درس اخلاق حضرت استاد صدیقی در روز شنبه مورخ ۰۱ / ۱۲ / ۱۳۹۴ از ساعت ۱۰ تا ۱۱ صبح در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن در ذیل آمده است.
- حضرت ابراهیم برای نجات خود از آتش، از خدا درخواست نکرد
- درجات انبیاء متفاوت از یکدیگر
- حالت دعا در وجود حضرت ابراهیم
- دعا عقلا و نقلاً واجب است
- دعا عبادت است
- فتوای عقل: دفع خطر واجب!
- رسالتی در سورهی حمد
- آرامشی درون خلیل الله
- همهی انبیاء و امامان دارای صحیفه بودند
- قرآن کتابی سراسر رحمت و حکمت
- ائمّه، قرآن ناطق
- امامت از جانب خداوند است نه مردم!
- تمام زندگی ائمّه بر مبنای هدایت
- وحی عملی و علمی خداوند
- وحی «فعل خیرات» یعنی چه؟
- مصلحت در دعا کردن
- اساس دعا، خواستن خدا
- از فضل خدا درخواست کنید
- خدا با شما است هر جا که باشید
- انسان، تشنهی وجود حق
- ارتباط با آیینهی اسماء خدا
- همهی عالم در اختیار خدا
- ارادهی خدا در کارهای ما
- نیازهای ما وسیلهی ارتباط با خدا
- مراقبه یعنی چه؟
- ما شرایطی برای مراقبه نمیبینیم!
- خطر مراقبه
- سوء استفاده از آیات خدا انسان را بلعم باعور میکند
- دو تعبیر مربوط به علما در قرآن
- چشم بزرخی آیت الله همدانی
- داستانی از مراقبهی یک آیت الله
- ترک گناه یک وظیفه است
- شرکت در انتخابات با تمام توان
- تلاش دشمن برای نفوذ در مجلس خبرگان
- ظرفیتهایی که در اختیار دشمن است
- باید در صحنه حاضر باشیم
- حمایت از اصول گرایان و لیست جامعهی مدرّسین جز یک نفر
- ما در مسائل انقلاب رودربایستی نداریم
- ولایت فقیه همراه با ربوبیّت خدا
- تاکتیک دشمن را بشناسید
- استجابت دعا با ختم صلوات
- جامع السعاده از مرحوم آیت الله نجفی اصفهانی
- شاه کلید درهای بسته
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا دَاعِیَ اللَّهِ وَ رَبَّانِیَّ آیَاتِه، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ، سَیِّدی أغِثنا وَ أَدرِکنا».
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
امروز دوست داریم که از شما بشنویم بعد ما جمع بندی کنیم. هر کسی موعظهای دارد، نصیحتی دارد، پیشنهادی دارد، سؤالی دارد، بفرمایید.
حضرت ابراهیم برای نجات خود از آتش، از خدا درخواست نکرد
- من چند سؤال در رابطه با دعا دارم. یکی اینکه در رابطه با حضرت ابراهیم شما چند جلسه قبل فرمودید که حضرت ابراهیم در لحظهای که میخواستند ایشان را داخل آتش بیندازند، به ایشان گفتند که به خدای خود بگوید که او را نجات دهد، گفتند که نه، به خدای خود نمیگویم، خود خدا میبیند. اینجا مقام دعا چه میشود، یعنی ما هم میتوانیم؟ یعنی این یقین از درجهی حضرت ابراهیم است یا اینکه حضرت میفرمایند که خود خدا دارد میبیند دیگر لازم نیست که من بخواهم دعایی کنم، بخواهم بگویم.
درجات انبیاء متفاوت از یکدیگر
- در پاسخ به این سؤال چند مطلب میشود قابل توجّه باشد. مطلب اوّل اینکه «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»[۱]، هم درجات انبیاء با همدیگر متفاوت است و هم اینکه خود انبیاء «إنَّ لِی مَعَ اللّهِ حالات»[۲]، حالات تک تک پیغمبران در شرایط مختلف فرق دارد و انبیاء (علیه السّلام) مأمور بودند که برای استعدادهای مختلف آموزههای متناسب را ارائه کنند. برای کسی که توحید محض است «وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَهِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدْسِک»[۳]، آن کسی که روح او متعلّق به عزّّ قدس پروردگار متعال است هیچ خواستهای ندارد، فنای محض است و او نه توقّعی، نه آرزویی، نه خواستی در وجود خود نمیبیند.
حالت دعا در وجود حضرت ابراهیم
اگر کسی در آن مرحله باشد شاید این مرحلهی حضرت ابراهیم است. اگر کسی در مراحل مادون باشد… حضرت ابراهیم به نصّ صریح قرآن کریم، دعاهای مختلفی را قرآن از حضرت ابراهیم نقل کرده است «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاهَ»[۴] دنبال آن چه گفت؟ گفت: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ» خود حضرت ابراهیم اهل دعا است. «إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ»[۵]، «أوّاه» را در روایات ما به «دَعّا» تفسیر کردهاند. یعنی حالت حضرت ابراهیم همیشه حالت دعا بوده است.
دعا عقلا و نقلاً واجب است
به همان توجیهی که بر زبان شما آمد، خود دعا جزء عبادتها است و تکلیف مکلّفین این است که دعا کنند. دعا واجب است، دعا عقلاً و نقلاً واجب است. نقلاً واجب است برای اینکه در قرآن کریم فرموده است: «ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»[۶]، هم کلمهی «ادْعُوا» امر است. ظاهراً بزرگان و مشهور اصولیّین میگویند که دلالت بر وجوب میکند. ولی آنکه مهمتر از «ادْعُونی» است تهدید ذیل است. قطعاً دیگر هیچ کسی به آن شکی ندارد. در آنجایی که پروردگار متعال وعدهی عذاب داده است آن گناه کبیره است. «إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ» این در ذیل «ادْعُونی» آمده است. این استکبار از عبادت میشود امّا آن استکبار از دعا است.
دعا عبادت است
به قرینهی صدر و ذیل معلوم میشود که دعا عبادت است و کسی که خود را از دعا بالاتر ببیند یعنی روح عنانیّت و غرور مانع شود که خود را فقیر ببیند، سائل ببیند، گدای درگاه خدا باشد خدای متعال این را تهدید به جهنّم کرده است. «سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ» و در روایات هم إلی ماشاءالله در ارتباط با دعا تعبیرات الزامی دارد.
فتوای عقل: دفع خطر واجب!
عقلاً هم واجب است برای اینکه دفع ضرر محتمل عقلاً واجب است. فتوای عقل این است که آدم باید خطر را، بلا را از خود دور کند ولو بلای احتمالی باشد، خطر احتمالی باشد. شما احتمال دهید از در مدرسه بیرون بروید یک چاقوکش مست آنجا ایستاده است و ممکن است به شما حمله کند، حرام است که جلو بروید یا در خیابان دارید اگر وسط جادّه یا اتوبان بروید احتمال دارد ماشین به شما بزند، حرام است بروید. این شرع نیست عقل است!
حکم عقل این است که هر جا آدم احتمال خطر جانی داد یا خطر آبرویی داد یا خطر مالی معتدٌّ به داد عقلای عالم جایز نمیدانند. صریح عقل این حکم را دارد. بنابراین دعا عقلاً و شرعاً واجب است و ترک دعا جزء گناهان کبیره است. امّا چه زمانی؟ چگونه؟ چه مقدار؟ اینها را دیگر فقه مقرّر میکند، چهارچوبهای آن را مشخّص میکند.
رسالتی در سورهی حمد
آنچه مسلّم است در نماز، خداوند متعال با ایجاب خواندن سورهی مبارکهی فاتحه که در ضمن آن ما دعا هم میکنیم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ».[۷] در این زمینه ضمن خواندن قرآن کریم یک ایفای رسالتی در نماز انجام میشود. حالا این مقدار کفایت میکند یا نه؟ این بستگی به استنباط و اجتهاد اشخاص دارد.
آرامشی درون خلیل الله
انبیاء (علیه السّلام) از این جهت که مکلّف بودند اهل دعا بودند. آنجایی که خود آنها هستند اهل دعا هستند و «إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ»[۸]، خیلی عجیب است که این «أَوَّاهٌ» را کنار «حَلیمٌ» گذاشتند. یک زمانی آدم دستپاچه است، نگران است، میترسد دعا میکند. یک وقت نه آرام است، در عین آرامش اهل آه و سوز و دعا و درخواست است. ابراهیم از این درجه برخوردار است که در عین آرامش چیزی برای خود نمیبیند. خود را محتاج میبیند. خود را فقیر میبیند و سوز و گدازی که مطلوب مولا است را ارائه میکند. از ناحیهی خود او نیست، ببیند خدا دوست دارد این هم تضرّع و دعا میکند. این هم مطلب دوم است.
همهی انبیاء و امامان دارای صحیفه بودند
مطلب سوم این است که آن کسی که امام است، صاحب ولایت مطلقه است، قدر متیقّن تمام فعل و ترک او مأموریّتی است. هر کار کرده است خدا گفته است انجام بدهید و هر کار هم نکرده است خدا فرموده است انجام ندهید. ما در مورد حضرات ائمّهی معصومین خود (صلوات الله علیهم اجمعین)، در مورد حضرت صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها)، در مورد پیغمبر اکرم، در مجامع روایی خود، در کافی شریف، در کتب معتبر دیگر خود داریم که همهی اینها دارای صحیفه بودند.
این صحیفه از جانب خدا برای اینها آمده بود. مجموعهی زندگی اینها را دیکته کرده است. دعا کردن، دعا نکردن، جنگ کردن، جنگ نکردن، تمامی زندگی اینها جزئاً و کلاً از جانب خداوند متعال ترسیم شده است و آن هندسهای را که خدا در اختیار آنها قرار داده است اینها بر اساس آن مهندسی زندگی کردهاند.
قرآن کتابی سراسر رحمت و حکمت
یعنی همانگونه که قرآن شریف «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ»[۹]، «لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ»[۱۰]، همانطور که هیچ باطلی در قرآن نفوذ ندارد، قرآن حکیم است، «یس * وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ»[۱۱] قرآن حکیم است و سراسر قرآن کریم از حکمت مشحون است.
ائمّه، قرآن ناطق
حضرات ائمّهی ما (صلوات الله علیهم اجمعین) قرآن ناطق هستند. جز خدا کسی در آیات قرآن نقشی ندارد. در کارهای ائمّه (علیه السّلام) کسی نقشی ندارد. در قرآن کریم یک آیه است «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ إیتاءَ الزَّکاهِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ».[۱۲]
امامت از جانب خداوند است نه مردم!
خدای متعال در این کریمه نکاتی را که در پاسخ به سؤال حضرت عالی است برجسته کرده است. اینها امام هستند، امامت آنها اکتسابی نیست «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً» جعلی است، باید خدا جعل کند. امامت اکتسابی نیست، انتخابی نیست، انتسابی است و از جانب خدا است. «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً» این نکتهی اوّل که امامت از جانب خدا است که در آیهی مربوط به حضرت ابراهیم هم دارد که «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ»[۱۳] امامت عهد الله است، عهد النّاس که نیست مردم در آن نقشی داشته باشد.
در آیهی کریمه مربوط به حضرت ابراهیم «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ» بنابراین امامت چیست؟ عهد الله است. هم در آن آیه خدا فرمود: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»، هم در این آیهی کریمه فرمود: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً»[۱۴] ما اینها را امام قرار دادیم.
تمام زندگی ائمّه بر مبنای هدایت
از لوازم امامت چه چیزی است؟ «یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» کار اینها هدایت است. همهی زندگی امام هدایت است. نه اینکه منبر او هدایت است، سخن گفتن او هدایت است، کلاس گذاشتن نه؛ تمام شئون زندگی امام هدایت است، سکوت او هدایت است، سخن او هدایت است، جنگ او هدایت است، صلح او هدایت است، روزه گرفتن او هدایت است، روزه نگرفتن او هدایت است، «یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» اینها مستمراً هدایتگر هستند. ممحّض در هدایت هستند، کار آنها هدایت است، زندگی آنها هدایت است، نگاه آنها هدایت است، خواب آنها هدایت است، خوراک آنها هدایت است، همه چیز آنها هدایت است.
وحی عملی و علمی خداوند
«یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ» کار اینها هم انتخابی نیست، کار آنها وحی عملی است. خدای متعال یک وحی علمی برای اینها دارد، صفحهی جان اینها را با مأموریّتهای الهی مکتوب میدارد یا الواحی را برای اینها به وسیلهی ملائکه میفرستد یا خود خدا با اینها سخن میگوید که وحی است.
یک نوع وحی دیگر است که «وَ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّ مُوسى»[۱۵]، «وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً»[۱۶]، این نحل که این کار را میکند کار این وحی خدا است. نه اینکه یک کسی در گوش زنبور عسل یک چیزی میگوید و یا یک برنامهای ارائه میکند یک آموزشی میدهد میرود این کار را میکند. نفس کار زنبور عسل وحی الهی است، مانند وحی خدا است.
وحی «فعل خیرات» یعنی چه؟
نسبت به کسانی که خدا در قرآن کریم فرمود: اینها را امام قرار دادیم، از ویژگیهای امامت این است که کار اینها وحی الهی است. هیچ کاری از پیش خود ندارند. «وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ»[۱۷]، نه «اوحینا إلیهم عن فعل الخیرات»! نه اینکه ما به اینها گفتیم خیرات انجام دهید. نه، فعل خیرات را برای اینها وحی کردیم. خود فعل وحی الهی است. بنابراین هر جا امامی دعا کرده است، وحی بوده است. هر جا دعا نکردند وحی بوده است. منتها بر چه اساسی؟ گزاف که نیست. وحی الهی، کار پیغمبران گزاف نیست. برای اینکه استعدادها متفاوت است، درجات قرب متفاوت است. آن کسی که مقرّب است او خودی ندارد، لذا کاری ندارد، همه کارهی او خدا است. امّا اینها که در مراتب پایینتر هستند کار اینها با آنها جدا است.
مصلحت در دعا کردن
- سؤال بعدی اینکه در دعا کردن لزوماً ما باید مصلحت خود را بخواهیم یا نه؟ یعنی اینکه ممکن است مصلحت ما در زندگی پیش نیاید، ما بخواهیم مصلحت ما به وجود بیاید. چون مثلاً از آن طرف هم داریم «الخیر فی ما وقع» پس این چیست؟ اگر که ممکن است مصلحت ما به وجود نیاید. و اینکه چقدر هم در دعا اصرار داشته باشیم؟
اساس دعا، خواستن خدا
- دعا اقسامی دارد. بخش عمدهی دعا مناجات با خدا است. بنا نیست ما از خدا چیزی بخواهیم، بنا است که خدا را صدا بزنیم. «ادْعُونی»[۱۸] غیر از این است که «فاسئلونی»، مسئلهی سؤال نیست، مسئلهی ارتباط با خدا است. وقتی ما میگوییم «یا الله»، عرضه میداریم «یا الله»، «یا هادی»، «یا راحم»، «یا حافظ» خود این دعا است. وراء این چیزی لازم نیست. خود خدا را خواندن، خدا را خواست، مخّ دعا این است که آدم با همهی وجود او را بخواند، او را بخواهد. خواندن خدا و خواستن خدا اساس دعا را تشکیل میدهد.
از فضل خدا درخواست کنید
منتها بر اساس بینشی که ذات ربوبی از روی لطف و محبّت به ما داده است اعلان کرده است که چیزی ندارید، فقیر هستید، «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ»[۱۹]، موجودی که فقر است و در قبضهی غنی حمید است این باید چه کار کند؟ آدمی که تشنه است و آب هم اینجا است باید چه کار کند؟ باید سراغ آب برود. اگر ما فقیر هستیم و هیچ نداریم، او هم خود را معرّفی کرده است که من با شما هستم، غنی و حمید هستم، فقیر هم از غنی میخواهد دیگر. لذا در آیهای داریم «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»[۲۰]، شما هم از فضل خدا درخواست کنید، سؤال کنید. این غیر از «ادْعُونی»[۲۱] است. «ادْعُونی» مقام خیلی بالایی است.
خدا با شما است هر جا که باشید
حتّی آنجا نمیگوید؛ در یک آیهای فرمود: «قُلِ ادْعُوا اللَّه َأَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى»[۲۲]، امّا این «ادْعُونی»[۲۳] اصلاً اسم را معنا نمیکند. اصلاً فارغ است. بنده اسم شما را من الآن به یاد ندارم ولی با خود شما دارم صحبت میکنم، خود شما را دوست دارم، چه کار به اسم شما دارم. «ادْعُونی» بالاتر از مقام عصمت است، ما به خدای متعال میگوییم: خود من با شما هستم، من را بخوان. با خود من باش «ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُم».
انسان، تشنهی وجود حق
یک زمانی تمام وجود آدم تشنهی وجود او است. هیچ چیزی جز او نمیخواهد. امام صادق (علیه السّلام) میفرمودند: گاهی برای حوائجی دست به دعا برمیداشتیم ولی حال دعا برای من پیدا میشد دیگر چیزی نمیخواستم. گفتمش تا تو بیایی غم دل با تو بگویم، وقت تو آمدی دیگر غمی نماند که با تو بگویم، چه میخواستم بگویم، تو را میخواستم که آمدی دیگر! در «ادْعُونی» چنین لطافتی وجود دارد که آدم خود آن را میخواهد.
ارتباط با آیینهی اسماء خدا
امّا مرحلهی بعدی آن مرحلهی ارتباط با اسماء الهی است، صفات الهی است. «قُلِ ادْعُوا اللَّه َأَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى»[۲۴]، یا فرمود: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»[۲۵]، خدا خیلی مهربانی میکند، دل آدم را میبرد، نه آدم دنبال جمال و جمیل است. این فطری بشر است که آدم دنبال قشنگیها است. خدا میگوید: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى»، خدا اسمهای قشنگی دارد، «فَادْعُوهُ بِها» بیایید مجذوب جمال شوید. اینجا اسماء خود را، خود را در آیینهی اسماء نشان میدهد میگوید: دنبال جمال من بیاید.
همهی عالم در اختیار خدا
در مراحل پایینتر خدای متعال فرمود: «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»[۲۶]، آنجا دیگر بشر به فکر نیازهای خود است. «أنَا رَبَّ الإبِلِ وَ لَلبَیتِ رَبّ»[۲۷] آنجا آدم باید شتر خود را هم از خدا بخواهد. به حضرت موسی فرمود: بند کفش خود را هم از من بخواهید، نماز و غذای خود را از من بخواهید. همه چیز برای من است، هر چه که شما دارید من به شما دادم، حالا که به شما دادم آن را از خود ندانید. همینها را هم از من بخواهید. هر کسی که کفش دارد، بند کفش دارد، لباس دارد، دکمهی لباس دارد، همهی اینها از خدا است. فکر آدم به این عالم کثرت نرود، همه از او است. «وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ»[۲۸]، خدا یک نگاهی کرده است. همهی عالم است با یک نگاه! همهی عالم یک نگاه خدا است. اینجا کثرتی وجود ندارد.
ارادهی خدا در کارهای ما
لذا آدم که به این مرحله رسید نیازهای بدن را خدا برای ما قرار داده است. تشنگی را هم خدا داده است، گرسنگی را هم خدا داده است. این تشکیلاتی که ما داریم، تقاضاهای آن بدون ارادهی ما انجام میشود، گرسنگی ما ارادی نیست، تشنگی ما ارادی نیست. متأسّفانه خواب ما ارادی نیست، بیداری ما ارادی نیست، حتّی گریهی ما ارادی نیست، خندهی ما ارادی نیست. «هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى»[۲۹]، خدا میگریاند، خدا میخنداند.
حضرت ابراهیم در آن عباراتی که دربارهی خدا دارد «یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ * وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ»[۳۰]، طعام من را او میدهد، ساقی من هم خود او است. تشنه میشوم او به من آب میدهد، «یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ»[۳۱]، مفسّرین گفتند که حضرت ابراهیم اینجا رعایت ادب کرده است. نگفته است او من را مریض میکند، مریض شدن را به خدا نسبت نمیدهد، میگوید: «وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ»[۳۲]، اوّلین مورد آن «یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ» ولی به مرض که میرسد میگوید من وقتی مریض میشوم، نمیگوید او من را مریض میکند، «وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ».
نیازهای ما وسیلهی ارتباط با خدا
ای دعا از تو اجابت هم ز تو، هم تشنه میکند، هم آب میدهد، هم بیمار میکند، هم درمان میکند. همه چیز از خود او است. همه چیز جوشش دریای محبّت او است، مدام بهانه میدهد که بنده را وصل کند. نیازهای ما بهترین وسائل برای ارتباط با خدا است. با هر نیازی یک سیمی به خدای ما وصل میشود. اگر نیازها نبود ما فرعون میشدیم. «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى»[۳۳] میگفتیم. آن هم وقتی خدا گلوی او را گرفت دید همه چیز خود را دارد از دست میدهد گفت: «آمنتُ بربّ موسی» خدا نمیگذارد ما به آنجا برسیم. مرتّب گیر داریم، مشکل داریم، نگرانی داریم، دائماً دامن او را میگیریم و او هم دائماً دوست دارد که ما دامن او را بگیریم و با او سخن بگوییم و بگوییم که چیزی نداریم. بگوییم همه کس ما و همه چیز ما تو هستی، جز تو کسی نداریم، جز تو چیزی نداریم.
مراقبه یعنی چه؟
عرض به حضور شریف شما که مسئلهی مراقبه همان جهاد مستمرّ سنگرنشینی است، جبهه را ترک نکردن است. باور بهینه است که ما دشمن داریم، دشمن ما هم درونی است، خطر دشمن دورنی قابل مقایسه با خطر دشمن بیرونی نیست. باید حواس ما به خودمان باشد. ولی بشر «خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعیفاً»[۳۴]، «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ»[۳۵]، بعضیها با داشتن این ظرف خود، به سنگر توحید، به سنگر توکّل، به سنگر توسّل پناه نبردند. تیر میخورند و زمین میافتند، چشم او تیر میخورد، گوش او تیر میخورد، زبان او تیر میخورد، زمین میخورد. راهی جز توبه ندارد «دَاؤُکُمُ الذُّنُوبُ وَ دَوَاؤُکُمُ الِاسْتِغْفَارُ»[۳۶] کلی قضیه این است و این مراقبهی به معنی اخصّ کلمه، اینکه بزرگان ما راه معرفت و نفس را شروع کردند و از درون به سوی خدا راهی برای آنها باز شد و به معرفت الرّب رسیدند و همهی عالم را در آیینهی جان خود یافتند، خدا و خلق خدا را در وجود خود یافتند، همیشه اینها با خضرحرکت کردند.
ما شرایطی برای مراقبه نمیبینیم!
کسی که اهل مراقبه است، هر کاری کرد رها میشود و ما هم فضا را، شرایط را برای آن امر مناسب نمیبینیم، استادی هم سراغ نداریم، لکن تقوا، همین تقوای متعارفی که خیلی از عوام النّاس هم رعایت میکنند و به جایی میرسند، نورانیّت پیدا میکنند، انسانهای صالحی میشوند، مراقبت به معنی ترک گناه آری و در هنگام عروض گناه معاذ الله، توبهی فوری آری، امّا مراقبه به معنی اخصّ کلمه که برای عارفان بالله است، عارفانی که «لَم یُؤثَرُ العِرفَان» بعضیها عرفان را طلب میکنند، برای اینکه به یک جایی برسند. اینهایی که عرفان را مقصد قرار دادند، مرحوم ابن سینا اینجا دارد که اینها معتقد به ثانی هستند. خود این هم یک نوع شرک است.
خطر مراقبه
بعضیها واقعاً میخواهند مهم شوند. بعضیها با پول مهم میشوند بعضیها با دانش و تألیف و تحقیق، بعضیها با خطابه و سخنرانی، بعضیها هم با عارف شدن. این از همهی آنها نفس را چاقتر میکند. وقتی چشم برزخی آدم باز میشود، سرّ کسی را میداند، یک چیزهایی میبیند که دیگران نمیبیند، خود ارضایی این بیشتر از بقیّه است، از همهی آنها خطرناکتر است. این است که تا استادی نباشد که آدم را آب کند، این حرکت به سوی خدا آرام آرام او را نیست کند.
سوء استفاده از آیات خدا انسان را بلعم باعور میکند
اگر چنین کسی در کنار او نبود آدم بلعم باعور میشود. بلعم باعور را خداوند متعال فرموده است که «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا»[۳۷]، خیلی تعبیر عجیبی است، خداوند متعال میگوید: ما از آیات خود به آنها دادیم. «فَانْسَلَخَ مِنْها» ولی مانند ماری که پوست میاندازد او هم پوست انداخت و از این پوستهی توحیدی خود بیرون آمد. «وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها»[۳۸]، این زمینه داشت، اگر میخواستیم او را میبردیم. «وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ» او آسمانی نبود تا به آسمان برود، با اینکه صاحب معرفت شده بود. یک چیزهایی میدید، کرامتها داشت. واقعاً دست کمی از عرفا نداشت، خدا میگوید: ما او را آیت الله قرار داده بودیم. نه یک آیه، بلکه آیاتی در وجود او بود. در عین حال اهل هواء بود. یعنی معلوم میشود همان آیه بودن، آیت الله شدن او را بزرگ کرد، زمینگیر کرد، دنبال هواء رفت پروردگار هم او را بیرون کرد. «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ».
دو تعبیر مربوط به علما در قرآن
خدا آیت الله اعرافی را سلامت بدارد که آن روز را به یاد دارید نکتهی قشنگی گفتند که خدا دو تعبیر سنگین در قبح یک قشری بیان کرده است که در مورد هیچ قشر دیگری آن را نگفته است، هر دو مورد آن مربوط به علما است. یک جا تعبیر کلب کرده است «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ» یک جا هم تعبیر حمار کرده است «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ».[۳۹]
چشم بزرخی آیت الله همدانی
میگویند: یک کسی اهل علم بوده است، به مرحوم ملّا حسین قلی همدانی خیلی اصرار کرده بود که چشم برزخی شما باز است بگو من چه کسی هستم، من چه شکلی دارم؟ این ابا میکند و آن اصرار میکند. میگوید شما الاغ هستید! تا آخر ورد او این بود که من خر هستم! پناه بر خدا، آخوند بوده است و خر بوده است! چه تصویری است؟ ما چه میدانیم چه کسی هستیم و چه هستیم؟ در خطر هستیم.
داستانی از مراقبهی یک آیت الله
لذا مراقبهای که بدون استاد باشد آدم را آب کند، حجابها را برکنار کند، آدم با مراقبه خدا بین میشود، نه خود بین! بعضی مراقبهها آدم را مغرور میکند. بزرگواری در نجف اشرف بود، من آن بزرگوار را در قم دیده بودم خدا او را رحمت کند. خود را خیلی ملّا میدانست و خلاصه حرکات خاصّ خود را داشت، تألیفات زیادی هم داشت. این در نجف که بود اهل مراقبه بود و در اثر استمرار بر مراقبه و ترک گناه به جایی رسیده بود که گفته بود ما هم عالم هستیم و هم اهل مراقبه هستیم. کمالاتی را کسب کردیم «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ»[۴۰]، در فضل و علم حضرت ابالفضل ما در جایی چیزی نخواندیم. به نظر او آمده بود که گویا بالاتر از حضرت اباالفضل (علیه السّلام) است!
چقدر آدم باید بدبخت باشد که این ریاضتها، این ترک گناهان او را گرفتار یک جهالت بسیار بد کند و در عالم رؤیا پروردگار متعال صحنهی قیامت را نشان داده بود که همه سرگردان هستند، از جمله خود او جزء سرگردانهایی بوده است که هیچ کسی او را تحویل نمیگیرد. دیده بود که یک عدّهای از این سرگردانان به یک پناهگاهی راه دارند و به آنجا میروند. گفته بود آنجا چه خبر است؟ گفته بودند حضرت اباالفضل دارد بعضیها را دادرسی میکند. این هم به امیدی به حضرت اباالفضل پناه میبرد. حضرت میفرمایند: تو که از ما مهمتر بودید! باز معلوم میشود یک چیزی در او بوده است که حضرت ابالفضل او را اینطور تنبیه کرده است و حقیقت را به او نشان داده است.
ترک گناه یک وظیفه است
به بعضیها همین را هم نشان نمیدهند، همینطوری میروند و روز قیامت و عالم برزخ گرفتار بیپناهی محض میشوند. لذا مراقبه خیلی کار خطرناکی است، ولی ترک گناه وظیفه است. ممکن است ما در ترک گناه به عُجب هم مبتلا شویم، امّا به هر حال مکلّف هستیم. کسی مجاز نیست گناه کند، ما باید نماز خود را بخوانیم. حالا نماز ما قبول نشد من که متمرّد نیستم، خدا گفته است نماز بخوانید.
برگ سبزی است تحفهی درویش چه کند بینوا ندارد بیش
همین نماز از من ساخته است. نمیتوانم یک نماز با حضور قلب بخوانم، چه کار کنم؟! حالا که نماز من بد است، خراب است، میتوانم نماز را ترک کنم، نمیتوانم نماز را ترک کنم. ترک گناه همینطور است. ترک گناه گاهی عوارض دارد ولو عوارض داشته باشد ولی من مجاز نیستم گناه کنم. چون خدا حرام کرده است باید زیر بار گناه نرفت. اگر کسی به خاطر بندگی خدا گناه نکند، پروردگار متعال آن عوارضی که مانند عُجب و اینها است و را از وجود او إنشاءالله دفع میکند. خدا کریم است و قول هم داده است «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ».[۴۱]َ
شرکت در انتخابات با تمام توان
امّا سؤالی که در مورد انتخابات کردند، الحق و الانصاف این مقطع، مقطع حسّاسی است. بر همهی ما واجب است با همهی توان خود در صحنه باشیم، تبلیغ کنیم، بصیرت افزایی کنیم، روشنگری کنیم و خطر نفوذ انگلیس و آمریکا را هم خود ما بفهمیم. یک نوع دشمنی هستند که به صغیر و کبیر رحم نمیکنند. دشمن غدّار هستند، دشمن قسم خورده هستند، دشمن دین ما هستند، دشمن ترقّی ما هستند، دشمن پیشرفتهای علمی ما و دانشمندان ما هستند . اهل ترور هستند و دانشمندان ما را ترور کردند و اینها میخواهند در مجلس شورای اسلامی و از همه مهمتر در مجلس خبرگان نفوذ پیدا کنند.
تلاش دشمن برای نفوذ در مجلس خبرگان
از چه طریقی؟ خیلی روشن است. یعنی در اینجا اینها الآن بیپرده به میدان آمدند و فکر میکنم به اندازهی کافی قشون دارند که میگویند هر کسی لیست آن آقا بود به آن رأی بدهید و سه نفر را هم اسم میبرند. آیت الله مصباح، آیت الله یزدی و آیت الله جنّتی را میگویند به اینها رأی ندهید.
اوّلاً این جزء افتخارات ما است که ما علمایی مانند آیت الله مصباح داریم، آیت الله یزدی و آیت الله جنّتی داریم که خار چشم دشمنان خدا هستند. «عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُم»[۴۲]، دشمنان خدا اینها را برای خود خطر میبینند، خار چشم میبینند. برای اینها دعا کنید، برای اینها صدقه بدهید، برای اینها تبلیغ کنید که إنشاءالله توسّلات شما باعث شود اینها رأی بیاورند.
ظرفیتهایی که در اختیار دشمن است
در مورد آن طرف هم آدم باید بداند که قدم به قدم دارند با حضرت آقا مقابله میکنند، شمشیر را از رو بستند. آن فرد در همین صحبتهای اخیر خود، باز در پیامها آمده بود باز علیه شواری نگهبان یک صحبتی کردند که دیروز هم بنده در حدّ بضاعت و توان خود جواب آنها را دادیم که این نفی خود شما است، اگر قانون به شما اعتبار ندهد شما از کجا اعتبار آوردید! عصمت دارید، از آسمان افتادید، خدا به تو یک چیزی داده است که به دیگران نداده است. با چه مجوّزی اینطور دارید طلبکاری میکنید؟ از چه جایگاهی دارید به زمین و زمان میتازید و مقدّسات را زیر سؤال میبرید؟ وضعیّت خانوادگی خود را درست کنید. خود را جمع کنید. شما دیگر چرا؟ شما با چه وضعی؟ اینها را هم باید از خدا خواست که خدای متعال اینها را هدایت کند، حیف است. اینها ظرفیّتی هستند، اینها صاحب تجارب زیادی هستند، کاراییهای خاصّی دارند، چرا دشمن باید از اینها استفاده کند. دنیا و آخرت اینها را بر باد دهد.
باید در صحنه حاضر باشیم
حواس ما باید جمع باشد که فعلا انگلیس، آمریکا، با شبکههای فارسی خود تصریح میکنند، به این آقا طمع دارند. دیگر چیزی نیست که ما افشاگری کنیم. ما که چنین جسارتی نمیکنیم ولی این دنیای استکبار به این فرد طمع بستند و فکر میکنند با وجود او میتوانند این بساط امام را برچینند. بساط انقلاب دینی را برچینند. ما باید هم دعا کنیم و هم کار خود را در این یک هفته به هر کیفیتی است، در هر جایی نفوذ داریم، در استان تهران که خطر هم عمدتاً برای استان تهران است باید در صحنه حاضر باشیم و قربه إلی الله تلاش کنیم و یقین هم بدانیم که «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُم».[۴۳]
حمایت از اصول گرایان و لیست جامعهی مدرّسین جز یک نفر
امّا در لیست اصول گراها اشخاصی هستند که در قضیه برجام و اینها خیلی جدّی نبودند، بله ما هم قبول داریم. در کلّیّت اگر ما به اینها رأی ندهیم معنی آن این است که ما به آنها رأی میدهیم. چون هر چه رأی این لیست کم باشد اینطور نیست که ما ضرری به آنها زده باشیم. اینها با همهی این مشکلات خود یک حریمهایی دارند، در جوّ عمومی اگر محصورات آن طرف نباشد با ما هستند. من همینها را میشناسم. همیشه قرص آن طرفی نیستند، فضا آن طرف نباشد این طرفی هستند و فضا این طرف نباشد آن طرفی هستند. خطر اینها کمتر از آن بیحیاهایی است که آنها در تمام شرایط مقابل ما هستند. بله یک چند نفری هستند که اینها در قضیه برجام خوب امتحان ندادند. امّا مع ذلک ما به کلّیّت اصول گرایان که ائتلاف مبارکی در جمع بود، بالاخره یک گروهی نشستند و به یک جایی رسیدند. همین لیست را باید قربه إلی الله تأیید کنیم و از آنها حمایت کنیم و لیست جامع مدرّسین منهای یک نفر!
آن یک نفر خاصّ جامع مدرّسین نبود. قانع شده بودند که آن اسم را ننویسند ولی به آنها تحمیل شده بود. ما هم شرایط آنها را درک نمیکنیم. قداست آنها را باید حفظ کنیم، منهای یک نفر هم لیست آن لیست بدی نیست. باید به همان لیست نظر داد.
ما در مسائل انقلاب رودربایستی نداریم
این هم از باب اینکه ما را شما به عنوان یک خادم و پادو میشناسید و سؤال شد، ما هم خواستیم ادای دینی به شهدای خود، به امام خود، به ولایت خود، به امام زمان خود کرده باشیم. اگر کسی هم ابهام دارد قربه إلی الله صحبت کند. ما در مسائل انقلاب، نظام، ولایت، اینها مسائل کلامی است، اعتقادی است، نمیشود آدم رودربایستی کند، سؤال نکند، بحث نکند، مناظره نکند.
چون نیّات شما خیر است، اهل لج نیستید هر جا ابهام داشتید با دوستان مطرح کنید، بنده که با شما خیلی راحت هستم، شما هم راحت باشید و حرفهای خود را بگویید. یک وقت هم نخواستید به ما بگویید به دوستان دیگر خود مراجعه کنید. در این قضایا هیچ به یقینهای خود گاهی احتمال دهید. این عرض احتمالی که حضرت عبد العظیم و خیلی از بزرگان دیگر میکنند، اینها که تردید نداشتند ولی «وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی»[۴۴]، حضرت ابراهیم از خدا این درخواست را کرد، خدا فرمود: «أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ» عرضه داشت: «بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی».
ولایت فقیه همراه با ربوبیّت خدا
مسئلهی ولایت فقیه از شئون ربوبیّت خدا است. کسی ولایت فقیه را قبول نکند تردید در ربوبیّت خدا دارد. ما کمی اینجا خواستیم ریشه را بگوییم غیر از «فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّهُ اللَّهِ عَلَیْهِم»[۴۵] یا حدیث عمر بن حنظله که فرمود: «الرّادُ عَلَیهِمُ کَالرَّادُ عَلَینا»[۴۶]، اساساً اینها مسائل کلامی و اعتقادی است و هر کسی خدا را بشناسد همهی این مسائل درست است و نقص این مسائل به نقص مسائل توحیدی برمیگردد.
تاکتیک دشمن را بشناسید
- یک فرد خاص گاهی اوقات، یعنی اکثر اوقات شیوهی او این است که مینشیند و با آرامش خاص حرفهای نیشدار میزند. میخواستیم ببینم چهارچوب شیوهی برخورد با این فرد باید چطور باشد؟
– بله، وجود مقدّس حضرت امیر (علیه السّلام) جملهای دارند «إدفع الشّر بالشر واترک الحجر من حیث جاء» «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ فَإِنَّ الشَّرَّ لَا یَدْفَعُهُ إِلَّا الشَّر»[۴۷] تاکتیکی که دشمن دارد بشناسید و «وَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُم»[۴۸]، باید از همین روشها استفاده کرد، آرامش خیلی مهم است. جوش آوردن، عصبانی شدن گاهی به نفع نیست، بلکه هیچ گاه به نفع نیست. چون عکس العمل است. انتخاب نیست، آرام باشید، همیشه از خدا آرامش بخواهید. إنشاءالله با نور ایمان خود، با منطق قوی، با جاذبههای اخلاقی امیدوار هستم نافذ باشید.
استجابت دعا با ختم صلوات
عرض میشود ما دیشب در مجلس آیت الله خوشوقت (اعلی الله مقامه الشّریف) یک نکتهای را عرض کردیم اینجا هم از شما درخواست میکنم و اگر فرصت دارید در همین جلسه عمل کنید. برای پیروزی جبههی ایمان بر جبهه استکبار ختم صلوات! هم مرحوم آیت الله بهاءالدّینی روی این ختم صلوات تأکید داشتند و هم بزرگان ما.
شاید من خدمت شما عرض کردم که دختر بزرگ امام مبتلا به بیماری صرع بود. وقتی عروس شدند همراه داماد برای پاگشا منزل امام میآمد همان حالت غش به این دختر خانم دست داد و دهان کف کرد. امام خیلی از نظر عاطفی گران شد. امام سراغ مرحوم آیت الله آقا سیّد حسین قاضی فرستادند. آقای قاضی خدمت امام آمدند، دوست امام بود. خود امام هم اهل معنا بود، گاهی خود ایشان از این کارها کردند، ولی ایشان خواستند از طریق مرحوم آقای قاضی انجام شود. مرحوم آیت الله آقا سیّد حسین قاضی (اعلی الله مقامه) تشریف آوردند ۱۳ هزار صلوات را خود ایشان گفتند. هزار صلوات که مربوط به حضرت حجّت بود آن را گرو نگه داشتند. هر هزار صلوات به یک معصوم اختصاص پیدا میکند. آن هزار صلوات را گرو نگه داشتند که پاسخ مثبت را دریافت کنند و بعد آن هزار صلوات را بگویند.
جامع السعاده از مرحوم آیت الله نجفی اصفهانی
من فکر میکردم این از ابتکارات مرحوم آقا سیّد حسین قاضی است. اخیراً در این کتاب جامع السّعاده مرحوم آیت الله آقا شیخ محمّد تقی نجفی اصفهانی (اعلی الله مقامه)، آن بزرگ مردی که وقتی پدر او نامه نوشته بود، او را سرزنش کرده بود بیایید همین جا مغازهای برای شما تدارک میبینیم، یعنی تو دیگر آخوندی نتوانستید، ایشان به امام حسین (علیه السّلام) پناه آورده بودند. عرض کرده بود ما را دست خالی نفرستید. مورد ملامت قرار گرفتیم. امام حسین (علیه السّلام) ایشان را چشمهی روایات قرار داد. کتبه اربعه در وجود او سبز شد. بعد هم دیگر میجوشید، هر چه از او میپرسیدند بلد بود. ناصر الدّین شاه دید اصفهان با وجود او ملتهب است به تهران او را احضار کرد. در تهران برای او کرسی درسی شروع شد و بزرگانی که در تهران هستند فکر میکردند آقا شیخ محمّد تقی کم میآورد ولی اینجا پرده را کنار زد. هر کسی هر چه میپرسد بپرسید. خیلیها حسّاس شدند آمدند دیدند بله واقعاً هر چه آنها میپرسند مانند این است که خود امام حسین دارد جواب میدهد. دیدند نه جلال ایشان در اینجا بیشتر از اصفهان شد، او را برگرداندند.
شاه کلید درهای بسته
ایشان کتابهایی دارد و در بعضی از کتابها مکاشفات خود را نوشته است. دو جلد هم در دعا کتاب دارد که چاپ نشده است. جامع السّعاده، در آنجا ایشان میگویند یکی از کلیدهایی که درهای بسته را باز میکند ختم صلوات است و به همین کیفیت است. ۱۳ هزار صلوات نقد و یک هزار صلوات هم گرو برای حضرت حجّه (ارواحنا فداه) إنشاءالله این را در این جمع تعداد شما مشخّص است بشمارید. یک مقداری هم من در جمع شما مینشینم یک روضهای بخوانیم و بعد هم ختم صلواتی برای شکست جبههی انگلیس و آنهایی که انگلیس را دل خوش میکنند و برای سرافرازی امام زمان و نایب ایشان و مؤمنین و متدیّنین کشور إنشاءالله تعالی.
[۱]– سورهی بقره، آیه ۲۵۳٫
[۲]– الفوائد البهیه فی شرح عقائد الإمامیه، ج ۲، ص ۱۰۷٫
[۳]– بحار الأنوار، ج ۹۱، ص ۹۹٫
[۴]– سورهی ابراهیم، آیه ۳۷٫
[۵]– سورهی هود، آیه ۷۵٫
[۶]– سورهی غافر، آیه ۶۰٫
[۷]– سورهی فاتحه، آیه ۶٫
[۸]– سورهی هود، آیه ۷۵٫
[۹]– سورهی حجر، آیه ۹٫
[۱۰]– سورهی فصّلت، آیه ۴۲٫
[۱۱]– سورهی یس، آیات ۱ و ۲٫
[۱۲]– سورهی انبیاء، آیه ۷۳٫
[۱۳]– سورهی بقره، آیه ۱۲۴٫
[۱۴]– سورهی انبیاء، آیه ۷۳٫
[۱۵]– سورهی قصص، آیه ۷٫
[۱۶]– سورهی نحل، آیه ۶۸٫
[۱۷]– سورهی انبیاء، آیه ۷۳٫
[۱۸]– سورهی غافر، آیه ۶۰٫
[۱۹]– سورهی فاطر، آیه ۱۵٫
[۲۰]– سورهی نساء، آیه ۳۲٫
[۲۱]– سورهی غافر، آیه ۶۰٫
[۲۲]– سورهی اسراء، آیه ۱۱۰٫
[۲۳]– سورهی غافر، آیه ۶۰٫
[۲۴]– سورهی اسراء، آیه ۱۱۰٫
[۲۵]– سورهی اعراف، آیه ۱۸۰٫
[۲۶]– سورهی نساء، آیه ۳۲٫
[۲۷]– تفسیر مفاتیح الغیب، ج ۳۲، ص ۲۸۸٫
[۲۸]– سورهی قمر، آیه ۵۰٫
[۲۹]– سورهی نجم، آیه ۴۳٫
[۳۰]– سورهی شعراء، آیات ۷۹ و ۸۰٫
[۳۱]– همان، آیه ۷۹٫
[۳۲]– همان، آیه ۸۰٫
[۳۳]– سورهی نازعات، آیه ۲۴٫
[۳۴]– سورهی نساء، آیه ۲۸٫
[۳۵]– سورهی انبیاء، آیه ۳۷٫
[۳۶]– بحار الأنوار، ج ۹۰، ص ۲۸۲٫
[۳۷]– سورهی اعراف، آیه ۱۷۵٫
[۳۸]– همان، آیه ۱۷۶٫
[۳۹]– سورهی جمعه، آیه ۵٫
[۴۰]– سورهی زمر، آیه ۹٫
[۴۱]– سورهی عنکبوت، آیه ۶۹٫
[۴۲]– سورهی انفال، آیه ۶۰٫
[۴۳]– سورهی محمّد، آیه ۷٫
[۴۴]– سوره بقره، آیه ۲۶۰٫
[۴۵]– بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۱۸۱٫
[۴۶]– من هدى القرآن، ج ۸، ص ۳۷۲٫
[۴۷]– نهج البلاغه، ص ۵۳۰٫
[۴۸]– سورهی بقره، آیه ۱۹۴٫
پاسخ دهید