برای دانلود کلیپ « ارزش طلبگی » مربوط به این جلسه، با حجم ۱۳ مگابایت، اینجا کلیک نمایید.

برای دانلود کلیپ « هدف طلبگی » مربوط به این جلسه، با حجم ۱۶ مگابایت، اینجا کلیک نمایید.

برای دانلود کلیپ « طلبه سرباز است » مربوط به این جلسه، با حجم ۱۹ مگابایت، اینجا کلیک نمایید.

برای دانلود تمام کلیپ های این جلسه با حجم ۴۷ مگابایت به صورت یکجا، اینجا کلیک نمایید.

***شایان ذکر است برای دانلود صوت و فیلم این جلسه، از آیکون دانلود بالای صفحه استفاده نمایید***


 

«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقیَّۀَ اللهِ فِی أرضِهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّهَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلَایَ، سَلَامَ مُخلِصاً لَکَ فِی الوِلَایَۀِ».

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ المُرسَلینَ طَبیِبِنَا شَفیعِنَا حَبیبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِین أَرْوَاحُنَا وَ أرْواحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏ إلَی یَومِ الدِّینِ».

خداوند منشأ تمام خوبی‌ها

«یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ»[۲].

براساس بینش وحیانی و عقلانی همه‌ی خوبی‌ها از آن خدا است، در خدا است، از خدا است و جز خدا خوبی نیست. زیبایی‌ها همه تجلّیات جمال حق است و هر جا او نیست ظلمت و زشتی و پلیدی و پلیدی و پستی است. از این جهت ما عالم را زیبا می‌بینیم چون عالم از خدا است. در عالم امکان نظام، نظام احسن است «الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأ»[۳]؛ «ثُمَّ هَدى‏»[۴] خلقت بهتر از این ممکن نبود. حکما قانونی دارند به نام امکان اشرف؛ آن‌ها می‌گویند اگر قدرت خدا قدرت مطلق است و محدودیتی ندارد و اگر رحمت خدا رحمت فراگیر است و اگر عطای خدا عطای محظور نیست، خدا در قدرت و رحمت خود در مقام عطا است هرچه از او افاضه می‌شود احسن است به این دلیل است که اگر بهتر از او ممکن بود و خدا آن را نمی‌داد معاذ الله یا باید بخیل می‌بود یا عاجز یا باید نامهربان و نمی‌خواست این کار را انجام دهد. ولی وقتی هم دانا است و هم دارا و بخشنده و کریم و اکرم الأکرمین است و از هر چیزی بهترین آن را عطا می‌کند. بنابراین هرچه هست بهترین آن است و خدا آن‌چنان خدایی است که هم بهترین را می‌آفریند و هم آفریده‌های خود را به بهترین وجه به سامان و به کمال ممکن می‌رساند.

Madreseh_13940718_Sadighi (2)

منشأ پلیدی‌ها کجا است؟

پس زشتی‌ها و پلیدی‌ها و پلشتی‌ها و رذالت‌ها کجا است؟ این‌ها همه به سوء اختیار بشر بر می‌گردد. بشری که در خطّ هدایت نیست در قابلیت شکست خورده است، فاعل بخلی ندارد امّا قابل آمادگی ندارد. مشکل از این طرف است نه از آن طرف «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ»[۵].

عقل انسان سبب‌ساز معرفت به خدا

«یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ» این عبارت به این معنا است کسی که ذکر همه جانبه نصیبش شده است یعنی از نظر عقلی و فکری با خدا است، تفکّر او تفکّر الهی است، خدا را از نظر شناخت عقلی شناخته است «الْعَقْلُ … مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»[۶] عبودیت خدا فرع بر معرفت خدا است و عقل است که زمینه‌ی شناخت فطری را به انسان می‌دهد کما ‌این‌که فطرت حامی عقل است عقل هم در شکوفایی فطرت دلیل خوبی است.

علم شمشیر دو لبه

کسی که تفکّر و علومش به اسم رب باشد «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ»[۷]. علم و درس خواندن شمشیر دو لبه است. می‌شود با یک شمشیر دشمن را کشت، می‌شود خودکشی کرد، می‌شود فساد کرد، می‌شود ظلم کرد، می‌شود ترور انجام داد. علم این‌گونه است، علم نافع علوم الهی است. علوم الهی نه به این معنا که کسی فلسفه و تفسیر و فقه بخواند، کلام بخواند، علوم الهی بخواند. بعضی‌ها همین را خوانده‌اند و مسلّح شده‌اند و ضربه‌هایی که چنین افرادی به اسلام زده‌اند هیچ کسی نتوانسته به اسلام بزند! تمام انحرافاتی که در اسلام به وجود آمده است به دست عوام النّاس نبوده بلکه به دست همین افراد باسواد بوده است. همین کسانی که از صدر اسلام تا به امروز پای درس پیغمبر بوده‌اند و گوش آن‌ها پر از این حرف‌ها بوده است، همان‌ها بالاترین ظلم را به اسلام روا داشته‌اند، بالاترین ستم را به مسلمان‌ها روا داشته‌اند. راه را منحرف کرده‌اند.

وعده‌ی خدا به طالبان علم

معنای علوم الهی این است که کسی که درس می‌خواند بفهمد که درس خواندن معامله با خدا است چون مأموریت خدا است من درس می‌خوانم. خدای متعال راه رفعت را علم معرفی کرده است. گفته است اگر می‌خواهی من درجه‌ی تو را ترفیع دهم باید عالم بشوی «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»[۸] من یعنی خدا، از شما ایمان مطالبه می‌کنم. باید ایمان اکتساب کنید، این‌که از نظر برهان بفهمید خدا و قیامت وجود دارد ایمان محسوب نمی‌شود بلکه باید بپذیرید و قبول کنید، انقیاد داشته باشید و در برابر علم خود باور مؤثّری را برای خود اکتساب کنید.

Madreseh_13940718_Sadighi (5)

نتیجه‌ی تحصیل علوم بدون معرفت

کثیری از کسانی که فلسفه تدریس کرده‌اند براهین متقنی در اثبات صانع ارائه کرده‌اند. در تجرّد روح با بهترین ادلّه در مقام تدریس پیشرفت کرده‌اند ولی عملاً راهی به تجرّد و خدا ندارد، دل آن‌ها مسدود است «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ»[۹] فکر کردی در طول عمر خود یک بار خدا را نپرستیدند؟ «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» نماز آن‌ها هوای آن‌ها است، در هیچ بخشی از وجود آن‌ها اخلاص وجود ندارد، اصلاً راهی به خدا ندارند تا ‌این‌که خدا را بپرستند. چون خدا، خدای ذهنی است عبادت‌های آن‌ها هم عبادت‌های ذهنی است. «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» این افراد چه کسانی هستند؟ عوام النّاس هستند؟ خیر، «أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ» با ‌این‌که علم داشتند خدای متعال آن‌ها را به حال خودشان گذاشت و آن‌ها از راه بیرون رفتند. اضلال الهی عدم هدایت آن‌ها است. کسی که هدایت می‌شود «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏»[۱۰] هدایت به عهده‌ی ما است، هدایت از آن ما است «إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ»[۱۱]، «إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»[۱۲] خداوند هر کسی را که بخواهد به صراط مستقیم هدایت می‌کند؛ امّا اگر کسی به ندای اوّلیه‌ی خدا لبّیک نگفت، خدا راه را نشان داد و او وارد راه نشد، اگر به راه نیامدی خدا تو را مجبور نمی‌کند، تو را رها می‌کند. وقتی خدا انسان را رها کرد انسان به گمراهی بعد از گمراهی دچار می‌شود «ظُلُمَاتٌ فَوقَ ظُلُمَات».

Madreseh_13940718_Sadighi (3)

کدام گروه شامل هدایت خدا نمی‌شوند؟

خداوند متعال گروه‌هایی را اعلام کرده است که من به آن‌ها کاری ندارم «إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ»[۱۳]، «إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ»[۱۴] این عناوین که در قرآن کریم بیان می‌کند حجاب‌های هدایت است. خداوند آفتاب را به همه جا تابانیده است ولی افرادی هستند که نور را نمی‌خواهند، امّا انسان در را بسته و پرده‌های ضخیمی جلوی منافذ انداخته و در تاریکی مانده است، حالا مدام گله کند که خدا به من نور نمی‌دهد. خدا نور را مأمور کرده است که به همه‌ی عالم روشنایی بدهد امّا تو خودت خود را محروم کرده‌ای. «أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ» براساس این آیه‌ی کریمه عالم هواپرست هدایت نمی‌شود، خدا او را به حال خود رها کرده است، دل او خانه‌ی خدا نیست، دل او مرکز تولید شیاطین است. بر حسب روایات شیطان آن‌جا لانه می‌کند و جوجه‌ی او آن‌جا تولید مثل می‌شود، فقاح دارد. لذا تمام فکرهای او فکرهای شیطانی است، همه‌ی افکار او تولید شر دارد، هیچ وقت به فکر جبران کسری‌های خود نیست. تمام زندگی او جاذبه‌های دنیا است. عالم کثرت آن‌چنان کشور وجود او را تجزیه کرده است که هیچ وحدتی در وجود او نیست. پریشانی، حواس‌پرتی، هر لحظه مرغ دل او به سمتی می‌پرد که جای او نیست و از آن‌جا هم به جای دیگر می‌پرد و تمام عمر خود را سرگردان است. امّا اگر علم الهی شد آدم بر حسب ‌این‌که علم بندگی است.

علائم بندگی

کار برای خدا با کار برای غیر خدا علائمی دارد که مشخّص می‌کند آیا این کار غیر خدایی است یا خیر. یکی از آن علائم این است که کار برای خدا همراه با یقین است و تردید در آن نیست. دوم این است که کسی که برای خدا کار می‌کند توقّعی از غیر خدا ندارد و از کسی غیر از خدا ما به ازایی نمی‌خواهد. سوم ‌این‌که کا برای خدا پشیمانی ندارد. طلبه‌ای که می‌آید مدّتی درس می‌خواند، تردید دارد که آیا راه من درست است؟ آیا راه خود را درست انتخاب کرده‌ام؟ بعد از این چه چیزی می‌شوم؟

Madreseh_13940718_Sadighi (7)

طلبگی اطاعت از فرمان خدا

او از اوّل اصلاً معنی طلبگی را نفهمیده است. نمی‌داند که طلبگی اطاعت از فرمان خدا است. چرا درس می‌خوانی؟ خدای متعال راه عروج را درس خواندن قرار داده است، او این مطلب را در قرآن فرموده است. فرموده است: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ»[۱۵] خدا صدا زد و من هم به او لبّیک گفتم و آمدم. مگر مقصدی بالاتر از اجرای دستور خدا وجود دارد؟ از اوّل تردید دارد که آیا طلبگی خوب است یا خیر؟ بعد هم می‌گوید حالا درس بخوانم بعد از آن می‌خواهم چه کار کنم؟ هیچ. کسی که نمی‌خواهد بعد از آن چه کاری انجام دهد از اوّل هدف خود را انتخاب نکرده و نمی‌داند هدف او چیست؟ هدف در این عالم بندگی است. بندگی هم اجرای همه‌ی دستورات خدا است. یکی از دستورات خدا این است که انسان خدا و دین خدا را بشناسد «العِلمُ بالله وَ مَا تُبغِض» این مجموعه‌ی علوم است که آدم علم به خدا داشته باشد، علم به محبوب‌های خدا داشته باشد تا آن محبوب‌ها را اکتساب کند، علم به مبغوض‌های خدا داشته باشد تا گرفتار غضب خدا نشود و در گودال‌های خشم خدا قرار نگیرد.

کسی که آمده طلبه بشود خدا گفته است «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ» او هم گفت «لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ» من حاجی هستم، من احرام بسته‌ام که تو را زیارت کنم. طلبگی احرام است، احرام حج است. به سوی تو آمدم، به کوی تو آمدم. خودم نیامدم تو من را دعوت کرده‌ای و من آمده‌ام. وقتی آدم هدف داشت و برای هدف آمد برسد یا نرسد رسیده است «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ»[۱۶] آدم برای خدا آمده طلبه بشود، مرجع تقلید بشود یا نشود، خطیب بشود یا نشود، نویسنده بشود یا نشود. اگر کوتاهی کند و در مأموریت علمی خود تقصیر کند شکست‌خورده است و نمره نمی‌آورد و خدا او را بالا نمی‌برد. خدای متعال فرموده است «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» وقتی این شخص در مقام اکتساب علم نبود نباید توقّع رفعت داشته باشد. امّا علم را برای خدا تحصیل کردید، آمادگی برای هدایت دل‌ها را داشتید، به خدا عرضه داشتید خدایا به من هم یک جرعه بده تا بلد باشم دل‌ها را پالایش کنم و برای تو آماده کنم ولی برای تو پیش نیامد، از اوّل تا آخر نتوانستی هیچ کاری انجام دهی.

تعیین مسئولیت خدا برای افراد مؤمن.

یکی از صحابی نبی مکرّم اسلام، ظاهراً ابن مسعود که آدم بی‌عرضه‌ای بود. او در یکی از جنگ و جهادها شرکت کرده بود. وقتی سرداران اسلام پیروزی آفریدند با گریه خدمت پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد. عرضه داشت یا رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) من آمده بودم به شما کمک کنم ولی نتوانستم هیچ کاری انجام دهم. ناتوانی جسمی داشت، زور بازو نداشت، تاکتیک نداشت، نتوانست هیچ قدمی بردارد. آمد گریه کرد یا رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) من دوست داشتم برای شما کاری انجام دهم. حضرت فرمودند: ارباب تو ابو جهل افتاده است برو سر او را جدا کن. دیگر کاری از او ساخته نیست و تو هم توان انجام کاری را نداری می‌توانی این کار را انجام دهی. اگر آدم بخواهد ولی عاجز باشد خودشان به آدم کاری می‌دهند و نمی‌گذارند آدم بیکار بماند.

Madreseh_13940718_Sadighi (8)

آمادگی دائمی برای خدمت به خدا

عمده، اصل و اساس این است که ما برای او آمده باشیم، مقصد ما خدا باشد و طلبگی را آدرس رسیدن به خدا بدانیم چون خود خدا در آیات متعدّد که یکی از آن آیات آیه‌ی مبارکه‌ی سوره‌ی توبه است که می‌فرماید: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ» یک آیه هم برای شما خواندم که «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» بنابراین طلبگی سربازی است. سربازها را به سربازخانه می‌برند و گاهی دو سال عمر خود را می‌گذراند در حالی که یک بار هم جنگ پیش نیامده است. سربازهایی که هدف ندارند کارشان خیلی سخت است. امّا اگر کسی توجیه شده باشد که این کشور نیاز به نیروهای دفاعی دارد. درست است الآن بیکار هستیم ولی حضور ما در ‌این‌جا بازدارنده است. خود این کار برای او عبادت محسوب می‌شود. ‌این‌جا پادگان امام زمان است، ‌این‌جا پادگان خدا است، جیوش و جنود الهی در ‌این‌جا تربیت می‌شوند. اگر جنگ پیش آمد سینه سپر می‌کنیم و به جنگ می‌رویم. اصلاً فرض کنیم من سرباز بی‌عرضه و ناتوانی هستم ولی به سربازی آمده‌ام و آرزوهایی دارم. گاهی اوقات به افراد ناتوان توفیقاتی می‌دهند که آن توفیقات به افراد توانمند داده نمی‌شود.

Madreseh_13940718_Sadighi (4)

سیر الهی داشته باشید

خدا آقای بهجت را رحمت کند فرمودند: «مِن حَرَمٍ إلَی حَرَم» اگر سیر شما سیر الهی بود هر جایی که می‌روید به حرمی از حرم‌های الهی داخل می‌شوید. عالم بارگاه خدا است، حرم در حرم است. از ‌این‌جا خارج می‌شوید و به اندرونی وارد می‌شوید، از آن‌جا خارج می‌شوید و به نهانخانه‌ی الهی وارد می‌شوید. منزل به منزل طی منازل است تا به اعلی علّیّین که برای بشر اعلی منزل است به آن‌جا برسیم. از این نقطه‌ی صفر شد و آمدیم امّا اگر کسی بگوید حالا چه شد، بعد می‌خواهم چه کنم؟ اشتباه آمدی، نباید به ‌این‌جا می‌آمدی، ‌این‌جا جای تو نیست. اگر به خدا لبّیک گفتی، اگر باور کرده‌ای که به ‌این‌جا آمده‌ای که آدرس خدا را بلد بشوی در قدم اوّل نجات خود تو مطرح است. کسی راه بهشت را که یاد گرفتن همین حلال و حرام الهی و التزام به آن است که همین ملکات ارزشی است که باید اکتساب کنیم تا بهشتی نعیم را به دست بیاوریم. به هیچ کسی کار ندارم، خود من احتیاج دارم. اگر می‌خواهم اصلاح بشوم، اگر می‌خواهم کامل بشوم، بدون آشنایی با قرآن مگر می‌شود به کمال رسید؟

علم ظرفیت انسان را بالا می‌برد

کسی خدمت مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه) آمده بود گفته بود به علم بستگی ندارد. آقای جعفر مجتهدی در آن جلسه بود و در آن جلسه حالی برقرار بود که در و دیوار گریه می‌کردند. آقای بهجت فرموده بودند: اگر آن‌ها عالم بودند چه می‌شد؟! ظرفیت انسانی که علم ندارد زیاد نیست. علم به انسان ظرفیت می‌دهد «کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ»[۱۷] علم به آدم وسعت ظرفیت می‌دهد و منزلت عالم با غیر عالم یکی نیست. علم ارزش ذاتی دارد، علوم الهی ارزش ذاتی دارند و نمی‌توان گفت به چه دلیل؟ خود این علم ارزش است. کسانی که قیمت علم را بلد نیستند، قیمت طلبگی را بلد نیستند برای خودشان ارزشی قائل نیستند. چرا به جایی آمده است که نمی‌داند چقدر قیمت دارد؟ چرا به جایی آمده است که ‌این‌جا بازار معامله با خدا است آمدی خود را به خدا بدهی، وقتی خودت را به خدا دادی از چه کسی توقّع داری؟ در آن صورت همه چیز برای تو شیرین خواهد شد.

Madreseh_13940718_Sadighi (1)

پرسش و پاسخ

-‌ سؤال کردند چرا حضرت آقا در خطابه‌هایی که دارند بیشتر دانشگاهیان و جوانان را مورد خطاب قرار می‌دهند ولی طلّاب را مورد خطاب قرار نمی‌دهند؟

پاسخ: خدا می‌داند!

بعضی شکسته خوانند، بعضی نشسته خوانند          چون نیست خواجه حافظ، معذور دار ما را یا خدای ناخواسته از این جهت است که از طلبه‌ها ناامید هستند، یا نه به این جهت است که طلبه نیاز به تذکّر ندارد که فقط آن‌ها را خطاب قرار می‌دهند. چون آن‌ها گرفتار دست‌های مرموز هستند ولی حوزه‌ها اگر مردودی هم داشته باشند در کلّیت بیمه‌شده و متعلّق به امام زمان هستند. ما یقین داریم که حضرت نمی‌گذارد قداست این مجموعه از بین برود. افراد رفوزه می‌شوند امّا إن‌شاءالله تعالی جوّ عمومی خراب نمی‌شود، ما خوش‌بین هستیم، امیدوار هستیم از این باب باشد.

-‌ وظیفه‌ی طلّاب در ایّام محرّم و عزاداری چیست؟

پاسخ: وظیفه‌ی طلّاب طلبگی است. طلبه باید در عزاداری طلبه باشد، در مدرسه طلبه باشد، در دید و بازدید طلبه باشد، همه جا باید بوی دین بدهد. لذا باید عزاداری‌های طلبه توأم با معرفت باشد، در چهارچوب‌های مقبول قرار بگیرد، دقّت داشته باشد که امروز دنیای استکبار و دنیای فریب به مجالس ما مسلمین طمع دوخته است و عدّه‌ای با الهام از لندن مجالس امام حسین (علیه السّلام) را به سوی سکولار می‌برند.

یک مورد هم این است که منظره‌هایی که با متانت و عقل همراه نیست. الگوی ما ائمّه‌ی اطهار هستند، در عزاداری‌ها هم همین‌طور هستند. باید حرکات و سکنات ما همواره طوری باشد که به هر جای دنیا ارائه شود برای دین شین و وهن نباشد. باید همه‌ی ما به این موارد توجّه داشته باشیم.

بزرگان ما مثل مرحوم آقای بهجت، استاد ایشان آقا میرزا علی قاضی یکی از راه‌های سیر و سلوک را توسّل به امام حسین می‌دانستند. مرحوم آقا شیخ محمّد حسین، استاد آقای بهجت که جزء کمّلین است، جزء کسانی است که مرحوم آقای کشمیری در پاسخ به ‌این‌که شما چه کسانی را سراغ دارید که به فنا رسیدند فرمودند: یکی از آن‌ها آقا شیخ محمّد حسین را نام می‌بردند که به مرحله‌ی فنا رسیده‌اند. ایشان در اواخر عمر، مرحوم شهید قدّوسی از آقای طباطبایی نقل کردند -که شاگرد آقا شیخ محمّد حسین بود- یک گونی از تألیفات خود را به فرات ریخته بود که مبادا باعث غرور او نشود و برای او بت نباشد همه‌ی آن‌ها را به فرات ریخته بود. مرحوم آقا شیخ محمّد حسین مرجع بی‌نظیری بود، او واقعاً جزء اعجوبه‌ها است، هم در علم و هم در بندگی ولی به باغی می‌رفت و دو نوع عبادت را انجام می‌داد: یک عبادت تفکّر بود و دوم مرثیه گفتن و گریه بر امام حسین بود. همه‌ی این‌ها بدون جذبه‌ی امام حسین (علیه السّلام) رسیدن به خدا را عملی نمی‌دانند. ولی ما کجا کارهایی را از آن‌ها دیدیم مثل قمه زدن یا کارهایی که رقّت‌بار است و وقتی در دنیا آن کارها را عرضه می‌کنند می‌گویند آن‌ها وحشی هستند. ما نه این حالات را در احوالات حضرات معصومین (علیهم السّلام) که برای امام حسین (علیه السّلام) معرفت داشتند و برای او عزاداری می‌کردند. الگوی اوّل ما آن‌ها هستند و بعد هم کدام یک از علما و بزرگان این کارها را انجام داده‌اند؟ باید هم عاقل باشیم و هم در برخورد با کسانی که این چیزها برای آن‌ها رویه شده است نباید خود را مقابل آن‌ها قرار بدهیم. با احساسات فطری مردم نمی‌شود مقابله کرد ولی باید طمع داشته باشیم که ما آن‌ها را قبضه کنیم و هدایت کنیم «نُکَلِّمَ النَّاسَ بِقَدْرِ عُقُولِهِمْ»[۱۸] مخاطب‌شناس باشیم، حکیم باشیم، هر کاری را، هر سخنی را در جای خود داشته باشیم ولی مهم‌تر از همه این است که خود ما برای امام حسین بسوزیم، نه ‌این‌که برای مردم گریه کنیم، در خلوت یا حسین بگویید و برای مظلومیت سیّد الشّهداء آهی بکشید. اوّل خودتان دل خود را برای امام حسین (علیه السّلام) بسوزانید. اگر اخلاص بود حقیقت خود شما گواه بود می‌توانید برای مردم هم در مسائل عزاداری راهنمای خوبی باشید.

Madreseh_13940718_Sadighi (6)

– مناجات خالصانه با پروردگار چگونه است؟

پاسخ: کشیدن لازم دارد، با توصیف، کار، حلّ نهایی ندارد.

-‌ آداب اشکال کردن و بحث کردن با استاد را در سر کلاس را لطفاً بفرمایید.

-‌ کتاب منیۀ المرید جزء مجموعه‌های جامعی است که برای روش طلبگی مرحوم شهید آن را نوشته است که مؤلّف آن هم صاحب نظر است و هم کارشناس است و در بعد اخلاقی خود ساخته و رهیافته است و هم ‌این‌که پرونده‌ی او به شهادت مختومه شده است. ما بیش از نیمی از کتاب منیۀ المرید را در این مجموعه طی دو، سه سال با عزیزانی که سابقه‌ی ‌این‌جا را دارند با هم خواندیم. مراجعه بفرمایید هم منیۀ المرید و هم خلاصه‌ای که دوست عزیز ما، مدیر مدرسه‌ی شهیدین، حضرت آقای طباطبایی زحمت کشیدند و المراد من منیۀ المرید را نوشتند، تهذیب منیۀ المرید است که ترجمه هم دارد. آن را مطالعه کنید و آداب طلبگی را هم از آن‌جا و هم آداب المتعلّمین مرحوم خواجه طوسی کتاب‌های بسیار خوبی هستند و طلبه را روشمند و مسیر را روشن می‌کند.

استاد در اسلام شأنی دارد و باید حریم او کاملاً رعایت شود. باید رعایت فضا، رعایت شرایط، رعایت حال طرف صورت بگیرد. این مجموعه اموری است که کلّیت ندارد. استاد تا استاد فرق دارد؛ یک استاد با طلبه‌های خود رفیق است. این استاد ضمن حفظ حریم می‌تواند خیلی راحت حرف بزند ولی یک استاد وضعیت روحی خاصّی دارد، خیلی باز نیست، باید حریم او را در وضعیتی که او هست دید و به تناسب وضع او با او رفتار کرد. گاهی هم معاذ الله آدم سؤال نکند که استاد را خجالت بدهد، تعنّفاً سؤال پرسیدن خلاف شرع است، کسی را خجالت دادن خلاف شرع است. بازی کردن با آبروی کسی خلاف شرع است. اگر دیدید استاد چندان مسلّط نیست در خلوت سؤال بپرسید و به چند دلیل واجب است سؤال کنید: یکی ‌این‌که کمک به استاد است، دوم ‌این‌که نباید خودتان ناقص بمانید. استادی که قبول مسئولیت کرده باید تمام مقدّماتی که برای ایفای رسالتش است را با آمادگی و مطالعه‌ای که دارد انجام دهد، استاد نباید مطالعه نکرده در جلسه‌ی درس حاضر شود. باید همه‌ی کتاب‌هایی که در اطراف آن کتاب وجود دارد را دیده باشد و باید به سؤالات طلبه اعتنا کند و اعتبار قائل شود ولی این بایدهایی است که باید در جمع اساتید گفت. لکن طلبه در برابر استاد مانند عبد در برابر مولا یا خادم در برابر مخدوم است. این تواضع‌ها طلبه را کوچک نمی‌کند. یقین بدانید که تواضع آدم را بزرگ می‌کند. خدای متعال قول داده است که به متواضع رمق بدهد. متکبّر دیر یا زود ذلیل و شکسته می‌شود. لذا هم بعد علمی خودتان را جدّی بگیرید و هم ‌این‌که سعی کنید تا بتوانید مکمّل استاد خود باشید. این هم جدّی بگیرید ولی «عِرضُ المُؤمِنِ کَدَمِهِ»[۱۹] آبروی مؤمن مانند خون مؤمن است. لذا یک وقت دیدید واقعاً توانایی ندارد این مسئله را به مدیریّت منتقل کنید ولی استاد را اذیّت نکنید، استاد را جلوی طلبه‌ها سرافکنده نکنید، این مسئله بسیار مهم است.

من نمی‌دانم این قضیه تا چه حد درست است ولی گفته‌اند مرحوم میراز شیرازی (اعلی الله مقامه الشّریف) در یک مجلس عزا شرکت کردند. مدّاح آمد و غنا خواند. میرزا نه اعتراض کرد و نه بلند شد که برود. از ایشان پرسیدند آیا شما این نوع خواندن را جایز می‌دانستید؟ فرمود: خیر. پرسیدند چرا بلند نشدید، چرا اعتراض نکردید؟ فرمود: آبروی او مهم‌تر بود. اگر من این کار را انجام می‌دادم آبرویی برای او باقی نمی‌ماند، من حفظ آبرو کردم. او که نمی‌دانست و به قصد گناه این کار را انجام نداده بود ولی ‌این‌جا برخورد من چیزی برای او باقی نمی‌گذاشت.

بزرگان ما در این حد حسّاس بودند که از کسی به وسیله‌ی آن‌ها چیزی کم نشود. این یک اصل همیشگی و کلیدی است که إن‌شاءالله تعالی در اختیار همه‌ی ما باشد.


 

[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– الصحیفۀ السجّادیه، ص ۶۲٫

[۳]– سوره‌ی سجده، آیه ۷٫

[۴]– سوره‌ی طه، آیه ۵۰٫

[۵]– سوره‌ی نساء، آیه ۷۹٫

[۶]– الکافی، ج ۱، ص ۱۱٫

[۷]– سوره‌ی علق، آیه ۱٫

[۸]– سوره‌ی مجادله، آیه ۱۱٫

[۹]– سوره‌ی جاثیه، آیه ۲۳٫

[۱۰]– سوره‌ی لیل، آیه ۱۲٫

[۱۱]– سوره‌ی قصص، آیه ۵۶٫

[۱۲]– سوره‌ی مائده، آیه ۱۶٫

[۱۳]– سوره‌ی منافقون، آیه ۶٫

[۱۴]– سوره‌ی زمر، آیه ۳٫

[۱۵]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۲۲٫

[۱۶]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۰۰٫

[۱۷]– نهج البلاغۀ، ص ۵۰۵٫

[۱۸]– الأمالی (للطوسی)، النص، ص ۴۸۱٫

[۱۹]– مسالک الأفهام إلى تنقیح شرائع الإسلام، ج ‌۱۰، ص ۱۸۲‌.