محمد خدابنده دارای نقش موثری در رواج مذهب تشیع در ایران دانسته شده است.

حسن بن یوسف بن مطهّر حلی، معروف به علامه حلی در ۲۹ رمضان سال ۶۴۸ قمری در حله در عراق به دنیا آمد. پدرش یوسف بن مطهر از متکلمان و عالمان علم اصول در حله بود. او چند سال بیشتر نداشت که با راهنمایی پدرش برای یادگیری قرآن به مکتب رفت و خواندن و نوشتن را در مکتب آموخت. سپس مقدمات و ادبیات عرب و علوم فقه، اصول فقه، حدیث و کلام را نزد پدرش و دایی‌اش محقق حلی آموخت. او در ادامه، علوم منطق، فلسفه و هیئت را نزد اساتید دیگر، به‌ویژه خواجه نصیرالدین طوسی فراگرفت و قبل از رسیدن به سن بلوغ به درجه اجتهاد رسید. علامه حلی به ‌سبب کسب فضیلت‌های بسیار در سن کم در نزد خانواده و دانشمندان به جمال الدین مشهور شد. پس از مرگ محقق حلی در سال ۶۷۶ قمری که مرجعیت شیعیان را بر عهده داشت، شاگردان وی و دانشمندان حله پس از جستجوی فردی که شایستگی زعامت و مرجعیت شیعیان را داشته باشد، علامه حلی را برای این امر مهم مناسب یافتند و او در ۲۸‌سالگی مرجعیت شیعه را بر عهده گرفت. علامه نخستین کسی بود که به علت فضل و دانش بسیارش با لقب آیت‌الله خوانده شد. ابن‌‌حجر عسقلانی‌ او را «آیه فی‌ الذکاء» خوانده‌ است‌. شرف‌الدین شولستانی، شیخ بهایی و محمدباقر مجلسی، در اجازه‌نامه‌هایی که‌ برای‌ شاگردان‌ خود نوشته‌اند، از علامه حلی با عنوان‌ «آیت‌ الله‌ فی‌ العالمین» یاد کرده‌اند.

علامه حلی در علوم مختلفی چون فقه، اصول فقه، کلام، حدیث، تفسیر، رجال، فلسفه و منطق آثار بسیاری تألیف کرده است. درباره تعداد این تألیفات اختلاف است. علامه حلی خود در خلاصه الاقوال ۵۷ اثر برای خودش ذکر می‌کند. سید محسن امین در اعیان الشیعه می‌نویسد: «تالیفات علامه بیش از یکصد کتاب است و من ۹۵ کتاب او را دیده‌ام که بسیاری از آنها چندین مجلدند». او همچنین می‌گوید کتاب الروضات آثار علامه را حدود هزار کتاب تحقیقی دانسته است. میرزا محمد علی مدرس نیز در ریحانه الادب.۱۲۰ اثر و کتاب گلشن ابرار حدود ۱۱۰ اثر برای علامه نام برده‌اند. از آثار معروف علامه حلی می‌توان به مختلف الشیعه و تذکره الفقهاء در علم فقه، کشف المراد، باب حادی عشر و منهاج الکرامه در علم کلام، خلاصه الاقوال در علم رجال و جوهر النضید در علم منطق اشاره کرد. علامه دو کتاب در اصول عقاید شیعه به نام‌های نهج الحق و کشف الصدق و نیز منهاج الکرامه را تالیف نموده و به رسم تحفه به پیشگاه اولجایتو برد. علامه حلی پس از مرگ سلطان محمد خدابنده در سال ۷۱۶ قمری به شهر حله بازگشت و تا آخر عمر در آنجا اقامت گزید. وی سرانجام ۲۱ محرم ۷۲۶ق در سن ۷۸ سالگی، در شهر حله وفات یافت و در حرم امیرالمومنین به خاک سپرده شد.

[۳۵] احمد بن محمد اردبیلی (متوفای ۹۹۳ق) معروف به مقدس و محقق اردبیلی از فقهای امامیه در قرن دهم قمری و از معاصران شیخ بهایی بود. وی در علوم عقلی و نقلی تبحر داشت و در زمان ریاست او بر حوزه علمیه نجف رونقی دوباره به این حوزه داده شد. مجمع الفائده و البرهان و زبده البیان از مهم‌ترین آثار او نام برده شده است. اردبیلی در مسائل فقهی چون نجاست خمر، حرمت غناء و شرایط قاضی آرایی متفاوت از نظر مشهور فقهای شیعه داشت. مقدس اردبیلی از دربار صفویه برای گسترش تشیع و حل مشکلات شیعیان استفاده می‌کرد؛ ولیکن وارد دستگاه صفوی نشد. زهد و تقوا و کمک‌های او به محرومان زبان‌زد بود و کراماتی نیز به او نسبت داده شده است. محقق اردبیلی در سال‌های ۹۸۴-۹۹۳ق مرجع تقلید بوده و افرادی مانند سید محمد عاملی مؤلف مدارک الاحکام و شیخ حسن عاملی مؤلف معالم الدین از شاگردان او بودند. احمد اردبیلی فرزند محمد در قرن ۱۰ق در قریه نیار در دو کیلومتری شرق اردبیل زاده شد. وی معاصر شیخ بهایی و شاه عباس اول بود علوم نقلی و فقه را نزد سید علی صائغ و دیگر استادان حوزه علمیه نجف فرا گرفت. اردبیلی مدتی به شیراز مهاجرت کرد و نزد جمال الدین محمود علوم عقلی را فراگرفت. وی در اواخر عمر در نجف از تدریس علوم عقلی سر باز زد و تا زنده بود به تدریس علوم نقلی پرداخت. وی در دوران ریاست خود بر حوزه علمیه نجف آن را رونقی تازه بخشید و به محقق اردبیلی معروف شد. او در صفر ۹۹۳ درگذشت و در ایوان طلای حرم امام علی (علیه السلام) به خاک سپرده شد. حرز الدین درگذشت او را در ۹۹۲ق ذکر کرده است. اردبیلی نخستین کسی بود که پس از عصر شیخ طوسی دایره عمل به خبر واحد را گسترش داد و به خبر غیر امامی ثقه توجه داشت. احمد اردبیلی در نتیجه زهد و تقوایش به مقدس اردبیلی شهرت چنانکه بخاطر علم و دانش وسیعش به «محقق اردبیلی» مشهور گردیده بود. از وی کراماتی نیز نقل شده است. مقدس اردبیلی خود را در برابر شاگردانش بسیار کوچک می‌شمرد. از شاگردانش گزارش‌هایی درباره تواضع او و کمک‌هایش به محرومان نقل شده است.

وی مورد تجلیل علما و فقهای شیعه قرار گرفته است؛ از جمله سید مصطفی تفرشی، شیخ حر عاملی، شیخ عباس قمی و علامه جلسی او را با القاب و عبارت‌های گوناگونی ستوده‌ است. صاحب جواهر و محدث بحرانی در الحدائق الناضره و صاحب مستند الشیعه از او به عظمت یاد کرده‌اند. وی با دربار صفویه ارتباط داشت و از این راه در گسترش تشیع و حل مشکلات شیعیان تلاش‌های زیادی کرد؛ هرچند وی به درخواست شاه عباس صفوی برای ترک نجف و مهاجرت به ایران پاسخ منفی داد. اما شاه عباس صفوی ارادت خاصی به مقدس اردبیلی داشت و در مکتوبات خویش به ایشان خود را «کلب استان علی» می‌نوشت. به گفتۀ حرزالدین در معارف الرجال، مقدس اردبیلی در نجف بود، نامه‌ای درباره نیازمندی یکی از علویان، به شاه طهماسب اول نوشت و در آن شاه را به دوستی و برادری خطاب کرد. هنگامی که شاه طهماسب نامه را خواند به آن شخص علوی کمک کرد و به نزدیکان خود گفت هنگامی که من از دنیا رفتم این نامه را در قبر من زیر سرم قرار دهید تا به وسیلۀ آن بر نکیر و منکر احتجاج کنم به اینکه ملا احمد مرا برادر و دوست قبول کرده است و سبب نجاتم از آتش شود. اردبیلی، از سید علی صائغ اجازه اجتهاد دریافت کرد. و به گفتۀ محمدابراهیم جناتی، در سال‌های ۹۸۴-۹۹۳ق مرجع تقلید بوده است و مردم به این عنوان به او رجوع می‌کردند.

[۳۶] ملا احمد نراقی، معراج السعاده، باب اول، فصل دوم، ترکیب انسان از جسم و نفس.

[۳۷] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۶۷.

[۳۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۴٫

«وَ إِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی ۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ».

[۳۹] سوره مبارکه مائده، آیه ۳٫

«حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَهُ وَ الْمَوْقُوذَهُ وَ الْمُتَرَدِّیَهُ وَ النَّطِیحَهُ وَ مَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ۚ ذَٰلِکُمْ فِسْقٌ ۗ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ ۚ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا ۚ فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».

[۴۰] إعلام الوری بأعلام الهدی، ص ۱۳۳٫

«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ».

[۴۱] بحار الانوار ج ۸ ، ص ۲۲۲.

«قال عمر: فذکرت أحقاد علیّ و ولوعه فی دماء صنادید العرب و کید محمّد و سحره، فرکلتُ الباب و قد ألصقَت أحشائها بالباب تترسه. و سمعتُها و قد صرخَت صرخه حسبتُها قد جعلَت أعلی المدینه أسفلها، و قالت: یا أبتاه یا رسول اللَّه! هکذا کان یُفعل بحبیبتک و ابنتک؟ آه یا فضّه! إلیک فخذینی فقد و اللَّه قُتِل ما فی أحشائی من حمل وسمعتُها تمخض و هی مستنده إلی الجدار، فدفعتُ الباب و دخلت».

[۴۲] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.