متن + درس اخلاق با موضوع شرح صدر حضرت استاد صدیقی (حفظه الله) در حسینیه امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار گردید.
بسم الله الرحمن الرحیم
و رجعت ازل وجده متصل و لا یریده من هو الغیر
ما این را تحت عنوان شرح صدر در جلسه گذشته توضیحاتی که لازم بود خدمتتان تقدیم داشتیم این عبارت را ترجمه می کنیم تا بعداً ببینیم چه باید عرض کنیم.
می فرمایند؛ از مسائل مهم این است که استاد اگر شاگردی همین درس را می آید، شخصی دیگر هم همین درس را می دهد، گاهی بعضی از متعلّمین، بعضی از طلبه ها، باهوشند، می بینند دو نفر یک درس را می گویند، یکی از نظر تتبع در این درس وقتی مطرح می کند، به اقوال علما احاطه ای دارد می آید نقل قول می کند از بزرگان، از استوارهای دین، ولی اینکه آن مسائل را نقل نمی کند این تحقیقش خوب است، مطالبی را دقت می کند، می فهمد، هضم می کند که آن استاد از آن بی بهره است، می خواهد جمع بین حقین کند، هم از آراء علمائی که این آقا نسبت به آرایشان اشراف دارد می خواهد مطلع شود و هم از دقت نظر و تحقیق دومی استفاده کند، حالا آن شخص که مسلط بر آراء است نقل اقوال بیشتری می کند ناراحت باشد که این شخص چرا به درس فلان آقا می رود.
مرحوم آیت الله بهاء الدینی اعلی الله مقامه الشریف اهل نقد احکام نبود، اما اهل فکر بود، گاهی مسئله می گفتند، من سی سال فکر کردم در مسائل توحیدی ، سی سال فکر کرده نقل قول نداشت، اما فهم عمیق داشت، بی جا نبود که یادی هم به مناسبت این ایام از شهید مطهری رضوان الله تعالی علیه کنیم، آقای مطهری و چند نفر دیگر از آقای بهاء الدینی اعلی الله مقامه درخواست کرده بودند که یک درسی برای آنها بگوید، آقا گفته بودند من روز وقت ندارم، شبها هم پر است، سحر بیایید، آقای مطهری و چند نفر دیگر سحرها می رفتند خدمت آقای بهاء الدینی، حالا آقای مطهری که از نظر فهم جزو نوادر بود، آقای طباطبایی فرمودند گاهی هم شاید دیده باشید از مصاحبه ای که از آن مرحوم گاهی ارائه می کنند، فرمود :«به قدری قشنگ می فهمید، گاهی آدم نزدیک بود به حالت رقص درآید»، آقای مطهری آنقدر استاد را به وجد می آورد گویا اصلا هیجان زده می شد، حالا آقای مطهری با داشتن استاد فقهی مثل مرحوم آقای داماد، مثل خود حضرت امام و بزرگان دیگر، ایشان می رود درس آقای بهاءالدینی ، حالا همان درس را در جاهای دیگر می بیند این استاد باید اذیت بشود؟
خوب لابد این بعضی ها که تنگ نظر باشند احساس می کنند که این طلبه نسبت به این درس اغنا نمی شود، رفتن به جایی دیگر تنقیص اینجاست اگر آدم جاهل باشد و کارش برای خدا نباشد، اینطور فکر می کند، اما اگر عالم باشد، خودساخته باشد میپرسد شنیدم تو این مباحثه آقاسیدعلی شوشتری زانو زده بود، نفس آقاسیدعلی، نورانیت آقاسیدعلی، اسراری که در صندوق سینه ایشان بود، آقاسیدعلی فانی بود در شیخ انصاری، اما مرحوم سیدعلی شاگرد درس فقهی و اصول شیخ انصاری بوده، هم این از آن میآموخته و هم او از این، به قدری هم فضا صمیمی و گرم بوده که وقتی مرحوم شیخ اعلی الله مقامه مریض شده بود و آقاسیدعلی آمده بود به عیادتش و گفته بود من امیدوارم خدا شفا بدهد شما را و شما زنده باشید و نماز من را شما بخوانید، مرحوم شیخ انصاری گفته بود من در خدمت امیرالمؤمنین رفتم و متوسل شدم و خواستم که شما برای من نماز بخوانید، امیرالمؤمنین علیه السلام هم پذیرفته اند.
اینقدر با هم صمیمی که استاد به شاگردش می گوید که خدا زودتر من را از بین ببرد تا شما این نماز را برای من بخوانید، عکسش هم همینطور است و مرحوم شیخ انصاری به شاگردانش فرموده بودند که بعد از من در درس آقاسید علی شوشتری شرکت نمایید، آمده بودند شاگردان شیخ خدمت سید و گفته بودند شیخ وصیت کرده، ایشان پرسیده بود (این مطلب را از آقای بهجت نقل می کنم) برای شما گفته بود از کجا؟ یکی از مباحث فقهی را گفته بودند، از آنجا مرحوم آقاسیدعلی شوشتری بدون اینکه بگوید صبر کنید من بروم برای مطالعه و برگردم یک تأملی نمودند و درس را شروع کردند، کانه خود شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه دارد درس می گوید،انسان های با کمال و خودساخته اینجورند، نه تنها تنگ نظری ندارند بلکه همدیگر را بزرگ می دارند و همدیگر را تکریم می کنند.انسان های با کمال و خودساخته اینجورند، نه تنها تنگ نظری ندارند بلکه همدیگر را بزرگ می دارند و همدیگر را تکریم می کنند و تجلیل می کنند هر آخوندی را دیدید که آخوند دیگری را تنقیص می کند هر مدرسی را دیدی سر درسش طعنه میزند به یک روحانی دیگر، بدانید که این نقطه ضعفی دارد اگر جسارت نباشد یک جناستی تو وجودش،یک شیشه خورده ای دارد. عالم کسی است که تنقیص ندارد تکمیل دارد ولو اینکه رفیقش، همکارش، همراهش، رقیبش مشکلاتی هم داشته باشد، او نباید مشکلات او را مطرح نکند، بلکه مشکلات او را رفع بکند به زهرالغیب مدافع مؤمن باشد اینها نکاتی است که اگر اینها را ما فراگرفتیم آنوقت طلبگی ما طلبگی صادقانه است والا ملا شدیم و مغرور شدیم و خیلی هم درسمان گرفت و شلوغ شد و فوت شدیم بعد هم هیچ کس را قبول نداشتیم، این عین سقوط است، ای کاش این درس را نخوانده بودیم، ای کاش این شهرت را به دست نیاورده بودیم، این نکاتی است که طلبه لازم است که متوجه شود و در جان طلبه و در دوره طلبگی اینها را بکارد که فردا می رود پستی میگیرد و یا استاد مشهوری می شود و یا مرجع تقلیدی می شود، بیتش بیوت دیگر مراجع را خُرد نکند همدیگر را بتوانند تحمل بکنند و دشمن یکدیگر نباشند و مردم را گرفتار حیرت نکنند.
متعلم می بیند وقت که دارد، آن استاد هم یک چیزهایی دارد، مرحوم آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه از مرحوم آقای خویی درخواست کرده بود یک درس برای ایشان در اصول یا فقه بگوید، آقای خویی هم قبول کرده بود، چرا این کار را کرده بود؟ برای اینکه آقای خویی قسمتی از مباحث را خدمت مرحوم نائینی بوده، و ایشان می خواستند کسی که مستقیما از مرحوم نائینی مطلب گرفته، خود آقای بهجت هم از آقای نائینی استفاده کرده بود، ولی دیر رفته بود و در تمام مباحث نظرات ایشان را نمی دانست، دیده بود آقای خوئی در این جهت فهمش که بسیار عالی است استفاده کرد، شاگردی آقای خوئی را می کرده که نظرات مرحوم نائینی از دستش نرود، گاهی یک طلبه ملاحظه می کند و می بیند دوتا رسائل میگویند، دوتا مکاسب می گویند، هرکدام اینها یک سری امتیازاتی دارند، می خواهد از هردوی آنها استفاده کند، نباید به کسی تنگ بیاید و فکر کند که این موضوع مثلا ایرادی است برای استاد، نه، باید تشویق کند اساتیدی که علم دارند ولی عقل ندارند دینشان ضعیف است، جهل معلمین مبتلا هستند و من لا یریده بعلمه و جعل الله کسی که در علمش می خواهد کاسب همهی مشتری ها را دور خودش جمع کند و کاسب همجوارش مشتری نداشته باشد، وقتی خدا در کار نبود اینطور فکر می کند، خیلی حماقت دارند و فهمشان فهم جدی نیست آدم خودش بخواهد خودش را محک بزند، این حالت واضح ترین دلیل است بر اینکه آدم در کارش خدا نیست و نیتش راضی کردن خدا نیست و نمی خواهد به ثواب جسیم الهی نایل شود. و انّه عبد المأمور، اگر واقع بین باشد باید فکر کند که این بنده ایست و از جانب خدا مأموریت دارد که رسالت سید خودش را ادا کند به بعضی بندگان دیگر، این پیک ، این فقیه، حال پیامبر را، این پیام های الهی را از جانب خدا می خواهد به این بندگان برساند.
حالا اگر سید، مولا، پیغمبر خدا به یک عبد دیگری هم همین ماموریت را داد لا ینبغی الاول الغزل این شایسته نیست آن رسول اول ناراحت شود و خشمش بگیرد و فان ذلک لا ینخصم عند سید، عرضه این است که من او را راضی کنم، من که نمی خواهم اینها را راضی کنم، من که قصوری در نحوه تدریسم، در مطالعه ام، در جواب دادن طلبه ها، در میدان دادن به فهم اینها که قصور نکرده ام، من به تکلیف خودم عمل کردم، حالا یکی دیگر را مأمور کردند این کار را انجام بدهد، بنده چرا باید ناراحت شوم؟ باید این وسط خوشحال باشم که نعمت فراوان است، غیر از من اشخاص دیگری هستند که انصار دین باشند، اعوان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ارواحنا فداه باشندآدم از رونق سیدش خوشحال می شود و از کسادی بازار سیدش ناراحت می شود، نه اینکه عکس باشد، لا ینقصه عند سید و الیزید قدرا معرفه عند اذا وجدتا متصل وما یریده من امور غیر.
خدا رحمت کند یک عالم مجتهد یزدی بود استخاره اش هم خیلی استخاره ی مشهوری بود اولین کسی که آیت الله مصباح روحی فداه و بعضی از افراد متخلقین برای درس اخلاق در حوزه به فکر افتاده بودند و به ایشان مراجعه کرده بودند همان مرحوم آقای یزدی بودند، اسمشان الان یادم نمی آید ،خودم زیاد خدمت ایشان رسیده بودم در استخاره خیلی مشهور بودند. آقای مصباح و بعضی فضلایی مثل آقای وافی که متولی مسجد جمکران هستند خدمت ایشان رفته بودند آن بزرگوار فرموده بود :«که اگر کسی را پیدا کردید آدم بسازد راه بلد باشد من را خبر کنید من خودم بیشتر از شما احتیاج دارم» اینها دیگر ناامید شده بودند آمده بودند خدمت مرحوم آیت الله بهجت ایشان عرض کرده بودند:« آقا ما رفتیم پیش آن آقا ایشان اینجور گفته به ایشان گفتیم پس ما به چه کسی مراجعه کنیم گفت که بروید خدمت آقای بهجت حالا آمدیم خدمت شما، شما یک درسی برای ما شروع کنید و به ما توجه بکنید». آقای بهجت فرموده بودند:« آنچه که ایشان گفته من هم همان را می گویم من خودم هم نیاز دارم» عرض کرده بودند پس به چه کسی مراجعه کنیم آقای بهجت فرموده بودند به آقای بهاءالدینی، رفته بودند خدمت آقای بهاءالدینی.
یک جلساتی در خانه ی آقای مصباح سال ها داشتند آن مرحوم آقای یزدی صاحب استخاره، ایشان یک درس مکاسبی شروع کرده بود برای چند نفری، بعد از چند روز تعطیل کرده بود، رفته بودند خدمتشان گفته بودند برای چه تعطیل کرده اید، گفته بود در حقیقت قضیه ترسیدم با رودربایستی در درس ما شرکت بکنید، آمدید درس من را دیدید، خواستم که رودربایستی نداشته باشید اگر نپسندیدید عذر داشته باشید که من تعطیل کردم ولی اگر دیدید برایتان مفید است می آیید درخواست می کنید و درس را دوباره شروع می کنیم.
اینها بودند، علماء دین اینها هستند، اینها آدم هستند، اینها انسان های خود ساخته اند، اینها برای ما الگو هستند. امیدوارم انشاءالله از همین حالا شروع کنید مسابقهی خیرات داشته باشید. همه چیز را بخواهید شما داشته باشید رفیقتان نداشته باشد اینطور نباشید، بخواهید یا با هم بروید یا دیگران را بر خودتان در شهرت، در امتیازات مادی، در اینطور چیزها مقدم بدارید.خدا بلد است آدم را بالا ببرد دست و پا زدن لازم نیست، دست و پا زدن اگر آدم را عقب نیندازد جلو نمی اندازد، حضرت آقا-مقام معظم رهبری- یک روز هم نه برای مرجعیتش نه برای زعامتش، یک لحظه فکر نکرده، یک روز هم دنبال این کار نبوده دیگران دست و پا زدند خیلی هم شهرت را دوست داشتند اما خدا آنها را نگذاشت ایشان را برد بالا. امام که الگوی ایشان بود اینگونه بود، امام بعد از آقای بروجردی از همه دیرتر رساله داد واصلا راضی نبود که رساله ای از ایشان پخش شود اما آن که دیر آمده بود و بر اساس تکلیف قربه الی الله رساله داد که بتواند علیه شاه از سنگر مرجعیت، قیامش ریشه دار شود فقط برای این جهت بود و الا اهل شهرت نبود. امام مشهد می رفت میآمد طلبه ها برای دیدنش می رفتند می ایستاد و می گفت :فرمایش دارید! اگر حرفی داشتند می شنید وقتی می شنید می گفت دیگر برگردید احدی را نمی گذاشت دورش شلوغ باشد.
امیدوارم انشاءالله همه ی شماها صاحب کمال باشید و برای همه یما الگو.صلوات…