روز یکشنبه مورخ ۱ مهرماه ۱۴۰۳، جلسه درس اخلاق مرکز علوم اسلامی امام خمینی(ره) با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» در مدرس ۶۱ حوزه علمیه امام خمینی(ره) تهران برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضور می گردد.
- در زمانِ حال مَحدودیّتی برای کَسب علم وجود ندارد
- وُجوب کَسب علم برای هر مردِ مؤمن و هر زنِ مؤمنه
- انسان باید تلاش کند تا از فَضای حِسّی و فیزیکی به فَضای مَلکوتی نائل بشود
- انسان باید سعی کند حقیقتِ وجودیاش را کَشف نماید
- لُزوم شناخت ذهنی و خودیابیِ انسان نسبت به خویش
- از دیگر مراحل رُشد انسان پس از خودشناسی، خودسازی است
- مرحلهی بعد از خودسازی، خودپایی است
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
در زمانِ حال مَحدودیّتی برای کَسب علم وجود ندارد
«إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ[۲]»؛ خدا را شاکریم که الحمدلله خداوند ما را در یک مملکتی آفریده است که در رأس مملکت یک دینشناس و یک دیندار است و یک انسانِ مُتعالی دارای ارادهی قَوی، ثَبات قَدم، ثابت در مَواضع دینی و شُجاع در برابر همهی قدرتهاست. و خداوند را شُکر میکنیم که در این مملکت این دینِ ما، این انقلاب ما، این مَعنویّت ما، این استقلال ما، این عزّت ما با خون شهیدانمان آبیاری شده است، مُستحکم شده است. خداوند را شُکر میکنیم که ما در زمانی هستیم که آن مَحدودیّتها برای دینشناسی، دینباوری و دینداری برداشته شده است. این جملهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که صلوات خداوند بر او و آل او باد، که فرمودند: «اُطلُبوا العِلمَ مِنَ المَهدِ إلَى اللَّحْدِ[۳]»؛ علم مَحدودیّت سِنّی ندارد. ما الآن خیلی مَهد را درنیافتهایم که چگونه میشود بچّهای که تازه به دنیا آمده است دانشجو باشد، دانشآموز باشد، طلبه باشد؛ ولی پیامبر ما به ما فرموده است که کلاس را باید از آنوقت شُروع کرد. باز در این مملکت امام زمان (ارواحنا فداه)، مملکت شهیدان، مملکت پاکان علم اِنحصار هیچ گروهی نیست. در مُسابقهی علمی ما از اَقشار مُختلف مانند زمان حضرت امام صادق (علیه الصلاه و السلام) که در حیطهی دانشگاه امام جعفر صادق (علیه السلام) شما مُلاحظه میکنید این رُواتی که ما در مسائل اخلاقی، فقهی و مُستند مُجتهدین هست، گاهی راوی «بَزّاز» است، «سَمّان» یعنی روغنفروش، «حدّاد» یعنی آهنگر، «نَخّاس» یعنی بَردهفروش؛ انواع حِرفهها را داشتهاند، کارشان یک کار خاصّی بوده است، شُغل خاصّی بوده است، ولی در مَکتب امام جعفر صادق (علیه السلام) میآمدند استفاده میکردند و بعد هم جُزء رجال علمی ماندگار شدند. تا به امروز ما سر سُفرهی آنها هستیم. این در مملکت ما باب نبوده است؛ ولی الآن وجودِ شما که هرکدام در یک رشتهای به فَضل الهی مشغول کار هستید، منشأ اثر و برکت هستید، ولی همّت دارید، ولی انگیزه دارید. با سِنین مُختلف آمدهاید، هم شرط سِنّی را کنار گذاشتهاید؛ ای بابا! از ما گذشته است و این حرفها برای شما نیست. با این وَضع آمدهاید و الحمدلله هرکدام از شما هم کار خودتان را در یک حرفه و در یک کاری اشتغال دارید. باز خدا را شُکر میکنیم که امروز به بَرکت حاکمیّت یک انسانِ مُتعالی و جوشش خونِ شهیدانمان «لو کانَ العِلمُ بالثُّریّا لَتَناوَلَهُ رِجالٌ مِن فارِسَ[۴]»، فرمود: اگر علم در ستارهی ثریّا هم بود، مردانی از فارس همّتشان بلند بود، تا آنجا میرفتند و علم را به دست میآوردند. امروز الحمدلله این حرکت جهشی مملکت ما در مسائل فضایی و در مسائلی که در قُرون سابق از اینها خبری نبوده است، امروز ایران در یک حرکت سریع به آن سو در حال حرکت است. این یک حقشناسی و شُکرگذاری به درگاه پروردگار متعال بود که گذشتگان ما یک محدودیّتهایی برایشان بوده است که الآن نیست.
وُجوب کَسب علم برای هر مردِ مؤمن و هر زنِ مؤمنه
اما در ارتباط با همّت والای شما که در سِنین مُختلف با داشتن مَشاغل گوناگون و دیدنِ دورههای مُختلف در مُحیطهای مُختلف به اینجا آمدهاید، چند نکته را در ارتباط با ارزش کار شما و قَدردانی و لُزوم قَدردانی ما از شما عَرض میکنیم که میتوانید برای همهی جامعه اُلگو باشید. «طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِیضَهٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَهٍ[۵]»؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شناختن علومی که برای زندگیِ اَبدی ما زندگیساز است، این را بر همه واجب فرمودهاند؛ «عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَهٍ». در کمتر جایی «مُسْلِمَهٍ» آمده است؛ برای اینکه در قاموس قرآن کریم خودِ «مُسْلِمٍ» بر اَساس اَدلّهی عقلی و نَقلی هرچه واجب است بر زن و مرد واجب است، ولی گاهی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تَشویق نام آن را آورده است یا در روایات بیان شده است. گاهی در قرآن هم آمده است. «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً[۶]»؛ این مسألهی فراگیریِ علومی که ما بعد از مرگ با این علوم زندگی میکنیم. علمِ طِب در اینجا کاربُرد دارد؛ ولی وقتی وفات کردیم دیگر هیچ کاربُردی برای ما ندارد. معماری، مُهندسی، برق و رشتههای مُختلفی که شما میدانید، داروسازی، زمینشناسی، مَعدنشناسی، آبشناسی همگی موضوع علمشان مربوط به اینجاست. اما ما که از اینجا برویم، از ما سُؤال نمیشود که چرا زمینشناس نشدی، چرا میکروبشناس نشدی، چرا طبیب نشدی؛ از چه چیزی سؤال میشود؟ از خداوند سؤال میشود؛ «مَنْ رَبُّکْ؟». از چه چیزی سؤال میشود؟ از هادی سؤال میشود، از راهنما سؤال میشود، از دلیل خداوند سؤال میشود؛ «مَنْ رَسُولُکْ؟». از چه چیزی سؤال میشود؟ از ولایت سؤال میشود، از حکومت سؤال میشود؛ «مَنْ إمامُکْ؟». بعد هم از اَعمالمان سؤال میشود که فُلان کار که حَرام بود را چرا انجام دادی؟ چرا فُلان کاری که واجب بود را تَرک کردی؟ بر هر عاقلی که اعتقاد دارد مرگ انتقال به خانهی همیشگی است، دیگر برگشت هم ندارد؛ «أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لَا یَرْجِعُونَ[۷]».
انسان باید تلاش کند تا از فَضای حِسّی و فیزیکی به فَضای مَلکوتی نائل بشود
ضمناً بین پَرانتز شما که همّتتان بالاست، با این سورهی مبارکهی «یس» خیلی مأنوس بشوید. سورهی مبارکهی یس قلب قرآن است. «لِکُلِّ شَیْءٍ قَلْباً وَ قَلْبُ اَلْقُرْآنِ یس[۸]»؛ حالا باز برای اینکه مقداری ذهنتان فعّال بشود، دو مرحله در سورهی مبارکهی یس مطلب عالی مَطرح شده است؛ یکی توجّه به مَلکوت است: «فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ[۹]»؛ یکی هم بعضی از عُرفا گفتهاند قلب قرآن بودنِ سورهی مبارکهی یس به اعتبارِ «سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ[۱۰]» است. این خیلی مسأله است. خداوند متعال قرآن را به گوش پیامبرش خوانده است، پیامبرش هم شنیده است. لذا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز گرفتار نِسیان نمیشدند؛ «سَنُقْرِئُکَ فَلَا تَنْسَى[۱۱]». خودِ خداوند همهی قرآن را در گوش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خوانده است. تَضمین هم کرده است که ما در گوش یکنفر چیزی گفتهایم، ولی از گوش او بیرون نمیرود. در گوشش مینشیند و بیرون نمیرود؛ «سَنُقْرِئُکَ فَلَا تَنْسَى». ولی ما مَحروم هستیم، ما صدای خدا را نمیشنویم. این گوشمان گوشِ حِسّی است و صدای خداوند حِسّی نیست. خداوند متعال «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ * وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ[۱۲]» است؛ خداوند متعال «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ[۱۳]» است؛ خداوند متعال «لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ[۱۴]» است. یک چنین خدایی داریم. ما باید از این فَضای مَحدود حِسّی و فیزیکی بالا برویم.
انسان باید سعی کند حقیقتِ وجودیاش را کَشف نماید
یک حقیقتی در وجود ما هست که اگر آن را کَشف کنیم، همهی دنیا برای ما به اندازهی کَف دستمان میشود. همهی عالَم در روح میگُنجد. این آیهی کریمه در قرآن کریم که فرمود: «سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ[۱۵]»؛ شما به میدان مُسابقه بروید. این رقابت اَمری است که در فطرت شما هست. عَقب نمانید، جا نمانید؛ بروید و جلو بیُفتید. شما بَرنده بشوید، شما خطشِکن باشید. برای چه چیزی؟ یک: برای پاکیتان؛ «إِلَى مَغْفِرَهٍ». مشکلات و آلودگیها را از خداوند مَغفرت بخواهید که شُستشو میشوید. مُسابقه بگذارید که هنگام مرگ یک نُقطهی ضَعف در وجود شما نباشد که مایهی خجالتی شما بشود؛ «إِلَى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ». دو: بهشت است. اوّل تَخلیه است و بعد تَحلیه است. تَحلیه از حُلی به مَعنی زینت است. اگر آدم بخواهد یک تابلوی زیبایی داشته باشد، در لُوحی که شما تَدریس میکنید و چیزی مینویسید، اگر خُطوطی در آنجا باشد، نَقشهای باشد، نمیتوانید بر روی آن چیزی بنویسید، زیرا خوب درنمیآید؛ پس میآیید و این را پاک میکنید. این پاککردنی که مُقدّمهی یک زیباسازی است را تَخلیه میگویند. تَخلیه میکند تا چه کار کنید؟ تا تَحلیه کنید. تا به جای آن خُطوط کَج و غیر صاف، یک نَقش زیبایی را در آنجا تصویر کنید که هرکسی ببیند بگوید عَجب نَقّاش ماهری بوده است! عَجب خوب کشیده است. خداوند متعال ما را دعوت میکند. در قَدم اوّل تَخلیه است؛ خودتان را از همهی نَواقص پاک کنید. دوّم تَحلیه است. بهشتی را به دست بیاورید که عَرض این بهشت چهقَدر است؟ «عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ». مَگر ما چهقَدر جا میخواهیم؟ اگر جسم باشد الآن همهی ما در اینجا جمع شدهایم و در یک اُتاق به این اندازه جای گرفتهایم. خداوند متعال در بهشت یک خانههایی به هریک از بهشتیها میدهد که هرکسی که خانه دارد، عَرض آن خانه و پَهنایش به پَهنای آسمان و زمین است. این نشان میدهد انسان یک بَسطی پیدا میکند، روحش آنقَدر وُسعت پیدا میکند که به وُسعت همهی آسمان و زمین است.
لُزوم شناخت ذهنی و خودیابیِ انسان نسبت به خویش
تمام عوالِم در ما میگُنجد، ما ظرفیّتمان خیلی بالاست؛ «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ[۱۶]»؛ آیهی قرآن کریم است که در سورهی مبارکهی مائده است. «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ» که همین جمله ۴ پیام دارد. «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ» یعنی خودت را بشناس؛ خودشناسی جُزء واجبات قرآن است. دوّم شناخت ذهنی کافی نیست؛ خودت را بیاب، پیدا کُن. «عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشُدُ ضَالَّتَهُ[۱۷]»؛ این جمله از مولایمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. از غُرَر کلمات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. «عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشُدُ ضَالَّتَهُ»؛ من در عَجبم چیزی از افراد گُم میشود، به دنبال آن میگردند تا آن را پیدا کنند؛ در حالی که خودش را گُم کرده است و به دنبال خودش نیست که خودش را پیدا کند. واقعاً کدامیک از ما که در خدمتتان هستیم از بنده که دیگر مَحاسنم در حوزهها سفیده شده است، از شما بلند همّتانی که از مَوانع عُبور کردهاید و در آخر به خانهی امام زمان (ارواحنا فداه) قَدم گذاشتهاید و دارید فَصل جدیدی از زندگی را با آشنایی با مَعارف نورانی دینتان تجربه میکنید. واقعاً ما در مورد خودمان هم شناختِ اینکه ما چه هستیم؟ «ای برادر تو همان اندیشهای[۱۸]». این اندیشه بودن، این «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[۱۹]»، ما که برای اینجا نیستیم؛ «مُرغ باغ مَلکوتم نِیَم از عالَم خاک[۲۰]». آدم این حقیقت را بشناسد. شناخت بُرهانی، شناخت عقلی، بتواند که ما فوقِ جسم هستیم. ما این غَرایز نیستیم، ما در حَدّ مُشترکات بین حیوان نیستیم؛ ما چیز دیگری هستیم، ما برای عالَم دیگری هستیم، ما از جای دیگری آمدهایم. آمدهایم تا یک کاری برای اینجا بکنیم. آمدهایم بارِ خودمان را ببَندیم و بالا برویم. اینجا قیمت ما نیست، اینجا جایِ ما نیست؛ «دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنم[۲۱]». ما اینجا در قَفس هستیم. اینجا خیلی کوچک است، ما خیلی بزرگتر از اینجا هستیم. پس شناخت ذهنی کافی نیست. لازم هست، ولی کافی نیست. علاوه بر شناخت ذهنی که با همین جلسات، با همین خواندنِ کتابها میتوانیم آن شناخت ذهنی را پیدا کنیم که من چیستم، ولی حقیقتمان را دریابیم، پیدا کنیم، خودم را پیدا کنم. الآن بین خود و خدا نمیدانم من در جَهنّم هستم یا در بهشت هستم. بر اَساس خبری که قرآن کریم به ما داده است هم بهشت الآن موجود است، هم جَهنّم موجود است. مرحوم «آقای بهاءالدینی» (اعلی الله مقامه الشریف) میفرمودند: من جَهنّمیها را میشناسم؛ رنگش تَغییر میکرد. آن «زید بن حارثه[۲۲]» که در نماز صُبح پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شرکت کرده بود، دلشُده بود و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حالی از او پُرسید و گفت: در حال یَقین هستم، حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: چه دلیلی برای اثبات این حقیقت داری که به مقام یَقین رسیدهای؟ عَرضه میدارد: همین اندازه که من خواب ندارم. و بعد از جملاتی عَرضه داشت: من بهشت را میبینم؛ کأنّه بهشتیان در نعمتهای بهشتی مُتنعّم هستند، صدای زَفیر جَهنّم را میشنوم. گویا جَهنّمیها را در جَهنّم میبینم. اگر شما اجازه بدهید اطّلاع میدهم اینهایی که در مَحضر شما هستند، کدامشان بهشتی هستند و کدامیک جَهنّمی هستند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نَفی نکردند. فرمودند: «هذا عَبدٌ نَوَّرَ اللّهُ قَلبَهُ بالإیمانِ[۲۳]»؛ خوشا به حالش! پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را تأیید کرد، مُهر زد. فرمودند: این بندهای از بندگان خداست که خداوند قلب او را با نور روشن کرده است. «نَوَّرَ اللّهُ قَلبَهُ»؛ با مَشعل ایمان خانهی دلش روشن است، میبیند. الآن واقعاً اگر ما بخواهیم خودمان را پیدا کنیم، ما در جَهنّم هستیم یا در بهشت هستیم؟ یا بین اینجا و آنجا به صورت زیگزاگی گاهی در خطّ جَهنّم و گاهی در خطّ بهشت هستیم؟ ما خودمان را پیدا نکردهایم. قرآن کریم به ما دستور میدهد که خودت را پیدا کُن. ببین کُجا هستی؟ ببین با چه کسانی هستی؟
از دیگر مراحل رُشد انسان پس از خودشناسی، خودسازی است
سوّم خودسازی است. پس اوّل خودشناسی است، دوّم خودیابی است، سوّم خودسازی هست. ما خام به دنیا آمدهایم. تمام موجودات وقتی به دنیا میآیند و مُتولّد میشوند، آن چیزی که هست کامل میشود؛ ولی ما موقع آمدن هیچ صورتی نداریم. خودمان برای خودمان صورتسازی میکنیم. یا آنقَدر برای خودمان صورت زیبایی درست میکنیم که مَلائکه غِبطه میخورند و یا خدایی ناخواسته صورتهایی از خودمان میسازیم که وقتی حضرت عزرائیل (علیه السلام) میآید، او آیینه است، ما خودمان را در آیینهی او میبینیم آنچنان از خودمان وَحشت میکنیم که در هزاران سالی که در بَرزخ هستیم این ترس در وجود ما هست. اینقَدر وحشتناک میشویم. خداوند مرحوم «آیت الله حسن زاده» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید. ایشان میشناختند؛ به بعضیها که میرسیدند میفرمودند: خطرناک شدی. بدون مُقدّمه میگفتند: خطرناک شدی. گاهی آدم برای خودش خطرناک شده است و خبر ندارد. مثلاً الآن این مواد مُنفجره هست، سیمِ آن تا به جَهنّم وصل بشود، مُنفجر میشود. خودش این مواد را برای خودش درست کرده است. باید خودمان را بسازیم. «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ الرُّوحانِیِّینَ[۲۴]»؛ بیایید فریشتهوَش بشوید، مانند مَلَک بشوید. بیایید صفات روحانیّون را که صفات خداست در خودتان اینها را کَسب کنید. قرآن کریم یک تَعبیری دارد که میفرماید: «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً[۲۵]»؛ بیایید رنگ خدا بگیرید. رنگ خداوند چه چیزی است؟ خداوند اَکرم الاَکرمین است؛ رنگ خداوند چه چیزی است؟ خداوند اَرحم الرّاحمین است؛ رنگ خداوند چه چیزی است؟ خداوند غیاث المُستغیثین است؛ رنگ خداوند چه چیزی است؟ خداوند سَتّار العُیوب است؛ «یَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ وَ سَتَرَ الْقَبِیحَ[۲۶]». خداوند عَفوّ است، خداوند رَزّاق است. این صفاتی که خداوند دارد، ما آمدهایم تا این صفات را در وجود خودمان مُستقر کنیم، آیینهی او بشویم. آیینهی تمامنَمای صفات الهی بشویم. این کار میخواهد، این مُجاهده میخواهد، این نُسخه میخواهد، این دستورالعمل میخواهد، این مُراقبت و مُواظبت دائم میخواهد. خودسازی خیلی مهمّ است. کسانی که به خودشان نپرداختند، ضایع شدند، هیچ شدند، سُقوط کردند. لحظه به لحظه باید حَواسمان به خودمان باشد. داریم بالا میرویم یا سِیر نُزولی پیدا کردیم یا دَرجا میزنیم؟ مُتوقّف هستیم و هیچ رُشدی نداریم. خودمان را بسازیم.
مرحلهی بعد از خودسازی، خودپایی است
چهارم خودپایی است. اینکه چند صَباحی به جبهه رفتیم، کارهای خیر کردیم، گِره باز کردیم، با پدر و مادرمان خیلی خوب برخورد کردیم، همهی اینها مَقطعی است. میگویند «جوجه را آخر پاییز میشمارند». قرآن نمیگوید کسی حَسنه را انجام بدهد، «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا[۲۷]»؛ بلکه میگوید: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ[۲۸]». در مورد عمل باید بتوانیم عمل صالح را با خودمان ببَریم. والّا کاری را انجام دادیم و بعد هم یک آتشی را فرستادیم و همه را آتش زدیم؛ اینکه نمیشود. این خودپاییدن، آدم سرمایهای که کَسب میکند، سرمایهی علمی، مَعنوی، بهشتی و الهی باید اینها را مُراقبت نماید که شیطان غارت نکند. هر کار خیری میکنیم این دشمن ما حَسّاس میشود. خیلی هم خوب میداند که ما چه زمانی چه سرمایهای را به دست آوردیم. دزد ماهر سُراغ آدم فقیر که نمیرود؛ او سُراغ دانهدُرشتهایی میرود که اگر سُراغشان برود چیزهای خوبی نَصیبش بشود. او سُراغ شما میآید. یک آدم لااُبالی بیخیالی که اصلاً دنبال چیزهای خوب نیست، شیطان به او کاری ندارد. لذا خودپاییدن هم «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ» و هم «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ[۲۹]»؛ باید روح را سالم به آنجا ببَریم، اَعمالمان هم زیبا به آنجا ببَریم. طوفانها این را آلوده نکند. و تَضمینکنندهی این راه این است که با قرآن کریم و اَحادیث آشنا بشویم. خطّ انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) این است و شما بحمدالله قَدر خودتان را بدانید. برای ما هم افتخار هستید. این همّت در این سِنین مُختلف با داشتن مَشاغل مادی، بینیاز بودن از مسائل مادی به خانهی امام زمان (ارواحنا فداه) آمدهاید که انشاءالله این چهار مرحله را طِی کنید.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه فاطر، آیه ۲۸٫
«وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذَٰلِکَ ۗ إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ».
[۳] آداب المتعلّمین، ص ۱۱۱٫
[۴] کنز العمّال : ۳۴۱۳۱٫
[۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۶۸٫
«قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِیضَهٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَهٍ وَ هُوَ عِلْمُ اَلْأَنْفُسِ فَیَجِبُ أَنْ یَکُونَ نَفْسُ اَلْمُؤْمِنِ عَلَى کُلِّ حَالٍ فِی شُکْرٍ أَوْ عُذْرٍ عَلَى مَعْنَى إِنْ قُبِلَ فَفَضْلٌ وَ إِنْ رُدَّ فَعَدْلٌ وَ یُطَالِعَ اَلْحَرَکَاتِ فِی اَلطَّاعَاتِ بِالتَّوْفِیقِ وَ یُطَالِعَ اَلسُّکُونَ عَنِ اَلْمَعَاصِی بِالْعِصْمَهِ وَ قِوَامُ ذَلِکَ کُلِّهِ بِالاِفْتِقَارِ إِلَى اَللَّهِ وَ اَلاِضْطِرَارِ إِلَیْهِ وَ اَلْخُشُوعِ وَ اَلْخُضُوعِ وَ مِفْتَاحُهَا اَلْإِنَابَهُ إِلَى اَللَّهِ مَعَ قِصَرِ اَلْأَمَلِ بِدَوَامِ ذِکْرِ اَلْمَوْتِ وَ عِیَانِ اَلْمَوْقِفِ بَیْنَ یَدَیِ اَلْجَبَّارِ لِأَنَّ فِی ذَلِکَ رَاحَهً مِنَ اَلْحَبْسِ وَ نَجَاهً مِنَ اَلْعَدُوِّ وَ سَلاَمَهَ اَلنَّفْسِ وَ اَلْإِخْلاَصَ فِی اَلطَّاعَهِ بِالتَّوْفِیقِ وَ أَصْلُ ذَلِکَ أَنْ یُرَدَّ اَلْعُمُرُ إِلَى یَوْمٍ وَاحِدٍ».
[۶] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۷٫
[۷] سوره مبارکه یس، آیه ۳۱٫
[۸] مکارم الأخلاق، جلد ۱، صفحه ۳۶۴٫
«عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ قَلْباً وَ قَلْبُ اَلْقُرْآنِ یس فَمَنْ قَرَأَ یس قَبْلَ أَنْ یُمْسِیَ کَانَ فِی نَهَارِهِ مِنَ اَلْمَحْفُوظِینَ وَ اَلْمَرْزُوقِینَ حَتَّى یُمْسِیَ وَ مَنْ قَرَأَهَا فِی لَیْلَهٍ قَبْلَ أَنْ یَنَامَ وَکَّلَ اَللَّهُ بِهِ أَلْفَ مَلَکٍ یَحْفَظُونَهُ مِنْ کُلِّ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ وَ مِنْ کُلِّ آفَهٍ وَ إِنْ مَاتَ فِی یَوْمِهِ أَدْخَلَهُ اَللَّهُ اَلْجَنَّهَ تَمَامَ اَلْخَبَرِ وَ فِی رِوَایَهٍ تُقْرَأُ لِلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ وَ لِلْحِفْظِ مِنْ کُلِّ آفَهٍ وَ بَلِیَّهٍ فِی اَلنَّفْسِ وَ اَلْأَهْلِ وَ اَلْمَالِ».
[۹] سوره مبارکه یس، آیه ۸۳٫
«فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ».
[۱۰] سوره مبارکه یس، آیه ۵۸٫
[۱۱] سوره مبارکه اعلی، آیه ۶٫
[۱۲] سوره مبارکه اخلاص، آیات ۳ و ۴٫
[۱۳] سوره مبارکه شوری، آیه ۱۱٫
«فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَ مِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا ۖ یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ ۚ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ ۖ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ».
[۱۴] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۰۳٫
«لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ ۖ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ».
[۱۵] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۱٫
«سَابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ».
[۱۶] سوره مبارکه مائده، آیه ۱۰۵٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ ۖ لَا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ ۚ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
[۱۷] غرر الحکم و درر الکلم، جلد ۱، صفحه ۴۶۰٫
«عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشُدُ ضَالَّتَهُ وَ قَدْ أَضَلَّ نَفْسَهُ فَلاَ یَطْلُبُهَا».
[۱۸] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۹٫
[۱۹] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲٫
«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».
[۲۰] همام تبریزی، غزلیات، شماره ۱۴۲٫
[۲۱] همان.
[۲۲] زید بن حارثه (درگذشته ۸ قمری)، آزادشده و فرزندخوانده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و از نخستین مسلمانان و تنها صحابی است که نامش در قرآن آمده است. وی فرماندهی جنگ موته را بر عهده داشت و در همین جنگ به شهادت رسید. مزار او و دیگر شهدای موته در اردن زیارتگاه مسلمانان است. پدر زید، حارثه بن شراحیل از قبیله بنی کلب قُضاعَه و مادرش، سعدی بن ثعلبه بن عامر از قبیله بنی معن و طی بودند. او را زید الحُبّ میگفتند، چون رسول خدا او را دوست میداشت. زید آزاد شدۀ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و به همین سبب زید و فرزندش اسامه را از مَوالی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میخواندهاند. از تاریخ تولد زید خبر دقیقی در دست نیست. او در زمان جاهلیت به همراه مادرش به دیدار قبیله بنی معن رفت. در همان ایام این قبیله مورد هجوم دشمن قرار گرفت و زید اسیر شد. حدود ۸ سال داشت که حکیم بن حزام او را در بازاری از نواحی مکه برای خدیجه خرید. خدیجه پس از ازدواج، او را به رسول خدا هدیه کرد. حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) زید را آزاد کرد و سپس وی را در خانه خود نگه داشت. گفتهاند که پیامبر در آن زمان ۱۰ سال از زید بزرگتر بوده است. سالها بعد، زید در موسم حج عدهای از مردم قبیله خود را دید، از طریق آنان خبر سلامتش را به پدر و مادرش رساند. پدرش در فراق او اشعاری سروده است. پدر زید از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست کرد تا در برابر دریافت بهای زید، او را به آنان برگرداند، اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زید را میان ماندن نزد خودش و بازگشت به سوی قبیلهاش مخیر کرد، زید ماندن نزد پیامبر را برگزید، حارثه گفت:ای فرزند! بندگی را بر آزادگی اختیار مینمائی و پدر را مهجور میگذاری؟ زید گفت: من از آن وقتی که پیامبر را دیدهام دیگر هرگز کسی را بر آن حضرت اختیار نخواهم کرد. در برخی منابع تاریخی اهل سنت آمده است که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) چون این سخن از زید شنید، او را به حجر مکه آورد و فرمود: زید فرزند من است، از من ارث میبرد و من نیز از او ارث میبرم. از آن زمان او را زید بن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) میخواندند تا آنکه آیات ۴ – ۶ سوره احزاب نازل شد که فرزند خوانده را به اسم پدر خودش بخوانند. از آن پس زید را زید بن محمد نخواندند.
منابع تاریخ اسلام، زید بن حارثه را در زمره نخستین گروندگان به اسلام نام بردهاند. هنگامی که پیامبر اکرم به رسالت برگزیده شد و به خانه برگشت، خدیجه، علی بن ابیطالب و زید بن حارثه در خانه او به سر میبردند. او را پس از حضرت علی (علیه السلام) نخستین مرد مسلمان شناخته شده است. البته براساس برخی نقلها، زید بن حارثه اولین مسلمان بوده است. پس از آنکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه هجرت کرد، زید و ابورافع مأمور همراهی فاطمه (سلام الله علیها)، ام کلثوم و سوده بودند. در این سفر زید، همسرش ام ایمن و فرزندش اسامه را نیز به همراه داشت. حمزه بن عبدالمطلب در پیمان برادری مسلمانان در مکه با زید بن حارثه عقد اخوت بسته بود. او در روز اُحُد هم زید را وصی خود کرد. پس از هجرت، نیز رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میان زید و اسید بن حضیر عقد برادری بست. زید تنها صحابی پیامبر است که نام او در قرآن آمده است. زید سال ۸ق در جنگ موته، همراه با جعفر بن ابی طالب و عبدالله بن رواحه به شهادت رسید، پیامبر با شنیدن خبر شهادت او متأثر شد و برایش طلب مغفرت کرد. واز او و جعفر طیار همزمان به نیکی یاد کرد. سن او را هنگام درگذشت ۵۵ و ۵۰ سال ذکر کردهاند. حسان بن ثابت در مرگ او و عبدالله بن رواحه شعری سروده است.
إنّ زیدا قد کان منّا بأمر *** لیس أمر المکذّب المغرور
ثم جودی للخزرجی بدمع *** سیدا کان ثمّ غیر نزور
قبور شهدای موته در روستای مزار در ۱۲ کیلومتری جنوب کَرَک در کشور اردن واقع شده است. به گفته برخی منابع، جعفر بن ابی طالب، عبدالله بن رواحه و زید بن حارثه در یک قبر دفن شدهاند. در سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۴ میلادی، به دستور ملک عبدالله بن ملک حسین پادشاه اردن، مسجدی با سه گنبد و دو مناره در محل زیارتگاه جعفر طیار احداث و دو گنبد کوچکتر نیز بر روی قبور زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه ساخته شد. مرقد جعفر طیار و زید بن حارثه، در ایام عاشورا محل تجمع محبان امام حسین (علیه السلام) در اردن است ولی دولت این کشور از چند سال پیش مانع از برگزاری مراسم عزاداری امام حسین میشود.
[۲۳] المحجّه البیضاء : ۷ / ۳۵۱٫
«المحجّه البیضاء : قالَ حارِثهُ لرسول اللّه ِ صلى الله علیه و آله : أنا مُؤمنٌ حَقّا ، فقالَ : و ما حَقیقَهُ إیمانِکَ ؟ فقالَ : عَزَفَت نَفسی عَنِ الدُّنیا فاستَوى عِندی حَجَرُها و ذَهَبُها ، و کأنّی بالجَنّهِ و النّارِ ، و کأنّی بعَرشِ رَبّی بارِزا ، فقالَ صلى الله علیه و آله : فالزَمْ ، هذا عَبدٌ نَوَّرَ اللّه ُ قَلبَهُ بالإیمانِ».
[۲۴] «کلمات مکنونه» از طبع سنگى (سنۀ ۱۳۱۶ هجریّۀ قمریّه) ص ۲۱۹؛ و از طبع حروفى فراهانى، ص ۲۴۸٫
«وَ قالَ عَلَیْهِ السَّلامُ (یَعْنى أمیرَ الْمُؤْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلامُ): لَیْسَ الْعِلْمُ فى السَّماءِ فَیَنْزِلَ إلَیْکُمْ، وَ لا فى تُخومِ الارْضِ فَیَخْرُجَ لَکُمْ؛ وَ لَکِنَّ الْعِلْمَ مَجْبولٌ فى قُلوبِکُمْ. تَأَدَّبوا بِآدابِ الرّوحانیّینَ یَظْهَرْ لَکُمْ! وَ فى کَلامِ عیسَى عَلَى نَبیِّنا وَ آلِهِ وَ عَلَیْهِ السَّلامُ ما یَقْرُبُ مِنْهُ».
[۲۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۳۸٫
«صِبْغَهَ اللَّهِ ۖ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً ۖ وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ».
[۲۶] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای «یا من اظهر الجمیل» برای رستگاری در دنیا و آخرت.
«بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ، یَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ وَ سَتَرَ الْقَبِیحَ، وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْرَ عَنِّی، یَا کَرِیمَ الْعَفْوِ، یَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ، یَا واسِعَ الْمَغْفِرَهِ، وَ یَا باسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَهِ، یَا صاحِبَ کُلِّ نَجْوَىٰ، وَ یَا مُنْتَهىٰ کُلِّ شَکْوَىٰ، یَا کَرِیمَ الصَّفْحِ، یَا عَظِیمَ الْمَنِّ، یَا مُبْتَدِئَ کُلِّ نِعْمَهٍ قَبْلَ اسْتِحْقاقِها، یَا رَبَّاهُ یَا سَیِّداهُ یَا مُوْلَیٰاهُ یَا غایَتَاهُ یَا غِیَاثاهُ، صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَسْأَلُکَ أَنْ لَاتَجْعَلَنِی فِی النَّارِ».
[۲۷] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۶۰٫
«مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ۖ وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلَا یُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ».
[۲۸] همان.
[۲۹] سوره مبارکه شعراء، آیه ۸۹٫
پاسخ دهید