«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

امانات الهی از انسان پَس گرفته می‌شود

در حدیث شریف «عنوان بصری»، وجود مقدّس کشّاف حقایق و امام به حقّ ناطق، رئیس حوزه‌های علمیه و رئیس جبهه‌ی تزکیه و تربیت طلبه، حضرت امام جعفر صادق (علیه الصلاه و السلام) در پاسخ به چیستی عبودیّت فرمودند: عبودیّت سه چیز است. یعنی معجونی است که از سه ماده ترکیب شده است. اوّلین ماده‌ی آن این بود که فرمودند: «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً[۲]»؛ این خیلی مهمّ است که تکرار شود و گفته بشود تا شاید خداوند متعال در گفتار ما صداقتی ببیند و این را به ما عنایت بفرماید. این معرفت از ناحیه‌ی پروردگار است. مسأله فقط موضوع علم نیست، بلکه معرفت شُهودی است. «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ»؛ باید به مرحله‌ی وجدان برسد و در آن‌چه که در حیطه‌ی زندگی او به او داده شده است که همه چیز داده شده است، ما چیزی نداریم که خودمان تحصیل کرده باشیم. همه‌ی شئون ما، هم جَوارح ما و هم جَوانح ما «مَا خَوَّلَهُ اللَّهُ» است، همه داده‌های خداوند متعال است و همه‌ی این‌ها را نیز به صورت امانت به ما داده است و آن‌چه به عنوان امانت داده شده است، از همه بازخواست خواهد شد. «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا[۳]». این موضوع نیاز به کار دارد و تا زمانی که حجاب گناه، حجاب غفلت، حجاب اَنانیّت و حجاب‌های خطرناک حَسد و حِرص و خودبرتربینی و خودنمایی و اَمثال این اَمراض در وجود انسان هست، آیینه‌ی حقیقت انسان محجوب است و این‌که جز خداوند کسی کاره‌ای نیست را نمی‌تواند بیابد. مُدام تلاش می‌کند و برای چیزهایی که نتوانسته است به آن‌ها برسد، غُصّه می‌خورد؛ برای چیزهایی که از دستش رفته است، محزون می‌شود؛ در حالی که هرچه هست متعلّق به اوست. «مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ * لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ[۴]»؛ که بر حسب روایت حقیقتِ زُهد در این آیه‌ی کریمه تبیین شده است. زُهد به همین معناست که اگر انسان چیزی را به دست نیاورد و یا از دست داد، محزون نباشد؛ زیرا اگر متعلّق به من نبوده است، من غُصّه‌ی مالِ دیگری را نخورم. کاره‌ای نبوده‌ام و مالِ من نبوده است. «وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ»؛ اگر الآن هم چیزی به من داده شده است، موجب بَدمَستی من نمی‌شود؛ زیرا این حسّ استقلال و تملّک انسان را به غُرور و بَدمَستی و غفلت می‌کشاند، اما اگر چیزی از جانب پروردگار متعال در دست من به امانت گذاشته شده است، احساس مسئولیت نسبت به اَداء امانت انسان را به کار و تلاش وا می‌دارد و همیشه انسان را وام‌دار می‌کند و نه تنها هیچ‌گاه او طلبکار نیست، بلکه همیشه مدیون است.

کسی که بنده باشد، در نَفع و زیانِ خودش هم مالکیتی ندارد

در مراحل بعدی روایت حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) خودشان توضیح می‌دهند که اگر انسان به این جایگاه رسید، راه بُرون‌رفت از غُصّه برای او باز می‌شود. انسان دیگر محزون و مُضطرب نمی‌شود، گرفتار مَضیقه‌های باطنی نخواهد شد. انسان باید هر اندازه‌ای می‌تواند برای این موضوع تلاش کند که عَجر خودش، جَهل خودش و فقر خودش را شُهود کند و بیابد. والّا بسیاری این درس‌ها را داده‌اند و این‌گونه سخن‌ها را گفته‌اند و کم‌ترین میزان تحمّل را در برابر کم‌ترین حرف ناگُوار ندارند. این‌قَدر به او برمی‌خورد و می‌رَنجد که گُمان می‌کند خودش کعبه است. اگر کسی به من نگاه چَپ انداخته است، مانند این است که به قُفل کعبه اهانت شده است. این موضوع به این دلیل است که من خیلی «من» هستم. والّا شخصی به مادر حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) جسارت کرد و ایشان فرمودند: اگر آن‌چه تو می‌گویی حقّ است، خداوند مادرم را ببخشد؛ و اگر این‌گونه نیست، خداوند تو را ببخشد. برخورد حضرت امام حسن مجتبی ع، ائمه‌ی دیگر و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به همین صورت بود. از جسارت افراد جاهل به هم نمی‌ریختند. یکی از مسائلی که احیاناً برای اهل علم خیلی سخت است، تحمّل جهالت جُهلاء است. منشأ آن این است که وقتی انسان طلبه و روحانی شد، یا به دانشگاه رفت و یا موقعیّت اجتماعی فراهم کرد، به خودش مُستند می‌داند و گمان می‌کند که خودش خیلی بزرگ است و چون خودش را بزرگ می‌بیند، تحمّل هر چیزی که بزرگی او را مَخدوش نماید برایش سخت می‌شود. اما اگر انسان به این‌جا برسد که خداوند متعال همه‌کاره است و عزّت را خداوند متعال می‌دهد؛ ما نه تنها مالک نَفع خود نیستیم، بلکه مالک زیان خود هم نیستیم. نه تنها دیگری نمی‌تواند به ما ضربه بزند، بلکه خودم هم نمی‌توانم این کار را انجام بدهم. «وَ لَا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لَا نَفْعًا وَ لَا یَمْلِکُونَ مَوْتًا وَ لَا حَیَاهً وَ لَا نُشُورًا[۵]». «ما شاء اللَّه‏ کان‏ و ما لم یشأ لم یکن[۶]‏»؛ هرچه خداوند بخواهد، همان است و هرچه خداوند نخواهد، شدنی نیست. «وَ بِیَدِکَ لَابِیَدِ غَیْرِکَ زِیادَتِى وَ نَقْصِى وَ نَفْعِى وَ ضَرِّى[۷]»؛ در مناجات شعبانیه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه الصلاه و السلام) چنین آمده است که اگر افزایشی در علم و موقعیّت و جایگاه من پیش بیاید، به دست توست؛ اگر هم کاهشی پیش بیاید، باز هم به دست توست. خودت مهندسی کرده‌ای، خودت مُجری و همه‌کاره هستی و سَهم من را در این هندسه‌ی کُلّی به این مقدار قرار داده‌ای. برای انسان حالت آرامشی به وجود می‌آورد که یک حکیمی هندسه‌ی عالَم را ترسیم کرده است و در این کاخِ عظیم هستی جایگاه من را نیز خودِ مهندس مشخّص کرده است که جایگاه من در کجا قرار دارد و سَهم من چه مقدار است و نَقش من چیست. این یک آرامشی برای انسان می‌باشد.

جایگاه هرکسی در هندسه‌ی هستی مشخّص شده است

گاهی انسان نگران است که ظالمی بر او مُسلّط است یا بی‌خبر است و نمی‌داند که چه حقّی و چه استعدادی دارد و در حال لطمه‌دیدن است؛ در این صورت نگران و مُضطرب می‌شود. ولی وقتی سازنده‌ی عالَم «کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ[۸]» را فرموده است و برای هر چیزی اندازه‌گیری کرده است و یک اندازه و حدّی قرار داده است و خودش حدود را تعیین کرده است، جایگاه امام مشخّص است و غیر از امام آن جایگاه را نخواهد داشت. حضرت «علی بن جعفر[۹]» (سلام الله علیه) فقیه و امامزاده هستند، برادر امام هستند، عموی امام هستند و مُدرّس هستند و درس پُر رونقی دارند و مسجدالنبی از شاگردان ایشان مَشحون بود و وقتی حضرت امام جواد (علیه السلام) وارد شدند، با یک دستپاچگی به استقبال حضرت امام جواد (علیه السلام) رفتند و تواضعی کرد که شاگردان او توقّع نداشتند. سنّ حضرت امام جواد (علیه السلام) سنّ طفولیّت بود و ایشان در مرحله‌ی شیخوخت بود و حضرت امام جواد (علیه السلام) درس و بحث و مذاکره‌ای نداشتند، ولی درس ایشان رونق داشت و این موضوع باعث شد تا برخی بی‌معرفتی خودشان را بر زبان جاری کنند و بگویند: آقا! جایگاه شما چیز دیگری است، چرا این‌گونه‌ رفتار کردید؟ جناب علی بن جعفر (سلام الله علیه) گفتند: خداوند متعال بنده را با این ریشِ سفید لایق ندیده است که جایگاه امامت را نصیبم کند، ولی به حضرت امام جواد (علیه السلام) با وجود سنّ کم ایشان این جایگاه امامت را عنایت فرموده است. بنابراین فرموده است: «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ[۱۰]»؛ منشأ حَسَد نیز بی‌توجّهی به این معناست. گاهی یک شخصی پیش می‌افتد و مانند «شیخ انصاری[۱۱]» (رحمت الله علیه) می‌شود و رفیق و هم‌حُجره‌ی او جای می‌ماند. مرحوم «آیت الله سیّد محمّدرضا گلپایگانی[۱۲]» (اعلی الله مقامه الشریف) خیلی مرجع روشن‌بین و مُتدیّن و اَثرگذار در نظام حوزه بودند. ایشان می‌فرمایند: به بالین کسی رفتیم که اهل علم بود. هنگام مرگ گفت که من خداوند را ظالم می‌بینم و خداوند به من ظلم کرده است. حقّ من این بود که من هم خیلی رُشد کنم. این شخص به این معنا نرسیده است که پروردگار عالَم مالکِ علی‌الاطلاق است و بی‌نیاز نیز می‌باشد. «وَ اِنَّما یَحتاجُ اِلی الظُّلمِ ضَعیف[۱۳]»؛ منشأ ظلم ضعف است، جَهل است، نیاز است. کسی که بی‌نیازِ مَحض و علم مُطلق است به بنده‌ی خود ظُلم نمی‌کند. هرکسی را در جای خودش قرار می‌دهد. اگر این‌گونه بشود که انسان خداوند متعال را همه‌کاره‌ و عالِم و بی‌نیاز و رئوف و حکیم ببیند، شعار «هرچه از دوست می‌رسد، نیکوست» برایش یک شعار نمی‌شود، بلکه تبدیل به یک شُعور می‌شود. واقعاً هرچه پیش می‌آید، می‌گوید یک عالِم حساب‌گَرِ مهربانی این را برای من پیش‌بینی کرده است و یقیناً باید منتظر باشم که در این کار خیری وجود دارد. لذا بَلاها را در هیچ‌جایی به عنوان بَلا نمی‌بیند؛ همه‌ی بَلاها را نعمت و همه‌ی تَهدیدها را فرصت می‌بیند و همه‌ی فرصت‌ها مانند شَهدِ عسل برای او گوارا می‌باشد، مصیبت‌ها و بَلاها که چه فقر و یا هر چیزی دیگری باشد، برای او گواراست.

«من از درمان و درد و وصل و هجران     *****     پسندم آنچه را جانان پسندد[۱۴]»

پروردگار عالم قدرت لایتناهی است که بر همه‌ی عالَم احاطه دارد

این‌که یک اراده و یک قدرت در عالَم وجود دارد، قدرت لایتناهی و علم لایتناهی و جودِ لایتناهی و و رأفت لایتناهی بر امور عالَم محیط است و هرچه وجود دارد، جلوه‌های خودش است. کسی که به جلوه‌ی خودش جَفا نمی‌کند. همه‌ی ما از او هستیم و چه افتخاری است وقتی انسان متوجّه می‌شود که مبدأ و اصل او از چه کسی است که او علم لایتناهی و قدرت لایتناهی است. به همین منظور در این جمله‌ی حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) برای خودسازی، برای آرامش، برای اعتماد به زندگی که برخی نسبت به زندگی بدبین هستند و نااُمید هستند. منشأ نااُمیدی بدبینی است و منشأ بدبینی غفلت از برنامه‌ریز و مهندس عالَم است. خداوند متعال «بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ[۱۵]» است، خداوند متعال «عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ[۱۶]» است، او «رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ[۱۷]» است. چنین کسی جز خیر، چیز دیگری برای جلوه‌های خودش نخواسته است. تو بیخودی خودت را مالک و ذی‌حقّ دیده‌ای و گمان کرده‌ای که حقّ تو ضایع شده است. اگر می‌دانستی که حقّ تو بیش از این نبوده است و بیش از این برای تو پیش‌بینی نشده است، چقدر راحت زندگی می‌کردی و برای خودت اضطراب و تشویش بیخودی پیش نمی‌آوردی. به همین دلیل یکی از بهترین دعاها این است که عرضه می‌داریم: «اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ إِیماناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبِى، وَ یَقِیناً صادِقاً حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ یُصِیبَنِى إِلّا مَا کَتَبْتَ لِى، وَ رَضِّنِى مِنَ الْعَیْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِى[۱۸]»؛ این مربوط به این جمله‌ی وجود نازنین حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) است.

حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) عالِم بی‌نظیری هستند

چون ایّام یاد حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) است که همه‌ی حوزه‌های علمیه بدون استثناء به عُلمای سَلف بدهکار هستند. ما هرچه داریم بر سر سُفره‌ی اَسلاف‌مان داریم. حتی اگر حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) به مقام رهبری جهان اسلام نائل شدند و پَرچم غدیر را برافراشتند، وام‌دار حوزه‌هایی هستند که ایشان را پرورش داده‌اند و به این مرتبه رسیده‌اند. مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) هم وام‌دار و بدهکار عُلمای سَلف هستند و در میان عُلماء، حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) از یک برجستگی خاصّی برخوردار هستند. مرحوم «آیت الله اراکی[۱۹]» (اعلی الله مقامه الشریف) از قول برخی از بزرگان نقل می‌کنند که امام‌زادگی حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) مسأله‌ی علم و اجتهاد ایشان را تحت‌الشّعاع قرار داده است و همه ایشان را به عنوان یک امام‌زاده مقدّس می‌دانند؛ ولی به عنوان یک عالِم، یک مجتهد و یک مرجع تقلید به حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) توجّه نمی‌کنند. خداوند متعال مرحوم «آیت الله ری‌شهری» (رحمت الله علیه) را رحمت نماید. انصافاً در زمان خودشان مُحدّث موفّقی بودند و در چهره‌های حوزوی از موفّقین حوزه‌های علمیه بودند. ایشان حدیثی در ارتباط با مقام ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) بیان می‌کردند که «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنَا[۲۰]»، حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) در این عبارت «النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنَا»، در کتاب حکمت‌نامه‌ی حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) که مرحوم آیت الله ری‌شهری (رحمت الله علیه) که الحقّ هم در تولیت آستان مقدّس حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) قرار داشتند و رونقی برای حرم ایشان به دست ایشان پیش آمد و خصوصاً توسعه‌ی شبستان بالا و حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) را از آن حالت بی‌رونقی بیرون آوردند. در ذیل این آیه‌ی کریمه حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) با دو واسطه از امام جعفر صادق (علیه السلام) این‌گونه نقل می‌کنند: این نوری که خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است به این نور ایمان بیاورید، «وَ اَللَّهِ اَلْأَئِمَّهُ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ[۲۱]»؛ حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) قَسم جَلاله می‌خورند که منظور از این نور ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) هستند. «اَلْإِمَامِ فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِیئَهِ بِالنَّهَارِ[۲۲]»؛ امام، امامِ بیرونی نیست، بلکه امامِ قلوب است. اصلاً تفاوت امامت با مسأله‌ی ریاست‌های اعتباری این است که امام تکویناً امام است و امام در عُمق وجود ما حضور پیدا می‌کند و اگر کسی در زندگی توفیقی دارد، به این دلیل است که فرمانده‌ی دلِ او امام زمانش است.

مؤمن باید امام زمانش را در قلب خودش مُستقر نماید

این‌که فرموده‌اند: «شِیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِینِتِنا وَ عُجِنُوا بِماءِ وَلایَتِنا[۲۳]»؛ اگر انسان به این‌ها توجّه داشته باشد، خیلی شارژ می‌شود. یک احساس دیگری پیدا می‌کند. همیشه در عُمق وجود خودش خداوند متعال را حاضر می‌بیند. امام زمان (ارواحنا فداه) اسم اعظم خداوند متعال هستند و حضور ایشان حضور پروردگار است. امام در بُرجِ فرماندهی قلب مؤمن نشسته است. لذا آن عبارتی که قرآن کریم در مورد حضرت یوسف (علیه السلام) می‌فرماید: «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ[۲۴]»؛ اگر کسی در بُرجِ فرماندهی عقل و قلبش امام قرار داشته باشد و زَمام زندگی او را در دست داشته باشد، او مانند مرحوم حضرت «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) زندگی خواهد کرد که در عُمرشان یک گناه هم واقع نشده است. حال آیت الحقّ، مُفسّر کم‌نظیر، مرحوم «آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی[۲۵]» (اعلی الله مقامه الشریف) که رضوان خداوند بر ایشان باد، می‌گویند که بنده از زمان بلوغ تا به حال یک گناه در خودم سُراغ ندارم؛ اما گاهی فکر گناه صورت گرفته است. گناه عملی برایم پیش نیامده است، یعنی عصمت عملی داشته‌اند. ولی مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) می‌فرمایند من در طول عُمرم کاری که رضای خداوند متعال در آن نباشد، انجام نداده‌ام. یکی از آقایون دعا یا نکته‌ای از ایشان درخواست کرده بود و مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) مُدام در آن تأخیر می‌انداخته‌اند. در آخر فرموده بودند: من در طول عُمرم کاری که برای رضای خداوند نبوده است، انجام نداده‌ام و هنوز این قصد نیامده است که رضای خداوند در آن باشد. این انسان خودش نیست؛ اگر انسان خودش باشد، نَفس بسیار قوی و چَموش است. «وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی[۲۶]»؛ انسان هر اندازه‌ای مُلّاتر باشد، صَنَم نَفس او قَوی‌تر است و مایه‌ی استکبار می‌شود. اگر شیطان به تعبیر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در «خطبه‌ی قاصعه» آن شش هزار سال سابقه را نداشت، با خیال قُرص نمی‌گفت: «أَنَا خَیْرٌ[۲۷]»؛ ولی کار کرده است و بسیار بزرگ شده است. حال می‌تواند در مقابل خداوند خودی نشان بدهد و بگوید که من بهتر می‌فهمم.

عدم شناخت از حجّت خدا موجب خروج انسان از خطّ دین می‌شود

این آیه‌ی کریمه‌ای که می‌فرماید: «وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ[۲۸]»، آیه‌ی بسیار هشدار دهنده‌ای است و اعلان خطر است. بر حسب تفسیر این آیه‌ی کریمه، هر گناهی شِرک عملی است. خداوند متعال می‌گوید: فُلان کار را انجام نده، ولی من انجام می‌دهم و معنای این کار این است که من خودم را در این‌جا بهتر از خداوند متعال می‌دانم. خداوند گفته است که فُلان کار را انجام نده، ولی تشخیص من این است که این کار را انجام بدهم. خیلی خطرناک است. اما کسی که امام زمان دارد؛ «اللّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَکَ. اللّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ. اللّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی[۲۹]»؛ این عرفان‌الحجّه موجب هدایت است و غفلت و جَهالت نسبت به حجّت، «ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی» موجب خروج از خطّ است. لذا امام در وجود انسان است. اگر خداوند خدایی کند، خداوند کَرَم کند و ما را با آن چیزی که در باطن ما را به سوی خوبی‌ها هدایت می‌نماید و علاوه بر اندیشه، به ما انگیزه می‌دهد، آن جَذبه است. اگر جَذبه‌ی ولایت و امامت نباشد، انسان هیچ کار خوبی انجام نمی‌دهد. کار خوب هم زمانی خوب است که نیّت خوبی وجود داشته باشد. «إِنَّمَا اَلْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ[۳۰]»؛ بدون اخلاص کارهای خیر حُسن فعلی دارد، ولی حُسن فاعلی ندارد و به درد فاعل خود نمی‌خورد. گاهی برای دیگران گِره‌ای باز می‌کند و کاری انجام می‌شود، ولی خودِ او محروم است. «از همه محروم‌تر خفاش بود[۳۱]». این‌که نور را ندید و با نور تضاد داشت. این از روایات بسیار سازنده هم در بُعد معرفتی و فکری هم در بُعد عملی است که فرموده‌اند: «اَلْإِمَامِ فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِیئَهِ بِالنَّهَارِ».

توجّه خاصّ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام)

حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) دَربه‌دَری کشیدند. در لباس پُستچی این مسیر طولانی را طیّ کردند و در شهررِی اقامت گُزیدند و بنا بر قولی در همین‌جا هم به شهادت رسیدند و مشهور این است که رحلت فرمودند. ولی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حتّی اگر با مسمومیّت هم از دنیا نرفته باشند، از همه‌ی شهدا شاهدتر هستند و شهود ایشان قوی‌ترین شهود هم در مشهودبودن برای خداوند متعال و هم در شاهد و شهید بودن‌شان است. حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) هم همین‌گونه هستند. عُلمای ما در ابعاد مختلف شاهد و شهید هستند. شخصی در عالَم رؤیا دیدند که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد باغ شدند و محلّ دفن حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) را نشان دادند. از خواب بیدار شد و آمد تا آن باغ را از صاحبش خریداری کند و در این اَمر جزء سابقین باشد و به این ولیّ خدا و نایب امام زمان خودش خدمتی کرده باشد. صاحب باغ هم گفت که من نیز همین خواب را دیده‌ام و این توفیق را از دست نمی‌دهم. لذا مشخّص می‌شود که حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) حیّاً و میّتاً مورد عنایت خاصّ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده‌اند و آثار ایشان نیز برای همه‌ی ما آثار با ارزش و نورانی است.

روضه و توسّل به حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)

همه‌ی مظلومین عالَم با دَربه‌دَری‌هایی که کشیده‌اند، در محلّ غریب حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) از کَسان خودشان کسی حضور نداشته است؛ لذا رحلت ایشان غریبانه بود. اما «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۳۲]»؛ یکی از القاب حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)در زیارت ناحیه‌ی مقدّسه «غریب‌ الغرباء» است. هم در روز عاشورا غریب بودند و فقط ۷۲ نفر ایشان را یاری کردند، اما آن‌ها نیز یکی پس از دیگری رفتند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) یک‌مرتبه به میدان آمدند و یک نگاهی به سمت راست انداختند و نگاه دیگری به سمت چپ انداختند. دیدند که اطراف‌شان خالی شده است. لذا از همه‌ی این شهدا یاد کردند. «یا فُرْسانَ الْهَیْجاءِ[۳۳]»؛ ای شیرِ بیشه‌هاش شجاعت! «مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی[۳۴]»؛ چه شده است که شما را صدا می‌زنم، ولی خبری از شما نیست؟ سپس حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) نام بردند: «یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیل، وَ یا هانِىَ بْنَ عُرْوَهَ، وَ یا حَبیبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا زُهَیْرَ بْنَ الْقَیْنِ … فَقُومُوا مِنْ نَوْمَتِکُمْ، أَیُّهَا الْکِرامُ، وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ[۳۵]»؛ از جان گذشته را به کمک احتیاج نیست. من خودم هم در حال آمدن به سوی شما هستم، اما بلند شوید و از ناموس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع کنید. «وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ»؛ نقل شده است که وقتی ندای «هَلْ مِنْ ناصِرٍ[۳۶]» حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بلند شد، هیچ کسی پاسخ نگفت. وقتی حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند: «قُومُوا»، این شهدا برخاستند. سپس حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: بخوابید که خوش خوابیده‌اید.‌ اما آخرین ذخیره‌ی ایشان که باقی مانده بود، اعلان حضور کرد و آن حضرت علی اصغر (علیه السلام) بود. ناله‌ی اهل حرم بلند شد. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مُراجعت فرمودند. مشخّص شد که این طفل شش ماهه لبیک را گفته است. باید او را نیز به مَسلخ بیاورد. همه‌ی شهدا با پای خودشان به میدان آمدند، ولی این شهید بر روی بُراقِ دست پدرش که امام زمانش بود، به میدان آمد. همه‌ی شهدا بر روی خاک جان دادند، ولی او در معراج بود و دیگر بر روی زمین نیامد. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مشغول صحبت‌کردن با این جماعت قَسّی‌القلب بودند و هنوز حرف‌شان تمام نشده بود، «فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ[۳۷]»؛ یک‌مرتبه حضرت امام حسین (علیه السلام) دیدند که سر افتاد و خون پاشید.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

الها! به خَمسه‌ی طیّبه (سلام الله علیهم اجمعین)، به اسم اعظمت، «بِاسْمِکَ الَّذی إذا دُعیتَ بِهِ أجَبْت[۳۸]»، امام‌ زمان‌مان‌ (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! چشم ما را به جمال امام‌ زمان‌مان‌ (ارواحنا فداه) روشن بفرما.

خدایا! قلوب ما را همواره به نور وجود و معرفت و محبّت امام‌ زمان‌ (ارواحنا فداه) نورانی بدار.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم نایب امام زمان‌‌مان (ارواحنا فداه)، رهبر عزیزمان را با اقتدار و عزّتِ روزافزون تا ظهور حضرت حجّت (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بفرما.

خدایا! خیر و برکت خود را بر ایمان مردم، بر وفای مردم، بر معرفت مردم و بر معیشت مردم ما نازل بفرما.

خدایا! این ملّت، این نظام، این دولت ولایت‌مدار و جهادی و این رهبر نورانی و بی‌بَدیل در غیبت امام زمان‌‌ (ارواحنا فداه) را دشمن شاد مگردان.

خدایا! در دنیا و آخرت آبروی ما در محضر امام زمان‌‌مان (ارواحنا فداه)، در محضر شهدای‌مان، در محضر ملائکه‌مان و در محضر خودت محفوظ بفرما.

خدایا! ما را در دنیا و آخرت وَجیهاً بِالحُسَین (علیه السلام) قرار بده.

خدایا! مریض‌ها عموماً، مریض‌های مورد نظر خصوصاً شِفا عنایت بفرما.

خدایا! جوانان این کشور و جوانان این جمع را در اَمر تحصیل، تکامل، کسب نورانیّت و تقرّب به پروردگار، در اَمر تعلیم و تعلُّم و در اَمر ازدواج جزء موفّقین روزگار قرار بده.

خدایا! حاجات همه و این جمع و برادرانی که با ما عهد دعا دارند و حَوائج منظوره را برآورده بفرما.

خدایا! امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) و شهدای ما را در اعلی‌علییّن بر سر سُفره‌ی ائمه‌ی اطهار مشمول غُفران واسعه‌‌ی خودت قرار بده و همیشه اَرواح آن‌ها را از ما راضی بدار.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۳] سوره مبارکه اسراء، آیه ۳۶٫

«وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا».

[۴] سوره مبارکه حدید، آیات ۲۲ و ۲۳٫

«مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا ۚ إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ * لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ ۗ وَ اللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ».

[۵] سوره مبارکه فرقان، آیه ۳٫

«وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً لَا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لَا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لَا نَفْعًا وَ لَا یَمْلِکُونَ مَوْتًا وَ لَا حَیَاهً وَ لَا نُشُورًا».

[۶] کلینی، محمد بن یعقوب، درخشان پرتوی از اصول کافی، مترجم: حسینی همدانی، نجفی، محمد، ج ۴، ص ۵۱۷، قم، چاپخانه علمیه، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.

[۷] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات شعبانیه (مناجات ائمه (علیهم السلام) در ماه شعبان).

«اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعائِى إِذا دَعَوْتُکَ، وَ اسْمَعْ نِدائِى إِذا نادَیْتُکَ، وَ أَقْبِلْ عَلَىَّ إِذا ناجَیْتُکَ، فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ، وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِیناً لَکَ، مُتَضَرِّعاً إِلَیْکَ، راجِیاً لِما لَدَیْکَ ثَوابِى، وَ تَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِى، وَ تَخْبُرُ حاجَتِى، وَ تَعْرِفُ ضَمِیرِى، وَ لَا یَخْفى عَلَیْکَ أَمْرُ مُنْقَلَبِى وَ مَثْواىَ، وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِى، وَ أَتَفَوَّهُ بِهِ مِنْ طَلِبَتِى، وَ أَرْجُوهُ لِعاقِبَتِى، وَ قَدْ جَرَتْ مَقادِیرُکَ عَلَىَّ یَا سَیِّدِى فِیما یَکُونُ مِنِّى إِلى آخِرِ عُمْرِى مِنْ سَرِیرَتِى وَ عَلانِیَتِى وَ بِیَدِکَ لَابِیَدِ غَیْرِکَ زِیادَتِى وَ نَقْصِى وَ نَفْعِى وَ ضَرِّى. إِلهِى إِنْ حَرَمْتَنِى فَمَنْ ذَا الَّذِى یَرْزُقُنِى؟ وَ إِنْ خَذَلْتَنِى فَمَنْ ذَا الَّذِى یَنْصُرُنِى؛ إِلهِى أَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ . إِلهِى إِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِکَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَىَّ بِفَضْلِ سَعَتِکَ. إِلهِى کَأَنِّى بِنَفْسِى واقِفَهٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ أَظَلَّها حُسْنُ تَوَکُّلِى عَلَیْکَ فَقُلْتَ مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِى بِعَفْوِکَ».

[۸] سوره مبارکه رعد، آیه ۸٫

«اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثَى وَ مَا تَغِیضُ الْأَرْحَامُ وَ مَا تَزْدَادُ ۖ وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ».

[۹] «علی بن جعفر» فرزند امام صادق علیه السلام، از کسانی است که حدیث فراوان نقل کرده و روشی استوار داشته است. بسیار پارسا و دانشمند و ملازم خدمت برادر ارجمندش امام موسی بن جعفر علیه السلام بود. برجسته ترین فضیلت علی بن جعفر این است که نه تنها امر امامت و ولایت را خوب شناخت، بلکه خود را تسلیم ولایت امامان معصوم علیهم السلام ساخت. گرچه در کتاب‌های رجالی و تاریخی از تاریخ تولد وی ذکری نشده، با دقت در بعضی از روایات آشکار می شود که او از برادر والامقامش امام موسی بن جعفر علیه السلام بیش از یکی دو سال کوچکتر نبوده است و تولدش نزدیک سال‌های ۱۲۹ یا ۱۳۰ هجری می باشد. پدر ارجمندش امام جعفر صادق علیه السلام در سال ۸۳ هـ.ق متولد و در سال ۱۴۸ هـ.ق در ۶۵ سالگی به تحریک منصور عباسی مسموم و شهید گردید. حضرت صادق پنج فرزند داشت که علی کوچکترین آن‌ها بود و در همان اوائل زندگی، پدر را از دست داد و در کنار برادرش امام کاظم علیه السلام رشد نمود و به درجات عالی علمی و اخلاقی رسید. ابوالحسن علی بن جعفر به سبب انتسابش به خاندان وحی و امامت، «حسینی»، «هاشمی» و «علوی» خوانده می شد. و به موجب رشد و نمو در مدینه وی را «مدنی» می خواندند. اما مشهورترین القابش که جز بر او اطلاق نمی شود «عُرَیضی» است. چون بیشتر عمر شریفش را در قریه «عُرَیض» (در یک فرسخی مدینه) سپری نموده و فرزندان وی نیز به عُرَیضیون معروفند.

در روزگاری که ائمه معصومین علیهم‌السلام در اختناق شدید حکام جور بسر می بردند شیفتگان اهل بیت عصمت علیهم‌السلام به وسیله افرادی آگاه و از جان گذشته با پیشوای محبوب خود در ارتباط بودند و جواب مسائل و مشکلات خویش را بدین طریق از امام علیه السلام دریافت می کردند. یکی از افرادی که با شیوه خاصی توانست ارتباط برادر بزرگوارش امام کاظم علیه السلام را با مردم حفظ کند و پاسخ سؤالات شیعیان را از امام علیه السلام دریافت دارد، «علی» فرزند برومند امام جعفر صادق علیه السلام است. در آن ایام، گروه‌های انحرافی زیادی چون اسماعیلیه، سَمیطیه و فطحیه به وجود آمدند و نیز جو اختناق شدیدی که حاکمان وقت به وجود آورده بودند تشخیص حق، یعنی امامت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را بر بسیاری دشوار ساخته بود و پیروی از امام بدون گذشت و فداکاری ممکن نبود. از این رو شمار انبوهی از مردم حتی بعضی از نزدیکان امام علیه السلام به دشمنان پیوستند.

پس از آن بود که هارون با شنیدن سخن محمد و امثال او برای از بین بردن امام موسی بن جعفر علیه السلام نقشه کشید و حضرت را به وسیله سم شهید گردانید. اما علی بن جعفر هرگز از برادر بزرگوارش امام کاظم علیه السلام جدا نشد و همیشه همراه و پشتیبان وی بود. علی بن جعفر می گوید: همگام با برادرم در حالی که اهل و عیالش را همراه داشت چهار مرتبه پیاده به عمره مشرف شدم. یک بار ۲۶ روز، بار دگر ۲۵ روز، دگربار ۲۴ روز و بار آخر ۲۱ روز طول کشید. بعد از شهادت امام کاظم علیه السلام نیز گروهک‌های انحرافی چون «واقفه» و امثال آن مردم را به سوی گمراهی سوق دادند. اما علی بن جعفر پیرو هیچ یک از این گروه‌ها نشد و امامت به حق فرزند برادرش امام رضا علیه السلام و بعد از او فرزندش امام جواد علیه السلام و سپس امام هادی علیه السلام را پذیرفت و از مدافعان آن‌ها بود. دو روایت زیر بیانگر این عقیده صحیح و راسخ وی می باشد.

برجسته ترین فضیلت علی بن جعفر این است که نه تنها امر امامت و ولایت را خوب شناخت و آن را از دیگر ارزش‌های ظاهری دنیا بسی والاتر دانست، بلکه خود را تسلیم ولایت امامان معصوم علیهم السلام ساخت از این رو با افتخار، امامت برادرش امام کاظم علیه السلام و فرزندش حضرت امام رضا علیه السلام را پذیرفت و چون کمترین مردمان در مقابل آن‌ها سر اطاعت و تسلیم فرود آورد. تبلور این فضیلت هنگامی است که وی در کهنسالی ـ بعد از آن که خود عالمی بزرگ، دارای منزلتی عظیم و شخصیت اجتماعی والایی است ـ در مقابل فرزندِ فرزند برادرش -امام جواد علیه السلام- در حالی که کمتر از هشت سال دارد، سر تعظیم فرود آورده است، او امام را چنان معرفی می کند که برای دوستانش تعجب انگیز است و بر او خرده می گیرند. اما وی بر صحت رفتار و اعتقاد خویش تأکید می کند. محمد بن حسن بن عمار می گوید: من دو سال نزد علی بن جعفر (عموی امام رضا علیه السلام) بودم و هر خبری که او از برادرش امام کاظم علیه السلام شنیده بود، می نوشتم. روزی در مدینه به خدمتش نشسته بودم که ابوجعفر محمد بن علی (حضرت جواد علیه السلام) در مسجد رسول خدا بر او وارد شد. علی بن جعفر برجست و بدون کفش و عبا نزد او شتافت و دستش را بوسید و احترامش کرد. ابوجعفر به او فرمود: ای عمو! بنشین. خدایت رحمت کند. او گفت: آقای من، چگونه بنشینم و شما ایستاده باشی؟! چون علی بن جعفر به جایگاه خود برگشت اصحابش او را سرزنش کرده، گفتند: شما عموی پدر او هستید، با او این گونه رفتار می کنید؟! او دست به ریش خود گرفت و گفت: خاموش باشید! اگر خداوند متعال (صاحب) این ریش سفید را سزاوار (امامت) ندانست و این کودک را شایسته دانست و به او چنان مقامی داد، من فضیلت او را انکار کنم؟! از سخن شما به خدا پناه می برم. من بنده او هستم.

علی بن جعفر یکی از راویان بزرگواری است که فقها و محدثان در فضیلت، وثاقت و اعتماد به روایتش اتفاق نظر دارند. ابوالحسن محمد بن احمد بن داود (متوفی ۳۷۸ هـ.ق) وی را در ردیف موثقین نام برده است و او را ستوده است. شیخ مفید (متوفی ۴۱۳ هـ.ق) در مورد او چنین می گوید: «علی بن جعفر و برادرش اسحاق دو شخصیت اند که هیچ کس در فضل و تقوایشان اختلاف نکرده است» و در جای دیگر از او این گونه یاد کرده است: «علی بن جعفر از کسانی است که حدیث فراوان نقل کرده و روشی استوار داشته است. بسیار پارسا و دانشمند و ملازم خدمت برادر ارجمندش امام موسی بن جعفر علیه السلام بود و خبرهای زیادی از آن حضرت نقل نموده است». شیخ طوسی (۳۸۵ـ۴۶۰ هـ.ق) درباره وی چنین اظهارنظر کرده است: «علی بن جعفر برادر موسی بن جعفر علیه السلام شخصیتی بزرگوار و مورد اطمینان است. کتاب مناسک و مسائل از اوست». علمای متأخر از این‌ها نیز همه وی را مورد وثوق دانسته اند.

یکی از کتاب‌های معتبری که از مصادر کتاب پر ارج بحارالانوار می باشد، کتاب «مسائل علی بن جعفر» است که از آثار باقیمانده و پربرکت این فرزند برومند امام صادق علیه السلام می باشد. رجال شناسان همگی بر این عقیده اند که علی بن جعفر کتابی دارد که مطالبش را از برادرش، امام کاظم علیه السلام دریافت کرده است. اما در نامگذاری آن بیانات گوناگونی دارند. بعضی گمان کرده اند وی دارای دو یا سه کتاب است اما در واقع یک کتاب بیشتر نیست. نجاشی وی را صاحب یک کتاب می داند، اما در یک جا می گوید: او کتابی در حلال و حرام دارد. و در جای دیگر آن را «المسائل» می نامد. شیخ طوسی می گوید: «علی بن جعفر دارای کتابی به نام مناسک و مسائل است». در تاریخ وفات علی بن جعفر اتفاق نظر وجود ندارد. بعضی رحلت او را در سال ۲۱۰ هـ.ق دانسته اند. و عده ای سال ۲۲۰ هـ.ق و برخی دیگر، طول حیات وی را تا سال ۲۵۲ نیز بعید نشمرده اند. اما با دقتی که به عمل آمد روشن شد که تولد وی حدود سال ۱۳۰ هـ.ق و وفاتش نزدیک سال ۲۲۰ هـ.ق و سن شریف وی هنگام وفات حدود ۹۰ سال بوده است.

محدث نوری می گوید: «مرقد شریف علی بن جعفر در عُرَیض (حدود یک فرسخی مدینه) است و من در بعضی از سفرها آن‌جا را زیارت کرده ام. دارای قبه و بارگاه مجللی است». محدث قمی و جمعی از نسب شناسان نیز بر همین عقیده اند. اما ملا محمدتقی مجلسی (۱۰۰۳ـ۱۰۷۰ هـ.ق) می نویسد: «قبر علی بن جعفر در شهر قم مشهور و معروف است. شنیدم که اهل کوفه از او تقاضا کردند به کوفه بیاید، علی بن جعفر دعوت آن‌ها را پذیرفت و به کوفه رفت و مدتی در آن‌جا مانده، مردم کوفه از وی احادیثی آموختند و او نیز از آن‌ها روایاتی نقل کرد. سپس مردم قم از وی خواستند به قم بیاید. او به قم آمد و تا آخر عمر در آن جا ماند و بعد از رحلت در قم به خاک سپرده شد».

محدث نوری با چند دلیل این نظر را نادرست شمرده و مرقد علی بن جعفر را در عریض می داند. محدث قمی وقتی فرزندان علی بن جعفر را می شمارد چنین می گوید: «از او چهار پسر به نام‌های محمد، احمد اشعری، حسن و جعفر باقی ماند. از جعفر اصغر نیز فرزندی به وجود آمد که علی نام داشت و حال وی پوشیده است. احتمال دارد این قبری که در قم است قبر همین علی بن جعفر بن علی بن جعفر صادق علیه السلام باشد». با این بیان مزار موجود در قم مقبره نواده امام صادق علیه السلام و نوه ابوالحسن علی بن جعفر علیه السلام است. بعضی نیز این قبر را به نواده دیگر علی بن جعفر به نام «علی بن حسن بن عیسی بن محمد بن علی بن جعفر عریضی» نسبت داده اند. از نوشته روی قبر معلوم می شود که زیر این بقعه دو تن از نوادگان امام علیه السلام مدفون می باشند. یکی از آن‌ها، از فرزندان امام موسی بن جعفر علیه السلام به نام «محمد» می باشد و دیگری همان نواده امام جعفر صادق علیه السلام به نام «علی» می باشد. همچنین در خارج شهر سمنان، در وسط باغی سرسبز و خرم، بقعه و بارگاه مجللی وجود دارد که به علی بن جعفر عریضی منسوب است. اما بعید است که او نیز علی بن جعفر عریضی باشد بلکه شخصی همنام، یا از نوادگانش می باشد.

[۱۰] سوره مبارکه نساء، آیه ۵۴٫

«أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۖ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْنَاهُمْ مُلْکًا عَظِیمًا».

[۱۱] مرتضی انصاری دزفولی معروف به‌ شیخ انصاری (۱۲۱۴۱۲۸۱ق) از فقیهان بزرگ شیعه در قرن سیزدهم قمری که بعد از صاحب جواهر، مرجعیت عامه یافت. شیخ انصاری را «خاتم الفقهاء و المجتهدین» لقب داده‌اند. وی با نوآوری، علم اصول و به دنبال آن، فقه را وارد مرحله جدیدی کرد. کتاب‌های رسائل و مکاسب مهم‌ترین آثار او هستند. این کتاب‌ها از کتاب‌های درسی حوزه‌های علمیه شیعی است. به آثار وی، همچون آثار محقق حلی، علامه حلی و شهید اول، همواره توجه شده است و محققان بسیاری بر آنها شرح یا حاشیه نوشته‌اند. او در سال ۱۲۸۱ق در نجف درگذشت و در حرم امام علی (علیه السلام) دفن شد.

شیح انصاری از دوران کودکی قرآن و معارف اسلامی را فراگرفت. پس از فراگیری قرآن و ادبیات عرب به خواندن فقه و اصول نزد پسر عمویش شیخ حسین انصاری پرداخت و در این دو رشته، در جوانی به درجه اجتهاد رسید. در بیست سالگی به همراه پدر به عتبات عالیات در عراق مسافرت کرده، مورد توجّه علاّمه مجاهد قرار گرفت و به تقاضای این عالم بزرگ در کربلا ماند. شیخ از این پس به مدّت چهار سال در درس علاّمه مجاهد و شریف العلما شرکت جست. سپس شیخ انصاری در اثر حمله والی بغداد به کربلا به ایران مراجعت کرد. امّا پس از یک سال دوباره به کربلا بازگشت و قریب به دو سال دیگر در محضر شریف العلما شاگردی کرد. سپس به نجف رفته و به مدت یک سال از درس شیخ موسی کاشف الغطا استفاده کرد و بعد از این به ایران مراجعت کرد. وی این بار به مدّت سه یا چهار سال نزد عالم بزرگ ملا احمد نراقی در کاشان شاگردی کرد. شیخ در همین دوره به اصفهان رفته و با حجت الاسلام شفتی دیدار نمود. شیخ انصاری سرانجام دوباره در سال ۱۲۴۹ وارد نجف شد و نزد علی کاشف الغطا چند سالی شاگردی کرد و به این ترتیب به مقامات بسیار بلند علمی دست یافت.

[۱۲] سید محمدرضا گلپایگانی (۱۳۱۶- ۱۴۱۴ق) از مراجع تقلید شیعه که پس از درگذشت آیت‌الله بروجردی، به مرجعیت رسید. او از شاگردان عبدالکریم حائری یزدی بود. مرتضی حائری یزدی، مرتضی مطهری، سید محمد حسینی بهشتی، لطف‌الله صافی گلپایگانی و ناصر مکارم شیرازی از شاگردان او بوده‌اند. گلپایگانی در مواردی چون کشتار مردم در قیام پانزده خرداد، واقعه فیضیه و بازداشت و تبعید امام خمینی، با اقدامات حکومت پهلوی مخالفت کرد. از وی حدود چهل عنوان کتاب به جا مانده است. تأسیس بیمارستان، مدارس علمیه، دارالقرآن الکریم و مجمع اسلامی لندن از فعالیت‌های عام‌المنفعه این مرجع تقلید است.

سیدمحمدرضا گلپایگانی در ۸ ذی‌القعده سال ۱۳۱۶ق، در روستای گوگد واقع در پنج کیلومتری گلپایگان به دنیا آمد. پدرش سیدمحمدباقر، روحانی بود و در آن دیار به امام شهرت داشت. او در سه‌ سالگی مادر و در نُه‌ سالگی پدرش را از دست داد. گلپایگانی دروس دوره «سطح» حوزه علمیه را در گلپایگان نزد سیدمحمدحسن خوانساری برادر بزرگ سید احمد خوانساری و محمدتقی گوگدی گلپایگانی از شاگردان آخوند خراسانی، خواند. سپس به اراک رفت و در درس عبدالکریم حائری یزدی شرکت کرد. وی پس از چهار سال با مهاجرت عبدالکریم حائری به قم، به آنجا رفت و در مدرسه فیضیه ساکن شد. او پس از وفات عبدالکریم حائری، به نجف رفت و به مدت سه ماه در درس ضیاءالدین عراقی و سیدابوالحسن اصفهانی شرکت کرد. همچنین در زمان حضور هشت‌ماهه میرزای نائینی و سیدابوالحسن اصفهانی در قم، در درس آنها حضور یافت. او همچنین در قم در درس سیدحسین بروجردی هم حاضر می‌شد. گلپایگانی در قم با سیداحمد خوانساری هم‌بحث بود.

سیدمحمدرضا گلپایگانی از عبدالکریم حائری اجازه اجتهاد و از محمدرضا مسجدشاهی و شیخ عباس قمی اجازه روایت داشت. او جزء گروه استفتاء عبدالکریم حائری یزدی بود. حائری یزدی مسئولیت تصحیح «کتابُ الصلاه» خود را به وی و آیت‌الله اراکی سپرد. گلپایگانی پس از فوت آیت‌الله بروجردی در سال ۱۳۴۰ش مرجع تقلید شد. و تا سال ۱۳۷۲ش به مدت ۳۲ سال مرجعیت را برعهده داشت. وی حدود ۷۵ سال دروس حوزوی را تدریس کرد که شصت سال از آن درس خارج فقه و اصول بوده است. درس خارج وی را از پررونق‌ترین کلاس‌های درس حوزه گزارش کرده‌اند. سیدمحمدرضا گلپایگانی در ۱۸ آذر ۱۳۷۲ش برابر با ۲۴ جمادی‌الثانی ۱۴۱۴ق در ۹۸ سالگی در قم درگذشت. دولت وقت جمهوری اسلامی ایران، هفت روز عزای عمومی و یک روز تعطیل اعلام کرد. پیکر وی نخست در تهران و سپس در قم تشییع شد و در حرم حضرت معصومه به خاک سپرده شد. سیدعلی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی ایران در تشییع جنازه وی در تهران، شرکت کرد.

[۱۳] صحیفه سجادیه دعای ۴۸ ؛ من لا یحضره الفقیه، شیح صدوق، ج ‏۱، ص ۴۹۱ ؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏۸۴، ص ۲۰۳.

«وَ قَدْ عَلِمْتُ‏ أَنَّهُ لَیْسَ فِی حُکْمِکَ ظُلْمٌ، وَ لَا فِی نَقِمَتِکَ عَجَلَهٌ، وَ إِنَّمَا یَعْجَلُ مَنْ یَخَافُ الْفَوْتَ، وَ إِنَّمَا یَحْتَاجُ إِلَى الظُّلْمِ الضَّعِیفُ، وَ قَدْ تَعَالَیْتَ- یَا إِلَهِی- عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً».

[۱۴] باباطاهر، دوبیتی‌ها، دوبیتی شماره ۲۸.

[۱۵] سوره مبارکه حدید، آیه ۳٫

«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ ۖ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».

[۱۶] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۸۹٫

«وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۗ وَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».

[۱۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۰۷٫

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَ اللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ».

[۱۸] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی.

«…اللّهُمَّ إِنَّکَ أَنْزَلْتَ فِى کِتابِکَ أَنْ نَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنا وَ قَدْ ظَلَمْنا أَنْفُسَنا فَاعْفُ عَنَّا فَإِنَّکَ أَوْلى بِذلِکَ مِنَّا، وَ أَمَرْتَنا أَنْ لَانَرُدَّ سائِلاً عَنْ أَبْوابِنا وَ قَدْ جِئْتُکَ سائِلاً فَلَا تَرُدَّنِى إِلّا بِقَضاءِ حاجَتِى، وَ أَمَرْتَنا بِالْإِحْسانِ إِلى مَا مَلَکَتْ أَیْمانُنا وَ نَحْنُ أَرِقَّاؤُکَ فَأَعْتِقْ رِقابَنا مِنَ النَّارِ، یَا مَفْزَعِى عِنْدَ کُرْبَتِى، وَ یَا غَوْثِى عِنْدَ شِدَّتِى، إِلَیْکَ فَزِعْتُ، وَ بِکَ اسْتَغَثْتُ وَ لُذْتُ، لَاأَلُوذُ بِسِواکَ، وَ لَا أَطْلُبُ الْفَرَجَ إِلّا مِنْکَ، فَأَغِثْنِى وَ فَرِّجْ عَنِّى یَا مَنْ یَفُکُّ الْأَسِیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیرِ، اقْبَلْ مِنِّى الْیَسِیرَ وَ اعْفُ عَنِّى الْکَثِیرَ، إِنَّکَ أَنْتَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ. اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ إِیماناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبِى، وَ یَقِیناً صادِقاً حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ یُصِیبَنِى إِلّا مَا کَتَبْتَ لِى، وَ رَضِّنِى مِنَ الْعَیْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِى، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ».

[۱۹] محمد علی اراکی (۱۳۱۲-۱۴۱۵ق) از مراجع تقلید شیعه مدفون در قم. او حدود ۳۰ سال امام جماعت مسجد امام حسن عسکری(ع) قم بود. وی همچنین نماز جمعه را واجب می‌دانست و در همین مسجد نماز جمعه اقامه می‌کرد. وی در تأسیس حوزه علمیه قم نقش مهمی داشت. گفته‌اند با اینکه بیش از ۴۰ سال از اجتهاد او می‌گذشت، از روی تواضع، مرجعیت را به دیگران واگذار می‌کرد. وی آخرین حلقه از مراجعی بود که از نسل شاگردان شیخ عبدالکریم حائری بودند و بعد از وفات او مرجعیت به شاگردان آیت‌الله خویی، آیت‌الله گلپایگانی و امام خمینی منتقل شد. شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم، باجناق و سید محمدتقی خوانساری داماد او بوده است.  اراکی در ۱ آبان سال ۱۳۷۳ش بر اثر ضایعه عروقی در بیمارستان بستری شد و در نیمه‌شب سه‌شنبه، ۸ آذر ۱۳۷۳ش (۲۵ جمادی‌الثانی ۱۴۱۵ق) درگذشت. محمدتقی بهجت بر پیکرش نماز خواند و در جوار حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) در کنار قبور عبدالکریم حائری و سید محمدتقی خوانساری دفن شد. اراکی در ۱۱ یا ۱۲ سالگی، خواندن و نوشتن را توسط آقاعماد، شوهر خواهر خود، فراگرفت. سپس در درس آقا شیخ جعفر حاضر شد، قسمتی از سطح را نزد وی آموخت و بقیۀ کتاب‌های درسی را نزد شیخ عباس ادریس‌آبادی فراگرفت. او نزد محمدباقر اراکی سلطان‌آبادی، مشهور به سلطان‌العلمای اراکی (۱۳۸۲ق)، شرح منظومه ملاهادی سبزواری را فراگرفت. از دیگر اساتید او آقا نورالدین اراکی (۱۳۴۰ق) بود. اراکی از ۲۰ سالگی در درس عبدالکریم حائری یزدی شرکت نموده و به مدت ۸ سال در اراک از او بهره برد. اراکی مباحث طهارت و نکاح را نزد سید محمدتقی خوانساری (۱۳۷۱ق) فراگرفت.

با وجود اینکه وی مجتهد بزرگی بود و تعلیقه‌اش بر عروه الوثقی، بیش از ۴۰ سال پیش تدوین شده بود، اما به‌خاطر تواضعی که داشت، مرجعیت را به دیگران واگذار می‌کرد. اما پس از درگذشت امام خمینی، علمای بسیاری از شهرها، به ویژه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، مقلدان امام خمینی را به آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله اراکی ارجاع دادند و پس از درگذشت آیت‌الله خویی و آیت‌الله گلپایگانی، مرجعیت تقلید در آیت‌الله اراکی متعین شد. آیت‌الله اراکی آخرین حلقه از مراجعی بود که از نسل شاگردان آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری بودند و بعد از وفات وی مرجعیت به شاگردان آیت‌الله خویی، آیت‌الله گلپایگانی و امام خمینی منتقل شد. بعد از درگذشت آیت‌الله اراکی مرجعیت از حالت تک‌مرجعی خارج گشت.

[۲۰] سوره مبارکه تغابن، آیه ۸٫

«فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنَا ۚ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ».

[۲۱] الکافی، جلد ۱، صفحه ۱۹۵.

«أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ عَبْدِ اَلْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَسَنِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ وَ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ أَبِی خَالِدٍ اَلْکَابُلِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ تَعَالَى: «فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اَلنُّورِ اَلَّذِی أَنْزَلْنا »  فَقَالَ یَا أَبَا خَالِدٍ اَلنُّورُ وَ اَللَّهِ اَلْأَئِمَّهُ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ یَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ اَلْإِمَامِ فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِیئَهِ بِالنَّهَارِ وَ هُمُ اَلَّذِینَ یُنَوِّرُونَ قُلُوبَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ یَحْجُبُ اَللَّهُ نُورَهُمْ عَمَّنْ یَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ وَ یَغْشَاهُمْ بِهَا».

[۲۲] همان.

[۲۳] شجره طوبی، ج ۱، ص ۳٫

«شِیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِینِتِنا وَ عُجِنُوا بِماءِ وَلایَتِنا یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا ویَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا».

[۲۴] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۴٫

«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ».

[۲۵] محمدحسین غروی اصفهانی، مشهور به کمپانی (۱۲۹۶-۱۳۶۱ق) فقیه، اصولی و فیلسوف قرن چهاردهم. او در کنار آقاضیاء عراقی و میرزای نایینی، یکی از سه مکتب اصولی در شرح و بسط مکتب اصولی آخوند خراسانی را ایجاد کرده است. کتاب نهایه الدرایه از مهمترین آثار او در اصول فقه و در شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی است. تلاش او برای تغییر در باب‌های علم اصول با مرگ او ناتمام ماند. دیوان کمپانی در مدح و رثای اهل بیت از آثار اوست. تخلص او در شعر «مفتقر» است. محمدحسین اصفهانی، فرزند محمدحسن اصفهانی نخجوانی، در ۲ محرم سال ۱۲۹۶ق در نجف متولد شد. پدرش اصالتاً نخجوانی بود و پس از امضای قرارداد ترکمانچای نخست به تبریز و سپس به اصفهان مهاجرت کرد و سپس به کاظمین رفت. پدرش از تجار مشهور کاظمین بود. او دوست داشت محمدحسین راه او را در تجارت ادامه دهد؛ اما محمدحسین با توسل به امام کاظم (علیه السلام) رضایت پدر را به دست آورد و در حدود بیست سالگی برای تحصیل علم راهی حوزه علمیه نجف شد. وی به سبب شغل پدرش به «کمپانی» مشهور بود. گفته شده است وی از این نام ناخشنود بود. با این حال، دیوان اشعار او در یکی از چاپ‌ها به نام دیوان کمپانی منتشر شده است. محمدحسین غروی اصفهانی در ۵ ذی‌الحجه سال ۱۳۶۱ق درگذشت. پیکر او در حجره‌ای متصل به گلدسته شمالی ایوان طلای حرم امیرالمؤمنین، نزدیک مقبره علامه حلی به خاک سپرده شد. درگذشت او یک هفته پس از وفات آقاضیاء عراقی بود.

[۲۶] سوره مبارکه یوسف، آیه ۵۳٫

«وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی ۚ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ».

[۲۷] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۲٫

«قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ ۖ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ».

[۲۸] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۶٫

[۲۹] مفاتیح الجنان، دعایی که سید ابن طاووس در کتاب «جَمال الاسبوع»، پس از ذکر دعاهای وارده بعد از «نماز عصر جمعه» و «صلوات کبیره»، این دعا را ذکر نموده و گفته: اگر برای تو، از تمام آنچه ذکر کردیم عذری باشد، پس بپرهیز از اینکه خواندن این دعا را واگذاری، به درستی که ما داشتن این دعا را از احسان خدا «جل جلاله» می‌دانیم که ما را به آن ممتاز ساخته، پس به آن اعتماد کن.

[۳۰] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۲۱۱.

«غو، [غوالی اللئالی]، عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِنَّمَا اَلْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ وَ إِنَّمَا لِکُلِّ اِمْرِئٍ مَا نَوَى فَمَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَى اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى دُنْیَا یُصِیبُهَا أَوِ اِمْرَأَهٍ یَتَزَوَّجُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَیْهِ».

[۳۱] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۱۷۴.

[۳۲] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ(ع) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ(ع): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ(ص) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۳۳] معالى السبطین، ج ۲، ص ۱۷ – ۱۸٫

«یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیل، وَ یا هانِىَ بْنَ عُرْوَهَ، وَ یا حَبیبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا زُهَیْرَ بْنَ الْقَیْنِ، وَ یا یَزیدَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا یَحْیَى بْنَ کَثیر، وَ یا هِلالَ بْنَ نافِع، وَ یا إِبْراهِیمَ بْنَ الحَصیْنِ، وَ یا عُمَیْرَ بْنَ الْمُطاعِ، وَ یا أَسَدُ الْکَلْبِىُّ، وَ یا عَبْدَاللّهِ بْنَ عَقیل، وَ یا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَهَ، وَ یا داوُدَ بْنَ الطِّرِمّاحِ، وَ یا حُرُّ الرِّیاحِىُّ، وَ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ، وَ یا أَبْطالَ الصَّفا، وَ یا فُرْسانَ الْهَیْجاءِ، مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی، وَ أَدْعُوکُمْ فَلا تَسْمَعُونی؟! أَنْتُمْ نِیامٌ أَرْجُوکُمْ تَنْتَبِهُونَ؟ أَمْ حالَتْ مَوَدَّتُکُمْ عَنْ إِمامِکُمْ فَلا تَنْصُرُونَهُ؟ فَهذِهِ نِساءُ الرَّسُولِ(صلى الله علیه وآله) لِفَقْدِکُمْ قَدْ عَلاهُنَّ النُّحُولُ، فَقُومُوا مِنْ نَوْمَتِکُمْ، أَیُّهَا الْکِرامُ، وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ الطُّغاهَ اللِّئامَ، وَ لکِنْ صَرَعَکُمْ وَاللّهِ رَیْبُ الْمَنُونِ وَ غَدَرَ بِکُمُ الدَّهْرُ الخَؤُونُ، وَ إِلاّ لَما کُنْتُمْ عَنْ دَعْوَتی تَقْصُرُونَ، وَلا عَنْ نُصْرَتی تَحْتَجِبُونَ، فَها نَحْنُ عَلَیْکُمْ مُفْتَجِعُونَ، وَ بِکُمْ لاحِقُونَ، فَإِنّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ».

[۳۴] همان.

[۳۵] همان.

[۳۶] سید ابن طاووس، اللهوف، ۱۳۴۸ ش، ص ۱۱۶. / ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ۱۴۰۶ ق، ص ۷۰. / محدثی، فرهنگ عاشورا، ۱۳۷۶ ش، ص ۴۷۱.

«هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی إِعَانَتِنَ».

[۳۷] السید ابن طاووس، الحسینی، علی بن موسی متوفای ۶۶۴ق، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۶۹، ناشر:انوار الهدی، قم، ایران، چاپخانه:مهر، چاپ:الاولی، سال چاپ:۱۴۱۷.

«وَ لَمَّا رَاَی الْحُسَیْنُ (علیه‌السّلام) مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ اَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَی لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَی هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا؟ هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِاِغَاثَتِنَا؟ هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی اِعَانَتِنَا؟ فَارْتَفَعَتْ اَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّمَ اِلَی الْخَیْمَهِ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّی اُوَدِّعَهُ فَاَخَذَهُ وَ اَوْمَاَ اِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْاَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَی بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّی الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَاَتَا رَمَی بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی اَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ».

[۳۸] صحیفه مهدیه، ص ۵۷۶ و ۵۶۸.

سید علی خان در کتاب شریف «الکم الطیب» می گوید: این دعای ارزشمندی است از امام زمان صلوات الله علیه برای کسی که چیزی از او ضایع گشته یا حاجتی دارد؛ لذا شخصی که خواسته یا مشکل مهمی دارد باید این دعا را بسیار بخواند: «أنْتَ اللهُ الَّذی لا إلهَ إلّا أنْتَ، مُبْـدِئُ الْخَلْقِ وَ مُعیدُهُمْ وَ أنْتَ اللهُ الَّذی لا إلهَ إلّا أنْتَ، مُدَبِّـرُ الْاُمُورِ، وَ باعِثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ، وَ أنْتَ اللهُ الَّذی لا إلهَ إلّا أنْتَ الْقابِضُ الْباسِطُ، وَ أنْتَ الله الَّذی لا إلهَ إلّا أنْتَ، وارِثُ الْأرْضِ وَ مَنْ عَلَیْها. أسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذی إذا دُعیتَ بِهِ أجَبْتَ، وَ إذا سُئِلْتَ بِهِ أعْطَیْتَ وَ أسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ أهْلِ بَیْتِهِ، وَ بِحَقِّهِمُ الَّذی أوْجَبْتَهُ عَلی نَفْسِکَ أنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، وَ أنْ‌ تَقْضِیَ لی حاجَتی، السّاعَهَ السّاعَهَ، یا سَیِّداهُ، یا مَوْلاهُ، یا غِیاثاهُ، أسْئَلُکَ بِکُلِّ اسْمٍ سَمَّیْتَهُ بِهِ نَفْسَکَ، وَ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ أنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، وَ أنْ تُعَجِّلَ خَلاصَنا مِنْ هذِهِ الشِّدَّهِ، یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأبْصار، یا سَمیعَ الدُّعآءِ،‌إنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ، بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمین».