متن + درس اخلاق با موضوع بزرگی واقعی حضرت استاد صدیقی (حفظه الله) در حسینیه امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار گردید.
اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم
یک مقدار از ذکر امیرالمؤمنین یا هرجا دوست دارید بخوانید، حُرّیت استاد از ضروریات طی راه است. طَبیبٌ یُداوی النّاسَ و هو علیلٌ[۱]. نمیشود انسان خودش اسیر باشد توقع داشته باشد کسانی که از او می آموزند آزاده باشند. به تعبیر دیگر استاد حوزه ی ائمه ی اطهار، استاد حوزه ی نبی مکرم، باید از خودش فارغ باشد استادی که تاجر هست، حبّ نفس دارد، رشک دارد، انحصار طلب است، ممکن است درس خوبی بگیرد حرکات موزونی هم در ملأ عام، پیش طلبه ها از خودش نشان بدهد اما این همه مصالح شخصی خودش را بر مصالح طلبگی اش مقدم می داند و چنین کسانی را در فرهنگ انسان ساز اسلام طبق تصریح بعضی روایاتی که تحت عنوان حدیث قدسی هست اینها قُطاع الطریق هستند.
هر عالمی که در علمش، در تبلیغش، در تدریسش، در مرجعیتش، جامعه را به خودش متوجه می کند، تمام سعیش این است که دورش شلوغ شود، آوازه ی او در عالم بلند باشد، هل من مبارز می طلبد، یک جوری حرکت می کند که رقیبی در عرصه ی علمی نداشته باشد، اینجور آدم ها، می شود آدم از آنها استفاده کند مُلّا، ولی مُلّای تاجر است.فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ[۲] آدمی مکلف است در علمی که می آموزد دقت کند علمش را از چه کسی می گیرد، سخن گوینده بار دارد.آدمی مکلف است در علمی که می آموزد دقت کند از چه کسی میگیرد علمش را، سخن گوینده بار دارد. مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطَانَ[۳]استاد یک الهه باشد این روایت خیلی روایت لطیف و عمیقی است از حضرت مصطفی (ص) که گوینده واستاد اگر مظهر خداست کسی که با او مأنوس است از او حرف میگیرد در اموراتی که از محضر استاد استفاده می کند،او از خدا استفاده می کند ولی اگر آن مظهر شیطان است، گوینده نمی آید ناطق شیطان باشد. در حوزه های علمیه بنشیند گناه را ترویج بکند اینطور که نیست ولی پایگاهی که سخن از آن پایگاه نشأت میگیرد و بلند میشود، باید دید که این دل عرشی است، ملکوتی است یا مُلکی؟ عند مقام تعلیم، در مقام تدریس می خواهد طلبه حق را بفهمد یا دست و پا می زند که خودش گیری نداشته باشد و جلو برود پناه به خدا می برد؟ بشر موجود ضعیفی است خیلی ها ملا هستند خوب درس خواندند، خوب فهمیدند، خوب بودند لکن خودشان را منها نکردند تمام این برنامه ریزی ها برای این است که خودش مهم شود بنابراین از خدا هم که حرف میزند این خدایی که تبلیغ میکند خودش است اگر گوینده دل را مستقیم برد پیش خدا، خودش را حذف کرد خودش را کمرنگ کرد، این فیض خوبی است چون خودش نیست، حائل بین من و خدا نیست، آمده من را به خدا وصل بکند، اما اگر خودیتی ولو فی الجمله غباری ولو فی الجمله در آیینه ی گفتارش، که گفتارش آیینهی کتاب وسنت است، آیینهی خدا و اولیاء خداست حجاب دارد محجوب است، حجاب ظلمت انانیت خودش، او را گنده کرده، خدا در او تجلی نکرده که کوه وجودش داغون شده باشد، چیزی نمانده باشد، خیلی بلند است، اشخاص وقتی می آیند پیش او فکر می کنند خیلی آدم گنده ای است به حریمش نمیشود نزدیک شد، اینها کجاها محک می خورد که معلوم می شود که منم یا من نیستم؟ در همین جاها، که اگر من یک بحثی دارم غیر از من یکی دیگر هم همین بحث را دارد و من میبینم که طلبه ها شوقی دارند در آن درس و عده ای به هر دلیلی به اینجا میآیند ولی به آنجا رفتن هم برایشان وجهی دارد، جاذبهای نسبت به آنجا احساس می کنند و می روند، اگر دیدند که یک چیز هم می شود در حاشیهی حرف هایم زد میخواهم طلبه را منصرف کنم از اینکه در آن جلسه شرکت بکند اینجا باید پناه به خدا ببرم که خداپرست نیستم. امُّ الاصنامِ صنمُ نفسِک. مادر بت ها بت نفس انسان است خود آدم بت بدی است، بت های بیرون مشخص است، یکی آمد، می بیند قدرت داشته باشد آنرا می شکند ولی این بتکده ای که خودم برای خودم درست کردم و مرتب بت تولید می کنم برای جلب توجه دیگران این هنر تدریسم، این هنر تعلیمم، این هنر بیانم، این هنر کیفیت ارتباطاتی که بلدم برای شکارجوان ها دام می گذارم دل اینها را گرفتار خودم می کنم که هر کدام از اینها بتی است. مادر همهی این بت ها نفسم است که میخواهد من گنده شوم و فقط خودم باشم تفرعن است. تفرعن أنا ربُّکم الاعلی. این ازآن مسائل ظریف اخلاقی است که گاهی آدم کلاه سر خودش میگذارد دعوت به خدایش، دعوت به فقه وفقاهتش، دعوت به کلاموفلسفه اش، دعوت به اخلاقش، محتواش خودش است عمق وجودش را اگرکسی اشراف داشته باشد، می بیند یک فرعونی آنجا نشسته است، یک بلعم باعورایی آنجا نشسته است و همه چیز را حول محور خودش می خواهد یعنی خودش دارد خدایی می کند. خدایی در کارش نیست. اما اگراظهار خوشحالی کرد. شنیدم آقایی این بحث را مطرح فرمودند، ای کاش من توفیق داشتم در خدمت شما، خیلی خوشحال شدم، حتما شرکت بفرمایید، یا اگر مطلب جدیدی اینجا بود احساس کردید برای من مفید است برای من هم نقل بفرمایید. خیلی فرق است در این دو نوع برخورد خیلی فرق دارد با هم، انسانی که از خودش فارغ بود نحوه ی اقبال ادوارش با مردم، با جلسات، با رقیب اصلا رنگش فرق دارد، قماشش فرق دارد، جنسش فرق دارد.
بزرگی از بزرگان زمان شیخ انصاری (اعلی الله مقامه) که مرجع هم بوده با مرجعیت تامی که شیخ پیدا کرده مقلدینش باقی بودند مرحوم آقا سیدحسین کوه کمری بوده، این بزرگوار درس فقهی داشته حوزه ی درسش هم شلوغ می شد یک روزی زودتر از طلبه هایش میآید ودر آن مسجدی که ایشان تدریس می کرده دید یک شیخی نشسته یک جمعی هم دورش هستند خلوت هم هست، ایشان گوش می کند می بیند عجب دریایی! گویا می جوشد! عجب جواهراتی در این دریا هست! فردا یک مقداری زودتر پس فردا زودتر، هر روز اعجابش در برابر این استاد بیشتر می شود بعد از چند روز به کل طلبه هایش می گوید شیخ انصاری تازه آمدند من دو سه روزی در درسش شرکت کردم اگر می خواهید درس بخوانید درس، درس ایشان است. خودش هم همراه طلبه هایش می آیند در درس شیخ شرکت می کنند. این را می گویند یک انسان خود ساخته، یک انسان تربیت شده، یک انسانی که خدا را باور کرده و بت نفسش بین خدا و او حائل نشده.اینجور آدم ها را اگر پیدا کردید هیچ غفلت نکنید که هر خیری هست در اینجور آدم ها است. ولی آدم هایی که خیلی کوچک اند ….
۱- ضرب المثل عربی
۲- عبس آیه ۲۴ (پس آدمی به طعام خود بنگرد)
۳- حدیث از امام محمد باقر علیه السلام در اصول کافی باب غنا نقل شده است.
پاسخ دهید