آیت الله صدیقی روز دوشنبه بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل به درس اخلاق پرداختند که مشروح آن در اختیار شما قرار دارد.
- چراغ وجود پیامبر
- آگاه بودن خدا به مصلحت انسان
- توصیهی قرآن به پیروی از راه خدا
- پیامبر، صراط مستقیم
- پیامبران راهنمای انسان
- لازم بودن جذبه برای طی کردن مسیر ابدیّت
- دو نوع هدایت قرآنی
- امامان کشتی نجات
- فنا سرانجام توجّه نکردن به فرمان خدا و پیامبر
- وجود قانون جاذبه برای همهی آفریدهها
- آگاه بودن خدا نسبت به نفع و ضرر ما
- دو علامت جذبهی پیغمبر شدن
- تولّی و تبرّی
- مذمّت غیبت کردن
- چشم برزخی بعضی از بزرگان و دیدن باطن اعمال
- از بین رفتن کفر و فسوق با رسیدن به مرحلهی کشف و شهود
- ترس میرزا جواد آقا از شنیدن غیبت
- عنایت امام حسین به آقا شیخ جعفر شوشتری
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی سَیِّدِ الأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلین طَبِیبِ نُفوسِنَا شَفیعِ ذُنُوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أرْواحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ».
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ * فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَهً وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌٌ»[۲] ِ
چراغ وجود پیامبر
پروردگار عزیز بر ما منّت دارد، ما را با واقعیات زندگی آشنا میکند و فطرتهای خفته را بیدار میکند، عقلهای راکد را به حرکت درمیآورد که انسان چشم خود را نبندد و با خود لج نکند، رهیافتگانی که راه را بلد هستند، دنبال آنها برود. تا گرفتار بیراهه نشود. تا پشیمانی و خسارت عمر را تجربه نکند. نبی مکرّم چراغ زندگی است، هم وجود نازنین ایشان نور خدا است و هم مشعل وحی را برای روشن کردن زندگی ما همراه خود آورده است.
آگاه بودن خدا به مصلحت انسان
او مصالح واقعی ما را میداند. خدایی که ما را آفریده است، سازمان وجود ما، دستگاه آفرینش ما، برای خدا شناخته شده است. چون خود او ساخته است، خود او آفریده است و این وحی الهی دفترچهی راهنما است و پیغمبر کارشناس است. اگر کسی در استفادهی از هر دستگاهی به سازندهی او اعتنا نکند، به دفترچهی راهنمای آن توجّه نکند نه تنها نمیتواند از این دستگاه استفادهی بهینه داشته باشد، بلکه گاهی با خطر مواجه میشود، هم دستگاه را نابود میکند و هم خود او نابود میشود.
توصیهی قرآن به پیروی از راه خدا
در قرآن شریف فرموده است: «هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقى»[۳] کسی خود را با برنامهی من منطبق بکند و با آن زندگی خود را تطبیق بدهد، به بیراهه نمیرود، در خطّ سعادت قرار میگیرد. «وَ لا یَشْقى» بدبخت هم نمیشود. این مفهوم دارد؛ کسی که با راهنمایی خدا، با هدایت الهی راه نرود، سبک زندگی خود را، آغاز آن را، مسیر آن را، مقصد آن را از او نگیرد، او هم «یَضِلُّ وَ لا یَشْقى» «یَضِلُّ»؛ یعنی در راه نیست، در بیراهه قرار میگیرد. «یَشْقى» یعنی بدبخت میشود.
پیامبر، صراط مستقیم
در این آیات مبارکه خدای متعال فرمود: بدانید شما پیغمبر دارید، شما بیراهنما نیستید، شما به خود واگذار نشدید، شما در بیابانها رها نیستید، زندگی شما حرکت است، حرکت مسیر میخواهد، مسیر تابلو میخواهد که از خط خارج نشوید، این پیغمبر «عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍٍ»[۴] است. «یس * وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ * إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ * عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»[۵] تو از مرسلین هستی و بر صراط مستقیم هستی. اگر کسی بخواهد در جاده به سوی مقصد حرکت بکند، باید همراه تو باشد، جدا شدن از تو جدا شدن از جادهی سعادت است، گرفتار بیراهه و بیابان شدن است. اگر توقّع کسی این باشد که جاده باید دنبال او باشد، نه او به دنبال جاده، عقل ندارد، فکر ندارد. آن کسی که جاده را ساخته است، میخواسته است شما راه را به مقصد پیدا بکنید، در بیراهه نباشید.
پیامبران راهنمای انسان
نبی مکرّم اسلام هم راه است و هم راهنما است و هم راهبر است و این از ویژگیهای ادیان الهی است که پیغمبران خود راه هستند، توجّه به آنها، توجّه به صراط مستقیم است. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» که در هر نمازی دو بار از خدا درخواست میکنیم که ما را هدایت به صراط مستقیم بکند، صراط علیِّ صراط مستقیم است، صراط ولایت است، صراط نبوّت است. زندگی اینها برای خط است، راه است و اگر کسی با زندگی اینها همراه باشد، اینها هم خود راه هستند، قدم به قدم ما با نور آنها حرکت میکنند، هم راهنما هستند، دل ما را قدم به قدم روشن میکنند، هم راهبر هستند، جاذبه دارند.
لازم بودن جذبه برای طی کردن مسیر ابدیّت
آدم بدون جذبه… راه ابدیّت خسته کننده است. راه طولانی است، آدم انرژی میخواهد، جذبه میخواهد، عشق میخواهد، محبّت میخواهد. هم باید از پشت کسی هول بدهد، هم از جلو باید کسی جذبه داشته باشد ما به سوی خود بکشد.
دو نوع هدایت قرآنی
دو نوع هدایت در آیات قرآنی به ما ارائه شده است؛ یکی هدایت راهنمایی است، دومی هدایت ایصالی است. لذا از وجود نازنین امیر المؤمنین و اهل بیت عصمت و طهارت تعبیر به کشتی نجات شده است، زندگی به دریا تشبیه شده است.
امامان کشتی نجات
امامان ما به کشتی در دریا تشبیه شدند. اگر کسی سفر دریایی بکند، این اقیانوس با این وسعت و با این طول و با این عرض چه کسی میتواند با شنا به ساحل برسد؟ کسی هم خیلی شناگر ماهری باشد، چند فرسخ میتواند شنا بکند؟ اقیانوس را با شنا نمیتوان طی کرد. در اقیانوس کشتیهای قارهپیما لازم است. این کشتیهای قاره پیما وجود نازنین حضرات معصومین ما هستند. اگر کسی کشتی نجات را قبول نداشته باشد، در سفر دریایی بگوید: من نیازی به کشتی ندارم، من جلو میافتم کشتی به سراغ من بیاید، این تسلیم شدن برای غرق شدن در طوفانها و امواج دریا است.
فنا سرانجام توجّه نکردن به فرمان خدا و پیامبر
لذا قرآن کریم در نهایت دلسوزی، در نهایت خیرخواهی ما را متوجّه واقعیات کرده است که اگر شما به دنبال پیغمبر نرفتید، خواستید پیغمبر دنبال شما بیاید، شما دنبال قرآن نرفتید، خواستید قرآن را با هوای نفس خود تفسیر بکنید، آنطور که امور مادی و جاذبههای دنیوی شما اقتضا میکند قرآن را یدک بکشید، دقیقاً مثل این است که کشتی را بخواهید دنبال خود یدک بکشید، نتیجهی این نابودی و غرق است.
وجود قانون جاذبه برای همهی آفریدهها
لذا فرمود: «لَعَنِتُّمْ»[۶] عنت هم به معنای مشقّت است، هم به معنای هلاک است. اساساً کسی که در زندگی راهنما ندارد، راهور ندارد، راه مستقیم زندگی را بلد نیست و حاضر نیست از بلدچیها و راهیافتهها راه را یاد بگیرد، سرنوشت یک چنین کسی نابودی است. ما باور بکنیم یا نکنیم واقعیات عالم تغییرناپذیر است، قانون جاذبه با دلبخواه ما تغییر نمیکند، زمین جاذبه دارد، قانون جاذبه یک قانون عمومی در اجرام کیهانی است و حرکت تمام اجرام کیهانی با قانون جاذبه است. کسی انکار بکند، انکار ما که واقعیات را عوض نمیکند.
آگاه بودن خدا نسبت به نفع و ضرر ما
این خدایی که همهی موجودات عالم و منظومهها و اجرام کیهانی و ذرات خاک و نزول باران را براساس واقعیاتی قرار داده است که هیچ یک از آنها نسبی نیست، همه واقعیت است، برای زندگی ما هم یک قوانینی است که با واقعیت زندگی ما تطبیق میکند و او میداند چه چیز به نفع ما است و چه چیز به ضرر ما است و کسی اعتنا نکند… به قوانین خلقت، به قوانین طبیعت، به قوانین طب، به قوانین بهداشت اعتنا میکنند، باور کردند که اگر مطابق دستور پزشک عمل نکنند و اگر فرمولهای بهداشتی را رعایت نکنند، سالم زندگی نمیکنند امّا به مسائل روحی و معنوی و اخلاقی که میرسند، آنجا هر کسی میخواهد برای خود کارشناسی بکند و بگوید که نظر من این است. نظر ما ملاکی ندارد، آن که آفریده است برای همه چیز قانون قرار داده است، برای تو هم که آفریده است خود قانون گذاشته است. باید با این قانون حرکت بکنیم.
دو علامت جذبهی پیغمبر شدن
«وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ» آن کسی که دلی با پیغمبر دارد، جان او مجذوب جذبههای پیغمبر است، دو علامت دارد؛ یکی جاذبه است و یکی دافعه است. این جاذبه و دافعه در تمام موجودات است. این باز جزء قوانینی است که تمام موجودات ذی حیات میبینید که گیاه شیرهی زمین را جذب میکند امّا کربن دفع میکند. موجودات حیوانی غذاهای خوب، علفهای مناسب را جذب میکند امّا دشمن را دفع میکند، چیزهای مضر را دفع میکند. این قانون جاذبه و دافعه جزء همین قوانین حاکم بر کلّ عالم است. انسان هم که در منظومهی حیات انسانی میخواهد زندگی بکند، شمس وجود پیغمبر اکرم جاذبهای دارد ولی قدرت گریز از مرکز هم وجود دارد.
تولّی و تبرّی
آنچه برای ما مضر است باید ما به جایی برسیم که در فطرت خود، در زندگی خود نسبت به آن نفرت پیدا بکنیم و آنچه که برای ابدیّت ما مفید است، برای زندگی همیشگی ما است، باید در وجود خود نسبت به او جذبه پیدا بکنیم. این حبّ و بغض یا تولّی و تبرّی که در اصطلاح تولّی و تبرّا میگویند این برائت و ولایت تولّی و تبرّی همان جاذبه و دافعهای است که در کلّ عالم وجود دارد. کسی در منظومهی حیات نبوی قرار بگیرد، جزء سیّارات شمس وجود خاتم انبیاء محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرار بگیرد، ابتدای این تکلیف است ولی انتهای آن تشریف است. ابتدای آن تکلیف است. برای اینکه انسان هنوز نرسیده است. انسان از نظر علمی میفهمد، تعبّد پیدا میکند. چون خدا خدا است، او خالق است و من مخلوق هستم و حکیم است و من جاهل هستم به خود میقبولاند که گفتههای خدا را عمل بکند، امّا وقتی در خط افتاد، در مسیر افتاد، خدای متعال در وجود او یک استعدادی را قرار داده است، آن استعداد شکوفا میشود و آن این است که انسان به واقعیاتی که او را به خدا نزدیک میکند، او را به بهشت نزدیک میکند، وجودش نسبت به او جذبه پیدا میکند، عشق پیدا میکند، معرفت پیدا میکند و آنچه که برای وجودش مضر است، او را از خدا دور میکند، او را از بهشت دور میکند، جهنّمی میکند، نسبت به او نفرت پیدا میکند.
مذمّت غیبت کردن
الآن ما اینطور نیستیم. ما وقتی در یک مجلسی حرف کسی میآید، ما هم یک اطّلاعاتی نسبت به او داریم. اگر بخواهیم علیه او حرف نزنیم، غیبت نکنیم باید خود را کنترل بکنیم. امّا کسی که واقعیت غیبت را دیده است که غیبت در باطن خوردن گوشت مردار برادر خود او است. کسی خدمت نبی مکرّم اسلام علیه کسی حرفی زد و روزه بود. حضرت فرمود: غذا بیاورید، این فرد افطار بکند، روزهی خود را بخورد. عرض کرد: من روزهی واجب دارم، نمیتوانم بخورم. فرمود: تو خوردی. پیغمبر اکرم چشم برزخی خود را باز کرد، فرمود: طشتی بیاورید بالا برود. دید یک تکه گوشتی از دهان او بیرون افتاد. آدم وقتی غیبت کسی را میکند، در واقع همانطور که اگر بدن او مرده بود، ما به دندان خود گوشت او را میکندیم، از بدن او میکندیم به بدن ما اضافه میشود، غیر از این است. وقتی غیبت میکنیم میخواهیم از شخصیت او کم بکنیم، به شخصیت خود اضافه بکنیم. باطن آن همان است، ما متوجّه نیستیم. پیغمبر اکرم در آنجا با یک تصرّف برزخی او را با واقعیت آشنا کرد.
چشم برزخی بعضی از بزرگان و دیدن باطن اعمال
حالا اگر کسی دید پیغمبر را پیدا کرد، یعنی در اثر بندگی به مقام شهود رسید، اگر به مقام شهود رسید، باطن گناه که قاذورات است که کثافت است که لجن است که پلیدی است که آتش است، هرگز نسبت به او علاقه نشان نمیدهد. آن وقت واقعیات عبادت، هر کدام از اینها یک میوهی بهشتی است، یک گل بهشتی است، یک باغ بهشتی است. از علمای صاحب باطن ما مرحوم آیت الله آقا شیخ محمّد تقی آملی است که در مسجد مجد تهران -قبل از انقلاب- در حسن آباد امام جماعت بودند، شبهای چهارشنبه درس اخلاقی داشتند. ایشان از شاگردان مرحوم آیت حق علّامه آقا میرزا علی قاضی (اعلی الله مقامه الشّریف) است. فرموده بودند که من در بالا سر مطهّر حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) نمازی خواندم و در این نماز خود سلامهای مستحبّی نماز را ترک کردم. دو تا سلام در آخر نماز مستحب است و یک سلام واجب است. «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ السَّلَامُ عَلَیْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ» مستحب است، واجب نیست امّا «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ» سلام واجب است. میگوید: من این دو تا مستحبّی را نگفتم، فقط گفتم: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ». یک کسی از پشت به شانهی من دست زد، گفت: آقا شیخ محمّد تقی میدانی چه چیز را از دست دادی؟ گفتم: نه، گفت: نگاه بکن. من نگاه کردم دیدم باغی است، عجب باغی. من یک چنین باغ زیبا را در هیچ کجا در دنیا پیدا نکرده بودم و ندیده بودم. یک چنین باغی را نه نشنیده بودم و نه دیده بود. هر چه چشم کار میکرد، باغ بود. گفتم: چطور من این را از دست دادم. گفت: اگر آن دو تا سلام مستحبّی را اگر گفته بودی، باطن آن یک چنین باغی بود که آن را از دست دادی. اگر چشم برزخی کسی باز باشد «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ»؛ این در قلب ما باغ است، آنجا که میرویم باغی است که ما به همراه خود میبریم.
از بین رفتن کفر و فسوق با رسیدن به مرحلهی کشف و شهود
اگر کسی با قدم بندگی به مرحلهی کشف و شهود برسد، مسئلهی کفر، فسوق، عصیان چون باطن آنها کثافت است، باطن آنها مار و عقرب است، باطن آنها زهر مهلک و سم است، باطن آن خوردن جیفه است، گوشت این و آن است. این نوع گناهان را اگر پرده کنار برود، معلوم است که انسان بالا میآورد، مشمئز میشود، نمیتواند به این نزدیک بشود. این است که قرآن کریم میفرماید: «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ». حالا إنشاءالله این «أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» بعد کلمات بعدی که در آیهی بعد میآید «فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَهً وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ» خود اینها هم اسرارآمیز است و پیامهای دلنشینی دارد که غذای روح شما است امیدوار هستم که سفرهی قرآن همیشه بر ما گسترده باشد واز این غذاهای عرشی الهی با عنایت رسول و آل او نصیب ما بشود.
ترس میرزا جواد آقا از شنیدن غیبت
إنشاءالله ما هم به یکجایی برسیم که وقتی غیبت میشود، واقعاً بترسیم، رنگ ما تغییر بکند. مرحوم آقا میرزا جواد آقای ملکی (اعلی الله مقامه) کسی در نزد ایشان بدون اینکه او از قبل بداند که یک چنین چیزی میخواهد بشود، غیبت کرد. رنگ مرحوم آقا میرزا جواد آقا پرید. مثل گچ شد، هر کسی نگاه میکرد، میدید رنگ او پرید. میگفت: یک سال برای من کار درست کردی. باطن گناه اینطور برای اهل دل خطرناک است و ادم را ناراحت میکند و تغییر حالت میدهد. إنشاءالله در این آخر سال یک ما هم یک خانهتکانی بکنیم.
عنایت امام حسین به آقا شیخ جعفر شوشتری
مرحوم آقا شیخ جعفر شوشتری (اعلی الله مقامه) صاحب کتاب خصایص الحسینیّه آن کسی که امام حسین به او نگاه کرد و دستور داد حبیب بن مظاهر از او پذیرایی کرد و از آن پذیرایی سر سفرهی حضرت سیّد الشّهداء با مأموریت جناب حبیب بن مظاهر صاحب نفس شد، منبرهای او اکسیر بود، دلهای او را عوض میکرد. ایشان آخر سال در یک جمعی گفته بود: مردم آخر سال دارید، خانهتکانی میکنید، این خانهی دل خود را هم تکان بدهید، یک مقدار این گناهها بریزد، پاکیزه بشود. حالا این آخر سال با یک استغفار، با یک توبه خانهی دل خود را تمیز بکنیم تا چراغ ایمان در این دل روشن باشد. شاید خانهی دل ما هم زینت بگیرد، اگر مزیّن بود امام حسین وارد این خانهی زیبا میشود، امّا امام حسین وارد خانهی ویران و کثیف نمیشود. خانهی دل را تمیز بکنیم تا حضرات معصومین بر دل ما عنایت بکنند و قدمی بر این دلهای ما بگذارند.
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی حجرات، آیات ۷ و ۸٫
[۳]– سورهی طه، آیه ۱۲۳٫
[۴]– سورهی یس، آیه ۴٫
[۵]– همان، آیات ۱ تا ۴٫
[۶]– سورهی حجرات، آیه ۷٫
پاسخ دهید