ابنتیمیه در موارد متعددی به طعن و قدح در مذاهب و بزرگان اسلامی پرداخته است. برخی از این موارد عبارتاند از: مخالفت با مذاهب اسلامی و صوفیه، تنقیص پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و اهلبیت علیهم السلام، تخطئه خلفا و صحابه. مقاله حاضر به تبیین و بررسی این محورها میپردازد.
- مقدمه
- ابوبکر حصینی در این درباره میگوید علیهم السلام
- الف: نگرش ابنتیمیه در خصوص مذاهب اسلامی
- ۱ – مخالفتهای ابنتیمیه با مذاهب اهل سنت[۲۰]
- ۲ – ابنتیمیه و رد صوفیه
- ۳ – دیدگاه تند ابنتیمیه در خصوص مذهب تشیع
- ب: دیدگاه ابنتیمیه درباره بزرگان دین
- ۱ – ابنتیمیه و تنقیص پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
- ۲ – دیدگاه ابنتیمیه درباره صحابه و خلفا
- دیدگاه ابنتیمیه درباره خلفا
- دیدگاه ابنتیمیه درباره علی علیه السلام
- نقد
- دیدگاه ابنتیمیه درباره امام حسین علیه السلام
- نقد
- نتیجه
- منابع
- پاورقی ها
مقدمه
اِبنتَیمیه، تقىالدین احمد بن عبدالحلیم الحرانى الدمشقى الحنبلى (۶۶۱-۷۲۸ ه.ق.) [۱] در شهر حران[۲] که در آن زمان از مراکز تعلیمات مذهب حنبلى بود، متولد شد.[۳] وی تا هفتسالگی در آن سرزمین زندگی کرد. به دلیل حمله سپاه مغول، عبدالحلیم، پدر ابنتیمیه، که عالمی حنبلیمذهب بود، مجبور شد به همراه خانواده، وطن خویش را ترک کند و در شام (دمشق) اقامت گزیند.[۴]
ابنتیمیه در بیستسالگی پدرش را از دست داد و خود به جای پدر عهدهدار تدریس شد و تا ۶۹۸ ه.ق. که در شام زندگی میکرد، از او لغزشی دیده نشده بود. از آغاز قرن هشتم، کمکم آثار انحراف در او ظاهر شد. به ویژه موقعی که ساکنان «حماه»[۵] از وی خواستند تا آیه (الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى)[۶] را تفسیر کند. وی در تفسیر این آیه دچار لغزش شد و برای خداوند مکانی در فراز آسمانها تعیین کرد که بر عرش متکی است.[۷] وی با این تفسیر نادرست، آشکارا برای خداوند، جهت و سمت جسمانی قائل شد.
ابوبکر حصینی در این درباره میگوید علیهم السلام
پس بدان که من نظر کردم در سخن این خبیث که در قلب او مرض گمراهی است، کسی که از مشتبهات قرآن و سنّت با هدف ایجاد فتنه تبعیت میکند … در او چیزهایی دیدم که قدرت گفتن آن را ندارم …؛ چراکه در آنها تکذیب پروردگار عالمیان است.[۸]
انتشار سخنان ابنتیمیه در دمشق و اطراف آن، غوغایی به راه انداخت. گروهی از فقیهان بر ضد وی قیام کردند و از قاضی امام الدین (قاضی وقت) محاکمه او را خواستار شدند.[۹] پافشاری ابنتیمیه بر موضوعات خود، سبب شد قضات هر چهار مذهب (شافعی، حنبلی، حنفی و مالکی) به دلیل فتواهای دور از مذاهب اسلامی او را نکوهش و بارها به زندان محکوم کنند.[۱۰] سرانجام نیز در ۷۲۸ در زندان جان سپرد.[۱۱]
در واقع ابنتیمیه را باید از جنجالیترین علمای تاریخ اسلام دانست که در داوری درباره بزرگان دین بىپروا بود و گاه بر علما و فقهای مشهور و مسلم خرده مىگرفت.[۱۲] برخی چنین نوشتهاند که صحابه، حتى عمر و حضرت على علیه السلام، را تخطئه مىکرد و عثمان را مالدوست مىخواند[۱۳] که برخی به جهت این سخنان زشت او را منافق دانستهاند.[۱۴]
ابنتیمیه نه فقط مخالف مذهب تشیع بود، بلکه با تمامی مذاهب اسلامی ضدیت داشت و حتی با دیدگاههای خود به تنقیص پیامبر صلی الله علیه و آله هم پرداخت، به طوری که برخی او را زندیق خواندند.[۱۵] سبکی، از علمای بزرگ اهل سنت که معاصر وی بود، چنین مینویسد:
او در پوشش پیروی از کتاب و سنت، با اتفاق مسلمانان به مخالفت برخاست و سخنی گفت که لازمۀ آن جسمانی بودن خداوند و مرکب بودن ذات اوست، تا آنجا که ازلی بودن عالَم را ملتزم شد و با این سخنان حتی از ۷۳ فرقه اسلام نیز خارج شد.[۱۶]
با مرگ او اوضاع قدری آرام شد تا اینکه در نیمه اول قرن دوازدهم ه.ق. شخصی به نام محمد بن عبدالوهاب مطرح شد. ابن عبدالوهاب با نبش قبر افکار ابنتیمیه به تکفیر فرق مختلف اسلامی و قتل و غارتهای فراوانی دست زد. وی همچنین با تخریب قبور و مکانهای مقدس و مورد احترام مسلمانان به مخالفت با عقاید مردم پرداخت. در واقع خاستگاه افکار التقاطی وی نشئتگرفته از افکار انحرافی ابنتیمیه بود[۱۷] و این تفکرات به تشکیل فرقه ضاله وهابیت منجر شد.[۱۸]
امروزه با توجه به گسترش گروههای تکفیری در منطقه خاورمیانه و جهان اسلام و اذعان برخی از اینها به تأثیر از افکار ابنتیمیه، اهمیت بحث درباره این شخصیت و دیدگاهش درباره بزرگان اسلام و فرق اسلامی امری ضروری است. زیرا با توجه به نگرش ابنتیمیه میتوان رابطه گروههای تکفیری با فرق اسلامی و نوع تفکر آنها را در خصوص بزرگان اسلام به دست آورد.
الف: نگرش ابنتیمیه در خصوص مذاهب اسلامی
برخی از شخصیتهای بزرگ اسلامی ابنتیمیه را به دلیل مواضعش نه تنها سنی نمیدانند، بلکه او را فردى گمراه و خارج از جماعت مسلمانان مـىدانند؛ تقیالدین علی بن عبدالکافی سبکی اشعری شافعی در مقدمه کتابش مینویسد:
ابنتیمیه بدعتهایی در اصول عقاید ایجاد کرد و ارکان و پایههاى اسلام را ویران کرد. اینها همه بعد از آن بود که او خود را زیر پـوشـش تبعیت از کتاب و سنت پنهان کرد و اظهار داشت که به سوى حق دعوت و به بهشت هـدایـت مـىکند. ولى از تبعیت سرباز زد و به بدعتگویى پرداخت. او به دلیل مخالفت با اجـمـاع از جماعت مسلمانان جـدا شـد.[۱۹]
در ادامه به برخی از مخالفتهای او با مذاهب اسلامی اشاره میشود:
۱ – مخالفتهای ابنتیمیه با مذاهب اهل سنت[۲۰]
برخلاف آنچه برخی دشمنی ابنتیمیه را فقط با شیعیان و آن هم از سر تعصب میدانند، باید دانست که مهمترین مخالفتهای او با اهلسنت بوده، به طوری که نخستین ردیهها علیه وی را بزرگان سنیمذهب نگاشتهاند و این خود گواهی بر تقابل شدید افکار او با اهلسنت است. ابنتیمیه به نحوی برای شکستن بزرگان اهلسنت اقدام میکند، که حصنی دمشقی مینویسد: «در کلام ابنتیمیه در مواضعی تکفیر ائمه اربعه هم دیده میشود».[۲۱] اما ابنتیمیه در این راه با در نظر گرفتن جانب احتیاط قدم به قدم وارد میشود. او ابتدا بیان میدارد که قول ائمه اربعه اهل سنت و فقهای بزرگ برای هیچ کس حجت نیست و برای قبولاندن این عقیده به عوام، آن را به عموم مسلمانان نسبت میدهد و مینویسد: «وَأَمَّا أَقْوَالُ بَعْضِ الْأَئِمَّهِ کَالْفُقَهَاءِ الْأَرْبَعَهِ وَغَیرِهِمْ؛ فَلَیسَ حُجَّهً لَازِمَهً وَلَا إجْمَاعًا بِاتِّفَاقِ الْمُسْلِمِینَ».[۲۲]
سپس با زیرکی تمام بیان میدارد که ائمه اربعه هم دیدگاههایی مخالف قرآن و سنت دارند و خود آنها هم اذعان کردند که در دیدگاههای خلاف قرآن و سنتشان از قول آنها اعراض گردد: «بَلْ قَدْ ثَبَتَ عَنْهُمْ – رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ – أَنَّهُمْ نَهَوْا النَّاسَ عَنْ تَقْلِیدِهِمْ؛ وَأَمَرُوا إذَا رَأَوْا قَوْلًا فِی الْکِتَابِ وَالسُّنَّهِ أَقْوَى مِنْ قَوْلِهِمْ: أَنْ یأْخُذُوا بِمَا دَلَّ عَلَیهِ الْکِتَابُ وَالسُّنَّهُ وَیدَعُوا أَقْوَالَهُمْ».[۲۳]
او در مرحله آخر برای دیدگاههای خلاف قرآن و سنت ائمه اربعه اهل سنت مخالفت اصحاب آنها را به مثابه شاهدی بر این مدعا ذکر میکند و مینویسد:
برخی از اصحاب مالک، ابوحنیفه و احمد بن حنبل، جمع سه طلاق در یک مجلس را حرام و بدعت میدانند، زیرا مخالف کتاب و سنت است و اینان با قول ائمه خود (مالک و ابوحنیفه و احمد بن حنبل) مخالفت کردند.[۲۴]
یعنی ابنتیمیه در واقع میخواهد بگوید که مالک و ابوحنیفه و احمد بن حنبل با حکم به جواز سه طلاق در یک مجلس، با قرآن و سنت مخالفت کردهاند و فتوای آنان در حقیقت حرام و بدعت است.[۲۵]
ابنتیمیه همچنین در اظهارنظری، برخلاف قول عامه اهلسنت، اعلام میدارد که تقلید از یک فرد به صورت مطلق و التزام به یک مذهب مشخص جایز نیست و در فتوایی عجیب مینویسد:
هر کس به یک مذهب خاص از مذاهب چهارگانه تسنن (حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی) تعصب ورزد او جاهل و گمراه است، بلکه کافر است و باید از این عقیده خود توبه کند و الا باید کشته شود!»؛[۲۶] «مَّنْ یتَعَصَّبُ لِوَاحِدِ مُعَینٍ غَیرِ النَّبِی صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ کَمَنْ یتَعَصَّبُ لِمَالِکِ أَوْ الشَّافِعِی أَوْ أَحْمَد أَوْ أَبِی حَنِیفَهَ وَیرَى أَنَّ قَوْلَ هَذَا الْمُعَینِ هُوَ الصَّوَابُ الَّذِی ینْبَغِی اتِّبَاعُهُ دُونَ قَوْلِ الْإِمَامِ الَّذِی خَالَفَهُ. فَمَنْ فَعَلَ هَذَا کَانَ جَاهِلًا ضَالًّا؛ بَلْ قَدْ یکُونُ کَافِرًا؛ فَإِنَّهُ مَتَى اعْتَقَدَ أَنَّهُ یجِبُ عَلَى النَّاسِ اتِّبَاعُ وَاحِدٍ بِعَینِهِ مِنْ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّهِ دُونَ الْإِمَامِ الْآخَرِ فَإِنَّهُ یجِبُ أَنْ یسْتَتَابَ فَإِنْ تَابَ وَإِلَّا قُتِلَ. بَلْ غَایهُ مَا یقَالُ: إنَّهُ یسُوغُ أَوْ ینْبَغِی أَوْ یجِبُ عَلَى الْعَامِّی أَنْ یقَلِّدَ وَاحِدًا لَا بِعَینِهِ مِنْ غَیرِ تَعْیینِ زَیدٍ وَلَا عَمْرٍو. وَأَمَّا أَنْ یقُولَ قَائِلٌ: إنَّهُ یجِبُ عَلَى الْعَامَّهِ تَقْلِیدُ فُلَانٍ أَوْ فُلَانٍ فَهَذَا لَا یقُولُهُ مُسْلِمٌ».[۲۷]
ابنتیمیه در مقام ارائه دلیل برای فتاوایش مینویسد: «خود ائمه اربعه هم مردم را از تقلید کردنشان در همه آنچه میگویند، نهی کردهاند».[۲۸]
ابنتیمیه با این مکتب خود به صورت غیرمستقیم میخواهد به دیگران بفهماند که ائمه دین و مذاهب اهل سنت، هیچ کدام قابلیت پیروی و تبعیت ندارند.[۲۹] او پس از تنقیص مذاهب به تعریض بزرگان اهل سنت در حدیث یا کتب آنها هم پرداخته و چنین مینویسد: «در بخاری و مسلم اغلاطی وجود دارد»،[۳۰] «مجرّد روایات احمد موجب نمیشود که حدیث، صحیح و عمل به آن واجب باشد»،[۳۱] «هر چه احمد در مسند و غیرمسندش نقل کرده نزدش حجّت نیست»،[۳۲] «ترمذی احادیثی را در فضایل علی ذکر کرده که بسیاری از آنها ضعیف است».[۳۳]
باید اظهار داشت، این مخالفتهای ابنتیمیه با بزرگان اهل سنت برای این است که وی معتقد به عقایدی مخالف عقاید عموم اهل سنت[۳۴] و مسلمانان بود[۳۵] و برای اثبات عقاید خلاف خود، گاهی به نفی بزرگان دین میپرداخت و گاهی هم برای اینکه مردم عوام آنها را بپذیرند این عقاید – مثل عقیده حمل آیات قرآن بر ظاهرش و عدم تأویل آیات- را به سلف نسبت میداد.[۳۶] اما شهرستانى در پاسخ به امثال این ادعاها مینویسد:
سپس گـروهـى از مـتأخرین گفتههاى خود را به سلف نسبت داده و مىگویند: در این آیات[۳۷] باید هـمـان ظـاهر بدوى آنها را گرفت و تفسیر آیات درست به همان نحو باید باشد که وارد شده، بدون هـیـچ تأویلى یا توقفى در آنچه ظاهر است، لذا اینها گرفتار تـشبیه کامل شدند و این خلاف عقیده سلف است. این تشبیه کامل و خالص قبل از این فقط در میان یهودیان بود؛ البته نه همه آنان، بلکه فقط یک یا دو گروه از آنها، که الفاظ فراوانی در تورات یافتند که دلالت بر آن مىکند.[۳۸]
۲ – ابنتیمیه و رد صوفیه
ابنتیمیه مکتب صوفیه را مکتبی کاملاً انحرافی میدانست و بارها به این مکتب تاخت. وی درباره عقاید این مکتب و شخص ابنعربی مینویسد:
و لما کانت احوال هولاء شیطانیه، کانوا مناقضین للرسل صلوات الله تعالی و سلامه علیهم، کما یوجد فی کلام صاحب (الفتوحات المکیه) و (الفصوص) و اشباه ذلک، یمدح الکفار مثل: قوم نوح و هود و فرعون و غیرهم، و ینتقص الانبیاء کنوح و ابراهیم و موسی و هارون! و یذم شیوخ المسلمین المحمودین عند المسلمین: کالجنید بن محمد، و سهل بن عبدالله التستری و امثالها، و یمدح المذمومین عند المسلمین: کالحلاج و نحوه.[۳۹]
یعنی احوال این فرقه شیطانی (صوفیه) چنین است که، درباره پیامبران صلی الله علیه و آله عقاید متناقضی دارند، همچنان که صاحب کتب فتوحات مکیه و فصوص (ابن عربی) و همانند او اینگونهاند. اینان کفاری چون قوم نوح و قوم هود و فرعون را مدح میکنند و انبیایی چون نوح و ابراهیم و موسی و هارون را تنقیص میکنند! اینان به مذمت علمای مورد قبول و به مدح علمای مورد ذم مسلمانان میپردازند.
ابنتیمیه همچنین فصوصالحکم محییالدین ابنعربی را مطالعه کرد و چون آن را با عقاید خود مخالف یافت، شروع به لعن و سب محییالدین و پیروان او کرد و کتابی به نام النصوص علی الفصوص در رد آن نوشت. وی بعد از آگاه شدن از اینکه شیخ کریمالدین، شیخ خانقاه سعید السعداء در قاهره از پیروان ابنعربی است نامهای به او نوشت و در آن به عقاید محییالدین، صدرالدین قونوی، عفیف تلمسانی و ابنسبعین شدیداً تاخت و آنها را کافر خواند.[۴۰]
۳ – دیدگاه تند ابنتیمیه در خصوص مذهب تشیع
دیدگاههای تند ابنتیمیه در کتاب منهاج السنه به عمق تعصب این شخص نسبت به مذهب پیروان اهلبیت علیهم السلام اشاره دارد. وی نصوص روایی درباره فضایل علی علیه السلام و اهلبیت علیهم السلام را رد و تکذیب میکند. او در کتابهایش، مخصوصاً منهاج السنه، از ادبیاتی زشت و در قالب سخنان توهینآمیز در مواجهه با مخالفان خود و شیعیان استفاده میکند. برای مثال مینویسد:
الف. احدی از طوایف اهل قبله مانند شیعیان دروغ نگفتهاند، فلذا اصحاب صحاح سته و اهلسنت روایات آنها را نقل نکردهاند.[۴۱]
ب. شیعیان اصول دین را چهار میدانند: توحید، عدل، نبوت و امامت.[۴۲]
ج. شیعیان به مساجد اعتنایی ندارند و مساجدشان خالی از جمعیت است؛ نه جمعه و نه جماعتی در مساجد برپا نمیکنند و اگر گاهی هم نماز بگزارند فرادا میخوانند.[۴۳]
د. شیعیان به حج بیتالله نمیروند، بلکه حج آنها زیارت قبور است و ثواب آن را از حج خانه خدا بیشتر میدانند.[۴۴]
ه. شیعیان سگهای خود را به نام ابوبکر و عمر مینامند و پیوسته آنها را لعن میکنند.[۴۵]
به راستی اگر شخصی منصف از نزدیک با شیعیان معاشرت داشته باشد، یا کتب کلامی و فقهی امامیه را دیده باشد، کذب این سخنان به وضوح برایش روشن میشود. باید دانست، اظهارات اینچنینی او برای ایجاد عداوت بین مسلمانان است. وی حتی معتقد است برای ایجاد تفرقه بین مسلمانان و مرزبندی بین شیعه و سنّی، سزاوار است اهلسنت از مستحبات و سنتهای ثابت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دست برداشته، آن را کنار بزنند! وی میگوید اگر امری مستحبی جزء شعار شیعه شود و به آن عمل کنند، مناسب است اهلسنت به آن مستحب عمل نکنند! زیرا به عقیدۀ وی، مصلحت تفرقهاندازی و مرزبندی برای تشخیص و شناخت شیعه از سنّی و تمییز از همدیگر، از مصلحت عمل به مستحبات و سنت ثابت شده در شرع اسلام، برتر و اولی است.[۴۶]
آیا پیروی مذهبی از یک حکم مستحبی، سبب میشود به آن حکم عمل نشود و باید آن را کنار گذارد؟[۴۷]
ب: دیدگاه ابنتیمیه درباره بزرگان دین
ابنتیمیه مخالفتهای خود را فقط به مذاهب محدود نکرد. گام بعدی او شکستن قداست بزرگان اسلام بود. وی در این راه تا حدی پیش رفت که برخی از علمای اهلسنت از جمله، حصنی دمشقی معتقد است ابنتیمیه در آثار خود به جای ترویج اعتقادات صحیح اسلامی و هدایت مسلمانان، به تنقیص خداوند، جسارت به ساحت پیامبر اسلام و شیخین و تکفیر برخی صحابه و مسلمانان پرداخته است. وی در این باره مینویسد:
عدهای ابنتیمیه را دریاى علم توصیف مىکنند، در حالی که برخى پیشوایان، او را زندیق (ملحد) مطلق مىشمارند. علت گفتار برخی پیشوایان هم این است که تمام آثار علمى ابنتیمیه را بررسى کرده، به اعتقاد صحیحى برنخوردهاند؛ مگر اینکه وى در موارد متعدد برخى مسلمانان را تکفیر مىکند و برخى دیگر را گمراه مىداند. کتابهاى وى آمیخته به تشبیه حق به مخلوقات و تجسیم ذات بارىتعالى و همچنین جسارت به ساحت مقدس رسول اکرم صلی الله علیه و آله و شیخین و تکفیر عبداللّه بن عباس است. وى ابنعباس را ملحد و عبداللّه عمر را مجرم، گمراه و بدعتگذار مىداند. این سخنان ناروا را در کتاب الصراط المستقیم خود بیان کرده است.[۴۸]
در ادامه به برخی از این مخالفتها اشاره میشود:
۱ – ابنتیمیه و تنقیص پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
ابنتیمیه در ۷۰۴ ه.ق. به مسجد تاریخ (یا مسجد نارنج) در جوار مصلای شهر دمشق رفت و سنگی را که میگفتند اثر پای حضرت رسول صلی الله علیه و آله بر آن است و مردم به آن تبرک میجستند شکست و گفت تبرک و بوسیدن آن جایز نیست.[۴۹] ابنعطا برای برخی از این بدعتها با او مناظره کرد و او را به محکمه قاضی بدرالدین بن جماعه کشانید، و چون قاضی احساس کرد او در سخنان خود، درباره پیامبر ادب را رعایت نمیکند، او را روانه زندان کرد.[۵۰]
وی استغاثه به پیامبر خدا یا هر نبی و انسان صالحی را شرک دانسته و حکم اعدام برای استغاثهکنندگان صادر کرده و ایشان را مهدورالدم میشمارد. او مینویسد: «من یأتی الی قبر نبی او صالح و یسئله حاجته و یستنجده مثل ان یسئله ان یزیل مرضه او یقضی دینه، او نحو ذلک مما لایقدر علیه الا الله فهذا شرک صریح یجب ان یستتاب صاحب، فان تاب و الا قتل».[۵۱]
ابنحجر عسقلانی، که از علمای طراز اول اهلسنت و صاحب مهمترین شرح بر صحیح بخاری است، در این باره مینویسد که برخی معاصران ابنتیمیه، به او زندقه و الحاد و کفر نسبت دادهاند. زیرا میگفت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شایسته توسل نیست. این سخن ابنتیمیه در حقیقت تنقیص مقام پیامبر صلی الله علیه و آله و ممانعت از گرامی داشتن آن حضرت است.[۵۲]
در واقع هدف و تفکر ابنتیمیه، عادى جلوه دادن مقامات پیامبران و اولیاى الاهى است و اینکه آنان پس از مرگ کوچکترین تفاوتى با افراد عادى ندارند. بر این اساس مىگوید:
سفر براى زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله حرام است.[۵۳] کیفیت زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله، از کیفیت زیارت اهل قبور تجاوز نمىکند.[۵۴] پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله هر گونه توسل به آن حضرت بدعت و شرک است.[۵۵] سوگند به پیامبر و قرآن، یا سوگند دادن خدا، به آنها شرک است.[۵۶] برگزارى مراسم جشن و شادى در تولد پیامبر صلی الله علیه و آله بدعت به شمار مىرود.[۵۷]
حصنی دمشقی پس از ذکر مواردی از اعتقادات ابنتیمیه مینویسد:
این سخنان ابنتیمیه بدن انسان را میلرزاند، سخنانی که قبل از زندیق حران (ابنتیمیه) در هیچ زمان و مکانی از کسی شنیده نشده بود. ابنتیمیه با بهانه قرار دادن داستان عمر، به ساحت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جسارت کرده، مقام و منزلت آن حضرت را در دنیا پایین آورده و مدعی شده است که حرمت و رسالت آن بزرگوار پس از رحلت از بین رفته است. این سخنان ابنتیمیه کفر او را ثابت میکند.[۵۸]
همچنین سبکی، عالم بزرگ و مورد احترام اهلسنت، با توجه به سیرۀ مسلمانان از صدر اسلام در خصوص توسل و استغاثه به قبر شریف پیامبر صلی الله علیه و آله و اولیا و افراد مورد توجه طوایف مسلمانان[۵۹] با شاذ خواندن نظر ابنتیمیه مینویسد:
توسل و استغاثه و تشفع به نبی مکرم و صالحان از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله تا ظهور ابنتیمیه مرسوم و امری نیکو در هر دینی و نزد انبیا و رسولان بوده است، به طوری که سیره سلف هم اینگونه بوده و در هیچ زمانی و در هیچ دینی خلاف چنین سخنی گفته نشده، تا اینکه ابنتیمیه آمد و با سخنان باطل خود قضیه را بر افراد ضعیف و نادان مشتبه کرد و بدعتی را پایهگذاری کرد که در هیچ عصری سابقه نداشت.[۶۰]
۲ – دیدگاه ابنتیمیه درباره صحابه و خلفا
ابنتیمیه که به گواه علمای صاحب نام هیچ ابایی از تنقیص رسولالله صلی الله علیه و آله نداشت، به راحتی به تخطئه صحابه بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله و اهلبیت او میپردازد و تا جایی که میتواند فضایل آنها را منکر میشود. برای وی فرقی ندارد که به کدام یک از صحابه طعن وارد کند، او حتی با تعریضی به عایشه، بیان او از حدیث پیامبر را، تأویل شخصی میخواند.[۶۱]
دیدگاه ابنتیمیه درباره خلفا
ابنتیمیه، برخلاف سایر اهلسنت که اهانت به صحابه، خصوصاً خلفا، را خط قرمز خود میدانند، آنقدر خود را بزرگ میانگارد که به تخطئه خلفا بپردازد. برای مثال، ابنحجر عسقلانی عالم بلندآوازه اهلسنت درباره او میگوید ابنتیمیه به رد کوچکترین علما و بزرگترین علمای والامقام پرداخت، تا اینکه حتی به رد عمر هم رسید … (وی معتقد است:) علی بن ابی طالب علیه السلام بارها برای به دست آوردن خلافت کوشید، ولی کسی او را یاری نکرد، جنگهای او برای دیانتخواهی نبود، بلکه برای ریاستطلبی بود و او ریاست را دوست داشت و همانا عثمان مالدوست بود. [۶۲]
در واقع ابنتیمیه هیچ خط قرمزی برای خود قائل نبود و برخلاف اهلسنت معتقد شد که عمر و ابوبکر در مقابل قول پیامبر صلی الله علیه و آله تخطی[۶۳] کردهاند و به اجتهاد میپرداختهاند.[۶۴] ابنتیمیه در این باره با بیان آیهای از قرآن معتقد شد ابوبکر و عمر اقوالی برخلاف قول رسولالله دارند، همچنانکه در مسئلهای (جواز متعه) این اتفاق رخ داده است و ابنعباس در پاسخ به پرسش مردم گفت: «من قول رسولالله را برای شما بیان میکنم و شما دم از قول ابوبکر و عمر میزنید! میترسم از آسمان به دلیل این کار شما سنگی بر سرتان فرود آید».[۶۵]
ابنتیمیه در ادامه برای اثبات این مطلب خود که خلفا برخلاف قول رسولالله صلی الله علیه و آله به اجتهاد پرداختهاند، شاهد مثالهایی میآورد، از جمله اینکه، مردم اقوالی از صحابه را که مخالف قول کتاب و رسولالله صلی الله علیه و آله ببینند، رد کرده و به قول موافق پیامبر صلی الله علیه و آله اخذ میکنند. مثلاً گاهی عمل به قول عمر و ابنمسعود در مسئله تیمم جنب را ترک کردهاند و قول ابوموسی اشعری و غیر او را که احتجاج به کتاب و سنت کردهاند، پذیرفتهاند. همچنین قول عمر را در دیه انگشتان رد کردهاند و به قول معاویه که استناد به سخن پیامبر صلی الله علیه و آله کرد، اخذ کردند و دیگر اینکه ابنعباس قول عمر را در مسئله متعه که مخالف قول رسولالله صلی الله علیه و آله بود، رد میکند.[۶۶]
وی سپس در اثبات مخالفتهای عمر با پیامبر صلی الله علیه و آله میافزاید: «فرزند عمر وقتی قولی مخالف قول عمر بیان میدارد و مردم علت را میپرسند، میگوید: عمل به قول پیامبر صلی الله علیه و آله سزاوارتر است یا عمل به قول عمر؟».[۶۷]
دیدگاه ابنتیمیه درباره علی علیه السلام
وى در کتاب خود به نام منهاج السنه، احادیث صحیحى را که مربوط به مناقب على و خاندان اوست و فضایلى که دهها حافظ و حاکم از محدثان آن را نقل کرده و به صحت آنها تصریح کردهاند، بدون ارائه مدرکى مقبول، انکار کرده، همه را مجعول اعلام میکند.[۶۸]
ابنتیمیه با تشکیک در ایمان امام علی علیه السلام و دادن نسبت بتپرستی به ایشان و نسبت کفر به پدر و مادر آن حضرت مینویسد:
پیش از آنکه خداوند (حضرت) محمّد صلی الله علیه و آله را به رسالت مبعوث کند، هیچ کس از قریش مؤمن نبود، نه مردی، نه کودکی، نه زنی، نه سه نفر و نه علی. هیچ کدام ایمان نداشتند؛ زمانی که گفته میشود مردان بت میپرستیدند، کودکان نیز همینگونه بودند، چه علی و چه دیگران. اگر بگویید کفر خردسال همانند کفر انسان بالغ نیست، میگوییم ایمان کودک نیز مانند ایمان فرد بالغ نیست، همانطوری که برای دیگران ایمان و کفر پس از بلوغ ثابت میشود، برای علی نیز حکم ایمان و کفر پس از بلوغ ثابت میگردد. از آن گذشته، کودکی که از پدر و مادر کافر متولد شود به اتفاق مسلمانان حکم کفر را دارد.[۶۹]
ابنتیمیه در جای دیگری از کتابش نیز با نفی عدالت از حضرت علی علیه السلام میگوید:
در حقیقت رافضیان نمیتوانند ایمان علی و عدالتش را ثابت کنند … اگر بگویند اسلام، هجرت و جهاد او در راه خدا به تواتر نقل شده است، در پاسخ میگوییم اسلام معاویه، یزید، خلفای بنیامیه و بنیعباس و همچنین نماز، روزه و جهاد آنان نیز به تواتر نقل شده است.[۷۰]
وی در جای دیگری میگوید: «معلوم نیست که کفار و منافقان با علی دشمن بودهاند».[۷۱] آنگاه مینویسد: «تمام مطالبی که درباره رشادتها و شهامتهای او در جنگها و غزوهها نقل شده، دروغ است».[۷۲]
ابنتیمیه در اهانت به امام علی علیه السلام کار را به جایی رساند که ابنحجر عسقلانى که از ارکان علمى و حافظ علىالاطلاق اهلسنت به شمار مىرود با ذکر نسبت نفاق به او مىنویسد، ابنتیمیه معتقد است:
علی در هفده مورد دچار اشتباه شد، و با نص قرآن مخالفت کرد، که یکی از آنها درباره عدّه زن شوهر مرده است که باید طولانیترین زمان از عدّه وفات و وضع حمل را عدّه خود قرار دهد. بعضی به جهت سخنان زشتی که درباره امیرمؤمنان بیان داشته است، وی را منافق دانستهاند؛ چون وی گفته است: علی بن ابی طالب علیه السلام بارها برای به دست آوردن خلافت کوشید، ولی کسی او را یاری نکرد، جنگهای او برای دیانتخواهی نبود، بلکه برای ریاستطلبی بود، و … و اسلامِ ابوبکر از اسلامِ علی که در دوران طفولیت بود باارزشتر است؛ زیرا اسلام آوردن طفل بنا بر قولی صحیح نیست. و همچنین خواستگارى على علیه السلام از دختر ابوجهل، نقص بزرگى براى وى به شمار مىرود. تمامى این سخنان نشانه نفاق اوست، چون پیامبر گرامى صلی الله علیه و آله به على علیه السلام فرموده است: جز منافق کسى تو را دشمن نمىدارد.[۷۳]
نقد
ابنتیمیه در حالی گستاخانه درباره حضرت علی علیه السلام سخن میراند که منّاوی عالم بزرگ اهلسنت در فیض القدیر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل میکند که آن حضرت فرمود: «علی مع الحقّ والحقّ مع علی». آنگاه در شرح این حدیث مینویسد:
«از همینروست که علی داناترین افراد به تفسیر قرآن بوده است. حتّی ابنعباس نیز به این معنا اعتراف کرده و میگوید: آنچه از علم تفسیر نزد من است، از علی گرفتهام».[۷۴]
و همچنین ابنتیمیه در حالی بیپروایانه به رد فضایل علی علیه السلام میپردازد که بزرگان اهلسنت این فضایل را پذیرفتهاند.[۷۵] از باب نمونه او مینویسد:
۱ – نزول آیه (إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ) درباره على، به اتفاق اهل علم دروغ است.[۷۶] در حالى که متجاوز از شصتوچهار محدث و دانشمند، بر نزول آن درباره امام تصریح کردهاند.[۷۷]
۲ – آیه (قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى) درباره خاندان رسالت نازل نشده است.[۷۸] در حالى که متجاوز از چهلوپنج محدث و دانشمند آن را نقل کردهاند.[۷۹]
۳ – قوله «هو ولی کل مؤمن بعدی» کذب على رسول الله صلى الله علیه و سلم.[۸۰] و حال آنکه بسیاری از صحابه، حافظان و محدثان، آن را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت کردهاند؛ و در کتب معتبر اهلسنت آمده است.[۸۱] در رد سخن ابنتیمیه همین بس که آلبانى وهابى ذیل این روایت[۸۲] مىگوید:
حقیقتاً شگفتانگیز است که شیخالاسلام ابنتیمیه چگونه جرئت بر انکار و تکذیب این روایت در منهاج السنه، پیدا کرده است؛ چنانچه درباره روایت پیشینى نیز همین برخورد را کرده است … پس، از نظر من، دلیل تکذیب این روایت، جز عجله و زیادهروى در رد شیعه نمىتواند باشد.[۸۳]
دیدگاه ابنتیمیه درباره امام حسین علیه السلام
وی درباره قیام امام حسین علیه السلام میگوید:
و در قیام (حسین)، نه مصلحت دین بود و نه مصلحت دنیا … و در قیام او و کشته شدن او آنقدر فساد بود که اگر در شهر خود نشسته بود آنقدر فساد نمیشد … بدی به سبب قیام او زیاد شد و خیر کم گردید؛ و این سبب شرّ بزرگی شد؛ و کشته شدن حسین سبب فتنههای بسیار شد.[۸۴]
ابنتیمیه در اهانت به امام حسین علیه السلام تا جایی پیش میرود که قیام امام را مخالف سیره و گفته رسولالله صلی الله علیه و آله و موجب فساد میخواند و مینویسد:
این قیام در حالی صورت پذیرفت که پیامبر صلی الله علیه و آله در مقابل ائمه ستمکار، امر به صبر کردند و امر به ترک از قتل و قیام در برابر آنان کردند، که این دستور از بهترین راههای زندگی و معاش برای بندگان است. و اگر کسی با این امر پیامبر چه عمداً و چه سهواً مخالفت کند از عملش صلاحی حاصل نمیشود، بلکه موجب فساد میگردد.[۸۵]
ابنتیمیه حتی به این مقدار هم بسنده نمیکند، بلکه برخلاف اجماع اهلسنت علاوه بر اهانت به اباعبدالله علیه السلام، سعی در تطهیر عمل ننگین یزید در فرمان به قتل امام دارد. او در این باره میگوید: «یزید دستور کشتن حسین را نداده است؛ و راضی به آن نبوده است؛ بلکه از کشته شدن او اظهار درد کرد و سر حسین به سوی او حمل نشد؛ بلکه به سوی ابنزیاد حمل شد».[۸۶]
نقد
آیا فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سید جوانان اهل بهشت[۸۷] به اندازه ابنتیمیه نمیدانست که در این کار مصلحتی وجود دارد یا نه؟ طبری در تاریخ خود و ابناثیر در الکامل خود و نیز دیگران[۸۸] به این مطلب پاسخ دادهاند که:
رسولالله صلی الله علیه و آله فرمودند: کسى که سلطان ستمکشى را ببیند که حرام خدا را حلال میکند، عهد و پیمان خدا را میشکند و مخالف سنت رسولاللَّه است و در میان مردم با گناه و عدوان رفتار میکند، اگر با سخن یا رفتار خود در برابر او قیام نکند، خدا حق دارد وى را در جایی از جهنم جای دهد که همان ظالم را جای داده است. مگر نه این است که این گروه (یزیدیان) همواره از شیطان پیروی میکنند و از اطاعت خداى رحمان روگردان شدهاند، فتنه و فساد را ظاهر و حدود و احکام خدا را تعطیل کردهاند؛ حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردهاند.[۸۹]
و اما قضیه دستور یزید به قتل امام حسین علیه السلام از قطعیات و متواترات تاریخ به حساب میآید و تمامی مسلمانان به این مطلب اذعان دارند. ابنعماد حنبلی در کتاب شذرات الذهب مینویسد:
تفتازانی در کتاب شرح عقاید نسفیه میگوید: بر جواز لعن کسی که حسین را کشت یا امر به آن کرد یا آن را اجازه داد یا به آن راضی شد اجماع کردهاند؛ و حق آن است که یزید به قتل حسین راضی بود و از کشتن او خوشحال شد و به اهلبیت رسول خدا اهانت کرد و این مطلب متواتر معنوی است؛ اگرچه تفصیل آن از خبرهای واحد است؛ پس ما در خصوص (لعن) او سکوت نمیکنیم؛ بلکه حتی در کفر یا مؤمن بودن او هم شک نمیکنیم. لعنت خدا بر او و بر طرفداران و یاورانش.[۹۰]
و شبراوی از علمای اهلسنت مینویسد:
و هیچ عاقلی شک ندارد که یزید بن معاویه قاتل حسین (رضی الله) است؛ زیرا اوست که عبیدالله بن زیاد را مأمور به قتل حسین کرد. [۹۱]
و همچنین ذهبی، در تاریخ الاسلام مینویسد:
و چون یزید با مردم مدینه آنچه خواست انجام داد، و حسین و برادران و بستگان او را کشت، و شراب خورد و کارهایی ناپسند انجام داد، مردم او را دشمن داشتند؛ و بسیاری بر ضد او قیام کردند و خداوند به عمر او برکت نداد.[۹۲]
همچنین ابناثیر در الکامل و یعقوبی در تاریخش و ابنقتیبه در الامامه و السیاسه نامه یزید بن معاویه به مروان را آورده که یزید به مروان دستور داد: «بر حسین سخت بگیرید تا بیعت کند و اگر بیعت نکرد گردنش را بزنید».[۹۳]
و نیز ابنأثیر مینویسد برخی از مردم عبیدالله بن زیاد را ملامت میکردند که چرا دستت را به خون فرزند پیامبر آلوده کردی؟ وی در جواب گفت: «من که حسین را کشتم، به دستور خود یزید بوده، به من گفت یا حسین را بکش یا تو را میکشم؛ من هم برای اینکه کشته نشوم، حسین را کشتم».[۹۴]
نتیجه
با توجه به آنچه گذشت، ابنتیمیه را باید شخصیتی دانست که نه تنها به شیعه، بلکه به عقاید همه مذاهب اسلامی حمله میکرد.[۹۵] همچنین ضدیت او با بزرگان تا آنجا بود که حتی از تنقیص رسولالله صلی الله علیه و آله و اهلبیت پاکش و طعن به خلفا و صحابه هم ابایی نداشت، به نحوی که به دلیل فتواهای شاذ و خارج از مذاهب فرق مختلف اسلامی او را طرد کردند و مدت زیادی از عمر خود را در زندان سپری کرد و سرانجام نیز در زندان جان سپرد.
منابع
۱ – ابنتیمیه، مجموع الفتاوی، تخریج احادیث: عامر الجزار و انور الباز، دار الوفاء، الطبعه الثالثه، ۱۴۲۶٫
۲ – منهاج السنه النبویه، تحقیق: دکتر رشاد سالم، مؤسسه قرطبه، الطبعه الاولی، ۱۴۰۶٫
۳ – الرد علی الاخنائی، ریاض: الرئاسه العامه لاِدارات البحوث العلمیه، ۱۴۰۴٫
۴ – مجموعه الرسائل الکبری، مصر: الازهر، مکتبه محمد علی صبیح، ۱۹۰۶٫
۵ – الرساله المدنیّه فی الحقیقه والمجاز فی الصفات، بیجا: بینا، بیتا.
۶ – الفرقان بین أولیاء الرحمن وأولیاء الشیطان، تحقیق: عبد القادر الأرناؤوط، دمشق، مکتبه دار البیان، ۱۴۰۵٫
۷ – ذهبی، محمد بن احمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: محمود شاکر، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعه الاولی، ۱۴۲۷٫
۸ – زریاب خویی، عباس، «ابنتیمیه» در: دائره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر: کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دائره المعارف اسلامی، چاپ چهارم، ۱۳۸۳٫
۹ – ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الدرر الکامنه فی اعیان الماه الثامنه، محقق: محمد عبد المعید ضان، مجلس دائره المعارف العثمانیه، الطبعه الثانیه، ۱۳۹۲٫
۱۰ – سبحانی، جعفر، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، قم: انتشارات توحید، چاپ اول، ۱۳۷۳٫
۱۱ – ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، تحقیق: عبد الله بن عبد المحسن الترکی، قاهره: دار هجر للطباعه والنشر والتوزیع والإعلان، الطبعه الاولی، ۱۴۱۸٫
۱۲ – ابن قیم الجوزیه، اعلام الموقعین عن رب العالمین، تحقیق: محمد عبد السلام ابراهیم، بیروت: دار الکتب العلمیه، الطبعه الاولی، ۱۴۱۱٫
۱۳ – حصنی دمشقی، تقی الدین، دفع الشبهه عن الرسول و الرساله، تعلیق: محمد زاهد کوثری، قاهره: دار احیاء الکتاب العربی، الطبعه الثانیه، ۱۴۱۸٫
۱۴ – امینی، عبد الحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، تهران: دار الکتب الاسلامیه، چاپ هفتم، ۱۳۸۳٫
۱۵ – ترمذی، محمّد بن عیسی، سنن الترمذی، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت: دار الغرب الإسلامی، ۱۹۹۸٫
۱۶- ابن حنبل شیبانی، احمد بن محمّد، مسند احمد بن حنبل، بیروت: دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، الطبعه الاولی، ۱۴۲۹-۱۴۳۰٫
۱۷ – ابن حبّان، محمّد، صحیح ابن حبان، بیروت: دار المعرفه، الطبعه الاولی، ۱۴۲۵٫
۱۸ – هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت: منشورات موسسه المعارف، ۱۴۰۶٫
۱۹ – سهارنپوری، خلیل احمد، المهند علی المفند (عقاید اهلسنت و جماعت در رد وهابیت و بدعت)، ترجمه: عبد الرحمن سربازی، ۱۴۱۲٫
۲۰ – القشیری النیشابوری، مسلم بن الحجاج بن مسلم، الجامع الصحیح المسمى صحیح مسلم، بیروت: دار الجیل و دار الأفاق الجدیده.
۲۱ – الشبراوی، عبدالله بن محمد بن عامر، الإتحاف بحبّ الأشراف، قم: منشورات الرضی، چاپ دوم، ۱۳۶۳٫
۲۲ – البانی، محمد ناصر الدین، سلسله الاحادیث الصحیحه، ریاض: مکتبه المعارف للنشر و التوزیع، ۱۴۱۵٫
۲۳ – ابن ماجه قزوینی، محمّد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیجا: دار إحیاء الکتب العربیه، بیتا.
۲۴ – ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، تحقیق: دائره المعرف النظامیه للهند، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، الطبعه الثانیه، ۱۳۹۰٫
۲۵ – نسائی، احمد بن شعیب، السنن الصغرى، تحقیق: عبد الفتاح أبو غده، حلب: مکتب المطبوعات الإسلامیه، الطبعه الثانیه، ۱۴۰۶٫
۲۶- خصائص امیر المومنین علی بن ابیطالب، تحقیق: محمد کاظم، بیجا: مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، الطبعه الاولی، ۱۴۱۹٫
۲۷ – المالکی، حسن بن فرحان، نحو إنقاذ التاریخ الإسلامی، الاردن: مؤسسه الیمامه الصحفیه، ۱۴۱۸٫
۲۸ – شهرستانی، محمد بن عبد الکریم، الملل والنحل، تحقیق: محمد سید کیلانی، بیروت: دار المعرفه، ۱۴۰۴٫
۲۹ – مناوی، محمد عبد الرئوف بن علی، فیض القدیر فی شرح الجامع الصغیر، بیجا، بینا، بیتا.
منبع: نشریه سراج منیر
پاورقی ها
[۱]. محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۶، ص۳۶۲، ترجمه ابنتیمیه.
[۲]. حران که اکنون از شهرهای ویران ترکیه است، در روزگاران گذشته شهری باشکوه و زیبا بوده، و ابنتیمیه خود بارها در تصانیفش آن را مرکز صابئه و بتپرستان و فلاسفه خوانده است. آباء کلیسا هم آن را هِلِنوپولیس یا شهر کفار و مشرکان خواندهاند. نک.: عباس زریاب خویی، دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل ابنتیمیه، ج۳، ص۱۷۱٫
[۳]. همان.
[۴]. اسماعیل بن عمر ابنکثیر الدمشقی، البدایه والنهایه، حوادث سنه سبع وستین وستمائه، ج۱۷، ص۴۸۳٫
[۵]. شهر «حماه» در ۱۵۰ کیلومتری دمشق قرار دارد.
[۶]. سوره طه (۲۰)، آیه ۵٫
[۷]. ابن تیمیه، مجموعه الرسائل الکبری، ص۴۲۹، رساله ۱۱٫
[۸]. همان، ص۳٫
[۹]. اسماعیل بن عمر ابن کثیر الدمشقی، پیشین، ج۱۷، ص۷۱۱ و ۷۱۲٫
[۱۰]. همان، ج۱۸، ص۲۰۲٫
[۱۱]. همان، ج۱۸، ص۲۹۶٫
[۱۲]. ابنحجر عسقلانی، الدرر الکامنه فی اعیان المائه الثامنه، ج۱، ص۱۷۹٫
[۱۳]. فَصَارَ یرد على صَغِیر الْعلمَاء وَکَبِیرهمْ قویهم وحدیثهم حَتَّى انْتهى إِلَى عمر فخطأه فِی شَیء فَبلغ الشَّیخ إِبْرَاهِیم الرقی فَأنْکر عَلَیهِ فَذهب إِلَیهِ وَاعْتذر واستغفر وَقَالَ فِی حق عَلی أَخطَأ فِی سَبْعَه عشر شَیئا ثمَّ خَالف فِیهَا نَص الْکتاب مِنْهَا اعْتِدَاد المتوفی عَنْهَا زَوجهَا أطول الْأَجَلینِ … إِنَّ علیا کَانَ مخذولا حَیثُ مَا توجه وَأَنه حاول الْخلَافَه مرَارًا فَلم ینلها وَإِنَّمَا قَاتل للرئاسه لَا للدیانه وَلقَوْله إِنَّه کَانَ یحب الرِّئَاسَه وَأَن عُثْمَان کَانَ یحب المَال؛ همان، ص۱۷۹-۱۸۱٫
[۱۴]. وَمِنْهُم من ینْسبهُ إِلَى النِّفَاق لقَوْله فِی عَلی؛ همان، ص۱۸۱٫
[۱۵]. وَمِنْهُم من ینْسبهُ إِلَى الزندقه لقَوْله أَن النَّبِی صلّى الله عَلَیهِ وسلّم لَا یستغاث بِهِ وَأَن فِی ذَلِک تنقیصاً ومنعاً من تَعْظِیم النَّبِی صلّى الله عَلَیهِ وسلّم، همان.
[۱۶]. تقی الدین علی بن عبد کافی سبکی، طبقات الشافعیه، ج۹، ص۲۵۳؛ همو، السیف الصیقل، ص۱۷۷؛ همو، مقدمۀ کتاب الدّره المضیئه فی الرّد علی ابن التیمیه، ص۶ و ۷٫
[۱۷]. بنا به گفته محمد عبدالرحمن سلهتی حنفی، ابنتیمیه بزرگ وهابیان است و نه تنها شیخالاسلام نیست، بلکه او شیخ البدعه و الآثام است. «ابن تیمیه فهو کبیر الوهابیین و ما هو شیخ الإسلام بل هو شیخ البدعه و الآثام» (محمد عبدالرحمن سلهتی حنفی، سیف الابرار المسلول علی الفجار، ص۱۱) .
[۱۸]. زیرا بدعتهایی که او بنا نهاد، طی قرنهای بعد مقدمات به وجود آمدن فرقه وهابیت را فراهم آورد؛ وهابیتی که با همه مذاهب و مظاهر اسلامی به جنگ برخاستند، به نحوی که عبدالرحمن سربازی- از علمای بزرگ معاصر اهلسنت و مدیر مدرسه عربیه اسلامیه چابهار- در این باره چنین مینویسد: «در هر مرتبه که به حج مشرف میشوم، آثار انحطاط اخلاقی و فساد اجتماعی و محو آثار متبرکه در بلدین شریفین ملموس و مشهود و آشکار است (مثل تخریب: بئر خاتم، آثار متبرکه هفتگانه، باغ منسوب به سلمان فارسی، مساجد بسیاری از جمله مسجد مشهد حضرت حمزه (رض) و مسجد الفسح، و تخریب میدان احد، مقابر شهدای احد، مولد نبی (ص)، خانه حضرت خدیجه۳ (س)، مزارهای صحابه و اهل بیت (ع) در جنت الملی و جنت البقیع، خانهای که قبر والد پیامبر (ص) در آنجا بود، قبر سنان بن مالک و …) . اما در مقابل این اعمال (محو آثار متبرکه)، موسوم کردن یکی از خیابانهای مکه مکرمه به نام «شارع ابی لهب» و بقایای دیوار و آثار قلعه کعب بن اشرف یهودی در بنیقریظه در اطراف مدینه را جزو آثار باستانی مملکت حفظ کردن، از اعجبالعجائب است. تابلو اداره حفاظت از آثار باستانی امروز هم در کنار قلعه مشارالیه منصوب است که برداشتن سنگهای این قلعه و محو آثار پیگرد و مجازات قانونی دارد» (خلیل احمد سهارنپوری، عقاید علمای اهلسنت و جماعت در رد وهابیت و بدعت، ترجمه عبدالرحمان سربازی، مقدمه کتاب، ص۱۲).
[۱۹]. سبکی، پیشین، مقدمه کتاب، ص۶٫
[۲۰]. در این مبحث نفیاً و اثباتاً در خصوص مطالب ابنتیمیه اظهار نظری نمیکنیم. فقط در مقام بیان میزان مخالفتهای او با اهلسنت هستیم.
[۲۱]. تقی الدین حصنی دمشقی، دفع الشبهه عن الرسول و الرساله، ص۱۲۶٫
[۲۲]. ابنتیمیه، مجموع الفتاوی، ج۲۰، ص۱۰ و ۱۱٫
[۲۳]. همان.
[۲۴]. «وَکَذَلِکَ طَائِفَهٌ مِنْ أَصْحَابِ مَالِکٍ وَأَبِی حَنِیفَهَ وَأَحْمَد قَالُوا: إنَّ جَمْعَ الطَّلَاقِ الثَّلَاثِ مُحَرَّمٌ وَبِدْعَهٌ؛ لِأَنَّ الْکِتَابَ وَالسُّنَّهَ عِنْدَهُمْ إنَّمَا یدُلَّانِ عَلَى ذَلِکَ وَخَالَفُوا أَئِمَّتَهُمْ» (همان، ج۲۰، ص۱۰ و ۱۱).
[۲۵]. او حتی به راحتی القای به عادیسازی به مخالفت با حدیث صحیحی که از جانب ابوحنیفه و دیگر ائمه اربعه نقل شده میکند! – وَنَجِدُ کَثِیرًا مِنْ النَّاسِ – مِمَّنْ یخَالِفُ الْحَدِیثَ الصَّحِیحَ مِنْ أَصْحَابِ أَبِی حَنِیفَهَ أَوْ غَیرِهِمْ – یقُولُ: هَذَا مَنْسُوخٌ وَقَدْ اتَّخَذُوا هَذَا مَجْنَهً؛ کُلُّ حَدِیثٍ لَا یوَافِقُ مَذْهَبَهُمْ یقُولُونَ: هُوَ مَنْسُوخٌ مِنْ غَیرِ أَنْ یعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْسُوخٌ وَلَا یثْبِتُوا مَا الَّذِی نَسَخَهُ (همان، ج۲۱، ص۱۵۰).
[۲۶]. همان، ج۲۲، ص۲۴۸ و ۲۴۹٫
[۲۷]. همان، ص۲۴۸ و ۲۴۹، وَمَنْ تَعَصَّبَ لِوَاحِدِ بِعَینِهِ مِنْ الْأَئِمَّهِ دُونَ الْبَاقِینَ فَهُوَ بِمَنْزِلَهِ مَنْ تَعَصَّبَ لِوَاحِدِ بِعَینِهِ مِنْ الصَّحَابَهِ دُونَ الْبَاقِینَ. کالرافضی الَّذِی یتَعَصَّبُ لِعَلِی دُونَ الْخُلَفَاءِ الثَّلَاثَهِ وَجُمْهُورِ الصَّحَابَهِ. وَکَالْخَارِجِی الَّذِی یقْدَحُ فِی عُثْمَانَ وَعَلِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُمَا. فَهَذِهِ طُرُقُ أَهْلِ الْبِدَعِ وَالْأَهْوَاءِ الَّذِینَ ثَبَتَ بِالْکِتَابِ وَالسُّنَّهِ وَالْإِجْمَاعِ أَنَّهُمْ مَذْمُومُونَ خَارِجُونَ عَنْ الشَّرِیعَهِ وَالْمِنْهَاجِ الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ بِهِ رَسُولَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ. فَمَنْ تَعَصَّبَ لِوَاحِدِ مِنْ الْأَئِمَّهِ بِعَینِهِ فَفِیهِ شَبَهٌ مِنْ هَؤُلَاءِ سَوَاءٌ تَعَصَّبَ لِمَالِکِ أَوْ الشَّافِعِی أَوْ أَبِی حَنِیفَهَ أَوْ أَحْمَد أَوْ غَیرِهِمْ. ثُمَّ غَایهُ الْمُتَعَصِّبِ لِوَاحِدِ مِنْهُمْ أَنْ یکُونَ جَاهِلًا بِقَدْرِهِ فِی الْعِلْمِ وَالدِّینِ وَبِقَدْرِ الْآخَرِینَ فَیکُونُ جَاهِلًا ظَالِمًا وَاَللَّهُ یأْمُرُ بِالْعِلْمِ وَالْعَدْلِ وَینْهَى عَنْ الْجَهْلِ وَالظُّلْمِ. (همان، ص۲۵۲) . بنابراین، باید از دیدگاه او اکثر اهلسنت را گمراه، جاهل و کافر نامید! و در صورتی که از این عقیده خود بر پایبندی به یک مذهب مشخص توبه نکنند، باید آنها را به قتل رساند!
[۲۸]. «و هولاء الائمه الاربعه رضی الله عنهم قد نهو الناس عن تقلیدهم فی کل ما یقولونه، و ذلک هو الواجب علیهم» (همان، ج۲۰، ص۲۱۰ و ۲۱۱).
[۲۹]. ابنقیم خلف ابنتیمیه هم، همنوا با استادش عمل اهلسنت در تقلید از یک نفر را، خلاف سیره صحابه و از بزرگترین بدعتها و قبیحترین کارها میشمارد: «وَأَمَّا هَدْی الصَّحَابَهِ فَمِنْ الْمَعْلُومِ بِالضَّرُورَهِ أَنَّهُ لَمْ یکُنْ فِیهِمْ شَخْصٌ وَاحِدٌ یقَلِّدُ رَجُلًا وَاحِدًا فِی جَمِیعِ أَقْوَالِهِ، وَیخَالِفُ مَنْ عَدَاهُ مِنْ الصَّحَابَهِ بِحَیثُ لَا یرُدُّ مِنْ أَقْوَالِهِ شَیئًا، وَلَا یقْبَلُ مِنْ أَقْوَالِهِمْ شَیئًا، وَهَذَا مِنْ أَعْظَمِ الْبِدَعِ وَأَقْبَحِ الْحَوَادِثِ» (ابنقیم، اعلام الموقعین، ج۲، ص۱۵۹)؛ «أَنَّ غَایهَ هَذَا أَنْ یکُونَ عُمَرُ قَدْ قَلَّدَ أَبَا بَکْرٍ فِی مَسْأَلَهٍ وَاحِدَهٍ، فَهَلْ فِی هَذَا دَلِیلٌ عَلَى جَوَازِ اتِّخَاذِ أَقْوَالِ رَجُلٍ بِعَینِهِ بِمَنْزِلَهِ نُصُوصِ الشَّارِعِ لَا یلْتَفَتُ إلَى قَوْلِ مَنْ سِوَاهُ بَلْ وَلَا إلَى نُصُوصِ الشَّارِعِ إلَّا إذَا وَافَقَتْ نُصُوصَ قَوْلِهِ؟ فَهَذَا وَاَللَّهِ هُوَ الَّذِی أَجْمَعَتْ الْأُمَّهُ عَلَى أَنَّهُ مُحَرَّمٌ فِی دِینِ اللَّهِ، وَلَمْ یظْهَرْ فِی الْأُمَّهِ إلَّا بَعْدَ انْقِرَاضِ الْقُرُونِ الْفَاضِلَهِ»؛ همان، ص۱۶۶٫
[۳۰]. ابنتیمیه، منهاج السنه النبویه، ج۷، ص۲۱۵٫
[۳۱]. همان، ج۷، ص۳۹۷٫
[۳۲]. همان، ج۷، ص۹۷٫
[۳۳]. همان، ج۷، ص۱۷۸٫
[۳۴]. وی حتی در باب نکاح و طلاق نیز نظری غیر از نظر مذاهب اهلسنت ارائه کرد (جعفر سبحانی، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامى، ج۳، ص۱۹).
[۳۵]. مانند تجسیم، حرمت زیارت قبور اولیا، حرمت استغاثه به ارواح اولیای خدا، حرمت شفاعت، حرمت توسل و … .
[۳۶]. نک.: ابنتیمیه، الرساله المدنیّه فی الحقیقه والمجاز فی الصفات (ابنتیمیه، مجموع الفتاوی، کتاب الایمان، ج۷، ص۶۰-۷۲).
[۳۷]. آیات صفات خداوند.
[۳۸]. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۹۲٫
[۳۹]. ابنتیمیه، احمد، الفرقان بین اولیاء الرحمن و اولیاء الشیطان، ص۱۱۱٫
[۴۰]. همو، مجموعه الرسائل و المسائل، ج۱، ص۱۶۹-۱۹۰٫
[۴۱]. همو، منهاج السنه، ج۱، ص۱۵٫
[۴۲]. همان، ص۲۱٫
[۴۳]. همان، ص۱۳۱٫
[۴۴]. همان.
[۴۵]. همان، ص۱۱٫
[۴۶]. «و من هنا ذهب من الفقهاء الی ترک بعض المستحبات اذا صارت شعارا لهم ـ ای الشیعه ـ فانه و ان لم یکن الترک واجبا لذلک، و لکن فی اظهار ذلک مشابهه لهم، فلا یتمیز السنی من الرافضی، و مصلحه التمیز عنهم لاجل هجرانهم و مخالفتهم اعظم من مصلحه هذا المستحب»؛ همو، منهاج السنه، ج۲، ص۱۴۳٫
[۴۷]. با وجود این باید قضاوت کنیم که پیرو سنّت پیامبر اکرم کیست؟ آن که به سنّت پایبند است تا جایی که آن را شعار خود قرار داده، یا آن که سنّت را کنار میگذارد تا شبیه عاملان به سنّت نشود؟
[۴۸]. تقی الدین حصنی دمشقی، دفع الشبهه عن الرسول و الرساله، ص۱۲۵٫
[۴۹]. ابنکثیر دمشقی، البدایه و النهایه، ج۱۸، ص۴۶٫
[۵۰]. همان، ج۱۸، ص۷۴ و ۷۵٫
[۵۱]. ابن تیمیه، زیاره القبور والاستنجاد بالمقبور، ص۱۷٫
[۵۲]. ابنحجر عسقلانی، الدرر الکامنه فی اعیان المائه الثامنه، ج۱، ص۱۸۱٫
[۵۳]. ابنتیمیه، الرد علی الاخنائی، ص۱۸٫
[۵۴]. همان، ص۵۴٫
[۵۵]. نک.: همو، زیاره القبور والاستنجاد بالمقبور.
[۵۶]. همو، الرد علی الاخنائی، ص۱۶۴٫
[۵۷]. نک.: جعفر سبحانی، پیشین، ج۳، ص۱۹٫
[۵۸]. هذا شیء تقشعر منه الأبدان، ولم نسمع أحدا فاه، بل ولا رمز إلیه فی زمن من الأزمان، ولا بلد من البلدان، قبل زندیق حران، قاتله الله عز وجل وقد فعل. جعل الزندیق الجاهل الجامد قصه عمر رضی الله عنه دعامه للتوصل بها إلى خبث طویته فی الازدراء بسید الأولین والآخرین وأکرم السابقین واللاحقین، وحط رتبته فی حیاته، وأن جاهه وحرمته ورسالته وغیر ذلک زال بموته. وذلک منه کفر بیقین وزندقه محققه (حصنی دمشقی، پیشین، ص۱۳۱).
[۵۹]. مثل توسل یکی از مسلمانان با راهنمایی عثمان ابن حنیف صحابی به قبر پیامبر برای رفع گرفتاری (احمد ابن حنبل، مسند، ج۴، ص۱۳۸؛ محمد ترمذی، سنن ترمذی، ج۵، ص۵۶۹؛ محمد ابنماجه، سنن، ج۱، ص۴۴۱)؛ توسل مردم مدینه به قبر پیامبر (ص) به امر و اشارۀ عایشه برای نزول باران (عبدالله دارمی، سنن دارمی، ج۱، ص۵۶؛ محمد بن یوسف صالحی الشامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۱۲، ص۳۴۷)؛ توسل یکی از صحابه به قبر پیامبر (ص) در زمان خلیفۀ دوم (ابنحجر عسقلانی، فتح الباری، ج۲، ص۵۷۷؛ علی بن عبدالله سمهودی، وفاء الوفاء، ج۴، ص۱۳۷۲)؛ استغاثۀ ابوعلی خلال حنبلی به قبر امام کاظم (ع) (خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۲۰)؛ توسل شافعی (محمد بن ادریس) به قبر ابوحنیفه (حریملی النجدی، فیصل، خلاصه الکلام، ص۲۵۲)؛ توسل اهل سمرقند به قبر بخاری (تقی الدین سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۲۴۳).
[۶۰]. «إعلم: أنه یجوز ویحسن التوسل، والاستغاثه، والتشفع بالنبی صلى الله علیه وآله وسلم إلى ربه سبحانه وتعالى. وجواز ذلک وحسنه من الأمور المعلومه لکل ذی دین، المعروفه من فعل الأنبیاء والمرسلین، وسیر السلف الصالحین، والعلماء والعوام من المسلمین. ولم ینکر أحد ذلک من أهل الأدیان، ولا سمع به فی زمن من الأزمان، حتى جاء ابن تیمیه، فتکلم فی ذلک بکلام یلبس فیه على الضعفاء الأغمار، وابتدع ما لم یسبق إلیه فی سائر الأعصار» (تقی الدین السبکی، شفاء السقام فی زیاره خیر الانام، ص۲۹۲–۲۹۳).
[۶۱]. «وعائشه تأولت فیما ذکرته کما تأولت أمثال ذلک» (ابنتیمیه، مجموع الفتاوى، ج۴، ص۲۹۸).
[۶۲]. ابنحجر عسقلانی، پیشین، ج۱، ص۱۷۹-۱۸۱٫
[۶۳]. در این مبحث نفیاً و اثباتاً بر مطالب ابنتیمیه اظهارنظری نمیکنیم، فقط در مقام بیان میزان مخالفتهای او با خطوط قرمز اهلسنت هستیم.
[۶۴]. وَقَالَ سُبْحَانَهُ: «فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ، وَلَیسَ لِأَحَدِ أَنْ یعَارِضَ الْحَدِیثَ عَنْ النَّبِی صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ بِقَوْلِ أَحَدٍ مِنْ النَّاسِ کَمَا قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُمَا لِرَجُلِ سَأَلَهُ عَنْ مَسْأَلَهٍ فَأَجَابَهُ فِیهَا بِحَدِیثِ فَقَالَ لَهُ: قَالَ أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: یوشِکُ أَنْ تَنْزِلَ عَلَیکُمْ حِجَارَهٌ مِنْ السَّمَاءِ أَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ وَتَقُولُونَ قَالَ أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ؟» (ابنتیمیه، پیشین، ج۲۰، ص۲۵۱).
[۶۵]. همان.
[۶۶]. وَإِذَا تَنَازَعُوا فِی شَیءٍ رَدُّوا مَا تَنَازَعُوا فِیهِ إلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ وَإِنْ کَانَ بَعْضُهُمْ قَدْ یکُونُ أَعْلَمَ فِی مَوَاضِعَ أُخَرَ: فَکَذَلِکَ مَوَارِدُ النِّزَاعِ بَینَ الْأَئِمَّهِ وَقَدْ تَرَکَ النَّاسُ قَوْلَ عُمَرَ وَابْنِ مَسْعُودٍ فِی مَسْأَلَهِ تَیمُّمِ الْجُنُبِ وَأَخَذُوا بِقَوْلِ مَنْ هُوَ دُونَهُمَا کَأَبِی مُوسَى الْأَشْعَرِی وَغَیرِهِ لَمَّا احْتَجَّ بِالْکِتَابِ وَالسُّنَّهِ وَتَرَکُوا قَوْلَ عُمَرَ فِی دِیهِ الْأَصَابِعِ وَأَخَذُوا بِقَوْلِ مُعَاوِیهَ لِمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ السُّنَّهِ أَنَّ النَّبِی صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ قَالَ: “هَذِهِ وَهَذِهِ سَوَاءٌ”. وَقَدْ کَانَ بَعْضُ النَّاسِ ینَاظِرُ ابْنَ عَبَّاسٍ فِی الْمُتْعَهِ فَقَالَ لَهُ: قَالَ أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: یوشِکُ أَنْ تَنْزِلَ عَلَیکُمْ حِجَارَهٌ مِنْ السَّمَاءِ أَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ وَتَقُولُونَ قَالَ أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ؟ (همان، ج۲۰، ص۲۱۵).
[۶۷]. وَکَذَلِکَ ابْنُ عُمَرَ لَمَّا سَأَلُوهُ عَنْهَا فَأَمَرَ بِهَا فَعَارَضُوا بِقَوْلِ عُمَرَ فَتَبَینَ لَهُمْ أَنَّ عُمَرَ لَمْ یرُدَّ مَا یقُولُونَهُ فَأَلَحُّوا عَلَیهِ فَقَالَ لَهُمْ: أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمْ أَمْرُ عُمَرَ؟ مَعَ عِلْمِ النَّاسِ أَنَّ أَبَا بَکْرٍ وَعُمَرَ أَعْلَمُ مِمَّنْ هُوَ فَوْقَ ابْنِ عُمَرَ وَابْنِ عَبَّاسٍ (همان، ج۲۰، ص۲۱۶).
[۶۸]. تا جایی که به گفته ابنحجر عسقلانی این کار ابنتیمیه به تنقیص علی میانجامد. ابنحجر عسقلانی در لسان المیزان در این باره مینویسد: «وجدته کثیر التحامل إلى الغایه فی رد الأحادیث التی یوردها بن المطهر … لکنه رد فی رده کثیرا من الأحادیث الجیاد التی لم یستحضر حاله التصنیف مظانها لأنه کان لاتساعه فی الحفظ یتکل على ما فی صدره والانسان عامد للنسیان وکم من مبالغه لتوهین کلام الرافضی ادته أحیانا إلى تنقیص علی رضى الله عنه» (ابنحجر عسقلانی، لسان المیزان، ج۶، ص۳۲۰).
[۶۹]. ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۸، ص۲۸۵٫
[۷۰]. همان، ج۲، ص۶۲٫
[۷۱]. همان، ج۷، ص۴۶۱٫
[۷۲]. همان، ج۸، ص۹۷٫
[۷۳]. ابنحجر عسقلانی، پیشین، ج۱، ص۱۷۹-۱۸۱٫
[۷۴]. محمد عبدالرئوف بن علی مناوی، فیض القدیر فی شرح الجامع الصغیر، ج۴، ص۳۵۷٫
[۷۵]. حسن بن علی سقاف، عالم بزرگ اهلسنت، در این باره مینویسد: «ابنتیمیه کسی است که او را شیخالاسلام مینامند و گروهی نیز به کلماتش استدلال میکنند؛ در حالی که او ناصبی و دشمن علی است و به فاطمه (س) نسبت نفاق داده است» (سقاف، التنبیه و الرد، ص۷). و حسن بن فرحان مالکی عالم حنبلیمذهب و جسور در معنای نصب مینویسد: «نصب، هر گونه انحرافی از علی و اهل بیت اوست و فرقی ندارد با لعن کردن ایشان باشد یا با فاسق دانستن ایشان؛ همان کاری که عدهای از بنیامیه انجام میدادند؛ یا با کوچک کردن فضایل ایشان؛ همان کاری که دوستداران ایشان (بنیامیه) انجام میدهند؛ یا تضعیف روایات صحیحه در مدح ایشان یا اعتقاد به اینکه علی در جنگهایش اشتباه کرده است (معاویه، عایشه،! یا خوارج در جنگ با علی بر حق بودند و علی بر حق نبود)؛ یا شک کردن در شرعی بودن خلافت امیر مؤمنان و بیعتش و یا مبالغه کردن در مدح دشمنان ایشان، پس اینها و شبیه این نصب است» (حسن بن فرحان مالکی، نحو إنقاذ التاریخ الاسلامی، ص۲۹۸).
[۷۶]. ابنتیمیه، پیشین، ج۲، ص۳۰٫
[۷۷]. نک.: عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۳، ص۱۵۶-۱۷۲٫
[۷۸]. ابنتیمیه، پیشین، ج۲، ص۱۱۸٫
[۷۹]. نک.: عبدالحسین امینی، پیشین، ج۳، ص۱۵۶-۱۷۲٫
[۸۰]. ابنتیمیه، پیشین، ج۷، ص۳۹۱٫
[۸۱]. احمد ابن حنبل، پیشین، مسند عبدالله بن العباس بن عبدالمطلب، حدیث ۳۰۶۲؛ محمد ترمذی، پیشین، باب مناقب علی بن ابیطالب، حدیث ۳۷۱۲؛ احمد نسائی، خصائص امیرالمؤمنین، باب علی ولی کل مؤمن بعدی، حدیث ۸۸؛ محمد ابنحبان، صحیح ابنحبان، حدیث ۶۹۲۹؛ محمد حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۹؛ ابنحجر عسقلانی، الاصابه، ج۴، ص۴۶۷٫
[۸۲]. آلبانی میگوید این حدیث بنا بر شرط مسلم صحیح است و ذهبی هم با این موضوع موافق است؛ محمد البانی، سلسله الاحادیث الصحیحه، ج۶، ص۲۶۱٫
[۸۳]. محمد آلبانی، پیشین، ج۶، ص۲۶۳ و ۲۶۴، حدیث ۲۲۲۳٫
[۸۴]. ابن تیمیه، پیشین، ج۴، ص۵۳۰٫
[۸۵]. همان.
[۸۶]. همو، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۸۶٫
[۸۷]. «الْحَسَنُ وَالْحُسَینُ سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ، وَأَبُوهُمَا خَیرٌ مِنْهُمَا» (محمد ابنماجه، پیشین، حدیث ۱۱۸).
[۸۸]. بسیاری از بزرگان اهلسنت و از جمله ذهبی در سیر اعلام النبلا نقل کردهاند که امام حسین در سرزمین کربلا فرمود: «ألا ترون الحق لا یعمل به و الباطل لا یتناهی عنه، لیرغب المؤمن فی لقاء الله، فإنی لا أری الموت إلا السعاده و الحیاه مع الظالمین إلا برما» (محمد ابن احمد بن عثمان ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، باب الحسین الشهید؛ همو، تاریخ اسلام، ج۵، ص۱۲؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ۶۱، ۸۰، ص۹؛ طبرانی، معجم کبیر، ج۳، ص۱۱۵؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۹۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۴، ص۲۱۷).
[۸۹]. طبری، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۴؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۴۸؛ ابن اعصم، الفتوح، ج۵، ص۸۱٫
[۹۰]. عبدالحی ابنعماد حنبلی، شذرات الذهب، ج۱، ص۶۸-۶۹٫
[۹۱]. عبدالله بن محمد بن عامر الشبراوی، الاتحاف بحبّ الأشراف، ص۶۲٫
[۹۲]. محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۵، وفیات ۶۱، ۸۰٫
[۹۳]. ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۱۵؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۱؛ ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، ص۱۷۵٫
[۹۴]. ابن اثیر، پیشین، ج۴، ص۱۴۰٫
[۹۵]. به نحوی که برخی علمای اسلامی، از جمله سبکی و حصنی دمشقی، وی را خارج از جماعت اسلام معرفی کردند.
پاسخ دهید