درس اخلاق حضرت استاد صدیقی در روز شنبه مورخ ۱۲ / ۱۰ / ۱۳۹۴ از ساعت ۱۰ تا ۱۱ صبح در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن در ذیل آمده است.
- شأن خدانمایی موجودات
- خطر حبّ دنیا
- عالم تجلّی صفات حق تعالی
- نبود حجاب بین خدا و اولیای الهی
- نگاه عالی و استقلالی انسان به خود
- نابینای چشم دل
- رابطهی نیّت و عمل
- گرفتار شدن انسان در تمایلات نفسانی
- نیّت خدایی نداشتن اعمال
- محبّت اکسیر عالم
- تقوا قدم اوّل در قبولی اعمال
- مراقبه:
- ضرورت تنبّه و بیداری انسان
- امتناع بزرگان از دادن رساله
- رغبت به خدا و عدم تمایل به شهرت
- ذکر مقابل غفلت
«اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدِی وَ یَا مَوْلَایَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ، یَا خَلِیفَهَ اللَّهِ، یَا سَفِینَهَ النِّجاهَ».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی * یَفْقَهُوا قَوْلِی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصَّلاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبیِبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهَ اللهِ فِی الْعَالَمِین أَرْوَاحُنَا وَ أرْواحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
«یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ».[۲]
شأن خدانمایی موجودات
خداوند متعال در کتاب عزیز خود همهی موجودات را مرآت و آیینهی خود معرّفی فرموده است، «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»[۳] شما به هر طرف که روی بکنید، مواجه به وجه الله هستید. یعنی همهی عوالم جمال الهی را نشان میدهند. هیچ موجودی شأنی جزء خدانمایی ندارد. با اینکه موجودات اینطور هستند، چرا ما این را نمیبینیم و اگر دنیا عبارت است از خورشید و ماه و ستارگان و زمین و خاک و آب و دریا و کوه، چطور اینها وجه الله هستند. اگر اینها آیینه هستند و هیچ شأنی جز خدانمایی ندارند و ما این خدا را در اینها نمیبینیم، باید بفهمیم که ما گرفتار حجاب هستیم. آیینه مشکل ندارد، مشکل از چشم ما است. «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها»[۴] به خدا پناه میبریم.
خطر حبّ دنیا
عمدهترین خطر، خطر حبّ دنیا است. حبّ دنیا، حبّ خانه و عیال و مال و منال و باغ و غار نیست، بلکه حبّ دنیا، حبّ نفس و حبّ غرایز نفسانی است که برای انسان غفلت درست میکند و غفلت حجاب است. با وجود پردهی غفلت با اینکه عالم مملوء از وجه الله است «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْءٍ» اگر کسی عقل داشته باشد و دل داشته باشد، با فلش عقل، دل خود را بیدار بکند، عالم بالاتر از بهشت است.
عالم تجلّی صفات حق تعالی
سراسر عالم تجلّیّات صفات حق تعالی است، مگر انسان در بهشت چه چیز میخواهد؟ ویژگی بهشت این است که غیر خدا آنجا دیده نمیشود. بهشت که به حور و قصور نیست، در آنجا حور جلوهای از جمال خدا است. آدم حوری نمیبیند، جمال الله میبیند. همهی لذائذ بهشتی، تجلّیّات عنایت حق است. یعنی آدم آنجا در قصر بهشت، در لحم طیر بهشت محبّت خدا را مییابد آن را پذیرایی خدا میبیند، خود را مهمان خدا میبیند. در بهشت حضور است، غفلت نیست و اگر این حضور اینجا هم برای ما حاصل بشود، همینجا هم برای ما بهشت است.
نبود حجاب بین خدا و اولیای الهی
اولیای الهی آنجا و اینجا ندارند. اینها همیشه با خدا هستند و بین آنها و خدا هیچ حائلی و حجابی نیست. چون جز خدا نمیبینند، خودی ندارند تا ببینند. خود ما هم صرف نظر از تعلّقات و لذائذ و حظوظ نفسانی، خود ما هم آیهی خدا هستیم، «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»[۵].
نگاه عالی و استقلالی انسان به خود
یکی از أینماها خود ما هستیم. آدم به خود هم که نگاه بکند، دو نوع نگاه است؛ یکی نگاه عالی است، یک نوع نگاه استقلالی است. فرمود: «مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیْهَا أَعْمَتْهُ»[۶] کسی به دنیا نگاه بکند و دنیا را وسیله ببیند، آیینه ببیند، دنیا او را بینا میکند، دنیا برای انسان بصیرت میآورد. امّا اگر مقصد کسی او بود، «إِلَیْهَا» بود نه «بِهَا» بود، دنیا برای او وسیله نبود، طریق نبود، سبیل نبود، بلکه مقصد بود، فکر کرد آمده است همینها را استفاده بکند. از همینها لذّت ببرد. اگر لذّت بردن و ریاست کردن و ملّا شدن و مشهور شدن اگر اینها مقصد شد، آدم را کور میکند. «لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ»[۷] به خدا پناه میبریم.
نابینای چشم دل
آدم یک عمری کور است و نمیفهمد، از کوری خود رنج نمیبرد. کوری چشم سر که کوری نیست، کوری چشم دل کوری است و چشم دل کدام یک از ما بینا است و وجه الله را میبینیم؟ ما جز خدا همه چیز میبینیم و آن را که هیچ نمیبینیم خدا است. نماز بعضی از ما هم خدانما نیست. طلبگی بعضی از ما هم خدانما نیست. زیارت رفتن بعضی از ما هم خدانما نیست.
رابطهی نیّت و عمل
وقتی درون آدم محجوب باشد، آلوده باشد، تمام کارهای او آلوده است. وقتی ظرف دل تزکیّه نشده باشد، شفاف نیست، کثافت در آن است، برای ما از دل ما میجوشد، چون نیّت برای قلب است. وقتی قلب آلوده است، نیّت آلوده است؛ وقتی نیّت آلوده بود، کار هم آلوده است. هر کاری باشد. طلبگی باشد، دانشجویی باشد، حرفه باشد، صنعت باشد، نماز باشد، روزه باشد همهی اینها از این زمین آلوده است. «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذی خَبُثَ»[۸] بلد خبیث این «یَخْرُجُ» نبات را ندارد، رویش ندارد، چیزی از آن بیرون نمیآید، چون زمین خراب است.
گرفتار شدن انسان در تمایلات نفسانی
اینکه حضرت سجّاد (علیه السّلام) میفرمایند: «یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ» شرف برای خدا است، «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ شَرَفِکَ بِأَشْرَفِهِ وَ کُلُّ شَرَفِکَ شَرِیفٌ»[۹] ما آن را میخواهیم و تا این حجاب وجود دارد، ما با خدا ارتباط نداریم حتّی در نمازهای خود هم ارتباطی با خدا نداریم. ما وامانده هستیم، ما درمانده هستیم. ما در باتلاق تمایلات خود گرفتار شدیم. نمیتوانیم خود را نجات بدهیم. در هیچ کجا نتوانستیم خود را منها بکنیم. زندگی ما عکس العمل است، انفعال است. هیچ کجای آن جذبهی آن طرفی نیست، دور خود میچرخیم. خلاصی از خود ما برای ما مُحال شده است.
نیّت خدایی نداشتن اعمال
تمام کارهای ما برای خود ما است. حتّی سیر و سلوک اگر منشأ درست نباشد، سیر و سلوک برای محبّت خدا نیست. برای بزرگ کردن خود او است. یک کسی رئیس جمهوری بشود ارضاء میشود. یک کسی استاندار بشود، استاد تمام دانشگاه بشود، مدرّس مشهور حوزه بشود ارضاء میشود. یک کسی این ارضاء را در این میبیند که ترک دنیا بکند، صاحب سر بشود، اشراف به دلها پیدا بکند، اهل سحر باشد. تمام اینها منشأ نفسانی است. او آنطور میخواهد خود را نشان بدهد، این هم اینطور میخواهد خود را نشان بدهد. هر دو هوس است. اگر توانستیم خود را بسوزانیم و گرد خودی را بر باد دهیم و قدمی از خود فاصله بگیریم، نماز شبی که خود من را خودتر میکند که این خاصیّت نماز شب را ندارد و این چارهای جز محبّت ندارد.
محبّت اکسیر عالم
اکسیر عالم محبّت است. محبّت هم با ناپاکی سازگاری ندارد.
«تَعْصِی الْإِلَهَ وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ هَذَا لامر لا مُحَالٌ فِی الْفِعَالِ عجیب بَدِیعٌٌٌ»[۱۰].
معصیت خدا میکنی بعد هم ادّعای محبّت داری؟! چیز عجیبی است. مگر میشود انسان کسی را دوست داشته باشد، برای او پیشکش ببرد، هدیه ببرد ولی هر چه او میگوید زیر پا بگذارد. مگر یک چنین چیزی میشود؟! این نمازهای ما، این عبادتهای ما، این درس خواندنهای ما، هدیه دادن است، پیشکش بردن است. گناه ما چه کار میکند؟ اگر مولایی ببیند عبد او انقیاد ندارد، عنانیّت دارد راهی را که خدا به عنوان آدرس وصال داده است، در آن خط نیست، حالا مدام هدیه ببرد، پیشکش ببرد، مگر قبول میکند؟
تقوا قدم اوّل در قبولی اعمال
این است که فرمود: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ»[۱۱] تقوا قدم اوّل است. بدون تقوا ظرف آلوده است، بدون تقوا آدم در خط نیست. تقوا با پاکی سنخیّت میآورد و آدم الهی میشود و این تقوا و پاکی بدون مراقبت عملی نیست.
مراقبه:
ذکر یعنی مراقبه. «یَا مَنْ ذِکْرُهُ» مراقبه یعنی چه؟ خدا رقیب ما است. «کانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ رَقیباً»[۱۲] خدا ما را تحت مراقبت خود قرار داده است. خدا غفلت ندارد، خدا خواب ندارد، خدا نسیان ندارد. تا ما رنگ خدا نگیریم، نمیتوانیم مراقبه داشته باشیم.
ضرورت تنبّه و بیداری انسان
«النَّاسُ نِیَامٌ» خدا خواب ندارد، تو که همیشه خواب هستی چه سنخیّتی با خدا داری؟! اگر انسان تنبّه و بیداری پیدا نکند، خواب او که خواب است، بیداری او هم خواب است. آدمی که خواب است، دقّت لازم را ندارد. آن کسی که بیدار است میتواند هر بلایی بر سر او بیاورد. در خواب هم نفس امّارهی ما بیدار است، بلا بر سر ما میآورد. لذا خوابهای ما هم خوابهای هوس است.
نقل میشود که عالم بزرگواری بوده است، فقیه بوده است، رساله داده بود، یک خواب هوسی دیده بود، محتلم شده بود، بیدار شده بود رسالهی خود را جمع کرده بود. گفته بود: وجود من حجاب دارد، من گرفتار هستم، من نمیتوانم مرجع مردم باشم. مرجع مردم یعنی رهبر دل مردم. دل خود من ناپاک است، نمیتوانم دلها را وصل بکنم.
امتناع بزرگان از دادن رساله
بعضی از رساله دادنها –من جسارت نمیکنم- خود این یک نوع ریاست طلبی است. آنها که اهل الله بودن، فرار میکردند. مرحوم آقا سیّد احمد تهرانی کربلائی (اعلی الله مقامه الشّریف) از نظر فقاهت در حدّی بوده است که مرحوم میرزای شیرازی احتیاطات خود را به ایشان ارجاع میکرد. یکی دو بار اشخاص آمده بودند از ایشان مسئله پرسیده بودند، فتوای او را پرسیده بودند، متوجّه شده بود که یک خبری است گریه میکرده است، چطور گریهای! میگفته است: میدانم کار خود او است. اگر دست برندارد شکایت او را به حضرت زهرا میکنم. چرا میخواهد من را مشهور بکند. از شهرت میترسیدند و شهرت چه بلایی است. این است که وقتی به مرحوم آیت الله بهجت در مورد رساله دادن کسی از دوستان ما صحبت کرده بود. آقای بهجت فرموده بودند به مرحوم آقا سیّد حسن صدر گفته بودند شما چرا رساله دادید؟ گفته بود: حضرت به من دستور داد. از ایشان پرسیده بودم خود شما چه؟ دستور بوده است؟ فرموده بود: «لا اقول لا و لا اقول نعم». اگر رساله دادن آدم نوکری باشد، خوش به حال او ولی اگر آقایی باشد بدا به حال او. چند روز آدم رئیس است مشهور است.
رغبت به خدا و عدم تمایل به شهرت
آن وقت چه کارهایی در لباس مرجعیّت بعضی ها میکنند. به چه بدعتگزارانی کمک میکنند، از آبرویی که سر سفرهی امام عصر کسب کردند جاهای دیگر مصرف میکنند و اگر کسی دقّت کامل را به خدا داشته باشد، رغبتی به شهرت و مسئولیّت ندارد. هیچ، مگر اینکه او بگوید. وقتی هم او میگوید این برای او کوچک است، او برای این بزرگ است. با این مسئولیت هیچ چیزی از او عوض نمیشود و زّی او زیّ بندگی خواهد بود. هیچ وقت این ریاست، موقعیت، تدریس، کارهای اجتماعی، او را از خود غافل نمیکند.
ذکر مقابل غفلت
ذکر مقابل غفلت است. هر لحظهای انسان از خدا غافل است، از خود غافل است و آنجا جایی است که سیم ذکر انسان قطع شده است. چه کنیم؟ به امام حسین پناه ببریم. عاجز هستیم. یک عمری است اشتباهی رفتیم، نتوانستیم، باز هم نمیتوانیم.
«أَحَقُّ النَّاسِ أَنْ یُبْکَى عَلَیْهِ فَتًى أَبْکَى الْحُسَیْنَ بِکَرْبَلَاءِ»[۱۳]
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– صحیفهی سجّادیّه، ص ۶۲٫
[۳]– سورهی بقره، آیه ۱۱۵٫
[۴]– سورهی اعراف، آیهی ۱۷۹٫
[۵]– سورهی بقره، آیه ۱۱۵٫
[۶]– نهج البلاغه، ص ۱۰۶٫
[۷]– سورهی حج، آیه ۴۶٫
[۸]– سورهی اعراف، آیه ۵۸٫
[۹]– بحار الأنوار، ج ۹۴، ص ۳۷۰٫
[۱۰]– الأمالی( للصدوق)، ص ۴۸۹٫
[۱۱]– سورهی مائده، آیه ۲۷٫
[۱۲]– سورهی احزاب، آیه ۵۲٫
[۱۳]– تسلیه المجالس و زینه المجالس، ج ۲، ص ۳۲۹٫
پاسخ دهید