متن درس + درس اخلاق حضرت استاد صدیقی (حفظه الله) در حسینیه امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار گردید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
رب اشرح لی صدری ویسر لی امری واحلل عقدۀ من لسانی یفقهوا قولی
[در] جلسه پیش از کتاب شریف بحار[بحث]عقل و جهل را [بررسی کردیم ] تا محور صحبتهای این فصلمان باشد. این جلسه نیز خوب است که سر سفره ی مرحوم کلینی زانوی ادب بزنیم و از ایشان بهره ببریم. مرحوم کلینی ویژگی ها [و امتیازاتی] دارد که دیگر علمای ما بعضاً این امتیازات را ندارند. ایشان کتاب کافی را در زمان غیبت صغری نوشته اند. در آن زمان به بغداد مسافرت کردند و بیست سال در آنجا اقامت گزیدند و با نوّاب خاصه امام زمان عجاللهتعالیفیفرجه مأنوس بودند.
کافی برای شیعیان
گفته می شود که امام زمان فرموده اند: “الکافی کافٍ لشیعتنا“. کافی (ط – دار الحدیث) المقدمهج۱ ص ۹۵ حکایه عرض الکافی على الإمام المهدی علیه السلام. [حضرت حجت کتاب کافی را] پسندیده اند و محتوای آن را برای علما کافی دیده اند؛ لذا [این امر] هم عنایت حضرت را نسبت به این کتاب نشان می دهد و همچنین به نظر می رسد که ایشان به بغداد رفته اند تا در کنار نواب اربعه دست به قلم [بگیرند] و قاعدتاً [ایشان] زیر نظر بوده اند و عنایاتی هم مستمراً دریافت می کرده اند. [البته] ایشان در بعضی قسمت ها، [حدیث را] از عالم نقل می کند و سند را نیز ذکر نمی کند و حدس بزرگان این است که [ایشان] این [کلام را] از خود امام زمان شنیده باشد. اجمالاً احتمال اینکه ایشان مطالبی را از دو لب مبارک امام زمان عجاللهتعالیفیفرجه دریافت کرده باشند وجود دارد.
بالاتر از احتمال [این است که] در آن مدت بیست سال به طور قطع عنایات حضرت با واسطه یا بی واسطه شامل حال ایشان بوده است و [البته کتاب کافی] جزء کتب اربعه و ارکان امور فقهی، کلامی و اخلاقی ما است و از این جهت لازم است برای حق شناسی و قدر دانی از زحمات و اخلاص ایشان به روح این بزرگوار صلواتی ختم بفرمایید. اللهم صلی علی محمد و آل محمد
سند حدیث
“احمد بن ادریسعن محمد بن عبدالجبار عن بعد اصحابنا رفعه الی ابی عبدالله علیه السلام“. در مسائل اخلاقی و مستحبات دینی، سند [داشتن حدیث] خوب است، ولی نبودن سند، مضرّ نیست. پشتوانه اینگونه روایات، احادیث «مَن بَلَغ» که صحیح هستند، می باشد. این احادیث در همین کتاب اصول کافیجلد دوم نیز آمده است. [و از جمله آن] روایات [این است] که پیامبر فرمودند: اگر از ما سخنی به شما رسید، و شما به اعتبار اینکه [این سخن از ماست و مورد تأیید است، [به آن عمل کردید]، هر آن چه به عنوان ثواب [در حدیث] ذکر شده به شما می رسد؛ ولو [اینکه در واقع] آن سخن از ما نباشد؛ بنابراین به اعتبار حدیث من بلغ که پشتوانه ی خوبی [برای ما] است، در [رابطه با] حدیث کساء و بسیاری از مستحبات، هیچ مشکلی از جهت سند نداریم؛ وگرنه برای زیارت عاشورا نیز سند محکمی در دست نداشتیم و نیازی [ هم به سند]نداشتیم؛ اگرچه که بزرگان، [برای دست یابی به] سند زیارت عاشورا و بعضی از مطالب که همیشه برای ما پایگاه نور بوده و به آن توسل می کردیم، زحمتها کشیده اند و [در آخر] اعتبارش را احراز کرده اند؛ ولی اگر هم [سند] نبود، ما مشکل زیادی نداشتیم. علاوه بر این، مطالبی مانند زیارت عاشورا و حدیث کساء و زیارت بعضی از امام زاده ها، وجود و آثارشان دلیل بر حقانیت آنها است.
درباره ی [امام زاده] آقا علی عباس [که در]اطراف کاشان [مدفون است]، از مرحوم یثربی سوال شده بود که [چرا] این امامزاده سند روشنی ندارد و سلسله نسبی اش مشخص نیست؟! پاسخ داده بودند که ایشان نیازی به سند ندارد. این همه کرامات وخوارق عاداتی که طبقات مختلف از قبر شریفش دیده اند و به تواتر نقل شده [دلیل بر حقانیت ایشان است]. «آفتاب آمد دلیل آفتاب».
زیارت عاشورا واقعاً اعجاز می کند و کرامت دارد. من از شما عزیزان توقع دارم که برای رفع بحرانها، زیارت عاشورا را با صد لعن و صد صلوات بخوانید و هدیه کنید به مادر امام زمان ارواحنافداه زیارت عاشورا واقعاً اعجاز می کند و کرامت دارد. من از شما عزیزان توقع دارم که برای رفع بحرانها، زیارت عاشورا را با صد لعن و صد صلوات بخوانید و هدیه کنید به مادر امام زمان ارواحنافداه از اول انقلاب تا به امروز در تمام بن بست ها، دست غیب به داد ما رسیده است. جنگ را ما اداره نکردیم.“وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى“انفال ؛۱۷ – و تو آن مشت خاک را نپاشید ی بلکه خدا پاشید. در این جنگ اقتصادی که به نظر می رسد تاکنون سخت ترین جنگ [بوده] و دشمن به آن خیلی چشم دوخته است، ان شاءالله با تیر زیارت عاشورا، که بزرگان ما همیشه از این زیارت شریف معجزه دیده اند، دشمن را بزنید و با اطمینان [پیش] بروید.
در روایات اخلاقی و [مانند آن] گاهی مثلاً رفع مرفوع است؛ اما اولاً محتوای آن مؤید روایات دیگر است و ثانیاً مطالب قابل قبولی است و به گونه ای نیست که آدم بتواند در آن چون و چرا کند.
عقل از دیدگاه امام صادق علیهالسلام
[راوی می گوید:] از وجود نازنین امام صادق علیهالسلام درباره ی ماهیت عقل سوال کردم “قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْل“؛ امام صادق علیهالسلاماز اثر عقل به من گفتند. [ایشان] متناسب با وضع من صحبت کردند و به ما نسخه دادند و فرمودند: “العقلُ ما عُبِدَ به الرحمان“الکافی (ط – الإسلامیه) ج۱ ص۱۱ کتاب العقل و الجهل؛ عقل وسیله عبادت خدای رحمان است. انسان به وسیله ی عقل خداپرست می شود، استدلال می کند، برهان می آورد، به قطع می رسد، تعقل می کند و خدا را می شناسد و وقتی عالَم و خودش را دارای رب و مالک دید، (۱۰) قهراً به پرستش و عبادت او تن می دهد و همه نعمت را از آنِ خدا می داند. شکر منعم فتوای عقل است و از جمله مواردی است که عقل بر روی آن جازم است.
“هل جزاء الاحسان الا الاحسان؟” الرحمن؛ ۶۰ ایا پاداش احسان غیر از احسان است؛ این سؤالی است که خدا [ی متعال] از ما کرده است و عقل داوری می کند که جزای احسان همان احسان است. [وقتی] انسان از کسی احسان ببیند، می خواهد احسان و انعام او را به گونه ای جبران کند و کسی که خودش و همه شئون زندگی اش از یک حقیقت مطلق است، باید سر بر آستان او بگذارد و همه دار و ندارش را به او بدهد. العقل ما عبد به الرحمان… ؛ عقل چیزی است که خدای رحمان به وسیله او و دلالت او عبادت می شود.
و اکتُسِبَ به الجِنان؛ عقل دو فتوای دیگر نیز دارد که جزء مستقلات عقلی است و همه می توانند [آن را] تشخیص بدهند. یکی جلب منفعت است و دیگری دفع مضرّت. هر عقلی حکم می کند که بشر نباید به زیان خودش کار کند و [همچنین] هر عقلی صریحاً فتوا می دهد که انسان باید آنچه [را] که برایش نافع است، جلب کند. این جلب منفعت و دفع مضرت جزء فتواهای صریح عقل است و عقل حجت خداست. [ما] در منافع چیزی بالاتر از بهشت نداریم. و اگر کسی به حکم عقل به دنبال منفعت است، نعمتی بالاتر از بهشت نیست و زیانی هم بالاتر از جهنم نیست؛ بنابراین، حکم عقل اقتضا می کند که انسان کاری نکند که به جهنم برود و نیز کاری را که موجب رسیدن انسان به بهشت می شود، از دست ندهد. برای اکتساب بهشت و پرهیز از جهنم، به حکم عقل از هیچ فرصتی نباید غفلت کند؛ واکتسب به الجنان.
عقل راهی را در پیش پای عاقل می گذارد که مقصدش خدا باشد تا در مسیر به بهشت نیز دسترسی پیدا کند. انسان عاقل هم به کمال لایق خودش که رسیدن به خدای منّان است می رسد، و هم در پیشگاه او بر سر سفره بهشت متنعّم خواهد شد. این مسیری است که عقل برای انسان هموار می کند.
عقل شیطانی!
[در ادامه ی روایت آمده است که:] “قال قلت فالذی کان فی معاویه؟“؛ [معلوم است که] سائل و راوی [این حدیث] انسان عالم و روشن بینی بوده. ایشان تا دید که حضرت مسیر عقل را برای او روشن کرد، فوراً به سراغ سؤال دیگر رفت! گفت: «آقا! این که شما می فرمایید عقل انسان را به خدا و بهشت می رساند، پس چرا معاویه را [به بهشت] نرسانده است؟ [در حالی که] معاویه بسیار زرنگ و فتن بود و در مسائل اعمال سیاست می کرد و تاکتیک داشت. حضرت فرمود: تلک النُکراء این عقل نیست. تلک شیطنه؛ لازمه ی محض عقل، استفاده درست از عقل است؛ اما سوء استفاده از تشخیص و فکر عقلانی نیست؛ بلکه وسوسه شیطان است. “وهی شبیهه بالعقل و لیست بالعقل“
ابزار کار مؤمن برای باز کردن درهای بسته معرفت و بهشت، عقل است. آن کسانی که مقاصد جهنمی دارند نیز برای رهایی از بن بست ها و رسیدن به (۱۵) مقاصدشان، در درون خود ابزارهایی دارند. این علم و فکر، شمشیر دو بر است، که هم می توان با آن دوست را کشت و هم دشمن را از پیش پا برداشت و بسته به این است که چگونه از آن استفاده شود. اگر [از عقل] درست استفاده شود، منفعت نهایی و واقعی را تشخیص می دهد؛ اما اگر [انسان] در اصل معرفت، تشخیصش خراب شود و به جای آخرت دنیا را انتخاب کند، از عقل بهره ای نبرده و درست عمل نکرده است. چنین کسی [به جای این که] با عقل ارتقاء پیدا کند، به درکات جهنم سقوط می کند و به ظاهر عقل را برای منفعت خود استفاده کرده؛ اما در واقع به ضرر او است. منتها در این مسیر، [هرچند با تشخیص نادرست باشد،] ممکن است که فکر و عقل برای رفع مشکلات راه حل بیابد؛ [بالاخره] انسان در هر مسیری، اگر تفکر کند، راهی برای رفع مشکل پیدا می کند.
[برای مثالوقتی] معاویه در جنگ با امیرالمؤمنین، به مشکل برخورد و مالک اشتر تا پشت قصرهای شام [پیش] رفته بود، [معاویه] با زدن قرآن بالای نیزه ها مشکل خود را حل کرد. این [کار] در ظاهر زرنگی به نظر می رسد؛ اما به قول معروف، شاهنامه آخرش خوش است و جوجه را آخر پاییز می شمارند! این که الان توانسته یک مشکل را برای خودش حل کند مهم نیست؛ «ثم ماذا؟» آخرش چیست؟ اگر به آخر [کار] بنگریم، می بینیم که او خلاف مقتضای عقل عمل کرده است. معاویه از احمق ترین انسان های عالم است؛ کما اینکه شیطان از احمق ترین مخلوقات عالم است [چرا که] آن همه سابقه [خوب] را در یک لحظه از بین برد!
کسانی که برای ابدیت خود قدم منفی بر می دارند، عاقل نیستند؛ “و من یرغب عن مله ابراهیم الّا من صحح نفسه” بقره؛۱۳۰ – کسی از ایین ابراهیم روی گردان است که دچار حماقت است و فهم خدادادی را از دست داده است. قرآن کریم نیز به این امر صریحاً اشاره میکند و [می فرماید] که راه ابراهیم، راه توحید و راه رسیدن به پروردگار متعال، راه عقل است. کسی که در این خط قدم نگذارد، انسانی سفیه است.
عاقل با پای خود به چاه نمی افتد!
خدا مرحوم آقای بهجت را رحمت نماید؛ ایشان به من فرمودند: «اگر تمام دنیا را به شما بدهند، [و شما را بر] سر چاهی ببرند، و [آن چاه را] به نام شما سند بزنند و بگویند خودت را به داخل چاه بینداز [این کار را می کن؟]. اگر با خود کمی فکر کنیم، می یابیم که، وقتی دنیا برای من با ارزش است که من زنده باشم و از آن استفاده کنم؛ اما اگر خودم را از تمام مواهب دنیا محروم کنم، و در چاه بیفتم، [چه ارزشی دارد که] سند به نام من باشد؟! کدام عاقلی این کار را می کند؟» [و در ادامه] فرمودند: «کسی که مرتکب گناه می شود، خودش را به چاه می افکند. [چقدر نادان است کسی که] با دست خود، خودش را به چاه بیندازد و درگودال های جهنم دست و پا بزند در حالی که خیال کند نفع برده است و ضرر را نفع بپندارد.
[قرآن کریم نیز شاهد بر این موضوع آیات بسیار زیبایی دارد که راه را روشن می کند و می فرماید:]
- “قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالا“الکهف؛۱۰۳ – بگوایا شمارا از انهایی که از جهت عمل زیانکار ترند خبر دهیم.
- “الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا“۱۸:۴۶الکهف؛ ۱۰۴ – همان کسانی که کوششان دراین زندگی این دنیاتلف شده است وپندارند که رفتار نیکودارند.
- “وَ إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ” بقره؛ ۱۱ – و چون آنان را گفتند که در زمین فساد نکید گفتند که ما کار به صلاح می کنیم.
- “أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُون“بقره؛۱۲- آگاه باشید انان خود مفسدند ولی نمی دانند.
پاداشِ شیرینِ گناه نکردن
بنابراین جوانان عزیز، خودتان را [از گناه] نگه دارید. [زمینه ی ]گناه برای جوان پیش می آید. (۲۰) فضا و محیط آخرالزمان فضای گناه است. شما از گناه سودی نمی برید؛ [بلکه] ضرر می کنید. حیف است که خود را حفظ نکنید. این حکم عقل است. [هانطور که در روایات ما آمده است:] «صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَهً فَأَعْقَبَتْهُمْ رَاحَهً طَوِیلَه»[۱]،گر انسان برای مدت کوتاهی [در دنیا در برابر سختی ها] صبر [پیشه] کند، [در آخرت] برایهمیشه [در] راحت [ی و آسایش طولانی] به سر می برد. این کاری است که عقل نیز از انسان طلب میکند. اگر [انسان] در برابر لذائذ آنی [و زود گذر دنیا]، بی صبری کند، [به جایی نمی رسد؛] [چرا که لذاتدنیایی] در واقع لذت نیست [و فرد] خیال لذت دارد.
معصیت، هم در دنیا و هم در آخرت درد سر دارد. کسی که چشمش آلوده است، همیشه عصبانی است. [و این ضرب المثل شامل حال او می شود:] «آش نخورده و دهان سوخته!» همیشه این گونه است؛ اما کسانی که چشمشان پاک است دل آرامی دارند. اگر آرامش و آسایش می خواهید، آرامش و آسایش در ذکر عملی پروردگار است. “أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب” رعد؛ ۲۸
البته منظور این نیست که [صرفاً] با «یا الله» گفتن دل آرام می شود؛ بلکه با اطاعت خدا دل آرام می شود و مقصد دل خداست. انسان وقتی ترک معصیت می کند، به خدا می رسد. فاصله بین ما و خدا گناه ما است. اگر گناه نکنیم، خدا دل ما را تحویل می گیرد و آرامش به ما دست می دهد؛ [بنابر این] “أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب” رعد؛ ۲۸ ذکر عملی است. ذکر عملی نردبانی است که انسان را بالا می برد و به محبوبش می رساند و یقین بدانید که آرامش انسان در وصال به محبوب است [و جز این نیست].
خداوند عالم در همین دنیا به کسانی که از گناه فاصله می گیرند [شیرینی و لذت] نماز [را هدیه] می دهد. پرهیز از گناه، عبادت را شیرین و نماز را لذیذ می کند. اگر انسان سماجت کند و در ترک گناه و اتیان واجبات استقامت داشته باشد، درهایی از عبودیت خدا به رویش باز می شود و لذائذی نصیبش می شود که هیچ پادشاهی در اوج التذاذات شهوانی و حیوانی به آن نمی رسد پرهیز از گناه، عبادت را شیرین و نماز را لذیذ می کند. اگر انسان سماجت کند و در ترک گناه و اتیان واجبات استقامت داشته باشد، درهایی از عبودیت خدا به رویش باز می شود و لذائذی نصیبش می شود که هیچ پادشاهی در اوج التذاذات شهوانی و حیوانی به آن نمی رسد و هرگز حاضر نیست از این [لذات] دست بکشد و چشم از آن بردارد. لذتی که [انسان در این مرحله] می چشد بسیار قوی تر از لذائذ جسمانی است. جسم به اندازه روح قوت ندارد؛ لذا هم لذائذ روحی قوی تر از لذائذ جسمی و هم آلام روحی دردناکتر از آلام جسمی است. اگر عاقلیم، باید در مقطعی صبر کنیم و [از لذائذ آن] صرف نظر کنیم؛ [زیرا] این پلی است که ما را عبور می دهد و به لذائذ روحی و لذت قرب پروردگار متعال و لذائذ جمعی [می رساند]. (۲۲:۵)
از اینجای فایل به بعد روضه و سوال و جواب حضار است که صدا چندان واضح نیست!
[۱] . مکارم الأخلاق ص۴۷۶ الفصل السابع فی خاتمه الکتاب
پاسخ دهید